78/08/29
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره اعراف/آیه180 و 181
﴿وَلِلّهِ الأَسْماءُ الحُسْنَي فَادْعُوهُ بِهَا وَذَرُوا الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي أَسْمائِهِ سَيُجْزَوْنَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾ ﴿وَمِمَّنْ خَلَقْنَا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُون﴾
همانطوري كه قرآن در حقيقت براي تعليم اسماء آمده است و مهمترين محور تعليمي قرآن همان تعليم اسماي الهي است همان طوري كه قرآن كريم براي تعليم اسماي الهي نازل شده است و مهمترين محور تعليمي قرآن كريم تعليم اسماء حسني خداي سبحان است ادعيه هم همينطور است قسمت مهم ادعيه تعليم اسماء الهي است و اگر كسي در خدمت ادعيه باشد ميتواند گوشهاي از علم الاسماء را فرا بگيرد.
مطلب دوم آن است كه گرچه در بعضي از روايات آمده است خداي سبحان داراي 99 اسم است ولي همان رواياتي كه در صدد احصاي اين 99 اسمند مختلفند بعضي از آن روايات 99 اسمي را ميشمرند كه بعضي از آنها در قرآن هست ولي در روايات نيامده و بعضي از رواياتي كه در صدد احصاء هستند گاهي تا 110 اسم را ميشمرند معلوم ميشود كه رواياتي كه ميگويد خداي سبحان داراي 99 اسم است در صدد حصر حقيقي نيست اين دو مطلب، سوم آن است كه در دعاي شريف جوشن كبير خوب هزار اسم براي ذات اقدس الهي ياد شده است اينها اسماي حسناي الهياند معلوم ميشود كه آن 99 اسم خصيصهاي دارد يا اصل است براي اين هزار اسم چون زير هر اسمي تقريباً ده اسم فرعي منشعب است آن اسماي كلي مثلاً 99 اسمند يا 100 اسمند.
مطلب بعدي آن است كه اين اسماء آنچه از خود قرآن كريم يا ادعيه استفاده ميشود موجودات خارجياند يعني لفظ نيستند يك، مفهوم ذهني نيستند دو، موجودات خارجياند اين موجودات خارجي حالا يا همين حقايق خارجياند كه ما ميبينيم يا نه يك سلسله موجودات خارجي برتري هستند كه اين حقايق خارجي مظاهر آنها هستند و هو الحق يعني اين الفاظ گرچه اسم است ولي اسم لفظي است معاني اينها گرچه اسماء هستند اما مفهومياند از اينها كاري ساخته نيست البته صواب لفظي يا صواب ذهني خاص خودشان را دارند اما كاري از اينها ساخته باشد انسان با اين بتواند مستجاب الدعوة بشود بيماري را درمان بكند يا آثار ديگري بر اين اسم بار باشد اينچنين نيست موجودات خارجي هر كدام به نوبه خود اسمند يعني سمه و علامت و نشانه ذات اقدس الهي هستند چون آيات الهياند هر آيهاي اسمي است و آن ذات ما تعيني از تعينات كه اسم است در اين موجودات و حقايق خارجيه ظهور ميكند در حقيقت اينها مظاهر آن اسماي حسناي الهياند كه آن در حقيقت مرحله چهارم است كه آنها اسم حقيقياند بقيه مظاهر آنها هست اينكه فرمود: ﴿لِلّهِ اْلأَسْماءُ الْحُسْنى﴾ آن حقايق خارجيه