درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

78/11/26

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/سوره اعراف/آیه199تا204

 

﴿خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِينَ﴾ ﴿وَإِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ إِنَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾ ﴿إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّيْطَانِ تَذَكَّرُوا فَإِذَا هُم مُبْصِرُونَ﴾ ﴿وَإِخْوَانُهُمْ يَمُدُّونَهُمْ فِي الْغَيِّ ثُمَّ لاَيُقْصِرُونَ﴾ ﴿وَإِذَا لَمْ تَأْتِهِم بِآيَةٍ قَالُوا لَوْلاَ اجْتَبَيْتَهَا قُلْ إِنَّمَا أَتَّبِعُ مَايُوحَي إِلَيَّ مِن رَبِّي هذَا بَصَائِرُ مِن رَبِّكُمْ وَهُدي وَرَحْمَةٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ﴾ ﴿وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ﴾

 

در جريان اخذ عفو اشاره شد به اينكه چيزي را انسان مي‌تواند عفو بكند كه در اختيار او باشد حق خدا و همچنين حكم خدا و حق امت اسلامي اين سه امر در اختيار كسي نيست لذا متعلق عفو نخواهد بود حق شخصي است كه مورد عفو قرار مي‌گيرد در جريان تجاوز به ناموس اين تجاوز به حكم خدا و تجاوز به حق خداست چون ناموس انسان مثل مال انسان حق او نيست مال او نيست انسان مكلف است از ناموس حمايت كند نه اينكه ناموس او حق او باشد اين حق الله است نشانه‌اش اين است كه اگر كسي تجاوز كرد هيچ كسي حق ندارد كه عفو كند در محكمه اگر مثلاً خود شوهر بيايد رضايت بدهد يا زن بخواهد رضايت بدهد اين‌چنين نيست كه آن متجاوز را بتوان عفو كرد اين نظير جراحتهاي بدني نيست يا حتي نظير قتل نفس نيست نظير سلب مال نيست اينها حقوق اشخاص است قصاص نفس قصاص طرف و همچنين بحثهاي مالي اينها جزو حقوق افراد است اينها قابل عفو است اما تجاوز به ناموس اين حق الله است و حكم خداست كسي حق ندارد عفو بكند لذا اگر خود زن رضايت بدهد يا مرد رضايت بدهد هيچ اثري ندارد اگر ثابت شده است كه يك كسي به ناموس ديگري تعدي كرده است محكمه اسلامي حق الهي را بايد استنباط كند

مطلب ديگر آن است كه اگر بنا شد انسان سلطه پذير نباشد چه نسبت به داخل چه نسبت به خارج نحوه دفاع فرق مي‌كند در جريان دفاع نسبت به خارج فرمود به اينكه «ردوا الحجر من حيث جاء فان الشر لايدفعه الا الشر»[1] اين از بيانات حضرت امير(سلام الله عليه) است كه قبلاً گذشت اما در جريان داخلي اگر بين خود امت اسلامي اختلافي رخنه كرد از باب ﴿ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾[2] و از باب ﴿وَيَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ﴾[3] انسان دفع مي‌كند بهترين روش را براي دفع آن سلطه اعمال مي‌كند حالا گاهي از حق گذشتن دفع است و گاهي استيفاي حق مصلحت است و مانند آن گاهي مي بينيد يك آمر به معروف و ناهي از منكر شهيد مي‌شود و ولي دم عفو مي‌كند و اثرش در جامعه خيلي بيش از انتقام است اين كه ذات اقدس الهي فرمود عفو تخفيف و مانند آن يا تبديل قصاص به ديه اينها در اختيار ولي دم است براساس همين جهت است بنابراين اين مربوط به حكمت و مصلحت انديشي خود آن شخص و امت اسلامي است اساس كار بر اين است كه با بهترين روش آن حقوق استيفاء بشود پس بنابراين اول بايد ثابت بشود كه چه چيزي متعلق عفو است و چه چيزي متعلق عفو نيست آن‌گاه در نحوه استنقاض حق استيفاي حق يا عفو حق هم بايد روش حسن را ملحوظ داشت

