78/11/24
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره اعراف/آیه199تا202
﴿خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِينَ﴾ ﴿وَإِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ إِنَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾ ﴿إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّيْطَانِ تَذَكَّرُوا فَإِذَا هُم مُبْصِرُونَ﴾ ﴿وَإِخْوَانُهُمْ يَمُدُّونَهُمْ فِي الْغَيِّ ثُمَّ لاَيُقْصِرُونَ﴾
كه اين آيه كه بيان مكارم اخلاق را به عهده دارد براي اينكه مكرمتهاي اخلاقي از باطن به ظاهر ظهور كند و از قلب به قالب هم تجلي كند تنها دستور به عفو و مانند آن نداد بلكه فرمود: ﴿خُذِ الْعَفْوَ﴾ يعني اين مكرمت عفو آنقدر در شما ظهور كند كه گويا در دست شماست كه يك وقت ميفرمايد: ﴿فَاعْفُوا وَاصْفَحُوا﴾[1] و مانند آن يا تعبير قرآن اين است كه خدا عفو را دوست دارد و عفو فضيلت است يك وقت براي تشبيه معقول به محسوس براي حضور و ظهور اين فضيلت خلقي در همه شئون ميفرمايد آنقدر اهل عفو باش كه گويا عفو در دست تو است ﴿خُذِ الْعَفْوَ﴾ و به ديگران هم اگر بخواهي عفو عطا كني در دستت باشد كه اين ملكه عفو را به ديگران بياموزاني در جريان امر به معروف هم بايد طوري باشد كه هم خودت عامل باشي و هم نحوه امر به معروفت هم به نحو معروف باشد تنها به نيكي امر نكن بلكه نيك باش اولاً نحوه امرت هم نيك باشد ثانياً مأمور به هم نيك باشد ثالثاً امر به معروف تنها اين نيست كه معروف به معروف باشد بلكه آمر هم عمل به معروف فراموشش نشود و نحوه امر او هم معروف باشد اگر خود او عامل نباشد سخنش بي اثر است اگر خود او عامل هست اهل تقوا هست لكن نحوه امر به معروف او اين امرش معروف نيست گرچه امر به معروف كرده است ولي بيان او معروف نيست قلم او معروف نيست با بيان ناروا يا با قلم ناروا دارد امر به معروف ميكند اين هم روا نيست
مطلب سوم اين بود كه از جاهلان اعراض بكن در نوبت قبل اشاره شد به اينكه اگر دشمني از خارج مرز و بوم اسلامي حمله كرده است و انسان با آنها برخوردار است چارهاي جز «رُد الحجر من حيث جاءك» نيست كه از بيانات اميرالمومنين(سلام الله عليه) است فرمود سنگ را از آنجا كه آمد برگردانيد «فانه لايرد الشر الا بالشر»[2] اما اگر اختلاف داخلي شد در نظام اسلامي در امت اسلامي تعدد نظر و تعدد رأي پديد آمد كسي خود را حق ميدانست و ديگري را بر باطل بايد بكوشد كه اختلاف را حل بكند دشمني را حل بكند نه رقيب را به دشمن را از پاي در بياورد و اين ميشود اعراض از جاهلين نه درگير شدن با جاهلان جاهل به معناي نادان را به عالم تبديل كردن يك نحو امر به معروف است جاهل در مقابل عاقل را عاقل كردن يك نحوه امر به معروف است و عالم عاقل را هم به مقام بالا و والا هدايت كردن يك نحو امر به معروف است و همه اينها با اخذ عفو همراه است و اگر كسي خواست امر به معروف بكند اما امرش معروف نباشد قلمش يا بيانش معروف نباشد توفيقش بسيار كم است اگر موفق باشد توفيقش بسيار اندك است قرطبي در جامع الاحكام چنين نقل ميكند از قصه عصام بن مسلق، عصام بن مصطلق .. مردي بود كه وارد مدينه شد وقتي به وجود مبارك حسنبنعلي(سلام الله عليه) را ديد در اثر آن تبليغات مسمومي كه سابقه ذهني داشت نسبت به آن حضرت خيلي بد گفت شديداً اهانت كرد وجود مبارك امام مجتبي(سلام الله عليه) بديهاي او را شنيد حرفهاي تلخ او را شنيد و فهميد كه اين در اثر تبليغات باطل به اين بدگماني رسيده