درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

78/03/03

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/سوره اعراف/آیه 164 تا 167

 

﴿وَإِذْ قَالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللّهُ مُهْلِكُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَاباً شَدِيداً قَالُوا مَعْذِرَةً إِلَي رَبِّكُمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ﴾ ﴿ فَلَمَّا نَسُوا مَاذُكِّرُوا بِهِ أَنْجَيْنَا الَّذِينَ يَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَأَخَذْنَا الَّذِينَ ظَلَمُوا بِعَذَابٍ بَئِيسٍ بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ﴾ ﴿فَلَمَّا عَتَوْا عَن مَا نُهُوا عَنْهُ قُلْنَا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِينَ﴾ ﴿وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكَ لَيَبْعَثَنَّ عَلَيْهِمْ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ مَنْ يَسُومُهُمْ سُوءَ الْعَذابِ إِنَّ رَبَّكَ لَسَريعُ الْعِقابِ وَ إِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحيمٌ﴾

 

طبق روايات در بين اين سه گروه دو گروه معذب شدند و يك گروه نجات پيدا كردند مرحوم امين‌الاسلام در مجمع‌البيان از وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) نقل مي‌كند كه «هلكت الفرقتان و نجت الفرقة الناهيه»[1] اما اينكه فرمودند «اذ يعدون في السبت»[2] تعبير به جمع سالم آورده شد براي اينكه جمع سالم اختصاصي به اسم فاعل ندارد مفرد و تثنيه و جمع گاهي در فعل است گاهي در اسم بنابراين فعل هم ضمير جمع سالم دارد منتها جمع مكسر ندارد و اسم هم جمع سالم دارد غرض آن است كه جمع بودن اختصاصي به اسم ندارد.

مطلب بعدي درباره اين است كه اينكه گفته شد ﴿وَ جاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَي الْمَدينَةِ﴾[3] منظور اين مدينه همان قريه است يا غير از آن؟ ظاهراً به يكي از دوتا شاهد مي‌تواند استشهاد كرد كه منظور از اين مدينه همان قريه است يعني در آيهٴ سيزده سورهٴ مباركهٴ «يس» اين‌چنين گفته شد ﴿وَاضْرِبْ لَهُم مَّثَلاً أَصْحَابَ القَرْيَةِ إِذْ جَاءَهَا المُرْسَلُونَ﴾[4] بعد در آيهٴ بيست همان سوره فرمود: ﴿وَ جاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَيٰ الْمَدينَةِ﴾ ظاهر اين مدينه كه با الف و لام ذكر شده است معهود است