درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

78/11/02

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/سوره اعراف/آیه187

 

﴿يَسْئَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْسَاهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ رَبِّي لاَ يُجَلِّيهَا لِوَقْتِهَا إِلاَّ هُوَ ثَقُلَتْ فِي السَّماوَاتِ وَالأَرْضِ لاَتأْتِيكُمْ إِلاَّ بَغْتَةً يَسْئَلُونَكَ كَأَنَّكَ حَفِيٌّ عَنْهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِنْدَ اللّهِ وَلكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَيَعْلَمُونَ﴾

 

چون قبلاً به كفار هشدار داد فرمود كه ﴿وَلَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثيراً مِنَ الْجِنِّ وَاْلإِنْسِ﴾ يعني در آيه 179 همين سورهٴ مباركهٴ «اعراف» بعداً هم فرمود كه ﴿أَوَلَمْ يَنْظُرُوا في مَلَكُوتِ السَّماواتِ وَاْلأَرْضِ وَما خَلَقَ اللّهُ مِنْ شَيْ‌ءٍ وَأَنْ عَسي أَنْ يَكُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُمْ﴾ كه درباره مرگ و همچنين درباره جهنم هشدار داد آن‌گاه اين زمينه آماده شد براي سؤال از مسئله ساعت لذا سؤال كردند ﴿يَسْئَلُونَكَ عَنِ السّاعَةِ أَيّانَ مُرْساها﴾ مطلب دوم اين است كه گرچه ساعت در زبان ما اماميه هم ساعت به معناي قيامت صغرا و زمان مرگ افراد است و هم به معناي ظهور ولي عصر (ارواحنا فداه) است هم به معناي قيامت كبرا است سه مصداق دارد لكن مسئله ظهور حضرت (سلام الله عليه) در صدر اسلام براي كفار و ملحدين مطرح نبود كه آنها محور سؤال قرار بدهند و جريان مرگ افراد هم خب از نزديك مي‌ديدند كه هر كسي كه در يك وقتي كه پيش بيني نمي‌كرد گاهي ممكن است بميرد بعضي در دوران كودكي بعضي در دوران نوجواني بعضي در دوران جواني بعضي در دوران كهولت بعضي هم در دوران كهنسالي مي‌ميرند مشكل آنها جريان ساعت به معناي ظهور ولي عصر (ارواحنا فداه) نبود اين يك، مشكل آنها هم تعيين وقت مرگ كل واحد واحد هم نبود چون آن هم مي‌ديدند مختلف است دو، عمده آن قيامت كبرا است كه جهنم و ساير عقبات كعود در آنجا مطرح است ظاهراً منظور از اين ساعت همان قيامت كبرا است ﴿يَسْئَلُونَكَ عَنِ السّاعَةِ أَيّانَ مُرْساها﴾ اين تعبير كه تعبيري بسيار لطيفي آنها در سؤال به كار بردند كه در طليعه امر بازگو شد اين تعبير را جناب صاحب المنار هم دارند اين تعبير هميشه در ذهن ما به عظمت ظهور مي‌كرد يعني هر وقت ما اين آيه ﴿أَيّانَ مُرْساها﴾ در ذهن ما خيلي به عظمت جلوه مي‌كرد كه چه كسي يادشان داده اين‌طور سؤال بكنند چون حسن السؤال نصف العلم اين ﴿أَيّانَ مُرْساها﴾ نشانه اين است كه آن سائل مي‌داند قيامت يك حقيقتي است موجود يك، و در تلاطم و طوفان است دو، يك وقتي هم لنگر مي‌اندازد سه، الآن سؤال مي‌كند كه چه وقت لنگر مي‌اندازد به هر راهي باشد اين سؤال كننده‌ها بالأخره از يك حقيقتي باخبر بودند هميشه اين آيه براي ذهن ما با عظمت ظهور مي‌كرد من ديدم الآن اين را امروز ديدم كه جناب صاحب المنار هم اين حرف را دارد كه اين سؤال يك سؤال فني نيست لم يعهد مثلها اين يك، و تعبيري است كه تعبير بليغي است كه اصلاً نظير ندارد در كلام عرب اين دو، هر چه آدم درباره اين سؤال بكند جستجو بكند بحث بكند جا دارد معلوم مي‌شود كه بالأخره اينها متوجه شدند كه پيام دين اين است قيامت يك حقيقتي است موجود و اين حقيقت موجود در تلاطم هست و يك وقتي هم ظهور مي‌كند و آرام مي‌نشيند البته آن‌طوري جناب صاحب المنار بيان كرده است ايشان درباره همين جريان عالم طبيعت طرح كردند به آن عمق راه نيافتند باز كه اين نشئه چه وقت لنگر مي‌اندازد البته اين نظام كيهاني در حركت هست در تلاطم هست ﴿وَالشَّمْسُ تَجْري لِمُسْتَقَرِّ لَها﴾[1] و كل مجموعه در حركت هستند جه وقت اين متحرك آرام مي‌شود اين قيامت نيست اين معناي اين است كه چه وقت اشراط ساعت ظهور مي‌كند جه وقت اين عالم حركتش تمام مي‌شود كه قيامت آغاز بشود تقريباً آن‌طوري كه صاحب المنار بيان كردند تعليق حكم از باب وصف به حال متعلق موصوف درمي‌آيد اما وقتي از وصف به حال خود موصوف باشد لطيف‌تر است و آن اين است كه خود ساعت جه وقت لنگر مي‌اندازد نه اين عالم متحرك جه وقت لنگر مي‌اندازد تا ساعت ظهور كند اين‌طور نيست خب به هر تقدير به هر راهي بود اينها از جايي فهميدند كه اين كشتي الآن موجود است و متلاطم است و يك وقتي هم لنگر مي‌اندازد ﴿يَسْئَلُونَكَ عَنِ السّاعَةِ أَيّانَ مُرْساها﴾ و وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم فرمود كه «انا والساعة كهاتين»[2] آنها هم در تفسيرهايشان دارند كه دو تا انگشت مباركشان را يعني سبابه و وسطي را كنار هم ذكر كردند فرمودند من و قيامت اين‌چنينيم.

