78/10/29
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره اعراف/آیه187
﴿يَسْئَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْسَاهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ رَبِّي لاَ يُجَلِّيهَا لِوَقْتِهَا إِلاَّ هُوَ ثَقُلَتْ فِي السَّماوَاتِ وَالأَرْضِ لاَتأْتِيكُمْ إِلاَّ بَغْتَةً يَسْئَلُونَكَ كَأَنَّكَ حَفِيٌّ عَنْهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِنْدَ اللّهِ وَلكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَيَعْلَمُونَ﴾
جريان قيامت مهمترين عامل براي تهذيب روح و مسئوليتپذيري است در بحثهاي قبل هم ملاحظه فرموديد مشركين حجاز مشكلشان توحيد ذات نبود و توحيد خالقيت نبود آنها قبول داشتند واجبالوجود هست قبول داشتند مجموعه عالم را ذات اقدس الهي آفريد چه اينكه اصل ربوبيت به عنوان ربالارباب و ربالعالمين بودن را هم ميپذيرفتند كه مجموعه نظام هستي را خداي سبحان اداره ميكند اما ربوبيتهاي جزئي براي انسان عامل رزق كيست؟ عامل شفا كيست؟ و مانند آن مشكل داشتند از اين جهت ارباب متفرقه را پذيرفته بودند بعد از حل مسئله توحيد ربوبي مهمترين مسئلهاي كه در تربيت مؤثر است مسئله معاد است مسئله معاد انسان را مسئول ميكند چون ميداند هر عقيدهاي و هر اخلاقي و هر عملي داشته باشد بايد پاسخ بدهد اگر كسي معتقد باشد جهان را ذات اقدس الهي آفريد و تنها خالق هم خداست ولي مسئله معاد را نپذيرد اين دليلي ندارد يك انسان وارستهاي باشد دليلي ندارد از ظلم بپرهيز و عادل باشد براي اينكه هر كاري كه انجام داد رها و آزاد است مسئول نيست مهمترين مسئلهاي كه انسان را ميپروراند مسئله معاد است لذا در قرآن كريم بعد از مسئله توحيد بيش از هر چيزي راجع به مسئله معاد و قيامت و مسئوليت انسان سخن ميگويد مشركين ميگفتند اگر قيامتي هست چه وقت قيام ميكند؟ ﴿يَسْئَلُونَكَ عَنِ السّاعَةِ﴾ ساعت گاهي به معناي زمان انقراض اين عالم است گاهي به معناي قيام آن عالم البته اگر صرف انقراض بود اين مسئوليت را به همراه نميآورد خب بالأخره اينها ميدانند ميميرند حالا يا زود يا دير عمده مسئله قيام قيامت است و حشر مردم است سخن در اين نيست كه مردم چه وقت ميميرند يا عالم چه وقت فاني ميشود؟ سخن در اين است كه مردم چه وقت زنده ميشوند آن مهم است وگرنه اصل زوال را ملحدان هم ميپذيرفتند كه ﴿إِنْ هِيَ إِلاّ حَياتُنَا الدُّنْيا نَمُوتُ وَنَحْيا﴾[1] اين است كه برخي از مفسرين حتي در مجمع البيان خودمان مرحوم امين الاسلام و ساير مفسران گفتند آيا منظور از اين ساعت زمان مرگ مخلقوين است يا زمان قيام قيامت و حشر بايد توجه كرد كه محور اساسي همان حشر است و قيام وگرنه زمان مرگ براي آنها مهم نيست خب حالا دنيا چه زماني منقرض ميشود؟ خب چه اثر زماني دارد؟ اگر بعد از مرگ خبري نباشد بهشت و جهنمي نباشد حساب و تطاير كتب و انطاق جوارح و مسئوليتهاي ديگر نباشد؛ چه اثري دارد؟ تمام تلاش آنها اين است كه آنها بفهمند اين مسئوليت چه زماني ظهور ميكند اين سؤال و جواب چه زماني ظهور ميكند مردم چه زماني زنده ميشوند وگرنه اصل زوال و فنا را كه همه ميپذرفتند حتي ملحدان ميگفتند: ﴿إِنْ هِيَ إِلاّ حَياتُنَا الدُّنْيا نَمُوتُ وَنَحْيا﴾ پس مهم اين بود كه آنها بفهمند قيامت چه زماني قيام ميكند ساعت يعني قيام قيامت و حشر مخلوقين اليالله نه يعني چه وقت بساط عالم برچيده ميشود؟ و چه وقت مردم ميميرند چون اين بساط برچيدن و مرگ عمومي اين مقدمه است براي آن حشر پس قسمت مهم محور سؤال و جواب ساعت به معناي حشر است و به معناي قيامت است نه به معني زوال اين عالم، فناي مردم و مانند آن ﴿يَسْئَلُونَكَ عَنِ السّاعَةِ أَيّانَ مُرْساها قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبّي﴾ اين علم ساعت يعني الساعة ما هي؟ يا الساعة متي هي؟ آنها يك وقتي سؤال ميكنند كه قيامت چيست؟ يك وقتي سؤال ميكنند قيامت چه زماني قيام ميكند اگر سؤالشان از ظرف ظهور و حدوث قيامت است و پاسخ بايد مطابق با سؤال باشد در اين قسمت اول كه اينها سؤال كردند ﴿أَيّانَ مُرْساها﴾ پاسخ بايد اين باشد كه «انما علمها بلحاظ مقام وقوع و ظرف وقوع عند ربي» يعني فقط خدا ميداند كه قيامت چه وقت قيام ميكند نه اينكه تنها كسي كه قيامت را ميداند و حقيقت قيامت را ميداند خداست اگر ما صدر آيه را اينچنين معنا كرديم ذيل آيه معناي خاص خودش را پيدا ميكند ديگر تكرار نميشود اگر كسي بگويد چرا تكرار شده تا جواب بدهند آنها چون دو بار سؤال كردند تكرار شده يا براي تأكيد مسئله تكرار شده از اين سنخ نيست يك بحث در اين است كه قيامت چه وقت قيام ميكند؟ يك بحث در اين است كه قيامت چيست؟ آنها سؤال اولشان اين بود كه ﴿أَيّانَ مُرْساها﴾ اين پيداست كه القيامة متي هي؟ ظرف حدوث قيامت چه وقت است پاسخش اين است كه ﴿إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبّي﴾ يعني علم الساعة به لحاظ ظرف و به لحاظ وقت نزد خداست نه تنها علمش نزد خداست آن وقتي هم كه وقتش شده خدا ميخواهد آن را از پشت پرده از درون پرده به بيرون پرده بياورد و اين مخفي و مستور را مشهور كند باز هم غير خدا كسي نقشي ندارد اين دو مطلب كاملاً از هم جداست يكي اينكه وقت قيامت چه وقت است پاسخش اين است كه اما علما باعتبار الوقت عند الله سبحانه و تعالي اين يك، حالا كه وقتش شده چه كساني آن را ميآورند ﴿لا يُجَلّيها لِوَقْتِها إِلاّ هُوَ﴾ نه لا يجلي وقتها الا هو حالا خوب وقتش شد چه كسي او را از پشت پرده آشكار ميكند فقط خدا آن اول راجع به علم است دوم راجع به عين اول راجع به اين است كه تاريخش چه وقت است ميفرمايد انما علما بلحاظ ساعت و وقت نزد خداست هيچ كسي نميداند قيامت چه وقت قيام ميكند حالا وقتش شد ذات اقدس الهي كمكي در اين كار دارد؟ دستياري دارد؟ معين و معاوني دارد؟ ظهيري دارد؟ پشتيباني دارد يا تنها قيامت را از پشت پرده به بيرون پرده ميآورد؟ چه كسي او را عند وقتها تجليه ميكند و اظهار ميكند؟ فقط خدا اين مطلب دوم كاملاً در فصل بعدي است مطلب اول فصل بعدي اينهايي كه گفته ميشود فقط ترجمه است وقتي به تفسير بيايد حالا معلوم ميشود كه اينها هر كدام يك فصل خاص خودشان را دارند فصل اول اين است كه علم الساعة عند من؟ جواب علم وقت الساعة عند الله سبحانه و تعالي اين عنوان فصل است وقتي باز بشود ميشود يك رساله اين تمام شد فصل دوم اين است كه تجليه قيامت عند وقتها به دست كيست؟ آن هم اين است كه تجليه قيامت به دست خداست نه لا يجلي وقتها ﴿لا يُجَلّيها لِوَقْتِها إِلاّ هُوَ﴾ حالا كه فرصت فرا رسيد چه كسي او را ظاهر ميكند الآن كه مخفي است آن قدر مخفي است كه ﴿أَكادُ أُخْفيها﴾[2] آن قدر مسئله قيامت مستور است كه فرمود نزديك است كه براي خودم هم مخفي كنم ﴿أَكادُ أُخْفيها﴾ علي نفسي وگرنه براي خيليها كه مخفي كرد براي ما سوي كه مخفي كرد با حصر ﴿عِندَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ﴾[3] گفت در اين گونه از موارد مكرر در مكرر فرمود: ﴿إِنَّمَا عِلْمُهَا عِنْدَ اللّهِ﴾ ديگر اين جا اكاد ندارد كه حالا آنهايي كه انسان كاملاند به ﴿دَنَا فَتَدَلَّي﴾[4] رسيدند يك بار خاصي آنجا يافتهاند آنها شايد بتوانند بگويند اين ﴿أَكادُ أُخْفيها﴾ همزه اخفاء، همزه ازاله است گاهي همزه باب افعال براي زوال آن فعل است براي ازاله آن فعل است گاهي اين فعل را به باب افعال ميبرند تا ثابت كنند كه اين ماده را آن فاعل زائل كرده است آنگاه «اكاد ازيل خفائها للصادر الاول» نزديك است كه حالا پرده را بردارند براي كسي كه به من خيلي نزديك است آن يك راه ديگري دارد آن فصل ثالث بحث است كه در جاي خود بايد بحث بشود كه اگر كسي به آنجا رسيد علم الساعة هم نزد اوست ميتواند بگويد «انا والساعة كهاتين»[5] فرمود من و قيامت مثل اين دو انگشتيم باهميم چيزي بر انسان كامل مخفي نيست حالا شواهد قرآني هم تأييد ميكند كه اهل بيت (عليهم السلام) از حقيقت قيامت به تعليم الهي و به اذن الهي عالماند آن فصل ثالث بحث است اما الآن در فصل دوم كه فرمود: ﴿لا يُجَلّيها لِوَقْتِها﴾ كاري به مقام علم ندارد كاري به مقام عين دارد نميخواهد بفرمايد لا يجلي وقتها الا هو آن كه استثنا بردار نيست چون فرمود ﴿إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبّي﴾ عندالله است به هيچ كسي هم اطلاع نداد اما و لا يجلي وقتها هم كه نفرمود بلكه فرمود ﴿لا يُجَلّيها لِوَقْتِها إِلاّ هُوَ﴾ بالأخره قيامت هميشه كه مخفي نميماند كه يك وقتي ظاهر ميشود ديگر قيامت كه براي هميشه مستور نيست يك وقتي محقق ميشود يوم تقوم الساعة خب چه كسي اين را اقامه ميكند حالا كه فرصتش فرا رسيد چه كسي اين را از پشت پرده بيرون در ميآورد؟ هيچ كس فقط خدا.
