درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

78/02/29

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/سوره اعراف/آیه 164 تا 166

 

﴿وَإِذْ قَالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللّهُ مُهْلِكُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَاباً شَدِيداً قَالُوا مَعْذِرَةً إِلَي رَبِّكُمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ﴾ ﴿فَلَمَّا نَسُوا مَاذُكِّرُوا بِهِ أَنْجَيْنَا الَّذِينَ يَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَأَخَذْنَا الَّذِينَ ظَلَمُوا بِعَذَابٍ بَئِيسٍ بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ﴾ ﴿فَلَمَّا عَتَوْا عَن مَا نُهُوا عَنْهُ قُلْنَا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِينَ﴾

 

در جريان اين قوم بني‌اسرائيل ذات اقدس الهي به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود آنها را از جرياني كه خودشان مستحضرند و در كتاب آسماني اينها نوشته است با خبر كن و آنها را زير سؤال ببر كه در يك منطقه‌اي كه حالا طبق بعضي از رواياتي كه در تفسير علي‌بن‌ابراهيم قمي(رضوان الله عليه) و همچنين ديگران آمده‌اند اهل سنت نقل كردند مفسرين شيعه نقل كردند كه آن منطقه ايله بود يا طبريه بود يا هر چه بود وقتي خداوند اينها را آزمود و امتحان كرد به اينكه در آن روز تعطيلي مثلاً روز شنبه صيد نكنند ولي در همان روز تعطيلي ماهيها هم نزديك اينها بود هم روي آب بود و اينها خلاف شرع مي‌كردند و فرمان الهي را ترك مي‌كردند در چنين حالي يك عده اينها را نصيحت مي‌كردند بعد امر به معروف و نهي از منكر مي‌كردند گروهي ديگر كه قائل بودند كه اين كار معصيت است و اگر كسي معصيت كرد و حرف آمران به معروف و ناهيان از منكر را امتثال نكرد گرفتار هلاكت يا عذاب مي‌شود ولي خودشان امر به معروف و نهي از منكر نمي‌كردند اگر اين گروهي كه آمران به معروف و ناهيان از منكر را خطاب قرار دادند مخاطب قرار دادند به آنها خطاب كردند گفتند چرا تبهكاران را نهي از منكر مي‌كنيد اگر اين سؤال علن بود در برابر تبهكاران بود اين يك موضع‌گيري محسوب مي‌شد يعني صادق بود كه اين گروه هم مثل گروه آمران به معروف و ناهيان از منكر موضع دارند اين صيدكنندگان را اهل هلاكت مي‌دانند اين صيدكنندگان را اهل عذاب شديد مي‌دانند و مانند آن اين مي‌توانست به نوبه خود يك امر به معروف و نهي از منكر باشد ولي از ظاهر آيه برنمي‌آيد كه اين را در حضور آنها گفتند در علن گفتند بنابراين صرف اعتقاد قلبي‌شان بود كه با آمران به معروف و ناهيان از منكر در ميان گذاشتند مي‌گفتند شما چرا اين تبهكاران و معصيتكاران را نصيحت مي‌كنيد حرف شما كه در اينها اثر ندارد نمي‌گفتند حرف شما در اينها اثر ندارد مي‌گفتند خدا اينها را عذاب مي‌كند اگر چنين باشد اين گروه دوم متكلف به امر به معروف بودند مكلف به نهي از منكر بودند و عمداً اين تكليف الهي را ترك كردند چون عمداً اين تكليف الهي را ترك كردند ممكن است كه عذاب الهي به سراغ اينها هم آمده باشد پس از اين آيه دو معنا محتمل است يكي اينكه اينها در حضور آن صيدكنندگان در حضور تبهكاران و آمران به معروف و ناهيان از منكر مي‌گفتند چرا خودتان خسته مي‌كنيد اينها را نصيحت مي‌كنيد اينها به هلاكت الهي گرفتار مي‌شوند اينها به عذاب الهي گرفتار مي‌شوند اين به نوبه خود امر به معروف بود نهي از منكر بود موضع‌گيري بود امتثال وظيفه بود قهراً آن عذاب بعدي كه نازل شده است دو گروه را مستثنا كرده و يك گروه را در بر گرفته يعني آمران به معروف ناهيان از منكر اهل نجات‌اند و اين گروه هم كه ملحق به آمران به معروف و ناهيان از منكر‌اند اهل نجات‌اند فقط آن كساني كه اهل صيدند گرفتار عذاب‌اند ولي اگر اين را در جلسه و در حضور ديگران نگفتند در يك جلسه خصوصي و دوستانه با آمران به معروف و ناهيان از منكر در ميان گذاشتند اينها در حقيقت وظيفه‌شان كه امر به معروف و نهي از منكر بود ترك كردند براي اينكه به اينها مي‌توان گفت كه شما كه معتقدي اينها گنهكارند و اهل عذاب‌اند خب چرا جلويشان را نمي‌گيري اگر بنا بر اين باشد كه فقط به عذاب قيامت ما اكتفا بكنيم يا به عذاب استئصال دنيا اكتفا بكنيم كه امر به معروف و نهي از منكر رخت برمي‌بندد خب چرا شما امر به معروف و نهي از منكر نمي‌كنيد؟ چون امر به معروف و نهي از منكر را ترك كردند جزء ظالمين‌اند وقتي جزء ظالمين شدند عذابي كه آمده فقط آمران به معروف و ناهيان از منكر را استثنا كرده و آنها اهل نجات بودند اين دو گروه هر دو معذّب شدند البته آن عذاب مسخ مخصوص صيادهاست آن كه ﴿كُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِينَ﴾ مخصوص صيادهاست و اما آن عذاب دردناكي كه قبل از جريان مسخ شدن نازل شده است دامنگير همه مي‌شود خب پس دو گونه محتمل است براي اينكه آن واقعه دو گونه قابل ترسيم است چون روشن نيست كه آنها چگونه اين حرف را زدند آيا در برابر تبهكاران موضع گرفتند كه به نوبه خود امر به معروف و نهي از منكر باشد يا نه معلوم نيست كه آيا معذّب شدند يا نه.

