درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

78/11/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/سوره اعراف/آیه 191تا198

 

﴿أَيُشْرِكُونَ مَالاَ يَخْلُقُ شَيْئاً وَهُمْ يُخْلَقُونَ﴾﴿وَلاَ يَسْتَطِيعُونَ لَهُمْ نَصْراً وَلاَ أَنفُسَهُمْ يَنصُرُونَ﴾ ﴿وَإِن تَدْعُوهُمْ إِلَي الهُدَي لاَ يَتَّبَعُوكُمْ سَوَاءٌ عَلَيْكُمْ أَدَعَوْتُمُوهُمْ أَمْ أَنتُمْ صَامِتُونَ﴾ ﴿إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ عِبَادٌ أَمْثَالُكُمْ فَادْعُوهُمْ فَلْيَسْتَجِيبُوا لَكُمْ إِن كُنْتُمْ صَادِقِينَ﴾ ﴿أَلَهُمْ أَرْجُلٌ يَمْشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَيْدٍ يَبْطِشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَعْيُنٌ يُبْصِرُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ آذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا قُلِ ادْعُوا شُرَكَاءَكُمْ ثُمَّ كِيدُونِ فَلاَ تُنظِرُونِ﴾ ﴿إِنَّ وَلِيِّيَ اللّهُ الَّذِي نَزَّلَ الكِتَابَ وَهُوَ يَتَوَلَّي الصَّالِحِينَ﴾ ﴿وَالَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِهِ لاَيَسْتَطِيعُونَ نَصْرَكُمْ وَلاَ أَنْفُسَهُمْ يَنصُرُونَ﴾ ﴿وَإِن تَدْعُوهُمْ إِلَي الهُدَي لاَيَسْمَعُوا وَتَرَاهُمْ يَنظُرُونَ إِلَيْكَ وَهُمْ لاَيُبْصِرُونَ﴾

 

جريان جاهليت در اثر رسوب و رسوخ آثارش به اين آسانيها از اذهان و آداب و عادات مردم حجاز برطرف نمي‌شد لذا ذات اقدس الهي با براهين گوناگون با تعبيرات مختلف اين حقيقت را كه توحيد باشد و بطلان شرك آشكار مي‌كند هر كدام از اين اوصاف ياد شده حد وسط يك برهان است يكي از آن براهين اين بود كه كسي كه خالق نيست نمي‌تواند معبود و رب باشد ﴿أَيُشْرِكُونَ ما لا يَخْلُقُ شَيْئاً﴾ اين اصنام و اوثان خالق نيستند و موجودي كه خالق نيست صلاحيت ربوبيت ندارد پس اينها صلاحيت ربوبيت ندارند يا رب آن است كه خالق باشد اينها چون خالق نيستند صلاحيت ربوبيت ندارند هم به صورت شكل اول مي‌توان تنظيم كرد هم به صورت شكل ثاني منتها از اينكه يخلوق را مفرد آورد فرمود: ﴿أَيُشْرِكُونَ ما لا يَخْلُقُ شَيْئاً﴾ بعد يخلقون را جمع ذكر كرد براي آن است كه اين لفظ ما كه فرمود: ﴿أَيُشْرِكُونَ ما﴾ براي رعايت جهات لفظي او مفرد آورده مي‌شود لذا چنين گفته شد ﴿أَيُشْرِكُونَ ما لا يَخْلُقُ شَيْئاً﴾ براي رعايت معناي او جمع آورده مي‌شود لذا فرمود: ﴿وَهُمْ يُخْلَقُونَ﴾ چون منظور اصنام و اوثان است بعد فرمود: ﴿ولا يَسْتَطيعُونَ لَهُمْ نَصْراً ولا أَنْفُسَهُمْ يَنْصُرُونَ﴾ مبدئي كه تدبير مي‌كند و معبود قرار مي‌گيرد اگر دستور او را اطاعت كردند او در برابر پاداش مي‌دهد و عابد را ياري مي‌كند و اگر به او اهانت كردند او را تحقير كردند او ظالم را كيفر مي‌دهد و انتقام مي‌گيرد فرمود از اين بتها نه در بخش اثبات كاري ساخته است نه در بخش نفي اينها نه ناصرند نه منتصر نه مي‌توانند مطيع را پاداش بدهند كسي را كمك بكند نه مي‌توانند ظالم را و تبهكار و متمرد را كيفر بدهند و از خودشان دفاع بكنند كه مي‌شوند منصور لذا فرمود: ﴿ولا يَسْتَطيعُونَ لَهُمْ نَصْراً وَلا أَنْفُسَهُمْ يَنْصُرُونَ﴾ اگر اينها مطاع شدند كسي از اينها اطاعت كرده است اينها نمي‌توانند به افراد مطيع و پرهيزكار كمكي برسانند و اگر مورد تحقير و هتك حرمت شدند نمي‌توانند از خودشان دفاع بكنند و انتقام بگيرند منصور واقع بشوند هيچ يك از اين دو كار از آنها ساخته نيست نه تنها در بخش اجرا و كارهاي عملي و عيني كاري از آنها ساخته نيست بلكه در بخش فكر و انديشه هم اينها عاجزند ﴿وَإِنْ تَدْعُوهُمْ إِلَي الْهُدي لا يَتَّبِعُوكُمْ﴾ اگر آنها را بخواهيد از راه فكر و انديشه هدايت كنيد آنها پيروي نمي‌كنند چون اهل درك نيستند بنابراين ﴿سَواءٌ عَلَيْكُمْ أَ دَعَوْتُمُوهُمْ أَمْ أَنْتُمْ صامِتُونَ﴾ چه آنها را به طرف فضيلت و خير دعوت به هدايت كنيد چه ساكت و صامت باشيد سخني نگوييد براي آنها يكسان است پس اين بتها نه در كارهاي عيني قدرت ناصر و منصور شدن دارند نه در كارهاي فكري قدرت پيروي دارند نه هادي‌اند نه مهتدي نه راهنمايند نه راهرو.

