درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

78/10/09

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/سوره اعراف/آیه 182 تا 184

 

﴿وَالَّذينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لا يَعْلَمُونَ﴾ ﴿وَأُمْلي لَهُمْ إِنَّ كَيْدي مَتينٌ﴾ ﴿أَوَلَمْ يَتَفَكَّرُوا ما بِصاحِبِهِمْ مِنْ جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلاّ نَذيرٌ مُبينٌ﴾

 

درباره اسماي حسناي ذات اقدس الهي اين نكته هست كه در دعاي شريف «جوشن كبير» بند هجدهم و 96 اين جمله «يا من هو بمن عصاه حليم» تكرار شده است يعني هم در بند هجدهم «يا من هو بمن عصاه حليم» هست هم در فصل 96 كساني هم كه اين دعاي نوراني را شرح كردند مثل حكيم سبزواري (رضوان الله عليه) فقط همان بند هجدهم را معنا كردند ديگر در بند 96 كه اين كلمه تكرار شده اين را شرح نكردند لازم هم نبود شرح كنند لكن تذكر ندادند كه اين تكرار هست بنابراين اگر در بعضي از فصول يازده اسم است در بعضي از فصول ديگر نُه اسم است در حقيقت جمعاً مي‌شود همان هزار اسم.

مطلب ديگر اين است كه اين كلمه «استدراج» كه به دو معنا ذكر شده است البته جامعي براي آنها هست هر دو معنا در نهج‌البلاغه به كار رفت اما آن قسمي كه از باب «ادرجت الميت في اكفانه» يا «في كفنه» باشد آن در نهج‌البلاغه هست براي اينكه در يكي از اين خطبه حضرت مي‌فرمايد «ثم ادرج في اكفانه مبلسا وجذب منقاداً سلساً»[1] يعني شخص در پايان عمر او را در كفن كفن پيچش مي‌كنند و به صورت تسليم شده منقاد شده اين جذب مي‌شود به قبرش و درباره استدراج به معناي دوم كه درجه درجه ذات اقدس الهي كسي را مي‌خواهد بگيرد آنجا در كلمات قصار چند جا هست كه «كم من مستدرج بالاحسان»[2] و مانند آن كه حالا اگر شد آنها را هم از نهج‌البلاغه مي‌خوانيم غرض آن است كه هم استدراج به اين معنا ادرجت الميت في كفنه كه خلاصه خداي سبحان تبهكار را در كفنش مي‌پيچاند بساط او را جمع مي‌كند به آن معنا هم آمده به معناي درجه درجه و پله پله هم آمده گاهي تعبير قرآن كريم اين است كه ما طوري اساس تبهكاران را برمي‌چينيم كه ﴿كَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِاْلأَمْسِ﴾[3] كه گويا اصلاً ديروز در اين سرزمين نبودند اينها كه ساليان متمادي سلسله‌اي بودند ريشه‌اي داشتند و در اقصا نقاط اين كشور ملك و مال داشتند طرزي بساط اينها را ما جمع مي‌كنيم كه اصلاً ديروز اينجا نبودند اين ديروز ﴿كَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِاْلأَمْسِ﴾ گويا ديروز اينجا نبودند اين ديروز اينجا نبودند يك اثر معجزه‌آسايي است مثلاً يك وقت است انسان از كنار يك نهر مي‌گذرد كه اينجا گياهان فراوان‌اند بوته‌ها زيادند اين بوته‌هاي يك سانتي دو سانتي زيادند گاهي يك بوته يك سانتي را از اين كنار نهر مي‌كنند اين بوته بود و نبودش روشن نيست وقتي هم كندند جايش هم معلوم نيست براي اينكه مگر او چقدر ريشه داشت فردا اگر كسي بيايد بخواهد تشخيص بدهد چون آنجا را يك نم هم پر مي‌كند اين كنار نهر حالا يك دو‌تا نم دو‌تا قطره هم بيايد آن جايش را پر مي‌كند و تسطيح مي‌كند يك وقت است چناري را اينجا مي‌كنند خب اين چناري را كه كندند ماهها اين جايش خالي است معلوم است كه اينجا يك درخت كهني بود كندند كم كم در طول زمان بالأخره آن حفره بايد پر بشود خداي سبحان