درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

78/08/11

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/سوره اعراف/آیه 179

 

﴿وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ الجِنِّ وَالإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَيَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لاَيُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَيَسْمَعُونَ بِهَا أُولئِكَ كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الغَافِلُونَ﴾

 

در پايان بحث قبل اين آيه ﴿مَن يَهْدِ اللّهُ فَهُوَ المُهْتَدِي وَمَن يُضْلِلْ فَأُولئِكَ هُمُ الخَاسِرُونَ﴾[1] دو نكته در آن مانده است و آن اين است كه ﴿مَن يَهْدِ اللّهُ فَهُوَ المُهْتَدِي﴾ هم لفظ رعايت شده است هم معنا فرمود هر كسي را خدا هدايت كند او هدايت شده است و اهتدا بالاتر از مهدي است از مواردي كه كثرت مباني دلالت بر كثرت معاني مي‌كند يكي هم اهتداست مثل اينكه فرقي بين اقتدار و قدرت هست مقتدر قوي‌تر از قادر هست اقتدار بالاتر از قدرت هست اهتدا هم بالاتر از مهدي بودن هست مهتدي بالاتر از مهدي است فرمود كسي را كه ذات اقدس الهي با اراده خاص هدايت بكند او مهتدي حقيقي است كه اينجا بين شرط و جزا تناسب لفظ و معنا هر دو رعايت شده است ولي در جمله بعد ﴿وَمَن يُضْلِلْ فَأُولئِكَ هُمُ الخَاسِرُونَ﴾ نفرمود «فاولئك هم الضالون» فقط معنا رعايت شده است لفظ رعايت نشده آن هم نكته‌اي در آن است كه مي‌خواهد بگويد اينها سرمايه را باختند ديگر راهي براي تأمين سرمايه ندارند لذا نفرمود «و من يضلل فاولئك هم الضالون» بلكه فرمود ﴿فَأُولئِكَ هُمُ الخَاسِرُونَ﴾ كه فقط معنا رعايت شده باشد چه اينكه در جمله آيه قبل كه فرمود ﴿سَاءَ مَثَلاً القَوْمُ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَأَنْفُسَهُمْ كَانُوا يَظْلِمُونَ﴾[2] كه انفس را مقدم داشت مفعول را مقدم داشت آن هم براي دو نكته است يكي رعايت فواصل هست كه با نون ختم مي‌شود مثل «غاوين» «و يتفكرون» و «خاسرون» و امثال ذلك دوم براي افاده اختصاص و حصر است كه هر كس بد مي‌كند فقط به خودش بد مي‌كند به ديگري بد نمي‌كند الا بالعرض اما آيه محل بحث فرمود ﴿وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ الجِنِّ وَالإِنْسِ﴾

پرسش ...

پاسخ: يك وقت است كه در همين مناظرات فرهنگي و برخوردها و مباحثه‌ها آدم اين‌طور تعبير مي‌كند اين درست نيست بحثهاي علمي تا آخرين بار انسان بايد حرفهايشان را گوش بدهد مثل اينكه خود ائمه(عليهم السلام) در آن احتجاجاتي كه مرحوم طبرسي(رضوان الله عليه) نقل كرد در كنار حرم مطهر در كنار كعبه مكرمه تا آخرين بار همان بحثهاي علمي را داشت يك وقت سخن از دعوت و تبليغ است نه سخن از مناظره و احتجاجات در سخن تبليغ آن هم اول دعوت به حكمت است مبرهن است موعظه حسنه است جدال احسن است و مانند آن از آن به بعد اگر كسي خواست آيات الهي را بر آنها تلاوت بكند خب همين حرفها را تلاوت مي‌كند و بيانش هم اين است كه ملكوت شما اين است و اگر نه سخن از تبليغ نيست يا سخن از تبليغ هست ولي سخن از نشر آيات نيست خب نه اين‌طور تعبير ندارد آيه سورهٴ مباركهٴ «انعام» حاكم است فرمود شما در مناظرات اگر بخواهيد سب بكنيد خب آنها هم سب مي‌كنند ﴿وَلاَتَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ﴾[3] شما به اين بتهاي بت‌پرستها بد نگوييد خب آنها هم برمي‌گردند به معبود شما بد مي‌گويند ﴿وَلاَتَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ فَيَسُبُّوا اللّهَ عَدْوًا بِغَيْرِ عِلْمٍ﴾ يك وقت است نه سخن از تبليغ است و قيام است و مبارزه است نه مناظره آن گاه نوبت به ﴿أُفٍّ لَّكُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ﴾[4] هم مي‌رسد آن‌گاه تبر گرفتن ﴿فَجَعَلَهُمْ جُذَاذاً إِلَّا كَبِيراً لَّهُمْ﴾ هم مي‌رسد و مانند آن همين سورهٴ مباركهٴ «انعام» كه در مكه نازل شد و فرمود شما بت بت‌پرستها را بد نگوييد اين در مقام احتجاج است وگرنه وقتي كه حكومت اسلامي فاتح شد و جنگي شد و وارد مكه شدند فرمود كه همه اين بتها را بايد از كعبه و بالاي كعبه و درون كعبه به دور بيندازيد و بخشي از اين بتها را هم در آن باب بني شيبه در آنجا دفن كردند بعد هم گفتند مستحب است حاجيها و معتمر‌ها وقتي وارد حرم مطهر مي‌شوند از باب بني شيبه وارد بشوند كه روي اين بتها پا بگذارند البته الآن در كنار مسعا يك دري هست به نام بني شيبه ولي آن باب معروف نيست براي اينكه آن فاصله بين باب و كعبه خيلي كم بود الآن اين فاصله خيلي است ولي سر اينكه فرمودند مستحب است در اسلام وقتي حاجي يا معمتر وارد حرم مطهر مي‌شود از باب بني شيبه وارد بشود براي اينكه روي اينها پا بگذارد خب يك وقت است سخن از جنگ است و جهاد است و مبارزه است كار ﴿فَجَعَلَهُمْ جُذاذًا إِلاّ كَبيرًا لَهُمْ﴾[5] هست كار دفن در باب بني شيبه هست روي آن پا گذاشتن هست و مانند آن يك وقت است نه بحث در مناظره‌هاي فرهنگي و استدلالها و محاجه است آن فقط ﴿ادْعُ إِلَي سَبِيلِ رَبِّكَ بِالحِكْمَةِ وَالمَوْعِظَةِ الحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾[6] خب