و همان قريه خواهد بود و از اينكه شخصي كه از اقصاي همين مدينه آمد با اين قوم كه سخن مي‌گويد مي‌فرمايد ﴿يَا قَوْمِ﴾ معلوم مي‌شود اهل يك ملت و قبيله بودند هم در آيهٴ بيست دارد كه ﴿قَالَ يَا قَوْمِ اتَّبِعُوا المُرْسَلِينَ﴾ هم در آيهٴ 26 دارد كه ﴿قالَ يا لَيْتَ قَوْمي يَعْلَمُونَ﴾ معلوم مي‌شود كه منظور از اين قريه يك شهر خارج و بيگانه نبود كه اين قريه روستا باشد آن مدينه يا شهر خارج باشد شخصي از آن شهر خارج آمده به اين قريه‌اي‌ها نصيحت مي‌كند چون اگر اين‌چنين باشد نمي‌گويد يا قوم خطاب مي‌كند كه يا ايها الناس يا تعبيرات ديگر كه اين به يك مناسبتي كلمه قريه و مدينه و امثال ذلك ذكر شده است اين هم پاسخ آن اما از اينكه فرمود: ﴿قَالُوا مَعْذِرَةً إِلَي رَبِّكُمْ﴾ اگر چنانچه گوينده يك امت ثالث باشد امت اول و فرق اول كه آمران به معروف و ناهيان از منكرند كه هيچ گروه دوم كه تبهكارند آنها هم هيچ گروه سوم كه مي‌گفتند چرا موعظه مي‌كنيد خب اينها الله را قبول داشتند مي‌گفتند كه ﴿لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً﴾ كه الله مهلك اينهاست يا معذب اينهاست پس اينها موحد بودند معتقد به الله بودند آن‌گاه آن آمران به معروف و ناهيان از منكر كه واعظان قوم بودند به اينها مي‌گفتند ﴿مَعْذِرَةً إِلَي رَبِّكُمْ﴾ پس بنابراين خطاب صحيح است و تعبير به رب هم صحيح است براي اينكه اينها معتقد بودند به ربوبيت الله و اگر اين گروهي كه گفتند ﴿لِمَ تَعِظُونَ﴾ همان تبهكاران باشند و به عنوان تحكّم و استهزاء بگويند كه يك احتمال بعيدي بود باز هم جوابي كه آمران به معروف و ناهيان از منكر مي‌دهند صحيح است براي اينكه ﴿قَالُوا مَعْذِرَةً إِلَي رَبِّكُمْ﴾ گرچه آنها قائل به ربوبيت الله نيستند ولي آنها كه تعبير به ربُنا يا ربَنا نكردند كه موحدين كه پروردگار را رب خودشان و رب تبهكاران و رب عالميان مي‌دانند مي‌توانند به همين تبهكاران بگويند كه ﴿مَعْذِرَةً إِلَي رَبِّكُمْ﴾ البته اين احتمال خيلي بعيد بود آن احتمال قريب آن است كه اين امتي كه به واعظان گفتند ﴿لِمَ تَعِظُونَ﴾ موحداني بودند كه مي‌گفتند اين موعظه بي‌اثر است چرا موعظه مي‌كنيد آنها هم مي‌گفتند ﴿مَعْذِرَةً إِلَي رَبِّكُمْ﴾ و اينها كه قائل به ربوبيت بودند اينهايي كه مي‌گفتند ﴿لِمَ تَعِظُونَ﴾ اينها كه قائل به ربوبيت بودند بنابراين پاسخي كه واعظان مي‌دهند بجا و به موقع خواهد بود.