مي‌فرمايد اينها كه چندين سال اينجا ريشه داشتند و در اقصا نقاط يك كشور ريشه دوانده بودند ما طوري اينها را جمع مي‌كنيم مثل اينكه يك بوته‌اي را كنديم كه اصلاً اثر و نشانه‌اي و علامتي از اينها نيست ﴿كَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِاْلأَمْسِ﴾[4] اين ﴿بِاْلأَمْسِ﴾ ناظر به همين قيد است كه گويا اصلاً ديروز اينجا نبودند وقتي آدم يك چنار يا درخت كهني را مي‌كند تا يك سال حداقل اثرش هست اين معلوم مي‌شود كه سال قبل اينجا درخت بود كندند اما وقتي يك بوته‌اي را بكنند يك بوته يك سانتي را فردا عابري آنجا بگذرد اثرش را نمي‌بيند چنين كاري را هم مي‌گويند ادراج در كفن طوري بساطشان را جمع مي‌كنند كه اثري هم از آنها نماند كه حالا آن قسمت ديگر را هم ممكن است در نهج‌البلاغه بخوانيم اما اينكه فرمود: ﴿مِنْ حَيْثُ لا يَعْلَمُونَ﴾ نه درجه درجه را اينها نمي‌دانند بالأخره يك كسي تدريجاً ترقي مي‌كند حالا اگر جريان مال است كه تدريجاً كسبش افزوده مي‌شود درآمدش افزوده مي‌شود درجه درجه ثروتش بالا مي‌رود اگر جاه و حيثيت و مقام است آن هم اين‌چنين است گاهي بر اساس «وكم من ثناء جميل لست اهلاً له نشرته»[5] يك كسي مطرح مي‌شود در جامعه وجيه عند الناس مي‌شود همه جا صحبت اوست بالأخره اين بايد بداند كه چنين حالي بي خطر نيست خب اينكه فرمود ﴿مِنْ حَيْثُ لا يَعْلَمُونَ﴾ نه ترقي تدريجي او معلوم نيست براي اينكه اين براي او به خوبي روشن است كه ترقي كرده آن هم تدريجاً هم ترقي كرده اما از اينكه تدريجاً مال او اضافه شد يا تدريجاً نام او مشهور شد و مطرح شد اين بايد نمي‌داند كه اين را بالا مي‌برند كه از آنجا پرتش كنند مثل كسي كه پله پله اين را به پشت بام مي‌برند اين از اين جهت كه پله پله راه پشت بام را طي مي‌كند دستش را گرفتند دارند مي‌برند بالا اين را مي‌فهمد اما اين را نمي‌فهمد كه مي‌برند بالا كه از آنجا پرتش كنند ذات اقدس الهي كه مي‌فرمايد ﴿وَالَّذينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لا يَعْلَمُونَ﴾ يعني ما از راهي اينها را بالا مي‌بريم كه اينها نمي‌فهمند براي چه مي‌بريم اين يك، و از يك راهي بالا مي‌بريم كه اينها راه برگشت ندانند چيست اين هم دو، آن وقت همان‌جا رها مي‌كنيم وقتي همان‌جا رها كرديم همان‌جا سقوط مي‌كنند خب بعد مي‌فرمايد اين راه هم طولاني است ﴿وَأُمْلي لَهُمْ﴾ كلمه املا هم گفته شد كه از ملوان است ﴿وَاهْجُرْني مَلِيّاً﴾[6] كه در سوره «طه» آمده از همين خانواده است املا همان امتحان فرمود من به اينها مهلت مي‌دهم به اينها كه مهلت داديم خيال مي‌كند سنت الهي است مورد رضاي خداست و ذات اقدس الهي هم عجله نمي‌كند بعضي از گناهان است كه خدا سريع العقاب است نسبت به آنها گناهان هم مشخص است البته جريان امهال و املا هم محدود است «اللهم اغفر لي الذنوب التي تهتك العصم»[7] «تغير النعم» اينها مشخص است «تعجل الفناء»[8] هم كه در بعضي از روايات آمده گرچه در دعاي كميل نيست آن هم مشخص است غالب اينها را مرحوم فيض در وافي جمع كرده يك بابي هم هست در جلد دوم اصول كافي كه مشخص كرده كه كدام گناه است «تهتك العصم» كدام گناه است كه «تغير النعم» كدام گناه است كه «تقطع الرجاء» كدام گناه است كه «تحبس الدعاء» خب بعضي از گناهان است كه ذات اقدس الهي نسبت به آنها سريع العقاب است نسبت به همه گناه‌ها از سنخ استدراج