‌پرسش ...

پاسخ: بالأخره بايد آيات ديگر تلاطم او را روشن كند اگر قيامت باطن همين دنياست ﴿يَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَهُمْ عَنِ اْلآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ﴾[3] اين هم روي آن بحثهاي كليدي حل مي‌شود اين كريمه‌اي كه فرمود: ﴿يَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَهُمْ عَنِ اْلآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ﴾ اين هم از همان قسم تربيع است در نوبتهاي قبل اشاره شد كه گاهي ذات اقدس الهي براي اينكه چهار مطلب را به عبارت كوتاه به ما بفهماند آن هر كدامي كه مقابل دارد يكي از اين مقابلها را انتخاب مي‌كند در بين امور چهارگانه دو امر را ذكر مي‌كند تا ما با تدبر بفهميم كه اينجا چهار امر موجود است يك، دو به دو مقابل هم‌اند اين دو، يكي از دو مقابلها از اين طرف ذكر شد يكي از دو مقابلها از آن طرف اين سه، نظير همان سورهٴ مباركهٴ «يس» كه فرمود اين وحي براي اين است كه ﴿لِيُنْذِرَ مَنْ كانَ حَيّاً وَيَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَي الْكافِرينَ﴾[4] اينجا چهار امر است ديگر براي اينكه انسان يا زنده است يا مرده اين دو، آن زنده يا مؤمن است يا كافر اين مي‌شود چهار، نفرمود كه «لينذر من كان مؤمناً و يحق القول علي الكافرين» چون اگر اين‌طور مي‌فرمود كه لطيفه‌اي به همراه نداشت قرآن دو مطلب را مي‌خواهد بگويد يكي اينكه آن كسي كه پذيراست و حسن قبول دارد از قرآن مدد مي‌گيرد يك، دوم اينكه چنين شخصي زنده است در فرهنگ ما اين دو، آن ‌كه حسن را قبول ندارد قرآن را ﴿فَنَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِم﴾[5] يك، و چنين شخصي در فرهنگ ما مرده است اين دو، به جاي اينكه به صورت ساده چهار مطلب را جداي هم ذكر بكند دو امر از آن امور چهارگانه‌اي كه به حسب ظاهر نابرابرند و نامقابل ذكر مي‌كند تا ما به آن عمق پي ببريم فرمود اين وحي براي آن است كه تا زنده‌ها را بترساند و عذاب خدا براي كافرها باشد يعني انسان يا زنده است يا كافر يعني مؤمن زنده است و كافر مرده است از اين بحثهاي كليدي در قرآن كريم فراوان است كه بخشي از آنها در همين سورهٴ مباركهٴ «اعراف» است اين كريمه‌اي كه فرمود: ﴿يَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَهُمْ عَنِ اْلآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ﴾[6] هم از همين قبيل است براي اينكه شيء يا در دنياست يا در آخرت شيء يا ظاهر است يا باطن، باطن در مقابل ظاهر است آخرت در مقابل دنيا يكي از اين طرف انتخاب فرمود يكي هم از آن طرف كه نابرابرند تا ثابت بكند كه دنيا ظاهر است آخرت باطن فرمود ﴿يَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَهُمْ عَنِ اْلآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ﴾ يعني آخرت باطن همين دنياست نه جاي ديگر باطن همين است خب اگر آخرت باطن همين است و دنيا موجود است باطنش هم موجود است ديگر اينكه وجود مبارك حضرت امير (سلام الله عليه) فرمود اگر پرده كنار برود براي من بي‌تفاوت است «لو كشف الغطاء ماأزدتُ يقيناً»[7] اين ارشاد به نفي موضوع است نه اينكه واقعاً پرده‌اي هست بين من و بين قيامت اگر پرده كنار برود براي من بي‌تفاوت است خب اگر پرده هست يقيناً اگر كنار رفت تفاوت دارد اين ارشاد به نفي قطاء است ارشاد به نفي موضوع است يعني اين قيامتي كه جلوي چشم خيليها پرده انداخت و نمي‌بينند براي من بي‌پرده معلوم است براي اينكه من مبدأش را بي‌پرده ديدم «ما كنت أعبد ربا لم أره»[8] قيامت كه ظهور اوست خب اين‌چنين نيست كه بين چشم حضرت امير (سلام الله عليه) و صحنه قيامت يك پرده‌اي باشد آن وقت اين پرده كنار مي‌رود ولي براي حضرت هيچ تفاوتي نيست خب اگر پرده هست واقعاً تفاوت است فرمود اين پرده‌اي كه جلوي چشم شماست قيامت الآن موجود است بين شما و آنها پرده است اين پرده را خودتان بافتيد خودتان جلوي چشمتان انداختيد وگرنه بعضيها كم و بيش مي‌بينند آن كه مي‌گويد «اصبحت يا رسول الله موقناً» و نشانه يقين من اين است كه «كأني انظر الي عرش ربي»[9] گويا جهنم و آواي اهل جهنم را مي‌شنوم گويا بهشت و لذتهاي بهشتيان را مي‌شنوم همين است ديگر در اين خطبه تقوايي كه وجود مبارك حضرت امير (سلام الله عليه) به همام فرمود درباره متقيان راستين همين است «هم والجنه كمن قد رآها»[10] اگر يك مقدار ترقي كنند اين كان مي‌شود انّ.