‌پرسش: ... پاسخ: بله ديگر اما بعد از اينكه همه اين حرفها را اين درباره شخص آن بلعم است كه مخاطب حاضري ندارد چون مخاطب خاص نمي‌گويد كه شما كلبيد آن درباره كسي است كه آيات الهي را به هدر داده است و با داشتن همه امكانات اهتدا به ضلالت گراييده است فرمود داستانش اين است

پرسش ...

پاسخ: بالأخره يك بحث در اين است كه مشار اليه ذلك چيست يك بحث اين است كه با اينكه قصه قريب الوقوع است و معهود لفظي و ذهني و ذكري است چرا هذا تعبير نفرمود و ذلك تعبير فرمود

پرسش ...

پاسخ: چرا؟ يعني اين مطلبي كه ما گفتيم مثل قوم مكذب است يعني فرمود كه ﴿فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الكَلْبِ إِن تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَثْ﴾ بعد مي‌فرمايد ﴿ذلِكَ مَثَلُ القَوْمِ الَّذِينَ﴾[7] نه آن غاوين يعني اين داستان داستان مكذبين است

خب اينكه فرمود ﴿وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ الجِنِّ وَالإِنْسِ﴾ ذرأ يعني «خلق» «انشأ» «اوجد» و مانند آن در سورهٴ مباركهٴ «ملك» هم هست در سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» هم به اين صورت آمده است كه ما شماها را آفريديم و حشر شما به طرف خداست آيهٴ 79 سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» اين است ﴿وَهُوَ الَّذِي ذَرَأَكُمْ فِي الأَرْضِ وَإِلَيْهِ تُحْشَرُونَ﴾ كه مشابه اين آيه در سورهٴ مباركهٴ «ملك» هم آمده خب پس ذرأ يعني «خلق» و «انشأ» منتها عمده در اين لامي است كه فرمود ﴿وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ الجِنِّ وَالإِنْسِ﴾ ما بسياري از افراد جن و انس را براي دوزخ خلق كرديم با اينكه در سورهٴ مباركهٴ «ذارايات» آن آيه معروف هست كه ﴿وَمَا خَلَقْتُ الجِنَّ وَالإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ﴾[8] و بسياري از آيات قرآني هدف خلقت را رحمت و ورود در بهشت و مانند آن ذكر كردند مثل اينكه فرمود ﴿إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ شَاهِداً وَمُبَشِّراً وَنَذِيراً ٭ وَدَاعِياً إِلَي اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَسِرَاجاً مُّنِيراً﴾[9] آن‌گاه خطاب به مردم كرد فرمود ﴿لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ﴾ ما پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را با اين خصوصيات فرستاديم تا شما مؤمن بشويد در آيه ديگر فرمود ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللّهِ﴾[10] كه همه موارد با لام ياد شده است درباره نزول قرآن فرمود ﴿كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ مُبَارَكٌ لِيَدَّبَّرُوا﴾[11] در بخش ديگر فرمود ﴿وَلَقَدْ صَرَّفْنَا فِي هذَا القُرْآنِ لَيَذَّكَّرُوا﴾[12] در آيه ديگر فرمود ﴿يُنَزِّلُ عَلَي عَبْدِهِ آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ لِيُخْرِجَكُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ﴾[13] اصلاً آيات الهي آمده است تا شما را خدا نوراني كند در سورهٴ «حديد» فرمود ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالبَيِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الكِتَابَ وَالمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالقِسْطِ﴾[14] در بخش ديگر فرمود ﴿يَدْعُوكُمْ لِيَغْفِرَ لَكُمْ مِنْ ذُنُوبِكُمْ﴾[15] خودش انبياي او فرشتگان او همه عنايت دارند تا انسان بهشتي بشود پس آيات فراواني در قرآن هدف خلقت را بهشتي شدن مردم مي‌داند البته بهشتي شدن هم يك معرفت مي‌خواهد و يك عبادت بخش افعال را كه عبادي است در بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «ذاريات» ذكر كرد كه فرمود ﴿وَمَا خَلَقْتُ الجِنَّ وَالإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ﴾[16] بخش علمي‌اش را در پايان سورهٴ «طلاق» ذكر كرد كه فرمود ﴿اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَماوَاتٍ وَمِنَ الأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الأَمْرُ بَيْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلَي كُلِّ شَي‌ءٍ قَدِيرٌ وَأَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِكُلِّ شَي‌ءٍ عِلْمَاً﴾[17] فرمود اين نظام كيهاني اين مجموعه را ذات اقدس الهي آفريد تا شما عالم بشويد خب اين ديگر نيازي ندارد كه ما بگوييم آن ﴿لِيَعْبُدُونِ﴾[18] ‌اي «ليعرفون» ﴿لِيَعْبُدُونِ﴾ آن معناي خاص خودش را دارد البته عبادت بدون معرفت ممكن نيست يا سودمند نيست ولي معرفت را آيه سورهٴ «طلاق» حل مي‌كند يعني انسان براي دو