را ميگفت در دعاي شريف كميل آمده است «وبأسمائك التي ملأت أركان كل شيء»[1] من تو را سوگند ميدهم به آن اسمائي كه اركان هر چيزي را پر كرده در دعاي هر روز ماه شريف رجب اينچنين آمده بود كه «فبهم ملأت سمائك وأرضك حتي ظهر لا اله إلا أنت» دعايي كه صدرش اين است «اللهم اني اسئلك بمعاني جميع ما يدعوك به ولاة أمرك المأمونون علي سرك»[2] خب پس در دعاي كميل آمده است «بأسمائك التي ملأت اركان كل شيء» در دعاي هر روز ماه رجب دو تا مطلب عميق آمده كه اين دعاي كميل را شرح ميكند يكي آن است كه آن اسماء حقيقي كه سراسر عالم را پر كردند ولايت اهل بيت (عليهم السلام) است «فبهم ملأت سمائك وأرضك» دوم آن است كه اينها اسمند براي اينكه هر اسمي مسما را نشان ميدهد هر آيهاي ذيالآيه را نشان ميدهد هيچ چيزي بهتر از اينها نميتواند توحيد را نشان بدهد لذا فرمود: «فبهم ملأت سمائك وأرضك حتي ظهر لا اله إلا أنت» در توحيد ظاهر شد بهترين اسمي كه بتواند مسما را نشان بدهد اهل بيت است براي اينكه انسان وقتي اينها را ميبيند به علم خدا پي ميبرد قدرت اينها را ميبيند كه «ما قلعت باب خيبر بقوة جسدانية»[3] به قدرت اينها پي ميبرد عدل اينها را ميبيند اينها مظهر عدل خدايند اوصاف كمالي اينها را ميبينند آيات كمال الهياند اينها چون هر چه دارند از خداست ديگر اگر اينها را انسان ميبيند علم و قدرت را فراوان ميبيند حياء و عدل و تواضع را ميبيند ايثار و احسان را ميبيند و همه اينها را از خدا دارد و خدا به اينها عطا كرده است پس اينها آيات كبراي الهياند اينكه وجود مبارك حضرت امير فرمود «ما لله آية اكبر مني»[4] هيچ موجودي بهتر از من خدا را نشان نميدهد همين است براي اينكه ما ميخواهيم به اصل ذات حق پيببريم يعني خدا هست خوب البته علي را ميبينيم ميفهميم خدا هست براي اينكه او مخلوق است ديگر يك خالقي دارد ميخواهيم بفهميم او عليم است علم علي را كه ميبينيم ميفهميم كه او عليم است براي اينكه علم داشت كه به او داد ديگر همه كمالاتي كه در اهل بيت (عليهم السلام) هست هر كدام آيت كبراست ميتواند به خوبي نشان بدهد كه خدا اين وصف را داراست فرمود: «ما لله آية اكبر مني» خب بنابراين اگر در دعاي كميل آمده است كه «بأسمائك التي ملأت أركان كل شيء»[5] و در دعاي هر روز ماه رجب آمده است كه «فبهم ملأت سمائك وأرضك» نشان ميدهد آن اسماي حسنايي كه سراسر عالم را پر كردهاند اين ولايت كليه خليفة الله است بعد آنچنان اين دعا لطيف و ظريف است كه جلوي هر اغراقي را ميگيرد براي اينكه دارد اينها برده شمايند اينها بنده شمايند به وسيله اينها ما پي به توحيد برديم اينها آنقدر تو را نشان دادند كه به هر جا بنگري ميفهميم فقط توئي «حتي ظهر أن لا إله إلا أنت» براي اينكه اينها يك ذات فقير دارند يك علم فقير