پرسش: ...

پاسخ: بله اين كمال عجز آنها را مي‌خواهد برساند كه از آنها هيچ كاري ساخته نيست.

پرسش: ...

پاسخ: بله نهايت عجز آنها مي‌خواهد ثابت بكند بگويد از اينها نه تنها خودشان بالاصاله چيز نمي‌فهمد كسي هم بخواهد اينها را هدايت بكند براي اينها بي‌اثر است جامد محض‌اند بعد فرمود: ﴿إِنَّ الَّذينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ عِبادٌ أَمْثالُكُم﴾ اين بتهايي كه شما از آنها كمك مي‌خواهيد آنها را مي‌خوانيد و تقديسشان مي‌كنيد آنها مثل شمايند همان‌طوري كه شما رب نيستيد «حكم الامثال فيما لايجوز واحد» آنها هم رب نيستند ﴿تَدْعُوهُمْ﴾ اين امر تعجيز است يعني آنها را بخوانيد از آنها كمك بگيريد آنها هم به شما كمك برسانند ﴿فَلْيَسْتَجيبُوا لكم﴾ در حالي كه اين‌چنين نيست اگر شما راست مي‌گوييد اينها ارباب‌اند بتها سمتي دارند كاري از آنها ساخته است مشكلتان را با آنها در ميان بگذاريد تا مشكل شما را حل بكنند و آنچه فعلاً مشكل عادي شما مشكل روز شما مشكل جدي شماست اين است كه من همه شما را به مبارزه دعوت كردم شما از اين صنم وثن مدد بگيريد و عليه من بشوريد كه من الآن بازگو مي‌كنم اينكه فرمود: ﴿إِنَّ الَّذينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ عِبادٌ أَمْثالُكُمْ﴾ همان‌طوري كه قبلاً گذشت در حد تنزل است وگرنه شما كه بت‌پرستيد از بتها بالاتريد براي اينكه شما داراي مجاري ادراكي هستيد يعني چشم و گوش داريد ظاهراً آنها فاقد مجاري ادراكي‌اند چشم و گوشي كه با آنها چيزي درك بكنند ندارند شما داراي دست و پا هستيد كه با او راه مي‌رويد آنها فاقد مجاري تحريكي‌اند و كاري از آنها ساخته نيست ﴿أَ لَهُمْ أَرْجُلٌ يَمْشُونَ بِها أَمْ لَهُمْ أَيْدٍ يَبْطِشُونَ بِها أَمْ لَهُمْ أَعْيُنٌ يُبْصِرُونَ بِها أَمْ لَهُمْ آذانٌ يَسْمَعُونَ بِها﴾ تمام اين تأكيدها و تكرارها براي آن شستشوي رسوب جاهليت است وگرنه در مسائل برهاني يك برهاني كه انسان اقامه كرده بود كافي بود قرآن كريم از آن جهت كه نور است نه تنها يك كتاب علمي در كتابهاي علمي جا براي تكرار نيست ولي در كتاب هدايت و نور تكرار سودمند است لذا به تعبيرات گوناگون قرآن كريم اين مطلب را بازگو مي‌كند ﴿قُلِ ادْعُوا شُرَكاءَكُمْ ثُمَّ كيدُونِ فَلا تُنْظِرُونِ﴾ مي‌فرمايد به اينكه نشانه اينكه آنها نه ناصرند نه منصور اين است كه شما آنها را اطاعت ميكنيد آنها توان آن را ندارند كه به شما كه بندگان و بردگان صنم و وثن هستيد خير برسانيد الآن من آنها را به صورت يك چوب خشك به شما معرفي كردم آنها را تحقير كردم آنها را هتك كردم اگر كاري از آنها ساخته است از خودشان دفاع كنند آن جرياني كه وجود مبارك خليل خدا بتها را شكست و بعد فرمود ﴿بَلْ فَعَلَهُ كَبيرُهُمْ هذا فَسْئَلُوهُمْ إِنْ كانُوا يَنْطِقُونَ﴾[1] از همين قبيل است ﴿فَجَعَلَهُمْ جُذَاذاً إِلاَّ كَبِيراً لَّهُم﴾[2] از همين قبيل است الآن وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) به اينها مي‌فرمايد كه ﴿قُلِ ادْعُوا شُرَكاءَكُمْ ثُمَّ كيدُونِ فَلا تُنْظِرُونِ﴾ شما تمام همّ و غمّ‌تان آن است كه در موارد حساس از بتها كمك مي‌گيريد الآن از اين بتها كمك بگيريد و عليه من به مبارزه برخيزيد ببينيد چه كار از شما ساخته است اين حرفها را وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) در مكه مي‌گويد كه قدرت دست آنها بود آنها گذشته از قدرتهاي نظامي يك چنين قدرت خرافي هم داشتند كه مي‌گفتند ما از اوثانمان مدد مي‌گيريم چه اينكه در آيات ديگر ذات اقدس الهي وهم آنها را به اين‌صورت ياد مي‌كند كه آيه سورهٴ مباركهٴ «هود» اين است كه مشركين عصر هود به آن حضرت چنين مي‌گفتند: ﴿قالُوا يا هُودُ ما جِئْتَنا بِبَيِّنَةٍ وَما نَحْنُ بِتارِكي آلِهَتِنا عَنْ قَوْلِكَ وَما نَحْنُ لَكَ بِمُؤْمِنينَ ٭ إِنْ نَقُولُ إِلاَّ اعْتَراكَ بَعْضُ آلِهَتِنا بِسُوءٍ﴾[3] ما حرفمان اين است كه تو در اثر بدرفتاري و بدگويي نسبت به بتهاي ما مورد خشم آنها قرار گرفتي آنها به تو آسيب رساندند و اين نشانه جن‌زدگي توست ديوانه آن الف و نونش كه پسوند است نشانه ديوزدگي است اتصال به ديو است وصل به ديو است ديوانه يعني ديوزده ﴿قالَ إِنّي أُشْهِدُ اللّهَ وَاشْهَدُوا أَنّي بَري‌ءٌ مِمّا تُشْرِكُونَ ٭ مِنْ دُونِهِ فَكيدُوني جَميعاً ثُمَّ لا تُنْظِرُونِ ٭ إِنّي تَوَكَّلْتُ عَلَي اللّهِ رَبّي وَرَبِّكُمْ﴾[4] وجود مبارك هود به آنها فرمود به اينكه من خدا را گواه مي‌گيرم شما هم گواه باشيد كه من از هر گونه شرك و وثنيتي بري و بيزارم شما كيد و مكرتان را اعمال كنيد و هيچ مهلتي هم به من ندهيد ببينم از شما چه كاري ساخته است اين جريان هود بود در گذشته دور مشابه آن را هم وجود مبارك نوح (سلام الله عليه) دارد آن طوري كه در آيه 71 سوره مباركه «يونس» آمده ﴿وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ نُوحٍ إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ يا قَوْمِ إِنْ كانَ كَبُرَ عَلَيْكُمْ مَقامي وتَذْكيري بِآياتِ اللّهِ فَعَلَي اللّهِ تَوَكَّلْتُ فَأَجْمِعُوا أَمْرَكُمْ وَشُرَكاءَكُمْ ثُمَّ لا يَكُنْ أَمْرُكُمْ عَلَيْكُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا إِلَيَّ وَلا تُنْظِرُونِ ٭ فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَما سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلاّ عَلَي اللّهِ وَأُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُسْلِمينَ﴾[5] نوح (سلام الله عليه) هم به دستور الهي به وثنيين عصرش فرمود به اينكه شما اجماع كنيد تبادل نظر كنيد مشورت كنيد امرتان را جمع‌بندي كنيد از بتهايتان كمك بگيريد و عليه من بشوريد و من را مهلت ندهيد ببينم از شما و بتهاي شما چه كاري ساخته است خب اين جاهليت كهن يك ادب زشت مشتركي را در عصر هود پيغمبر در عصر هود پيغمبر اسلام (عليهم الصلاة و عليهم السلام) دارند در آيه محل بحث هم وجود مبارك پيغمبر مأموريت يافت كه بفرمايد: ﴿قُلِ ادْعُوا شُرَكاءَكُمْ ثُمَّ كيدُونِ فَلا تُنْظِرُونِ﴾ كيد كنيد نسبت به من اين دعوت يعني استنصار نه آن دعوت هدايت است كه فرمود: ﴿وَإِنْ تَدْعُوهُمْ إِلَي الْهُدي لا يَتَّبِعُوكُمْ﴾ آن دعوت كه به معناي هدايت است اگر آنها را تبليغ كنيد آنها متوجه نمي‌شوند اين دعوت كه به معناي استنصار است كه شما از آنها كمك بخواهيد همان‌طوري كه مي‌پنداريد آنها به شما كمك مي‌كنند هم‌اكنون از آنها استمداد كنيد و كيدتان را جمع‌بندي كنيد و عليه من اعمال كنيد در سورهٴ مباركهٴ «يونس» و همچنين سوره مباركه «هود» كه اين مطلب گذشت