چيز خلق شده است يكي علم يكي هم عبادت نه علم بي عبادت سودمند است نه عبادت بي علم مؤثر است پس آن بخشهاي عبادي را آن بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «ذاريات» تأمين مي‌كند كه ﴿وَمَا خَلَقْتُ الجِنَّ وَالإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ﴾ بخش علمي را آيهٴ دوازده سورهٴ «طلاق» تأمين مي‌كند كه فرمود ﴿اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَماوَاتٍ وَمِنَ الأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الأَمْرُ بَيْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلَي كُلِّ شَي‌ءٍ قَدِيرٌ وَأَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِكُلِّ شَي‌ءٍ عِلْمَاً﴾ خب پس اگر كسي عالم به توحيد شد و موحد بود و عبادت كرد اين به هدف مي‌رسد خب آيات قرآن كريم قابل شمارش نيست در اين زمينه كه خدا فرمود من خودم انبياي من اولياي من فرشتگان من و همچنين عقل و فطرتي كه دادم همه براي اين است كه بشر را به بهشت برسانم بنابراين اين آيه بايد توجيه بشود كه يعني چه اينكه خدا فرمود خيلي از افراد را من براي جهنم خلق كردم يعني چه اين لام يا لام عاقبت است يا غايت بالعرض كه شايد جمع هر دو آسان باشد لام عاقبت اين است كه هدف ما بهشتي شدن مردم است ولي عده‌اي به سوء اختيار خودشان نمي‌پذيرند پايان كارشان جهنم است ولو اينكه در درجه اول هدف چيز ديگر بود ولي اينها به هدف نمي‌رسند خودشان با سوء اختيار خود مسير را برمي‌گردانند نظير آنچه كه درباره فرعون گفته شد كه ذات اقدس الهي مي‌فرمايد كه ما موسي را دستور داديم به اين امواج نيل كه موسي را به طرف قصر فرعون ببرد ﴿فَالتَقَطَهُ آلُ‌فِرْعَوْنَ لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوّاً وَحَزَناً﴾[19] با اينكه آنها وقتي اين جعبه را گرفتند و در آن را باز كردند ديدند يك نوزاد است گفتند اين را نكشيد ﴿قُرَّتُ عَيْنٍ لِّي وَلَكَ﴾[20] يك نور چشمي باشد براي ما پس آنها به عنوان قرة العين اين بچه را از جعبه درآوردند و نگهداري كردند ولي ذات اقدس الهي مي‌فرمايد اينها آن بچه را گرفتند تا اين بچه دشمن اينها بشود لذا اين لام مي‌گويند لام عاقبت است نه لام غايت ﴿لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوّاً وَحَزَناً﴾[21] از اين قبيل است مثل اينكه خود وجود مبارك موساي كليم(سلام الله عليه) به ذات اقدس الهي عرض كرد ﴿وَقَالَ مُوسَي رَبَّنَا إِنَّكَ آتَيْتَ فِرْعَوْنَ وَمَلأَهُ زِينَةً وَأَمْوَالاً﴾ عرض كرد خدايا تو به اينها امكانات مالي دادي زر و زور دادي ﴿رَبَّنَا لِيُضِلُّوا عَن سَبِيلِكَ﴾[22] خدايا تو به اينها همه امكانات را دادي تا مردم را از راه تو گمراه بكنند خب اين لام لام عاقبت است نه لام غايت ذات اقدس الهي به كسي قدرت نمي‌دهد كه مردم را گمراه كنند كه كه هدف خدا از انعام و لطف اين باشد كه كسي خودش گمراه بشود و ديگران را گمراه بكند پس در آيه‌اي كه وجود مبارك موساي كليم به ذات اقدس الهي درباره فرعون عرض كرد ﴿رَبَّنَا لِيُضِلُّوا عَن سَبِيلِكَ﴾ يعني عاقبت اين سرمايه داري حرام اضلال مردم است وگرنه هدف اعطاي ثروت كه اضلال مردم نيست كه خداوند اينها را متنعم كرده باشد كه اينها مردم را گمراه بكنند خب پس اين لام مي‌شود لام عاقبت بياني كه سيدنا الاستاد(رضوان الله عليه) دارند اين است كه اين لام لام غايت است منتها غايت بالعرض بيان ذلك اين است كه موجوداتي كه در عالم مجردات‌اند هر كدام به مقصد خاصشان مي‌رسند بدون تزاخم يعني هر فرشته‌اي كه خلق شده است و ﴿وَمَا مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَعْلُومٌ﴾[23] به همان هدف خاص مي‌رسد بدون زحمت اما در نشئه حركت و در نشئه تزاحم اين‌چنين نيست كه همه عاقل و معصوم باشند بالأخره تزاحم هست و جذب شهوت و دفع غضب هست مشكلات اين دو قوه باعث عصيان و تبهكاري خواهد شد و مانند آن چند دليل درباره اين انحراف قرآن كريم ذكر مي‌كند و بخش مهمش هم همان بخش پاياني است كه فرمود ﴿أُولئِكَ كَالأَنْعَامِ﴾ حالا سر اينكه اينها چطور انعام‌اند روشن خواهد شد بنابراين اينها غايات بالعرض‌اند غايت بالعرض ايشان مثال مي‌زنند مثل اينكه يك نجار ماهري كه بخواهد در درست كند بالأخره در جزء صنايع اين عالم است اين‌طور نيست كه خود عالم در داشته باشد عالم آنچه كه مي‌پروراند چوب است و ميخ است و امثال ذلك اما حالا در سازي يك كار صنعتي است اين احتياج دارد به نجاري به منحت به تيشه به اره به برش بالأخره يك مقدار ضايعات دارد بعد يك مقدار چوب هم در درست مي‌شود اين كفار جزء ضايعات و فضولات انساني‌اند