دارند يك قدرت فقير دارند آنكه ميگويد: «سلوني قبل أن تفقدوني»[6] يك علم فقير دارند خوب يك غني را نشان ميدهد ديگر اينكه ميگويد: «فلاناً بطرق السماء أعلم مني بطرق الأرض» بعد ميگويد: «كفي بي فخراً أن تكون لي رباً وكفي بي عزاً أن أكون لك عبداً»[7] تو را دارد نشان ميدهد ديگر خوب پس اگر ما يك احسان خوبي ديديم يك عدل خوبي ديديم كه اين عدل فقير بود خوب اين عدل فقير عدل غني را نشان ميدهد يك گذشت خوبي را ديديم اين گذشت گذشت فقيرانه بود بعد گذشت غني و بينيازمندانه تو را نشان ميدهد همه اينها نشانه اوصاف تو هستند بنابراين به وسيله اينها توحيد ظاهر شد «وبهم ملأت السمائك وأرضك حتي ظهر أن لا إله إلا أنت»[8] هيچ توحيدي بهتر از اينها نيست خوب اين دعا جامع است بين بيان كمال ولايت اهل بيت (عليهم السلام) و اينكه اينها مربوب ذات اقدس الهي هستند بنابراين اسماء يك موجود خارجي خواهد بود البته لفظ گفتنش ثواب دارد نظير نمازي كه ميخوانيم وساير عبادات در حد عبادت لفظي ثواب لفظي را دارد معانيش را كه ميفهميم همين بحثها موجود بحثهاي عادي را داريم اين همين ثواب مفهومي دارد اما خيلي كم است اينها اگر كسي بخواهد كاري انجام بدهد بايد مظهر بشود يعني يك مظهر نامي از اسماء الهي بشود تا بتوان كاري انجام بدهد براي اينكه آن اسم است سراسر عالم را پر كرده از اينجا كم كم ميرسيم به جريان اسم اعظم خوب پس اسم موجود خارجي است و همين موجود خارجي آثار خارجي را دارد اما اينكه ائمه (عليهم السلام) فرمودند كه «نحن اسماء الحسني»[9] معنايش اين نيست كه ما اسماء حسناييم ديگران مظاهر ما هستند ما اسماي حسناي هستيم ديگران هم اسماي حسناي هستند منتها ما اسماي حسناي هستيم مظهر اسم اعظميم و اسامي كلي ديگران مظاهر اسماي جزئيهاند مثلاً در همين دعاي شريف جوشن كبير كه هزار اسم است هر دهتاي اينها زيرمجموعه يك اسم جامع است و كل اين 999 اسم زير مجموعه يك اسم اعظم است ديگران مظهر اسماء جزئيه الهياند ما مظهر اسماء كليه الهي هستيم قهراً آنها به بركت ما اين مظهريت را پيدا كردند اما نه اينكه ما اسماي حسناي هستيم ديگران مظهر ما هستند موجودات خارجي مظاهر اسماء جزئياند اينها مظاهر اسماء كلياند البته شاگردان اينها ميتوانند مظهر اينها باشند اما هر موجود خارجي كه در جهان خارجي يافت ميشود در و ديو اينها هم ميتوانند مظهر اهل بيت (عليهم السلام) باشند نه اينطور نيست آنها صلاحيت اين كار را ندارند خب در جريان.
پرسش: ...
پاسخ: حالا در جريان حضرت نوح (سلام الله عليه) سخن از معيت نبود از معيت سخني نگفت به اسم خدا يك كاري را انجام داده است به اسم خدا كاري را انجام دادند غير از اين است كه الله با انسان معيت داشته باشد حالا شايد كم كم در بحث اسم اعظم آن هم روشن ميشود خب.
پرسش: ...
