78/11/30
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: آیات 203 تا 206 سوره اعراف
﴿وَإِذَا لَمْ تَأْتِهِم بِآيَةٍ قَالُوا لَوْلاَ اجْتَبَيْتَهَا قُلْ إِنَّمَا أَتَّبِعُ مَايُوحَي إِلَيَّ مِن رَبِّي هذَا بَصَائِرُ مِن رَبِّكُمْ وَهُدي وَرَحْمَةٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ﴾ ﴿وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ﴾ ﴿وَاذْكُر رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَخِيفَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ والآصَالِ وَلاَ تَكُن مِنَ الْغَافِلِينَ﴾ ﴿إِنَّ الَّذِينَ عِندَ رَبِّكَ لاَيَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَيُسَبِّحُونَهُ وَلَهُ يَسْجُدُونَ﴾
چون مشركين و معاندين به حقيقت وحي معتقد نبودند گفتار پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را كه از طرف ذات اقدس الهي نقل ميشد استوره و افك و فريه ميدانستند ميگفتند ﴿إِنْ هذَا إِلاّ إِفْكٌ افْتَرَاهُ﴾[1] بر اساس توهم و پندار باطل آنها وحي الهي افترا بود آنگاه اين اجتبا معادل همان افترا خواهد بود فرمود اگر شما آيهاي نياوري بر اينها ميگويند چرا فريه نبستي افترا نكردي اگر آيهاي بياوري كه ميگويند ﴿إِنْ هذَا إِلاّ إِفْكٌ افْتَرَاهُ﴾ و اگر آيهاي نياوري ميگويند ﴿لَوْلاَ اجْتَبَيْتَهَا﴾ بنابراين اين اجتبا همان اختلاف و افتراء و اجتباء و امثال و ذلك است كه با ساير حرفهاي آنها بتوانند هماهنگ باشند پاسخي كه وجود مبارك پيغمبر(عليهم السلام) به اينها عطا كرد و دستور ذات اقدس الهي اين بود كه اولاً اين وحي است و ثانياً من تابعم حتي پيشنهاد هم نميدهم دعا و درخواست و مسئلت يك راه است پيشنهاد چيز ديگر است پيشنهاد معنايش آن است كه شما اگر اين كار را بكنيد مثلاً مصلحت است و مانند آن پيغمبر(عليهم السلام) اقتراح و پيشنهاد هم مطرح نميكند درخواست و اظهار عجز يك كمال است آن هم البته به اذن خداست چون انسانهاي كامل مثل فرشتگان بدون سبق اذن چيزي را از خدا مسئلت نميكنند ﴿لاَ يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ﴾[2] دعاي اينها هم مسبوق به اذن الهي است ﴿إِنَّمَا أَتَّبِعُ مَايُوحَي إِلَيَّ مِن رَبِّي﴾ و چون قرآن كريم براي همه انسانهاست اعم از اولياي الهي و علما و افراد متوسط اعم از كساني كه اهل شهودند يا اهل برهانند يا اهل استماع لذا فرمود: ﴿هذَا بَصَائِرُ مِن رَبِّكُمْ﴾ اين بصيرت و شهود است براي كساني كه اهل عين اليقيناند البته اين چون سبب بصيرت است ميتوان براساس علاقه سببيت و مسببيت بصيرت را بر خود قرآن حمل كرد كه بگوييم ﴿هذَا بَصَائِرُ مِن رَبِّكُمْ﴾ آنها كه اهل شهودند نظير حارثةبنزيد و مانند آن قرآن براي آنها بصيرت است همانهايي كه در خطبه نهج البلاغه وجود مبارك حضرت امير (سلام الله عليه) درباره آنها فرمود: «هم و النار كمن قد رآها و هم فيها معذبون»[3] آن گروه و بالاتر از آن گروه كه ﴿لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ ٭ لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ﴾[4] براي اين گروهها قرآن بصيرت است براي افرادي كه اهل استدلال و برهاناند راه حكمت و كلام را طي ميكنند براي آنها هدايت است يعني برهان است براي اوليا بصيرت است و اگر كسي نه اهل ولايت بود و نه اهل برهان نه اهل شهود بود نه اهل استدلال فقط از راه تلقي صحيح باور دارد به برهان اجمالي بسنده ميكند براي آنها رحمت است اين رحمت يك رحمت عامي است كه با بصيرت و هدايت همراه است قهراً قرآن كريم براي اولياي الهي بصيرت رحمت آميخته با بصيرت است براي علما رحمت آميخته با هدايت است براي توده مردم رحمت است براي اينكه اينها نه مانند حارثةبنزيد و ساير اوليا اهل شهودند كه بشود بصيرت و نه مانند علما و فقها و حكما و متكلمين اهل استدلالند كه بشود هدايت فقط اهل باورند با يك برهان اجمالي بنابراين اين رحمت گاهي همراه با بصيرت و هدايت است مانند قسم اول و دوم گاهي فقط رحمت مطلقه است كه براي توده مومنين است درباره كساني كه حالا يا از راه شهود و يا از راه برهان و يا از راه ايمان اين معارف را پذيرفتند قرآن يقيناً براي آنها رحمت است ديگر لعل و امثال و ذلك نيست چون اينها به مقصد نزديكند ولي براي ديگراني كه تازه از راه ميرسند در حد لعل ياد ميكنند نسبت به ديگران ميفرمايد ﴿وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ﴾ پس براي كساني كه با شهودشان يا با برهانشان يا با ايمانشان در راهند دارند راه را ادامه ميدهند و به مقصد نزديكند اگر اين شرايط را حفظ بكنند يعني مادامي كه ايمانشان محفوظ باشد رحمت براي آنها يقيني است چون تعليق حكم بر وصف مشعر به عليت است حدوثا و بقائا اگر گفتند صل خلف العادل يعني يا «صل خلف من تثق بالدينه»[5] و يك عملي باشد امتداد دار و مركب از اجزا و شرايط و زمانمند لازمهاش اين است كه حدوث اين به حدوث او وابسته است بقاء اين به بقا آن وابسته است وقتي در عرف گفتند صل خلف العادل يا صل خلف من تثق بالدينه معنايش اين است كه اين نماز ظهرتان كه چهار ركعت است به كسي اقتدا كنيد كه به دين او وثوق داريد در مقام حدوث در ركعت اول اطمينان داشتيد اين شخص عادل است و موثق است به او اقتدا كرديد در ركعت دوم براي شما ثابت شده است كه يا كشف شده است يا از غفلت به در آمديد يا نه او كاري كرده است كه عدل او و وثاقت او رخت بربست چون در اينگونه از موارد فهم عرفي اين است كه اقتدا كه يك عمل زمانمند است به يك امام عادل انسان اقتداء ميكند حدوث صحت اقتدا به حدوث عدالت است بقاي صحت اقتدا به بقاي عدالت است اين چنين نيست كه اگر حدوثاً عادل بود و بقائاً عادل نبود اقتدا صحيح باشد اين مطابق فهم عرف است اگر گفته شد ﴿هذَا بَصَائِرُ مِن رَبِّكُمْ وَهُدي وَرَحْمَةٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ﴾ يعني مادامي كه اين ايمان هست بصيرت و هدايت و رحمت هست و اگر ـ معاذ الله ـ به ضدش تبديل شده است ديگر بصيرت و هدايت و رحمت رخت بر ميبندد
پرسش ...
