درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

78/02/28

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/سوره اعراف/آیه 163 تا 166

 

﴿وَسْالهُمْ عَنِ القَرْيَةِ الَّتِي كَانَتْ حَاضِرَةَ البَحْرِ إِذْ يَعْدُونَ فِي السَّبْتِ إِذْ تَأْتِيهِمْ حِيتَانُهُمْ يَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعاً وَيَوْمَ لاَيَسْبِتُونَ لاَتَأْتِيهِمْ كَذلِكَ نَبْلُوهُم بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ﴾ ﴿وَإِذْ قَالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللّهُ مُهْلِكُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَاباً شَدِيداً قَالُوا مَعْذِرَةً إِلَي رَبِّكُمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ﴾ ﴿فَلَمَّا نَسُوا مَاذُكِّرُوا بِهِ أَنْجَيْنَا الَّذِينَ يَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَأَخَذْنَا الَّذِينَ ظَلَمُوا بِعَذَابٍ بَئِيسٍ بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ﴾ ﴿فَلَمَّا عَتَوْا عَن مَا نُهُوا عَنْهُ قُلْنَا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِينَ﴾

 

سورهٴ مباركهٴ «اعراف» چون در مكه نازل شد و اين قصه بني‌اسرائيل كه در يكي از مناطق بندري به سر مي‌بردند و روز تعطيل را حرمت نگاه نداشتند و آن روزي كه بايد صيد نكنند صيد كردند و از عهده امتحان الهي به در نيامدند و بعد معذب شدند اين قصه را به صورت مبسوط در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» بيان فرمود چون «اعراف» در مكه نازل شد و قبل از سورهٴ مباركهٴ «نساء» است كه در مدينه نازل شده است لذا در سورهٴ بقره و در سورهٴ «نساء» به عنوان اجمال بعد از تفصيل به صورت خلاصه ذكر مي‌كنند مي‌فرمايند شما جريان اصحاب سبت را كه شنيديد و مي‌دانيد در آيهٴ 65 سورهٴ مباركهٴ «بقره» مي‌فرمايد: ﴿وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِينَ اعْتَدَوْا مِنْكُمْ فِي السَّبْتِ فَقُلْنَا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِينَ﴾ يعني شما جريان مردمي كه در منطقه بندري زندگي مي‌كردند و روز شنبه كه تعطيل بود و صيد حرام بود آنها صيد مي‌كردند و حرف آمران به معروف و ناهيان از منكر را گوش ندادند و تمردشان به طغيان تبديل شده است و سرانجام به عذاب الهي گرفتار شدند قصه‌شان را كه مي‌دانيد خب در مدينه اين حرفها بازگو شد يعني در آيهٴ 65 سورهٴ مباركهٴ «بقره» و همچنين در سورهٴ مباركهٴ «نساء» آيهٴ 47 به اين صورت آمده است ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ أُوتُوا الكِتَابَ آمِنُوا بِمَا نَزَّلْنَا مُصَدِّقاً لِمَا مَعَكُم مِن قَبْلِ أَن نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّهَا عَلَي أَدْبَارِهَا أَوْ نَلْعَنَهُمْ كَمَا لَعَنَّا أَصْحَابَ السَّبْتِ وَكَانَ أَمْرُ اللّهِ مَفْعُولاً﴾ فرمود ‌اي اهل كتاب شما پندپذير باشيد وگرنه ممكن است به همان عذاب اصحاب سبت مبتلا بشويد كه قصه‌اش براي شما روشن شود چون قبلاً در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» در مكه اين آيات به صورت روشن نازل شده است لذا در سوره‌هاي مدينه نظير سورهٴ «بقره» و سورهٴ «نساء» به صورت متني و خلاصه ذكر مي‌كند بعد مي‌فرمايد شما اين جريان را كه قبلاً مي‌دانستيد ياد گرفتيد در مكه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) با يهوديها مأنوس نبود در مكه يهودي اهل كتاب نبود يا به ندرت بود آنجا يك فرهنگي يك كتابي، كتابخانه‌اي و مانند آن نبود كه حالا اين جريانها را پيغمبر در مكه ياد گرفته باشد پس معلوم مي‌شود همه اينها روي جريان اخبار به غيب است و از راه غيب باخبر شد در مدينه حضور داشتند و از اين جريان و كتاب خبري بود.

