78/03/09
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره اعراف/آیه 169 و 170
﴿فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ وَرِثُوا الكِتَابَ يَأْخُذُونَ عَرَضَ هذَا الأَدْنَي وَيَقُولُونَ سَيُغْفَرُ لَنَا وَإِن يَأْتِهِمْ عَرَضٌ مِثْلُهُ يَأْخُذُوهُ أَلَمْ يُؤْخَذْ عَلَيْهِمْ مِيثَاقُ الكِتَابِ أَن لاَيَقُولُوا عَلَي اللّهِ إِلَّا الحَقَّ وَدَرَسُوا مَا فِيهِ وَالدَّارُ الآخِرَةُ خَيْرٌ لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ﴾ ﴿وَالَّذِينَ يُمَسِّكُونَ بِالكِتَابِ وَأَقَامُوا الصَّلاَةَ إِنَّا لاَنُضِيعُ أَجْرَ المُصْلِحِين﴾
بعد از اينكه فرمود بنياسرائيل دو گروه بودند ﴿مِنْهُمُ الصَّالِحُونَ وَمِنْهُمْ دُونَ ذلِكَ﴾ صالحون ناظر به همان كسانياند كه ناهي از منكر و آمر به معروف و مانند آن هستند ﴿وَمِنْهُمْ دُونَ ذلِكَ﴾ كسانياند كه يا مرتكب گناهند يا وظيفه امر به معروف و نهي از منكر را انجام نميدهند آنگاه فرمود بعد از اينها گروهي كه كتاب آسماني را از اينها به ارث بدند به دنبال متاع دنيا حركت كردند يعني عالماً عامداً به دنبال متاع دنيا حركت كردند و اين را گناه ميدانستند لكن در اثر اينكه گفتند «نحن احباء الله و اوليائه» اين باور باطل باعث ميشد كه اصرار بر گناه داشته باشند بدون توبه و ميگفتند ﴿سَيُغْفَرُ لَنَا﴾ مع ذلك به همان گناهان گذشته اصرار داشتند ﴿وَ إِنْ يَأْتِهِمْ عَرَضٌ مِثْلُهُ يَأْخُذُوهُ﴾ آنگاه ذات اقدس الهي ميفرمايد كه ما در كتاب آسماني بر شما اين حكم را لازم كرديم كه جزء سخن حق چيزي ديگر نگوييد اين كه ميگوييد ﴿سَيُغْفَرُ لَنَا﴾ سخني است باطل و در كتاب آسماني گفتيم ربا و رشا و امثال ذلك حرام است و شما هم ﴿وَدَرَسُوا مَا فِيهِ﴾ پس آن فعلتان با اين درسي كه داريد موافق نيست آن قولتان با اين سخنتان موافق نيست با اين تعهدي كه داديد موافق نيست تعهدي كه از شما گرفته است ميثاق الكتاب اين بود كه جزء حق چيز ديگري نگوييد در حالي كه ميگوييد ﴿سَيُغْفَرُ لَنَا﴾ اين سخني است باطل اين ﴿سَيُغْفَرُ لَنَا﴾ يعني ما مغفور له ميشويم بدون توبه گناهان ما بخشوده ميشود روي همان تمني باطلي است كه ميگوييد «نحن احباء الله»[1] خب اگر اين تولي باطل در شما نبود كه نميگفتيد گناهان ما بدون توبه بخشوده ميشود اگر توبه ميكرديد كه ديگر ﴿وَإِن يَأْتِهِمْ عَرَضٌ مِثْلُهُ يَأْخُذُوهُ﴾ نبود دوباره تكرار نميكرديد گناه گذشته را معلوم ميشود كه گناه ميكنيد اصرار بر ذنب داريد اين با درس تورات مطابق نيست حرف بيجا ميزنيد با آن تعهدي كه سپرديد مطابق نيست ﴿وَيَقُولُونَ سَيُغْفَرُ لَنَا وَإِن يَأْتِهِمْ عَرَضٌ مِثْلُهُ يَأْخُذُوهُ أَلَمْ يُؤْخَذْ عَلَيْهِمْ مِيثَاقُ الكِتَابِ أَن لاَيَقُولُوا عَلَي اللّهِ إِلاّ الحَقَّ﴾ اين سخن در قرآن كريم هم هست همان روايتي كه مرحوم كليني(رضوان الله عليه) از امام صادق(سلام الله عليه) نقل ميكند كه خداوند از بندگانش تعهد گرفته است به دو آيهاي كه يكي از آن دو آيه همين است اين معلوم ميشود كه جزء اسلام