درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

78/10/08

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/سوره اعراف/آیه180 و 183

 

﴿وَلِلّهِ الأَسْماءُ الحُسْنَي فَادْعُوهُ بِهَا وَذَرُوا الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي أَسْمائِهِ سَيُجْزَوْنَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾ ﴿وَمِمَّنْ خَلَقْنَا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُون﴾ ﴿وَ الَّذينَ كَذَّبُوا ب‌آياتِنا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لا يَعْلَمُونَ﴾ ﴿وَ أُمْلي لَهُمْ إِنَّ كَيْدي مَتينٌ﴾

 

توقيفي بودن اسماي الهي به حسب آن مراحل چهارگانه فرق مي‌كند سه مرحله از آن مراحل چهارگانه يقيناً توقيفي است اما مرحله اول از آن مراحل چهارگانه در قوص صعود آن يك بحثي است مورد اختلاف بين صاحب‌نظران است در قوس صعود مرحله اول اسماي همين الفاظ بود مرحله دوم معاني است مرحله سوم حقايق خارجي است، مرحله چهارم آن اسماي الهي است كه اين حقايق خارجي مظاهر آن اسماي هستند در اينكه آن اسماي الهي هر كدام حكم خاص خودشان را دارند توقيف‌اند حد مشخصي دارند اين حرفي در آنها نيست حقايق خارجيه .. حد خاص خودش را دارد بنا بر اين آن اسماي الهي يعني هويت مطلقه با تعيّن هر كدام حكم خاص خودشان را دارند مظاهر آنها هر كدام حكم خاص خودشان را دارند معاني‌اي كه حاكي از آنهاست هر كدام محور خاص خودشان را دارند فقط در مرحله چهارم است از اين طرف مرحله اول در قوس صعود كه الفاظ و كلمات است كه اينجاست آن نزاع معروف كه آيا اسماء الله توقيفي است يا نه؟ كه حمكش اشاره شد.

مطلب ديگر آن است كه قبلاً هم بازگو شد اگر ائمه و انسانهاي كامل (عليهم السلام) مظهر اسماي حسناي‌اند تبهكاران مصداق ﴿الَّذينَ يُلْحِدُونَ في أَسْمائِهِ﴾ هستند جريان ﴿ سَيُجْزَوْنَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ﴾ كه بدون «باء» ذكر شده است اين ظاهرش اين است كه جزا عين عمل است خب در قرآن كريم راجع به حسنات و ثواب سخن از وفاق به ميان نيامده كه جزا وفاق عمل است، فقط يك جا كلمه وفاق به عنوان وفاق آمده است آن هم درباره گناه و تبهكاري، گنهكاران است آيه سورهٴ مباركهٴ «نبأ» اين است كه ﴿لا يَذُوقُونَ فيها بَرْداً وَلا شَراباً ٭ إِلاّ حَميماً وَغَسّاقاً ٭ جَزاءً وِفاقاً ٭ إِنَّهُمْ كانُوا لا يَرْجُونَ حِساباً﴾[1] بنا براين وفاق در قرآن كريم يك جا به كار رفت آن هم درباره گناه نه درباره ثواب.

مطلب بعدي اين است كه اگر درباره مطلق جزا كلمه وفاق گفته شد در عقاب به معناي نفي زياده است در ثواب به معناي نفس نقيصه است اگر گفته شد جزا وفاق عمل است يعني به تبهكاران كيفري بيشتر از مقدار عمل نخواهند داد اين يك و اگر گفته شد درباره مؤمنين ﴿جَزاءً وِفاقاً﴾ كه البته وارد نشد اگر يك وقتي كسي گفت جزا وفاق عمل است درباره ثواب طاعت يعني پاداش كمتر از عمل نيست وگرنه پاداش به مراتب بيشتر از عمل است ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْها﴾[2] هست اولاً ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها﴾[3] هست ثانياً تا برسد به آيه سورهٴ مباركهٴ «بقره» كه يكي هفتصد برابر يا يكي 1400 برابر يا بيش از اينها ﴿وَاللّهُ واسِعٌ عَليمٌ﴾[4] فتحصل كه ﴿جَزاءً وِفاقاً﴾ در يكجا آمده آن هم مخصوص عقاب است يك و اگر به طور مطلق كسي استعمال كرد در عقاب به معناي نفي زياده است در ثواب به معناي نفي نقيصه خب.