مطلب ديگر آن است كه آنچه در آيهٴ 162 در بحث ديروز گذشت ﴿فَبَدَّلَ الَّذينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ قَوْلاً غَيْرَ الَّذي قيلَ لَهُمْ﴾ از اين ﴿غَيْرَ الَّذِي قِيلَ لَهُمْ﴾ فهميده مي‌شود كه اين تبديلش تبديل به مساوي و احسن نبود بلكه تبديل به سييء بود سرّش آن است كه گرچه تأكيد ممكن است و در قرآن هم تأكيد آمده لكن اصل بر تأسيس است نه بر تأكيد اگر ما يك كلامي داشته باشيم و دائر باشد كه اين كلام را بر تأسيس حمل كنيم يا بر تأكيد اصل بر تأسيس است چون هر جمله معناي خاص خود را دارد اگر ما دليلي بر تأسيس نداشتيم يا شاهدي بر تأكيد داشتيم حمل بر تأكيد مي‌شود چون اصل بر تأسيس است و تأكيد شاهد مي‌طلبد لذا مي‌توان گفت كه اين ﴿فَبَدَّلَ الَّذينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ قَوْلاً غَيْرَ الَّذي قيلَ لَهُمْ﴾ اين تبديل به اسوء است گذشته از اينكه اين تعليق حكم بر وصف هم بي‌اشعار نيست نفرمود «فبدلوا منهم قولا غير الذي قيل لهم» فرمود: ﴿فَبَدَّلَ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ﴾[1] از اين عنوان ظلم هم مي‌شود استفاده كرد كه تبديلشان ظالمانه است نه روي اجتهاد.

مطلب بعدي آن است كه در جريان امر به معروف و نهي از منكر گفته شد كه دو مرحله‌اش كه يكي انزجار قلبي است و يكي هم امر زباني است خب اين وظيفه همه مردم است اما بخشهاي بعدي كه به جرح و قتل و ضرب و امثال ذلك منتهي مي‌شود اين به عهده حكومت اسلامي است و حكومت اسلامي بايد اين كار را انجام بدهد و در آيه‌اي كه همين سورهٴ مباركهٴ «اعراف» قبلاً گذشت يعني آيهٴ 157 كه فرمود در عهدين در تورات و انجيل مزاياي پيغمبر اسلام(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بازگو شد كه يكي از آن مزايا اين است كه ﴿يَأْمُرُهُم بِالمَعْرُوفِ وَيَنْهَاهُمْ عَنِ المُنْكَرِ﴾ آنجا اشاره شد كه اين مرحله نازله امر به معروف و نهي از منكر نيست كه وظيفه همگان است بلكه جامع همه مراحل امر به معروف و نهي از منكر است يعني از مرحله انزجار قلبي بعد امر زباني بعد جلوگيري يدي بعد هم به مراحل شديدتر كه اين در اختيار حكومت اسلامي است و مجموعه اين مراحل را قرآن كريم دارد كه در عهدين جزء وظايف پيغمبر اسلام(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مي‌دانند معلوم مي‌شود كه حكومتي تشكيل مي‌دهد كه همه مراحل امر به معروف را اجرا مي‌كنند.

مطلب بعدي آن است كه اين ﴿وَسْالهُمْ عَنِ القَرْيَةِ﴾ در بحث ديروز اشاره شد كه منظور از اين قريه اهل قريه است يعني واسئلهم از آن اهل قريه‌اي كه حاضرة البحر بود شاهد حذف هم اين است كه ﴿إِذْ يَعْدُونَ﴾ اين يعدون به آن اهل برمي‌گردد كه محذوف است وگرنه كسي اهل تعدي و تجاوز نبود خود قريه كه تعدي نمي‌كند گذشته از اينكه جمع سالم نمي‌آورند براي قريه پس ...