پاسخ: بله ديگر چون داراي انوار فراواني است آنها چون جنس است با جنگ هماهنگ است آنها هم در حقيقت معناي جنسي و جمعي را دارد خب اما كساني كه تازه از راه رسيدهاند هنوز ايماني نياوردند ميفرمايد شما خوب گوش بدهيد و درك كنيد تا زمينه رحمت فراهم بشود اينكه فرمود: ﴿وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا﴾ در برابر آن گروه كه حرفشان اين بود ﴿مَا هذَا إِلاّ إِفْكٌ مُفْتَري﴾[6] يا ميگفتند ﴿لَوْلاَ اجْتَبَيْتَهَا﴾ قرآن ميفرمايد نه ما ادعايمان اين است كه اين بصيرت است و هدايت است و رحمت شما ميگوييد فريه است افك است و اسطوره خب گوش بدهيد ببينيد چه ميگويد اين دعوت به عدل احسان است كساني كه در مجلس پيغمبر(عليهم السلام) شركت ميكردند آنها چند گروه بودند عدهاي معاندين بودند كه تصميمها را گرفتند تصميمها را در خارج و محفلهاي خودشان ميگرفتند ميآمدند به پيغمبر(عليهم السلام) فقط تهمت بزنند اهانت كنند عدهاي هم نه باور داشتند و ميآمدند استفاده كنند و عدهاي هم بي طرف بودند ميآمدند ببينند كه خلاصه فرمايش حضرت چيست اينهايي كه ميآمدند براي اينكه بفهمند خب فرمود: ﴿وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا﴾ بعد داوري كنيد ﴿لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ﴾ و مانند آنهايي كه ميآمدند براي لجاج و عناد كه حرف خودشان را ارائه كنند درباره آنها فرمود: ﴿وَيَعْلَمَ الَّذِينَ يُجَادِلُونَ فِي آيَاتِنَا﴾[7] وقتي يك عدهاي ميآيند كه حرف خودشان را بزنند نه حرف تو را گوش بدهند آنگاه پاسخ خاص خود آنها را به اين سبك به اين سبك به اين سبك بيان كنيد فرمود: ﴿وَيَعْلَمَ الَّذِينَ يُجَادِلُونَ فِي آيَاتِنَا﴾ اينها نميآيند كه حرف تو را گوش بدهند كه اينها ميآيند حرف خودشان را بزنند اما آنها كه آمدند تحقيق كردند باورشان شد و فهميدند كه اين معجزه است و ايمان آوردند ميآيند استفاده كنند درباره اين گروهي همانطوري كه در سورهٴ مباركهٴ «انعام» گذشت فرمود: ﴿وَإِذَا جَاءَكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِآيَاتِنَا فَقُلْ سَلاَمٌ عَلَيْكُمْ كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَي نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ﴾[8] فرمود اينهاي كه ميآيند در مجلس تفسير تو علم تو و برهان تو قبل از شروع به بحث به اينها سلام كن البته همان طوري كه قرآن براي يك عده بصيرت است براي يك عده هدايت است براي توده مردم رحمت سلام هم همين سه قسم است بعضيها اين سلام را از من دريافت ميكنند يعني سلام مرا به اينها برسان و آنها ميدانند كه تو مبلغ از طرف خدايي كه سلام خدا را به اينها برساني ﴿وَإِذَا جَاءَكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِآيَاتِنَا فَقُلْ سَلاَمٌ عَلَيْكُمْ﴾ يعني سلام الله عليكم چون ذات اقدس الهي سلامش را بر مومنين رسانده است در جريان حضرت نوح و انبيا و اولياي ديگر(عليهم الصلاة و عليهم السلام) كه سلام ميفرستد درباره بعضي از اين بزرگان كه سلام ميفرستد فرمود: ﴿سَلاَمٌ عَلَي مُوسَي وَهَارُونَ﴾[9] بعد از اينگونه از تعبيرات مهربانانه ميفرمايد: ﴿إِنَّا كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ ٭ إِنَّهُمَا مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِين﴾[10] خب اين حكم عام است كه در ذيل آن آيات رحمت آمده است ما اينچنين بندگان مومنمان را مورد عنايت قرار ميدهيم خب آنهايي كه اهل بصيرتند سلام را به وسيله پيغمبر(عليهم السلام) از ذات اقدس الهي دريافت ميكنند اوساط از مستمعين آن حضرت سلام را از خود