است نه جزء منهاج و شريعت آن ﴿إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَمُ﴾[2] كه همه ملل در آنجا سهيمند غير از ﴿لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجاً﴾[3] آن خصوصيتهاي نحوه عبادي چند ركعت نماز بخوانند چند روز روزه بگيرند به كدام سمت نماز بخوانند اينها فرق ميكند وگرنه خطوط كلي اسلام فرق نميكند اين مطلب كه انسان بايد محقق باشد و جزء حق چيزي نگويد جزء اسلام است نه جزء منهاج و شريعت لذا با اينكه در كتاب آسماني آنها يعني در تورات از آنها تعهد گرفته شده طبق روايتي كه مرحوم كليني در كتاب شريف كافي جلد اول از وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) نقل ميكند حضرت فرمود كه خداوند از بندگانش تعهد گرفته است كه در تصديق محققانه باشند در تكذيب هم محققانه باشند در تصديق محققانه باشند به يك آيه استدلال ميكنند در تكذيب محققانه باشند به اينكه ﴿بَلْ كَذَّبُوا بِمَا لَمْ يُحِيطُوا بِعِلْمِهِ وَلَمَّا يَأْتِهِمْ تَأْوِيلُهُ﴾[4] به آن آيه استدلال ميكند اينكه فرمود: ﴿وَالدَّارُ الآخِرَةُ خَيْرٌ لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ﴾ منظور از دار الآخرة بهشت است وگرنه آخرت جهنم هم دارد ﴿وَفِي الآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٌ﴾[5] همان طوري كه مردم سه دستهاند عدهاي اصحاب مشئمتاند عدهاي اصحاب ميمنتاند عدهاي مقربيناند آخرت هم سه درجه و دركه دارد فرمود: ﴿وَفِي الآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِيدٌ﴾ يك ﴿وَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ﴾ دو ﴿وَرِضْوَانٌ﴾ سه آن مقام رضوان بالاتر از بهشت و مغفرت و مانند آن است براي مقربين است مغفرت براي ابرار است و اصحاب يمين و عذاب شديد و جهنم مال اصحاب مشئمه است ﴿وَفِي الآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٌ﴾ خب اينكه ميفرمايد و آخرت بهتر از دنياست جهنم در حقيقت باطن همان دنياست نتيجه همين دنياگرايي است آن ديگر آخرت نيست آن باطن همين دنياست لذا منظور از آخرت يعني بهشت و مغفرت و رضوان
مطلب ديگر اين است اين كه فرمود ﴿وَالدَّارُ الآخِرَةُ خَيْرٌ لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ﴾ اين آخرت وقتي در قبال اين متاع دنيا قرار ميگيرد اين خيرش خير تعييني است افضل تعييني است نه خير تفضيلي اينچنين نيست كه اين متاع دنيا متاع ادني حالا باغ و بهشت و امثال اينهاست اين خوب باشد ولي بهشت خوبتر باشد اينچنين نيست اين كلمه خير به معناي بهتر نيست اگر به لحاظ واقع سنجيده شود و اگر به لحاظ مماشات با مردم سنجيده شود آنگاه ميتواند خير تفضيلي باشد يعني اگر به زعم شما اين كالاهاي دنيا و متاع دنيا خير است آخرت از اين بهتر است اگر اينها خوب باشد آخرت از اينها بهتر است وگرنه خوب نيست خب پس اينكه فرمود: ﴿وَالدَّارُ الآخِرَةُ خَيْرٌ لِلَّذِينَ﴾ يا افعل تعييني است اگر به لحاظ واقع بررسي بشود يا افعل تفضيلي است اگر مماشات باشد به نظر آنها باشد البته اين عنوان ﴿دَرَسُوا مَا فِيه﴾ هر