درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

78/07/10

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/سوره اعراف/آیه 172 تا 174

 

﴿وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَني آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَليٰ أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَليٰ شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنّا كُنّا عَنْ هذا غافِلينَ﴾ ﴿أَوْ تَقُولُوا إِنَّما أَشْرَكَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ وَ كُنّا ذُرّيَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ أَ فَتُهْلِكُنا بِما فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ﴾ ﴿وَ كَذلِكَ نُفَصِّلُ اْلآياتِ وَ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ﴾

 

جريان سعادت انسان به قدري مهم است كه ذات اقدس الهي از تمام علل و عوامل ممكن براي تأمين سعادت انسان يادآوري كردند و افاضه كردند هم از راه عقل هم از راه فطرت هم از راه كتاب و سنت كه هيچ راهي براي غفلت باز نشود هم انسان حقيقت تابنده و ارزنده است و هم جريان قيامتي كه در پيش است خيلي مهم است و هدف انبيا (عليهم السلام) هم پرورش انسان است لذا گاهي ذات اقدس الهي از راه عقل استدلال مي‌كند گاهي از راه كتاب و سنت استدلال مي‌كند گاهي هم از راه فطرت از راه عقل در بسياري از آيات فرمود كه اگر كسي اولوالالباب باشد اگر اولولابصار باشد اگر اولوالنهي و مانند آن باشد اين مطلب را به خوبي درك مي‌كند يا مي‌فرمايد افلا تعقلون افلا تتفكرون افلا .. و مانند آن، كه با براهين عقلي انسان را توجيه مي‌كند و در حقيقت احتجاج مي‌كند گاهي هم از راه كتاب و سنت و وحي احتجاج مي‌كند نظير آنچه در سورهٴ مباركهٴ «نساء» مبسوطاً گذشت كه فرمود ما انبيا را فرستاديم و بر آنها كتاب نازل كرديم تا كسي در قيامت احتجاج نكند كه چرا براي ما حجت نفرستاديد آيه 165 سورهٴ مباركهٴ «نساء» اين بود ﴿رُسُلاً مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ لِئَلاّ يَكُونَ لِلنّاسِ عَلَي اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾ بعد از فرستادن اين همه انبيا كسي حق احتجاج ندارد نمي‌تواند در قيامت حجت اقامه كند كه ما راهنما نداشتيم راه ما مشخص نبود چه اينكه در قيامت مسئولان دوزخ و خزنه دوزخ آن ملائكه (عليهم السلام) كه موكل دوزخ‌اند به دوزخيان مي‌فرمايند: ﴿أَ لَمْ يَأْتِكُمْ نَذيرٌ قالُوا بَلي﴾[1] آنها احتجاج مي‌كنند مي‌گويند مگر انبيا مرسلين اولياي الهي (عليهم السلام) از طرف خدا نيامدند كه شما را هدايت كنند مي‌گويند چرا آمده خب اين راه‌ها را ذات اقدس الهي به عنوان راه احتجاج بازگو مي‌كند هم عقل و هم نقل اما اين آيه محل بحث كه آيه فطرت است يك راه سومي است كه ذات اقدس الهي ارائه كرده است و اين فطرت براي انسان است بالجمله نه في الجمله يعني به نحو موجبه كليه است قضيه حقيقيه است براي تك تك انسان در هر دوره در هر عصر در هر مصر در هر نسل لذا نفرمود اذ اخذ ربك من الادم يا من الانسان يا من بني آ دم كه احتمال موجبه جزئيه يا قضيه محمله را حمل كند بلكه فرمود: ﴿وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَني آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرّيَّتَهُمْ﴾ تا روشن بشود تمام افراد در اين معاهده سهيم‌اند هيچ فردي نيست كه تعهد نسپرده باشد خب پس اگر يك وقتي فرمود: ﴿أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ﴾[2] آن را كاملاً در اين آيه سورهٴ «اعراف» تبيين كرد توضيح داد كه مبادا كسي خيال بكند كه منظور از انسان في الجمله است انبيا هستند اوليا هستند بزرگان از بشرند كه خدا از اينها تعهد گرفته است آن تعهد و ميثاق نبوت ﴿وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِيِّينَ ميثاقَهُمْ﴾[3] بحث خاص خود را دارد آنچه مربوط به نبوت و رسالت است يك ميثاق ويژه است كه ذات اقدس الهي بين خود و بين انبيا بسته است اما اعتراف به ربوبيت خدا و عبوديت خود اين يك ميثاقي است كه ذات اقدس الهي با تك تك انسانها بسته است پس به نحو جميع است نه مجموع به نحو بالجمله است نه في الجمله به نحو موجبه كليه است نه موجبه جزئيه و نه به نحو مهمله وگرنه مي‌فرمود به اينكه اذ اخذ ربك من الانسان اما اينكه مي‌فرمايد: ﴿وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَني آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرّيَّتَهُمْ﴾ براي آن است كه تك تك افراد را در اين ميثاق و ميعاد الهي مشمول بد‌اند اين مطلب اول.