مطلب ديگر قرآن عده‌اي از مردم را جاهل مي‌داند كه اين جهل غالباً در قبال عقل است نه در قبال علم فرمود: «و اعرض عن الجاهلين»[4] اينكه فرمود: «و اعرض عن الجاهلين» مشابه آيه‌اي است كه در سورهٴ مباركهٴ «نجم» آيهٴ 29 و 30 به اين صورت بيان شده است ﴿فَأَعْرِضْ عَن مَن تَوَلَّي عَن ذِكْرِنَا وَلَمْ يُرِدْ إِلاّ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا ٭ ذلِكَ مَبْلَغُهُم مِنَ الْعِلْمِ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اهْتَدَي﴾ مي‌فرمايد اين دنيا طلبها علمشان نا‌بالغ است بالغ نيست كودك است علمشان، علمشان هنوز قد نكشيده كه به ماوراي طبيعت برسد فقط تا محدوده قبر را مي‌بينند از آن به بعد چه خبري است را بي‌خبرند از اينها اعراض بكن اعراض بكن نه اينكه اينها را امر به معروف يا نهي از منكر نكن نه اينكه اينها را از تعليم كتاب و حكمت و تزكيه نفوس محروم بكن ولي آنچنان درگير باشي نه اين‌چنين نباشد اين اعراض بدون درگيري همان هجر جميل است كه فرمود: ﴿وَاهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِيلاً﴾[5] جاهلين اين گروهند يعني كساني كه عاقلانه عمل نمي‌كنند و لو خيلي از مسائل برايشان به عنوان حجت اللهي ابلاغ شده است اما در جريان نزغ كه آيا استعمال لفظ دلالت در اكثر معني است يا نه اين در حقيقت تحليل مي‌شود نظير قضاياي حقيقيه كه منحل مي‌شود به افراد متعدد و درباره هر كسي حكم خاص خود را دارد درباره انبيا و اوليا(عليهم الصلاة و عليهم السلام) به صورت دفع است در افراد عادي به صورت رفع است آنجا كه قرآن كريم نزغ را به صورت دفع به كار مي‌برد اين است مثل ﴿فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ﴾[6] اينكه فرمود ﴿فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ﴾ يعني اذا اردت ان تقرا القرآن حالا كه مي خواهي قرآن بخواني به خدا پناه ببر از شيطان كه مبادا شيطان در اينجا حضور پيدا كند يا اگر هم حضور دارد آن را برطرف بكن غرض آن است كه هم مي‌تواند دفع باشد هم مي‌تواند رفع اگر اين منحل شد به كل واحد واحد از افراد مي‌فرمايد به اينكه ﴿فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ﴾ براي بعضي دفع است براي بعضيها رفع اين ديگر استعمال لفظ در اكثر از معنا نيست در آيه محل بحث هم همين طور است ﴿وَإِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ إِنَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾ اگر منحل شده است به كل واحد واحد خطاب مي‌كند كه اگر يك حادثه‌اي پيش آمده يا احتمال بروز حادثه نزغ را مي‌دهي به خدا پناه ببر براي بعضي از افراد دفع است براي از افراد نزغ چه آن منحل شد و اگر هم در جامعه هم استعمال بشود به هيچ وجه استعمال لفظ در اكثر معني محذوري ندارد اينها خيال مي‌كنند به اينكه حالا لفظ فاني در معناست از اين حرفهايي كه اصلاً نبايد در اصول راه پيدا بكند اين حرفها جاي خودش دارد حرفها از جاي ديگر آن هم دست و پا شكسته به اصول منتقل كردن محذورش همين است كه مي‌گويد استعمال لفظ در اكثر از معنا جايز نيست لفظ فاني در معناست اين حرفها براي جاي ديگر است به هر ترتيب استعمال لفظ در اكثر معني به هيچ وجه محذوري ندارد در اصول اما اين اگر تحليل شد و منحل شد به چند قضيه كه از آن سنخ نيست محذور استعمال در بر ندارد محذور استعمال لفظ در اكثر از معنا هم در ندارد و اگر هم منحل نشد استعمال لفظ در اكثر از معنا محذوري ندارد