است و بعد از اينكه حرفهاي زشت و سوء او را شنيد فرمود اينجا بالأخره وارد اين شهر شدي اگر به ما مراجعه ميكردي مشكل مسكن داشتي حل ميشد مشكلات تغذيهاي مثلاً اگر داشتي حل ميشد مشكلات آشنايي با ديگران داشتي مثلاً حل ميشد از اين مطالب را كه گفت اين شخص كم كم آن قهر و غيظ و خشمش فرو نشست و گفت اينها در اثر آن تبليغات سوء بود كه ما آلوده شديم وجود مبارك امام مجتبي(سلام الله عليه) بعد از آن جريانها فرمود گويا تازه وارد شدي به اين محيط آشنا نيستي و بعد اين آيه را تلاوت كرد ﴿خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِينَ﴾ اين يك سنت حسنهاي بود براي اهل بيت(عليهم السلام) براي همه آنها و همچنين براي شاگردان آنها هم به عنوان سنت حسنه اثر بگذارد اما اينكه فرمود: ﴿وَإِمَّا يَنزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ﴾ اگر شيطان وسوسه كرد و خواست سوزني فرو كند چون اين سوزن فرو كردن را ميگويند نزغ اما آن سيخي كه راكب به مركوبش ميزند كه بار را يا راكب را زودتر به مقصد برساند آن را ميگويند نزغ كه وسوسه در حقيقت نزغ شيطان است اگر شيطان نزغي كرد فوراً به پناهگاه الهي پناهنده بشويد اين مدي دليل ميخواهد چرا استعاذه بكنيم و چرا به الله استعاذه بكنيم از اينكه به الله استعاذه بكنيم چون مطلب مهمي بود آن را قبلاً تعليل كرد فرمود: ﴿إِنَّهُ هُوَ الْسَّمِيعُ الْعَلِيمُ﴾[3] قدرت او كه مشخص است و قدرت او را با سميعٌ بيان كرده نفرمود او ميتواند مشكل شما را حل كند بلكه فرمود سميعٌ اين سميعٌ دو تا مطلب را به هم مرتبط كرد و فهماند يعني او هم مهربان است بخشنده است هم توانمند زيرا سميع اگر به اين معنا باشد كه شنوا است اين دليل با اين مدعا هماهنگ نيست خدا را بخوانيد براي اينكه خدا ميشنود در نوبت قبل به عرضتان رسيد كه سميع به معناي اين نيست كه ميشنود خب خدا غيبت و تهمت و دروغ را هم ميشنود سميع است همان است كه در بخشهاي ديگر ميگوييم ﴿إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعَاءِ﴾[4] يعني گوش به حرف آدم ميدهد خب گوش به حرف آدم ميدهد يعني چه يعني از نظر آهنگ و صوت و صدا كه حرف را ميشنود كه بايد بشنود يك، و قدرت انجام خواستهها را هم دارد دو، و لطف و محبت و جود و سخا هم دارد كه به نياز نيازمندان پاسخ مثبت ميدهد سه، اين مجموعاً ميشود سميع الدعا اگر كسي حرف نشنود يك، يا بشنود حرفها را ولي قادر نباشد انجام بدهد دو، يا قادر است ولي آن جود و سخا و لطف و وفا را ندارد كه به نياز نيازمندان پاسخ بدهد سه، به چنين كسي نميگويند سميع الدعا كه ما در عرف به چه كسي ميگوييم اين گوش به حرف ما ميدهد اگر يك مقامي قدرتي داشت و ما هم جامعه هم به او نيازمند بود اگر درباره او گفتيم او گوش به حرف ما ميدهد يعني چه يعني اولاً حرفها را ميفهمد يك، توان آن را دارد كه مشكل ما را حل كند دو، سخاي آن را هم دارد كه برابر قدرتش عمل بكند سه، به چنين آدمي ميگوييم اين گوش به حرف ما ميدهد حالا يا مشكل سياسي داريم يا مشكل نظامي داريم حالا فرض كنيد در جبهه جنگ است و اين سربازها به آن فرمانده لشكر نيازمندند يك پيشنهادي ميخواهند بدهند وقتي اينها ميگويند اين فرمانده لشكر گوش به حرف ما ميدهد يعني چه يعني حرفها را ميشنود يك، خوب ميفهمد و قدرت آن را هم دارد كه برابر خواستههاي ما عمل بكند و نسبت به ما هم خوشبين است محبت دارد لطف دارد به چنين فرمانده لشكري ميگويند سميع الدعا پس اگر در اينگونه از موارد گفته شد ذات اقدس الهي