در سوره «هود» آيه 55 به اين صورت بيان فرمود ﴿فَكيدُوني جَميعاً ثُمَّ لا تُنْظِرُونِ ٭ إِنّي تَوَكَّلْتُ عَلَي اللّهِ رَبّي وَرَبِّكُمْ﴾ من خدا را وكيل گرفتم يك كسي كه عالم به كار نيست يا عالم هست ولي قادر بر انجام كار نيست خب وكيل مي‌گيرد انسان نسبت به مصالح و مفاسد خود جاهل است كه بگويد «فارحم عبدك الجاهل»[6] و نه تنها جاهل است بلكه عاجز هم هست خب چنين موجودي بايد وكيل بگيرد اتخاذ وكيل همان توكل است گفتند بر خدا توكل كنيد يعني كارهاي‌تان را به كسي بسپاريد كه بر مصالح‌تان عالم است و براي تعبير مصالح شما قادر است و بخيل هم نيست خب اينجا وجود مبارك هود مأموريت يافته است كه بگويد: ﴿إِنّي تَوَكَّلْتُ عَلَي اللّهِ رَبّي وَرَبِّكُمْ﴾[7] من تكيه‌گاه قدرت و علم من ذات اقدس الهي است در آيه محل بحث يعني سورهٴ مباركهٴ «اعراف» فرمود تكيه‌گاه تولي من خداست به پيغمبر اسلام فرمود تو بگو من در تحت ولايت الله هستم به هود (سلام الله عليه) فرمود من در عنوان توكل بر خدا به سر مي‌برم خب مسئله توكل با مسئله تولي خيلي فرق مي‌كند آن ولايت بالاتر از رسالت است ﴿إِنَّ وَلِيِّيَ اللّهُ الَّذي نَزَّلَ الْكِتابَ وَهُوَ يَتَوَلَّي الصّالِحينَ﴾ در جريان توكل كه مي‌گويند نيم راه است و بسياري از مراحل هنوز بعد از توكل مي‌ماند آن است كه موكل خود را صاحب اختيار مي‌پندارد صاحب كار مي‌پندارد منتها كار خود را به ديگري واگذار مي‌كند كه ديگري براي او از طرف او انجام بدهد بالاتر از آن كم كم مسئله تفويض است بعد مسئله تسليم است و مانند آن رضا هست و مانند آن در اينجا وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) مأمور شد كه بگويد: ﴿إِنَّ وَلِيِّيَ اللّهُ الَّذي﴾ اينجا بعد از لام سه تا ياء هست چون خود ولي ياي مشدد دارد آن ياي سوم هم ياي متكلم وحده است كه اين كلمه ولي به آن ياي سوم اضافه شده ﴿إِنَّ وَلِيِّيَ اللّهُ الَّذي نَزَّلَ الْكِتابَ وَهُوَ يَتَوَلَّي الصّالِحينَ﴾ اينكه وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) مأمور شد بگويد من تحت ولايت الله هستم يعني اين نيست كه من سخن از توكل كردم باشم يا سخن از استنصار نيست سخن از تولي است در وكالت موكل بالأخره خود را مي‌بيند كار خود را شئون خود را مي‌نگرد بعد به وكيل واگذار مي‌كند مي‌گويد شما اين كارها را براي من انجام بده اما بالاتر از آن مسئله تولي متولي خود را نمي‌بيند همه كارها را به آن ولي خود واگذار مي‌كند اينكه ذات اقدس الهي در قرآن كريم فرمود مشركين نه ولي دارند نه ناصر براي آن است مثلاً يك نوجوان ناصر دارد يك جوان ناصر دارد پدر و مادر او ناصر اويند معناي نصرت آن است يك بخش از كار را خودش انجام مي‌دهد پدر او و مادر او كمك او هستند در چنين شرايطي مي‌گويند نصرت اما يك نوزاد ولي دارد چون همه كارهاي او را پدر و مادر او انجام مي‌دهند هيچ چيزي از خود ندارد آن كه نزديك‌تر شد به مقام قرب الهي او در تحت ولايت الهي است چيزي از خود ندارد نه اينكه بيكار است شايد بيش از ديگران تلاش و كوشش مي‌كند اما بر اساس «كنت سمعه كنت بصره كنت يده كنت رجله» كار مي‌كند مجاري ادراكي و مجاري تحريكي او را فعل الله تأمين مي‌كند اين مي‌شود آيت الهي مظهر ذات اقدس الهي و بالأخره خود را در كنار مائده الهي مي‌نگرد.