مطلب بعدي درباره اينكه آيا نسبت به انسان كامل دفع است يا رفع اين بايد محدوده‌هايش مشخص بشود انسان كامل مثل وجود مبارك پيغمبر و اهل بيت(عليهم الصلاة و عليهم السلام) گاهي در مرحله عند الهي و لدي الهي به سر مي‌برند كه آنجا اصلاً جا براي وسوسه نيست يعني شيطان در مرحله اخلاص اصلاً ظهور و حضور ندارد تجرد شيطان هم تا سقف تجرد وهمي است در عقل محض اصلاً شيطان حضور ندارد همان‌طوري كه در مراحل عاليه بعضي از فرشتگان حضور ندارند «لو دنوت انملة لاحترقت»[7] در مرحله اخلاص شيطان هم حضور ندارد اگر شيطان «لو دنوت انملة لاحترقت» خواهد بود براي اينكه فرمود: ﴿وَجَعَلْنَاهَا رُجُوماً لِلشَّيَاطِينِ﴾[8] آن مراحل عاليه اينها رجم مي‌شوند و مرجوم‌اند و مطرودند و مرمي‌اند اصلاً راه ندارند چون راه ندارند بنابراين جا براي وسوسه اصلاً نيست پس در مرحله لدي الهي براي انسان كامل جا براي وسوسه و نزغ نيست لا دفعاً و لا رفعاً در بخش‌هايي كه مربوط به تلقي وحي است ولو مع الواسطه باشد آن مرحله عاليه كه لدي الله است آنجا كه بلا واسطه است حالا آن مواردي كه آن انسان كاملي كه من وراء حجاب وحي را تلقي مي‌كند يا با دريافت وحي از رسول خدا مثل فرشتگان(عليهم الصلاة و عليهم السلام) وحي را دريافت مي كند در بخش تلقي وحي يك، ضبط و نگهداري وحي دو، ابلاغ و املاء و انشاء وحي سه، در اين عناصر محوري سه‌گانه‌اي كه مربوط به وحي خداست باز هم نزع و شيطنت و وسوسه راه ندارد لا دفعاً و لا رفعاً خب پس در مرحله لدي الهي و لو آنجا حكمي هم نباشد وابلاغ بشود و ماموريتي هم نباشد يك دستورات خاصي باشد براي خود انسان كامل آنجا جاي شيطان نيست براي اينكه در آن مرحله فرمود به اينكه ما اين نجوم را رجوم براي شياطين قرار داديم ﴿مَن يَسْتَمِعِ الْآنَ يَجِدْ لَهُ شِهَاباً رَصَداً﴾[9] اصلاً آنجا راه ندارند خب در امور مربوط به تلقي وحي حالا يا تورات موساي كليم(سلام الله عليه) هست يا انجيل عيساي مسيح(سلام الله عليه) هست يا قرآن پيغمبر اسلام(عليهم الصلاة و عليهم السلام) مطرح است در تلقي وحي يك ضبط و نگهداري وحي دو ابلاغ و املاء و انشاي وحي سه كه بايد به مردم برساند در همه مراحل سه‌گانه آن انسان كامل آن معصوم از گزند نزغ و مسّ شيطان معصوم و مصون است دفعاً و رفعاً آنجا اصلاً راه ندارد مي‌ماند در مراحل عادي مراحل عادي كه كارهاي عادي و كارهاي اجرايي است خب پس از اين چهار مطلب كه بگذريم در بخش پنجم در كارهاي عادي اينكه گاهي گفته مي‌شود اينها معصوم‌اند گاهي گفته مي‌شود غالباً در صدد دفع‌اند گاهي گفته مي‌شود دائماً آن دوام مال آن مراحل چهارگانه است اما غلبه كه تعبير غلبه مي‌شود كه گفته مي‌شود غالباً اينها در حال رفع‌اند براي آن است كه آيات قرآن كريم دو قسم است يك قسم خطابات دستوري است كه ذات اقدس الهي به پيغمبر(عليهم السلام) دستور مي‌دهد فلان كار را نكن نهي مي‌كند اين را انسان مي‌تواند بگويد به اينكه گرچه مخاطب خود آن حضرت است ولي در حقيقت مامور مستقيم امت‌اند و اين را تعليماً خداي سبحان به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرموده است در آنجا ممكن است اما يك سلسله آياتي است كه از كار واقع شده پيغمبر(عليهم السلام) خبر مي‌دهد پيغمبر(عليهم السلام) يك كاري را كرده است كه ذات اقدس الهي با پيغمبر(عليهم السلام) چنين در ميان مي‌گذارد كه چرا فلان كار را كردي اين در بخش اجرايي آن هم در مرحله نازل بايد از باب حسنات