مطلب دوم آن است كه اين آيه سورهٴ مباركهٴ «اعراف» نه نظير آيات ﴿أَفَلَا تَعْقِلُونَ﴾ و مانند آن است كه احتجاج عقلي باشد و نه نظير آيه سورهٴ مباركهٴ «نساء» است كه احتجاج نقلي باشد كه فرمود: ﴿رُسُلاً مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ لِئَلاّ يَكُونَ لِلنّاسِ عَلَي اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾[4] يا نظير آياتي كه فرشتگان دوزخ (سلام الله عليهم) به دوزخيان مي‌فرمايند ﴿أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَذِيرٌ ٭ قَالُوا بَلَي﴾[5] از آن سنخ نيست يك حجت ثالثه و آن حجت ثالثه حجت فطرت است يك وقت است ذيل آيه را انسان كه بررسي مي‌كند مي‌بيند كه هيچ كسي در هيچ شرايطي بهانه ندارد كسي بگويد من در محيط كفر تربيت شدم اصلاً دسترسي به اين مسائل نداشتم يا من را شستشوي مغزي دادند چنين كسي هم نمي‌تواند بهانه‌اي بياورد براي اينكه در درون او يك چيزي هست اين سخن اجمال درباره آيه.

‌پرسش: ...

پاسخ: اگر اين فطرت خاموش بشود اين فطرت از بين برود آن تبليغ سوئي كه پدران و مادران مي‌كنند يا اولياي مدرسه مي‌كنند بهانه به دست آدم مي‌دهد انسان مي‌تواند بگويد كه ما در محيط شرك تربيت شديم يا در مدرسه شرك درس خوانديم و مشرك شديم لكن اين بهانه را هم در ذيل آيه ذات اقدس الهي از دست اينها گرفته است فرمود شما نه مي‌توانيد بگوييد كه ﴿إِنّا كُنّا عَنْ هذا غافِلينَ﴾ نه مي‌توانيد بگوييد ﴿إِنَّما أَشْرَكَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ وَ كُنّا ذُرّيَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ أَ فَتُهْلِكُنا بِما فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ﴾ معلوم مي‌شود كه در بين اين صوري كه تصوير مي‌شود ذات اقدس الهي از جميع به طور تفصيل اين تعهد را گرفته است حالا اين معهد كجاست اين جاي تعهد كجاست علي عده بايد بحث بشود كه در بحث ديروز يك مقداري از آن مسائل ارائه شد فعلاً بحث در اين است كه موجبه كليه از همه گرفته شده است براي اينكه اگر از هيچ كس گرفته نمي‌شد يا از بعضي گرفته مي‌شد يا از بعضي از تعهد گرفته نمي‌شد يكي از اين دو بهانه‌ها يا دو احتجاج تام بود حجتي كه آنها مي‌توانند در قيامت اقامه كنند در همين آيه به دو صورت اقامه شده يكي اينكه غفلت يكي وراثت همين دو چيز است اگر خداوند از هيچ كس اين تعهد را نگيرد اينها در قيامت مي‌گويند ما غافل بوديم ﴿إِنّا كُنّا عَنْ هذا غافِلينَ﴾ يا اگر از آبائ نگيرند از ابناء بگيرند از نسل قبل تعهد نگيرند از نسل بعد تعهد بگيرند نسل قبل مي‌گويند ﴿إِنّا كُنّا عَنْ هذا غافِلينَ﴾ غفلت بهانه‌اي خوبي است ولي اگر از نسل قبل بگيرند و از نسل بعد نگيرند و نسل قبل بدون بهانه در اثر اينكه ﴿غلبت عليهم شقوتهم﴾ به شرك گراييدند آنها عذري ندارند براي اينكه غافل نبودند و عالماً عامداً در اثر غلبه شهوت و غضب مشرك شدند اما نسل بعد يعني وارثان آنها مي‌توانند احتجاج به وراثت كنند بگويند به اينكه﴿إِنَّما أَشْرَكَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ وَ كُنّا ذُرّيَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ أَ فَتُهْلِكُنا بِما فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ﴾ ما در خانواده شرك در محيط شرك در مدرسه شرك رشد كرديم ما وارث پديده شرك بوديم خب غفلت كه داشتند اينها هم در حقيقت احتجاج مي‌كنند به غفلت و ارث هم خودشان غافل بودند هم از توحيد غافل بودند هم شرك را به وراثت بردند پس چند طور تصور دارد يكي اينكه از هيچ كس گرفته نشود آن‌گاه حجت و بهانه آنها اين است كه ﴿إِنّا كُنّا عَنْ هذا غافِلينَ﴾ در صورتي كه سالبه كليه باشد اگر از نسل قبل تعهد نگيرند از نسل بعد تعهد بگيرند آن نسل قبل مي‌گويند ﴿إِنّا كُنّا عَنْ هذا غافِلينَ﴾ اگر از نسل قبل تعهد بگيرند از نسل بعد تعهد نگيرند نسل بعد در عين حال كه مي‌تواند بگويد ﴿إِنّا كُنّا عَنْ هذا غافِلينَ﴾ يعني ما از توحيد غافل بوديم مي‌توانند شركشان را توجيه كنند كه ما شرك را به وراثت از بزرگانمان برديم ﴿إِنَّما أَشْرَكَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ وَ كُنّا ذُرّيَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ﴾ اين مي‌شود خلاصه احتجاج براي اينكه هيچ كدام از اين حجتها جمعاً و فرادي مثنا او فرادا مطرح نشود ذات اقدس الهي فرمود من از تك تك انسان تعهد گرفتم هيچ كس در قيامت هيچ بهانه‌اي ندارد خواه در خانواده شرك به دنيا بيايد و مدرسه مشركان برود و در جامعه مشركين زندگي كند و خواه در جوامع توحيدي اين معلوم مي‌شود به اينكه يك راهي است كه بهانه‌ناپذير و غفلت‌ناپذير يك راهي است كه وراثت نمي‌تواند او را از بين ببرد اگر كسي هم در خانواده شرك در محيط شرك در مدرسه شرك درس بخواند هم باز محجوج است براي اينكه يك چيزي در درون او هست كه همه اينها را مي‌توان برطرف بكند او را بايد جستجو كرد چند اشكالي كه در بحث ديروز گذشت آن اشكال را قائلين به عالم ذر پاسخ دادند كه آن پاسخها به تدريج بازگو خواهد شد.

مطلب بعد آن است كه از اين آيه كريمه برمي‌آيد كه انسان نسبت به خودش علم حضوري دارد چرا؟ براي اينكه فرمود: ﴿وَأَشْهَدَهُمْ عَلَي أَنْفُسِهِمْ﴾ انسان را شاهد عليه خود قرار داد يعني گفت خودت را ببين به چه امري اقرار كردي چه مطلبي را امضا كردي و چه تعهدي را سپردي؟ انسان وقتي به خويشتن خويش مراجعه كرد خود را مراجعه كرد ديد ربوبيت خدا را امضا كرد و عبوديت خود را تعهد سپرد ﴿وَأَشْهَدَهُمْ عَلَي أَنْفُسِهِمْ﴾ يعني جعلهم شاهدين علي انفسهم يعني به انسان اين آگاهي را داد كه خودش را بفهمد خب اگر خود فهمي تحليل بشود همان علم حضوري است ديگر براي اينكه عالمي كه معلوم را مي‌فهمد يا بلاواسطه است يا مع‌الواسطه اگر به واسطه صورت او را بفهمد صورتي از معلوم پيش عالم باشد اين مي‌شود علم حصولي اگر خود شيء پيش عالم حاضر باشد اين مي‌شود علم حضوري علم كه از اين دو حال بيرون نيست علم آگاهي شيء است به شيء ديگر آن معلوم يا بدون واسطه پيش عالم حاضر است مي‌شود علم حضوري يا مع‌الواسطه حاضر است مي‌شود علم حصولي مع‌الواسطه يعني به وساطت مفهوم وگرنه ممكن است كه بعضي از علمها مع‌الواسطه باشد ولي مع ذلك علم حضوري مثل اينكه ما فرض بكنيم الف و با و جيم اينها در نظام علِّي بعضها فوق بعض‌اند آن علت نخست در اثر اينك معلول خود را به علم حضوري عالم است و آن معلول، معلول خود را