‌پرسش ...

پاسخ: مسئله معراج هم قبلاً اشاره شد به اينكه وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) با بدنشان همه اين مراحل را طي كردند ديگر خب.

بنابراين اگر چنانچه حضرت فرمود: «لو كشف الغطاء ما أزدتُ يقيناً»[11] يعني من پرده‌اي بين خودم و بين قيامت نينداختم و نياويختم نبافتم و الآن موجود است خب اگر الآن موجود است اين حقيقتي كه يك طرفش به سوي ماست ما اين را مي‌بينيم پشتش به نام قيامت است و نمي‌بينيم اين چه وقت لنگر مي‌اندازد نه اينكه اين لنگر مي‌اندازد و قيامت تازه شروع مي‌شود كه آن باطن اين نباشد يك عالمي باشد جدا و گسيخته از اين عالم مطلب بعدي آن است كه پس ظاهر از اين ساعت همان قيامت كبرا است چون اينها نمي‌خواستند بفهمند كه هر كسي وقت مرگش چه وقت است چون آن را خب مي‌ديدند كه مرگها متفاوت است و عمرها و سنين متفاوت است از اينكه تكرار فرمود ﴿يَسْئَلُونَكَ عَنِ السّاعَةِ﴾ اين تكرار روي چند جهت است يا براي تأكيد مطلب است كه يك جواب نقد است يا براي آن است كه وقتي تتمه مطلب مانده است و در اثناي مطلب يك جمله معترضه‌اي ياد شده است روي قانون ادبي اصل سؤال تكرار مي‌شود پس مسئول‌عنه يك مطلب است ولي چون در اثناي پاسخ جمله معترضه‌اي آمده و مقداري فاصله شده همان سؤال تكرار شده است كه ﴿يَسْئَلُونَكَ عَنِ السّاعَةِ أَيّانَ مُرْساها قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبّي﴾ اين براي علمش درباره عين وقوع خارجي‌اش هم فرمود: ﴿لا يُجَلّيها لِوَقْتِها إِلاّ هُوَ﴾ تنها كسي كه عالم به قيامت است خداست تنها كسي كه قيامت را علني مي‌كند و از پشت پرده غيب بيرون مي‌آورد و ظاهرش مي‌كند وجود خارجي‌اش را خداست يك بيان نوراني حضرت امام سجاد (سلام الله عليه) دارد در صحيفه‌سجاديه به عنوان دعاي ختم‌القرآن اين دعاي ختم‌القرآن چند مطلب مربوط به مر و قيامت آنجا آمده مسئله تجسم اعمال به خوبي از اين دعاي ختم‌القرآن صحيفه سجاديه استفاده مي‌شود كه «صارت الاعمال قلائد في الاعناق»[12] خود عمل غل مي‌شود عمل يك ظاهري دارد به نام ربا، رشوه، غيبت، تهمت، دروغ اين ظاهرش يك باطني دارد به عنوان زنجير و غل اين باطنش آن روز ظهور مي‌كند «وصارت الاعمال قلائد في الاعناق» اگر گفته مي‌شود ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٭ ثُمَّ الْجَحيمَ صَلُّوهُ﴾[13] اين غل هست اين سلسله و زنجير هست اما اين همان عقايد و اخلاق و اعمال محرم است كه به صورت غل در مي‌آيد «وصارت الاعمال قلائد في الاعناق» بعد در جريان مرگ هم فرمود كه «تجلي ملك الموت لقبضها من حجب الغيوب»[14] يعني اين خود ملك‌الموت حضرت عزرائيل (سلام الله عليه) موجود خارجي است زير مجموعه او هم فرشتگان خارجي‌اند (عليهم السلام) پشت پرده غيب موجودند و از پشت پرده غيب تجلي مي‌كنند آن وقت انسان اينها را مي‌بيند بايد جان را تسليم اينها بكند «تجلي ملك الموت لقبضها من حجب الغيوب» خب حالا اين حجاب چيست ديگر سنگ و گل و مس و بتون كه نيست كه اگر كسي جلوي خودش حجاب نبافت خب الآن هم آنها را مي‌بيند اگر خودش اينها را به صورت حجاب ساخته است بافته است خب نمي‌بيند در اينكه فرمود: ﴿يَسْئَلُونَكَ عَنِ السّاعَةِ أَيّانَ مُرْساها﴾ بعد فرمود: ﴿يَسْئَلُونَكَ كَأَنَّكَ حَفِيُّ عَنْها﴾ سر تكرار گفته شد چند چيز است يكي اهميت مطلب است براي تأكيد دوم اينكه چون پاسخ كامل نشد و در اثنايش كه جمله معترضه‌اي آمده است قاعده ادبي اقتضا مي‌كند كه براي تسليم جواب عين آن سؤال تكرار بشود نكته سوم اين بود كه نه اصلاً مسئول‌عنه دو چيز است يكي سؤال از زمان است يكي سؤال از كيفيت و ماهيت و اصل ساعت اين سه نكته بود در تكرار ﴿يَسْئَلُونَكَ عَنِ السّاعَةِ أَيّانَ مُرْساها قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبّي﴾ اين يك مطلب، اين ﴿لا يُجَلّيها لِوَقْتِها إِلاّ هُوَ﴾ يك جمله معترضه است آنها سؤال از علم كردند نه سؤال از عين ﴿ثَقُلَتْ فِي السَّماواتِ وَاْلأَرْضِ﴾ يك جمله معترضه است ﴿لا تَأْتيكُمْ إِلاّ بَغْتَةً﴾ جمله معترضه است اينها را كه آنها سؤال نكردند كه اينها از زمانش سؤال كردند چه كسي آنها را چه كسي او را مي‌آورد يك، ثقيل است يا خفيف دو، تدريجي است يا دفعي سه، اين سه مطلب اضافه‌اي است ذات اقدس الهي بيان فرمود اين سه تا جمله سه تا مطلب اضافه آمده شده جمله معترضه چون اين‌چنين است هنوز آن پاسخ نهايي داده نشده سه مطلب بيان شده لذا براي تتميم نهايي آن جواب نهايي اين سؤال تكرار شده ﴿يَسْئَلُونَكَ كَأَنَّكَ حَفِيُّ عَنْها﴾ آنها از تو سؤال مي‌كنند گويا تو خودت پرس و جو كردي آگاهي يا خبيري يا با آنها مثلاً قوم و خويشي داري بر و لطيفي نسبت به آنها مهرباني لذا به آنها پاسخ مي‌دهي.