پيغمبر(عليهم السلام) دريافت ميكنند ديگران بهره نازلتر ميبرند اما گروهي كه هنوز نه اهل عنادند نه اهل ايمان قرآن آنها را به اعتدال فرا ميخواند فرمود كه شما گوش بدهيد ببينيد حرف ما چيست ﴿وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا﴾ البته آنها كه مومنند آنها موظفند خوب گوش بدهند تا ﴿زَادَهُمْ هُدي وَآتَاهُمْ تَقْوَاهُمْ﴾[11] ﴿وَإِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَاناً﴾[12] و مانند آن آنها هم براي مزيد درجات ايمان هم بايد استماع كنند گوش بدهند اما كساني كه هنوز مسئله برايشان روشن نشد وظيفهشان در استماع و انصات بيش از ديگران است
مطلب بعدي آن است كه اينكه فرمود: ﴿وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا﴾ اين انصات به معناي سكوت نيست اگر معناي سكوت بود خب قبل از استماع ذكر ميشد يعني ساكت باشيد و گوش بدهيد استماع بالاتر از سماع است بالاتر از سمع است يعني گوش دادن نه تنها شنيدن بلكه گوش فرا دادن و تدبر كردن و فهميدن فرق استماع و سماء همان فرق قدرت و اقتدار است در اين گونه از موارد زيادي مباني دلالت بر زيادي معاني ميكند اگر اقتدار بالاتر از قدرت است استماع هم بالاتر از سمع است و بالاتر بودن او اين است كه با تدبر همراه است ﴿فَاسْتَمِعُوا لَهُ﴾ اين انصات اگر به معني سكوت بود خب قبل از استماع ذكر ميشد يعني ساكت باشيد تا زمينه استماع فراهم بشود بلكه اين استماع به معناي انصات به معناي استماع مع السكوت است لذا بالاتر از استماع است مرتبه برتر است چون مرتبه برتر و بالاتر است بعد از او ذكر شده ﴿فَاسْتَمِعُوا﴾ يعني گوش بدهيد حالا خودتان هم زير لب ممكن ذكري داشته باشيد ممكن است چيزي هم بخوانيد ولي ضمناً گوش هم بدهيد اما انصات آن استماع برين و والا و كامل است وقتي انسان صد در صد گوش ميدهد كه هيچ چيزي زير لب زمزمه نكند از اين جهت چون انصات بالاتر از استماع است بعد از او ذكر شده است ﴿فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا﴾ چون هنوز مسئله ايمان مطرح نشد به صورت جزم نفرمود ﴿رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُون﴾ به اين صورت نفرمود فرمود: ﴿لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ﴾ از اين جهت اين لعل اينجا با آن جزم فرق ميكند گاهي استماع اگر انسان بفهمد كلام چه كسي را دارد گوش ميدهد استماعش هم بيشتر ميشود انصاتش هم بيشتر ميشود پذيرشش هم بيشتر ميشود گاهي انسان نظير موساي كليم(سلام الله عليه) در هنگام مناجات آن مرحله دارد كه خدا ميفرمايد به اينكه ﴿وَأَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِمَا يُوحَي﴾[13] من تو را انتخاب كردم گوش بده ببين من چه ميگويم آن استماع محض است و هيچ لذتي همتاي شنيدن صداي خدا و يا شهود جمال ذات اقدس الهي نيست آن استماع خاص است ﴿فَاسْتَمِعْ لِمَا يُوحَي﴾[14] اما اين استماع عام است كه همه انسانها موظفند از كلام الهي طرفي ببندند آن كلمهاي كه دارد ﴿وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّي يَسْمَعَ كَلاَمَ اللّهِ﴾[15] هم همين است اينكه ما به قرآن ميگوييم كلام الله نه يعني كلامي است كه انقضي عنه المبدا الان ما به ساير كتابها نميگوييم اين كلام فلان كس است ميگوييم كتاب فلان كس است و اگر گفتيم كلام فلان مولف است از باب انقضي المبدا است لكن قرآن اينچنين نيست كه انقضا انه المبداء باشد چون آن گوينده در زمان نيست گفتارش هم زمانمند نيست اگر گوينده در زمان نبود و گفتارش هم زمانمند نبود ديگر اين انقضي عنه المبدا يعني چه لذا الان كه كسي كلام خدا را ميشنود ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا﴾[16] بعد ميگويد لبيك اين يك زمينه است براي اينكه انسان از زمانمندي بالا برود و هم اكنون او را بشنوند اينكه كه مرحوم شيخ بهايي نقل كرد و ديگران هم نقل كردهاند هم اهل سنت نقل كردند هم علماي ما نقل كردهاند وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) ﴿إِيِّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ﴾[17] يا وجود مبارك امام سجاد(سلام الله عليه) بعضي از جملههاي قرآن را تكرار ميكرد «حتي سمعتها من متكلمها» فرمود اينقدر من ﴿إِيِّاكَ نَعْبُدُ﴾ را تكرار كردم كه گويي دارم از متكلمش ميشنوم الان هم او حرف ميزند چون آن وقتي گفت كه زمانمند نبود كه الان مثلاً اگر ما گفتيم كه مرحوم شيخ انصاري(رضوان الله عليه) فرموده بعد در كتابش نوشته اين الان مكتوب اوست و اگر ميگوييم كلام اوست از باب انقضي عنه المبدا است به علاقه ما كان ميگوييم ولي اگر در يك مرحلهاي يك نشئهاي يك متكلمي باشد يك تكلمي باشد كه زمانمند نباشد او انقضي عنه المبداء ندارد كه و اگر انسان از زمان بالا آمد هم اكنون او را ميشنود اين چنين نيست بدنش در زمان است نه جان او اين بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) كه فرمود اولياي الهي كسانياند كه «قلوبهم في الجنان واجسادهم في العمل»[18] همين است يعني بدن آنها در نشئه دنيا مشغول كار است اما دلشان در بهشت است در بهشت كه ﴿لاَ يَرَوْنَ فِيهَا شَمْساً وَلاَ زَمْهَرِيراً﴾[19] اگر ماه و قمري نيست خب شب و روزي هم نيست و زماني هم در كار نيست اگر مردان الهي «قلوبهم في الجنان» اگر در بهشت ﴿لاَ يَرَوْنَ فِيهَا شَمْساً وَلاَ زَمْهَرِيراً﴾ پس ليل و نهاري نيست شب و روزي نيست وقتي شب و روز نبود ديگر زماني در كار نيست جان انسان اين چنين است خب﴿وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ﴾ بعد كم كم ذات اقدس الهي اول از ناحيه گوش آدم را تأمين ميكند تغذيه ميكند بعد به حرف ميآورد چون بالأخره انسان حرف زدن از راه گوش ياد ميگيرد اگر يك كودكي خداي ناكرده كر بود لال هم هست براي اينكه حرف زدن را كه از راه چشم ياد نميگيرد كه اين از راه گوش ياد ميگيرد از راه گوش ميشنود و ياد ميگيرد و اگر از راه گوش اين حرف را نشنيد خب گفتن هم براي او مقدور نيست هر لالي كر هم هست اگر ذات اقدس الهي فرمود: ﴿فَاسْتَمِعُوا﴾ گوش بدهيد يعني كر نباشيد وقتي آدم گوش داد حرف ياد گرفت بعد از آن فرمود حالا بگو ﴿وَاذْكُر رَبَّكَ﴾ هميشه كه آدم نبايد مستمع باشد كه يك وقتي هم بايد متكلم باشد آنچه را كه حالا ياد گرفتي، شنيدي همانها را اقرار كن ﴿وَاذْكُر رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَخِيفَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ والآصَالِ﴾ در جريان ﴿إِذَا قُرِئَ الْقُرْآن﴾ روي بياني كه قبلاً گذشت كه فرمود به اينكه ﴿فَاقْرَءُوا مَا تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرآنِ﴾[20] پس زمان خاصي براي قرائت قرآن نيست ﴿فَاقْرَءُوا مَا تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرآنِ﴾ از آن طرف هم ﴿وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِن مُدَّكِرٍ﴾[21] و اگر فرمود: ﴿فَاقْرَءُوا مَا تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرآنِ﴾ از اين طرف فرمود: ﴿وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا﴾ از آن طرف ميگويد هميشه به ياد خدا باشيد كسي كه حالا مرتب گوش داد بايد مرتب هم حرف بزند نه مرتب حرف بزند حرفي كه مزاحم كار او باشد نه همه عالم