پرسش ...
پاسخ: در روايات قبلي هم خوانديم به اينكه وجود مبارك ائمه مخصوصاً وجود مبارك امام رضا (سلام الله عليه) فرمود بهشت الآن موجود است جهنم الآن موجود است آيات ديگري هم به صورت روشن دلالت دارد كه بهشت موجود است جهنم موجود است براي اينكه درباره جهنم دارد ﴿أُعِدَّتْ لِلْكافِرينَ﴾[6] درباره بهشت هم دارد كه ﴿أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقينَ﴾[7] اعدت يعني آماده شد بهشت الآن موجود است جهنم الآن موجود است آماده است منتها مردم هنوز نمردند تا به حسابشان رسيدگي بشود.
پرسش ...
پاسخ: اين مردن اينها البته هنوز واقع شده اما آن مقطع آن نشئه كه بهشت در آن هست جهنم در آن هست كوثر در آن هست صراط در آن هست آن موجود است.
﴿لا يُجَلّيها لِوَقْتِها إِلاّ هُوَ﴾ پس تجليه دارد ولي غير از خدا كسي او را تجليه نميكند بعد فرمود شما از چيزهايي بپرسيد كه لااقل برايتان مقدور باشد يك امري كه سماوات و ارض نميتوانند آن را تحمل كنند شما چه اصراري داريد كه بفهميد چيست؟ ﴿ثَقُلَتْ فِي السَّماواتِ وَاْلأَرْضِ﴾.
پرسش ...
پاسخ: آن در بحث ديروز گذشته شد كه اين راجع به قيامت صغراست ديگر كه راجع به قيامت صغراست.
پرسش ...
پاسخ: قيامته نه القيامة نه من مات قامت القيامة فرمود «من مات فقد قامت قيامته»[8] آن ميشود قيامت صغرا ديگر.
الآن طليعه اين بحث ظهور كرد كه خود قيامت با تجليه و اظهار الهي از پشت پرده بيرون ميآيد حالا الآن بحث در قيامت است كه القيامة ما هي؟ فرمود اين قيامت ﴿ثَقُلَتْ فِي السَّماواتِ وَاْلأَرْضِ﴾[9] حالا اگر اينچنين تفسير شد ديگر آن وجوه چهارگانهاي كه مرحوم امين الاسلام در مجمعالبيان ذكر كردند معلوم ميشود كه بسياري از آنها رو به راه نيست سخن در علم الساعة نيست كه چه زماني قيامت قيام ميكند چون يك وجه اولي كه ايشان ذكر كردند اين است كه وقتي آدم چيزي را ميداند عالم محيط به معلوم است در دست ذهن اوست براي او سبك است چيزي را كه نميداند اسير اوست رهين اوست و آن مجهول بر دوش علم عالم سنگيني ميكند چون مجهول است در ذهن او سنگيني ميكند چون مجهول است چون نميداند اين شخص ميخواهد بفهمد نميداند نميفهمد برايش سنگين است فرمود اين قيامت چون براي شما مجهول است براي شما سنگين است نه تنها براي شما سنگين است براي مجموعه آسمان و زمين سنگين است چون آنها هم نميدانند.
پرسش ...
پاسخ: بله خب.
پرسش ...
پاسخ: حالا آن جمله بعدي است كه ميرسيم انشاءالله.