و امهال نيست ولي گاهي هم در موارد مناسب امهال مي‌كند املا مي‌كند مهلت مي‌دهد ﴿وَأُمْلي لَهُمْ﴾ من اينها را با گذشت ملوان يعني شب و روز اينها را مهلت مي‌دهم برهان مسئله هم اين است ﴿إِنَّ كَيْدي مَتينٌ﴾ متين هم از اسماي حسناي خود ذات اقدس الهي است چه اينكه در بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «ذاريات» فرموده است كه ﴿إِنَّ اللّهَ هُوَ الرَّزّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتينُ﴾[9] بعضيها خواستند بگويند ﴿عَلَّمَهُ شَدِيدُ القُوَي﴾[10] منظور جبرئيل نيست منظور خود خداي سبحان است براي اينكه جبرئيل (سلام الله عليه) هرگز به آن حد نرسيده است كه معلم پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) باشد اين ﴿شَدِيدُ القُوَي﴾ خود خداست و اگر كسي بگويد مگر مي‌شود خدا را ﴿شَدِيدُ القُوَي﴾ دانست آن‌گاه مي‌شود به بخش پاياني سوره ذاريات استشهاد كرد و جواب داد كه خدا خود را به عنوان ﴿ذُو الْقُوَّةِ﴾ معرفي كرد ﴿إِنَّ اللّهَ هُوَ الرَّزّاقُ ذُو الْقُوَّةِ﴾ بعد خود خدا متين است المتينُ نه ﴿الْمَتينُ﴾ نه «القوة المتينِ» نه ﴿ذُو الْقُوَّةِ الْمَتينُ﴾ كه خدا متين است متين هم يعني متقن و محكم و اگر اين گوشتها و عضله‌هاي مستحكمي كه در دو طرف استخوان پشت روييده مي‌شود و زبر است از آن جهت آنها را مي‌گويند متن براي همان استحكام اوست آن گوشتهايي كه از دو طرف استخوان پشت روئيده مي‌شود آنها را مي‌گويند متن و چيزي كه مستحكم و متقن است به آن مي‌گويند متن متين چنين چيزي است حبل متين از اين قبيل است اگر ذات اقدس الهي خودش متين است هر كاري هم كه از او نشأت مي‌گيرد متين است حبل او هم متين است اگر فرمود: ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ﴾[11] هم اين حبل متين است هم حبل متين است هم «الحبلُ المتين» است هم «الحبلُ المتين» است حبل اللهي است كه الله متين است چون اين حبل به آن الله انسان را مي‌رساند خب كيد خداي متين هم متين است متقن است اتقان به اين نيست كه ديگران هم كيدي دارند خدا هم كيدي دارد كيد ديگران ضعيف است كيد خدا قوي است بلكه كيد ديگران ابزار كيد خداست درباره كيد شيطان فرمود ﴿إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطانِ كانَ ضَعيفاً﴾[12] اين «كان» هم نشانه گذشته است نه اينكه حالا كيد شيطان تازگي ضعيف شده باشد از همان اول هم شيطان بيچاره قدرتي نداشت چه نقشه‌اي كيد شيطان دارد در برابر فيض رحمان آنجا كه در سوره «يوسف» دارد ﴿اِنَّ كَيْدَكُنَّ عَظيمٌ﴾[13] يعني كيد اين نسوان در برابر رجال عظيم است آنجا كه دارد ﴿إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطانِ كانَ ضَعيفاً﴾ كيد شيطان در برابر فيض رحمان ﴿كانَ ضَعيفاً﴾ وگرنه كيد نسوان هم من كيد شيطان است براي اينكه اوست كه ﴿يُوَسْوِسُ في صُدُورِ النّاسِ ٭ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنّاسِ﴾[14] اين‌چنين نيست كه كيد شيطان ضعيف باشد كيد نساء قوي و عظيم باشد خب زن هر چه دارد بالأخره از وسوسه شيطان است اگر جزء شياطين الانس شد اهل كيد است و اگر زير مجموعه شيطان شد اهل كيد است پس اين‌چنين نيست كه كيد شيطان ضعيف باشد كيد نساء قوي باشد كه خب پس طرف قياس يك وقتي مي‌گوييم اين زنها كيدي كردند نسبت به مردها البته كيد زن نسبت به انسانهاي ديگر مي‌تواند قوي