صداي نغمه اوست بالأخره همه جا ميتواند گوش بدهد ديگر اگر ﴿أَيْنََما تُوَلُّوْا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ﴾[22] اَيْنَما تُوَلُّوا هم فثم كلام الله صوت الله همه چيز هم هست خب حالا ممكن انسان مشغول كشاورزي هم هست مشغول دامداري هم هست اما دارد آيه ﴿وَلَكُمْ فِيهَا جَمَالٌ حِينَ تُرِيحُونَ وَحِينَ تَسْرَحُونَ﴾[23] را گوش ميدهد همان كه فكر ميكند دارد آيه گوش ميدهد گاهي به تعبير مرحوم شيخ بهايي(رضوان الله عليه) انسان مشغول نيت كردن است اين نيت او نيت به حمل اولي است و غفلت به حمل شايع است كسي بگويد چهار ركعت نماز ظهر به جا ميآورم قربة الي الله موقع نماز ظهر يك تصوري ميكند نه تصديق بعد هم مشغول كارهاي خودش ميشود در نماز هر خاطرهاي كه بايد بگذراند از ذهن ميگذراند بعد هم ميگويد «السلام عليكم و رحمة الله» خب آن نيت به حمل اولي است و غفلت به حمل شايع آنكه نيت نيست به تعبير ايشان نيت انبعاث روح است ديديد يك مرغ پرواز ميكند و كبوتري از يك لب بامي پرواز ميكند آن بعثت آن انبعاث را ميگويند نيت حالا اگر كسي در موقع نيت پرواز كرد از خلق خدا به طرف خدا بله اين نيت نماز كرده است بعضي از بزرگان اهل معرفت ميگويد من خجالت ميكشم من چطوري بگويم «السلام عليكم و رحمه الله و بركاته» خجالت دارد اين چرا خجالت دارد براي اينكه السلام عليكم را چه كسي ميگويد؟ يك كسي كه نبود و تازه وارد شد ميگويد السلام عليكم الان ما كه اينجا چند نفر دور هم نشستيم يكي از ماها برگردد به ديگري بگويد سلام عليكم خب طرف ميخندد ديگر ميگويد تو كه پيش ما هستي، تو كه پيش ما هستي كه چه سلامي داري بكني اين السلام عليكم نماز براي غايبي است كه شاهد ميشود كسي نبود مسافرت كرده هجرت كرده «الصلاة معراج المؤمن»[24] رفته جاي ديگر حالا آمده به زمين به ديگران ميگويد «السلام عليكم و رحمة الله» حالا اگر كسي كه نرفته اصلاً به جاي ديگر اين چه السلام عليكمي دارد لذا آن بزرگواران ميگويند كه ما اصلا خجالت ميكشيم بگوييم السلام عليكم خب حالا ما چطور خجالت ميكشيم بگوييم سلام عليكم هر كدام ما وقتي وارد مسجد ميشويم به ديگري سلام ميكنيم خب و اين امر معقولي است اما حالا كه آمديم نشستيم مدتي با هم داريم صحبت ميكنيم بگوييم سلام عليكم اين نمازي كه اوله التكبير و آخره التسليم يعني حالا كه آدم معراجش تمام شده اين سلام كه نه ذكر است نه دعا اين حرف است ديگر اين سلامي كه يك لحظه قبل حرام بود آخر اين السلام عليكم نه دعاست نه ذكر خدا لذا در نماز اگر كسي بگويد السلام عليكم معصيت كرده نمازش را هم باطل كرده «السلام علينا و علي عباد الله الصالحين» اين حرف آدم است اين حرف آدمي است السلام عليكم يك وقت است ميگوييم سلام الله دعا ميكنيم جمله، جمله انشائيه است و دعا ميكنيم بله آن ديگر اينكه مثل اينكه ميگوييم ﴿سَلاَمٌ عَلَي نُوحٍ فِي الْعَالَمِينَ﴾[25] اين را در حال نماز هم ميتوانيم بگوييم در قنوت هم ميتوانيم بگوييم اما اين السلام عليك، السلام عليكم، السلام علينا اينها نه ذكر الله است و نه دعا چون اگر ذكر الله باشد خب در نماز ذكر خدا جاري است دعا باشد در نماز دعا جاري است اين كلام آدمي است همين است كه نماز را باطل ميكند كه اگر كسي عمداً بگويد السلام عليكم و رحمة الله در نماز بگويد اين نمازش باطل شده است چون اين كلام است نه دعاست و نه ذكر خب حالا ما كه كنار هم نشستيم ميتوانيم به يكديگر بگوييم سلام عليكم مگر اينكه شوخي بكنيم وگرنه به طور جد كه ما نميتوانيم بگوييم سلام عليكم يك كسي كه غايب است و وارد ميشود به جد ميگويد سلام عليكم اما