‌پرسش ...

پاسخ: از كجا معلوم بشود خطاب مي‌كند به آمران به معروف و ناهيان از منكر.

پرسش ...

پاسخ: نه خطاب بين آمران به معروف و ناهيان از منكر است از يك سو و اين گروهي كه مي‌گويند ﴿لِمَ تَعِظُونَ﴾ از سوي ديگر يعني اين ﴿قَالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ﴾ اينها به آمران به معروف و ناهيان از منكر يك گفتگويي دارند اين گفتگو اگر در حضور آن صيادها بود اين يك نحوه موضع‌گيري بود و به نوبه خود امر به معروف و نهي از منكر بود و تكليفشان عمل شده بود و اما اگر در جلسه خصوصي در ديدارهاي اختصاصي به يكديگر كه مي‌رسيدند يك چنين حرفي مي‌زدند خب اين كه امر به معروف و نهي از منكر نيست فقط اينها مي‌دانند كه صيادها اهل عذاب‌اند آن‌گاه بر آنها اشكال وارد مي‌شود كه خب چرا شما نهي از منكر نمي‌كنيد؟ در چنين فضايي

‌پرسش ...

پاسخ: حالا در قرآن بعد آيه‌اي دارد كه ﴿أَنْجَيْنَا الَّذِينَ يَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ﴾ معلوم مي‌شود اين وعظ همان نهي از منكر بود تنها وعظ نبود.

‌پرسش ...

پاسخ: چرا احتمال بود براي اينكه ﴿لَعَلَّهُمْ يَتَّقُون﴾ دارد اين معلوم مي‌شود احتمال بود هنوز.