سميع است نه يعني ميشنود آن شنيدن فيزيكي مراد نيست براي اينكه او غيبت و تهمت و دروغ را هم ميشنود آنجايي كه هم ميخواهد بگويد كلا حرفها را رد كند و رد كند هم شنيده است و رد كرد آنهايي كه در حال احتضار به ذات اقدس الهي ميگويند ﴿رَبِّ ارْجِعُونِ﴾[5] اين را ميشنود بعد ميگويد ﴿كَلَّا إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَي يَوْمِ يُبْعَثُونَ﴾[6] آنجايي هم كه حرف دوزخيها را رد ميكند آنطوري كه يك كلب بان كلب را رد ميكند ﴿قَالَ اخْسَئُوا﴾[7] آنجا هم ميشنود بعد ميگويد اخسأ اينطور نيست كه نشنود كه پس اين سمعي كه در آيه ﴿إِنَّهُ سَمِيعٌ﴾ ياد شده است نظير ﴿إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعَاءِ﴾[8] سميع به معناي اينكه ميشنود نيست بلكه به اين معنا است كه گوش به حرف ما ميدهد خب كسي گوش به حرف ما ميدهد كه عناصر محوري سهگانه را دارا باشد اولاً بفهمد كه خواسته ما چيست دوم بتواند كه خواسته ما برآورده كند سوم آن جود و سخا و لطف و محبت را داشته باشد كه برابر علم و قدرتش عمل بكند اين مجموعه عناصر محوري سهگانه در ﴿إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعَاءِ﴾ هست اما چون در خصوص اين مقام كلمه عليمٌ هم آمده آن ديگر لازم نيست هر سه عنصر محوري را با يك كلمه ادا بكنيم او ميفهمد كه ما چه خواستيم و ميتواند آن عليمٌ را با ميفهمد ميفهماند اين ميتواند و انجام ميدهد را با سميعٌ بيان كرده خب پس اين علت با آن مدعا هماهنگ است ﴿فَاسْتَعِذْ﴾ اگر مشكل داري از خدا بخواه چرا؟ چون او سميع است و عليم خب حالا چرا بخواهم چون اين وقتي كه فرمود: ﴿فَاسْتَعِذْ﴾ يك امر است به ما كه پناه ببر يكي اينكه پناهگاهتان هم همان سنگرو پناهگاه و ملتحد هم الله است آن چون مهم بود آن را اول معلل كرده ﴿فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ﴾ چرا به الله استعاذه كنيد براي اينكه ﴿إِنَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾ خب چرا اصلاً استعاذه كنيم براي اينكه ﴿إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا﴾ سنت متقيان اين است دأب متقيان اين است سير و سلوك متقيان اين است هر وقت مشكل داشته باشند به الله مراجعه ميكنند شما هم كه جزء متقيانيد خب به الله مراجعه كنيد پس اين دو تا مدها به دو تا علت تعليل شده است اينكه فرمود: ﴿فَاسْتَعِذْ﴾ علت ميخواهد ﴿بِاللّهِ﴾ علت ميخواهد چرا به الله مراجعه بكنيم چون او سميع است گوش به حرف آدم ميدهد خب چرا استعاذه كنيم براي اينكه دأب متقيان اين است برنامه اهل تقوي اين است خب پس ﴿فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ إِنَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾ علت اينكه الله پناهگاه است به الله استعاذه كنيد چون اين در قرآن هست كه ﴿وَ لَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَدًا﴾[9] غير از خدا چيزي و شيئ سنگر نيست ملتحد يعني سنگر ﴿وَ لَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَدًا﴾ بالأخره يك انسان آسيب ديده ملتحد ميخواهد سنگر ميخواهد سنگري هم غير از لطف خدا نيست اما حالا چرا ما استعاذه كنيم علتش اين است ﴿إِنّ﴾ اين برهان مسئله است ﴿إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا﴾ و شما هم كه رئيس متقيانيد انبيا كارشان اين است اوليا كارشان اين است سنتشان اين است هر وقت مشكلي داشتند به خدا پناهنده ميشوند حالا يا براي دفع فتنه يا براي رفع فتنه
پرسش ...