ما كه كنار هم هستيم كه نميتوانيم كه بگوييم سلام عليكم آنها ميگويند به اينكه نماز يك مهاجرت است يك معراج است اين شخص رفته به معراج الهي آن سفرش برگشته برميگردد در مردم ميآيد چون حالا كه ميخواهد وارد بشود ميگويد السلام علينا، السلام عليكم و رحمة الله و بركاته خب غرض آن است كه اگر كسي اهل گوش باشد همه عالم آيات الهي است اهل چشم باشد همه عالم آيات الهي است ﴿أَيْنََما تُوَلُّوْا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ﴾[26] خب چرا ميگويند نافله را در حال حركت به هر سمتي بخواني صحيح است حال يك كسي اذان ظهر را گفتهاند و از منزل حركت كرده تا مسجد برود حالا يا امام جماعت دير ميآيد يا خودش امام جماعت است اول وقت نميتواند بيايد براي اينكه عدهاي ميخواهند شركت كنند يك هفت، هشت دقيقهاي از اول اذان ميگذرد تا مردم جمع بشوند نماز بخوانند اين در اين هشت ده دقيقهاي كه از منزل تا مسجد ميرود اين هشت ركعت نافله را در راه ميخواند خب نافله را در راه ميشود خواند ديگر به هر سمت رو كند قبله است نه اينكه در نافله قبله شرط نيست نافله قبله وسيعتر از قبله فريضه است خب هشت ركعت نماز را به هر سمت بخواند قبله است ﴿أَيْنََما تُوَلُّوْا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ﴾ اگر فريضه در بعضي از حالات مثل حالت ضرورت مثل كسي كه ديگر حالا آخر وقت است قبله را هم نميداند نماز احتياط بخواند چهار طرف بخواند آن هم وقت ميگذرد يك طرف ميخواند بر اساس ﴿أَيْنََما تُوَلُّوْا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ﴾ نه اينكه قبله ساقط شده است قبله لازم است قبله در آن حال اوسع از قبله در حال اختيار است در صلات نافله اين طور نيست كه قبله شرط نباشد استقبال شرط نباشد استقبال شرط است منتها قبله به استقبال نماز نافله اوسع از استقبال نماز فريضه است ﴿أَيْنََما تُوَلُّوْا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ﴾ اينكه فرمود: ﴿وَاذْكُر رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَخِيفَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ والآصَالِ﴾ يعني صبح و شام اين صبح و شام يا معناي ظاهرياش است يعني صبح كه كسي به ياد خدا باشد روز او تأمين است چون صبح اول روز است و برنامه روز را انسان در صبح تنظيم ميكند و آصال اول شب است برنامه شب با ذكر آصال مشخص ميشود يا نه كنايه از آن است كه هميشه به ياد حق و به نام حق باش وقتي گفتند صبح و شام به نام حق است يعني هميشه به نام حق است و اگر منظور ذكر زباني باشد خب انسان از خيلي كارها باز ميماند و شايد هم خسته ميشود اما ذُكر باشد ياد خدا باشد نه نام خدا بر لب، نام خدا بر لب محدود است اما ياد خدا در دل اين ديگر محدود نيست انسان دائماً ميتواند به ياد خدا باشد خب حالا كسي كه گوش داد حرف خدا را شنيد از اين به بعد اهل ذكر هم خواهد بود آنچه را كه شنيده ميگويد چه شنيده اگر موساي كليم است ﴿فَاسْتَمِعْ لِمَا يُوحَي﴾[27] شنيده او هم ﴿لِمَا يُوحَي﴾ را ميخواند و اگر پيغمبر اسلام(عليهم الصلاة و عليهم السلام) است قرآن را شنيده قرآن را ميخواند و اگر امت مرحومهاند پيام ثقلين را ميشنوند همان پيام را ميخوانند پس آن استماع براي اين است كه انسان بعد مسموع خود را مذكور كند نه مسموع را دفع كند ﴿وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ ٭ وَاذْكُر رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَخِيفَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ والآصَالِ وَلاَ تَكُن مِنَ الْغَافِلِينَ﴾.
«و الحمد لله رب العالمين»