‌پرسش: ...

پاسخ: هر چيزي حساب دارد ديگر حسابش اين است كه درباره حسنات يكي را ده برابر مي‌دهند آن بيان نوراني امام سجاد (سلام الله عليه) كه فرمود: «ويل لمن غلبت آحاده أعشاره»[5] همين است ديگر حساب در حسنات اين است كه يكي را ده برابر پاداش مي‌دهند و در سيئات اين است كه يكي را يك برابر پاداش مي‌دهند خب بعد فرمود: ﴿وَمِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ﴾ كه قبلاً هم اشاره شد اين در مقابل ﴿وَلَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثيرًا مِنَ الْجِنِّ وَاْلإِنْسِ﴾[6] در مقابل آن كثيري كه گرفتار دوزخ‌اند يك عده اي هم هستند كه اهل سعادت‌اند.

مطلب بعدي آن است كه اين اختصاصي به عصر و مصر خاص ندارد گذشته هم همين ‌طور بود الآن هم در امت مرحومه همين ‌طور است در ٴ همين سورهٴ مباركهٴ «اعراف» كه قبلاً بحثش شد آيه 159 اين بود ﴿وَمِنْ قَوْمِ مُوسي أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ﴾ روايت نقل شده است كه وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) اين آيه را كه قرائت فرمودند يعني آيه محل بحث سوره «اعراف» را آيه 181 را فرمود: «هذه لكم»[7] اگر در آن آيه آمده است كه ﴿وَمِنْ قَوْمِ مُوسي أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ﴾ اينكه فرمود: ﴿وَمِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ﴾ ناظر به شماست البته در هر عصري تابعان راستين آن پيغمبر هادي به حق‌اند و مردم را به عدل دعوت مي‌كنند لكن طبق آن بيان لطيفي كه سيدنا الاستاد (رضوان الله عليه) اشاره داشتند اين ﴿وَمِمَّنْ خَلَقْنا﴾ يا ناظر به معصومين است يا اگر نباشد بالأخره فرد كاملش معصومين است براي اينكه قرآن كسي را هادي به حق معرفي مي‌كند كه مكتب نرفته باشد آن كه مكتب برود درس بشري بخواند از او به عنوان مبلغين ديني و امثال ذلك ياد مي‌شود اما به عنوان ﴿يَهْدي إِلَي الْحَقِّ﴾ شايد ياد نشود چون آيه سورهٴ مباركهٴ «هود» اين بود ﴿أَفَمَنْ يَهْدي إِلَي الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدّي إِلاّ أَنْ يُهْدي﴾[8] كه طرف تقابل اين است كه دو آدم‌اند دو گروه‌اند دو صنف‌اند كه هر دو مردم را به حق دعوت مي‌كنند ولي ما بايد حرف چه كسي را گوش بدهيم دو گروه‌اند هر دو حرف صحيح مي‌زنند هر دو حرف حق دارند هر دو آدم خوبي‌اند هر دو به طرف حق دعوت مي‌كنند اما ما بايد حرف چه كسي را گوش بدهيم؟ ما بايد حرف كساني را گوش بدهيم كه مكتب نرفته اين‌طوري باشند فرمود: ﴿أَفَمَنْ يَهْدي إِلَي الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدّي إِلاّ أَنْ يُهْدي﴾ طرف مقابل اين نيست كه آيا كسي كه مردم را به حق دعوت مي‌كند مقدم است يا به حق دعوت نمي‌كند نظير ﴿هَلْ يَسْتَوِي الَّذينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذينَ لا يَعْلَمُونَ﴾[9] يا ﴿وَما يَسْتَوِي اْلأَحْياءُ وَلاَ اْلأَمْواتُ﴾[10] ، ﴿وَلاَ الظِّلُّ وَلاَ الْحَرُورُ﴾[11] ، ﴿هَلْ يَسْتَوِي اْلأَعْمي وَالْبَصيرُ﴾[12] از آن سنخ آيات نيست تا يك چيز بين الرشدي باشد از يك سنخ ديگر است فرمود شما دو نفر آدم را در نظر بگيريد دو گروه را در نظر بگيريد هر دو آدم خوبي‌اند هر دو به حق دعوت مي‌كنند هر دو در صراط مستقيم‌اند اما يكي عادل است ديگري معصوم يكي بايد برود درس بخواند تا خوب بشود و خوب هدايت بكند يكي درس نخوانده اينها را بلد است آن كه مردم را به حق دعوت مي‌كند ولي ﴿لا يَهِدّي إِلاّ أَنْ يُهْدي﴾ ﴿لا يهدّي﴾ يعني «لا يهتدي» مگر اينكه ديگري هدايتش بكند آن به درد نمي‌خورد براي امامت امامتان بايد معصوم باشد حالا كسي هم كه جانشين معصوم است را خود معصوم مشخص كرده بنا براين قرآن كسي را هادي به حق مي‌داند كه نگار مكتب نرفته باشد آن مكتب رفته‌ها مبلغين دين‌اند آدمهاي خوبي‌اند اهل بهشت‌اند خيليها را هم به بهشت مي‌برند اما اينها در زير پرچم يك معصوم دارند اين كارها را مي‌كنند آن كه هادي حق است آن كه رهبري رسمي و اصيل را به عهده دارد كسي است كه مكتب نرفته باشد و همه اينها را بداند اين است كه وجود مبارك امام باقر (سلام الله عليه) آيه سوره «هود» را بر خودشان تطبيق فرمودند.