پس ما در اين فضا مي‌بينيم با دوتا احتمال رو به روييم برخي از اهل تفسير نقل كردند كه ابن عباس در جريان اين آيه اشك ريخت گفت بالأخره براي من روشن نشد كه اينها از كدام گروه هستند عكرمه مي‌گويد كه من ديدم ابن عباس گريه مي‌كند گفتم چرا گريه مي‌كني؟ گفت بالأخره من نفهميدم كه اين گروهي كه گفتند ﴿لِمَ تَعِظُونَ﴾ اينها نجات پيدا كردند يا نه؟ الآن اينجا سه گروه مطرح‌اند يك عده آمران به معروف و ناهيان از منكرند يك، يك عده صيادان‌اند كه تبهكارند دو، يك عده كساني‌اند كه مي‌گويند: ﴿لِمَ تَعِظُونَ قَوْمًا اللّهُ مُهْلِكُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذابًا شَديدًا﴾ اين سه اين گروه سوم اهل نجات‌اند يا نه؟ ما نمي‌دانيم گريه ابن عباس هم تنها براي اين نبود كه حالا اين آيه برايش روشن نشد البته ممكن است كسي آن‌چنان شوق داشته باشد به درك آيه كه اگر آيه‌اي براي او مبهم بود اشك بريزد چه اينكه صحابه اين‌طور بودند اگر يك معنايي برايشان حل نشده بود خب ناله مي‌كردند اما يك حكم اجتماعي را هم به همراه دارد كه بالأخره اگر كسي بداند يك عده‌اي تبهكارند و علناً نگويد اين اهل عذاب است يا نه؟ خود آدم مي‌خواهد تكليف خودش را بداند قدر خودش را بداند عكرمه مي‌گويد كه من به ابن عباس گفتم كه اين گروه اهل نجات‌اند چرا؟ براي اينكه اين گروه به آمران به معروف و ناهيان از منكر نگفتند كه شما چرا صيادها را نهي مي‌كنيد يا چرا اينها را نهي مي‌كنيد بلكه به آمران به معروف و ناهيان از منكر گفتند چرا گروهي كه خداوند اينها را به هلاكت يا به عذاب شديد محكوم كرد و مي‌كند نهي مي‌كنيد پس اينها موضع گرفتند اين نحو موضع‌گيري جزء امر به معروف و نهي از منكر است و خدا هم فرمود ما ناهيان از منكر را نجات داديم پس اين گروه سوم داخل در گروه اول اهل نجات‌اند مي‌گويد ابن عباس خوشحال شد و به من خلعتي داد و بعد راضي شد به اين آيه سيدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبايي(رضوان الله عليه) در همان بحث روايي مي‌فرمايند به اينكه جناب عكرمه خطا كرده است و ابن عباس هم آشنا نشد چرا؟ براي اينكه ذات اقدس الهي در هنگام بيان نجات نفرمود كه ما هر دو گروه را نجات داديم فرمود كه ﴿فَلَمَّا نَسُوا مَاذُكِّرُوا بِهِ أَنْجَيْنَا الَّذِينَ يَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ﴾ اين از مواردي است كه در مقام تحديد است و مفهوم دارد اگر لقب است اگر وصف است اگر رقم است هيچ كدام از اينها مفهوم ندارد مگر اينكه در مقام تحديد باشد چون در مقام تحديد است مفهوم دارد يعني فقط ناهيان از منكر نجات پيدا كردند آنها كه داشتند دلسوزي مي‌كردند يا اعتراض مي‌كردند آنها كه ناهي از منكر نبودند كه خب الآن ما درباره اين گروه سوم ترديد داريم كه آيا داخل در صدر است يا داخل در ذيل؟ فرمود: ﴿أَنْجَيْنَا الَّذِينَ يَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَأَخَذْنَا الَّذِينَ ظَلَمُوا﴾ اگر ذيل را بگيريم اين گروه سوم جزء ظالمين نيستند و مؤاخذه نشدند اگر صدر را بگيريم گروه سوم جزء ناهيان از منكر نيستند اهل نجات نيستند بالأخره كجا هستند داخل در گروه اول‌اند يا در گروه دوم؟ تحليل سيدنا الاستاد(رضوان الله عليه) اين است كه در صدر آيه كه فرمود ما ناهيان از منكر را نجات داديم و اين چون در مقام تحديد است مفهوم دارد البته به اين بيان در الميزان نيامده كه حالا چون در مقام تحديد است مفهوم دارد و اينها صدر شامل ناهيان از منكر مي‌شود فقط ذيل كه اختصاصي به صيادها ندارد نفرمود «و اخذنا الذين صادوا» دارد ﴿وَأَخَذْنَا الَّذِينَ ظَلَمُوا﴾ آن عذاب مسخ كه براي صيادهاست آن را در آيه بعد فرمود: ﴿فَلَمَّا عَتَوْا عَن مَا نُهُوا عَنْهُ قُلْنَا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِينَ﴾ اين به صورت شفاف بيان كرده يعني اينها كه نهي‌پذير نبودند بوذينه شدند خب درباره آن گروه سوم كه بي‌طرف بودند چون امر به معروف و نهي از منكر در صورت جرم علني جزء مهم‌ترين فرائض است شما وقتي واجبات كلي فقه را مي‌شمريد مي‌بينيد مي‌گوييد كه واجبات فقه فروع دين هشت يا ده تاست اگر نماز است روزه است حج است تولّي است تبرّي است امر به معروف و نهي