درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

78/12/01

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/سوره اعراف/آیه204تا206

 

﴿وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ﴾ ﴿وَاذْكُر رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَخِيفَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ والآصَالِ وَلاَ تَكُن مِنَ الْغَافِلِينَ﴾ ﴿إِنَّ الَّذِينَ عِندَ رَبِّكَ لاَيَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَيُسَبِّحُونَهُ وَلَهُ يَسْجُدُونَ﴾

 

در جريان قرائت قرآن چند حكم است حكم اول اينكه اگر كسي مشغول قرائت قرآن است در غير نماز بر مستمع و بر مخاطب و بر ديگران استماع و انصات واجب است يا نه؟ حكم ديگر و مطلب دوم آن است كه در نماز جماعت اگر امام مشغول قرائت قرآن است قرائت مأموم جايز است يا نه؟ سوم اينكه در نماز جماعت در نمازهاي نمازهاي جهري كه امام مشغول قرائت قرآن است بر مأموم استماع و انصات واجب است يا نه؟ اما در مطلب اول معروف بين فقها اعم از شيعه و سني استحباب انصات و استماع است نه وجوب گرچه گروه كمي هم از شيعه هم از اهل سنت فتوا به وجوب استماع داده‌اند ولي معروف بين فقها(رضوان الله عليهم) استحباب استماع و انصات است مي‌گويند اين امر در سياق امور اوامر مستحبي قرار گرفته اينكه فرمود: ﴿وَاذْكُر رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ﴾ خب اين مستحب است ﴿وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ والآصَالِ﴾ اين مستحب است آن نهي ﴿وَلاَ تَكُن مِنَ الْغَافِلِينَ﴾ اين چنين است براي اينكه دليلش اين است كه اگر مي‌خواهيد جز مقربين بشويد و جزء بندگاني باشيد كه عندالله به سر ببريد به نام و ياد خدا باشيد غفلت نكنيد و مانند آن اين ترغيب به درجه عاليه ايمان است كه تحصيلش واجب نيست به قرينه اين سياق يعني اين دو آيه بعد كه حكم رجحاني و اخلاقي و استحبابي را به همراه دارد اين آيه محل بحث ﴿وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ﴾ كه در سياق آنهاست حكمش استحباب است اما درباره نماز جماعت اگر نماز اخفاتيه باشد كه مأموم صداي امام را نمي‌شنود اينجا حكمش آن حكم نماز جهري نيست در نماز جهري عده‌اي فتوا به حرمت قرائت دادند كه بر مأموم قرائت حرام است حتماً و بايد گوش بدهد حتماً بايد به قرائت امام اكتفا كند اما حكم سوم كه آيا گذشته از حرمت قرائت كه برخي فتوا دادند استماع و انصات هم واجب است يا نه اگر مأموم حواسش جمع نبود نه خود قرائت كرد نه قرائت امام را گوش داد حواسش مشغول امور دنيايي خودش بود و مانند آن اين هم معصيت كرد يا معصيت نكرد؟ اگر انصات و استماع واجب باشد خب معصيت كرده است ولي اگر استماع و انصات واجب نباشد چون انصات غير از سكوت است غير از عدم القرائة است انصات عبارت است از ساكت شدن با تدبر و گوش دادن است نه سكوت اگر انصات و استماع واجب نباشد اين مأموم معصيت نكرده است اينجا هم عده زيادي فتوا دادند به اينكه استماع و انصات واجب نيست و حرام نيست كه او غفلت داشته باشد البته از فيض نماز جماعت محروم است تعبيرات تندي هم درباره چنين مأمومي وارد شده است تفصيل اين سه تا حكم فقهي به عهده فقه واگذار شده و اجمالش همين بود كه اشاره شده است اما در جريان قبله كه در بحث ديروز گذشت اين در حال حركت است اگر كسي مسافري است يا در هواپيماست يا در كشتي است يا در اتومبيل است يا روي اسب است يا حال عادي است ولي در حال حركت است آنجا گفتند قبله نماز‌هاي مستحبي وسيع است ﴿وَلِلّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ فَأَيْنََما تُوَلُّوْا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ﴾[1] اما اگر كسي در منزلي در مسجد نشسته است در حالي كه آرام است نشسته است او بايد شرايط نماز واجب را رعايت بكند يعني آرام باشد و مستقبل به قبله نماز واجب باشد و مانند آن، آن حكمي كه گفته شد براي حال حركت است اما از اينكه فرمود: ﴿وَاذْكُر رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ﴾ يك نام حق مطرح است يك ياد حق ياد حق را در دل و نام حق را بر لب آوردن در اين آيه جمع بين ذكرين كرده است فرمود: ﴿وَاذْكُر رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ﴾ در جانت در نهانخانه جانت به ياد حق باش در حقيقت ذُكر است آن كسي كه تو را پروراند و مي‌پروراند به ياد او باش ﴿وَاذْكُر رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ﴾ و چون آن رب تو ذوالجلال و الاكرام است تو هم با تضرع و خيفه به ياد او باش او اگر ذوالجلال محض بود با خوف او را مي‌خوانيدم اگر ذي‌الاكرام صرف بود با تضرع او را مي‌خوانديم اما هم چون داراي جلال است هم داراي جمال هم داراي جلال است هم داراي اكرام تو هم بين جزم و دفع بين خوف و رجاء بين ضراعت و خيفه او را بخوان ضراعت، تضرع، ابتهال، ناله، لابه حالت كشش است خوف حالت هراس است و گريز است بين گرايش و گريز او را بخوان كه با اين دعايت با عظمت ذات اقدس الهي مناسب و هماهنگ باشد اينكه دارد رغباً و رهباً نازل به همين دو جهت است اينكه دارد ﴿يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَطَمَعاً﴾[2] ناظر به همين دو جهت است اين تضرعاً و خيافتاً همان معناي خوف و رجاست همان طمع و خوف است همان رغبت و رهبت است همان گريز و گرايش است چون داراي جمال و كرامت است با تضرع بخوانيد چون داراي جلال است با هيبت بخوانيد با هراس بخوانيد منتها اين هراس هراس عقلي است نه هراس نفسي يك وقت انسان از مار و عقرب مي‌ترسد يك وقتي وارد حرم شد حريم مي‌گيرد كه مبادا خداي ناكرده من ادب اين حرم را رعايت نكنم محروم بشوم او در حقيقت از خودش مي‌ترسد كه مبادا ادب آن محضر و مشهد را رعايت نكند وگرنه ذات اقدس الهي كه ارحم الراحمين است خوفي ندارد خب ولي چون داراي جلالت است خوف عقلي بهره ذاكر مي‌شود ﴿وَاذْكُر رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَخِيفَةً﴾.