دو مطلب را شامل ميشود يعني وقتي كسي كه اهل تدريس تورات باشد هم آن مطلب را كه بايد در قول و در اعتقاد محقق بود آن را ميفهمند و هم در عمل بايد از ربا و ارشا بپرهيزند آن را ميفهمد اختصاص به يكي ندارد اين آيات چه در مدينه نازل شده باشد چه در مكه يك هشداري است نسبت به مسلمين اينكه قصه و تاريخ براي جريان بنياسرائيل كه نيست اين يك واقعيت است و سنت الهي است يك هشداري است براي مسلمين اين اصل مطلب چه در مكه نازل شده باشد چه در مدينه اين يك هشداري است براي مسلمين سورهٴ مباركهٴ «اعراف» در مكه نازل شد اگر اين بخش از سوره هم در مكه نازل شده باشد اين هشدار عمومي است اگر در مدينه نازل شده باشد گذشته از اينكه هشدار عمومي را به همراه دارد اين ناظر به مخاطبين خاص خودش آن يهوديهاي در مدينه خواهد بود اما اينكه فرمود: ﴿وَالَّذِينَ يُمَسِّكُونَ بِالكِتَابِ وَأَقَامُوا الصَّلاَةَ﴾ اين كتاب اختصاصي به تورات و انجيل و اينها ندارد چه اينكه اختصاصي به قرآن هم ندارد همه را شامل ميشود كساني كه ممسك به كتاب آسمانياند صالحاند مصلحاند اجرشان ضايع نخواهد شد استمساك و تمسك به يك مطلب است به يك معناست امساك به يك معناست امساك كردن براي آن است كه آن شيء از دست آدم بيرون نرود حالا يا ضايع نشود يا از دست آدم خارج نشود آدم امساك ميكند كه او نيفتد اين معناي امساك است تمسك يعني انسان چيزي را بگيرد كه خود نيفتد ذات اقدس الهي ممسك نظام هستي است فرمود به اينكه آسمانها و زمين با امساك الهي محفوظند كه ﴿إِنَّ اللَّهَ يُمْسِكُ السَّماوَاتِ وَالأَرْضَ﴾ ﴿وَلَئِن زَالَتَا إِنْ أَمْسَكَهُمَا مِنْ أَحَدٍ مِن بَعْدِهِ﴾[6] ذات اقدس الهي مجموعه آسمان و زمين را امساك ميكند نگه ميدارد كه نيفتد ما به انسانهايي كه سخي نيستند مال را نگه ميدارند كه از دستشان خارج نشود ميگوييم ممسك فرمود: ﴿لَوْ أَنتُمْ تَمْلِكُونَ خَزَائِنَ رَحْمَةِ رَبِّي إِذاً لَأَمْسَكْتُمْ خَشْيَةَ الِأَنفَاقِ﴾[7] فرمود اگر كليد رزق آسمان و زمين هم به دست شما باشد شما براي اينكه نيازمند نشويد امساك بكنيد نميگذاريد از دستتان بيرون برود خب پس امساك يعني به معني قبض و گرفتن مثل ﴿اللَّهُ يَتَوَفَّي الأَنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا وَالَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنَامِهَا فَيُمْسِكُ الَّتِي قَضَي عَلَيْهَا المَوْتَ وَيُرْسِلُ الأُخْرَي﴾[8] فرمود هر كسي ميميرد جانش را خدا قبض ميكند آنهايي كه ميخوابند روح را به ذات اقدس الهي تقديم ميكنند هر كس ميخوابد يك مرگ موقتي است روح را خدا امساك ميكند يعني قبض ميكند اگر عمرش در دنيا باشد دوباره برميگرداند اگر عمرش به سر آمده باشد كه نگه ميدارد ﴿اللَّهُ يَتَوَفَّي الأَنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا وَالَّتِي لَمْ تَمُتْ﴾ آنهايي كه هنوز نمردند آنها را روحشان را چه زمان قبض ميكند؟ ﴿اللَّهُ يَتَوَفَّي الأَنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا وَالَّتِي لَمْ تَمُتْ﴾ را چه زمان قبض ميكند؟ آن ﴿وَالَّتِي لَمْ تَمُتْ﴾ را ﴿فِي مَنَامِهَا﴾ قبض ميكند پس هر كسي ميخوابد روحش را خدا قبض ميكند توفيها ﴿فَيُمْسِكُ الَّتِي قَضَي عَلَيْهَا المَوْتَ﴾ آن نفوسي كه عمرشان به سر آمده است خدا آنها را امساك ميكند نگه ميدارد آنهايي كه عمرشان باقي است آنها را ارسال ميكند ﴿وَيُرْسِلُ الأُخْرَي﴾ پس از اينكه فرمود آسمان و زمين را خدا امساك ميكند از اينكه فرمود اگر ﴿لَوْ أَنتُمْ تَمْلِكُونَ خَزَائِنَ رَحْمَةِ رَبِّي إِذاً لَأَمْسَكْتُمْ خَشْيَةَ الِأَنفَاقِ﴾[9] شما امساك ميكنيد يعني نميگذاريد از دستتان در رود اين دو از اينكه فرمود: ﴿فَيُمْسِكُ الَّتِي قَضَي عَلَيْهَا المَوْتَ﴾ اين سه از اينكه فرمود: ﴿مَّا يَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلاَ مُمْسِكَ لَهَا وَمَا يُمْسِكْ فَلاَ مُرْسِلَ﴾[10] آنجا امساك در قبال ارسال و فتح است چهار از اين چهار طايفه آيه برميآيد كه امساك به معناي ضبط و قبض و نگهداري است كه آن ممسك نيفتد اما تمسك استمساك تمسيك براي جايي است كه كسي به يك دست آويزي دست ميآويزد كه خودش نيفتد در قرآن كريم فرمود به اينكه اهل ايمان بود و اهل عمل صالح بود ﴿فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالعُرْوَةِ الوُثْقَي﴾ كه ﴿لاَ انفِصَامَ لَهَا﴾[11] اين عروه وثقي اين طناب مستحكم هرگز گسيخته نميشود اين نميافتد چون به جاي محكمي بند است شما براي اين كه نيفتيد به اين طناب تمسك بكنيد ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ﴾[12] هم همين طور است اين طناب طوري نيست كه اين را لوله كرده باشند يك جايي انداخته باشند چون طنابي كه لوله شده است و يك جايي انداخته شده است اعتصام به او سودي ندارد كه طناب اگر به يك سقف مستحكمي بسته باشد اعتصام به او سود دارد انسان آن را ميگيرد از چاه بالا ميآيد و نميافتد اين كتاب كتابي نيست كه در زمين باشد كه كتابي است كه ﴿إِنّا جَعَلْناهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ ٭ وَ إِنَّهُ في أُمِّ الْكِتابِ لَدَيْنا لَعَلِيُّ حَكيمٌ﴾[13] پس اين حبل الله هست به ام الكتاب وصل است به دست الهي است يك طناب مستحكم آويختهاي است از طرف خدا همچنان مستحكم است پس اين لانفصام لها شما اگر ميخواهيد منفصل نشويد مستمسك اين باشيد اين را محكم بگيريد خب پس يك وقتي امساك است كه آن ممسك نيفتد يك وقتي استمساك است كه مستمسك نيفتد تمسك هم به همين معناست تمسيك هم به همين معناست منتها تمسيك از تمسك شديدتر است براي اينكه باب تفعيل است كثرت را شدت را مبالغه را ميفهماند فرمود آنهايي كه خيلي سعي كردند به قرآن نزديك بشوند قرآن را بگيرند يا در زمان موسي و عيسي(سلام الله عليهما) تورات و انجيلشان را محكم بگيرند اينها نميافتند ﴿وَالَّذِينَ يُمَسِّكُونَ بِالكِتَابِ﴾ البته اثر بالعرضش اين است كه انسان آثار قرآن را حفظ ميكند قرآن را از مهجوريت به در ميآورد اين تاثير و تاثر متقابل هست انسان وقتي درباره قرآن بحث ميكند معتقد ميشود متخلق ميشود عمل ميكند منتشر ميكند قرآن را هم از محجور بودن به در