‌پرسش ...

پاسخ: بله حذف مي‌كند ولي نه برخي از خصوصيات سؤال را حذف مي‌كنند براي اينكه از نحوه جواب معلوم مي‌شود اما اينجا خصوصيات سؤال حذف نشده جواب نهايي نيامده ﴿يَسْئَلُونَكَ كَأَنَّكَ حَفِيُّ عَنْها﴾ اين ﴿كَأَنَّكَ حَفِيُّ عَنْها﴾ بايد آنجا مي‌آمد و نيامده.

پرسش ...

پاسخ: بله اصلاً اين منشأ سؤال دو قسم بود يا يهوديهاي عنود اين را دسيسه كردند ترفندي قرار دادند گفتند اين در نبوت او شبهه است اگر او پاسخ بدهد براي اينكه مسئله ساعت را غير از خدا كسي نمي‌داند شما برويد از پيغمبرتان سؤال بكنيد اگر در جريان قيامت يك خبري به شما داد _معاذالله_ بفهميد كه او پيغمبر نيست اگر گفت من نمي‌دانم معلوم مي‌شود پيغمبر است اين دسيسه‌اي بود كه آنها كردند كه در طليعه بحث به عنوان شأن نزول ذكر شده است چون اين ﴿كَأَنَّكَ حَفِيُّ عَنْها﴾ در آن بالا نيامده لذا اين تكرار شده لكي اين قسمت مهم آن نكته سوم مهم است و آن اين است كه واقعاً مسئول عنها دو چيز است ظاهراً يكي از ظرف قيامت سؤال مي‌كنند يكي از حقيقت قيامت يا كيفيت قيامت و مانند آن سؤال مي‌كنند لذا پاسخها هم فرق كرده فرمود: ﴿إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ اللّهِ﴾ اين الله با مهامت هست چون اسم اعظم است جميع اسما زير مجموعه اوست و آن قيامتي كه ﴿إِنَّ زَلْزَلَةَ السّاعَةِ شَيْ‌ءٌ عَظيمٌ﴾[15] ﴿وَتَرَي النّاسَ سُكاري وَما هُمْ بِسُكاري وَلكِنَّ عَذابَ اللّهِ شَديدٌ﴾[16] آن مي‌خورد و مناسب هست با تجلي الله اما آن ربي اين خصوصيات را نمي‌فهماند ظاهراً چون مسئول عنه‌شان تكرار شده است لذا سؤال را تكرار كردند و لكن اكثر مردم نمي‌دانند كه اين در تحت تدبير ذات اقدس الهي است بالخصوص در بحثهاي قبل مطلبي بود كه اين سؤال پديد آمد كه اگر امام آخر (سلام الله عليه) مي‌داند كه بعد از او امام ديگري نيست طبق آن اشكالي كه آلوسي در تفسير خودش نقل كرده بر رافضه وارد است كه ظاهر آيه اين است كه قيامت را هيچ كس نمي‌داند ولي بنا بر حرف رافضه امام آخر بايد بداند براي اينكه به نظر اينها ائمه (عليهم السلام) منصوص‌اند و منصوب و امام آخر مي‌داند كه ديگر بعد از او امامي نخواهد آمد پس امام آخر بايد بداند كه بعد از او قيامت هست و اين با آيه سازگار نيست اين توهم رد شده است به اينكه اولاً هيچ دليلي نيست به اينكه ذات اقدس الهي مسئله قيامت را به انسان كامل تعليم نكند يك، ثانياً اگر هم بر فرض انسان كامل نداند كه قيامت چه وقت قيام مي‌كند منافات ندارد كه بداند كه بعد از او امام ديگري نخواهد آمد يعني بعد از او امام ديگر نخواهد آمد و بعد از او عالم منقرض مي‌شود و قيامت ظهور مي‌كند اما تا چه زماني چه وقت ظهور مي‌كند آنكه ديگر معلوم نيست كه بنابراين لازمي در كار نيست اما جريان رجعت، رجعت همزمان با ظهور حضرت است ديگر و اگر بر فرض بعد از شهادت حضرت امامي بخواهد راه را ادامه بدهد ديگر امام سيزدهم نيست همان امام قبلي است كه بقيه راههاي نرفته را دارد ادامه مي‌دهد يعني راههايي كه ديگران به همراه او اطاعت نكردند وگرنه يك امام بعدي كه نيست كه بنابراين رجعت منافات ندارد با اينكه امامي بعد از وجود مبارك حضرت نخواهد آمد آنها امام جديد نيستند همان امامت قبلي خودشان را ادامه مي‌دهند مطلب مهم اين است كه الآن بحث نهايي اين نيست كه انسان كامل جريان معاد را مي‌داند يا نه الآن براي اينكه آن شدّت و حدّت و سهولت بحث بشكند از همان جريان سورهٴ مباركهٴ «جن» يك مقدار باز بار ديگر بايد تكرار بشود كه احتمالاً انسان كامل از جريان قيامت باخبر است چون در آن سوره «جن» از آيه چهارده به بعد جريان جهنم و اينها بازگو شد ﴿وَأَمَّا الْقاسِطُونَ فَكانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾ و در آيه 22 هم اين است كه ﴿قُلْ إِنّي لَنْ يُجيرَني مِنَ اللّهِ أَحَدٌ وَلَنْ أَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً﴾ در آيه 23 هم اين است كه ﴿إِلاّ بَلاغاً مِنَ اللّهِ وَرِسالاتِهِ وَمَنْ يَعْصِ اللّهَ وَرَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِدينَ فيها أَبَداً﴾ پس محور اساسي اين قسمت وعيد بالنار است و جهنم است در قيامت آن‌گاه فرمود كه ﴿حَتّي إِذا رَأَوْا ما يُوعَدُونَ﴾ خب در طي اين آيات ذات اقدس الهي اينها را به آتش جهنم وعيد داد فرمود: ﴿حَتّي إِذا رَأَوْا ما يُوعَدُونَ فَسَيَعْلَمُونَ مَنْ أَضْعَفُ ناصِراً وَأَقَلُّ عَدَداً﴾ آن‌گاه مي‌فرمايد: ﴿قُلْ إِنْ أَدْري﴾ اين نافيه است يعني «لا ادري» ﴿أَقَريبٌ ما تُوعَدُونَ أَمْ يَجْعَلُ لَهُ رَبّي أَمَداً﴾ بگو من نمي‌دانم كه اين وعيد الهي يعني جريان جهنم نزديك است يا دور بعد فرمود: ﴿عالِمُ الْغَيْبِ﴾ ذات اقدس الهي عالم غيب است ﴿فَلا يُظْهِرُ عَلي غَيْبِهِ أَحَداً ٭ إِلاّ مَنِ ارْتَضي مِنْ رَسُولٍ﴾[17] خب اين ﴿الْغَيْبِ﴾ اگر الف لامش جنس باشد يا الف لام استغراق باشد كه همه اقسام غيب را شامل بشود يقيناً جريان معاد مندرج است به دو دليل يكي اينكه خب مطلق است جنس است استغراق است همه غيوب را شامل مي‌شود اين هم از مصاديق آنهاست دوم اينكه سياق سياق قيامت است و اگر عهد باشد يقيناً عهد ذكري همين است عهد لفظي همين است سابقه ذهني و ذكري همين است پس درباره معاد قدر متيقن است كه ذات اقدس الهي عالم، الغيب است ﴿عالِمُ الْغَيْبِ﴾ است ﴿فَلا يُظْهِرُ عَلي غَيْبِهِ﴾ كه قدر متيقن همين غيب محل بحث است ﴿أَحَداً ٭ إِلاّ مَنِ ارْتَضي﴾ پس اگر آن رسولي مرتضاي او باشد كسي كه داراي نفس مطمئنه است ﴿رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً﴾[18] است كسي كه دينش مرتضا و مرضي خداست يعني دينش خدا‌پسند است آن دين خدا‌پسند همان دين است كه ﴿رَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِيناً﴾[19] دين خدا‌پسند همان اسلام واقعي است و اينها كه مسلمان واقعي‌اند خب ﴿إِلاّ مَنِ ارْتَضي مِنْ رَسُولٍ﴾ به اينها اعلام مي‌كند و براي اينها اظهار مي‌كند و ائمه (عليهم السلام) هم فرمودند ما هم جزء كساني هستيم كه دين ما مرتضاي خداست پس مي‌شود از قرآن كمك گرفت كه ذات اقدس الهي جريان معاد را به مرتضاهاي خود يعني انسانهاي كامل مثل اهل بيت (عليهم السلام) اعلام بكند آن‌گاه جمعش با آن آياتي كه ظاهرش اين است كه جريان ساعت نزد خداست علم قيامت نزد خداست يعني بالذات نزد خداست اينها بالعرض است بالاصاله نزد خداست اينها بالطبع است بالحقيقه نزد خداست اينها بالمجاز است حالا انسان تا چه اندازه اين راه را بتواند طي كند اگر متكلم باشد يك طور مي‌فهمد اگر حكيم باشد طور ديگر مي‌فهمد اگر عارف باشد طور ديگر مي‌فهمد بالأخره اينها مي‌فهمند يعني بالأخره انسان كامل از جريان معاد باخبرند.