‌پرسش ...

پاسخ: نه ربكم بايد بگويند.

‌پرسش ...

پاسخ: اين گروه كه مي‌گويند: ﴿لِمَ تَعِظُونَ﴾ اينها حاضرند و آن آمران به معروف به اينها مي‌گويند ﴿مَعْذِرَةً إِلَي رَبِّكُمْ﴾ نسبت به آن تبهكاران كه غايب‌اند فرمودند دليل دوم اين است كه ﴿وَلَعَلَّهُمْ﴾ يعني آن تبهكاران ﴿يَتَّقُونَ﴾ خب.

مطلب بعدي آن است كه فرمود: ﴿فَلَمَّا نَسُوا مَاذُكِّرُوا بِهِ﴾ يعني ما آنچه را كه لازمه تذكر و اندرز بود يادآوري كرديم ولي اينها فراموش كردند از اين تعبيرات در سورهٴ مباركهٴ انعام و مانند آن هم قبلاً گذشت مثل آيهٴ 44 سورهٴ «انعام» كه فرمود: ﴿فَلَمّا نَسُوا ما ذُكِّرُوا بِهِ فَتَحْنا عَلَيْهِمْ أَبْوابَ كُلِّ شَيْ‌ءٍ﴾ اينكه مي‌فرمايد ما تذكر داديم ولي اينها فراموش كردند منظور از اين نسيان در اينجا ترك عمدي است نظير ﴿نَسُوا اللّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ﴾[5] ﴿نَسُوا اللّهَ فَنَسِيَهُمْ﴾[6] يا ﴿كَذلِكَ الْيَوْمَ تُنْسي﴾[7] و مانند آن كه ترك عمدي است ﴿قالَ كَذلِكَ أَتَتْكَ آياتُنا فَنَسيتَها وَ كَذلِكَ الْيَوْمَ تُنْسي﴾ يعني تو عمداً آيات الهي را ترك كردي امروز هم عمداً ما تو را ترك مي‌كنيم نسيان در اين گونه از موارد ترك عمدي است اما چرا تعبير به نسيان شده؟ مصحح تعبير چيست؟ مصححش اين است كه اين مطالب در جان اينها تعبيه شده بود اولاً، پس اينها عالم بودند آگاه بودند توجه داشتند بعد عمداً اين را ترك كردند پس تركشان مسبوق به علم است نه مسبوق به جهل چنين تركي مي‌شود نسيان ترك مسبوق به علم در حكم نسيان است گرچه ترك ترك عمدي است و به تعبير اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) اين تناسي است نه نسيان ولي مصحح تعبير چيست؟ چرا نفرمود ترك كردند فرمود نسيان كردند براي اينكه ثابت كند اين حرفها در جانشان بود ما هم تذكر داديم به ياشان آورديم ولي عمداً ترك كردند اما از اينكه منظور تناسي است نه نسيان بدئي براي آن است كه نسيان كه برداشته شد اثري ندارد اگر كسي چيزي را فراموش كرده باشد كه معاقب نيست اما آن تناسي است كه مايه عقاب است در نهج‌البلاغه خطبه 176 بند 28 و 29 اين است درباره قرآن كريم اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) مي‌فرمايد كه «ان الله سبحانه لم يعظ احدا بمثل هذا القرآن فانه حبل الله المتين و سببه الامين و فيه ربيع القلب و ينابيع العلم و ما للقلب جلاء غيره مع انه قد ذهب المتذكرون و بقي الناسون او المتناسون» فرمود آنهايي كه اهل تذكر و يادآوري‌اند آنها رحلت كردند يك عده ماندند كه اينها قرآن را فراموش كردند بعد فرمود اينها نسيان است يا تناسي است؟ عمداً خودشان را به فراموشي زدند «بقي الناسون او المتناسون» در حقيقت اينها تناسي دارند مثل تجاهل، تجاهل در مقابل جهل است چه اينكه در خطبه 147 هم مشابه اين مطلب را مي‌فرمايد بند پنجم و ششم اين است آن هم درباره قرآن است فرمود: «ليس عند اهل ذلك الزمان سلعة ابور من الكتاب اذا تلي حق تلاوته» اگر قرآن آن‌طوري كه هست تفسير بشود يك سلعه و كالا و متاع بايري است خريدار ندارد«و لا أنفق منه اذا حرّف عن مواضعه» و اگر خداي ناكرده قرآن از نظر معنا تحريف بشود تفسير به رأي بشود خيلي خريدار دارد «و لا في البلاد شيء انكر من المعروف و لا اعرف من المنكر فقد نبذ الكتاب حملته و تناساه حفظته» آنهايي كه حافظان قرآن‌اند تناسي كردند يعني عمداً خودشان را به فراموشي زدند نظير تجاهل كه انسان يك چيزي را مي‌داند ولي مثل اينكه نداند جاهلانه برخورد مي‌كند در خطبه 116 آنجا مشابه همين آيه قرآن را ذكر مي‌فرمايد تعبير به تناسي ندارد بند سوم و چهارم اين است كه فرمود: «و لكنكم نسيتم ما ذكرتم و امنتم ما حذرتم» آنچه كه شما را از آن برحذر داشتند شما احساس امنيت كرديد يك امنيت كاذب آنچه شما را تذكر دادند فراموش كرديد غرض آن است كه نسيان در اين گونه از موارد ترك عمدي است نه نسيان مصطلح وگرنه «رفع عن امتي تسع»[8] شامل اين هم مي‌شود.