باشد و اگر گفته شد كيد شيطان ضعيف است يعني نسبت به فيض الهي ضعيف است وگرنه خود نسوان هر كيدي هم دارند زير مجموعه وساوس نفساني شيطان است اين شيطان وقتي كه بر آدم مسلط شد دو‌تا كار مي‌كند همان تيغ دو دم است بالأخره انسان يا از دوست نادان آسيب مي‌بيند يا از دشمن دانا وگرنه از دشمن نادان كه آسيب نمي‌بيند از دوست دانا هم آسيب نمي‌بيند هر خطري كه به انسان مي‌رسد يا از ناداني دوستان اوست يا از دانايي دشمنان اوست دوست نادان دوست نادان است دشمن دانا دشمن داناست ديگر دشمن دوست نيست دوست هم دشمن نيست اما اين نفس اماره‌اي كه با ماست و ما اين‌قدر تلاش و كوشش مي‌كنيم رضاي او را به دست بياوريم اين هم دوست نادان است هم دشمن دانا از او بدتر چيزي نيست ما گرفتار يك چنين موجودي هستيم در درونمان مي‌خواهد نسبت به ما علاقه نشان بدهد ولي بلد نيست كيد مي‌كند كه ما را از پا در بياورد خوب بلد است اين است كه مبارزه با اين نفس كار آساني نيست هم گاهي به لباس دوستي درمي‌آيد ولي نادانانه گاهي در جامه دشمني ظهور مي‌كند عالمانه يك همچنين خطري بالأخره در كمين ما هست بالأخره اين شيطان كه بخواهد كسي را بگيرد يا از راه دوستي ناداني نفس است يا از دانايي دشمني همين اين درون است كيد شيطان نسبت به كيد ذات اقدس الهي كه متين است ضعيف است چرا؟ چرا ضعيف است؟ معناي ضعف اين نيست كه مثلاً كيد شيطان پنج درجه است و كيد خداي سبحان 95 درجه يا آن شصت درجه است اين پنج درجه كه مثلاً در قبال كيد خدا كيد ديگري باشد اين‌طور نيست سرّ ضعف كيد هر كيادي در برابر فيض خدا آن است كه خود اين كياد كيد كننده و كيد همه جزء ابزار الهي‌اند ﴿وَلِلّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَاْلأَرْضِ﴾[15] اين‌چنين نيست كه قدرت خدا يك طرف قدرت شيطان و نفس اماره طرف ديگر كه رو در روي هم باشند هر كسي در برابر ذات اقدس الهي بخواهد مقاومت كند اين بايد بداند كه خودش جزء سربازان اوست خدا اگر بخواهد بگيرد لازم نيست از جاي ديگر لشكر كشي بكند او را با دست او مي‌گيرد يك حرفي مي‌زند رسوا مي‌شود يك جايي را امضا مي‌كند رسوا مي‌شود با پاي خود جايي مي‌رود رسوا مي‌شود اين بيان نوراني حضرت امير كه فرمود بدانيد بندگان خدا «جوارحكم جنوده»[16] همين است ديگر يعني اين ﴿لِلّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَاْلأَرْضِ﴾[17] يا ﴿ما يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلاّ هُوَ﴾[18] و مانند آن جزء عامها يا مطلقها نيست كه قابل تخصيص و تقييد باشند كه ﴿لِلّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَاْلأَرْضِ﴾ «الا النفس و اعضائها» اين‌طور نيست ما و هر چه در اختيار ماست از مجاري علمي و عملي ما جزء سربازان او هستيم لذا اگر خواست ما را بگيرد ﴿فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُم﴾[19] مي‌گيرد ديگر حالا لازم نيست از جاي ديگر لشكر كشي بكند البته گاهي هم از جاي ديگر لشكر مي‌آيد ﴿قاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَيْديكُمْ﴾[20] اما وقتي خواست انسان را بگيرد ديگر آسان است براي او خب پس اين‌چنين نيست كه كيد شيطان يا كيد نسوان مثلاً ده درجه باشد كيد الله نود درجه آن كيد بيشتر از اين كيد باشد سرّش آن است كه يك زير مجموعه‌اي با كل بخواهد بجنگد خب قابل فرض نيست لذا فرمود اينها هر چه مكر بكنند ﴿وَإِنْ كانَ مَكْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبالُ﴾[21] اگر هم اينها بتوانند با مكر سلسله جبال را زير و رو كنند بسيار خوب اما نسبت به اراده الهي هيچ كاري نمي‌توانند بكنند براي اينكه آنجا كه بتوانند كوهي را زير و رو بكنند باز با خواست خداست تكويناً گرچه تشريعاً نهي مي‌كند چرا مكر اينها ﴿لا يَحيقُ الْمَكْرُ السَّيِّىُ إِلاّ بِأَهْلِهِ﴾[22] چرا؟ چرا اينها هر كاري بخواهند بكنند هر مكري كه بخواهند بكنند بي اثر است؟ براي اينكه ﴿وَعِنْدَ اللّهِ مَكْرُهُم﴾[23] مكر اينها پيش خداست كليد همه مكرهايي كه اينها دارند دست خداست پس اين‌چنين نيست كه مكارها مكري دارند و خدا ﴿وَمَكَرُوا وَمَكَرَ اللّهُ وَاللّهُ خَيْرُ الْماكِرينَ﴾[24] معنايش اين باشد كه آنها مكري دارند خدا مكري دارد مكر خدا قوي‌تر و بيشتر است اين‌طور نيست اينكه باشد _معاذ‌الله_ تفكيك در قدرت تجزيه قدرت الهي است آن وقت معنايش اين است كه بعضي از چيزها سربازان خدا هستند بعضي از چيزها هم سربازان ديگران‌اند ديگر ﴿لِلّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَاْلأَرْضِ﴾[25] نشد كه فرمود سرّ اينكه ما مي‌گوييم ﴿وَمَكَرُوا وَمَكَرَ اللّهُ وَاللّهُ خَيْرُ الْماكِرينَ﴾ براي اينكه ﴿وَعِنْدَ اللّهِ مَكْرُهُم﴾[26] خدا وقتي كسي را مي‌خواهد بگيرد نقشه‌كشي يادش مي‌دهد كه اينطور نقشه بكش اينجا آسيب برسان آنجا كسي را بكش چون با همين راه مي‌خواهد او را بگيرد لذا فرمود كيد من متين است من اگر مهلت بدهم براي اينكه كسي كه هراس فوت دارد شتاب زده كار مي‌كند ما نه ﴿وَما نَحْنُ بِمَسْبُوقينَ﴾[27] ما كه مسبوق نيستيم كسي جلو بيفتد كه ﴿وَما هُمْ بِمُعْجِزينَ﴾[28] اينها كه نمي‌توانند ما را عاجز كنند كه جلو بروند در دست ماست دنبال بيايند در دست ماست همه اين محدوده محدوده قدرت ماست خب اگر ﴿وَما نَحْنُ بِمَسْبُوقينَ﴾ است ما هرگز مسبوق نيستيم هميشه سابقيم اگر ﴿وَما هُمْ بِمُعْجِزينَ﴾ آنها نمي‌توانند ما را عاجز بكنند چون قدرت ما نامحدود است پس فرض ندارد كه ديگران هم كيدي داشته باشند ديگران هم مكري داشته باشند خدا هم مكري داشته باشد اين‌طور نيست خدا اگر كسي را بخواهد بگيرد با مكر او مي‌گيرد با كيد او مي‌گيرد لذا فرمود ﴿إِنَّهُمْ يَكيدُونَ كَيْدًا ٭ وَأَكيدُ كَيْداً﴾[29] ﴿أَمْهِلْهُمْ رُوَيْداً﴾[30] تا معلوم بشود آن كيدي كه اينها دارند مي‌كنند اين در حقيقت نقشه‌اي است كه ما كشيديم كه آنها را بگيريم نه اينكه آنها هم يك كيدي دارند در قبال كيد ما وگرنه آن كيد متين نبود كيد خداي متين وقتي متين است كه تار و پود تمام كيدها به اين كيد متين بخورد مرتبط باشد در قبال كيد ذات اقدس الهي كه كيدي نيست آن‌گاه آن بيان نوراني حضرت امير (سلام الله عليه) كه در نهج‌البلاغه آمده است فرمود: «اعلموا عباد الله ان عليكم رصداً من انفسكم وعيوناً من جوارحكم وحفاظ صدق يحفظون أعمالكم وعدد انفاسكم»[31] فرمود بندگان خدا يك سلسله نگهبانها پاسدارها پاسبانها نگهبانهايي از خود شما در درون شما عليه شما گماشته است از بيرون كه او رصد نياورد كه لازم هم نبود بعد فرمود: «جوارحكم جنوده و... وخلواتكم عيانه»[32] فرمود آن كاري كه براي شما خلوت است براي او جلوت است ديگران نمي‌بينند او دارد مي‌بيند خب چنين كيدي يقيناً متين خواهد بود و فرض ندارد كه متين نباشد.