‌پرسش ...

پاسخ: بله ديگر بله نمي‌شود بله فقط براي اين اهل بيت است ديگر اما اينكه گفته شد متكلم باشد مي‌فهمد حكيم باشد مي‌فهمد عارف باشد مي‌فهمد يعني مي‌فهمد كه بالذات براي خداست و بالعرض براي اينهاست اين را اينها مي‌فهمند بالاصاله براي خداست و بالطبع براي اينهاست اين را اينها مي‌فهمند بالحقيقه براي خداست و بالمجاز مال اينهاست اين را عرفا مي‌فرمايند اين را اينها مي‌فهمند و بين اين سه، سه مكتب است ديگر فرق است متكلم يك طور معنا مي‌كند حكيم يك طور معنا مي‌كند عارف طور ديگر معنا مي‌كند ولي بالأخره اينها مي‌فهمند اينها برهان عقلي‌اش همين است به كمك نقل براي اينكه بالأخره قيامت فعل خداست ذات خدا كه نيست و اين فعل يا صادر اول است يا زير مجموعه صادر اول و اگر انسان كاملي بر اساس آن روايات كه «اول ما خلق الله نور نبينا (صلّي الله عليه و آله و سلّم)»[20] يا حضرت فرمود: «اول ما خلق الله نور جدي» اين اولين صادر است به زبان حكيم و اولين ظاهر است به زبان عارف ديگر هر چه هست از اين به بعد است ديگر يا همتاي اينهاست يا از اين به بعد است در قوس صعود البته اينها با افراد ديگر دارند كم كم يكي پس از ديگري اين مراحل را طي مي‌كنند اما آن كه مرحوم مفيد (رضوان الله عليه) در كتاب شريف خودش نقل كرده است كه در جريان ﴿أَلَسْتُ بِرَبِّكُم﴾[21] همه انبياء همه اوليا همه انسانهاي كامل و غير كامل حضور داشتند اول كسي كه گفت بلي وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) بود همين است ديگر اگر كسي مي‌گويد آنها عالم‌اند روي آن جنبه ملكوتي‌شان مي‌گويد ديگر در اين جنبه ملكي‌شان البته به تدريج بايد اين مسائل را يكي پس از ديگري ياد بگيرند.