پاسخ: بله البته هر و عبوديتشان هم در اثر آن ربوبيتشان ظهور ميكند ديگر يعني از جهت اينكه عبدند بايد كمالات آن جهت ارتباط با رب را هم داشته باشند ديگر در جريان اسم اعظم كه روايات فراواني است كه اسم اعظم داراي 73 حرف است و ذات اقدس الهي يك حرف را به خود اختصاص داد بقيه را بين انبياء (عليهم السلام) تقسيم كرده است به بعضي بيشتر به بعضي كمتر و چون مثلاً شاگرد حضرت سليمان (سلام الله عليه) برخي از اسم اعظم را دارا بود بعضي از حروف اسم اعظم را دارا بود گفت به اينكه ﴿أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُك﴾[10] آن طي الأرض را انجام داده است آن تخت را از فاصله 80 فرسخي كمتر يا بيشتر از يمن به فلسطين آورد اينها در روايات اسم اعظم هست و رواياتش هم زياد است همينها نشان ميدهد كه اسم اعظم لفظ نيست براي اينكه اگر اسم باشد چون دارد اسم اعظم واحد است بعد حالا يك اسمي باشد كه 73 تا حرف داشته باشد حالا حرفهايش را تقسيم بكنيد مگر اثر دارد يا ميشود محمل اگر يك اسمي حالا مركب از چهار حرف است تقطيع بكنيم إربا إربا بكنيم حرفش را بگيريم حرفش كه بياثر است كه حالا اين اسم اعظم فرض بفرماييد كه 73 حرف دارد حالا بايد همچنين چيزي هم داشته باشيم در عالم كه اسمي است كه 73 حرف دارد خب حالا حرفهايش را تقطيع بكنيم تكه پاره بكنيم كه از معنا ميافتد كه معلوم ميشود كه سخن از لفظ و مفهوم نيست يك مقام خارجي است اين شاهد داخلي كه خود روايات نشان ميدهد كه اسم اعظم از سنخ لفظ و كلمه و مفهوم و اينها نيست اما شاهد عقلي كه دليل لبي متصل است و با اين روايت همراه است يعني آن دليل عقلي و لبي متصل به اين روايات است چون خيلي روشن است اين مسئله اگر خيلي پيچيده باشد ميگويند لبي منفصل اما وقتي روشن باشد لبي متصل است آن دليل لبي متصل و شاهد لبي متصل اين است كه عالم بر اساس نظم علي و معلولي اداره ميشود آن بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) كه در نهجالبلاغه گاهي هم خوانده ميشد كه ميفرمود: «كل قائم في سواه معلول»[11] يعني هر موجودي كه هستي اين عين ذات او نيست اين معلول هست علت ميخواهد همين بيان را مرحوم صدوق (رضوان الله عليه) در كتاب توحيدشان از وجود مبارك امام رضا (سلام الله عليه) نقل كرده است آنطوري كه سيد رضي (رضوان الله عليه) در نهجالبلاغه از حضرت امير نقل كرد آنطوري كه مرحوم صدوق (رضوان الله عليه) در كتاب توحيدشان از وجود امام هشتم (سلام الله عليه) نقل كردند نظام، نظام علّي است خب نظام، نظام علت و معلول شد علت بايد قويتر از معلول باشد بايد در خارج موجود باشد يك لفظ چگونه ميتواند يك مريضي را كه وجود خارجي دارد مرض كه وجود خارجي دارد را برطرف كند مفهوم ذهني چگونه ميتواند كه خودش در خارج موجود نيست في غايت ضعف است چگونه ميتواند يك درخت خشكيده را سرسبز كند اگر نظام، نظام علّي است چنان كه هست علت بايد در خارج موجود باشد اولاً اقواي از معلول باشد ثانياً تا در او اثر كند ثالثاً براساس اين شاهد لبي كه هست و براساس آن شاهد داخلي كه در خود روايت هست اين عدلين شهادت ميدهند كه منظور از اسم اعظم لفظ و حرف و مفهوم نيست اسم اعظم مقام است اگر كسي به آن مقام رسيد و گفت يا الله اثر دارد اگر انگشت سليمان پيغمبر (عليه الصلاة و عليه السلام) نباشد چه خاصيتي از نقش و نگيني اينچنين نيست كه حالا آدم با نقش بتواند كار سليمان را انجام بدهد كه بنابراين اسم اعظم مقام است و اين مقام درجاتي دارد ظهوراتي دارد به 73 ظهور به 73 درجه و بالاتر تقسيم شده است آن جامعش خدمت اهل بيت (عليهم السلام) است ديگران كمتر از او را دارند حالا اگر در جريان سفينه نوح است يا كارهاي اعجازآميز ديگر است در