پرسش: ...

پاسخ: بله حالا برويم به سراغ عنوان صالحين برسيم كه اين عنوان صالحين در آيه كريمه چه سهمي دارد غرض آن است كه جريان تولي بالاتر از توكل است حضرت هم برهان اقامه كرده كه من هيچ هراسي ندارم براي اينكه در تحت تولي الله هستم و او همه كارها را عالم است قادر است و سخاوتمندانه انجام مي‌دهد.

پرسش: ...

پاسخ: خب البته مقام وجود مبارك پيغمبر اسلام (صلّي الله عليه و آله و سلّم) بالاتر از حضرت هود (سلام الله عليه) است ديگر.

مطلب ديگر آن است كه معيار تولي چيست؟ آيا تنها كسي كه تحت ولايت ذات اقدس الهي است پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) است يا ديگران هم مي‌توانند اين راه ولا را طي كنند؟ اگر پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) اسوه ماست كه ﴿لَقَدْ كانَ لَكُمْ في رَسُولِ اللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾[8] ما موظفيم به آن حضرت ائتساء كنيم يعني اقتدا كنيم اقتدا كردن يعني كسي را قدوه قرار دادن ائتمام يعني كسي را امام قرار دادن ائتساء يعني كسي را اسوه قرار دادن منتها ائتساء كمتر استعمال می‌شود در صورت مهم آن تأسي استعمال می‌شود تأسي يعني كسي را اسوه قرار دادن خب اينكه وجود مبارك پيغمبر اسوه ماست در مسأله تولي هم همين‌طور است كه ما هم می‌توانيم تحت ولايت الله باشيم نه تنها از خدا به عنوان ناصر استفاده كنيم بلكه به عنوان ولي از او استفاده كنيم يا نه؟ از اين كريمه بر می‌آيد كه بله می‌شود كه انسان تحت ولايت الله قرار بگيرد و پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) را اسوه خود در مسأله تولي قرار بدهد و اين راه را ادامه بدهد براي اينكه تعليق حكم بر وصف مشعر به عليت است فرمود: ﴿إِنَّ وَلِيِّيَ اللّهُ الَّذي نَزَّلَ الْكِتابَ﴾ خب اللهي كه قرآن نازل كرده است وليّ من است اين وصف نشانه آن است كه اين قرآن حبل الله است اگر كسي بخواهد از ولايت اللهي بهره ببرد تولي داشته باشد و خدا مولاي او باشد و والي و ولي او باشد بايد به اين حبل متين كه قرآن كريم است علماً و عملاً اعتصام كند و تمسّك بجويد اگر تمسّك جست يعني درخواست تولي كرد و ذات اقدس الهي ولي اين‌گونه از معتصمان و متمسّكان به حبل متين‌ است نشانه‌اش هم اين است آنها كه به اين قرآن متمسك شدند كتاب الهي را پذيرفتند علماً و عملاً تابع كتاب خدا شدند راه صلاح و فلاح را طي كرده‌اند و صالح شدند خدا متولي آنهاست ﴿وَهُوَ يَتَوَلَّي الصّالِحينَ﴾ خب پس اول سخن از شخص پيغمبر (صلي الله عليه وآله وسلّم) است فرمود: ﴿إِنَّ وَلِيِّيَ﴾ بعد سخن از تعليق حكم بر وصف است كه ذات اقدس الهي اين فيضش را منحصر به پيغمبر نكرده است البته مرحله كامله ولايت براي پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) و اهل‌بيت (عليهم السلام) است ولي مراحل وسطي و نازله‌اش بهره ديگران هم خواهد شد و راه بهره‌برداري از ولايت الله تمسّك به حبل‌المتين است.