‌پرسش ...

پاسخ: اين هم در حقيقت همانهطور است كه انسان مي‌ترسد كه مبادا حرمت اين محضر را رعايت نكند وگرنه ارحم الراحمين كه جمال صرف است و كمال محض مايه ترس نيست اصلاً از چه چيزش بترسد حريم مي‌گيرد كه مبادا ادب را رعايت نكرده باشد خب ﴿وَاذْكُر رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَخِيفَةً﴾ روايات فراواني درباره ذكر شده است اين كتاب حكمت در عبادات آن بخش دهمش يك رساله‌اي در ذكر نوشته شده يك مقداري اين مسايل آنجا جمع شده با مباحث ديگر فرق مي‌كند آن رساله درباره ذكر و احكام ذكر و آداب ذكر و اينها اينجا نوشته شده ﴿وَاذْكُر رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَخِيفَةً﴾ چند تا روايت است كه مرحوم در بخشهاي كتاب تفسير روايي آمده كه گوشه‌اي از آنها را مرحوم فيض در صافي نقل كرده است كه ثواب ذكر مخفي را يعني ذكر نفساني را جز ذات اقدس الهي كسي نمي‌داند و فرشتگان ثواب آن ذكري را كه مسموع است مي‌دانند و مي‌نويسند اما ثواب ذكر نفسي را نمي‌دانند فقط ذات اقدس الهي مي‌داند آن‌قدر ذكر نفسي كه در حقيقت ذُكر است و ياد خداست مهم است چون اين به اخلاص نزديك‌تر است از يك سو از ريا دورتر است از سوي ديگر و به قبول نزديك‌تر است از سوي سوم و كم كم انسان را به مقام مقربين مي‌رساند از سوي چهارم كه تعليل آيه پاياني همين است انسان را جزء مقربين قرار مي‌دهد و از ذات اقدس الهي به عنوان حديث قدسي نقل شده است كه اگر كسي مرا سرّاً ياد كند من او را علانيتاً ياد بكنم يعني در روز قيامت «علي رئوس الاشهاد» به ياد اويم چه اينكه نام او را و ياد او را هم بر السنه مؤمنين جاري مي‌كنم كه زبان مؤمنين جزء ستاد و سپاهيان الهي است و تفاوت فراواني كه بين ذكر نفس كه در حقيقت ياد خداست و بين ذكر لفظ و زبان كه نام خداست اين است كه در قرآن كريم كه فرمود منافقين ﴿لاَ يَذْكُرُونَ اللّهَ إِلاّ قَلِيلاً﴾[3] آنجا يك روايت نوراني از حضرت امير(سلام الله عليه) است كه سيدنا الاستاد در الميزان مي‌فرمايد اين از غرر روايات ماست آيه اين است كه منافقين ﴿لاَ يَذْكُرُونَ اللّهَ إِلاّ قَلِيلاً﴾ منافق از آن جهت كه ظاهرش مسلمان است و باطنش كافر اصلاً به ياد خدا نيست «لا قليلا و لا كثيرا» اينكه فرمود منافقين ﴿لاَ يَذْكُرُونَ اللّهَ إِلاّ قَلِيلاً﴾ آنجا آن روايت را از وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) نقل كرده‌اند كه مرحوم فيض ‌آن روايت را در تفسير صافي ذيل آيه محل بحث نقل كرده است كه منافقين ﴿لاَ يَذْكُرُونَ اللّهَ إِلاّ قَلِيلاً﴾ ممكن است آنها زياد هم به ياد خدا باشند مثل همان گروه از خوارج ممكن ذكر فراواني هم داشته باشند اما اينها در حضور مردم به ياد خدايند اين يك مقدمه، پس براي دنياست هرچه در حضور مردم است براي دنياست اين دو مقدمه و دنيا هم كه متاع قليل است﴿قُلْ مَتَاعُ الدُّنْيَا قَلِيلٌ﴾[4] اين سه مقدمه روي اين اصول سه‌گانه اگر كسي منافقانه ياد حق را بر لب داشت ذكرش قليل است نه اينكه ذكر قليله است يعني واقعاً ذكر مقبول معقول هست منتها كم است چون منافق اصلاً به ياد خدا نيست ﴿لاَ يَذْكُرُونَ اللّهَ إِلاّ قَلِيلا﴾ از يك جهت اين روي اين استثنا استثنا منقطع خواهد بود اصلاً به ياد خدا نيست ﴿هُمْ لِلْكُفْرِ يَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلاِْيمَانِ﴾[5] خب بنابراين اينكه سيدنا الاستاد فرمود اين از غرر روايات ماست براي اينكه خب آيه را اگر اين روايت نباشد آدم به زحمت مي‌خواهد بفهمد اينكه خدا فرمود منافقين ﴿لاَ يَذْكُرُونَ اللّهَ إِلاّ قَلِيلاً﴾ چون ظاهر استثناي استثناي متصل است و اين با نفاق سازگار نيست چون منافق اصلاً به ياد خدا نيست «لا قليلا و لا كثيرا» اگر به كمك آن سه تا مقدمه بيان حضرت امير(سلام الله عليه) روشن شد آن وقت آيه معناي خودش را خوب پيدا مي‌كند.

‌پرسش ...

پاسخ: خب آن كه ديگر منافق نيست اگر يهودي شد يا يهودي مخلص است يا يهودي منافق آن را مي‌گويند اهل كتاب نه منافق اگر مسيحي شد يا مسيحي خالص است يا مسيحي منافق اگر مسلمان بود يا مسلمان خالص است يا مسلمان منافق در حوزه اسلامي اگر ظاهراً اسلام آورد باطناً كافر است در حوزه يهوديت اگر ظاهراً كليمي بود باطناً كافر است در حوزه ترساها هم به شرح ايضاً

پرسش ...