الابرار سيئات المقربين است كه اگر اين كار را يك انسان عادل و مومني انجام مي‌داد محذوري در بر نداشت اما چون خود پيغمبر(عليهم السلام) است حضرت مي‌فرمايد كه چرا اين كار را كردي بهتر از اين هم ممكن بود نظير آيهٴ 43 سورهٴ مباركهٴ «توبه» كه بعداً به خواست خدا خواهد آمد و آن اين است كه ﴿عَفَا اللّهُ عَنكَ لِمَ أَذِنتَ لَهُمْ حَتَّي يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَتَعْلَمَ الْكاذِبينَ﴾ بعضيها براي اينكه در جبهه‌ها حضور پيدا نكنند در جريان جنگ شركت نكنند استيذان كردند اذن خواستند و وجود مبارك پيغمبر(عليهم السلام) هم موافقت كردند به آنها اجازه دادند اين يك فعلي است واقع شده براساس فعل واقع شده ذات اقدس الهي مي‌فرمايد خدا از تو بگذرد اين تعبير مهرباني و عطوفانه است نقدي در كار نيست ﴿عَفَا اللّهُ عَنكَ لِمَ أَذِنتَ لَهُمْ﴾ مي‌خواستي صبر بكني معلوم بشود كه چه كسي راست مي‌گويد چه كسي راست نمي‌گويد و مانند آن ﴿عَفَا اللّهُ عَنكَ لِمَ أَذِنتَ لَهُمْ حَتَّي يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَتَعْلَمَ الْكاذِبينَ﴾ قبل از اين كه اين سنخ آيات به خوبي بررسي بشود با توجه به اينكه حسنات الابرار سيئات المقربين گاهي ممكن است كه انسان در اين بخش پنجم يعني در بخش لدي الهي و عند الهي نه در آن سه بخش مربوط به تلقي وحي و ضبط وحي و ابلاغ و املا و انشاي وحي نه در كارهايي كه زير مجموعه اجرائيات آن حضرت(عليهم السلام) است ممكن است يك كاري اتفاق افتاده كه بهتر از آن هم ممكن است در چنين فضايي گفته مي‌شود كه اين دفع است نه رفع تا حالا ما به چنين آياتي برسيم ببينيم راه ديگري براي جمع هست يا نيست چون اين گونه از موارد را حمل بر تعليم كردن دشوار است آياتي كه به خود پيغمبر(عليهم السلام) خطاب مي‌كند مي‌فرمايد به اينكه اين كار را بكن اين مي‌تواند ناظر به تعليم باشد يعني به آن حضرت خطاب كرده است تا امت بفهمند اما يك كاري است كه خود شخص پيغمبر انجام داده است آيه نازل مي‌شود كه ﴿عَفَا اللّهُ عَنكَ لِمَ أَذِنتَ لَهُمْ﴾[10] اين نياز به تأمل بيشتري دارد از همين‌جا جريان حضرت امير(سلام الله عليه) روشن مي‌شود و آن جريان اين است كه خب وجود مبارك حضرت امير نقل كردند بعد از اينكه عمرو بن عبدود را به خاك كرد و روي سينه او نشست و داشت سرش را مي‌بريد او «خدو انداخت در روي علي ٭٭٭ افتخار هر نبي و هر ولي »[11] است اگر آب دهن به صورت يك انسان سلحشور غيور بيندازند براي هر كسي بالأخره تلخ است مخصوصاً براي چنين كسي كه غيور است خب اين اهانت است اين‌چنين نيست كه اگر غضبناك بشود و عصباني بشود يك چيز بدي باشد كه انسان بايد از حيثيت خودش دفاع بكند اين عصباني شدن عصبانيت محمود و ممدوحي است اين‌چنين نيست كه بد باشد كه اما همين مقدار را هم حضرت نمي‌خواهد در آن اعدام و قتل عمرو بن عبدود دخالت بدهد لذا گفتند از سينه‌اش فاصله گرفت چند لحظه آرام شد كه اين خشمي كه از آب دهن انداختن او پديد آمد اين خشم برطرف بشود فقط همان خشم الهي كه تا كنون در نبرد و هماوردي با عمروبن‌عبد ود بود كه فقط غضبش لله و بالله و في سبيل الله بود آن پديد بيايد اين كه محذوري ندارد اگر به يك كسي اهانت بكند به او بربخورد اين چنين نيست كه چيز بدي باشد كه انسان بايد از حيثيت خودش هم دفاع بكند اما كار را براي رضاي خدا كردن بايد صد در صد خالص محض باشد ﴿أَلاَ لِلَّهِ الدِّينُ الْخَالِصُ﴾[12]