مطلب سوم آن است كه كساني كه اين راه را طي كرده است عملاً در خارج از ولايت الهي طرفي بستند براي اينكه فرمود: ﴿وَهُوَ يَتَوَلَّي الصّالِحينَ﴾ اين كلمه صالحين يا اطلاق دارد شامل انبيا و اوليا همه پرهيزكاران می‌شود اگر از آن باب باشد خب پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) در حقيقت ادعاي صلاح كرده است كه من جزء صالحين‌ام و خداوند هم متولي صالحين است اينجا هم كه گفتيم خداوند ولي من است پس ثابت كرد كه من جزء متصالحين‌ام يا اگر در اثر تقابل كه تفصيل قاطع شركت است و صالحين در مقابل انبيا قرار دارند برابر آيه سورهٴ مباركهٴ «نساء» كه ﴿فَأُولئِكَ مَعَ الَّذينَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدّيقينَ وَالشُّهَداءِ وَالصّالِحينَ وَحَسُنَ أُولئِكَ رَفيقاً﴾[9] كه آنجا صالحين در مقابل نبيين قرار گرفت اگر ذات اقدس الهي متولي صالحين شد متولي انبيا به طريق اولي است پس يا از باب اطلاق صالحين است كه شامل شخص پيغمبر مي‌شود بالاطلاق يا از راه مفهوم اولويت وقتي ذات اقدس الهي متولي صالحين است متولي انبيا مخصوصاً اولواالعزم بالاخص اشرف از تمام اولواالعزم يعني پيغمبر اسلام (صلّي الله عليه و آله و سلّم) به تقرير اولي خواهد بود پس به دو تقريب وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) تحت ولايت الله است ﴿وَهُوَ يَتَوَلَّي الصّالِحينَ﴾ مستحضريد كه صالحين غير از عمل‌الصالحات است بالاتر از عمل‌الصالحات است يك وقتي قرآن كريم تعبيرش اين است كه ﴿وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ اين ﴿عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ فقط صلاح در مقام عمل را نشان مي‌دهد يعني آدمهايي هستند يك كارهاي خوب مي‌كنند واجبات را انجام مي‌دهند مستحبات را انجام مي‌دهند از حرام پرهيز مي‌كنند از مكروه تا حدودي پرهيز مي‌كنند كارهاي خوب انجام مي‌دهند اما خطر اينكه يك وقتي خداي ناكرده منحرف بشوند هست ولي اگر كسي نه تنها جزء عمل الصالحات بود بلكه جزء صالحين بود كه اين هم مستحضريد اين صالحين صفت مشبه است نه اسم فاعل اين صلاح در گوهر ذات او رسوخ پيدا كرده است ديگر به اين آساني برنمي‌گردد صالحين خيلي بالاتر از كساني‌اند كه جزء عمل الصالحات‌اند وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم) و همچنين اهل‌بيت (عليهم الصلاة و السلام) جزء صالحين‌اند اين صالحين كه مرحله كمال مي‌رسد كم نظيرند درباره بعضي از انبيا ذات اقدس الهي مي‌فرمايد: ﴿وَإِنَّهُ فِي اْلآخِرَةِ لَمِنَ الصّالِحينَ﴾[10] اگر اينها جزء صالحين خاص اگر منظور از اين صالحين، صالحين مخصوص باشد درباره آن پيغمبر بزرگوار (عليه الصلاة و عليه السلام) كه خدا فرمود: ﴿وَإِنَّهُ فِي اْلآخِرَةِ لَمِنَ الصّالِحينَ﴾ نشان مي‌دهند كه هنوز عقبات كعود را بايد طي كند تا به مرحله صالحين بار يابد خب فرمود به اينكه هر كاري از دست شما بر مي‌آيد بكنيد مي‌خواهيد از خرافاتتان مدد بگيريد بگيريد مي‌خواهيد از نيروي نظامي‌تان استمداد كنيد بكنيد ﴿ثُمَّ كيدُونِ فَلا تُنْظِرُونِ﴾ به من مهلت ندهيد و من هيچ هراسي ندارم براي اينكه ﴿إِنَّ وَلِيِّيَ اللّهُ الَّذي نَزَّلَ الْكِتابَ وَهُوَ يَتَوَلَّي الصّالِحينَ﴾ بعد فرمود آن در مسائل علمي و فرهنگي قبلاً فرمود به اينكه ﴿إِنْ تَدْعُوهُمْ إِلَي الْهُدي لا يَتَّبِعُوكُمْ سَواءٌ عَلَيْكُمْ أَ دَعَوْتُمُوهُمْ أَمْ أَنْتُمْ صامِتُونَ﴾ يا فرمود: ﴿ولا يَسْتَطيعُونَ لَهُمْ نَصْراً وَلا أَنْفُسَهُمْ يَنْصُرُونَ﴾ كسي از آنها اطاعت بكند آن را پاداش نمي‌دهند كسي نسبت به آنها تمرد كند آن را كيفر نمي‌دهند كاري از آنها ساخته نيست اما اينجا كه به مبارزه دعوت كرده است تحدي كرده است فرمود اين هم ميدان جنگ شما برويد از اين بتها كمك بگيريد اينجا لازم بود دوباره بفرمايد: ﴿وَالَّذينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا يَسْتَطيعُونَ نَصْرَكُمْ و لا أَنْفُسَهُمْ يَنْصُرُونَ﴾ اينها در اين مبارزاتي كه مبارزه‌اي كه من شما را تحدي كردم و دعوت كردم از اين بتها هيچ كاري ساخته نيست نه مشكل شما را حل مي‌كنند نه مشكل خودشان را نه ناصرند و نه منصور و نه منتصر انتصار يعني انتقام اگر كسي خواست از اينها انتقام بگيرند اينها قدرت ندارند كه خودشان را ياري كنند ﴿وَالَّذينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا يَسْتَطيعُونَ نَصْرَكُمْ وَلا أَنْفُسَهُمْ يَنْصُرُونَ﴾ بنابراين ديگر تكرار نيست وقتي سبقه يك مطلب متعدد شد ديگر تكرار نيست.