ميآورد اما در حقيقت اين خودش را از مهجوريت به در آورده خير بالعرضش در اينجا ظهور ميكند كه مثلاً قرآن هم مطرح ميشود وگرنه قرآن ذاتاً نيازي به تمسك ديگران ندارد لذا فرمود ﴿وَالَّذِينَ يُمَسِّكُونَ بِالكِتَابِ﴾ در زمان تورات منظور از كتاب تورات بود در زمان عيساي مسيح(سلام الله عليه) منظور از كتاب انجيل بود در زمان پيغمبر اسلام(صلّي الله عليه و آله و سلّم) منظور از كتاب قرآن كريم است پس فرمود كساني كه خيلي محكم به قرآن تمسك كنند همانهايي هستند كه ﴿فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالعُرْوَةِ الوُثْقَي﴾ كه ﴿لاَ انفِصَامَ لَهَا﴾لَها﴾ مطلب مهم آن است كه در بخشهايي اساسي گاهي عمل صالح را يا اعمال صالح را ذكر ميكند در كنارش نماز را هم ذكر ميكند اين به عنوان ذكر خاص بعد از عام است گاهي مجموعه قرآن را ذكر ميكند مجموعه كتاب آسماني را ذكر ميكند باز نماز را در كنارش ذكر ميكند اين هم روي اهميت است و اگر واقع انسان با نماز در حد يك مكالمه جدي با خداي خود حرف بزند مشكلاتش حل ميشود يعني نماز را ما عبادت بدانيم اصلاً بدانيم داريم حرف ميزنيم خطاب است واقعاً او به ما نزديك است حرف ما را گوش ميدهد اينطور نباشد كه ما حالا نماز ميخوانيم خود را غايب بپنداريم نه واقعاً حاضريم او هم واقعاً حاضر است حرفها را گوش ميدهد حرفها را ميفهمد حرفها را ميفهماند حرفها را عمل ميكند حاجات را گوش ميدهد ما نماز را به عنوان يك مباحثه با دوستمان چطور مباحثه ميكنيم حرف ميزنيم ميگوييم ﴿إِيِّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ﴾[14] اينطور كه باشد مشكلمان حل است ما نماز را هميشه گرچه لفظ، لفظ خطابه است ولي از سنخ غايب داريم خيال ميكنيم ميگوييم خدايي هست غايب هست به ما گفت اين الفاظ را بگو نه اينطور نيست خدا هست حاضر است با ما هست حرف ما را گوش ميدهد با ما سخن ميگويد خواستههاي ما را ميخواند و ميخواهد و به ما گفته بگو الله من بگويم لبيك اين قدر نزديك است او «الداني في علوه و العالي في دنوه»[15] حالا ما اگر نتوانيم به آن مقام دني فتدلي تماس بگيريم با آن مقام دان في علوه كه ميتوانيم تماس بگيريم اين است كه نماز را قرآن خيلي اهميت ميدهد اديان ديگر هم همين طور اين اختصاصي به قرآن ندارد تورات هم همين طور انجيل هم همين طور اين صلات در اديان ديگر هم بود خب آدم در حد يك مباحثه نماز ميخواند با دوستش چطور حرف ميزند جدي معتقد است كه اين حرف ما را ميشنود حرف ما را ميفهمد آدم جدي ميخواهد ديگر او كه همه چيز ميداند همه چيز بلد است همه چيز هم از او است خب ما از ديگران ميخواهيم كه از او بخواهيم لذا ميبينيد گاهي اعمال صالح را ذكر ميكند بعد نماز را خب آدم ميتواند بگويد كه در برابر ساير اعمال نماز يك برجستگي دارد اما يك وقتي كل قرآن را ذكر ميكند آن وقت در كنارش نماز را ذكر ميكند ديگر يا كل تورات را ذكر ميكند در كنارش نماز را ذكر ميكند كل انجيل را ذكر ميكند در كنارش نماز را ذكر ميكند اين معلوم ميشود يك خصوصيت ديگر است براي اينكه شبانه روز چند بار آدم با