‌پرسش: ...

پاسخ: خب خودشان درباره اينكه معصوم‌اند مكتب نرفته‌اند آن به برهان است و اگر از آن مرحله تنزل كردند به عنوان جدال احسن است خب بعد فرمود: ﴿وَالَّذينَ كَذَّبُوا بآياتِنا﴾ چون اين محور اصلي بحث وعيد كفار و منافقين و مكذبين است لذا در جريان تكذيب به طور تفصيل سخن فرمود: ﴿وَلَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثيرًا مِنَ الْجِنِّ﴾[13] در برابر وعده به طور اختصار فرمود: ﴿وَمِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ﴾ دوباره به آن محور اصلي بحث كه وعيد تبهكاران باشد پرداختند فرمود: ﴿وَالَّذينَ كَذَّبُوا بآياتِنا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لا يَعْلَمُونَ ٭ وَأُمْلي لَهُمْ إِنَّ كَيْدي مَتينٌ﴾ آنها كه آيات الهي را تكذيب كردند ما دعوت به حكمت و موعظه حسنه و جدال احسن همه اينها را اعمال مي‌كنيم كه راه‌هاي علمي هيچ كمبودي نداشته باشد راه‌هاي عملي را هم باز گذاشتيم توبه كنند انابه كنند بعد مهلت هم داديم كه اينها براي توبه كردن هم آماده باشند حالا اگر با داشتن همه اين حجج و بينات درون و بيرون از يك سو با همه آن امكاناتي كه ما در اختيارشان گذاشتيم به عنوان توبه و انابه از سوي ديگر ديديم به راه نمي‌آيند و تكذيب آيات الهي را ادامه مي‌دهند از آن به بعد تصميم مي‌گيريم اين را كيفر بدهيم راه كيفرش هم اين است كه هر چه او بيشتر گناه مي‌كند ما وسايل امكانات رفاهي را بيشتر در اختيارش مي‌گذاريم كه او كاملاً در نعمت غرق بشود بعد بساطش را جمع مي‌كنيم اين را مي‌گويند «استدراج» مضمون اين آيه در چند جا آمده است عمده كلمه استدراج است كه استدراج يعني چه؟ اصل اين مطلب به همين مضمون در سورهٴ مباركهٴ «قلم» آيه 44 و 45 به اين صورت آمده است ﴿فَذَرْني وَمَنْ يُكَذِّبُ بِهذَا الْحَديثِ سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لا يَعْلَمُونَ وَأُمْلي لَهُمْ إِنَّ كَيْدي مَتينٌ﴾ كه اين ﴿أُمْلي لَهُمْ إِنَّ كَيْدي مَتينٌ﴾ كه در آيه 45 سوره «قلم» هست در همين آيه محل بحث سوره «اعراف» هم هست چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ «آل‌عمران» اين مضمون گذشت همين آيه‌اي كه وجود مبارك زينب كبرا (سلام الله عليها) در شام به اين آيه استدلال كرد وقتي يزيد آن آيه ﴿قُلِ اللّهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ﴾[14] را قرائت كرد خواست عوام‌فريبي كند وجود مبارك زينب كبرا (سلام الله عليها) اين آيه 178 سورهٴ مباركهٴ «آل‌عمران» را قرائت كردند فرمود: ﴿وَلا يَحْسَبَنَّ الَّذينَ كَفَرُوا أَنَّما نُمْلي لَهُمْ خَيْرٌ ِلأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلي لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْماً وَلَهُمْ عَذابٌ مُهينٌ﴾ كفار خيال نكنند ما كه املا مي‌كنيم امهال داريم مهلت مي‌دهيم به اينها براي آنها خير است ما مي‌خواهيم گناه اينها بيشتر بشود تا اينها را بيشتر بگيريم چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» قبلاً اين مضمون گذشت آيه 95 سوره «اعراف» اين بود كه ﴿ثُمَّ بَدَّلْنا﴾ ما براي هر منطقه‌اي پيامبري فرستاديم و آنها كه تكذيب