پاسخ: نسبت به اسلام هم همين طور است اگر كسي در حوزه اسلام اين است در حوزه كليميت و يهوديت اين است در حوزه مسيحيت اين است اهل كتاب را كسي منافق نمي‌گويد كه اهل كتاب اهل كتاب‌اند واقعاً موحدند منتها آنها كه گرفتار تثليث‌اند يك مشكل ديگر دارند آ‌نهايي كه مبتلا به تثنيه‌اند كه عزير ابن الله مي‌گويند مشكل ديگر دارند وگرنه آن ترسايا و يهودي واقعي موحد است آن‌كه منافق نيست او ذكر خدا هم دارد.

‌پرسش ...

پاسخ: خب آنها منافق‌اند در حقيقت يهودياني بودند كه وارد شدند منافقانه يهودي هم قبول نداشتند يهوديت هم قبول نداشتند.

پرسش ...

پاسخ: اگر اقرار دارند مسلمان فاسق‌اند اگر اقرار ندارند كه اهل كتاب‌اند ديگر مسلمان نيستند كه ديگر ذكر دروني با ذكر بيروني گاهي هماهنگ است گاهي هماهنگ نيست گاهي انسان هم به ياد خداست هم نام خدا را بر لب مي‌برد يك وقت است كه نه يك لقلقه لساني است در همان روايات باب ذكر يا همچنين باب قرائت قرآن دارد كه «لا يتجاوزوا تراقيهم»[6] يعني اين از ترقوه و از گردن ايشان تجاوز نمي‌كند پايين نمي‌رود تا به قلبشان بنشيند اين قرائت قرآن در همان روايات قرائت قرآن اين‌چنين آمده كه در بحث غنا اين روايات هست كه اين‌گونه از قرائتها از ترقوه اينها پايين نمي‌رود از همان گلويشان پايين نمي‌رود به دلشان نمي‌نشيند بالأخره خب اگر ذكر اينچنين باشد كه خب لقلقه لسان است اما اگر نه محصول آن ذكر نفس باشد اين جمع بين دو عبادت كرده است هم ذُكر و ياد خدا هم ذكر و نام خدا هر دو را جمع كرده است

خب اينكه فرموده: ﴿وَاذْكُر رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَخِيفَةً﴾ براي اينكه بفهماند ترس از ذات اقدس الهي نظير ترس از مار و عقرب نيست نظير ترس از رعد و برق نيست اين‌گونه از ترسهاي نفساني نيست نفرمود خوفاً فرمود ﴿خُفْيَة﴾ خيفه كه فعل است نوعي از خوف است جلسه نوعي از جلوس است جَلسه يعني يك بار نشستن اما جلس و جلس و جِلسةً، قعدت قعدةً يعني يك نوع خاصي از نشستن اينجا خاف خيفةً يعني يك نوع خاصي از هراس اين همان خوف عقلي است مثل اينكه وجود مبارك موساي كليم(سلام الله عليه) مأمور شد كه ذات اقدس الهي به او فرمود به اينكه از اين عصا كه حالا به صورت مار درآمده است از اين مار نترس از ما كه منشأ خوف عقلي هستيم هراسناك باش ﴿خُذْهَا وَلاَ تَخَفْ سَنُعِيدُهَا سِيرَتَهَا الْأُولَي﴾[7] انبياي الهي از مار و عقرب هراسي نداشتند فقط از ذات اقدس الهي هراسناك بودند كه آن مي‌شود خوف عقلي نه خوف نقلي.

‌پرسش ...

پاسخ: بله ديگر چون بار اول است ديگر بار اول است فرمود از او نترس براي اينكه او مأمور ماست از ما كه هراسناك باشي كاري به تو ندارد وقتي از ما هراسناك نباشي خب او ممكن آسيب برساند.