او اصلاً حرف ميزند ما باورمان بشود كه او رفيق ماست به ما اجازه داده كه با او حرف بزنيم درد دل بكنيم حرفهايمان را بزنيم اينطور كه باشد ديگر از نماز لذت ميبريم فرمود: ﴿وَالَّذِينَ يُمَسِّكُونَ بِالكِتَابِ وَأَقَامُوا الصَّلاَةَ﴾ خيلي حرف است يك مقدمهاي دارد كه مطوي است براي اينكه كبراي قياس را ذ كر فرمود صغراي قياس را مطوي كرد فرمود: ﴿وَالَّذِينَ يُمَسِّكُونَ بِالكِتَابِ وَأَقَامُوا الصَّلاَةَ إِنَّا لاَنُضِيعُ أَجْرَ المُصْلِحِينَ﴾ يعني اينها مصلحاند ما هم اجر مصلحين را ضايع نميكنيم به اينها ميدهيم پس اجر اينها را به اينها ميدهيم خب ﴿وَالَّذِينَ يُمَسِّكُونَ بِالكِتَابِ وَأَقَامُوا الصَّلاَةَ﴾ چون مسئله اقامه صلات در كنار كتاب آمده ما ميتوانيم دو تا قياس ذكر بكنيم يعني دو تا صغرا دوتا كبرا دوتا نتيجه قياس اول اين است كه تمسك به كتاب آسماني صلاح و اصلاح است اين صغرا و ذات اقدس الهي اجر صالحان و مصلحان را عطا خواهد كرد اين كبرا و ذات اقدس الهي اجر ممسكان به كتاب را عطا خواهد كرد اين نتيجه اين صغرا و كبرا نتيجه مال جمله اول اما ﴿وَأَقَامُوا الصَّلاَةَ﴾ يعني كسي كه اقامه صلات كرده است اهل صلاح و اصلاح است و خداوند اجر صالحان و مصلحان را عطا ميكند پس اجر اينها را عطا خواهد كرد اين صغرا و كبرا نتيجه قياس دوم
مطلب مهم بعدي اين است كه مصلح يعني چه؟ مصلح مثل محسن دو اطلاق دارد يك وقتي ميگوييم احسن يعني اتي بفعل حسن آدم خوبي است كار خوب ميكند يك وقتي ميگوييم احسن يعني نسبت به ديگري ايثار كرده است اعطا كرده است به غير احسان كرده است اصلاح هم همين طور است يك وقتي ميگوييم اصلح يعني اتي بفعل صالح يك وقتي ميگوييم احسن يعني اصلح المجتمع و اصلح الجامعة ميبينيد هر دو اطلاق درست است از اينجا معلوم ميشود كه تمسك به قرآن دوتا كار از او ساخته است يكي اينكه خود آدم را صالح ميكند يكي اينكه در اصلاح جامعه نقش دارد اقامه صلات دوتا كار ميكند يكي اينكه در صلاح انسان سهم دارد يكي در اصلاح جامعه نقش دارد اينچنين نيست كه مصلح بودن يعني فقط كار صالح كردن اصلح يعني اتي بفعل صالح اينچنين نيست بلكه اصلح يعني اصلح غير هر دو را شامل ميشود جامع دارد بينشان. خب ﴿إِنَّا لاَنُضِيعُ أَجْرَ المُصْلِحِينَ﴾ در جريان متاع دنيا
پرسش ...
پاسخ: بله؟ جامع دارد براي همين جهت است اگر هم جامع نداشته باشد استعمال لفظ در اكثر از معنا واقعا جايز است اينطور نيست محذوري داشته باشد اين تنگ نظري است چون لفظ علامت است عبره است استعمال حقيقي تكويني كه نيست الان شما ده تا معنا را در ذهن رديف بكن يك لفظ را عبره قرار بده و بعد هم اعلام بكن بگو من هر وقت وقت اين لفظ را گفتم آن ده تا معنا منظورم است ده تا معنا را از لفظ چون اراده كردن يعني عبره علامت، نشانه كه اين اراده تكويني اينها مسائل اعتباري است اينها از آن موارد خبط حقيقت و اعتبار است لفظ فاني در معناست اين حرفها براي جاي ديگر است اين براي اصول نيست هيچ محذوري ندارد استعمال لفظ در اكثر از يك معنا اصلاً استعمال مگر يعني چه؟
پرسش ...