‌پرسش: ...

پاسخ: بله شارحش اين است فرمود: ﴿لِلّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَاْلأَرْضِ﴾[33] چون آن آيه شرح داد چون كيد و مكر يكي است فرمود: ﴿وَعِنْدَ اللّهِ مَكْرُهُم﴾[34] مكر اينها دست خداست كليد مكر آنها پيش خداست خب اگر كليد مكر آنها پيش خداست پس اين‌چنين نيست كه عندهم مكرهم و عند الله مكر الله بلكه عند الله مكر الله، عند الله مكر الكفار، عند الله مكر المنافقين، عند الله مكر ما عداء بالأخره ﴿وَعِنْدَ اللّهِ مَكْرُهُم﴾ تمام مكر آنها پيش خداست خب پس اگر خدا بخواهد بگيرد با همين مكر آنها آنها را مي‌گيرد.

مطلب بعدي آن است كه در اين امهال در استدراج در روايات آمده است كه اگر كسي گناهي كرده ذات اقدس الهي مدتي به او مهلت مي‌دهد كتابي مي‌خواند مقاله‌اي مي‌خواند واعظي او را نصيحت مي‌كند گوشش به صدايي مي‌رسد كه او را متنبه بكند جنازه‌اي را مي‌بيند مريضي را مي‌بيند همه علل و عوامل تذكره را نشانش مي‌دهد از كنار يك قبرستان مي‌گذرد از كنار جنازه مي‌گذرد اين‌چنين نيست كه حالا يك جنازه‌اي رد شده معلم ما نباشد كه در بحثهاي سورهٴ مباركهٴ «بقره» گذشت يك كلاغي پر كشيد خواست خدا نشان بدهد كه چيزي را مي‌خواست ياد كسي بدهد خب فرزندان آدم (سلام الله عليه) كه يكي ديگري را كشت ماند كه اين نعش را چه كند ﴿فَبَعَثَ اللّهُ غُرابًا يَبْحَثُ فِي اْلأَرْضِ لِيُرِيَهُ كَيْفَ يُواري سَوْأَةَ أَخيهِ﴾[35] اين‌چنين نبود كه كلاغ پر كشيده آمده يك چيزي در منقارش بود خاكها را كنار برده آن داخل گذاشته كه بعدها بخورد و اين فرزند قابيل خودش استنباط كرده كه چه خوب است كه من هم برادرم را اين‌طور دفن بكنم اصلاً كلاغ رسول خدا بود فرمود ﴿فَبَعَثَ اللّهُ غُراباً يَبْحَثُ فِي اْلأَرْضِ لِيُرِيَهُ﴾ نه اينكه غرابي اين كار را كرده «بعث في الارض و واراه فاستنبط منه القابيل» اين‌طور نبود اصلاً او آمده كه به اين بفهماند حالا ما خيال مي‌كنيم جنازه از كنار ما گذشت گذشت نه جنازه را آوردند جلوي ما رد بشوند كه تو هم همين هستي يا مريضي را به ما نشان دادند كه نشان دادند كه اتفاقاً چشم ما به مريضی خورد نه خير مريض را به ما نشان دادند كه يك چنين روزي هم به انتظار توست آن وقت اينكه هارون وجود مبارك ابي ابراهيم امام كاظم (سلام الله عليه) عرض كرد كه «اذني» فرمود: «ما من شيء تراه عينك الا وفيه موعظه»[36] همين است منتها آدم عاقل از هر چيزي درس مي‌گيرد خب كسي نمي‌گويد كلاغ پر كشيد و اين شخص ياد گرفت كه نه اصلاً كلاغ را فرستاده كه اين شخص ياد بگيرد اگر ﴿لِيُرِيَهُ﴾[37] نبود بله اما ﴿لِيُرِيَهُ﴾ هست خب پس راه‌هاي فراواني هست كه انسان به ياد گناه باشد اگر همه راهها را ذات اقدس الهي به انسان ارائه كرد و انسان راه توبه را طي نكرد آن‌گاه كم كم از يادش مي‌برد اصلاً يادش نيست گناه كرده وقتي يادش نباشد كم كم ديگر توبه و نابه و اينها هم نيست اين است كه تذكر گناه يك نعمتي است در