اين ﴿ثَقُلَتْ فِي السَّماواتِ وَاْلأَرْضِ﴾ يعني از نظر علمي اينچنين است چون براي شما مجهول است ثقيل است؟ يا نه حقيقتش ثقيل است كاري به علم ندارد بعضي از اين وجوه چهارگانهاي كه مرحوم امين الاسلام ذكر فرمودند آنها رو به راه است اما آن وجه اولي كه مربوط به علم بود آنها تام نيست حقيقت قيامت سنگين است براي آسمان و زمين سنگين است براي اينكه اشراط الساعة طليعه قيامت عبارت از ﴿إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ﴾[10] است ﴿وَإِذَا النُّجُومُ انْكَدَرَتْ﴾[11] تناسر است و انشقاق سماست ﴿إِذَا السَّماءُ انْشَقَّتْ﴾[12] است خب اين مجموعه تا اين آسيب را نبيند قيامت قيام نميكند بنابراين ﴿ثَقُلَتْ فِي السَّماواتِ وَاْلأَرْضِ﴾ و آن روزي كه قيامت قيام ميكند يعني آن مقطعي از هستي كه قيامت قيام ميكند عالم ميلرزد سخن از زمينلرزه نيست سخن از جهانلرزه است ﴿إِنَّ زَلْزَلَةَ السّاعَةِ شَيْءٌ عَظيمٌ﴾[13] اينطور نيست كه زمين بلرزد كه زمينلرزههاي كنوني يك گوشهاي از زمين در يك حد خاصي ميلرزد نه همه زمين بلرزد ولي در جريان قيامت نه تنها زمين ميلرزد همه اجرام آسماني ميلرزند همه متلاشي ميشوند ﴿إِنَّ زَلْزَلَةَ السّاعَةِ شَيْءٌ عَظيمٌ﴾ زلزله ساعت كه اختصاصي به زمين ندارد كه بايد ﴿إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ﴾ بشود ﴿وَإِذَا النُّجُومُ انْكَدَرَتْ﴾ بشود ﴿إِذَا السَّماءُ انْشَقَّتْ﴾ بشود و مانند آن خب چنين چيزي تحملش براي آسمان و زمين سنگين است.
پرسش ...
پاسخ: انسان تبديل ميشود اما حقيقتش محفوظ است البته انسان تبديل ميشود به يك انساني كه اصلاً مرگ در او نيست اگر انشاءالله اهل بهشت بود هر گونه غذايي بخورد ديگر آثار سوء ندارد اصلاً لغو و تأثيم در او نيست و دهها خصوصيتهاي ديگر و اگر -معاذالله- وارد جهنم شد آنجا هم همينطور است اصلاً مرگ در آن نيست زاد و ولد هم در آن نيست هر گونه غذايي بخورد مشكلات ديگر ندارد و مانند آن خصوصيتهايش مربوط به آن نظام ميشود ولي عين انسان و حقيقت انسان محفوظ است چون همين انسان است كه باشد پاداش يا كيفر ببيند.
پرسش ...
پاسخ: بنابراين آن اشراط الساعة است وقتي اشراط ساعة اينطور بود معلوم ميشود خودش به طريق اولي سنگين است ديگر ﴿ثَقُلَتْ فِي السَّماواتِ وَاْلأَرْضِ﴾ خب چنين چيزي دركش براي شماها مشكل است حالا كما بيش زمينه بحث از خود ساعت را مطرح ميكند نه تاريخ وقوع ساعت را فرمود حقيقت ساعت اينچنين است كه ﴿لا يُجَلّيها لِوَقْتِها إِلاّ هُوَ﴾ اين يك، ﴿ثَقُلَتْ﴾ اين حقيقت ﴿فِي السَّماواتِ وَاْلأَرْضِ﴾ اين دوتا، درباره قرآن فرمود: ﴿لَوْأَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلي جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خاشِعًا مُتَصَدِّعًا مِنْ خَشْيَةِ اللّهِ﴾[14] اگر اين قرآن بر كوه نازل بشود كوه متلاشي ميشود متصدي ميشود سرش درد ميگيرد اين سردرد را ميگويند صداع مثل اينكه انسان احساس ميكند اين اجزاي سر از يكديگر دارند فاصله ميگيرند اين عروق و رگها از هم دارند فاصله ميگيرند اين صداع همان تصدع است مثل اينكه متلاشي ميشود به تعبير مرحوم شيخ طوسي (رضوان الله عليه) اين محور فكر مغز است گويا سر كوه درد ميآيد او به صداع مبتلا ميشود متصدع ميشود ﴿لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلي جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خاشِعًا مُتَصَدِّعًا﴾ دستش كه سنگيني نميكند نميخواهد با دست درك كند كه نميخواهد با پا درك كند با سرش ميخواهد درك كند سرش متصدع ميشود يك تلطيفي است و ترقيقي است در معنا