﴿وَاذْكُر رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَخِيفَةً كه اين خيفه نوع خاصي از خوف است اين براي ذُكر و ياد و حضور نفساني اما ذِكر ذات اقدس الهي در زمان آن را هم بيان فرمود ﴿وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ﴾ يعني نام خدا را بر لب بياور اما به صورت همس نه به صورت جهر خيلي آشكار نباشد بلند نباشد ﴿دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْل﴾ نه تنها فرياد و سُراخ نباشد جهر هم نباشد دُونَ الْجَهْرِ باشد براي آنكه آن هم به اخلاص نزديك‌تر است از ريا دورتر است به قبول نزديك‌تر است و مانند آن در آيات ديگري در همين سورهٴ مباركهٴ «اعراف» بود ﴿ادْعُ لَنَا رَبَّكَ﴾[8] آن دعا بود نه مسئله ذكر آنجا همين بود كه آرام بخوان چرا؟ براي اينكه ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ﴾ در ذيل آيه اين معتدين را دوست ندارد خب اين تناسب صدر و ذيل يك آيه آن است كه اعتداء يعني تعدي كردن و تجاوز كردن از مرز دعا يعني انسان بلند خدا را بخواند البته تعدي به حقوق ديگران به احكام الهي و احكام جامعه اينها هم تعدي است خدا معتدي را دوست ندارد اما بارزترين مصداق تعدي آن است كه در خود همين آيه است آيه كه مربوط به دعا بود در همين سورهٴ مباركهٴ «اعراف» بحثش گذشت اين بود كه آرام و آهسته خدا را بخوانيد براي اينكه ﴿وَلاَ تَعْتَدُوا إِنَّ اللّهَ لاَ يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ﴾[9] تعدي در دعا اين است كه انسان گاهي بي‌جهت كسي را نفرين بكند اين تعدي در دعاست به لحاظ مضمون باز تعدي در دعا اين است كه فرياد بكشد اين هم تعدي است آن وقت ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ﴾ همه اينها را شامل مي‌شود هم تعدي در احكام هم در حقوق هم در مضمون دعا هم در كيفيت دعا آن‌گاه آن روايتي كه از وجود مبارك پيغمبر(عليهم السلام) نقل شده است كه در يك مسافرتي عده‌اي با صداي بلند به نام خدا مشغول بودند حضرت فرمود بگوييد چرا اين كار را انجام مي‌دهيد براي اينكه آن‌كه را شما مي‌خوانيد كه دور نيست نزديك است مي‌شنود خب چه داعي داريد فرياد بكشيد «انكم لا تدعون بعيدا»[10] خدا كه ﴿فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ﴾[11] اگر او نزديك است خب چرا شما فرياد مي‌كشيد وقتي كه ذات اقدس الهي اجازه ندهد كه در حضور پيغمبر او انسان صدا را بلند بكند در حضور خود او هم به طريق اولي فرمود: ﴿لاَ تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَلاَ تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ﴾[12] اين ادب محضر نبوت و رسالت پيغمبر(عليهم السلام) اين است انسان آرام حرف بزند حرم هم كه مشرف مي‌شود همين طور است ديگر مشاهد مشرفه هم بايد آرام آدم زيارت‌نامه بخواند بالأخره آنها حي و ميتشان كه يكسان است آدم داعي ندارد بلند زيارت نامه بخواند يا بلند دعا بكند فرمود: ﴿لاَ تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ ... وَلاَ تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْل﴾ آرام حرف بزنيد صدايتان را هم بلند نكنيد وقتي ادب رعايت ادب محضر نبوت و رسالت پيغمبر(عليه السلام) آهسته و همس بودن است ادب دعا و ذكر هم به طريق اولي ديگر ذات اقدس الهي اجازه نمي‌دهد كه انسان آن دعا‌ها را به اين صورت فرياد بكشد بخواند اما

‌پرسش ...

پاسخ: اينجا هم همين‌طور است انسان احساس بعد مي‌كند مي‌گويد يا الله همين يا الله را چون قرب و بعد است ديگر آدم دور ندا دارد آدم نزديك نجوا دارد وقتي خيلي نزديك شد ديگر ساكت مي‌شود.

پرسش ...