كردند ما آنها را در سختي و فشار قرار داديم بلكه به راه بيايند و بگويند يا الله ﴿وَما أَرْسَلْنا في قَرْيَةٍ مِنْ نَبِيِّ إِلاّ أَخَذْنا أَهْلَها بِالْبَأْساءِ وَالضَّرّاءِ لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ﴾[15] تا تضرع كنند و موحد بشوند بعد ديديم اثر نكرد ﴿ثُمَّ بَدَّلْنا مَكانَ السَّيِّئَةِ الْحَسَنَةَ﴾[16] به جاي اين دشواريها حسنات به اينها داديم حسنات يعني مسائل رفاهي ﴿حَتّي عَفَوْا﴾ يعني پر شدند «عفو» آن مقدار زايد است ديگر از نظر امكانات رفاهي مترف و مترف و مرفه درآمدند و پر شدند بعد وقتي كه از نظر مسائل رفاهي متنعم شدند يادشان رفته كه مشكلاتي را پشت سر گذاشتند بعد مي‌گويند اين روزگار است گاهي به سود ماست گاهي به ضرر ماست كسي نيست ما را آزمون و امتحان كرده باشد ﴿وَقالُوا قَدْ مَسَّ آباءَنَا الضَّرّاءُ وَالسَّرّاءُ﴾ ما هم همين ‌طوريم بعد فرمود: ﴿فَأَخَذْناهُمْ بَغْتَةً وَهُمْ لا يَشْعُرُونَ﴾ دفعتاً اينها را گرفتيم خب اين دفعتاً گرفتيم با استدراج به چه معناست؟ استدراج يعني درجه، درجه تدريج اين با دفعتاً گرفتيم يعني چه؟ درباره اين استدراج يا به اين معناست كه ما ﴿سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لا يَعْلَمُونَ﴾ يعني درجه درجه، رفته رفته كم كم بر نعمتهاي اينها مي‌افزاييم بعد دفعتاً مي‌گيريم يا نه كم كم شروع مي‌كنيم به اهلاك اينها دفعتاً اينها مي‌فهمند كه زير پايشان خالي است سقوط مي‌كنند اگر به اين معنا باشد كه ما تدريجاً نعمتهاي اينها را زياد مي‌كنيم تا دفعتاً بگيريم مطابق همين آيه‌اي كه در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» خوانديم خواهد بود كه ﴿ثُمَّ بَدَّلْنا مَكانَ السَّيِّئَةِ الْحَسَنَةَ حَتّي عَفَوْا﴾ آن وقت ﴿فَأَخَذْناهُمْ بَغْتَةً﴾ و اما اگر به اين معنا باشد كه ما به تدريج اينها را مي‌گيريم اينها متوجه نمي‌شوند دفعتاً سقوط مي‌كنند نظير آن آيات خواهد بود كه ﴿فَأَتَي اللّهُ بُنْيانَهُمْ مِنَ الْقَواعِدِ فَخَرَّ عَلَيْهِمُ السَّقْفُ مِنْ فَوْقِهِمْ وَأَتاهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَيْثُ لا يَشْعُرُونَ﴾[17] خدا كه بخواهد خانه كسي را بر سر او خراب بكند اول از سقف و بام كه نمي‌آيد اول بام را خراب كند بعد سقف را خراب بكند بعد ديوار را خراب بكند روي سر آدم اين‌طور كه نيست كه اول از پايه شروع مي‌كند خب انسان در خانه نشسته مي‌بيند بامش سالم است يك، سقفش سالم است دو، ديوارهايش سالم است سه، سطحش سالم است چهار، دارد زندگي مي‌كند ديگر خبر ندارد پايه دارد سقوط مي‌كند كه فرمود: ﴿فَأَتَي اللّهُ بُنْيانَهُمْ﴾ اما نه از بام نه از سقف نه از جدار نه از كف بلكه ﴿فَأَتَي اللّهُ بُنْيانَهُمْ مِنَ الْقَواعِدِ﴾ از اين قاعده‌ها از اين پايه‌ها كه هيچ نمي‌فهمد آن‌گاه ﴿فَخَرَّ عَلَيْهِمُ السَّقْفُ مِنْ فَوْقِهِمْ وَأَتاهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَيْثُ لا يَشْعُرُونَ﴾ وقتي پايه ويران شد سقف روي سرشان خراب مي‌شود دفعتاً اما پايه را تدريجاً ويران مي‌كنند ﴿فَأَتَي اللّهُ بُنْيانَهُمْ مِنَ الْقَواعِدِ﴾ آن‌گاه ﴿فَخَرَّ عَلَيْهِمُ السَّقْفُ مِنْ فَوْقِهِمْ وَأَتاهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَيْثُ لا يَشْعُرُونَ﴾ خب بالأخره اين استدراج يا به آن سبك است يا به اين سبك برخيها خواستند بگويند از محققين اهل سنت هم از محققين شيعه از بزرگان اهل سنت گفتند در امين الاسلام در مجمع البيان هم آورده كه اين استدراج از سنخ «ادركت الميت في كفنه» است از آن سنخ است كه خب چطور آدم اين ميت را جمع مي‌كند مي‌گذارد در كفن ما اينطور كفن مي‌كنيم اينها را اينكه مي‌گويند اين مصداق تحت اين مفهوم مندرج است يعني آن مفهوم روپوشي است روي اين اين اندراج از آن است نه اين كه تدريجاً اين مصداق مي‌رود زير آن مفهوم يعني پوشيده است آن مفهوم جامع است يك سايه باني است يك چتري است روي اين اين مصاديق و اين افراد مندرج تحت آن مفهوم‌اند آن همه اينها را در بر گرفته اين استعمال اندراج مصداق تحت مفهوم يا اندراج فرد تحت ماهيت نظير «ادركت الميت في كفنه» است كه ما اين را پوشانديم زير كفن گذاشتيم حالا يا ذات اقدس الهي درجة درجة دركة دركه تدريجاً اينها را مي‌گيرد يا نه اينها را دفعتاً مندرج مي‌كند تحت آن آفت كه از سنخ «ادرجت الميت في كفنه» خواهد بود هر دو قسمش در قرآن كريم هست اما از اينكه فرمود: ﴿وَأُمْلي لَهُمْ إِنَّ كَيْدي مَتينٌ﴾ از املا درجه درجه و تدريج استفاده نمي‌شود املا مي‌سازد ما اينها را مهلت مي‌دهيم اما وقتي مي‌خواهيم بگيريم دفعتاً مي‌گيريم مثل اينكه دفعتاً مرده را در كفن مي‌گذارند دفعتاً فرد در زير ماهيت مندرج است دفعتاً مصداق زير مفهوم مندرج است خب فرمود ما اينها را املا مي‌كنيم املا از آن ملأ پر بودن برخي از مفسرين مثل قرطبي نظرشان اين است كه اين يك ريشه لغوي ارتباطي دارد با كلمه ملوان ملوان شب و روز را مي‌گويند ملوان در همان سخن معروف كه «من لم يؤدبه الابوان أدبه الملوان» كسي كه پدر و مادر او را تربيت نكردند ملوان او را تربيت مي‌كنند يعني گذشت شب و روز بالأخره او را تربيت مي‌كند در بعضي از ادعيه هم هست كه ادعيه ايام هفته كه من از طوارق حدثان و پيامدهاي ملوان به تو پناه مي‌برم دعاي هفته ملوان يعني شب و روز خب اين مدت طولاني از او به عنوان ملوان ياد مي‌شود ملي ياد مي‌شود چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ «طه» هم آمده است ﴿وَاهْجُرْني مَلِيّاً﴾ يعني مدت طولاني من را رها كن در جريان حضرت ابراهيم (سلام الله عليه) كه اعتراض فرمودند نسبت به وثنيت ﴿يا أَبَتِ إِنّي أَخافُ أَنْ يَمَسَّكَ عَذابٌ مِنَ الرَّحْمنِ فَتَكُونَ لِلشَّيْطانِ وَلِيّاً﴾ آيه 45 و 46 سوره «مريم» آن‌گاه آن آزر آن عمو يا هر كه بود به وجود مبارك ابراهيم (سلام الله عليه) گفت ﴿أَراغِبٌ أَنْتَ عَنْ آلِهَتي يا إِبْراهيمُ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ َلأَرْجُمَنَّكَ وَاهْجُرْني مَلِيّاً﴾ يعني زياد از من فاصله بگير نه يك روز دو روز مدتها من تو را نبينم اين ملي مدت طولاني است پس اين املا همان امهال است مدت طولاني است بنابراين اگر يك كسي تبهكاري مي‌كند و مي‌بيند مرفهانه دارد به سر مي‌برد اين بايد بداند كه بالا مي‌رود كه همان‌جا او را پرتش كنند ﴿وَأُمْلي لَهُمْ إِنَّ كَيْدي مَتينٌ﴾.