اگر حقيقت قيامت بر آسمان و زمين عرضه بشود آن هم همينطور است اگر حقيقت قرآن بر كوه نازل بشود ﴿لَرَأَيْتَهُ خاشِعًا مُتَصَدِّعاً﴾ و اگر حقيقت قيامت بر مجموعه سماوات و الارض نه بر جبال فقط بر مجموعه سماوات و ارض تجلي كند اينها هم متلاشي ميشوند چه اينكه متلاشي خواهند شد وقتي قيامت بخواهد قيام كند ديگر ﴿وَاْلأَرْضُ جَميعاً قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَالسَّماواتُ مَطْوِيّاتٌ بِيَمينِهِ﴾[15] ﴿إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ﴾[16] ميشود ﴿وَإِذَا النُّجُومُ انْكَدَرَتْ﴾[17] ميشود ﴿إِذَا السَّماءُ انْشَقَّتْ﴾[18] ميشود و مانند آن لذا اين مجموعه توان تحمل ظهور قيامت را ندارد ﴿ثَقُلَتْ فِي السَّماواتِ وَاْلأَرْضِ﴾ پس مطلب اول اين شد كه آنها سؤال ميكنند كه قيامت چه وقت قيام ميكند؟ مطلب دوم پاسخش است كه علم زمان ظهور قيامت نزد خداست مطلب سوم آن است كه خود قيامت را كه وقتي ميخواهد ظهور كند تنها كسي كه او را اظهار ميكند و از پشت پرده غيب به نشئه شهادت ميآورد فقط خداست ﴿لا يُجَلّيها لِوَقْتِها إِلاّ هُوَ﴾ نه «لا يجليها وقتها» مطلب چهارم تشريح اين حقيقت است كه اين خيلي سنگين است كه ﴿ثَقُلَتْ فِي السَّماواتِ وَاْلأَرْضِ﴾ مطلب پنجم آن است كه چنين حقيقتي دفعتاً ميآيد ﴿لا تَأْتيكُمْ إِلاّ بَغْتَةً﴾ اين ﴿لا تَأْتيكُمْ إِلاّ بَغْتَةً﴾ نظير همان است كه اگر كسي بگويد كه عالم در چه زماني ظهور كرد خب عالم با ظهور خود با پيدايش خود زمان را به همراه دارد زماني جداي از عالم نيست كه يك ظرفي باشد و عالم در آن ظرف ظهور كند كه در هنگام انقراض هم بشرح ايضاً اگر كسي بخواهد سؤال بكند كه قيامت چه وقت قيام ميكند و عالم چه وقت بساطش برچيده ميشود؟ عالم با زمان برچيده ميشود اينچنين نيست كه يك زماني باشد محفوظ بماند و عالم در يك مقطع تاريخي بساطش برچيده بشود كه لذا جز بغتتاً چيز ديگر نيست ديگر زمانبردار نيست ﴿لا تَأْتيكُمْ إِلاّ بَغْتَةً﴾.
پرسش ...
پاسخ: آخر به معناي اينكه منتهي است يعني معدوم ميشود بله اما آخر يعني جزء آخر اين جزء آخر هيچ متصلي جزء اخر ندارد مثل اينكه هيچ متصلي جزء اول هم ندارد چون جزء لا يتجزئ محال است ديگر.
پرسش ...
پاسخ: قبل و بعد هم همينطور است يك زمان يك ساعت هم اول دارد هم آخر به يك معنا نه اول دارد نه آخر به معناي ديگر؛ اما معناي اول كه ميگويند يك ساعت اول دارد آخر دارد يعني منقطع الاول است منقطع الآخر است قبلاً نبوده بعدا هم نيست قبلاً مسبوق به عدم بود بعداً ملحوق به عدم است اين معناي اول و آخر داشتن زمان اما وقتي كه ميگويند زمان يك ساعت زمان نه اول دارد نه آخر يعني نه جزء اول دارد نه جزء آخر جزء اول ندارد براي اينكه جزء اول محال است چون جزء لا يتجزي محال است ديگر جزء آخر ندارد چون جزء آخر داشتن يعني آخرين جزء تجزيهپذير نيست آن هم محال است ديگر يك تكه چوب هم همينطور است يك ساعت هم همينطور است چه متصل قار چه متصل غير قار روي بطلان جزء لا يتجزي نميشود برايش يك جزء اول فرض كرد كه اين ديگر قابل تجزي نباشد بنابراين اگر يك كسي بگويد كه تاريخ وقوع عالم چه وقت است؟ اين تام نيست براي اينكه خود زمان جزء عالم است با عالم پديد ميآيد و اگر كسي سؤال كند كه تاريخ انقراض عالم چه وقت است؟ اين هم تام نيست براي اينكه زمان با خود عالم منقرض ميشود لذا ﴿لا تَأْتيكُمْ إِلاّ بَغْتَةً﴾. خب.
مطلب بعدي آن است كه ﴿يَسْئَلُونَكَ﴾ اين ﴿يَسْئَلُونَكَ﴾ غير از.
پرسش ...
پاسخ: اين ديگر اشاره به همه انسانهاست ديگر.
پرسش ...
پاسخ: كل واحد كه نيست يعني نسبت به كل انسان.