پاسخ: غرض آن است كه همان ندا را هم انسان با آهسته مي‌خواند مي‌گويد يا الله چون بُعد از اين طرف است نه از آن طرف ما بايد بدانيم آن‌كه را كه مي‌خوانيم به ما از همه چيز نزديك‌تر است از اين طرف ما دوريم چون از اين طرف دوريم بنابراين بگوييم يا الله يا رب وقتي احساس كرديم نزديكيم ديگر اين يا مي‌افتد چون در اين دعا‌ها آداب دعا اين چيزي است كه مرحوم كليني(رضوان الله عليه) و ديگران نقل كرده‌اند همين طور است ديگر يا الله است يا رب هست بعد كم كم مثل اينكه ده‌بار آدم يا رب گفت بعد مي‌گويند رب رب ديگر اين يا مي‌ افتد اين يا افتادن براي اين است كه انسان اين درجات را طي كرده احساس تقرب مي‌كند وقتي نزديك شد ديگر احساس دوري نمي‌كند كه بگويد يا رب آن وقت كم كم زمينه براي مناجات شروع مي‌شود اين يا مي‌افتد خب نه معنايش اين است شما فرياد بكشيد اما مي‌ماند آن تعبيراتي كه دارد «وليصرخ الصارخون .. ويعج العاجّون»[13] يا خدا صريخ مستصرخين است و مانند آن خب صارخين را او چيز مي‌كند صارخ صراخ هم گفتند صياحه يعني صيحه بلند است مثلاً درباره خروس دارد او صراخ دارد صراخ ديك همان صياح اوست يعني صيحه اوست خب گاهي انسان فرياد مي‌كشد ناله مي‌كند وقتي مشكل پيدا كرد ناله مي‌كند تا اينكه ديگران او را دريابند اين فرياد كشيدن و ناله كشيدن براي آن است كه يك كسي به دادش برسد آن كسي به دادش مي‌خواهد برسد يا نمي‌شنود يا نمي‌داند كه عمق فاجعه چقدر است اگر يك مشكلي براي كسي پيش آمد اين صراخ يعني فرياد بر مي‌آورد چنين شخص مي‌شود مستصرخ آن كسي كه دادرس و فريادرس است به او مي‌گويند صَريخ صريخ المستصرخين صريخ گفتند هم به معناي فريادرس است هم به معناي فرياد كننده خب اگر يك مشكلي براي انسان پيش آمد انسان فرياد مي‌كند به دو جهت يكي اينكه آن معين و معاون را با خبر بكند يكي اينكه آنها را از عمق فاجعه مستحضر بكند هم آنها بشنوند هم بفهمند حادثه چقدر خطرناك است اگر صريخ مستصرخ ما كه ذات اقدس الهي است هم سميع‌الدعا است هم عليم است از عمق فاجعه با خبر است آن وقت اين فرياد براي چيست؟ لذا اگر يك وقتي گفته شد كه «وليصرخ الصارخون ... ويعجّ العاجون»[14] نسبت به ما اداي خداست كه آنها را ما به اين دو مطلب آشنا كنيم همين كه ما دردمنديم همين كه مشكل ما زياد است عميق است خب انسان فرياد بر مي‌آورد آنجا ديگر جاي تعليم نيست حالا اگر كسي خداي ناكرده دارد مي‌افتد آنجا ديگر نمي‌شود كه گفت يواش حرف بزن كه اين بايد فرياد كند عابرين را با خبر كند اين براي آنجاست در چنين حالي كه كسي مستصرخ است فرياد بر مي‌آورد تنها كسي كه صريخ مستصرخين است خداست نه معني‌اش اين است كه شما دعا مي‌كنيد فرياد بكشيد دعاي كميل مي‌خوانيد فرياد بكشيد به تعبير بعضي از اين مفسرين مي‌گويند مخصوصاً روي اين مكدرا ..يعني بلندگو‌ها كه مزاحم همسايه‌ها هم بشويد خب آنكه دعا نيست خب پس اگر كسي فريادي دارد ناله‌اي دارد اين براي آن دو جهت فرياد مي‌آورد ذات اقدس الهي چون سميع است و عليم نسبت به او ديگر نياز نيست كه انسان فرياد بكشد

پرسش ...