اما آن بحثي كه مربوط بود به جريان مقاومت پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) و شدت تكليف آن حضرت و اينكه ديگران به آن اندازه مكلف نيستند در خلال بحث به آيات سورهٴ مباركهٴ «انفال» اشاره شد و همچنين سورهٴ مباركهٴ «نساء» در سورهٴ مباركهٴ نساء ذات اقدس الهي به پيغمبر فرمود: ﴿لا تُكَلَّفُ إِلاّ نَفْسَكَ﴾ يعني حالا گرچه مؤمنين را بايد به قتال دعوت بكني آيه 84 سورهٴ مباركهٴ «نساء» اين است كه ﴿فَقاتِلْ في سَبيلِ اللّهِ لا تُكَلَّفُ إِلاّ نَفْسَكَ﴾ حالا اگر اجابت نكردند تنها ماندي اين‌طور نيست كه حالا موظف باشي صحنه را ترك كني اين براي پيغمبر ﴿فَقاتِلْ في سَبيلِ اللّهِ لا تُكَلَّفُ إِلاّ نَفْسَكَ﴾ البته ﴿وَحَرِّضِ الْمُؤْمِنينَ عَسَي اللّهُ أَنْ يَكُفَّ بَأْسَ الَّذينَ كَفَرُوا وَاللّهُ أَشَدُّ بَأْسًا وَأَشَدُّ تَنْكيلاً﴾ لكن درباره مؤمنين آيه 64 و 65 و 66 سورهٴ مباركهٴ «انفال» اين است ﴿يا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنينَ عَلَي الْقِتالِ﴾ كه در همان آيه سورهٴ مباركهٴ «نساء» فرمود: ﴿حَرِّضِ الْمُؤْمِنينَ عَلَي الْقِتالِ﴾ ﴿إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ﴾ ا گر بيست تا سرباز شما داشته باشيد اينها به عنايت الهي بر دويست نفر فائق مي‌شوند يعني يكي بر ده برابر خود فائق مي‌شود و حق فرار ندارد فرار از ضعف يك سرباز در قبال ده سرباز حق فرار ندارد يك سرباز در قبال بيش از ده سرباز مجاز است فرار كند آن فرار از ضعف محسوب نمي‌شود گناه نيست ﴿إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ﴾ اگر بيست تا سرباز باشند ﴿يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ﴾ يعني بر ده برابر خود پيروز مي‌شوند ﴿وَإِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ مِائَةٌ﴾ اگر صد تا سرباز داشته باشيد ﴿يَغْلِبُوا أَلْفاً﴾ يعني ده برابر ده تا صد تا همان هزارتا ﴿مِنَ الَّذينَ كَفَرُوا﴾ براي اينكه ﴿بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَفْقَهُونَ﴾ اين براي حكم صدر اول ﴿اْلآنَ خَفَّفَ اللّهُ عَنْكُمْ وَعَلِمَ أَنَّ فيكُمْ ضَعْفًا فَإِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ مِائَةٌ صابِرَةٌ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ﴾ يكي بر دو صد نفر باشند در برابر دويست نفر پيروز مي‌شوند اما اگر بيش از 200 نفر بودند تكليف ندارند ﴿وَإِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ أَلْفٌ﴾ اگر شما