‌پرسش ...

پاسخ: حالا آن را مي‌آوريم به خواست خدا در سورهٴ مباركهٴ طلاق آنجا كه چطوري ﴿تَبْتَغِي مَرْضَاتَ أَزْوَاجِكَ﴾[13] چگونه نذر كرده است آن هم نذر كرده است نه اينكه خودش تحريم كرده باشد چون تحريم ابتدايي كه فقط به دست ذات اقدس الهي است يك تعهدي كرده يك نذري كرده كه مثلاً دست به اين كار نزند خب

‌پرسش ...

پاسخ: خب آنها ممكن است براي تعليم باشد آنها چون خود بنده مي‌گويد در قبال خدا ممكن است براي تعليم باشد اما اگر يك كاري را ذات اقدس الهي به معصوم بگويد كه چرا اين كار را كردي معلوم مي‌شود كه قضية في واقعة خب،

پرسش ...

پاسخ: بله دعاي حضرت خضر(سلام الله عليه) با وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) كه در ميان گذاشت اين هم براي تعليم است يعني اين چنين بگوييد اين‌چنين بخوانيد در شبهاي جمعه فرصتهاي ديگر اين‌چنين بخوانيد به ماها دستور مي‌دهند

پرسش ...

پاسخ: عيب ندارد اما اين دعايش در صدد تعليم است مثل اينكه كسي ذكري مي‌گويد تا ديگري ياد بگيرد اينكه ذكر مي‌گويد تا ديگري ياد بگيرد خود همين عبادت است ديگر

پرسش ...

پاسخ: اگر مناجات آنها براي تعليم باشد محذوري ندارد كه محذور در جايي است كه ذات اقدس الهي به اينها بفرمايد كه چرا اين كار را كردي اين معلوم مي‌شود كه كاري را خود اينها كرده‌اند

پرسش ...