مطلب بعدي آن است كه اينكه فرمود مسخ شدند واقعاً مسخ شدند و مسخ ملكوتي هم هست نه مسخ ملكي مسخ ملكي آن است كه روح از بدن يك حيوان مفارقت كند به بدن حيوان ديگر تعلق بگيرد اين‌چنين نيست روح ميوه بدن است به منزله ميوه درخت هر درختي بايد ميوه خاص خودش را بدهد اين‌چنين نيست كه ميوه درختي را بگيرند به درختي ديگر به شاخه ميوهٴ درختي ديگر نصب كنند اين ديگر ميوه آن درخت نخواهد بود اما اگر مسخ مسخ ملكوتي بود يعني اين شخص واقعاً حيوان شده واقعاً بوزينه شده هم روحش هم بدنش و در عين حال كه انسان است بوزينه شد سرّش آن است كه تمام محورهاي علم و عملش را در راه شيطنت و مكر و خيانت به كار برد اين همين‌طور كه دارد حركت مي‌كند به طرف بوزينه شدن دارد حركت مي‌كند چون اين دانشش و آن عملش را در راه كيد و مكر و امثال ذلك به كار برده است اول بالقوه بوزينه بود بعد كم كم به بوزينه شدن نزديك شد بعد بالأخره سرانجام واقعاً بوزينه شد جريان شياطين الانس و الجن هم همين‌طور است اين مجاز نيست اين شخص كه به طرف شيطنت و دسيسه و سياست‌بازي حركت مي‌كند نه سياست‌مداري اين به طرف شيطنت دارد حركت مي‌كند اين شيطان بالقوه كم‌كم مي‌شود شيطان بالفعل اين‌چنين نيست كه تعبير قرآن مجاز باشد يا اينكه فرمود: ﴿كَاْلأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾[9] اين‌طور نيست كه تشبيه باشد يك وقت است مي‌فرمايد: «مثلهم كمثل الحمار» كه درك نمي‌كند ﴿يَحْمِلُ أَسْفَاراً﴾[10] يك وقت است نه مي‌فرمايد: ﴿إِنْ هُمْ إِلاّ كَاْلأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ مي‌گوييد نه فردا كه قيامت مي‌شود معلوم مي‌شود و اگر شما اهل بصر باشيد نه تنها اهل نظر مي‌توانيد شاگرد وجود مبارك امام سجاد باشيد هم اكنون مردم عرفات را ببيند كه «ما اكثر الضجيج و اقل الحجيج» وجود مبارك امام سجاد نشان داد خيليها را آن شخصي كه گفت: «ما اكثر الحجيج و اقل الضجيج» چرا حاجيها زيادند ناله‌ها كم است حضرت فرمود به عكس «ما اكثر الضجيج و اقل الحجيج»[11] بعد پرده از چشم ملكوتي او برداشت گفت حالا نگاه كن صحنه عرفات را ببين چه چيزي مي‌بيني آنچه هستند حيوان‌اند يك گروه كمي‌اند كه انسان‌اند آن گروه كم همانهايي‌ بودند كه اهل ولايت بودند و وجود مبارك امام سجاد را به عنوان امام زمان مي‌پذيرفتند ولي كسي امام زمانش را ببيند و نپذيرد و حرمتش را رعايت نكند همان خواهد شد ديگر، ديگر فرقي بين وجود مبارك ولي عصر و وجود مبارك امام سجاد(سلام الله عليهما) كه نيست كه هر كدام از اينها در عصر خودشان امام زمان خودشان‌اند ممكن است برنامه‌هاي اجرايي فرق داشته باشند ولي خطوط كلي امامت كه فرق نمي‌كند كه خب كسي كه امام زمانش را تنها مي‌گذارد همان است ديگر وجود مبارك امام سجاد فرمود ببين چه مي‌بيني حالا ديد خيليها حيوان‌اند اين‌طور نيست كه اينها مجاز باشد كه پس اگر فرمود شياطين الانس حقيقت است اگر فرمود ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا كَالأَنْعَامِ﴾[12] حقيقت است منتها «فردا كه پيشگاه حقيقت شود پديد» معلوم مي‌شود چه عده‌اي به چه صورت در‌مي‌آيند خب پس اينكه «ما من ملة الا و للتناسخ فيها قدم راسخ» آن تناسخ ملكوتي است يعني شخص در باطن خود دارد به طرف حيوانيت مي‌رود چه اينكه يك عده‌اي هستند كه به طرف خود و به طرف فرشته شدن دارند مي‌روند در بحثهاي قبل در اوائل سورهٴ مباركهٴ «انعام» اين بيان لطيف از مرحوم آقا سيد نورالدين(رضوان الله عليه) در كتاب شريف القرآن و عقل نقل شد چون آن هم ظريف‌ترين تفاسير اماميه است آن آيه اين بود

‌پرسش ...