روايات دارد كه اينها هم به بركت اهل بيت بود يعني بالأخره انسان كامل در همه جا حضور و ظهور دارد به اذن خدا را مرحوم مفيد (رضوان الله عليه) در كتاب شريف اماليشان نقل كردهاند كه در عالم ذرية در آنجا كه نشعه اخذ ميثاق است اول كسي كه به ربوبيت ذات اقدس الهي تعهد سپرده است بعد از پيغمبر وجود مبارك حضرت امير است بعد ساير انبياء خب اگر سخن از آن نورانيت مقام نورانيت آنها است آن وقت جا دارد كه انسان بگويد مرحله كامل اسم اعظم پيش آنهاست ديگران مرحله وسطايش را دارند بنابراين اسم اعظم لفظ نيست لذا ميبينيد در اينجا ميفرمايد كه ﴿لِلّهِ اْلأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها﴾[12] اما در بخش ديگر دارد كه ﴿قُلِ ادْعُوا اللّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَانَ﴾[13] نه ادعوا بالله ادعوا بالرحمان اينجا كه دارد ﴿لِلّهِ اْلأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها﴾ معلوم ميشود اينها هم رابطند آنجايي كه ميفرمايد: ﴿قُلِ ادْعُوا اللّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَانَ﴾ الله را بخوانيد حالا الله را اگر عرب هستي ميگويي الله عجم هستي تازي هستي فارسي هستي ميگوييد خدا يهودي هستي ميگوييد يهوه الله را ميخوانه نه الف و لام و مشدد و اينها را بخواند ﴿قُلِ ادْعُوا اللّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَانَ﴾ آيه محل بحث اين است كه ﴿لِلّهِ اْلأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها﴾ آن الله را بخوانيد با اين اسماي حسنا ولي در اين آيه فرمود نه الله را بخوان الرحمان را بخوان حالا به هر لفظي كه خواستي بخواني اينكه فرمود: ﴿قُلِ ادْعُوا اللّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَانَ﴾ حالا اگر كسي فارسي زبان بود و گفت خدا الله را خواند يا نخواند الله را خواند ديگر.
پرسش: ...
پاسخ: الفاظ هست يك، معنا هست دو، عمده ايمان و اعتقادي كه دارد سه، آن خيلي اثر دارد همين را گاهي انسان وقتي مخلص باشد در حد بالايي از ايمان باشد زودتر نتيجه ميگيرد اگر نباشد شايد نتيجه نگيرد آن به ايمان وابسته است ايمان هم يك مقام خارجي است ايمان كه يك امر ذهني نيست منتها جايش نفس است آن مقام مؤمن است حتي گفتند «قلب المؤمن عرش الرحمان»[14] حالا اگر غير مؤمن بخواند چطور اين نظير پنسلين نيست كه يستوي فيه المؤمن و الكافر كه حالا يك كافر اگر بخواند اثر دارد؟ يك فاسق اگر بخواند اثر دارد؟ يك غير معتقد اگر بخواند اين حرفها را باور ندارد حالا مسلمان هست ولي باور نميكند اين حرفها را گفت حالا خب گفتيد ما هم ميخوانيم اين كه اثر ندارد كه ايمان است ايمان امر خارجي است منتها جايش نفس است ايمان كه وجود ذهني نيست مفهوم امر ذهني است اما علم وجود خارجي است وجود ذهني، وجود ذهني است بين علم و وجود ذهني هم هزارها فرسنگ فاصله هست اينكه ميبينيد در كتابهاي حكمت متعاليه بحث وجود ذهني را يك جا مطرح ميكنند بحث علم را جاي ديگر مطرح ميكنند براي اينكه علم وجود خارجي است منتها جايش نفس است وجود ذهني وجودش ذهني است و بيخاصيت هم هست حالا العلم ما هو؟ الوجود الذهني ما هو؟ كار حكمت متعاليه است اينكه ميبينيد بحثها يك مرحله براي وجود ذهني است يك مرحله براي علم است مثلاً تقوا موجود خارجي است منتها جايش نفس است عدالت كه وجود ذهني نيست وجود خارجي است منتها جايش نفس است ولي آن وجود ذهنياي كه بيخاصيت است آن جايش ذهن است خوب ايمان وجود خارجي دارد منتها جايش نفس است اين ايمان يك گوهري است اعتقاد است و اين عقيده اثر دارد ديگر يك وقت است كه امتحاناً ميخواند يك وقتي كسي اعتقاداً ميخواند آنكه نتيجه ميگيرد معتقد است نه ممتحن خب.