از منكر را در رديف اينها مي‌شمارند امر به معروف و نهي از منكر نظير نماز و روزه است نه نظير شستن دست يا غسل كردن كه زير مجموعه نماز و روزه است خب اگر امر به معروف و نهي از منكر جزء واجبات رسمي است در خط مقدم است در رديف نماز و روزه و حج و زكات و صوم و صلات و امثال ذلك است پس اگر كسي عالماً عامداً اين را ترك بكند سلامت‌طلب باشد ظام است تعبير قرآن هم اين نيست كه «ما اخذنا الذين نسوا ما نهوا» يا «اخذنا الذين صادوا» صيد كردند ماهي گرفتند دارد ﴿وَأَخَذْنَا الَّذِينَ ظَلَمُوا﴾ پس ذيل تاب آن را دارد كه هر دو گروه را شامل بشود صدر فقط ناهيان از منكر را استثنا كرده است اين گروه سوم كه بلاتكليف نمي‌مانند كه يقيناً داخل در صدر نيستند براي اينكه ناهي از منكر نبودند كه حالا ما نمي‌دانيم به عنوان دل‌سوزي به ناهيان از منكر مي‌گفتند: ﴿لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللّهُ مُهْلِكُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ﴾ يا به عنوان اعتارض و ملامت مي‌گفتند؟ از اين تحليل برمي‌آيد اينها به عنوان ملامت و اعتراض مي‌گفتند، مي‌گفتند كه چرا كساني كه ذات اقدس الهي اينها را عذاب مي‌كند شما اينها را موعظه مي‌كنيد آنها هم پاسخ دادند كه وظيفه ما در چنين شرايط موعظه است امر به معروف است نهي از معروف است براي اينكه ما اگر تكليف را انجام ندهيم نزد خدا مسئوليم معذور نيستيم ﴿مَعْذِرَةً إِلَي رَبِّكُمْ﴾ اين يك، دو ﴿وَلَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ﴾ معلوم مي‌شود هنوز احتمال تأثير هست ما يقين به عدم تأثير نداريم در جريان فرعون هم وقتي يقين به عدم تأثير شد آن وقت سخن از غرق به ميان آمد وگرنه اول فرمود: ﴿فَقُولاَ لَهُ قَوْلاً لَّيِّناً لَّعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَي﴾[1] خب ﴿لَّعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَي﴾ ولو طرف فرعون باشد مادامي‌كه احتمال تأثير هست نهي از منكر واجب است البته گاهي با اينكه انسان يقين دارد طرف متأثر نمي‌شود اعلام واجب است اما ديگر نهي از منكر نيست براي اينكه مردم بفهمند اين گناه است و اين شخص دارد گناه مي‌كند اگر يك وقتي آدم اعلاميه صادر مي‌كند يا سخني مي‌گويد يا به مردم آگاهي مي‌دهد براي آن است كه مردم بدانند اين شخص گناه كرده گناه مي‌كند حرف‌پذير نيست ما وظيفه‌مان را انجام داديم كوتاهي نكرديم خب گاهي اين ديگر امر به معروف و نهي از منكر نيست اين ﴿مَعْذِرَةً إِلَي رَبِّكُمْ﴾ است اين براي تماميّت حجت است و مانند آن خب پس معلوم مي‌شود زمينه امر به معروف و نهي از منكر همچنان هست فرمود ﴿لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ﴾ همان‌طوري كه درباره فرعون فرمود برو، برويد به او بگوييد: ﴿فَقُولاَ لَهُ قَوْلاً لَّيِّناً لَّعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَي﴾[2] از اينجا معلوم مي‌شود كه اين سه گروه دو گروه معذّب شدند يك گروه نجات پيدا كردند البته آنهايي كه تبهكارانه صيد مي‌كردند گذشته از آن عذاب گرفتار مسخ هم شدند كه آن را آيه بعد بالاختصاص ذكر مي‌كند خب شما در تفسير آلوسي غير آلوسي همه اينها را بگرديد ببينيد به اينكه اين تفطن سيدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبايي از كجا پديد آمد ايشان دأبش اين بود وقتي آيات نوراني قرآن كريم را مطالعه مي‌كردند اول آيات را مطالعه مي‌كردند بعد روايات نوراني اهل‌بيت(عليهم السلام) كنار مي‌گذاشتند يك چشمشان به روايات بود يك چشمشان به آيه بود با ديد روايات آيه را معنا مي‌كردند لذا شما در بحث روايي غالباً مي‌بينيد كما مرّ كما تقدم در بحثهاي عميق قرآني مي‌فرمايد «كما سيجيء في البحث الروايي» اين‌جا آن حرف نهايي را روايت مشخص كرده حالا آن روايت را از علي‌بن‌ابراهيم بخوانيم تا معلوم بشود كه به بركت آن روايت اين استنباط را سيدنا الاستاد در الميزان دارد گرچه همه موارد بحث همين‌طور است اما اينجايي كه مي‌بينيد ابن عباس به گريه در بياورد، عكرمه را مثلاً جامعه خلعت در بر بكند يك چنين جايي حرف مهم را آن روايت مي‌زند يعني در يك چنين جاهايي اثر روايت روشن مي‌شود گرچه هميشه رف مهم را روايت مي‌زند.