به علم حضوري عالم است آن معلول مع‌الواسطه براي آن علت نخست به علم حضوري معلوم است پس اينكه گفته مي‌شود اگر علم مع‌الواسطه بود علم حصولي است و بلاواسطه بود علم حضوري منظور اين نيست كه هر وساطتي علم را حصولي مي‌كند اگر علم به واسطه صورت حاصله بود مي‌شود علم حصولي اگر علم با حضور خود معلوم تأمين شد مي‌شود علم حضوري يك راه ديگري هم براي تقسيم هست بالأخره براي اينكه شيء يا وجود است يا مفهوم، مفهوم به معني اعم اگر مفهوم معلوم شد مي‌شود علم حصولي مفهوم به معني اعم كه ماهيت را هم مي‌گيرد اگر مفهوم معلوم شد مي‌شود علم حصولي اگر وجود معلوم شد مي‌شود علم حضوري ولي از اين آيه برمي‌آيد كه انسان خود را مي‌فهمد نه اينكه صورتي از انسان پيش انسان هست اين صورت كه مي‌گوييم من يا مفهوم كه مي‌گوييم من اين من به حمل اولي است ولي هو به حمل شايع ما كه من نيستيم آنكه در عربي مي‌گويد انا اين انا به حمل اولي انا است و به حمل شايع هو است اين يك مفهومي است نظير مفاهيم ديگر كه در ذهن ما ترسيم شده است ما كه آن مفهوم نيستيم ما ماييم و اين مفهوم غايب از ماست ما شخصيم و اين مفهوم كلي است مفهوم انا كلي است مفهوم من در فارسي كلي است ما شخصيم او كلي است ما حاضريم و او غايب است اگر كسي مفهوم من را در ذهن ترسيم كند اين من حقيقت او نيست خب بنابراين اينكه ذات اقدس الهي مي‌فرمايد ما انسان را شاهد بر خودش قرار داديم معلوم مي‌شود هر كسي حقيقت خويش را مي‌بيند اين مي‌شود علم حضوري در اين كريمه فرمود ما او را شاهد بر خودش قرار داديم شهادت مستحضريد كه يك موطن تحمل دارد يك موطن ادا موطن تحمل آن است كه شاهد در حين حادثه حضور داشته باشد تا متن حادثه را ببيند و اين را به خاطر بسپارد كه اين را مي‌گويند تحمل شهادت تا در محكمه عدل آنچه را كه تحمل كرده است بازگو كند كه آن را مي‌گويند اداي شهادت آنچه را كه شاهد در محكمه عدل بازگو مي‌كند مقام اداي شهادت است آنچه را كه شاهد در صحنه حادثه مشاهده مي‌كند آن را مي‌گويند تحمل شهادت خب فرمود به اينكه ما انسان را به حقيقت او آگاه كرديم تا اين حادثه را مشاهده كند اين ميثاق بين عبد و مولا را مشاهده كند اين تعهد بين خالق و خلق را مشاهده كند كه اين مي‌شود ظرف تحمل شهادت و در قيامت همين را ادا كند كه مي‌شود ظرف اداي شهادت پس آنچه در موطن اخذ ميثاق و اخذ تعهد مطرح است تحمل شهادت است تحمل شهادت به اين است كه شاهد در متن حادثه حضور داشته باشد از اينجا معلوم مي‌شود كه حقيقت انسان در متن حادثه ميثاق‌گيري حضور دارد يك طرفين ميثاق را مشاهده مي‌كند دو هم ذات اقدس الهي را كه يك طرف ميثاق است و هم خويشتن خويش را از اينكه در متن حادثه حضور دارد معلوم مي‌شود نسبت به ميثاق علم حضوري دارد از اينكه طرفين ميثاق را مي‌بيند معلوم مي‌شود نسبت به ذات اقدس الهي علم حضوري دارد نسبت به خودش هم كه روشن است ﴿وَأَشْهَدَهُمْ عَلَي أَنْفُسِهِمْ﴾ اين ﴿وَأَشْهَدَهُمْ عَلَي أَنْفُسِهِمْ﴾ ناظر به مقام اداي شهادت نيست كه ﴿شَاهِدِينَ عَلَي أَنْفُسِهِم بِالْكُفْرِ﴾[6] بشود كه آن مقام اداست ولي اين مقام تحمل است يعني ما اين كار را كرديم انسان را شاهد بر نفس خود كرديم كه نگاه بكن ببين به ربوبيت چه كسي و عبوديت چه كسي اعتراف و اقرار داري خب از باب تشبيه معقول به محسوس مي‌شود اين‌چنين گفت فرض كنيد يك آينه‌اي را انسان در برابر يك حقيقت تابنده‌اي قرار مي‌دهد اين آينه آن حقيقت را مي‌بيند و نشان مي‌دهد و در برابر آن حقيقت هم خاضع است اگر كسي بتواند سر اين آينه را خم بكند به خود آينه نشان بدهد به آينه بگويد چه كسي را مي‌بيني؟ اين آينه اگر خواست حرف بزند آن صاحب صورت را نشان مي‌دهد مي‌گويد من صاحب صورت را ديدم ابي كه در آينه جان انسان منعكس است خداست و حقيقت انسان يك مرآتي است مانند ساير آيات الهي كه الله را نشان مي‌دهد منتها آينه توان آن را ندارد كه خود را ببيند و اگر از آينه سؤال بكنيم چه كسي را مي‌بينيد يا چه كسي را نشان مي‌دهي جوابي به ما نمي‌دهد چون ساكت است خود را نديد تا بگويد در من جزء صاحب صورت كسي ديگري نيست ولي انسان يك آينه‌اي است كه خدا سر او را خم كرده است و او را به خودش آشنا كرده است درون خود را ديده است آن‌گاه از او سؤال مي‌كنند ﴿أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَي﴾ اگر آينه سرش خم بشود درون خود را ببيند يك انساني در برابر اين آينه ايستاده باشد از اين آينه سؤال بكنيم چه كسي را ديدي نمي‌گويد كه خودم را ديدم كه مي‌گويد فلان كس را ديدم چون مرآت از آن جهت كه مرآت است آن صاحب صورت را نشان مي‌دهد و حرف آينه اين است كه من هيچ ندارم فقط آيت اويم او را دارم نشان مي‌دهم اگر بتوان سر آينه را خم كرد اگر آينه خود را ببيند اگر از آينه سؤال بكنيم چه كسي را ديدي پاسخ آينه اين است كه صاحب صورت را ديدم نه خودم را ذات اقدس الهي سر انسان را خم كرد به خود انسان نشانش داد از انسان اقرار گرفت سؤال كرد چه كسي را مي‌بيني گفت خدا را مي‌بينم فرمود همين حرف را به ياد داشته باش مبادا در قيامت بگويي خدا خود را به من نشان نداد مبادا بگويي من در محيط شرك تربيت شدم تو هميشه آيت مني و من هم هميشه صاحب صورت توام اينكه در خطبه نهج‌البلاغه آمد كه خلق مراياي الهي‌اند مرائي الهي‌اند مرات حق‌اند مرئي حق‌اند و حق در آنها مرئي است ناظر به همين بخش است خب گرچه ﴿أَشْهَدَهُمْ عَلَي أَنْفُسِهِمْ﴾ غير از اشهدهم انفسهم هست اما در اين مرحله‌اي كه ذات اقدس الهي انسان را شاهد بر او قرار داد كه مقام تحمل شهادت است قبل از موطن شهادت قبل از موطن اشهاد ذات اقدس الهي با انسان كه تعهد برقررا كرده است انسان ربوبيت خدا را ديد و عبوديت خود را پذيرفت آن را با چه چيزي پذيرفت؟ از تك تك انسان اين را اقرار گرفته است اگر براساس لسان عقل و استدلال باشد آنها كه در محيط شرك تربيت شدند با شستشوي مغزي به بار آمدند اين ملحداً بالغ مي‌شوند و كافراً رشد مي‌كنند پس محيط عقل نيست عالم ذر هم به آن بياني كه بازگو شد با آن پنج، شش اشكال روبرو بود به هيچ كدام از جوابهايي كه در پيش داريم كافي نيست بر فرض چنين عالمي باشد آن با اين آيه هماهنگ نيست چون آيه دارد به اينكه مبادا كسي بگويد پدران ما شرك ورزيدند خب آنجا جاي شرك نبود و اصولاً اصل تعهدگيري براي آن است كه انسان يادش باشد تا شرك نورزد ما اگر در عالم ديگر تعهد سپرده باشيم و اينجا هيچ يادمان نباشد كه آن احتجاج تام نيست آن اشهاد موثر نيست