اينها جز ضايعات‌اند يك عده مي‌مانند البته براي بهشت يك بحث در اين است كه آيا اكثري مردم در جهنم‌اند نه اكثري مردم در جهنم نمي‌مانند اكثري به طرف رحمت برمي‌گردند در بحثهاي جهان‌بيني سخن از دنيا مطرح نيست سخن از بزرخ هم مطرح نيست مجموع دنيا و برزخ نسبت به ابديتي كه انسان در پيش دارد «بضعة من العالم» است اگر كسي واقعاً جهان‌بيني قرآني دارد و بحث مي‌كند روي ابديت بايد فكر بكند نه روي دنيا كه «دنيا بضعة من العالم» اين دنيا هر اندازه هم كه عمر داشته باشد نسبت به ابديت قابل قياس نيست تبهكاران مي‌روند دوزخ حالا يا در برزخ تطهير مي‌شوند براي اينكه برزخ براي عده‌اي «حفرة من حفر النيران»[24] يا اگر هم در برزخ تطهير نشدند در قيامت در همان ساحره قيامت عذاب مي‌بينند يا وارد جهنم مي‌شوند ولي سرانجام بهشت خواهند رفت كساني كه مخلد در نار باشند بسيار كم‌اند آن كافر معاند است كه مخلد در نار است وگرنه بسيار اصلاً موحد كه مخلد در نار نيست هيچ اهل كتابي مخلد در نار نيست آنها كه مستعضف‌اند كه اهل سوخت و سوز نيستند آنها كه حجه خدا بر آنها بالغ نشده است نرسيد به آنها كه اينها نمي‌سوزند حالا ممكن است به درجات عالي بهشت راه پيدا نكنند ولي اينها كه جهنم نمي‌روند آنهايي كه واقعاً حق برايشان روشن شد و گناه كردند خواه موحد خواه غير موحد آنها سوخت و سوزي دارند و هيچ كدام از آنها هم مخلد نيستند مخلدين فقط آن كفار معاند هستند و آنها هم نسبت به كل انسانها في غاية القله‌اند وقتي ابديت را ما فكر مي‌كنيم بالأخره «من رحمة بدي و الي ما بدي يعود» از رحمت آمدند و به رحمت روند باز «من رحمة بدي و الي ما بدي يعود» اين‌طور نيست كه كل نظام به مقصد نرسد و اكثري به طرف بطلان بروند اين‌طور نيست سرانجام اكثري به رحمت الهي است منتها عذاب خدا طوري است كه يك لحظه‌اش هم قابل تحمل نيست حالا انسان بگويد كه هشتاد سال مي‌سوزد بعد مي‌رود بهشت[25] يك لحظه‌اش قابل تحمل نيست چه رسد به هشتاد ساعت اين كه اين همه ناله مي‌كنند براي آن است كه قابل تحمل نيست حالا ناله ائمه(عليهم السلام) را انسان مي‌گويد براي تعليم است ناله اين همه علما و زهاد و بزرگان آن كه براي تعليم نيست يك خبرهايي است كه بالأخره قابل تحمل نيست حالا چون قابل تحمل نيست انسان بايد كاملاً احتياط كند احتياط را هم كه قبلاً ملاحظه فرموديد يعني دور دينش را حائط بكشد مي‌گويند فلان كس آدم محتاطي است يعني باغ ديانت او اين ميوه‌هاي ديانت او محفوظ است دورش حائط دارد ديوار دارد هر كسي نمي‌آيد از دين او استفاده كند چيزي از او بخواهد كم كند زياد كند و اينها اما كسي كه اهل احتياط نيست مثل يك باغباني است كه دور باغش را حائط نكشيده هر كسي بخواهد بيايد ميوه بچيند مي‌چيند اين كه وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) به كميل فرمود «اخوك دينك فاحتط لدينك»[26] يعني حالا كه دين پيدا كردي اين يك باغ خوبي است ميوه خوبي دارد دورش ديوار بكش اگر حائط نكشي اهل احتياط نباشي حائطه نگيري «تأخذ الحائطة لدينك»[27] نباشد خب هر كسي مي‌آيد از اين ميوه مي‌چيند مي‌رود ديگر يك آدم غير محتاط مثل آن باغباني است كه زحمت كشيده باغ خوب فراهم مي‌كرده درختهايش هم پربار است اما هر كسي بيايد مي‌چيند مي‌رود اين محتاط نيست اما يك آدم محتاط دور دينش را ديوار مي‌كشد اكثري مردم در آن ابديت به بهشت مي‌روند ولو يك مدتي البته مي‌سوزند حالا يا در برزخ مي‌سوزند يا در ساحره قيامت رنج مي‌برند يا در خود جهنم منتها يك لحظه‌اش قابل تحمل نيست حالا چه رسد به احقابي از عذاب پس روي جهان‌بيني هدف خدا تأمين است يعني اكثري به طرف رحمت مي‌روند اگر در سورهٴ مباركهٴ «هود» فرمود به اينكه اينها با هم اختلاف دارند ولي ذات اقدس الهي بشر را براي رحمت آفريده است و اكثري و خلقت اصولاً بر رحمت است ناظر به آن رحمت الهي است آيهٴ 118 و 119 سورهٴ مباركهٴ «هود» اين است ﴿وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلاَ يَزَالُونَ مُخْتَلِفِينَ ٭ إِلَّا مَن رَحِمَ رَبُّكَ وَلِذلِكَ خَلَقَهُمْ﴾ خدا اصلاً مردم را براي رحمت خلق كرده است گرچه برخي احتمال مي‌دادند كه ﴿وَلِذلِكَ خَلَقَهُمْ﴾ يعني براي اختلاف خلق شدند آن اختلاف محمود و ممدوح نه اختلاف مذموم لكن اين جمله‌اي كه نزديك است عنواني كه نزديك است و قدر متقين است همين است﴿إِلَّا مَن رَحِمَ رَبُّكَ وَلِذلِكَ خَلَقَهُمْ﴾ يعني براي همين رحمت خلق شدند بنابراين در آن جهان‌بيني هيچ محذور كلامي وجود ندارد كه بالأخره اكثري مردم به رحمت مي‌رسند در سير ابديتشان البته وگرنه اكثري مردم گرفتار سوخت و سوزند اما