پاسخ: امر ملكوتي است ديگر ﴿إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئاً أَن يَقُولَ لَهُ كُن فَيَكُونُ﴾

پرسش ...

پاسخ: با امر ملكوتي اين امر تشريعي كه نيست كه كه بگوييم مقدورشان نيست ﴿إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ﴾[13] خب

در سورهٴ مباركهٴ «انعام» اين مطلب بود كه آنها مي‌گفتند رسول بايد فرشته باشد آيهٴ هشت سورهٴ «انعام» اين بود ﴿وَ قالُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ مَلَكٌ وَ لَوْ أَنْزَلْنا مَلَكًا لَقُضِيَ اْلأَمْرُ ثُمَّ لا يُنْظَرُونَ ٭ وَ لَوْ جَعَلْناهُ مَلَكًا لَجَعَلْناهُ رَجُلاً وَ لَلَبَسْنا عَلَيْهِمْ ما يَلْبِسُونَ﴾ وثنيين حجاز اصل رسالت را منكر بودند و چند بهانه داشتند يكي اينكه اگر رسالتي هست آن رسول بايد فرشته باشد مگر انسان مي‌تواند فرشته باشد قرآن كريم چندتا جواب داد و مرحوم آقا سيد نورالدين(رضوان الله عليه) همينكه مرحوم آقاي اراكي(رضوان الله عليه) يك مقدمه خوبي بر تفسير ايشان نوشتند(رضوان الله عليهما) القرآن و العقل در همين ذيل آيه سورهٴ مباركهٴ «انعام» آيهٴ هفت و هشت و نُه آنجا مرحوم آقا سيد نورالدين قصه‌اش را مي‌دانيد كه اين كسي بود كه مرحوم آقاي اراكي(رضوان الله عليه) چون ايشان اهل اراك بودند ايشان از نزديك خدمتشان مشرف شد مي‌شناخت اين سيد بزرگوار را حكيم بود مفسر بود فقيه بود اصولي بود در آن جريان جنگ جهاني در جبهه شركت مي‌كرد و پسرش همراهش بود هيچ كتابي غير از قرآن نداشت فقط گفت يك معالم دست من بود كه به بچه‌ام درس مي‌گفتم در همان ميدان جبهه سيد است مرجع تقليد است بزرگوار است حكيم است مدرس است مفسر است در جبهه جنگ فقط بچه‌اش را همراهش برد معالم را به او درس مي‌گفت در آن جنگ جهاني و هيچ كتابي هم همراهش نبود و اين كتاب اين سه جلد القرآن و العقل را بدون كتاب نوشت مرحوم آقاي اراكي(رضوان الله عليه) در همان مقدمه فرمودند كه در حافظه او اعجوبه بود يك كسي كتاب تفسير بنويسد هيچ چيزي نداشته باشد فقط قرآن ايشان هم دارد كه من اين كتابي كه مي‌نويسم براي اينكه ثابت كنم آنهايي كه مي‌گويند اين كتاب ـ معاذ‌الله ـ حرفهايي بر خلاف عقل و اينها دارد ثابت كنم كه هيچ آيه‌اي در قرآن نيست كه مخالف عقل باشد بعد هم مي‌فرمايد كه اين آيه را ما اينجا كه رسيديم كجا بود اين آيه را در موصل من شرح كردم اين آيه را در كدام شهر من شرح كردم اين آيه را در فلان منطقه شرح كردم اين را دارد آن تفسير در ذيل همين آيهٴ هفت و هشت و نُه سورهٴ مباركهٴ «انعام» دارد كه بسيار خب شما مي‌خواهيد آن كسي كه پيغمبر است فرشته باشد خب اين هم فرشته است ديگر شما مي‌خواهيد مگر ظاهرش انسان باشد مزاحم است ظاهرش