پرسش: ...
پاسخ: بله خب اين لفظ لذا بياثر هم است «رُبَ تالٍ للقرآن وَالقرآن يلعنه»[15] ميشود بعد وجود مبارك حضرت هم فرمود: «ويل لمن لاكها بين لحييه ولم يتدبرها»[16] فرمود واي بحال كسي كه بين دو فكّش اين «لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ» را بگويد و درباره معنايش تدبر نكند خوب گاهي ميبيني كه اذكار عليه خود ذاكر است خود ذكر به ياد حق است ذاكر غافل اگر فرمود: «ويل لمن لاكها بين لحييه» يعني دو فكّش «و لميتدبرها» همين است اگر ﴿رب تال القرآن و القرآن يلعنه﴾ خب اين هم قرآن ميخواند ديگر چطور ملعون ميشود معلوم ميشود صرف لفظ كافي نيست مفهوم كافي نيست اعتقاد، ايمان خب آنها وجود خارجي دارد يك كسي واقعاً مؤمن باشد به ذات اقدس الهي دارد مراجعه ميكند ديگر به منبع قدرت دارد مراجعه ميكند
پرسش:...
پاسخ: مربوط به چيست؟
پرسش: ...
پاسخ: بله آن امور نظير خواصي كه موجودات ديگر دارند آن هم موجود خارجي است ديگر براي آنها اين وجود خارجي است اما اينها جزء عموم است گاهي صدق است گاهي كذب است گاهي معصيت است گاهي طاعت است اما وزان كرامت كه در مسير ولايت است جزء حق، صدق چيز ديگري نخواهد بود آنها علم مدرسهاي است گاهي دروغ در ميآيد گاهي راست در ميآيد گاهي فاسق وجود دارد گاهي مؤمن وجود دارد اما اين مسئله استجابت دعا جزء از راه قداست نفس كه يك امر وجود خارجي است پديد نميآيد.
پرسش: ...
پاسخ: نه لفظ از آن جهت كه لفظ است قراردادي است الان ميبينيد همين الفاظي كه مثلاً ما كلمه عين را براي او خيلي حرمت قايل هستيم براي اينكه هفتاد معنا دارد و ميگوييم فلان كس قصيدهاي گفته است كه هفتاد بيت است هر بيتي هم در پايانش كلمه عين آمده است و هر كلمهاي هم معناي خاص خودش را دارد اين هفتاد معنا در هفتاد بيت آمده است دو قدم آن طرفتر ميرويم ميبينيم كلمه عين يعني عين و ياء و نون پيش آنها مهمل هستند اصلاً معنا ندارد اينكه پيش ما هفتاد معنا دارد خيلي هم عزيز و محترمند پيش صاحب زبانهاي ديگر مهمل است اصلاً و بالعكس نظام با اين قرارداد برنميگردد ادبيات قرارداد است لغت و وضع قرارداد است آنچه پيش ما مستعمل است پيش ديگري مهمل است يك گوشهاش بايد به تكوين برگردد به واقع برگردد تا آن واقع بتواند اثر كند خب.
پرسش: ...
پاسخ: چرا براي اينكه شما الله را بخوانيد نه به الله خدا را بخوانيد.