پاسخ: براي افراد عادي كه رفع است ميشود بعد از نزغ و براي كملين از انسانها كه قبل از نزغ است ميشود دفع آنها چون در سنگرند آسيب نميبيند يك وقت است انسان ميبيند كه احساس خطر ميكند فوراً ميرود در سنگر براي رفع فتنه يك وقت نه اصلاً در سنگر است اين دفع فتنه است اولياي الهي برابر آيه تطهير اينچنيناند اينكه فرمود: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً﴾[10] آنجا اذهاب نه يعني ـ معاذ الله ـ رجسي بود و برد اين از باب دفع رجس است ديگران تلاش و كوشش بكنند تا رجس آمده را برطرف كنند خب ﴿إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّيْطَانِ تَذَكَّرُوا فَإِذَا هُم مُبْصِرُونَ﴾ گفتند اين تنوين طائفٌ تنوين تحقير است و تقليل اينها چون هميشه مواظبند ميبينيد بعضي از خانههاست كه سالي يكبار گردگيري ميشود بعضي از جاهاست كه سالي دو بار بعضي از جاهاست ماهي يكبار بعضي هفتهاي يكبار بعضي هر روز بعضي هر ساعت شما در تالار آينه كه اصلاً براي تشريفات آماده است هر روز گردگيري ميشود هم آن جا براي تشريفات است و هم جا حساس است سراسر آينه است خب گرد ميگيرد ديگر دلهاي انسانهاي كامل مثل تالار آينه است هر لحظه اينها مواظبند كه مبادا گرد بگيرند لذا اگر يك مختصري بخواهد وسوسه و نزغ پديد بيايد فوراً اينها آمادهاند اين تنوين طائفٌ تنوين تنكير و تقليل است يك مختصري هم اگر بخواهد طواف بكند يك دوري بزند يك جاي خالي پيدا بكند فوراً اينها دست به كار ميشوند خب دست به كار ميشوند يعني چه يعني همان دو امر را انجام ميدهند يكي تذكر است يكي بصيرت به چه كسي متذكر ميشوند يك نسبت به چه بصيرت پيدا ميكنند دو اينها را ميخواهد بيان بكند فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّيْطَانِ﴾ تا ميرود يك كسي وسوسه بكند يك دوستي يك قلمي صاحب قلمي يا صاحب بياني بالأخره اينها شياطين الانس و الجناند يك مقالهاي را كه ميخواند ميفهمد بو ميبرد اهل استنشاق است بالأخره همانطوري كه شم فقهي دارد شم تفسيري دارد شم سياسي هم دارد بو ميبرد كه اين از كجاست يك وقت مقاله خوب است سخن خوب است تا آخر گوش ميدهد عمل ميكند و مانند آن يك وقت يك مقاله بوداري است يك حرف بوداري شنيده همه اينها پيك ديگرانند شياطين الانس و الجن كه فراوان است فرق نميكند خب حالا چيزي را ميخواند ميفهمد كه اين الهي است خب تقويتش ميكند ميفهمد نه شيطاني است ميكوشد لااقل او را به عنوان امر به معروف و نهي از منكر هدايت كند يا لااقل خودش را نجات بدهد ﴿تَذَكَّرُوا فَإِذَا هُم مُبْصِرُونَ﴾ خب از چه راه مشكل اين را حل ميكند انسان كه علم و غيب ندارد كه در بسياري از موارد است كه مطلب براي انسان مجهول است بالأخره در اين عالم يك كسي هست كه همه چيز را ميداند به نام خدا يا نه ـ معاذالله ـ خب هست راهي به او هم هست يا نه بله راهي هم هست يكي كسي كه همه چيز را ميداند ﴿وَإِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ يَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَي﴾[11] همه چيز را ميداند خدا است به ما هم فرمود كه اگر يك وقتي مشكلي پيدا كرديد بگو يا الله اگر گفتي يا الله آنگاه ما آن ديد را به تو ميدهيم از منظر ما آن اشياء را مينگري ﴿فَإِذَا هُم مُبْصِرُونَ﴾ خب تكليف بر آدم روشن ميشود ولو آدم نتواند ديگري را روشن كند بالأخره خودش ميفهمد كه وظيفهاش چيست اگر متذكر ربوبيت الهي بود بعد وظيفه شناس ميشود ﴿تَذْكُرُوا﴾ كه چه بكنند وقتي فهميدند چه بكنند يعني بايد پناه ببرند به ذات اقدس الهي تكيه كنند حالا يا نماز است يا دعا هست يا تضرع است يا لابه است حالا يا با گريه يا بي گريه بالأخره از او ميخواهند بعد كه به او متوسل شدند ﴿فَإِذَا هُم مُبْصِرُونَ﴾ وظيفه خودشان را خوب ميشناسند ديگر نميمانند در فتنه گير نميكنند اگر ذات اقدس الهي فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِن تَتَّقُوا اللّهَ يَجْعَل لَكُمْ فُرْقَاناً﴾[12] به