اصل آن اشهاد براي آن است كه كسي غفلت نكند ما الآن در فضاي غفلت داريم زندگي مي‌كنيم بنابراين اين با خود آن با آيه سازگار نيست پس يك موطني هست كه آن موطن غفلت پذير نيست آن موطن هم با وراثت شرك از بين نخواهد رفت انسان طبق اين آيه شاهد بر نفس خود هست يعني حقيقت خويش را با علم حضوري مي‌يابد و مي‌يابد كه حقيقت او به ربوبيت خدا و عبوديت خود اقرار دارد اما حالا حقيقت او چگونه ربوبيت خدا و عبوديت خود را اقرار دارد شايد نتوان به صراحت از آيه استفاده كرد براي اينكه آيه ندارد و اشهدهم انفسهم دارد ﴿وَأَشْهَدَهُمْ عَلَي أَنْفُسِهِمْ﴾ يعني يك مرحله بعد را ذكر مي‌كند در مرحله قبل اين است كه ذات اقدس الهي از انسان تعهد گرفت ربوبيت خود را و عبوديت انسان را تثبيت كرد اين قباله و ميثاق چه كسي بايد پاي اين قباله را امضا كند؟ شاهد، شاهد انسان كيست خود انسان اينجاست كه فرمود: ﴿وَأَشْهَدَهُمْ عَلَي أَنْفُسِهِمْ﴾ يعني هر كسي را شاهد عليه خود قرار داد فرمود اين را ببين تا در قيامت بهانه نياوري خب اين ﴿أَشْهَدَهُمْ﴾ ناظر به آن مقام امضاست از اين آيه نمي‌شود علم حضوري ميثاق را استنباط كرد ولي از اين جمله مي‌توان استباط كرد كه انسان به خود علم حضوري دارد و در مرحله امضا و تحمل شهادت با علم حضوري خويشتن خويش را يافته است اما اگر ما توانستيم با اين مرحله يك مقدار جلوتر برويم بگوييم آن مقام تعهدسپردن هم علم حضوري است آن‌گاه آن مثال آينه يك مثال كاملي خواهد بود يعني اگر يك انسان مستوي القامه‌اي در برابر آينه قرار بگيرد و اين آينه بتواند سرش را خم بكند خودش را ببيند آن صاحب صورت اگر از آينه بپرسد چه كسي را مي‌بيني نمي‌گويد خودم را مي‌گويد تو را چون در مرآت غير از صاحب صورت چيز ديگري نيست مرآت كه خودش را نشان نمي‌دهد مرآت كه چيزي نيست آنكه خود را مي‌بيند در حقيقت ﴿اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾[7] وگرنه آينه كه غير را نشان نمي‌دهد اين خود را به جاي الله نشاند يك بدلي الله درست كرد و در جلو ايستاد دو خودش در خودش تابيد سه آن‌گاه مي‌گويد ﴿أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَي﴾[8] چهار و در بحثهاي قبل هم اين حرف بود كه هيچ كس عالماً عامداً معصيت نمي‌كند مگر اينكه ﴿أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَي﴾ هيچ كس اگر عند الغفله باشد كه معصيت نيست عند السهو و النسيان باشد كه معصيت نيست عند العلم و العمد است عند العلم و العمد معنايش اين است كه شخص مي‌داند كه اين حرف بر خلاف گفته خداست خدا چيز ديگر فرمود، فرمود اين كار را نكن مع ذلك عالماً عامداً اقدام مي‌كند اين كار را انجام ‌مي‌دهد يعني چه يعني گرچه خدا فرمود نكن ولي به نظر من بايد بكنم هيچ معصيتي نيست مگر اينكه سر از شرك در مي‌آورد اين است كه در سورهٴ مباركهٴ «يوسف» آمده است ﴿وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَهُم مُشْرِكُونَ﴾[9] اكثر مومنين مشرك‌اند سرش همين است البته يكي، دوتا روايت هم در ذيل اين آيه بود كه در بحثهاي قبل گذشت و اين است كه وجود مبارك امام صادق فرمود به حمران بن اعين برو بگو اگر كسي بگويد لا اله الا الله و در قيامت اين كلمه از زبانش جاري بشود يقيناً اهل بهشت است «من قال لا اله الا الله دخل الجنة»[10] البته اين تبيين شده است تقييد شده است با روايت ديگري كه مرحوم صدوق (رضوان الله عليه) نقل كرد كه «من قال لا اله الا الله مخلصا دخل الجنه و اخلاصه ان تحجزه لا اله الا الله عما حرم الله عز و جل»[11] كه آن در حقيقت مبين همين است حمران بن اعين به امام صادق (سلام الله عليه) عرض كرد كه من بروم در كوفه همين حديث را از شما نقل كنم؟ فرمود آري عرض كرد در آنجا غير از پيروان اهل بيت ديگران هم هستند گفت تو اين حديث را نقل بكند «اذ ا جاء يوم القيامة سلب تلك الكلمة» مگر هر كس مي‌تواند در قيامت بگويد «لا اله الا الله» هر كس در قيامت توانست بگويد «لا اله الا الله» يقيناً اهل بهشت است آن كسي كه گرفتار گناه است تا زبانش به «لا اله الا الله» گويا بشود بايد احقابي از عذاب را تحمل بكند زيرا هيچ كس معصيت نمي‌كند مگر اينكه مشرك باشد چون عند السهو كه عصيان نيست عند الاضطرار كه عصيان نيست عند الغفلة كه عصيان نيست عند الجهل كه عصيان نيست اگر عالماً عامداً گناه مي‌كند معنايش اين است كه بله گرچه خدا اين را فرمود ولي به نظر من عيب ندارد مي‌بينيد سر از كجا درمي‌آورد گناه به هر تقدير در نهان ما آن سرش اين است كه اگر آينه خم شد و خودش را ديد در درون خودش اگر كسي آينه بود يعني شفاف بود روشن بود غير از صاحب صورت هيچ كس را نشان نمي‌دهد يعني غير از الله لذا «من عرف نفسه فقد عرف ربه»[12] ديگر نيازي به آن بحثهاي عقلي آنها هم سر جايش محفوظ است البته استدلالها تام است اما بحث در اين است كه اگر كسي سر خم بكند متواضع باشد و خويشتن خويش را ببيند در صورتي كه ﴿كَلَّا بَلْ رَانَ عَلَي قُلُوبِهِم مَّا كَانُوا يَكْسِبُونَ﴾[13] نباشد ديني نباشد غباري نباشد شفاف بشود به تعبير شيخنا الاستاد مرحوم الهي قمشه‌اي آينه شو تا بردت سوي دوست كوي دوست اين شخص «من عرف نفسه يقينا عرف ربه» اما اگر غبار آلود بود سر خم كرد خودش را فقط مي‌بيند آن غبار را مي‌بيند ديگر الله را نمي‌بيند كه خب الآن آنچه مهم است آن است كه ما اينها را خط كشي بكنيم يك، دو، سه شماره‌گذاري بكنيم ببينيم كه موطن ميثاق كجاست حالا هر جاهست موطن تحمل شهادت كجاست اين دو از اين آيه يقيناً اين موطن تحمل شهادت به نحو علم حضوري برمي‌آيد سه ﴿وَأَشْهَدَهُمْ عَلَي أَنْفُسِهِمْ﴾ يعني ذات اقدس الهي انسان را به خودش نشان داد گفت شاهد باش تحمل بكن ببين چه چيزي را امضا كردي تا اينجا درست است اما در موطن امضا چگونه گفت ﴿بَلَي﴾ آن بايد علي حده بحث بشود چون روزها الآن كوتاه شده در پاييز اين طور است معمولاً قبل از دوازده هست اگر آقايان هم بالأخره بايد نماز اول وقت فضيلتش از دست نرود اگر زودتر تشريف بياوريد ان‌شاء‌الله ما اول يازده شروع بكنيم خوب است.

« و الحمد لله رب العالمين»


[1] ملک/سوره67، آیه8.
[2] یس/سوره36، آیه60.
[3] احزاب/سوره33، آیه7.
[4] نساء/سوره4، آیه165.
[5] ملک/سوره67، آیه8.
[6] توبه/سوره9، آیه17.
[7] فرقان/سوره25، آیه43.
[8] نازعات/سوره79، آیه24.
[9] یوسف/سوره12، آیه106.
[10] ـ بحارالانوار، ج3، ص13.
[11] ـ توحيد صدوق، ص27.
[12] ـ بحارالانوار، ج2، ص32.
[13] مطففین/سوره83، آیه14.