پاسخ: خب چرا قابل توجيه است بالأخره نظير اوامري كه ذات اقدس الهي به انسانهاي كامل مي‌دهد كه اين كار را بكن اين كار را بكن يا اين كار را نكن اين قابل توجيه است كه گرچه به حسب ظاهر به خود آن معصوم(عليه السلام) گفتند ولي در واقع امت مراد است چه اينكه در همين جا ﴿إِمَّا يَنْزَغَنَّك﴾[14] هم عده‌اي مفسرين گفتند اين قابل قبول است في الجمله البته اما يك كاري كه واقع شده خود معصوم(عليهم السلام) انجام داد و خداي سبحان با او در ميان مي‌گذارد كه چرا اين كار را كردي او توجيه مي‌خواهد خب

مطلب بعدي آن است كه چون بين نزغ و بين ؟؟؟؟ فرق است براي انسانهاي كامل يعني معصوم گرچه دفع است اما در طليعه حمله شروع مي‌خواهد بشود لذا از آنجا به عنوان طائف ياد نشده چون هنوز نرسيده به نزديك قلب تا بخواهد در محدوده قلب دور بزند و طواف بكند و بشود طائف لذا نفرمود و اما ينزغنك من الشيطان طائف چون از دور دارد كم كم نزغ مي‌كند ولي درباره كساني كه افراد مومن عادي‌اند اين ممكن است راه پيدا بكند و جامه احرام در بر بكند كه وارد كعبه دل بشود به صورت ناشناس مي‌آيد و به عنوان هل ادلكم مي‌آيد و مانند آن تا در كعبه دل را باز ببيند و به درون دل راه پيدا كند لذا در جريان نزغ جا براي طائف نبود لذا نفرمود اما ينزغنك من الشيطان طائف ولي در جريان مس كه حالا آمده و در دل راه پيدا كرده وسوسه مي‌كند مي‌خواهد به حريم دل وارد بشود اينجا جا براي طائف است خب