‌پرسش: ...

پاسخ: همين ديگر اكثرشان لا يؤمنون اكثرشان لا يعقلون اين اكثري كه لا يؤمنون‌اند لا يعقلو اينها اولاً دنيا هنوز به پايان نرسيده قرآن كريم وعده داد كه وجود مبارك حضرت(سلام الله عليه) ﴿لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ المُشْرِكُونَ﴾[28] ﴿وَكَفَي بِاللَّهِ شَهِيداً﴾[29] اين آيات فراون است بالاخره جهان به سوي عدل و داد مي‌رود كه كل جهان مي‌شود جهان عدل و داد البته در همان محدوده عدل وداد كه نظام نظام ولوي است باز هم يك گروه كمي گناه مي‌كنند اما بالأخره ذات اقدس الهي به بركت حضرت(سلام الله عليه) جهان را پر از عدل و داد خواهد كرد هنوز به آنجا نرسيده و دنيا هم تمام نشده كه آنجا اكثرهم مؤمن‌اند عاقل‌اند متدين‌اند و مانند آن ولي اگر ما روي ابديت حساب بكنيم بالأخره اكثريت به فلاح مي‌رسند همان اكثري كه لا يؤمنون‌اند اين‌چنين نيست كه معاند باشند مخلد در نار باشند كه اين لام يا لام غايت بالعرض است كه لازمه اين عالم سوخت و سوز داشتن است