‌پرسش ...

پاسخ: مي‌شود فرقه ديگر غرض آن است كه اين

پرسش ...

پاسخ: قطعه قطعه يعني فرقه فرقه چون فرقه فرقه كه مي‌گويند يعني هركدام جدا جدا متفرق از ديگري‌اند.

پرسش ...

پاسخ: خب حالا همان مي‌گويند اين جمعيت را قطعه قطعه كردند يعني فرقه فرقه كردند حالا اين مربوط به آن آيه بود كه گذشت ﴿وَسْالهُمْ عَنِ القَرْيَةِ الَّتِي كَانَتْ حَاضِرَةَ البَحْرِ إِذْ يَعْدُونَ﴾ ﴿وَسْالهُمْ عَنِ القَرْيَةِ﴾ يعني اهل قريه به دليل اينكه اذ ﴿إِذْ يَعْدُونَ﴾ فعل جمع مذكر سالم است بايد به اهل برگردد اين كلمه يعدون دو كار از آن برمي‌آيد يكي اينكه شهادت مي‌دهد كه محذوفي هست و آن اهل است دوم اينكه چون فعل مضارع است و دلالت بر استمرار دارد نشانه آن است كه تعدي اينها مستمر بود اين‌طور نبود كه حالا يك هفته استثنائاً از شنبه استفاده كردند روز تعطيل را روز تحصيل مال قرار دادند بلكه هميشه اين كار را مي‌كردند مدتي اين كار را مي‌كردند.

مطلب بعدي آن است كه اينكه فرمود: ﴿عَنِ القَرْيَةِ الَّتِي كَانَتْ حَاضِرَةَ البَحْرِ﴾ اين حاضر يعني نزديك مثل اينكه در جريان حج افراد و قران از يك سو و حج تمتع از سوي ديگر بعد از اينكه حكم حجها را مي‌فرمايد آن‌گاه بازگو مي‌فرمايد كه ﴿ذلِكَ لِمَن لَمْ يَكُنْ أَهْلُهُ حَاضِرِي المَسْجِدِ الحَرَامِ﴾[2] يعني آنهايي كه خانه‌شان نزديك مسجدالحرام نيست آن حجشان حج قران و افراد است اما اگر كسي بعد از اينكه حكم حج تمتع را ذكر فرمود، فرمود اين حج تمتع كه حج دارد و عمره ﴿ذلِكَ لِمَن لَمْ يَكُنْ أَهْلُهُ حَاضِرِي المَسْجِدِ الحَرَامِ﴾ براي كساني است كه خانه‌شان و زندگي‌شان نزديك مكه نيست و آنهايي كه خانه‌شان زندگي‌شان نزديك مكه است قريب‌اند نه نائي آنها البته بايد حج قران و افراد دارند نه حج تمتع غرض آن است كه اينكه فرمود ﴿حَاضِرَةَ البَحْرِ﴾ يعني نزديك دريا بودند يعني منطقه بندري بودند مثل اينكه آنجا در جريان حج تمتع مي‌فرمايد: ﴿ذلِكَ لِمَن لَمْ يَكُنْ أَهْلُهُ حَاضِرِي المَسْجِدِ الحَرَامِ﴾[3] .