پاسخ: دعاي كميل هم همين است ديگر انسان مثلاً ما در جريان قيامت آنجا كه ديگر فرياد نيست شيطان مي‌گويد ﴿مَّا أَنَا بِمُصْرِخِكُمْ وَمَا أَنتمُ بِمُصْرِخِيَّ﴾[15] نه شما فريادرس من هستيد نه من فريادرس شما يك وقت است انسان بي‌تاب حالت عادي از او گرفته مي‌شود بي‌تابانه ناله مي‌زند خب آن ديگر حالت عادي نيست يك وقت هست نه كاملاً نشسته فرياد برمي‌آورد آخر براي چه چيزي فرياد مي‌زند؟ اينجا آن روايت پيغمبر(عليهم السلام) حاكم است كه فرمود: «انكم لا تدعون بعيدا»[16] شما كه با يك موجود دور نمي‌خواهيد ناله داشته باشيد كه اگر مي‌خواهيد بگوييد كه خيلي دردمنديد خب او كه مي‌داند اگر مي‌خواهيد بشنوانيد او كه همس و جهر هر دو را مي‌شنود بنابراين.

‌پرسش ...

پاسخ: چون آخر صريخ مستصرخين است آنها هم هست كه چيز مناجات كننده‌هاست كه مجيب مناجات كننده‌ها هم هست هم منادات را هم مناجات را فرمود: ﴿فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ﴾[17] منتها كسي كه گرفتار شد و فاجعه‌اي دامن‌گير او شد او حالا ناله مي‌زند اگر حتي قدرت ناله هم نداشته باشد در آن حال او مستصرخ است ولو قدرت فرياد هم نداشته باشد كسي كه از ديگران كاري ساخته نيست فقط از ذات اقدس الهي ساخته است به او مي‌گويند صريخ مستصرخ

پرسش ...

پاسخ: نه آن دردمند بودن است آدم فرياد مي‌زند براي چه چيزي؟ براي احد الامرين ديگر براي اينكه اين فريادرس بشنود يك، براي اينكه از عمق فاجعه با خبر بشود دو، او كه هر دو چيز را بهتر از ما مي‌داند لذا هم در مسئله دعا در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» بحثش قبلاً گذشت كه آرام دعا كنيد هم در مسئله ذكر در اين بخش پاياني فرمود آرام دعا كنيد ذكر بگوييد چه ذكر چه دعا با كسي انسان در ارتباط است كه «بكلّ شيء سميع» است بنابراين اين هم يك تعبير ادبي است حالا آن بيچاره‌اي كه قدرت فرياد ندارد او مستصرخ است يا نه؟ اينكه بگوييم صريخ المستصرخين معنايش اين است كه حالا آن مريضي كه قدرت فرياد ندارد خدا متصرخ براي او نيست؟ مستصرخ يعني كسي كه حالا افتاده دردمندي كه اگر بخواهد حرف بزند فريادش بلند است نه معني‌اش اين است كه آنها كه فرياد مي‌كشند داد مي‌كشند خدا به داد آنها مي‌رسد آن بيچاره‌ها كه قدرت هوار ندارند به داد آنها نمي‌رسد اين نيست يا آن كسي كه در اثر بيماري يا كهولت قدرت فرياد ندارد اين دعاي ندبه كه «وليصرخ الصارخون ويضج الضاجون ويعج العاجون أين الحسن و» اين شامل او نيست يا فرياد او بيشتر است معناي فرياد اين است كه من از عمق دلم دردمندم نه هوار مي‌كشم حالا فرض كن يك كسي بيمار است يا زخم خورده ميدان جنگ است كه قدرت آه كشيدن هم ندارد اين مستصرخ نيست؟ منظور اين نيست كه شما فرياد برآوريد كه خب.

‌پرسش ...

پاسخ: دنيا هم همين طور است در دنيا انسان براي فهماندن ديگري فرياد چيز خوبي است ما مگر جز آن است كه اين فرياد به ما آنچه كه گفتند گريه را گفتند اخلاص را گفتند و دوام ذكر را گفتند اينها را گفتند اما در محضر خود پيغمبر(عليهم السلام) گفتند آرام حرف بزنيد چه رسد به محضر الله در بحثهاي قبل در همين سورهٴ مباركهٴ «اعراف» درباره دعا فرمود به اينكه آرام دعا بخوانيد اينجا هم مربوط به ذكر است فرمود آرام ذكر بكنيد. پرسش ...