بعضي از روايات كه مرحوم مجلسي (رضوان الله تعالی عليه) ظاهراً نقل كرده انسان يك جا نشسته دفعتاً به يادش هست كه بيست سال قبل يك چنين لغزشي كرده اين يك نعمت خداست همان‌جا بايد استغفار بكند همان‌جا بايد توبه بكند اين خاطره رسول خداست نعمت الهي است يك چنين خاطره را از ياد آنها مي‌برد مي‌شود استدراج يكي دو‌تا روايت هست كه مرحوم فيض هم نقل كرده بخشي هم از اينها در نهج‌البلاغه هست كه امروز يك قدري چون ديگر شده شايد آن روايت را نخوانيم ولي حتماٌ ملاحظه بفرماييد معناي كيد و مكر گرچه اين است كه ظاهرش مطابق با واقع نباشد اما بد بودن در معناي كيد و مكر اخذ نشده چه اينكه حيله هم همين‌طور است حيله ذاتاً قبيح نيست كيد ذاتاً قبيح نيست مكر ذاتاً قبيح نيست حيله يعني حيلوله شدن يعني مانع شدن نگذاشتند كه كسي كاري انجام بدهد اگر انسان حائل بشود مانع بشود نگذارد كسي كاري انجام بدهد اين را مي‌گويند حيله ﴿وَحيلَ بَيْنَهُمْ وَبَيْنَ ما يَشْتَهُونَ﴾[38] خب اينكه ذاتاً بد نيست حيله كردن اگر مادري حيله بكند نگذارد كودك آن كاري كه برايش خوب نيست انجام بدهد اين يك حيله ممدوحي است و هكذا اگر طبيب حيله بكند كه بيمار يك غذاي نابابي را نخورد زيانبار را نخورد اين يك حيله محمودي است حيله يعني حائل شدن حيلوله كه همه جا بد نيست خدا حيله كرده يعني «صار حائلاً بين الانسان و بين ذنبه» گاهي هم حيله به سود آنها نيست كار خدا سراسر سود است البته به زيان منافقين است به زيان كفار هست به زيان تبهكاران است حقيقت كيد حقيقت مكر حقيقت حيله قبيح نيست تا انسان نتواند اينها را به خدا نسبت بدهد حقيقتش اين است كه ظاهرش با باطن مطابق نيست بله اما گاهي خوب است گاهي بد.

و الحمد لله رب العالمين»


[1] ـ نهج‌البلاغه، خطبهٴٴ 83.
[2] ـ نهج‌البلاغه، حكمت 116.
[3] یونس/سوره10، آیه24.
[4] یونس/سوره10، آیه24.
[5] ـ مفاتيح الجنان، دعاي كميل.
[6] مریم/سوره19، آیه46.
[7] ـ مفاتيح الجنان، دعاي كميل.
[8] ـ الكافي، ج2، ص590.
[9] ذاریات/سوره51، آیه58.
[10] نجم/سوره53، آیه5.
[11] آل عمران/سوره3، آیه103.
[12] نساء/سوره4، آیه76.
[13] یوسف/سوره12، آیه28.
[14] ناس/سوره114، آیه5 و 6.
[15] فتح/سوره48، آیه7.
[16] ـ نهج‌البلاغه، خطبهٴ 199.
[17] فتح/سوره48، آیه7.
[18] مدثر/سوره74، آیه31.
[19] شوری/سوره42، آیه30.
[20] توبه/سوره9، آیه14.
[21] ابراهیم/سوره14، آیه46.
[22] فاطر/سوره35، آیه43.
[23] ابراهیم/سوره14، آیه46.
[24] آل عمران/سوره3، آیه54.
[25] فتح/سوره48، آیه7.
[26] ابراهیم/سوره14، آیه46.
[27] واقعه/سوره56، آیه60.
[28] زمر/سوره39، آیه51.
[29] طارق/سوره86، آیه15 و 16.
[30] طارق/سوره86، آیه17.
[31] ـ نهج‌البلاغه، خطبهٴ 157.
[32] ـ نهج‌البلاغه، خطبهٴ 199.
[33] فتح/سوره48، آیه7.
[34] ابراهیم/سوره14، آیه46.
[35] مائده/سوره5، آیه31.
[36] ـ وسائل الشيعه، ج15، ص197.
[37] مائده/سوره5، آیه31.
[38] سبأ/سوره34، آیه54.