پرسش: ...

پاسخ: خب البته آنها چون برابر اينكه ﴿انّا وَجَدْنا آباءَنا عَلي أُمَّةٍ وإِنّا عَلي آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ﴾[11] همين است الآن هم همين‌طور است شما حالا چرا به فكر جاهليت كهن مي‌رويد به فكر جاهليت جديد منتها حالا اين جاهليت مدرن عوض شده خيلي از اين جوانها را متأسفانه به راه‌هاي بيرون منحرف مي‌كند آن طرز اصلاح سرشان است آن طرز لباس پوشيدنشان ببينيد شما عده زيادي را به يك سلسله خرافات اوج مي‌دهند كه هيچ چاره‌اي جز پذيرش و سهل‌انگاري با اينها نيست چه اثري دارد بهترين دوران را دارند براي بدترين كار صرف مي‌كنند خب تنها چيزي كه حافظ آدم است عقل انسان است اگر آن نباشد خب انسان همان حيوان ناطق است ديگر يك حيواني است كه حرف مي‌زند.

پرسش: ...

پاسخ: بله الآن شما نگاه كنيد بخش عظيمي از جوانها متأسفانه در معرض اعتياد اين هروئين‌اند خب هروئين بدتر است يا بت‌پرستي؟ او يك خرافاتي هست اينكه سم است اينكه مي‌بيند اين وضع را آوارگي را مي‌بيند انسان از خود بيزار مي‌شود اين را كه مي‌رود مي‌بيند بله يك لذت زودگذري است اما آنها را هم دارد مي‌بيند اين‌طور نيست كه نبيند كه اينها يك افسانه نيست كه اين‌طور نيست كه آنهايي كه حالا به اين روز سياه مبتلا آنها را بروند در دريا بريزند آنها هم در مرفا و منظرند ديگر آنها را مي‌بيند آدم ديگر خيليها هم هستند در يك خانه به سر مي‌برند تنها يك چيزي است كه جلوي انحراف آدم را مي‌گيرد و هو العقل اينكه كه گفتند درس خواندن عاقل شدن مهتدي شدن مثل نفس كشيدن در فضاي آزاد براي آدم واجب است همين است ديگر مگر كسي مي‌تواند بگويد من نمي‌خواهم نفس بكشم تا بميرم كسي چنين حقي ندارد كه بگويد من مي‌خواهم بميرم نمي‌خواهم نفس بكشم راجع به درس خواندن هم همين‌طور است ديگر اين حداقل است كه انسان درس بخواند و عاقل و عالم بشود كه بفهمد چه بكند از اين حيوان ناطق بودن به در بيايد يك حيواني است حرف مي‌زند از اين در بيايد به تعبير نوراني امام سجاد (سلام الله عليه) «حيوان حامد لله» الانسان ما هو «حي حميد» چقدر اين صحيفه سجاديه لطيف است همين دعاي حمدش همين است انسان كيست؟ زنده سپاسگذار عرض مي‌كند خدايا اگر انبيا نفرستادي عقل نداده بودي شريعت نداده بودي ما در نعمتهاي تو بي‌جا بهره‌برداري مي‌كرديم صرف مي‌كرديم تو را شكر نمي‌كرديم تصرف نعمت بدون شكر باعث «لخرجوا من حدود الانسانة إلي حدّ البهيمية فكانوا كما وصف في محكم كتابه ﴿إِنْ هُمْ إِلاَّ كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾»[12] فرمود تو ما را آدم كردي انبيا را فرستادي كه ما ﴿كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾[13] نشويم اگر تو را حمد نكنيم ﴿كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ مي‌شويم اين دعاي حمد امام سجاد (سلام الله عليه) در صحيفه سجاديه تلاوت بفرماييد ببينيد امام وقتي انسان را معنا مي‌كند ديگر نمي‌گويد حيوان ناطق كه «الانسان حي حميد» آن زنده اهل ثنا انسان است و البته حيات او هم در همان حمد او خلاصه مي‌شود كسي كه اهل شكرگذاري نباشد تعارف نيست واقعيت است مثل همان آنهايي كه در زباله‌ها جمع مي‌كنند اينها را خب الآن هم هست منتها جاهليت مدرن است مگر اوصافش را آثارش را آدم نمي‌شنود يا نمي‌بيند اينكه وقتي ما وارد حرم مي‌شويم در و ديوار را مي‌بوسيم براي اينكه ما را آدم كردند خب نياكان ما كه گبر بودند كشور هم كه كشور پيشرفته صنعتي نيست اگر نبود اين علي و اولاد علي ما چه مي‌شديم خدا مي‌داند اينكه مي‌بينيد همه بزرگان ما آدم از دل اين حرم را مي‌بوسد در را مي‌بوسد ديوار را مي‌بوسد براي اينكه اينها ما را آدم كردند اگر نبود ما هم آن راه مي‌رفتيم ديگر اين‌چنين كه حالا اين جاهليت براي گذشته باشد الآن يك جاهليت مدرن است خب فرمود: ﴿الَّذِينَ تَدْعُونَ﴾ شما حالا هر چه به اين هروئين فروشها خب بگوييد آخر چه طوري جوانها را به اين صورت به روز سياه مي‌كشانيد آخر براي چه؟ با اينكه شما آن‌قدر امكانات داريد كه تا زنده‌ايد مي‌توانيد تأمين بشويد آنها هم همين‌طورند ديگر «كلاهما في النار» آن قاچاق‌چيهايشان آن باندهاي اصيلشان آنها هم همين‌طورند ديگر.