پاسخ: گاهي براي ايجاد وحدت است نه براي اينكه خدا بشنود گفتند: «أصواتكم بالصلاة عليّ فانها تذهب بالنفاق» براي اينكه يك وحدتي را مي‌رساند نظير آنچه كه انسان در تظاهرات و امثال ذلك فرياد برمي‌آورد كه يك وحدت ملي مذهبي را مي‌رساند و مانند آن كه يكديگر را مي‌خواهيم خبر بكنيم اما اگر حالا بخواهيم با خدا سخن بگوييم خب براي چه فرياد برآوريم؟ يك وقت است كه انسان در جمع براي اينكه ديگران را با خود هماهنگ كند هم‌نوا و هم‌آوا شود اين صدا بلند مي‌شود در بعضي جبهه‌هاي جنگ است وقتي بالاي اين تل و تپه مي‌رويد آنجا صدايتان را بلند كنيد شعارتان را بلند كنيد بگوييد ياء، كاف، هاء، ياء، عين، صاد، يا احد و يا صمد كه شعار مسلمانان در غزوه‌ها كه خود پيغمبر(عليهم السلام) حضور داشت همين بود.

‌پرسش ...

پاسخ: چون براي اينكه آنها بشنوند

پرسش ...

پاسخ: چرا آن نمي‌دانست يا ما نمي‌دانيم كه او مي‌دانست يا نمي‌دانست آن مي‌دانست و براي اينكه در معرض بود آنها بشنوند اين آيات الهي را گاهي به يكديگر مي‌گفتند ما كلام شنيديم كه شبيه شعر و سحر و امثال ذلك نيست اين جنبه تعليم دارد قرائت قرآن لذا به ما گفتند استماع كنيد در جريان قرائت قرآن نگفتند آرام بخوانيد كه اينكه فرمود: ﴿إِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا﴾[18] معلوم شده كه او دارد بلند مي‌خواند ديگر اين جنبه تعليم دارد اما اگر خواست ذكر بكند ذكر بگويد دعا بكند چون با خدا رابطه دارد خب براي چه بلند دعا بخواند؟ قرائت قرآن در حقيقت يك تبليغ است يك تعليمي كه كتاب حكمت است تلاوت است ديگران بايد استفاده كنند از اين طرف مي‌گويند شما بخوانيد از آن طرف به ديگران مي‌گويند گوش بدهيد اين بايد جهر باشد اگر جهر نباشد كه استماع و انصات معنا ندارد.

‌پرسش ...

پاسخ: آن حالت از دل فرياد برآوردن است همان جا هم خود حضرت امير از خضر كه اين را نقل مي‌كند آرام دعا مي‌كردند اين‌طور نبود كه فرياد برآورند هوار بكشند حالا اگر كسي دردمند است و قدرت ناله ندارد يك بيماري افتاده است و قدرت هوار ندارد اين مستصرخ نيست؟ يا مستصرخ هست؟ اگر كسي با خدايش دارد دعا و مناجات دارد بهترين شرطش در همين سورهٴ مباركهٴ «اعراف» درباره دعا گذشت كه آرام دعا كنيد درباره ذكر هم همين آيه است كه فرمود: ﴿وَاذْكُر رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ﴾.

«و الحمد لله رب العالمين»


[1] بقره/سوره2، آیه115.
[2] سجده/سوره32، آیه16.
[3] نساء/سوره4، آیه142.
[4] نساء/سوره4، آیه77.
[5] آل عمران/سوره3، آیه167.
[6] . بحار الانوار، ج33، ص338.
[7] طه/سوره20، آیه21.
[8] اعراف/سوره7، آیه134.
[9] بقره/سوره2، آیه190.
[10] . ؟؟؟.
[11] بقره/سوره2، آیه186.
[12] حجرات/سوره49، آیه2.
[13] . مفاتيح الجنان، دعاي ندبه.
[14] . مفاتيح الجنان، دعاي ندبه.
[15] ابراهیم/سوره14، آیه22.
[16] . ؟؟؟.
[17] بقره/سوره2، آیه186.
[18] اعراف/سوره7، آیه204.