همين صورت است در خيلي از موارد است كه ما وظيفه را نميدانيم با مشورت و با استخاره در خيلي از موارد آن پيچ و خم حل نميشود استخاره اساسي و اصيل همان است كه امام سجاد(سلام الله عليه) در صحيفه سجاديه فرموداستخاره يعني آن نه استخاره يعني تفال به قرآن اين براي رفع حيرت است خدا رحمت كند مرحوم آقا سيد محمد كاظم را اين در همان اوائل بحث حج در آداب سفر احكام سفر آنجا مشخص كرده كه اين استخارههاي معمولي سندهايش خيلي قوي نيست روايات استخاره اگر كسي مشورت كرد اگر كسي فكر كرد اگر كسي بررسي كرد واقعاً متحير شد و راهي براي انجام عهد الطرفين ندارد آن وقت گفتند براي رفع حيرت استخاره بكن اما آن استخاره كه به ما دستور دادند همان دعاي استخاره صحيفه سجاديه است خب خيلي از موارد است كه انسان مشورت كرده فكر كرده ديده كار، كار خوبي است به حسب ظاهر اما گوشهاي از اسرار را فهميد صدها پردههاي پنهان هست كه انسان نميبيند آنگاه اين دعاي استخاره را ميكند خدايا خير من را در اين كار قرار بده اگر مصلحت نيست مانعي پيش بياور كه من اقدام نكنم اگر مصلحت هست موانع را بردار خير مرا خير جامعه را خير امت را برسان آن دعاي نوراني استخاره دعاي استخاره است يعني آدم كاري را كه ميخواهد انجام بدهد آن دعا را ميكند خدايا خير من و خير امت اسلامي خير برادران من خير نظام را در اين كار قرار بده اگر خداي ناكرده اين كار مصلحت نيست يك مانعي پيش بيار من منصرف بشوم موفق نشوم و مشكلي پيش بيايد كه اين كار از دست من گرفته بشود ديگري انجام بده چون ما يك گوشه قضيه را حداكثر بدانيم نه از آينده باخبريم نه از گذشته باخبريم نه اسرار دروني ديگران باخبريم نه از تصميمات و اراده و عزم ديگران مستحضريم آن استخاره مهم است يعني آدم خيرش را از خدا بخواهد و با اشك و لابه هم بخواهد نه يك ذكري بگويد و وردي آنكه زوري ندارد خب فرمود اگر شما احساس خطر كرديد برو در سنگر ما آن وقت چراغ روشن ميكنيم با فاء تفريع فرمود: ﴿تَذْكُرُوا﴾ تذكروا چه چيزي را ميفهمند كجا بروند ديگر وقتي متذكر صحنه ربوبي الله شدند و به آن سمت رفتند دفعتاً بايد چراغ روشن بكنيم ميبينند آنجا روشن است همه چيز را ميبينند ﴿فَإِذَا هُم مُبْصِرُونَ﴾ آن وقتاند كه وظيفه را ميدانند ميبينند نه راه كسي را ميبندند نه براي خود كجراهه ميروند هم راه ديگران را باز ميكنند هم راه خودشان روشن است اگر فرمود: ﴿إِن تَتَّقُوا اللّهَ يَجْعَل لَكُمْ فُرْقَاناً﴾[13] همين است او كه ذات اقدس الهي ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ يُخْلِفُ الْمِيعَادَ﴾[14] هرگز خلف وعده نميكند فرمود آنجايي كه فرق بين حق و باطل است، فرق بين زشت و زيباست فرق بين صدق و كذب است ما به شما نشان ميدهيم گاهي علماً نشان ميدهد گاهي عملاً نشان ميدهد براي بعضي از افراد قلبشان را شفاف ميكند كه به خوبي ميفهمند كه اين كار اين است يك وقت است كه نه يك كسي است كه خيال ميكند اين كار خوب است هر چه تلاش و كوشش ميكند ميبيند نميرسد فلان دوست ميآيد فلان وقت مهمان ميآيد فلان شخص زنگ ميزنند بالأخره خدا نميگذارد برود بعد از حادثه هم ميفرمايد كه خوب شد من نرفتم حالا خوب شد من نرفتم يعني عالم حساب و كتابي ندارد يا كسي نگذاشت تو بروي يعني تصادف است ـ معاذالله ـ يا ﴿َكُلُّ شَيءٍ عِندَهُ بِمِقْدَارٍ﴾[15] بعضي از همين شارحان اصول كافي اين روايت را هم مبسوطاً نقل كردند كه در بعضي از روايات ذات اقدس الهي به عنوان مهندس عالم خودش را وصف كرد كه من مهندسم گفتند اين مهندس معرب است اينچنين نيست كه عربي صحيح هندسه يهندس ما داشته باشيم اين هندسه معرب است مخفف از اندز مشتق شده است آن هم مخفف اندازه است خب اگر ﴿َكُلُّ شَيءٍ عِندَهُ بِمِقْدَارٍ﴾[16] ﴿إِنَّا كُلَّ شَيْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ﴾[17] اگر ﴿مَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلاّ يَعْلَمُهَا﴾[18] خب اگر ذات