هزارتا سرباز داشتيد ﴿يَغْلِبُوا أَلْفَيْنِ بِإِذْنِ اللّهِ وَاللّهُ مَعَ الصّابِرينَ﴾ همين آيه هم باعث شد كه به روايات سرايت كرده همين مضمون در روايات آمده و از روايات هم به فقه آمده در متن فقه هم اين است كه اگر دوتا سرباز مشرك عليه يك سرباز مسلمان حمله كردند او حق فرار ندارد اگر صحنه را درك كرد فرار از ضعف است و از گناهان كبيره و اما اگر سه نفر شدند مي‌تواند فرار بكند اگر سه نفر شدند معلوم مي‌شود آنجا كه فرمود بيست نفر بر دويست نفر كه قبل اين بود بعد فرمود صد نفر بر دويست نفر يا هزار نفر بر دو هزار نفر اينها تمثيل است نه تعيين اينها نصاب نيست نصاب اين است كه يك سرباز مسلمان در برابر قبلاً در صدر اسلام در برابر ده برابر خود ده‌تا سرباز بايد مقاومت مي‌كرد و حق فرار نداشت الآن در برابر دو نفر بايد مقاومت كند حق فرار ندارد اگر سه نفر شدند مي‌تواند فرار كند اين در فقه كه آمده براي اين است كه در روايات آمده در روايات هم كه آمده براي اينكه در قرآن كريم آيات قرآن كريم به اين صورت آمده مرحوم صاحب وسائل (رضوان الله عليه) به اين صورت اين روايات را نقل كرده است عنوان بابي هم كه صاحب وسائل دارد اين است كه يك سرباز مي‌تواند در برابر دو سرباز مقاومت كند بايد مقاومت كند ولي در برابر بيش از دو سرباز اجازه فرار دارد وسائل الشيعه جلد پانزدهم صفحه 84 اين است «باب جواز فرار المسلم من ثلاثة في الحرب و تحريمه» اين فرار «من واحد او اثنين بأن يكون العدو علي الضعف لا ازيد» اگر دشمن دو برابر بود اين حق فرار ندارد اگر ازيد از دو برابر بود اين حق فرار دارد فتواي فقها مثل محقق در متن شرايع الاحكام هم همين است روايت اول كه مرحوم كليني (رضوان الله عليه) نقل مي‌كند از وجود مبارك امام صادق (سلام الله عليه) اين است كه «كان يقول من فر من رجلين في القتال في الزحف فقد فر» اين فرار از زحف است و معصيت كرده است اما «وَ من فر من ثلاثة في القتال فلم يفر» اين فرار از زحف نيست اگر يك مسلمان در برابر سه‌تا سرباز مشرك قرار گرفت و صحنه را ترك كرد اينجا نمي‌گويند فرار از زحف بعد همين دوتا آيه سورهٴ مباركهٴ «انفال» كه قرائت شد در روايت دوم و سوم آمده است روايت دوم همين باب 27 از ابواب جهاد عدو كه مرحوم كليني از «علي بن ابراهيم عن هارون بن مسلم عن مسعدة بن صدقه» از وجود مبارك امام صادق (سلام الله عليه) نقل مي‌كند اين است كه «ان الله عزّوجلّ فرض علي المؤمن في اول الأمر أن يقاتل عشرة من المشركين ليس له ان يولي وجهه عنهم وَمن ولاهم يومئذ دبره فقد تبوّء مقعده من النار ثم حوّلهم عن حالهم رحمة منه لهم فصار الرجل منهم عليه ان يقاتل رجلين من المشركين» يعني يك نفر بايد با دو نفر بجنگ‌اند «تخفيفاً من الله عزّوجلّ فنسخ الرجلان العشرة» قبلاً يك نفر بايد در برابر ده نفر مي‌جنگيد الآن يك نفر بايد در برابر دو نفر بجنگد روايت سوم كه از رساله محكم و متشابه مرحوم سيد مرتضي است روايت را از «اسماعيل بن جابر عن جعفربن‌محمد عن آبائه (عليهم الصلاة و عليهم السلام) عن علي (عليه الصلاة و السلام)» از بيان ناسخ و منسوخ نقل مي‌كند مي‌فرمايد «ان الله عزّوجلّ لما بعث محمداً (صلّي الله عليه و آله و سلّم) أمره في بدو أمره أن يدعو بالدعوة فقط» جنگ نبود «وأنزل عليه ﴿وَلاَ تُطِعِ الكَافِرِينَ وَالمُنَافِقِينَ وَدَعْ أَذَاهُم﴾[18] فلما ارادوا ما هموا به من تبييته» آنها قصد تبييت و بيتوته داشتند و شبي خون بزنند و مزاحمت فراهم كنند «أمرهُ الله بالهجرة و فرض عليه القتال فقال: ﴿أُذِنَ لِلَّذينَ يُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا﴾[19] » فرمود شما هجرت كنيد به مدينه حالا مأذونيد كه بجنگيد دفاع كنيد از خودتان «ثم ذكر بعض آيات القتال الى ان قال: فنسخت آية القتال آية الكف» را «ثم قال و من ذلك ان الله فرض القتال علي الاُمه فجعل علي الرجل الواحد ان يقاتل عشرة من المشركين» يك نفر موظف بود با ده نفر بجنگد بعد «فقال: ﴿إِن يَكُن مِنكُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ﴾[20] » اين آيه را نقل مي‌كند بعد «فنسخ بهذه الآية ما قبلها فصار فرض المؤمنين في الحرب اذا كان عدد المشركين اكثر من رجلين لرجل لم يكن فارّاً من الزحف» اگر سه سرباز مشرك عليه يك سرباز مسلم حمله كردند اين صحنه را ترك كرد نمي‌گويند از جبهه گريخت فرار از ضعف كرد «إن كان العدد رجلين لرجل» اگر دو نفر عليه مسلمان حمله كردند او حق فرار ندارد.

«و الحمد لله رب العالمين»


[1] نبأ/سوره78، آیه24 ـ 27.
[2] نمل/سوره27، آیه89.
[3] انعام/سوره6، آیه160.
[4] بقره/سوره2، آیه247.
[5] ـ وسائل الشيعه، ج16، ص103.
[6] اعراف/سوره7، آیه159.
[7] ـ بحارالانوار، ج13، 173.
[8] یونس/سوره10، آیه35.
[9] زمر/سوره39، آیه9.
[10] فاطر/سوره35، آیه22.
[11] فاطر/سوره35، آیه21.
[12] فاطر/سوره35، آیه19.
[13] اعراف/سوره7، آیه179.
[14] آل عمران/سوره3، آیه26.
[15] اعراف/سوره7، آیه94.
[16] اعراف/سوره7، آیه95.
[17] نحل/سوره16، آیه26.
[18] احزاب/سوره33، آیه48.
[19] حج/سوره22، آیه39.
[20] انفال/سوره8، آیه65.