پرسش: ...
پاسخ: بله ديگر «فأدعوه» ندارد آنجا آنها ميگفتند به اينكه.
پرسش: ...
پاسخ: نه اينجا دارد كه اينجا هم دارد كه الله را بخوانيد با اسماي حسنا آنجا دارد كه الله را يا الرحمان را بخوانيد.
پرسش: ...
پاسخ: چرا خودشان را بخوانيد غرض اين است كه الله ديگر به وسيله الله نميخوانيد خود الله را ميخوانيد چرا؟ براي اينكه.
پرسش: ...
پاسخ: نه خير اين له به أي برميگردد كه قبلاً هم همين شد مشركين ميگفتند به اينكه بالأخره شما ما را از شرك باز ميداريد و خودتان هم كه مشركانه عمل ميكنيد گاهي در نيايشهايتان ميگوييد الله گاهي ميگوييد «الرحمن» اينكه ثنوي شد دو تا شد كه آيه نازل شد كه نه ما چه بگوييم الله چه بگوييم «الرحمن» ﴿قُلِ ادْعُوا اللّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَانَ أَيّاً مَا تَدْعُوا﴾[17] هر كدام از اينها را بخوانيد فله يعني براي اين أي الاسماء الحسني اگر الله را گفتيد همه چيز هست اگر الرحمان را گفتي همه چيز هست براي اينكه اينها مقام كاملند جامعند يا اسم اعظمند به تعبيري ديگر آن اسماء عظيم و زيرمجموعه را كاملاً دارا هستند نه اينكه فله يعني به آن ذات كه ذات داراي اسماي حسناست اينها چون اسم اعظمند ساير اسماء را دارا هستند ﴿أَيّاً مَا تَدْعُوا فَلَهُ﴾ يعني براي أي نه براي مدعو له خوب چه الله را بخوانيد چه الرحمان را بخوانيد اين الله داراي اسماي حسناست ولي شما الله را داريد ميخوانيد آنكه حرف نميزند الله را ميخواند آن بيماري كه قدرت حرف زدن ندارد طبق روايتي كه در ديروز خوانديم فقط از پهلويي به پهلويي ميغلتد ميگويد آه وجود مبارك امام صادق فرمود آه اسمي از اسماي الهي است براي اينكه از اين مريض دل شكسته بگويند چه كسي را ميخواهي ميگويد خدا اين حرف نميزند كه اينكه حرف نميزند دارد خدا را ميخواند آنكه كه حرف ميزند كه بحمل اولي ذاكر است و به حمل شايع غافل اگر «رُبَ تالٍ للقرآن وَالقرآن يلعنه»[18] رب ذاكر والذكر يلعنه اما آن كس كه حرف نميزند دارد خدا راميخواند عمده آن نيايش و گرايش درون آدم است وگرنه لفظ چه اثر دارد.
پرسش: ...
پاسخ: ديگر فأدعوا بها ندارد.
پرسش: ...
پاسخ: آيه ديگر همين است اين آيه كه محل بحث است آنجا دارد الله را بخوانيد الرحمان را بخوانيد نه اينكه خدا را با الله بخوانيد الله را اسم قرار بدهيد خدا را با الله بخوانيد يا الرحمان را اسم قرار بدهيد خدا را با الرحمان بخوانيد يك وقت است كه ما ميگوييم كه أدعوه و أدعوا ... بيان است كه آن ذات را با الله با الرحمان و مانند آن بخوانيد يك وقت است كه ميگوييم نه الله را بخوانيد يا الرحمان را بخوانيد هر كدام از اين دو تا را بخوانيد اسماء حسني را دارا هستند.
پرسش: ...
پاسخ: همه را دارد.
پرسش: ...
پاسخ: ديگر فأدعوه بها اضافه است كه اخيراً پيدا شده.
«والحمد لله رب العالمين»