‌پرسش ...

پاسخ: بعد آن نهي از منكر عذاب كرد نه قبل

پرسش ...

پاسخ: اينها چون مي‌دانستند كه گناه مي‌كنند ولي اين وظيفه را ترك كردند كه امر به معروف و نهي از منكر بايد بشود حالا گاهي انسان يقين دارد كه اثر مي‌كند گاهي يقين ندارد در حد احتمال تأثير است اين ﴿لَعَلَّهُمْ يَتَّقُون﴾ در حد احتمال تأثير است ديگر آنها در چنين فضايي با اينكه ﴿لَعَلَّهُمْ يَتَّقُون﴾ بود مع ذلك اعلان بي‌طرفي كردند اگر اين حرف را در حضور ديگران مي‌گفتند خب انسان مي‌گفت اين نهي از منكر است اما در بحث ديروز اشاره شد كه اين يك نحوه موضع‌گيري است اما بايد اثبات بشود اينها در حضور آنها گفتند وقتي معلوم نشد در حضور آنها گفتند آهسته زير گوش به اينها مي‌گويند كه چه كار داريد به اينها، به شما چه اين كه نهي از منكر نيست اين كه موضع‌گيري نيست حالا اين روايتي را كه در تفسير شريف علي‌بن‌ابراهيم قمي هست جلد اول اين روايت نوراني را بخوانيم تا به بركت اين روايات روشن بشود كه اين گروهي كه گفتند: ﴿لِمَ تَعِظُونَ﴾ اين گروه مانند آن تبهكاران معذب شدند علي‌بن‌ابراهيم(رضوان الله عليه) مي‌گويد: «حدثني ابي عن ‌الحسن‌بن‌محبوب عن علي‌بن‌رئاب عن ابي‌عبيده عن ابي جعفر(عليه السلام) قال وجدنا في كتاب علي(عليه السلام) ان قوما من اهل أيكه» كه يك بندري است بين مصر و مدينه «من قوم ثمود» كه اينها بعد جزء يهوديها شدند به دين حضرت موسي درآمدند «و ان الحيتان كانت سبقت اليهم يوم السبت» اين ماهيها روز تعطيلي در دسترس اينها قرار مي‌گرفت در مرئا و منظر اينها قرار مي‌گرفت كه صيد اين ماهيها آسان بود «ليختبر الله طاعتهم في ذلك» تا ذات اقدس الهي اينها را با اين كار بيازمايد «فشرعت اليهم يوم سبتهم في ناديهم و قدام ابوابهم في أنهارهم و سواقيهم» شرعت يعني ظهرت و قربت اين ماهيها نزديك شدند و روي آب آمدند در روز تعطيلي در همان جلساتشان در دم درشان چون اينها منطقه بندري زندگي مي‌كردند ديگر در نهرشان در ساقيه شان نهرهاي بزرگ نهرهاي كوچك «فبادروا اليها فاخذوا يصطادونها» مي‌رفتند اين ماهيها را مي‌گرفتند و مصرف مي‌كردند «فلبثوا في ذلك ما شاء الله» مدتي همين معصيت را مرتكب مي‌شدند مثل اينكه فرض كنيد اسلام فرموده به اينكه ﴿إِذَا نُودِيَ لِلصَّلاَةِ مِن يَوْمِ الجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَي ذِكْرِ اللَّهِ وَذَرُوا البَيْعَ﴾[3] حالا ممكن است كسي در عصر غيبت در وجوب تعيني نماز جمعه خدشه كند اما در زمان خود پيغمبر اسلام(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه ﴿وَإِذَا رَأَوْا تِجَارَةً أَوْ لَهْواً انفَضُّوا إِلَيْهَا وَتَرَكُوكَ قَائِماً﴾[4] آن كه ديگر محرم بود كه در حين اقامه نماز جمعه يك عده مشغول زيارت مي‌شدند كه براي اينكه آن كالاهاي خوب را بگيرند يا ارزان‌تر بگيرند اين بود ديگر خب و ذات اقدس الهي آزمود فرمود: ﴿ِذا نُودِيَ لِلصَّلاةِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلى ذِكْرِ اللّهِ وَ ذَرُوا الْبَيْعَ﴾ خب پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ايستاده در مسجد مدينه روي منبر ايستاده دارد خطبه نماز جمعه مي‌كند ﴿تَرَكُوكَ قَائِماً﴾ نه «تركوك خطيبا» تو ايستاده داري خطبه مي‌خواني اينها تو را رها كردند و خب اين‌طور نيست كه آنها كالاهاي محرم باشد كه همين نان و گوشتي بود كه قبلش خريد و فروشش حلال بود ديگر همين