‌پرسش ...

پاسخ: بله كافر غير معاند كه مخلد نيست يعني بيچاره نرسيده حجت الهي براي او بازگو نشده مخلد نيست اگر مستضعف باشد كه اهل عذاب نيست اصلاً و اگر نه «غلبت عليه شقوته» باشد و مانند آن اين هم مخلد نيست ولي بالأخره چون هيچ عنادي با ذات اقدس الهي ندارد در اثر «غلبت عليه شقوته» گرفتار معصيت شده است

پرسش ...

پاسخ: آنها معاندين‌اند ديگر خب ناصبيها اين‌چنين‌اند اما غير ناصبي كه اين‌طور نيستند كه

پرسش ...

پاسخ: ﴿وَالَّذِينَ كَفَرُوا﴾ دو قسم‌اند آنها كه معاندند مخلد درنارند آنها كه نه در محيط كفر تربيت شدند آنها هم مي‌گويند خدايا اگر براي ما حق كاملاً روشن مي‌شد ما قبول مي‌كرديم

‌پرسش ...

پاسخ: بله اما آنها كه تحت ولايت‌اند آنها كه اوليايشان طاغوت‌اند تحت ولايت طاغوت‌اند و اما آنهايي كه نه تحت ولايت نيستند معاند نيستند «غلبت عليهم شقوتهم» آنها ممكن است بعد از يك مدت سوخت و سوز مورد عنايت خدا قرار بگيرند «و ان تخلد فيها المعاندين» همين حالا يا ملحد است يا جزء اقليتهاي ديني است يا جزء اقليتهاي مذهبي است فرق نمي‌كند هر كدام از اين سه گروه باشند اگر واقعاً حق براي او روشن شد عالماً عامداً در برابر خدا مي‌ايستد بله مخلد في النار است اما نه اگر كسي حق براي او روشن نشد گرفتار «غلبت عليه شقوته» است اين اميد رحمت الهي هست خب البته بعد از احقابي از عذاب نه اينكه همين‌طوري حالا ممكن است وارد بهشت نشوند در اعراف يا جاي ديگر به سر ببرند اين لام را ما لام غايت بالعرض بگيريم برگشتش همين است و لام عاقبت هم بگيريم كه غالب مفسران معنا كردند هم همين خواهد بود فرمود ﴿وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ الجِنِّ وَالإِنْسِ﴾ اينجا معركه آراء بين فخر رازي و زمخشري است يعني بين اين دو طرز تفكر اشاعره و معتزله كه فخر رازي خيلي مباهات مي‌كند كه اين آيه اصلاً روشن است دلالت بر جبر مي‌كند و مانند آن با اينكه معتزله براهين خوبي اقامه كردند و حق هم با آنهاست منتها حق با آنهاست در ابطال جبر نه گرايش به تفويض چون بين جبر و تفويض فاصله خيلي است اينها از جبر درآمدند به دام تفويض افتادند كه خطر تفويض اگر بدتر از جبر نباشد كمتر نيست در حالي كه بين جبر و تفويض منزله‌اي است كه «اوسع ما بين الارض و السماء» است اينها بايد آن‌جا مي‌رفتند برهاني كه ذات اقدس الهي نقل مي‌كند اين است كه ما به اينها قلب داديم كه اينها فقيهانه زندگي كنند نكردند ما به اينها چشم داديم كه اينها مبصرانه به سر ببرند نبردند به آنها گوش داديم كه سميعانه زندگي كنند نكردند در سورهٴ مباركهٴ «نحل» فرمود به اينكه خداوند افراد را كه از ارحام مادرشان به دنيا آورد چيزي نمي‌دانستند به اينها مجاري ادراكي داد آيهٴ 78 سورهٴ «نحل» اين است كه ﴿وَاللَّهُ أَخْرَجَكُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَيْئاً﴾ و براي اينكه عالم بشويد ﴿وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالأَبْصَارَ وَالأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ﴾ كسي كه عالم نيست بخواهد عالم بشود از راه چشم و گوش عالم مي‌شود پس اول سمع است بعد بصر سمع و بصر بعد نوبت به فؤاد مي‌رسد لذا اول سمع و بصر را ذكر كرد بعد فؤاد را ذكر فرمود لكن در اين مورد يعني آيهٴ 179 سورهٴ «اعراف» كه محل بحث است اول از قلب شروع كرده چون اول دل آلوده مي‌شود وقتي دل آلوده شد ديگر چشم و گوش از كار مي‌افتند اينها يك قلب فقيه ندارند فقه گفتند آن دانشي است كه با حال آخرت هم سودمند باشد يعني اگر كسي طبيب خوبي است و مهندس خوبي است و از اين راه دارد بهره دنيايي و اخروي مي‌برد هم سعادت آخرتش را تأمين مي‌كند هم مشكلات نظام را تأمين مي‌كند چنين طبيب يا مهندسي است داراي قلوبي‌اند كه ﴿يَفْقَهُونَ بِهَا﴾ فقه را گفتند كه آن علمي است كه به درد دنيا و آخرت بخورد يك چنين چيزي است خب آنها مي‌شوند فقيه فرمود ما به آنها قلب داديم گاهي مي‌فرمايد كه ﴿لاَيَفْقَهُونَ بِهَا﴾ اين عقل همان است كه «ما عبد به الرحمان و اكتسب به الجنان»[30] وگرنه عقل نيست گاهي فقه تعبير مي‌كند فقه همان است كه بالأخره سرانجام به درد آخرت بخورد فرمود ﴿لَهُمْ قُلُوبٌ﴾ اما ﴿لاَيَفْقَهُونَ بِهَا﴾ ما به اينها قلب داديم ..[31] ولي فقط طبيب شدند مهندس شدند يا دامدار شدند يا كشاورزش شدند ما مي‌خواستيم اينها فقيه بشوند يعني آن دامداري كه دامداري‌اش را براي دنيا و آخرت بخواهد آن كشاورزي

كه كشاورزي‌اش را براي دنيا و آخرت بخواهد آن طبيب و مهندسي كه طب و هدسه‌اش را براي دنيا و آخرت بخواهد ولي اينها فقط براي دنيا خواستند ﴿لَهُمْ قُلُوبٌ لاَيَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لاَيُبْصِرُونَ﴾ اينها اهل نظرند نه اهل بصر اينكه در بخش پاياني همين سورهٴ مباركهٴ «اعراف» كه به خواست خدا بعد از چند آيه در پيش داريم آيهٴ 198 همين سورهٴ «اعراف» فرمود ﴿وَإِن تَدْعُوهُمْ إِلَي الهُدَي لاَيَسْمَعُوا وَتَرَاهُمْ يَنظُرُونَ إِلَيْكَ وَهُمْ لاَيُبْصِرُونَ﴾ ناظر به همين است كه بعضي اهل نظرند نه اهل بصر

‌پرسش ...

پاسخ: نه مسيرش از همان راهي است كه بعد در ذيل مي‌آيد كه مهم آن است حالا آن مهمش را عرض كنيم بعد آن وقت چشم و گوش هم راهشان را عوض مي‌كند خب در آنجا فرمود ﴿تَرَاهُمْ يَنظُرُونَ إِلَيْكَ وَهُمْ لاَيُبْصِرُونَ﴾ اينها اهل نظرند نه اهل بصر اگر بعضي از ادباي ما چه در نثر چه در نظم گفتند نه هر چشمي بصر دارد همين است كه خيليها اهل نظرند و اهل بصر نيستند در اين آيه فرمود اينها مي‌آيند تو را نگاه مي‌كنند ولي نمي‌بيند تو را به عنوان يك آدم عرب مي‌شناسند ﴿تَرَاهُمْ يَنظُرُونَ إِلَيْك﴾ اما ﴿وَهُمْ لاَيُبْصِرُونَ﴾ تو را به عنوان اينكه فرزند عبداللهي اهل حجازي اهل قريشي حجازي هستند عربي حرف مي‌زني نگاه مي‌كنند اما به عنوان اينكه رسول الله هستي نمي‌بينند

‌پرسش ...