اقدس الهي نخواهد كسي به خطر بيفتد ميبينيد وقتي كه ميخواهد برود يك تلفن زنگ ميزند يك مهمان برايش ميآيد ماشين گيرش نميآيد در راه معطل است تا حادثه بگذرد بعد هم ميگويد خوب شد اتفاقاً ما نيامديم نه اتفاقي در كار نيست يقول الاتفاق جاهل السبب اتفاقي در كار نيست همهاش اين بيان روشن حكماست كه سراسر عالم مانند اين حلقات عدد است در مسائل رياضي عالم مثل بناي خوبي نيست كه معمار خوب داشته باشد آجرها را روي هم چيده باشد معماري كرده باشد خب اگر يك آجر را از سر جايش برداري يك آجر ديگر بگذاري بنا همان بناست اما حلقه عدد را اينطور نيست كه اگر شما چهار را بين پنج و شش برداريد يك عدد ديگر بتوانيد جايش بنشانيد هيچ ممكن نيست تنها انسان نيست كه ﴿فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لاَ يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ يَسْتَقْدِمُونَ﴾[19] اينطور نيست سراسر عالم اين است پس به دست يك مهندس رياضيدان تنظيم ميشود فرمود اگر شما خودتان را به آنجا بسپريد او شما را به حال خودتان رها نميكند راهنمايي ميكند بعد هم يك وقت ميگويد چه خوب شد كه ما آمديم اتفاقاً آمديم اتفاقي در كار نيست تو را آوردند اينجا و آنجا هم كه محفوظ ماندي آن نيايش تو و دعاي تو اثر كرده است يعني خداي تو قرار داد خب فرمود: ﴿إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّيْطَانِ﴾ تا ميرود شيطان به اينها نزديك بشود ﴿تَذَكَّرُوا﴾ فوراً ميفهمند كه وظيفهشان چيست به كجا بروند به چه كسي پناهنده بشوند وقتي متذكر شدند به سنگر الهي رفتند گفتند اعوذ بالله من الشيطان الرجيم خدايا ما را هدايت بكن يك نمازي خواندند در نماز گفتند ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ﴾[20] آنگاه ﴿فَإِذَا هُم مُبْصِرُونَ﴾ اين ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ﴾ لحظه به لحظه است ديگر يعني خدايا در اين كار صراط مستقيم هر چه هست بگو در آن كار هر چه هست بگو در آن كار هر چه هست بگو هر روز هر شبانه روز ما چندين بار ميگوييم ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ﴾[21] ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ﴾ وگرنه آن راه كلي كه مشخص است راه قرآن و عترت بله مشخص است اما اينها كبراي كلي است در فلان حادثه حق با كيست حق با چيست ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ﴾ در فلان راه ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ﴾ در فلان مطلب ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ﴾ او حالا تنظيم ميكند انسان را راهنمايي ميكند و انسان چون نميداند علم به غيب ندارد ميگويد خوب شد فلان كار را كرديم اتفاقاً ما آن كار را كرديم يا خوب شد كه ما نرفتيم ديگر نميداند آن به بركت ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ﴾ است كه گفته كه فرمود: ﴿تَذَكَّرُوا فَإِذَا هُم مُبْصِرُونَ﴾
پرسش ...
پاسخ: خب البته اينكه ما دائماً از ذات اقدس الهي ميخواهيم شبانه روز چند بار به وسيله ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ﴾ از خدا مسئلت ميكنيم براي همين كه براي آنها ملكه بشود مقام بشود مستقيماً در دعاي كميل ميگوييم «و حالي في خدمتك سرمدا»[22] هم همين است ديگر هميشه در محضر ذات اقدس الهي باشيد فخر رازي را همان تفكر اشعري و جبري خود ميگويد به اينكه انسان اگر خوب متذكر بشود نزغش و غضبش برطرف خواهد شد چون فرمود: ﴿وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِينَ﴾ زمينه غضب هست و آن غضب هم وسوسه شيطان است و شيطان در حال غضب خيلي آماده است انسان كه او تيرش را بر او فرو كند مثل اينكه در حال شهوت براي بعضي از گناهها آماده است كه او تيراندازي كند در حال غضب هم آماده است كه گناهان ديگر تيرهاي ديگر را بزند
پرسش ...
پاسخ: آن قبلاً اشاره شد كه مس نزديكتر است و مهمتر از نزغ است نزغ آن طليعه وسوسه است خب
پرسش ...