پاسخ: به مخاطب ميگوييم آقا اين لفظ اين پنج تا معنا را دارد من هر وقت علامت دادم اين پنج تا معنا را تو اراده بكن بفهم كه من اراده كردم حالا مخاطب نميداند تقصير متكلم نيست غرض اين است كه اين هيچ محذوري ندارد اولاً جامعه دارد و ثانياً اگر هم جامع نداشته باشد استعمال لفظ در اكثر از معنا محذوري ندارد درباره عرض يعني كالا كه جمعش عروض است در سورهٴ مباركهٴ «انفال» هم آمده آيهٴ 67 سورهٴ «انفال» اين است فرمود: ﴿مَا كَانَ لِنَبِيٍّ أَن يَكُونَ لَهُ أَسْرَي حَتَّي يُثْخنَ فِي الأَرْضِ تُرِيدُونَ عَرَضَ الدُّنْيَا وَاللّهُ يُرِيدُ الآخِرَةَ وَاللّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ﴾ عدهاي براي درآمدهاي مالي ميگفتند به اينكه ما از اين اسرا پول بگيريم اينها را آزاد كنيم و به نظام اقتصاديمان برسيم آيه نازل شد كه شما ميدانيد اينها بعد توطئه نميكنند؟ اينها بعد ميروند توطئه ميكنند جنگهاي ديگر را بر شما تحميل ميكنند شما را از پا درميآورند هيچ پيغمبري حق ندارد به عنوان اسير اينها را نگه بدارد مگر اينكه خون اينها در زمين ريخته بشود ثخين بشود غليظ بشود ﴿حَتَّي يُثْخنَ فِي الأَرْضِ﴾ آخر اينها يك گرگاني هستند به هيچ چيزي پايبند نيستند همان بحث ديروز كه اشاره شد كه ﴿إِنَّهُمْ لاَأَيْمَانَ لَهُمْ﴾[16] فرمود اينها را نگه ميداريد براي چه؟ شما چندين سال اينها را نگه داشتيد اتمام حجت كرديد و به اصطلاح بعضي از آقايان در 13 سال مكه سخن از زد و خورد نبود فقط سخن از خورد بود همهاش ميخوردند مسلمين حالا هم كه معجزات ظاهر شد بينات ظاهر شد فتح و پيروزي شد منّت پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ظاهر شد باز هم اينها كارشكني ميكنند فرمود تا خون اينها در زمين ريخته نشود ثخين نشود غليظ نشود بعد نميشود اسير گرفت چون آخر فايده ندارد ﴿تُرِيدُونَ عَرَضَ الدُّنْيَا﴾ شما متاع دنيا ميخواهيد ﴿وَاللّهُ يُرِيدُ الآخِرَةَ﴾ همان طوري كه در آيه محل بحث سورهٴ «اعراف» آخرت در مقابل چنين دنياي مذموم قرار گرفت در آيهٴ 67 سورهٴ مباركهٴ «انفال» هم همين طور است در جريان اينكه ما ضايع نميكنيم اجر را با حذف يكي از دو مقدمه آيهٴ 30 سورهٴ مباركهٴ «كهف» هم شاهد خوبي است كه ﴿إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ إِنَّا لاَ نُضِيعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلاً﴾ يعني آنهايي كه مومناند و عمل صالح دارند محسناند اين صغري و هر كسي محسن است اجرش را دريافت ميكند خدا اجر هيچ محسني را ضايع نميكند كبرا پس اجر اينها را ضايع نميكند اين نتيجه احدي المقدمتين محذوف است چه اينكه باز از نظر جريان استمساك در آيهٴ 43 سورهٴ مباركهٴ «زخرف» به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: ﴿فَاسْتَمْسِكْ بِالَّذِي أُوحِيَ إِلَيْكَ﴾ تو براي اينكه نيفتي به اين قرآن مستمسك باشد ﴿إِنَّكَ عَلَي صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾ خب پس به ديگران فرمود اگر اين كار را كرديد ﴿فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالعُرْوَةِ الوُثْقَي﴾ به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: ﴿فَاسْتَمْسِكْ بِالَّذِي أُوحِيَ﴾ به مومنين هم ميفرمايد: ﴿وَالَّذِينَ يُمَسِّكُونَ بِالكِتَابِ﴾ پس اگر بخواهيد نيفتيد به قرآن تمسك كنيد نه اينكه اگر شما گرفتيد قرآن نميافتد آن امساك است قرآن نيازي ندارد فرمود: ﴿وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَيْرَكُمْ ثُمَّ لا يَكُونُوا أَمْثالَكُمْ﴾ اينها عصاره بحث بود مربوط به اين كريمه اما حالا آيه و اذ نتقنا الجبل ميماند براي بحث بعد.
«و الحمد لله رب العالمين»