پاسخ: بله اما ﴿نَبْتَلِيهِ﴾[32] يعني ما او را قدرت سمع به او داديم همين است ديگر آيه سورهٴ «نحل» هم همين است كه ديگر ﴿وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالأَبْصَارَ﴾ اما ﴿لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ﴾ اين ﴿لَعَلَّهُمْ﴾ را عمل نكردند خب بعد فرمود كه﴿وَلَهُمْ آذَانٌ لاَيَسْمَعُونَ بِهَا﴾ اينها گوش دارند ولي نمي‌شنوند سميعانه به سر نمي‌برند سر همه اين خطرها اين است كه ﴿أُولئِكَ كَالأَنْعَامِ﴾ اينها با اينكه كار درندگي هم دارند آدم كشي دارند قسمت مهم اين كارها هم الآن خطرهايي كه شما مي‌بينيد جهان را تهديد مي‌كند كه اينها كالسباع‌اند نه كالانعام اما اصلش گرفتار شهوت‌اند براي اينكه به آن شهوت برسند خوي درندگي دارند اين خوي درندگي را ذات اقدس الهي به انسان داد كه انسان دفع كند آن خطر خود را نه اينكه با اين بشود گرگ خوي درندگي يك نعمت خوبي است يعني خوي دافعه يك نعمت خوبي است براي اينكه هر خطري كه مي‌آيد انسان احساس مي‌كند دردش مي‌آيد جبران مي‌كند دفع مي‌كند اين غضب قوه غضبيه را خدا به او داد كه جلوي خطر را بگيرد انسان به مشكلات خودش برسد فرمود اينها چون كالانعام‌اند انعام «همها بطونها» چون مي‌خواهند به شهوت برسند راهي ندارند مگر اين كه رقيب را از پا دربياورند جنگ‌اندازي و جنگ افروزي مي‌كنند خب پس اگر كسي گرفتار شهوت شد آن‌گاه از راه اين شهوت گرفتار اجوفين مي‌شود قلب آلوده خواهد شد وقتي قلب آلوده شد سمع و بصر هم به دنبال قلب منحرف مي‌شود خب بالأخره سامعه را چه كسي رهبري مي‌كند باصره را چه كسي رهبري مي‌كند اين قلب است كه دستور مي‌دهد فلان نگاه نامحرم را بكن ديگر وگرنه باصره كه گناهي ندارد كه باصره در تحت رهبري و تصميم گيري است مركز تصميم گيري وقتي لايفقه شد به باصره هم دستور مي‌دهد به ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ﴾[33] عمل نكن به سامعه هم دستور مي‌دهد كه آن آهنگ نامشروع را هم گوش بده پس كالانعام‌اند چون كالانعام‌اند مسير قلبشان عوض مي‌شود در درجه اول آن‌گاه عين و بصرشان هم عوض خواهد شد حالا تتمه‌اش بماند براي جلسه بعد.

«والحمد لله رب العالمين»


[1] اعراف/سوره7، آیه178.
[2] اعراف/سوره7، آیه177.
[3] انعام/سوره6، آیه108.
[4] انبیاء/سوره21، آیه67.
[5] انبیاء/سوره21، آیه58.
[6] نحل/سوره16، آیه125.
[7] اعراف/سوره7، آیه176.
[8] ذاریات/سوره51، آیه56.
[9] احزاب/سوره33، آیه45 ـ 46.
[10] نساء/سوره4، آیه64.
[11] ص/سوره38، آیه29.
[12] اسراء/سوره17، آیه41.
[13] حدید/سوره57، آیه9.
[14] حدید/سوره57، آیه25.
[15] ابراهیم/سوره14، آیه10.
[16] ذاریات/سوره51، آیه56.
[17] طلاق/سوره65، آیه12.
[18] ذاریات/سوره51، آیه56.
[19] قصص/سوره28، آیه8.
[20] قصص/سوره28، آیه9.
[21] قصص/سوره28، آیه8.
[22] یونس/سوره10، آیه88.
[23] صافات/سوره37، آیه164.
[24] . بحار الانوار، ج6، ص215.
[25] . كلمه بهشت جايگزين كلمه جهنم شود.
[26] . وسائل الشيعه، ج27، ص167.
[27] . بحار الانوار، ج2، ص259.
[28] توبه/سوره9، آیه33.
[29] فتح/سوره48، آیه28.
[30] . كافي، ج1، ص11.
[31] . افتادگي صوتي دارد.
[32] انسان/سوره76، آیه2.
[33] نور/سوره24، آیه30.