‌پرسش ...

پاسخ: بله ديگر چون للمتكلم ان يلحق بكلامه ماشاء ذات اقدس الهي فرمود تو بالذات اين هستي مثل اينكه درباره ايمان و خطوط كلي بحث فرمود: ﴿ما كُنْتَ تَدْري مَا الْكِتابُ وَلاَ اْلإيمانُ﴾[22] آنجا آيات فراواني آدرس نداد ﴿ما كُنْتَ ثاوِياً في أَهْلِ مَدْيَنَ﴾[23] ، ﴿ما كُنْتَ بِجانِبِ الطُّورِ﴾[24] ٴٴ، ﴿ما كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يُلْقُونَ أَقْلامَهُمْ أَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَمَ﴾[25] تمام آن آيات قدم به قدم مي‌گويد تو نبودي تو آنجا نبودي تو آنجا نبودي من دارم برايت مي‌گويم مگر وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) در هنگام تكفل زكريا بود يا در جانب طور بود يا در جانب مدين بود اينكه نبود كه ولي خدا مي‌فرمايد تو در مدين نبودي ولي جريان اين است تو در كوه طور نبودي ولي جريان اين است تو در جريان كفالت مريم نبودي ولي جريان اين است خب اينكه قدم به قدم آدرس مي‌دهد مي‌گويد تو آنجا نبودي ولي ماوقع اين است همين است ديگر اينجا مي‌فرمايد كه ﴿ما كُنْتَ تَدْري مَا الْكِتابُ وَلاَ اْلإيمانُ وَلكِنْ﴾[26] ما يادت داديم اينجا مي‌فرمايد: ﴿وَإِنْ أَدْرِي أَقَرِيبٌ أَم بَعِيدٌ﴾[27] ولكن ما به تو ياد مي‌دهيم براي چه كسي هم بگو را به تو مي‌گوييم چه قدرش را هم بگو به تو مي‌گوييم و وجود مبارك امام صادق (سلام الله عليه) طبق نقل مرحوم كليني نقل مي‌كند كه وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) در تمام مدت عمر با هيچ كسي به اندازه فهم خود حرف نزد «ما كلم رسول الله (صلّي الله عليه و آله و سلّم) العباد بكنه عقله قط»[28] در تمام اين 63 سال به اندازه فهم خودش با هيچ كس حرف نزد «ما كلم رسول الله (صلّي الله عليه و آله و سلّم) العباد بكنه عقله قط» آن وقت شارحان اصول كافي اهل بيت (عليهم السلام) را استثنا كرده‌اند كه با اهل بيت به كنه عقل خود حرف مي‌زد اينها مي‌فهميدند بنابراين فرمود كه ما با اينكه خدا فرمود اين هيچ چيز را كتمان نكرده ﴿وَما هُوَ عَلَي الْغَيْبِ بِضَنينٍ﴾[29] فرمود او ضنت نورزيد بخل نورزيد ما هر چه گفتيم او گفت اما مخاطبين فرق مي‌كنند اگر مخاطب بالاتر بيايد يك گوش بهتري داشته باشد حرف تازه‌تري مي‌شنود او كه كتمان نكرده هر چه ما گفتيم او گفت نه اينكه _معاذالله_ بعضي را كتمان كرده باشد بعضي را نگفته باشد فرمود: ﴿وَما هُوَ عَلَي الْغَيْبِ بِضَنينٍ﴾ ضنت نورزيد بخل نورزيد هر چه شنيد گفت اما مخاطبان درك نمي‌كنند شارحان اصول كافي مخصوصاً مرحوم صدرالمتالهين اهل بيت را كاملاً استثنا مي‌كنند كه حضرت براي اهل بيت به كنه عقل خود حرف مي‌زد و آنها هم مي‌فهميدند خب.

‌پرسش ...

پاسخ: لا يظهر نه اراده كه استثنا نكرده فرمود اين كار را نمي‌كند مگر نسبت به ﴿مَنِ ارْتَضي﴾[30] يعني نسبت به ﴿مَنِ ارْتَضي﴾ يظهر نه «ان شاء او اراد ان يظهر يظهر» فرمود اين كار را نمي‌كند مگر نسبت به اين.

پرسش ...

پاسخ: ديگر نكرده نيست اگر بفرمايد كه «لا يعطي الا» نسبت به زيد يعني نسبت به زيد اعطي اگر بگويند اين سر را لايتكلم الا مع زيد يعني يتكلم مع زيد اما اگر بفرمايد كه «لايظهر الا اذا اراد او شاء» بله مي‌گوييم به اينكه اين مقيد به مشيت و اراده است و شايد مشيت نداشته باشد ظاهر آيه اين است كه اين را اظهار نمي‌كند مگر نسبت به مرتضاها يعني نسبت به مرتضيها يظهر خب.

‌پرسش ...