پارچه‌اي بود كه قبلش خريد و فروشش حلال بود ديگر منتها وقت‌النداء حرام است در اين لحظه حرام است آنها هم گرفتار همين فكر بودند «فاخذوا يصطادونها فلبثوا في ذلك ما شاء الله لا ينهاهم عنها الاٴحبار و لا يمنعهم العلماء من صيدها» نه آن احبارشان و رهبران مذهبي‌شان كه بالأخره صبغه ديني داشتند نظير كشيشها و اينها و نه درس‌خوانده‌هاي مكتب يهوديت «ثم ان الشيطان اوحي الي طائفة منهم انما نهيتم عن اكلها يوم السبت فلم تنهوا عن صيدها» شيطان وسوسه كرد گفت خوردنش روز شنبه براي روز تعطيل حرام است اما صيدش كه حرام نيست خب شما روز تعطيل صيد كنيد همين روز شنبه مثلاً در ساير ايام مصرف بكنيد «فاصطادوا يوم السبت و كلوها فيما سوي ذلك من الايام» روز شنبه صيد كنيد در طول هفته مصرف كنيد «فقالت طائفة منهم الان نصطادها» اين وسوسه كه پديد آمد يك عده گفتند خب بد حرفي نيست ما حالا روز شنبه از خوردن ماهي صرفنظر مي‌كنيم ولي صيد مي‌كنيم روزهاي ديگر مصرف مي‌كنيم «فعتت» عتو كردند و طغيان كردند «و انحازت طائفة اخري منهم ذات اليمين فقالوا ننهاكم عن عقوبة الله أن تتعرضوا لخلاف أمره بخلافه» يك عده كه اصحاب الميمنه بودند اصحاب يمن و بركت بودند اعتراض كردند گفتند ما نهي از منكر مي‌كنيم شما را از عقوبت الهي بر حذر مي‌داريم «و اعتزلت طائفة منهم ذات اليسار» عده‌اي اعلان بي‌طرفي كردند اصحاب ميمنت نبودند «فسكتت فلم تعظهم» ساكت شدند اين گروه و موضع‌گيري نكردند و موعظه هم نكردند «فقالت للطائفة التي وعظتهم ﴿لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللّهُ مُهْلِكُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَاباً شَدِيداً﴾» اين گروه اصحاب المشئمه به آن اصحاب الميمنه گفتند كه چرا اين صيادها را اينهايي كه دارند معصيت مي‌كنند اينها را نهي از منكر و موعظه مي‌كنيد بگذاريد اينها به عذاب الهي گرفتار بشوند «فقالت الطائفة التي وعظتهم» آن طايفه‌اي كه نهي از منكر مي‌كردند امر به معروف مي‌كردند موعظه مي‌كردند كه اصحاب الميمنه بودند به اين اصحاب اليسار به اصحاب المشئمه گفتند به دو دليل يكي ﴿مَعْذِرَةً إِلَي رَبِّكُمْ﴾ و دليل دوم ﴿لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ﴾ حالا اين شايد همه‌شان يا بعضي‌شان برگردند اين يك، يا كلاً دست بردارند يا بعضاً دست بردارند دو، يك وقت است همه‌شان متعظ مي‌شوند يك وقتي درصدي از اينها متعظ مي‌شوند يك، حالا كه آن كه متعظ شدند يا كلاً متعظ مي‌شوند اصلاً صيد نمي‌كنند يا لا اقل يكي دو ساعت را ترك مي‌كنند هر چه كمتر بهتر اين دو «قال فقال الله جل و عز ﴿فَلَمَّا نَسُوا مَاذُكِّرُوا﴾» يعني حالا كه اينها «لما تركوا ما وعظوا به مضوا علي الخطيئة» «فقالت الطائفة التي وعظتهم» حالا كه اين آمران به معروف و ناهيان از منكر به آنها گفتند كه اين كار حرام است دست برداريد آنها همچنان بر غيّ و طغيانشان ادامه دادند اينها ديگر موضع‌گيري سخت كردند اعلان تبرّي كردند گفتند ديگر ما با شما زندگي نمي‌كنيم ما ديگر با شما نيستيم فاصله گرفتند از آنها «فقالت الطائفة التي وعظتهم لا و الله لا نجامعكم و لا نبايتكم الليلة في مدينتكم هذه التي عصيتم الله فيها مخافة ان ينزل بكم البلاء فيعمنا معكم» ما ديگر با شما در اين شهر زندگي نمي‌كنيم ممكن است عذاب الهي بيايد و دامنگير ما هم بشود «فخرجوا عنهم من المدينة مخافة ان يصيبهم البلاء» اينها از