پاسخ: غرض آن است كه آنجا هم فساد بود منتها گفت بين من برادرانم فساد ايجاد كرد نگفت برادرانم فساد ايجاد كردند يا شيطان به دست برادرانم، گفت بين من و اينها يك اختلافي پيش آمد يك فسادي پيش آمد اين زيبايي در تعبير است كه فساد را به آنها اسناد نداد وگرنه فساد كه بود ﴿بَعْدِ أَن نَّزَغَ الشَّيْطَانُ بَينِي وَبَيْنَ إِخْوَتِي﴾[23] نگفت برادران من دست نشانده شيطان بودند فساد كردند در اينجا آن سوزن فرو كردنها و آنها را ميگويند نزغ وقتي آدم اول سوزن فرو كرد ديد كه طرف حساسيت نشان نداد آن وقت با او برخورد ميكند آن مس بالاتر از نزغ است فخر رازي براي اينكه رهنمود بدهد به گمانش ما چگونه اين نزغ و غضب را فرو بنشانيم گفت به اينكه اگر يك كسي عصباني ميشود براي اين است يك كار بدي را مشاهده ميكند از يك شخصي يك، و قدرت خود را هم بررسي ميكند كه قدرت دارد كه او را تنبيه كند جلوي او را بگيرد دو، و عجز طرف مقابل را هم بررسي ميكند سه، من قدرت دارم و او هم عاجز است لذا حالا عصباني ميشود و اگر يكي از اين عناصر سهگانه نباشد انسان عصباني نميشود اگر كسي كاري ببيند آن كار بد نباشد يا كار بد را از يك آدم مقتدر ببيند اين در جگرش خون ميخورد ولي غضب نميكند يا نه يك كار بد را از يك كسي ميبيند و او هم خودش را عاجز ميبيند در برابر او، او خيلي مقتدر نيست ولي عاجز ميبيند نميتواند دفع كند يا اگر هم قدرت داشته باشد ديگري هم به اندازه او اقتدار دارد نه بيش از او در اينگونه از موارد خشم نيست ايشان ميخواهد بگويد اگر كسي در خارج ديد گناهي اتفاق افتاد وقتي به آن مبادي و علل اوليه فكر بكند كه اين شخص مجبور است و مضطر در گناه است ديگر عصباني نميشود خب او همان تفكر جبري خودش را دارد حالا ما ميگوييم بسيار خب او عصباني نميشود اما چرا ذات اقدس الهي عصباني ميشود اينكه فرمود: ﴿كَبُرَ مَقْتاً عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُوا مَا لاَ تَفْعَلُونَ﴾[24] چرا در برابر كار عالمي بي عمل خدا عصباني ميشود يا كساني كه «وَ ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ وَ الْمَسْكَنَةُ اولئك غضب من ربهم» چرا براي اينها عصباني ميشود يا چرا عدهاي مغضوب عليه اله هستند اين سخن براي آن است كه انسان فاعل مختار است ميتواند كار بد بكند ميتواند كار بد نكند در برابر اعمالش مسئول است لذا اگر به سوء اختيار خودش بيراهه رفته است كارش غضب انگيز است مطلب ديگر اينكه اگر ذات اقدس الهي در اوصاف متقيان فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّيْطَانِ تَذَكَّرُوا فَإِذَا هُم مُبْصِرُونَ﴾ در مقابل آن تبهكاران در برابر پرهيزكاران تبهكاراني هستند كه ارتباطشان با شيطان قطع نميشود ﴿وَإِخْوَانُهُمْ يَمُدُّونَهُمْ فِي الْغَيِّ ثُمَّ لاَيُقْصِرُونَ﴾ اين مقابل متقيان است متقي وقتي يك وسوسهاي به او شده است ميفهمد كه منشأ حل اين مشكلات فقط ملتحد و سنگر گاه الهي است كه ﴿وَلَن تَجِدَ مِن دُونِهِ مُلْتَحَداً﴾[25] به الله پناه ميبرند ﴿وَقُل رَبِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّيَاطِينِ﴾[26] ﴿وَأَعُوذُ بِكَ رَبِّ أَن يَحْضُرُونِ﴾[27] و مانند آن وقتي پناه برد ميبيند آنجا برق روشن است و فضا را روشن ميبيند و وظيفهاش را تشخيص ميدهد اما ديگران كه اخوان شياطينند در قرآن كريم فرمود: ﴿إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كَانُوا إِخْوَانَ الشَّيَاطِينِ وَكَانَ الشَّيْطَانُ لِرَبِّهِ كَفُوراً﴾[28] يعني اينها برادر شيطانند و شيطان هم كه كفر ميورزد تاكنون درباره مشركان و اوصاف مشركان آيات فراواني نازل شده است الآن هم تتمه آن اوصاف مشركان فرمود اينها در برابر متقياناند اينها كسانياند كه شياطين كه برادران اينها هستند چون ﴿إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كَانُوا إِخْوَانَ الشَّيَاطِينِ﴾ ﴿يَمُدُّونَهُمْ فِي الْغَيِّ﴾ گفتند فرق بين مد و امدّ آن است كه معمولاً در شر و امدّ در خير به كار ميرود ﴿نُمِدُّهُم بِهِ مِن مَّالٍ وَبَنِينَ﴾[29] يا ﴿أَمَدَّكُمْ بِأَنْعَامٍ وَبَنِينَ﴾[30] و مانند آن اين ﴿يُمْدِدْكُمْ رَبُّكُمْ بِخَمْسَةِ آلاَفٍ﴾[31] و مانند آن اين امداد درباره خير و فلاح و رستگاري است مد درباره آن كمكهاي شر است اينجا هم گر چه برخي از يمد باب افعال قرائت كردند اما قرائت معرف باب ثلاثي مجرد است
پرسش ...