مطلب بعدي اين است كه اينكه فرمود: ﴿وَإِذَا لَمْ تَأْتِهِم بِآيَةٍ قَالُوا لَوْلاَ اجْتَبَيْتَهَا﴾ اين آيه هم مي‌تواند آيه قرآن باشد و هم مي‌تواند آيه يعني معجزه الهي چون آنها پيشنهاد معجزه هم مي‌دانند هم آيات تكويني باشد هم آيات تدويني به اطلاقش هر دو را مي‌تواند شامل بشود اگر يك معجزه‌اي از تو خواستند آوردي كه مي‌گويند سحر است ـ معاذ‌الله ـ اگر نياوردي و منتظر وحي و اذن الهي بودي مي‌گويند چرا برچين نكردي جمع آوري نكردي از اين طرف و آن طرف چنين معجزه‌اي نياوردي هم درباره آيه تدويني صدق مي‌كند هم درباره آيه تكويني و اعجاز چه اينكه جوابي كه وجود مبارك پيغمبر(عليهم السلام) مي‌دهد شامل هر دو قسم خواهد بود ﴿قُلْ إِنَّمَا أَتَّبِعُ مَايُوحَي إِلَيَّ مِن رَبِّي﴾ در جريان آيه و معناي اعجاز آنجا هم فرمود به اينكه ﴿مَا كَانَ لِرَسُولٍ أَن يَأْتِيَ بِآيَةٍ إِلاّ بِإِذْنِ اللَّهِ﴾[15] هيچ پيامبري حق آوردن معجزه ندارد مگر به اذن خدا چه آيه تكويني باشد چه آيه تدويني باشد بايد به اذن الهي باشد آنجا هم فرمود: ﴿لاَ تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ﴾[16] زبانت را بدون اجازه وحي ما باز نكن و سخن نگو بگذار وحي الهي بيايد شما تلقي بكنيد بعد به مردم ابلاغ بكنيد ﴿وَإِذَا لَمْ تَأْتِهِم بِآيَةٍ قَالُوا لَوْلاَ اجْتَبَيْتَهَا قُلْ إِنَّمَا أَتَّبِعُ مَايُوحَي إِلَيَّ مِن رَبِّي﴾ بعد فرمود ﴿هذا بَصائِرُ مِنْ رَبِّكُمْ﴾ هر آ يه‌اش بصائر است چه رسد به كل قرآن از اينكه فرمود بصائر است جمع بصيره براي اينكه جهات فراواني از نظر علمي و عملي راه گشاست قهرا شما اگر متذكر قرآن بشويد مبصر خواهيد بود اين نور است و چون نور است ﴿قَدْ جاءَكُمْ مِنَ اللّهِ نُورٌ وَ كِتابٌ مُبينٌ﴾[17] چون نور است بصيرت مي‌دهد به شما ذات اقدس الهي در نهان ما چشمهايي را آفريده [است] اسرار را هم در عالم بي پرده خلق كرده است اگر چشم باشد يك مبصر و اشياء هم باشد دو فقط منتظر يك نور است چون چشم كه به تنهايي كه نمي‌تواند ببيند اگر چشم نباشد ديدن ممكن نيست چشم باشد ولي يك كالاي يك شيء يك شخص نباشد كه مرئي قرار بگيرد باز هم ديدن ممكن نيست اگر چشم باشد و شيء يا شخص باشد لكن آفتاب نتابد نور نباشد باز ديدن ممكن نيست ذات اقدس الهي فرمود به اينكه ما عالم را با آيات خودمان مزين كرديم سراسر عالم پر از آيات الهي است ﴿وَفِي الأرْضِ آيَاتٌ لِلْمُوقِنِينَ﴾ و مانند آن پس سراسر عالم آيات الهي است و شما هم در نهان و نهاد شما هم يك چشمي به وديعت نهاديم كه قلب است و عقل است و بالأخره فطرت شما اين دو ولي اگر فطرت بخواهد ببيند و اگر جهان بخواهد روشن بشود يك شمسي مي‌طلبد اين شمس دو كار مي‌كند هم جهان را روشن مي‌كند و هم چشم شما را بينا مي‌كند كه شما در ظل اين شمس در ضوء اين شمس جهان را مي‌بينيد فرمود: ﴿هذَا بَصَائِرُ مِن رَبِّكُمْ﴾ خب چشم باز كنيد اگر چشم باز كرديد سراسر جهان را آيات الهي مي‌بينيد ﴿وَفِي الأرْضِ آيَاتٌ لِلْمُوقِنِينَ﴾[18] اگر وجود مبارك پيغمبر خودش و همچنين اهل بيت(عليهم السلام) نورند و قرآن كريم كه از عترت جدا نيست نور است كار نور اين است كه هم اشياء عا لم را شفاف مي‌كند و هم وسيله ديدن را تأمين مي‌كند اگر كسي با داشتن قرآن و عترت نبيند ديگر معلوم مي‌شود كور هست براي اينكه اشياء كه آيات الهي‌اند از يك سو شمس نبوت و ولايت و رسالت و خلافت الهي هم كه تابيده است از سوي ديگر اين كه نمي‌بيند ﴿لاَ تَعْمَي الأبْصَارُ وَلَكِن تَعْمَي الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُور﴾[19] اين از آن زيباترين بيانات سيد الشهداء(سلام الله عليه) است اين كه فرمود «عميت عين