﴿يَسْئَلُونَكَ﴾ اين ﴿يَسْئَلُونَكَ﴾ يا تكرار است كه اينها پنداشتند يعني باز سؤال ميكنند كه قيامت چه وقت قيام ميكند؟ يا نه آن مسئول عنه محذوف است اگر اين كلمه عنها به يسئلون برنگردد ﴿يَسْئَلُونَكَ كَأَنَّكَ حَفِيُّ عَنْها﴾ اگر اين عنها متعلق به ساعت باشد چون در عربي وقتي ميگويند سؤال كنيد اين كلمه از معادل كلمه از روي مطلب در ميآيد نه روي شخص ولي در فارسي اين كلمه از روي شخص در ميآيد ميگويند از آقا بپرس از استاد بپرس از رفيقت بپرس اين كلمه از را روي آن شخص ميآورند ولي در عربي وقتي بخواهند بگويند مطلبي بپرس اين كلمه از را اين كلمه عن را روي مطلب در ميآورند ميگويند ﴿يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ﴾[19] ﴿يَسْئَلُونَكَ عَنِ اْلأَهِلَّةِ﴾[20] ﴿يَسْئَلُونَكَ عَنِ السّاعَةِ﴾ سائل كسي است كه ميپرسد مسئول آن شخصي است كه بايد جواب بدهد مسئول عنه آن مطلب است حالا اينكه فرمود: ﴿يَسْئَلُونَكَ كَأَنَّكَ حَفِيٌّ عَنْهَا﴾ اگر اين عنها متعلق به ساعت باشد معنايش اين است كه «يسئلونك عن الساعة كانك حفي» حالا حفي را جداگانه بايد بحث بكنيم اگر اين عنها متعلق به ساعت نباشد متعلق آن مسئول عنه محذوف است ﴿يَسْئَلُونَكَ كَأَنَّكَ حَفِيُّ عَنْها﴾ گويا از جريان ساعت مستحضري باخبري با اطلاعي حالا حفي هم به معناي مستقصي در سؤال آمده يعني كسي كه خيلي سؤال ميكند به او ميگويند حفي شاهدش هم همان سورهٴ مباركهٴ 47 است به نام پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) است كه فرمود آيه 37 سورهٴ مباركهٴ 47 ﴿إِنْ يَسْئَلْكُمُوها فَيُحْفِكُمْ تَبْخَلُوا﴾ احفاي در سؤال يعني زياد كنجكاوي كردن مكرر سؤال كردن اينكه وجود مبارك حضرت امير هنگام دفن صديقه طاهره (سلام الله عليهما) رو به قبر مطهر پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: «ستنبئك ابنتك بتضافر أمّتك علي هضمها فاحفها السؤال»[21] احفا كن يعني زياد سؤال بكن اين كه بر من نگفت بر او چه گذشت به تو هم نخواهد گفت ولي شما اگر احفا بكني زياد سؤال بكني زياد كنجكاوي بكني به شما عرض ميكند كه چه گذشت اين ﴿فَيُحْفِكُمْ﴾ يعني زياد سؤال بكنند الحاح در سؤال را ميگويند احفا اين ﴿إِنْ يَسْئَلْكُمُوها فَيُحْفِكُمْ﴾ احفا بكند در سؤال يعني اصرار بكند الحاح بكند.
پرسش ...
پاسخ: چرا اين اگر كسي حفي باشد آنها احفا ميكنند حفي يعني آن سائلي كه زياد جستجو ميكند اين شخص به وجود مبارك پيغمبر (سلام الله عليهما) يعني وجود مبارك حضرت امير وجود مبارك پيغمبر (سلام الله عليهما) ميفرمايد احفا كن پيشنهاد احفا ميدهد يعني كن حفيا وقتي ميگويد «فاحفها السؤال» يعني صر حفيا كن حفيا حفي المستقصي في السؤال است يك معنا دوم العالم الخبير را ميگويند حفي اين دو، شايد تناسبي هم داشته باشند براي اينكه آن كسي كه سؤال خوب ميكندو بجا سؤال ميكند بالأخره مطلبي برايش روشن ميشود فرمود گويا تو از جريان قيامت باخبري يا يا زياد از ما سؤال كردي علم نزد توست از اين جهت سؤال ميكنتند كه قيامت چيست يا نه معناي سوم هست نه معناي حفي به معناي مستقصي في السؤال نه حفي به معناي العالم الخبير بلكه حفي يعني بر لطيف نظير آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ «مريم» آيه 47 آمده است كه ﴿قالَ سَلامٌ عَلَيْكَ سَأَسْتَغْفِرُ لَكَ رَبّي إِنَّهُ كانَ بي حَفِيّاً﴾ خدا نسبت به من حفي است يعني البر اللطيف اين معناي سوم آن است كه گويا اين قريش در اثر قرابت قبيلگي احساس ميكنند كه تو به آنها علاقهمندي صريحاً به تو گفتند كه بيننا و بينك قرابة آمدند به حضور حضرت عرض كردند كه ما از يك قبيلهاي هستيم چون مورد لطف تو هستيم اگر تو جريان قيامت را براي ديگران بازگو نميكني براي ما بازگو بكن ما كه باهم فاميليم اين معناي سوم ولي همان معناي اول و دوم مقدم است ﴿يَسْئَلُونَكَ كَأَنَّكَ حَفِيُّ عَنْها﴾ اگر اين معناي سوم باشد اين كلمه عنها متعلق به ساعت است يعني «يسئلونك عن الساعة كانك حفي بهم» تو نسبت به اينها رئوف و مهرباني سؤال ميكنند كه اصرار قيامت را اگر براي ديگران نميگويي براي اينها بگو اينجا آيا باز سؤال از تاريخ وقوع قيامت است يا از خود قيامت است؟ كه القيامة ما هي؟ آنچه را كه فرمود: ﴿لا يُجَلّيها لِوَقْتِها﴾ لا يجليها به خود ساعت برميگشت يك، اينكه فرمود: ﴿ثَقُلَتْ فِي السَّماواتِ وَاْلأَرْضِ﴾ به خود ساعت برميگردد اين دو اينكه فرمود: ﴿لا تَأْتيكُمْ﴾ يعني خود ساعت اينجا هم شايد خود ساعت باشد كه القيامة ما هي؟ ﴿قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ اللّهِ﴾ كه الساعة ماهي اين را خدا ميداند ديگر تكرار نيست آن اولي محور بحث سؤال از تاريخ وقوع قيامت است اين دومي مدار بحث سخن از خود ساعت است كه الساعة ماهي؟ ﴿وَلكِنَّ أَكْثَرَ النّاسِ لا يَعْلَمُونَ﴾ خب اكثر مردم نميدانند ولي اوحدي مثل انبيا و اوليا ميدانند كه علم الساعة عند رب است و ذات اقدس الهي عالم به قيامت است اما اين جزء غيب مستأثر است كه ذات اقدس الهي اين غيب را به احدي نداد يا نه جزء غيب مستأثر نيست غيبي است كه ذات اقدس الهي به ديگران داده است اوحدي از انسانهاي كامل به اذن ذات اقدس الهي عالم به ساعتاند عالمبه قيامتاند آن را بايد ببينيم شواهد قرآني و روايي تأييد ميكند يا نه؟
پرسش ...
پاسخ: بله اكثر نميدانند كه ﴿عِلْمُهَا عِنْدَ اللّهِ﴾ ولي اقل ميدانند ﴿عِلْمُهَا عِنْدَ اللّهِ﴾ نه اينكه اقل قيامت را ميدانند اين مطلب را كه ﴿إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ اللّهِ﴾ اكثر مردم نميدانند ولي اقلي كه اوحدي از انسانها هستند آنها ميدانند كه ﴿عِلْمُها عِنْدَ اللّهِ﴾ لذا سؤال نميكنند.
مطلب بعدي آن است كه از همين قيامت كه ﴿أَيّانَ مُرْساها﴾ و مانند آن در موارد ديگر ياد شد و ذات اقدس الهي با بعضي از خواص مشترك بين قيامت صغرا و كبرا پاسخ داد در سورهٴ مباركهٴ «قيامة» اين است ﴿يَسْئَلُ أَيّانَ يَوْمُ الْقِيامَةِ﴾[22] همين انساني كه ﴿بَلْ يُريدُ اْلإِنْسانُ لِيَفْجُرَ أَمامَهُ﴾[23] ميخواهد جلويش باز باشد اين آزادي ميخواهد چون آزادي ميخواهد قيامت را نميپذيرد فرمود انسان مشكل علمي ندارد اگر يك مقداري درست بينديشد مخصوصاً مشركين حجاز اين موجودات كه مخلوق خداست اينها كه نبودند و خداي سبحان اينها را آفريد خب حالا پراكندهها را جمع ميكند اگر كسي مشكل علمي داشته باشد با اندك توجهي حل ميشود ﴿أَ يَحْسَبُ اْلإِنْسانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظامَهُ ٭ بَلي قادِرينَ عَلي أَنْ نُسَوِّيَ بَنانَهُ﴾[24] در بخشهاي ديگر فرمود اينها سؤال ميكنند كه ذات اقدس الهي چگونه ﴿مَن يُحْيِي﴾ اين عظام رميم را چه كسي .. ﴿قُلْ يُحْييهَا الَّذي أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾[25] خب آنكه اصل اين استخوانها را در حال عدم به وجود آورد الآن كه پراكندهاند موجودند و پراكنده خب دوباره زنده ميكند ديگر مشكلي ندارد كه در بخشهاي ديگر فرمود شما وقتي اينچنين استدلال بكنيد اينها سرافكنده ميشوند پس اينها مشكل علمي ندارند اينكه شبهه درباره معاد دارند هيچ مشكل علمي ندارند ﴿بَلْ﴾ يعني شبهه علميشان را كه ما پاسخ داديم ﴿بَلْ يُريدُ﴾[26] همين انساني كه درباره قيامت مسئله دارد ﴿لِيَفْجُرَ أَمامَهُ﴾ يعني جلويش باز باشد اگر جلويش بسته است كه نميتواند اهل فجور باشد ناچار اهل تقواست اگر كسي زبانش بسته باشد چشمش بسته باشد ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ﴾[27] باشد خب ديگر فجور ندارد كه اهل تقواست اما اگر كسي جلويش باز باشد هر كاري بخواهد بكند بكند اين ديگر اهل فجور است فرمود اينها چون اهل فجورند ميخواهند رها باشند درباره قيامت شبههاي دارند وگرنه مشكل علمي كه ندارند كه ﴿بَلْ يُريدُ اْلإِنْسانُ لِيَفْجُرَ أَمامَهُ﴾ آنگاه ﴿يَسْئَلُ أَيّانَ يَوْمُ الْقِيامَةِ﴾[28] سؤال ميكند كه قيامت چه وقت قيام ميكند؟ حالا جواب مشتركي كه ميدهند بعضي مربوط به قيامت صغراست بعضي مربوط به قيامت كبرا فرمود: ﴿فَإِذا بَرِقَ الْبَصَرُ ٭ وَخَسَفَ الْقَمَرُ ٭ وَجُمِعَ الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ ٭ يَقُولُ اْلإِنْسانُ يَوْمَئِذٍ أَيْنَ الْمَفَرُّ﴾[29] فرمود آن وقتي كه انسان حالت احتضار فرا رسيده كه نور چشمش پريده اين براي قيامت صغرا آنجايي كه حالا ماه بالأخره تاريك شده و شمس و قمر هم كنار هم جمع شدند چه اينكه زمين و آسمان هم كنار هم جمع ميشوند ﴿فَدُكَّتا دَكَّةً واحِدَةً﴾[30] آن وقت ﴿فَيَوْمَئِذٍ وَقَعَتِ الْواقِعَةُ﴾[31] ديگر نميفرمايد: ﴿فَإِذا بَرِقَ الْبَصَرُ ٭ وَخَسَفَ الْقَمَرُ ٭ وَجُمِعَ الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ﴾ تقوم الساعة فرمود آن روز ﴿يَوْمَئِذٍ﴾ انسان ميگويند: ﴿أَيْنَ الْمَفَرُّ﴾ مشكل آن روز را ميفرمايد حل كند حالا چكار داري چه وقت واقع ميشود خب همين سؤال كه ايان يوم القيامه آنجا سؤال اين بود كه ﴿يَسْئَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْسَاهَا﴾ در سوره «قيامة» اين است كه ﴿يَسْئَلُ أَيّانَ يَوْمُ الْقِيامَةِ﴾ پاسخي كه فرمود يك بخشش به قيامت صغرا برميگردد يك بخشش به قيامت كبرا البته اگر قيامت كبرا باشد يقيناً قيامت صغرا هست و اما گاهي قايمت صغرا هست قيامت كبرا نيست آن قيامت كبرا هم برق بصر است هم خسف قمر هست هم جمع شمس و قمر بالأخره انسان ميميرد وقتي هم كه ميميرد برق بصر هست آنجا به هر دو نشانه پراختند اما در اينجا به آن صورت نبود فقط فرمودند ﴿جُمِعَ الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ﴾[32] .
مطلب بعدي اين است كه بعضي از مفسران عامه ميگويند اينكه فرمود: ﴿إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ اللّهِ﴾ اين دلالت ميكند بر بطلان قول رافضه چون رافضه معتقدند كه ائمهشان (عليهم السلام) يكي پس از ديگري منصوص است و منصوب و آخرين امام كسي است كه ديگر بعد از او امامي نيست و قيامت قيام ميكند و اين دليل است بر بطلان آنها براي اينكه اگر ائمه (عليهم السلام) يكي پس از ديگر منصوص و منصوب باشند خب آخرين امام ميداند ديگر كه بعد از او قيامت ميآيد اين نقد جناب جبايي وارد نيست براي اينكه گرچه آنها از راه ديگر بايد ثابت كرد چه اينكه ميشود ثابت كرد آنها عالماند به علم الهي و به تعليم الهي و اما هيچ تلازمي نيست بين قول به تنصيص بر امامت دوازده امام (عليهم السلام) و اينكه اينها عالم باشند به اينكه قيامت چه وقت قيام ميكند چون آن امام دوازدهم (سلام الله عليه) ميداند كه بعد از او ديگر اممي نخواهد آمد يك، و همگان رحلت ميكنند و قيامت قيام ميكند دو، اما چه وقت است اين از نص و نصب برنميآيد كه پس امام آخر بايد بداند كه وقتش چه زمان است و اين با قرآن منافات داشته باشد به زعم شما اولاً آنها به علم الهي با شواهد قرآني ثابت ميشود كه ميدانند يك، بر فرض تسليم كه آنها از قيامت بيخبر باشند نص و نصب تلازمي ندارد به اينكه آن امام آخر بداند كه قيامت چه وقت قيام ميكند آن امام آخر ميداند بعد از او امامي نميآيد بعد از او قيامت قيام ميكند اما چه وقت قيام ميكند اين تلازم در كار نيست ارسا هم در اينجا به معناي اثبات معنا كردند چه اينكه جبال رواسي يعني جبال ثابتات و قدور راسيات هم يعني قدور ثابتات آن ديگهايي را كه روي بار ميگذاشتند نگه ميداشتند ثابت ميكردند ميگفتند قدور راسي بنابراين اگر ما اينچنين اين كلمه را معنا كرديم تكراري در كار نيست و لا يجلي وقتها هم نيست ﴿لاَ يُجَلِّيهَا لِوَقْتِهَا﴾ است ميماند آيا اينكه اين علم را ذات اقدس الهي به غير خود به احدي داد يا نه كه بعداً بايد ثابت بشود.
و الحمد لله رب العالمين»