كه با خدا ارتباط ندارد كه حقيقت او و باطن او فرشته است اين رسول خدا انسان كاملي است كه به طرف ملكوت و فرشته شدن سير كرده است پس او فرشته استه باطناً انسان است ظاهراً از جنبه فرشتگي حقايق را مي‌گيرد از جنبه انساني به ما مي‌رساند اگر شما دنبال يك بهانه مي‌گرديد حرف ديگر است ولي اگر واقعاً حرفتان اين است كه رسول بايد فرشته باشد خب اين فرشته است و حقيقتاً هم فرشته است اما انسانٌ ملكٌ با فرشته‌هاي ديگر فرق مي‌كند لذا از فرشته‌هاي ديگر بالاتر است چه اينكه اگر كسي خداي ناكرده بيراهه رفت از حيوانات ديگر بدتر است اضل سبيلاست خب اگر مار و عقرب هوش و عقل مي‌داشتند بشر مي‌توانست زندگي كند نمي‌توانست او سم دارد گزنده است اما هوش و عقل ندارد نمي‌فهمد چطور آسيب برساند اين را آدم مي‌تواند از شرش نجات پيدا كند اما اين صهيونيست اين استكبار يك مار و عقرب خردورز و هوشياري است لذا كسي نمي‌تواند از دست آنها زندگي كند يا آواره‌هاي كوزوو است يا آواره‌هاي بوسني است يا آواره‌هاي جاي ديگر مگر يك مار يا يك عقرب يا يك گرگ در مدت زندگي چقدر گاهي ممكن است اصلاً يك مار و عقرب كسي را در مدت عمر نيش نزنند اما كسي كه انسان عقربٌ انسان حيةٌ انسان سبعٌ اين مي‌شود ﴿بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾[14] چه اينكه اگر كسي در راه صحيح حركت كرد انسانٌ ملكٌ به جايي مي‌رسد كه اين مي‌گويد «لو دنوت انملة لاحترقت»[15] چون يك فرشته‌اي است در عرض انسان آنهچنان نيست كه انسان بشود فرشته يك حيواني است در عرض انسان اين‌چنين نيست كه انسان بشود حيوان اما يك فرشته‌اي است در طول انسان يك حيواني است در طول انسان يك شيطاني است در طول انسان انسان هم با آن سير جوهري به همين طرفي كه حركت مي‌كند حالا سر چهارراه است يا به طرف شيطنت مي‌رود يا به طرف بهيميت يا به طرف سبعيت يا به طرف فرشته شدن به هر راه برود انسان نوع متوسط است و جنس سافل نه نوع اخير تحت انسان انواع فراواني است انسان يا جنس است اگر لابشرط گرفته بشود يا نوع متوسط است اگر بشرط شيء گرفته بشود هرگز انسان نوع اخير نيست تا راه مي‌رود جنس است وقتي مسيرش مشخص شد حالا يا ان‌شاء‌الله فرشته مي‌شود و از فرشته مي‌گذرد يا ـ معاذ‌الله ـ ﴿بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾[16] مي‌شود يا جزء شياطين الانس مي‌شود پس مسخ هست حقيقتاً هم ظاهراً هم باطناً منتها مسخ ملكوتي است و نه ملكي آنكه دليل بر استحاله‌اش اقامه شده مسخ عقلاً و نقلاً منع شده مسخ ملكي است يعني روح از بدن انساني فاصله بگيرد به بدن حيوان ديگر اين اين‌چنين نيست.

‌پرسش ...

پاسخ: بله ديگر همينها بوزينه‌اند ديگر واقعاً بوزينه شده‌اند ديگر.

پرسش ...

پاسخ: بله كاملاً عوض مي‌شود مثل اينكه در قيامت ظاهراً ذيل آيه ﴿يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْواجًا﴾[17] آنچه كه فريقين نقل كردند هم مرحوم امين الاسلام نقل كرد هم زمخشري نقل كرد همين است ديگر يعني واقعاً حيوان مي‌شوند ديگر اما انسانٌ قردٌ يعني كاملاً مي‌فهمند لذا عذاب مي‌بينند وگرنه بوزينه چه عذابي دارد در عالم در بحث ديروز اشاره شده همه لذتهايي كه يك طاووس دارد همان لذتها را بوزينه هم دارد اگر لذت نكاح است زاد و ولد است پرورش فرزند است اكل و شرب است آسايش و آرامش و خواب استراحت است همه لذتهايي كه طاووس دارد بوزينه هم دارد

‌پرسش ...

پاسخ: بله انسانٌ قردٌ كاملاً مي‌فهمد در بحث ربا اشاره شد به اينكه ﴿الَّذينَ يَأْكُلُونَ الرِّبا لا يَقُومُونَ إِلاّ كَما يَقُومُ الَّذي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطانُ مِنَ الْمَسِّ﴾[18] اين انسانٌ عاقلٌ مجنونٌ لذا معذب است وگرنه مجانين تيمارستانيها چه عذابي دارند اينها كه درك ندارند كه اين مي‌فهمد كه ديوانه است چرا؟ چون اين عقل كه بايد «ما عبد به الرحمٰن و اكتسب به الجنان»[19] اين را به اسارت هوا داد اين علم و دانش را در خدمت شهوت و غضب قرار داد خب اين ديوانگي است ديگر و اين حقيقت در قيامت ظهور مي‌كند او عاقلٌ مجنونٌ مي‌فهمد ديوانه است آن وقت فريادش بلند است عذاب مي‌كشد اينها هم كه به صورت حيوان درمي‌آيند انسانٌ و حيوانٌ حقيقتاً حيوان مي‌شوند نه فقط به صورت حيوان اين‌طور نيست.

‌پرسش ...

پاسخ: چون در طول هم‌اند اگر يك انسانيتي باشد در عرض حيوانيت بله آن مسخ است و اگر هم بر فرض چنين چيزي جايز باشد خب عذاب نيست مگر اسب و حمار رنج مي‌برند از اينكه يكي اسب است ديگري حمار نه هر لذتي كه تزر و طاووس دارد فرس و بقر هم دارد اما اگر در طول باشد اين انسانٌ حمارٌ انسانٌ فرسٌ انسانٌ قردٌ اين معذب است براي اينكه اين همه سرمايه‌ها را در راه بهيميت صرف كرده است ديگر آن‌كه مي‌گويد «بار ديگر از ملك قربان شوم» حالا برخي پران هم گفتند چون «الصلاة قربان كل تقي» «الزكات قربان كل تقي»[20] هر عملي كه بنده را به خدا نزديك مي‌كند قربان و قرباني اوست اينكه مي‌گويد «بار ديگر از ملك قربان شوم» براي اينكه انسانٌ ملكٌ از او بالاتر مي‌رود ملك يك حد مشخصي دارد ﴿مَا مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَعْلُومٌ﴾[21] خب

بنابراين دوتا مسئله است يكي اينكه قرده شدند حقيقتاً هم به ظاهر هم به باطن نه اينكه فقط شكلشان قرده شده يا باطنشان قرده شده نه هم به باطن هم به ظاهر دوم اينكه اين مسخ ملكوتي است كه «ما من ملة الا و للتناسخ فيها قدم راسخ» نه مسخ ملكي كه دليل عقلي بر استحاله‌اش هست نقل هم او را نفي كرده خب.

‌پرسش ...