لا تراك عليها رقيبا»[20] اين نفرين نيست و معنايش اين نيست كور باد معنايش اين است كه كور هست نه كور باد فرمود كه خب چيزي كه در جهان مشكلي براي ديدن نيست همين آيات الهي سراسر عالم را پر كرده‌اند هم اين وحي شمسي است كه همه جا را شفاف و روشن كرده است خب پس اگر كسي نمي‌بيند روي فقدان امر سوم است ديگر آن باصره است «عميت عين لا تراك عليها رقيبا و خسرت صفقة عبد لم تجعل له من حبك نصيبا» اين خسرت كه نفرين نيست خب اين خسر الدنيا و الاخره است ديگر كسي كه بهره ديني و معنوي ندارد ديگر سرمايه‌ها را باخته است نه اينكه سرمايه‌باخته گردد كه نفرين باشد اينطور كه نيست كسي كه هيچ بهره‌اي از مذهب و دين ندارد حضرت دارد درباره او نفرين مي‌كند كه اين خسارت ببيند يا اينكه نه ذات اقدس الهي مكرر از خسارت چنين افرادي خبر داده است كه اينها خسر الدنيا و الاخرة اينها نفرين نيست اينها فعل ماضي است و نشانه از وقوع و تحقق آن امر مي‌دهد فرمود: ﴿هذَا بَصَائِرُ مِن رَبِّكُمْ وَهُدي وَرَحْمَةٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ﴾ در بخشهايي از سورهٴ مباركهٴ «بقره» و غير اين سوره و همچنين در بخشهايي از دعا وقتي قرآن را معرفي مي‌كند مي‌فرمايد: ﴿هُدي لِلنَّاسِ وَبَيِّنَاتٍ مِنَ الْهُدي وَالْفُرْقَانِ﴾[21] چه در قرآن كريم و چه در دعاهاي ماه مبارك رمضان اين هست كه قرآن هدايت است اين يك و بينه است دو نسبت به آنهايي كه اصلاً در راه نيستند اين فطرتهايشان را خاموش كرده‌اند قرآن براي آنها تازگي دارد حرفي مي‌زند اينها را راهنمايي مي‌كند چون چشم اينها را باز مي‌كند به اينها باصره مي‌دهد اينها چشم باز مي‌كنند دفعاً چيزي را مي‌بيند كه قبلاً نمي‌ديدند اما آنها كه مولود علي الفطره‌اند در مهد دين تربيت شده‌اند چشم باطنشان باز هست كور نيست اينها مي‌فهمند چه خبر است يعني وقتي صداي انبياء را مي‌شوند صدا برايشان آشناست ناشناس نيست راهي هم كه به آنها نشان مي‌دهند مي‌بينند با ذائقه ايشان جور درمي‌آيد يك راه آشناست قرآن براي چنين گروهي مي‌شود بينه مي‌شود شاهد براي اينكه اصلش در درونشان هست و يافتند و دارند مي‌يابند منتها اين تأييدشان مي‌كند و آنچه را كه در درون يافتند قرآن تصديق مي‌كند شهادت بر صدق او مي‌دهد لذا فرمود: ﴿هُدي لِلنَّاسِ﴾ اما ﴿وَبَيِّنَاتٍ مِنَ الْهُدي وَالْفُرْقَانِ﴾ براي خواص براي توده مردم هدايت است براي خواص بينه است اين‌چنين نيست كه هدي و بينات و فرقان للناس وگرنه آن للناس را متعلق به هر سه قرار مي‌داد علي التنازع اما فرمود: ﴿هُدي لِلنَّاسِ وَبَيِّنَاتٍ مِنَ الْهُدي وَالْفُرْقَانِ﴾ اينجا هم همين‌طور است ﴿هذَا بَصَائِرُ مِن رَبِّكُمْ وَهُدي وَرَحْمَةٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ﴾ تقسيم است توزيع است رحمت البته براي همه مردم است اما كسي كه از اين رحمت استفاده مي‌كند مومنين‌اند بصيرت بودن و هدايت بودن درجات خاصي دارد كه قرآن براي بعضيها هدايت است براي بعضيها هم بصير است.

«و الحمد لله رب العالمين»


[1] . نهج‌البلاغه، حكمت 314.
[2] مؤمنون/سوره23، آیه96.
[3] الرعد/سوره13، آیه22.
[4] . كافي، ج8، ص138.
[5] مزمل/سوره73، آیه10.
[6] نحل/سوره16، آیه98.
[7] . بحار الانوار، ج18، ص382.
[8] ملک/سوره67، آیه5.
[9] جن/سوره72، آیه9.
[10] توبه/سوره9، آیه43.
[11] . مثنوي معنوي، دفتر اول.
[12] زمر/سوره39، آیه3.
[13] تحریم/سوره66، آیه1.
[14] اعراف/سوره7، آیه200.
[15] الرعد/سوره13، آیه38.
[16] قیامه/سوره75، آیه16.
[17] مائده/سوره5، آیه15.
[18] ذاریات/سوره51، آیه٢٠.
[19] حج/سوره22، آیه46.
[20] . مفاتيح الجنان، دعاي عرفه.
[21] بقره/سوره2، آیه185.