پاسخ: نه منظور آن است كه از آيه سورهٴ مباركهٴ «جن» معلوم مي‌شود كه جريان معاد را ذات اقدس الهي به انسان كامل اظهار مي‌كند آن وقت اين مي‌شود مطلق و مقيد اينكه مي‌فرمايد: ﴿إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ رَبِّي﴾ البته يعني بالذات ذات اقدس الهي مي‌داند به هيچ كس اعلام نمي‌كند اين به نحو عموم يا اطلاق است بالأخره قابل تخصيص است تخصيص‌اش اين است غرض طرح مسئله علم به معاد جايش اينجا نيست ولي منظور آن است كه از آن صولت بحث و حدت بحث شكسته بشود كه مثلاً بگوييم آنها اگر بدانند چه مي‌شود نه آنها اگر بدانند هيچ محذوري ندارد يك، و ظاهر آيات قرآني هم اين است كه آنها را مي‌دانند و تتمه بحث و استيفاي بحث مربوط به هر چيزي جاي خودش را دارد ولي الآن براي اينكه آن شدت بحث كاسته بشود بعضي از.

‌پرسش ...

پاسخ: بله بالذات اين است يعني اين چيزها بالاصاله نزد خداست ديگر.

‌پرسش ...

پاسخ: قابل تخصيص است ديگر.

پرسش ...

پاسخ: نه آنها مظنه دارند در بسياري از موارد است كه اينها بر خلاف درمي‌آيد اينها در اين كامپيوترشان ٰر رايانه‌شان با همه تلاش و كوشش كه كردند درباره دوهزار ماندند لحظه به لحظه اينها در معرض جهل‌اند البته در حد يك مظنه‌اند اما علم جزمي و علم قطعي كه هيچ خلاف‌بردار نباشد براي خداست و همان علم را به انسان كامل عطا مي‌كند البته در سورهٴ مباركهٴ «شوري» آيه سه جريان ساعت در او تكرار شده و فرمود كه مؤمنين بهره‌شان از ساعت به يك معناست كفار و منافقين يك منظري دارند آيه هيجده سوره مباركه «شوري» اين است كه ﴿يَسْتَعْجِلُ بِهَا الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ بِها﴾ آنهايي كه به قيامت عقيده ندارند مدام سراسيمه هستند مي‌گويند چه وقت قيامت قيام مي‌كند اما ﴿وَالَّذينَ آمَنُوا مُشْفِقُونَ مِنْها﴾ از او هراسناك‌اند اين مؤمن مي‌گويد من كار ندارم چه وقت مي‌آيد آخر اين چه معمايي است كه انسان بخواهد حل كند چه علم چه ولع بي‌جايي است مثل اينكه تمام تلاش و كوشش يك عده صرف اين بشود كه بالأخره مار و عقرب قبر چطور است اين يك ولع بي‌جايي است عمده آن است كه انسان حسابي بكند كه گرفتار مار و عقرب نشود در اينكه مار هست در اينكه عقرب هست در اينكه بدن هست در اينكه جسم هست در اينكه عذاب هست اينها ما لا ريب فيه است مشكلمان را از اين راه حل كنيم حالا آن مار و عقرب از هر راهي هست آن اشكال راه علمي است كه ثمره علمي هم دارد خدا رحمت كند سيدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبايي ايشان نقل مي‌كردند مرحوم حاج شيخ محمد حسين از استادشان هم نقل مي‌كردند (رضوان الله عليه) او يك قصه ديگر نقل مي‌كردند آنكه مرحوم آقاي طباطبايي (رضوان الله عليه) نقل مي‌كردند مي‌گفتند يك كسي كه بالأخره مي‌دانستند اين چشم ملكوتي دارد عصر پنج شنبه به زيارت وادي السلام مي‌رفتند ديگر رسم بود ديگر الآن متأسفانه كم شد زيارت قبور عصر پنج شنبه معمولاً مي‌رفتند به زيارت وادي السلام ايشان هم مي‌فرمودند كه كسي از دور وارد نجف بشود يعني پشت نجف را نگاه كند اين قبرستان وادي السلام يك قبرستان وسيعي است پيشاپيش همه قبور قبر مبارك حضرت امير (سلام الله عليه) است و همه مؤمنين به او اقتدا كرده‌اند پشت سر او آرميده‌اند چون قبرستان وادي السلام پشت شهر نجف است يكي از كساني كه چشم ملكوتي داشت و معروف بود نزد خواص ايشان عصر پنج شنبه رفته بود زيارت اهل قبور در وادي السلام و برگشت عده‌اي از اين علما عازم زيارت اهل قبور بودند در همان وادي السلام ديدند اين بزرگوار از زيارت قبور وادي السلام برگشت چون مي‌دانستند او يك آدم عادي نيست از ايشان سؤال كردند كه چه آوردي چه ديدي؟ گفت هيچ چيزي رفتيم زيارتي كرديم و قرائت قرآني و برگشتيم اينها اصرار كردند كه بالأخره چه ديدي؟ فرمود كه چون در آن قسمتها جاهاي عمومي مثل بهشت زهراي ايران هميشه چند تا قبر آماده است در جاهايي كه اموات زياد منتقل مي‌شود قبور آماده دارند بعضي از قسمتها هم كه چون شني است اين خاكهاي قبر فروكش كرده فرو ريخته و حفره‌اي پيدا شده گفت من همان قبرهاي تازه هم قبرهاي قديمي اينها كه فروكش كرده ريخته خيلي از جاها را سري زدم سري كشيدم نگاه كردم در آن هيچ ماري نديدم عقربي نديدم همين قبرهايي كه آماده كردند در آن مار و عقرب نبود و آن قبرهايي كه فروكش كرده ريخته آنها را هم نگاه كردم در آنها مار و عقرب نبود از اين قبرها سؤال كردم كه اينها خطاب كرد به علما اينها يعني اين آقايان به ما مي‌گويند كه در قبر مار هست عقرب هست ولي من هر چه نگاه مي‌كنم اينجا مار و عقربي نيست اين قبور به من گفتند كه ما مار و عقرب نداريم هر كس مي‌آيد با خودش مي‌آورد خب اين حرف خيلي معنا دارد بالأخره آدم بايد آن مشكل را حل كند چيزي با خودش نبرد حالا هر چه شد البته يك آثار علمي ظريفي براي اهل فن خواهد داشت لذا در اين كريمه فرمود حالا شما چه كار داريد كه چه زماني قيامت قيام مي‌كند شما چه براي او فراهم كرديد اينكه وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) آماده بودند براي نماز يك كسي از راه رسيده به حضرت عرض كرد كه ساعت و قيامت چه وقت قيام مي‌كند؟ همين كه سؤال آن شخص تمام شد موقع نماز ظهر فرا رسيد حضرت ديگر همين كه موقع نماز ظهر فرا مي‌رسيد به هيچ چيزي نمي‌پرداختند اين نماز اول وقت را رها نمي‌كردند نماز اول وقت بود شروع كردند به نماز بعد از اينكه نمازشان تمام شد فرمودند كه «اين السائل عن الساعه» آن شخصي كه از قيامت سؤال مي‌كرد كجاست؟ آن جلو آمد و فرمود كه سؤالت چيست؟ عرض كرد كه من مي‌خواستم «متي قيام الساعة» قيامت چه وقت قيام مي‌كند فرمود: «ما اعددت لها»[31] تو براي قيامت چه آماده كردي حالا چه كار داري چه وقت قيامت قيام مي‌كند آن يك ولع بي‌جايي است مثل طلبه‌اي كه مطالعه نمي‌كند فكر حل جدول است آخر جدول مشكل علمي شما را حل نمي‌كند اگر توانستي يك شبهه‌اي را شناسايي كني و حل كرديد آن راه وجود مبارك حضرت را طي كردن است آدم بنشيند جدول حل بكند عمودين ديوار چه نمي‌دانم قلم اين مشكلي حل نمي‌كند اين ارضاي واهمه است يك ارضاي كاذب خب اين علم نيست اگر آزمايش است اگر تجهيز اذهان است خب انسان براي شبه‌شناسي حل شبهه و مانند آن حل كند اين درون كه اعدا عدو ماست اين تلفيق مي‌كند اين دشمن درون هم دوست نادان ماست هم دشمن داناي ماست يك عفريتي است اين نفس اما آن كه دشمن داناست ديگر دوست نادان نيست آن كه دوست نادان است دشمن دانا نيست اين براي ما هم دوست نادان است هم دشمن دانا يك چنين عفريتي در درون ما هست كه هميشه مزاحم ماست فرمود كه ﴿يَسْتَعْجِلُ بِهَا الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ بِها وَالَّذينَ آمَنُوا مُشْفِقُونَ مِنْها وَيَعْلَمُونَ أَنَّهَا الْحَقُّ﴾ حالا شما چه كار داريد چه وقت قيامت قيام مي‌كند ﴿أَلا إِنَّ الَّذينَ يُمارُونَ فِي السّاعَةِ لَفي ضَلالٍ بَعيدٍ﴾[32] در بعضي از آيات بين اين دو ساعت جمع شده است نظير آيه 55 سورهٴ مباركهٴ «روم» كه فرمود ﴿وَيَوْمَ تَقُومُ السّاعَةُ﴾ يعني قيامت ﴿يُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ ما لَبِثُوا غَيْرَ ساعَةٍ﴾ در طليعه بحث اشاره شده كه ساعت به معني لحظه جزئي از زمان و مانند آن است در اين آيه بين هر دو معنا جمع شده روزي كه قيامت قيام مي‌كند مجرمون مي‌گويند كه ما فقط يك لحظه در برزخ بوديم چون نسبت به قيامت كبرا آدم وقتي كه وارد مي‌شود زمين را دنيا را يا برزخ را مدت كم مي‌بيند.