﴿وَالَّذينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا يَسْتَطيعُونَ نَصْرَكُمْ ولا أَنْفُسَهُمْ يَنْصُرُونَ وإِنْ تَدْعُوهُمْ إِلَي الْهُدي لا يَسْمَعُوا وتَراهُمْ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ وهُمْ لا يُبْصِرُونَ اين هم درباره معبودهاست و هم درباره عابدها سياق البته براي بتهاست شما نمي‌دانم در اين كليساهاي مسيحيها رفتيد يا نه آنها يك بيان خوبي بعضي از اهل معرفت دارند مي‌گويند سرّ پيشرفت مجسمه‌سازي و تصوير در بين مسيحيت همان است كه مذهب آنها تا حدودي اين تمثال‌سازي را يا ترويج كرده يا جلوش را نگرفته يا اصلش با اين تمثّل شروع شده بود چون در جريان مريم (سلام الله عليها) دارد كه ﴿فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِيّاً﴾[14] اين يك، چون درباره خود عيسي (سلام الله عليه) دارد كه ﴿أَنّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ﴾[15] كه خدا فرمود: ﴿فَأَنْفُخُ فيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ﴾ يا ﴿فَأَنْفُخُ فيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللّهِ﴾ اين دو، اين باعث ترويج مجسمه‌سازي و آثار صنايع دستي و اينها در مسيحيت شد كليساهاي اينها پر از اين مجسمه‌هاست خب شما اين مجسمه‌ها را كه مي‌سازند تنها تراشيدن نيستند چشمهاي براقي به اينها مي‌دهند كه انسان از دور خيال مي‌كند آنها نگاه مي‌كنند از بس اين چشم مجسمه‌ها را ظريف مي‌سازند آن وقت هم همين حرفها بود فرمود اين مجسمه‌هايي كه شما مي‌سازيد بر حسب ظاهر آدم خيال مي‌كند كه چشم اين بتها دارد نگاه مي‌كند ولي چشم بي‌نور است ﴿وَتَراهُمْ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ وهُمْ لا يُبْصِرُونَ﴾ اين مجسمه‌هايي كه الآن در كليساها هست از اين سنخ مجسمات است نه مجسماتي نظير سراميك دستي ما خب آن وقت هم از همين سنخ بود فرمود شما از بس اينها را شفاف ساختيد كه آدم خيال مي‌كند اينها دارند نگاه مي‌كنند ولي اهل بصر نيستند خود شما هم اي‌چنين‌ايد بر حسب ظاهر پيغمبر اسلام (صلّي الله عليه و آله و سلّم) را به عنوان اينكه يتيم ابي‌طالب است مي‌نگريد شخص او را مي‌بينيد ولي شخصيت او را نمي‌بينيد اهل نظريد نه اهل بصر هر دو وجه مي‌تواند درست باشد ولي سياق اين است كه اين بتها كاري از آنها ساخته نيست اهل نظرند نه اهل بصر چه اينكه شما هم اهل نظريد و نه اهل بصر ﴿وَتَراهُمْ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ وهُمْ لا يُبْصِرُونَ﴾.

«و الحمد لله رب العالمين»


[1] انبیاء/سوره21، آیه٦٣.
[2] سوره ابنياء، آيه ٥٨.
[3] هود/سوره11، آیه٥٣ و ٥٤.
[4] هود/سوره11، آیه٥٤ ـ ٥٦.
[5] یونس/سوره10، آیه٧١ و ٧٢.
[6] ـ مفاتيح الجنان، دعاي افتتاح.
[7] هود/سوره11، آیه٥٦.
[8] احزاب/سوره33، آیه٢١.
[9] نساء/سوره4، آیه٦٩.
[10] بقره/سوره2، آیه١٣٠.
[11] زخرف/سوره43، آیه٢٣.
[12] ـ صحيفهٴ سجاديه، دعاي ١.
[13] فرقان/سوره25، آیه٤٤.
[14] مریم/سوره19، آیه١٧.
[15] آل عمران/سوره3، آیه٤٩.