شهر بيرون رفتند «فنزلوا قريبا من المدينة فباتوا تحت السماء» اينها از شهر خارج شدند در فضاي باز زير آسمان آن شب را بيتوته كردند «فلما اصبح اولياء الله المطيعون لامر الله غدوا لينظروا ما حال اهل المعصية» اينها كه در بيرون شهر به سر بردند بامداد به طرف شهر آمدند ببينند كه چه خبر است آيا عذاب آمده يا عذاب نيامده «فاتوا باب المدينه» آمدند دم در شهر «فاذا هو مصمت» بسته است شهر بسته بود «فدقوه» چون قبلاً بالأخره يك بارويي بود ديوار ورودي بود كه دروازده‌اي براي شهر داشت دقوه كوبيدند دق‌الباب «فلم يجابوا» كسي جواب اينها را ندارد «و لم يسمعوا منها خبر واحد» خبري هم نشنيدند از كسي «فوضعوا سلما علي سور المدينة» يك نردباني آوردند روي ديوار مدينه گذاشتند «ثم اصعدوا رجلا منهم» يك كسي را از نردبان روي ديوار مدينه بالا بردند «فأشرف علي المدينة» اين ديدبان وقتي روي ديوار مدينه آمد و آن شهر را ديد «فنظر فإذا هو بالقوم قردة يتعاوون» ديد همه اينها بوزينه شده‌اند به صورت بوزينه زوزه و عوايي دارند اين زوزه سگان را مي‌گويند عواي كلب «فقال الرجل لأصحابه يا قوم أري و الله عجبا» اين كه ديدبان بود روي ديوار مدينه رفت ديد يك بوزينه‌هايي در شهر‌اند به اين مؤمنيني كه بيرون دروازه بودند گفت من يك چيز عجبي مي‌بينم «قالوا و ما تري قال أري القوم قد صاروا قردة يتعاوون و لها أذناب» دُم درآوردند عوايي دارند زوزه‌اي دارند «فكسروا الباب» اين مؤمنين در را شكستند تا وارد مدينه بشوند وقتي وارد مدينه شدند «فعرفت القردة أنسابها من الإنس و لم تعرف الإنس أنسابها من القردة» اين بوزينه‌ها اين مؤمنين را شناختند هر كسي قوم خودش را شناخت اما اين مؤمنين قوم خودشان را خودشان ديگر نشناختند چه خدايي است كه پرده روي كجا مي‌آويزاند و كجا را پرده برمي‌دارد خب مؤمنين اگر قوم خودشان را ببينند خب رنج مي‌برند خب چرا اين رنج را ببرند اما اين بوزينه‌ها چون انسان قرد اين‌چنين نيست كه بوزينه شده باشند كه بوزينه در باغ وحش فراوان است بوزينه بودن كه عيب ندارد كه بوزينه هيچ رنجي در زندگي ندارد همان‌طوري كه طوطي و تذرو ندارند اين‌طور نيست كه مرغ و خروس و گوسفند از زندگي لذت ببرند بوزينه لذت نبرد كه آن‌كه انسان بود و بوزينه شد هم اكنون هم انسان است اگر سؤال بكني اين شخص ما هو؟ مي‌گويند حيوان ناطق قرد اين بوزينه‌اي است كه در طول انسان است انسان به حسب ظاهر نزد ما نوع الانواع است و نوع اخير است اما روي بحثهايي كه اهل حكمت كردند انسان نوع متوسط است يا جنس است تحت او انواع فراواني است هيچ محققي كه در طي اين چهارصد سال بعد از صدرالمتألّهين آمده كه انسان را نوع الانواع نمي‌داند كه انسان را نوع اخير نمي‌داند كه گذشت آن زماني كه آنسان گذشت انسان را نوع اخير مي‌دانستند حالا روشن شد انسان جنس است و تحت او انواع كثيره است بر اساس جسمانية الحدوث و روحانيةالبقاء بر اساس حركت جوهري انسان جنس است تحت او انواع كثيره است لذا اگر كسي در قيامت به صورت حيوان درمي‌آيد يك حيوان نيست كه در عرض انسان باشد وگرنه عذاب نيست خب حالا اگر كسي به صورت مار درآمده يا به صورت مور درآمده اين مار و مور چه عذابي دارند همان لذتي كه يك طوطي از نكاح و ازدواج مي‌برد همان لذت را مار و عقرب مي‌برند همان لذتي كه يك مرغ از غذا خوردن مي‌برد همان لذت را مار و عقرب مي‌برد همان لذتي كه مرغ از بچه درآوردن و پرورش بچه