پاسخ: عذاب است ديگر البته نه اگر چنانچه درك را از دست بدهند نمي‌دانند كه چه بوده است كه با حيوانات ديگر فرق نمي‌كنند معذب نيستند كه يكي از سوالاتي كه مطرح بود حالا سعي كنيد سؤالي كه با بحث بخورد حيف است كه آدم به اين بحثها يك كسي كه مربوط به بحث نيست اين آخرين مرحله باشد وقت ديگران را تلف نكنيد كه علم نافع است يا نه؟ علم در بحثهاي قبل جاي خودش را دارد علم نافع چون علم حرمتش به لحاظ معلوم است بعضي از [علم] است اصلاً نافع نيست مثل سحر و شعبده و جادوا و اينها بعضي علم است نافع است مثل جهان‌بيني ايمان حكمت كلام فقه اصول و اين علم علمي است في نفسه نافع است اين يك مطلب و آن علمهايي كه نظير سحر و شعبده و جادوا باشد علم زيانبار است اين يك مطلب مطلب ديگر اين است كه همين علوم نافع نظير تفسير و حكمت و كلام و فقه و اصول شخص گاهي از او بهره نمي‌برد اين علم في‌نفسه نافع است ولي عالم از او بهره نمي‌برد اين دو مطلب اينكه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: «اعوذ بك من علم لا ينفع»[22] يعني اولاً چيزي باشد كه في‌نفسه نافع باشد يك و من هم از او بهره ببرم دو، يعني علم صحيح ياد بگيرم و عمل صالح از آن علم بهره برده باشم خب آن‌گاه ما علوم شيطاني نداريم علوم تجربي اينها كه علوم شيطاني نيستند سحر و شعبده و جادوا و اينها علم شيطاني است و هرگز آنها اهل فلاح و صلاح و سداد نيستند آنها نتيجه نمي‌برند اما علوم مادي از دريا و زير درياشناسي تا عمق كهكشان‌شناسي همه اينها علوم الهي است اينها تفسير آيات تكويني خداست آن‌كه دارد دريا را مي‌شناسد زير دريا را مي‌شناسد كشتي دريانورد مي‌سازد زير دريا نورد مي‌سازد همه اينها تفسير آيات الهي است بهره هم مي‌برند منتها شخص اگر از اينها بهره سوء برد مثل كسي است كه علوم نقلي سودمند دارد ولي آنها را ـ معاذ‌الله ـ در راه باطل صرف مي‌كند خب

﴿فَلَمّا عَتَوْا عَنْ ما نُهُوا عَنْهُ قُلْنا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خاسِئينَ شايد روز شنبه يا يكشنبه احياناً ما موفق نشويم خدمت شما اين دو روز را مشرف بشويم اين ﴿وَإِذْ تَأَذَّنَ﴾ بعد از شايد دوشنبه هفته بعد بخوانيم كه ﴿اللّهُ مُهْلِكُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ﴾[23] به نحو مانعة الخلو است كه اجتماع را شايد مطالب ديگري كه حالا قابل عرضه باشد نيست حالا ان‌شاء‌الله شنبه و يكشنبه را موافقت بفرماييد دوشنبه مي‌آييم خدمت شما

«و الحمد لله رب العالمين»


[1] . تفسير مجمع البيان، ج4، ص383.
[2] . تفسير مجمع البيان، ج4، ص379.
[3] قصص/سوره28، آیه20.
[4] یس/سوره36، آیه13.
[5] حشر/سوره59، آیه19.
[6] توبه/سوره9، آیه67.
[7] طه/سوره20، آیه126.
[8] . بحار الانوار، ج74، ص155.
[9] فرقان/سوره25، آیه44.
[10] جمعه/سوره62، آیه5.
[11] . بحار الانوار، ج96، ص258.
[12] فرقان/سوره25، آیه44.
[13] یس/سوره36، آیه82.
[14] فرقان/سوره25، آیه44.
[15] . بحارالانوار، ج18، ص382.
[16] فرقان/سوره25، آیه44.
[17] نبأ/سوره78، آیه18.
[18] بقره/سوره2، آیه275.
[19] . كافي، ج1، ص11.
[20] . نهج‌البلاغه، حكمت 136.
[21] صافات/سوره37، آیه164.
[22] . مستدرك الوسائل، ج5، ص70.
[23] اعراف/سوره7، آیه164.