پاسخ: آن توحيد افعالي است توحيد افعالي خيلي فرق دارد با جبر باطل اشعري در آنجا شخص را مظهر ذات اقدس الهي ميبينند نه مجبور ﴿مَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْت﴾[32] را ميبينند نه مجبور خب ﴿وَإِخْوَانُهُمْ يَمُدُّونَهُمْ فِي الْغَيِّ ثُمَّ لاَيُقْصِرُونَ﴾ اينها كشان كشان اينها را در وادي غوايت و بي هدفي ميبرند و كوتاه هم نميآيند آخر را شيطان و باندش نه خواب دارند نه در عالم خواب آدم را رها ميكنند در هر فرصتي بالأخره آدم را ميگيرند اين خوابهاي اضغاث احلام يا بعضي از خوابهايي كه بالأخره انسان وقتي خيال ميكند كه خواب حق است و برابر او دارد عمل ميكند اين هم از ﴿وَإِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَي أَوْلِيَائِهِمْ لِيُجَادِلُوكُمْ﴾[33] ديگر گاهي انسان خواب ميبيند به استناد آن خواب خيال ميكند يك خواب نوراني است و حركت ميكند در حاليكه اين القائات شيطان است انسان تا خودش را نشناسد خواستههايش را نشناسد مثال متصل را نشناسد مثال منفصل را نشناسد تشخيص خواب صحيح و از خواب باطل آسان نيست خب اگر ﴿وَإِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَي أَوْلِيَائِهِمْ لِيُجَادِلُوكُمْ﴾ آن وحي ميفرستد وحي هم به تعبير سيدنا الاستاد يك شعور مرموزه است گاهي در خواب هست گاهي در بيداري است او دست بردار نيست فرمود اين شياطين اصلاً كوتاه نميآيند تا انسان را در آن ويل گرفتار نكنند كوتاه نميآيند ﴿ثُمَّ لاَيُقْصِرُونَ﴾ هرگز كوتاه نميآيند خب از اين سو شياطيناند كه كشان كشان كمك ميكنند تا ببرند در ويل در سورهٴ مباركهٴ «حج» مشابه اين تعبير هست كه ﴿كُتِبَ عَلَيْهِ أَنَّهُ مَن تَوَلاَّهُ فَأَنَّهُ يُضِلُّهُ وَيَهْدِيهِ إِلَي عَذَابِ السَّعِيرِ﴾[34] برنامهاش اين است كه گمراه ميكند از راه مستقيم به در ميبرد خب وقتي كه اضلال كرد گرفتار ضلالت كرد از راه مستقيم به در برد حالا بيراهه ميبرد اين بيراهه رفتنش تا جهنم است ﴿كُتِبَ عَلَيْهِ أَنَّهُ مَن تَوَلاَّهُ﴾ كسي تحت ولايت شيطان بود ﴿فَأَنَّهُ يُضِلُّهُ﴾ يعني از صراط مستقيم به در ميبرد وقتي از صراط مستقيم بدر برد كه رها نميكند كه ﴿فَأَنَّهُ يُضِلُّهُ﴾ بعد ﴿وَيَهْدِيهِ إِلَي عَذَابِ السَّعِيرِ﴾
اعاذن الله من شرور انفسنا و سيئات اعمالنا
«والحمد لله رب العالمين»