مي‌برد همان لذت عاطفي را مار و عقرب مي‌برند اگر كسي انسان بشود و عقرب انسان بشود و حيّه آن وقت مي‌سوزد همه دركها را دارد در جنون هم همين‌طور است فرمود اينكه رباخوار مجنون مي‌شود نه يعني ديوانه تيمارستاني خب ديوانه تيمارستاني چه عذابي دارد او كه درك ندارد كه معذب با شد كه بستگانش رنج مي‌برند كه يكي از بستگان آنها در تيمارستان مجنونانه به سر مي‌برد وگرنه خود مجنون چه رنجي دارد اما اينكه فرمود: ﴿الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا لاَ يَقُومُونَ إِلاَّ كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ المَسِّ﴾[5] او حيوانٌ ناطقٌ عاقلٌ مجنون همه حرفها را خوب بلد است اما عقلش در خدمت جنون اوست اگر كسي بفهمد كه ديوانه است چقدر عذاب مي‌بيند اين است نه اينكه ديوانه بشود خب ديوانه تيمارستاني كه عذابي ندارد اگر جنون است بعد العقل است با حفظ عقل اگر قرده شدن است بعد الانسانية است و طول ناطقيّت است اين است كه بزرگان اهل حكمت گفتند «ما من ملة الا و لتناسخ فيها قدم راسخ» اين تناسخ ملكوتي است وگرنه تناسخ ملكي را كه عقل و نقل ابطال كرده كه عقل مي‌گويد محال است نقل مي‌گويد ممكن نيست تناسخ ملكوتي كه روح بدن انسان به بدن حيوان تعلق بگيرد اين عقلاً محال است نقلاً محال است روايات فراواني در استحاله تناسخ داريم اما اين تناسخ ملكوتي است يعني كسي در درون بشود بوزينه يعني انسان عاقل ناطق قرد آن وقت همه حرفها را در خدمت بوزينه بايد مصرف بكند اين است خب لذا فرمود به اينكه اين بوزينه‌ها كاملاً افراد را مي‌شناختند براي اينكه همان خصوصيات را داشتند به اين صورت بوزينه درآمدند و با اينها بايد عذاب ببينند اما آن دوستانشان فاميلانشان آنها چرا عذاب ببينند؟ لذا آنها انساب خودشان را نمي‌شناختند ولي وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) مي‌فرمايد كه من الآن انساب همان بوزينه‌ها را مي‌شناسم خب «فعرفت القردة أنسابها من الانس و لم تعرف الانس انسابها من القردة فقال القوم للقردة أ لم ننهكم» بدون اينكه بشناسند چه كسي كيست به اينها گفتند مگر ما شما را نهي از منكر نكرديم آنها ديگر پاسخي نداشتند وجود مبارك حضرت امير چون اين در كتاب علي(عليه الصلاة و عليه السلام) آنكه در تفسير علي‌بن‌ابراهيم از وجود مبارك ابي جعفر(عليه السلام) نقل شده است اين بود كه «وجدنا في كتاب علي» آن‌گاه ايشان دارد كه «فقال علي(عليه السلام) و الذي فلق الحبة و برأ النسمة إني لأعرف أنسابها من هذه الأمة» اينها هم «لا ينكرون و لا يغيرون» اينها هم اين‌طورند نه نهي از منكر مي‌كنند نه چيزي را تغيير مي‌دهند «بل تركوا ما أمروا به فتفرقوا و قد قال الله عز و جل ﴿فَبُعْداً لِّلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ﴾[6] فقال الله ﴿أَنْجَيْنَا الَّذِينَ يَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَأَخَذْنَا الَّذِينَ ظَلَمُوا بِعَذَابٍ بَئِيسٍ بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ﴾[7] » «و اما قوله و اذ تاذن ربك» اين مربوط به آيه بعد است خب پس معلوم مي‌شود كه اين ديد دقيق سيدنا الاستاد منشأ روايي دارد.

«و الحمد لله رب العالمين»

 


[1] طه/سوره20، آیه44.
[2] طه/سوره20، آیه44.
[3] جمعه/سوره62، آیه9.
[4] جمعه/سوره62، آیه10.
[5] بقره/سوره2، آیه275.
[6] مؤمنون/سوره23، آیه41.
[7] . تفسير قمي، ج1، ص244 ـ 245.