و الحمد لله رب العالمين»


[1] یس/سوره36، آیه38.
[2] ـ مستدرك الوسائل، ج12، ص324.
[3] روم/سوره30، آیه7.
[4] یس/سوره36، آیه70.
[5] آل عمران/سوره3، آیه187.
[6] روم/سوره30، آیه7.
[7] ـ بحارالانوار، ج40، ص153.
[8] ـ كافي، ج1، 98.
[9] ـ كافي، ج2، ص53.
[10] ـ نهج‌البلاغه، خطبهٴ 193.
[11] ـ بحارالانوار، ج40، ص153.
[12] ـ صحيفهٴ سجاديه، دعاي 42.
[13] حاقه/سوره69، آیه30 و 31.
[14] ـ صحيفهٴ سجاديه، دعاي 42.
[15] حج/سوره22، آیه١.
[16] حج/سوره22، آیه٢.
[17] جن/سوره72، آیه26 و 27.
[18] سوره فحر، آيه 28.
[19] مائده/سوره5، آیه3.
[20] ـ ر . ك: بحار الانوار، ج1، ص97.
[21] اعراف/سوره7، آیه172.
[22] شوری/سوره42، آیه52.
[23] قصص/سوره28، آیه45.
[24] قصص/سوره28، آیه46.
[25] آل عمران/سوره3، آیه44.
[26] شوری/سوره42، آیه52.
[27] انبیاء/سوره21، آیه109.
[28] ـ كافي، ج1، ص23.
[29] تکویر/سوره81، آیه24.
[30] جن/سوره72، آیه27.
[31] ـ بحارالانور، ج17، ص13.
[32] شوری/سوره42، آیه18.