مطلب بعدي آن است كه حالا اين قريه كجاست؟ جناب امام رازي سه چهار قول نقل مي‌كند كه اين ايله آن بندر، ايله بود يا مدين بود يا طبريه بود اينها اقوالي است كه نقل شده در بحث ديروز اشاره شد كه قرآن چيزي هم در اين زمينه نفرمود و تأثير مهمي هم ندارد از نظر بحث تفسيري ولو از نظر بحث تاريخي ممكن است سودمند باشد و از اينكه كلمه قريه را به كار آورد معلوم نيست كه قريه به معني روستا باشد چون قرآن كريم قريه را هم بر روستا هم بر شهر اطلاق مي‌كند در تفسير فخر رازي هم آمده است كه «و العرب تسمي المدينة قرية» عرب شهر را قريه مي‌گويد پس اين‌چنين نيست كه در سورهٴ مباركهٴ «يس» كه مثلاً اول قريه بود بعد مدينه شد به احتمال اينكه مثلاً فرق كرده البته تعبيرات فرق مي‌كند ﴿وَجَاءَ مِنْ أَقْصَي المَدِينَةِ رَجُلٌ يَسْعَي﴾[4] يعني وقتي كه يك مرد متمدن و متدين در يك جايي زندگي بكند آن ‌مي‌شود مدينه اين تفاوت را در سورهٴ مباركهٴ «يس» مي‌شود به دست آورد چون در سورهٴ مباركهٴ «يس» اصلش به عنوان اصحاب قريه ياد شده است ﴿وَاضْرِبْ لَهُم مَّثَلاً أَصْحَابَ القَرْيَةِ﴾ بعد همين قريه را به عنوان مدينه ياد مي‌كند آيهٴ سيزده سورهٴ مباركهٴ «يس» اين است كه ﴿وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلاً أَصْحابَ الْقَرْيَةِ إِذْ جاءَهَا الْمُرْسَلُونَ ٭ إِذْ أَرْسَلْنا إِلَيْهِمُ اثْنَيْنِ فَكَذَّبُوهُما فَعَزَّزْنا بِثالِثٍ فَقالُوا إِنّا إِلَيْكُمْ مُرْسَلُونَ﴾ هنوز اين قريه است با اينكه انطاكيه بود ﴿قَالُوا مَا أَنتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُنَا وَمَا أَنزَلَ الرَّحْمنُ مِن شَيْ‌ءٍ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا تَكْذِبُونَ﴾ هنوز قريه است ﴿قَالُوا رَبُّنَا يَعْلَمُ إِنَّا إِلَيْكُمْ لَمُرْسَلُونَ ٭ وَمَا عَلَيْنَا إِلَّا البَلاَغُ المُبِينُ﴾ هنوز قريه است ﴿قَالُوا إِنَّا تَطَيَّرْنَا بِكُمْ لَئِن لَّمْ تَنتَهُوا لَنَرْجُمَنَّكُمْ وَلَيَمَسَّنَّكُم مِنَّا عَذَابٌ أَلِيمٌ ٭ قَالُوا طَائِرُكُم مَعَكُمْ أَئِنْ ذُكِّرْتُم بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ مُّسْرِفُون﴾ هنوز قريه است اما وقتي از ته شهر يك آدم متدين متمدني كه تدين او همان تمدن او برخواست همين‌جا مي‌شود مدينه ﴿وَجَاءَ مِنْ أَقْصَي المَدِينَةِ رَجُلٌ﴾[5] گرچه عرب مدينه را قريه مي‌گويد اما بالأخره تعبير قريه نكته‌اي دارد از همان قريه به مدينه تعبير كردن نكته‌اي دارد مادامي كه بالأخره آدمهاي جاهل زندگي مي‌كنند اينجا روستاست وقتي آدم روشن زندگي مي‌كند اينجا شهر است پس شهر و روستا به اين نيست كه بخشداري داشته باشد يا فرمانداري به اين نيست كه آسفالت داشته باشد يا نداشته باشد به اين است كه اينجا چه كسي باشد مثل اينكه ﴿لاَ أُقْسِمُ بِهذَا البَلَدِ ٭ وَأَنتَ حِلٌّ بِهذَا البَلَدِ﴾[6] را ذكر مي‌كند حالا اين لا چه زايده باشد چه زايده نباشد حرمتي كه ذات اقدس الهي براي مكه قائل است به اعتبار شخص پيغمبر است وگرنه يك سنگلاخي بيش نيست خب همين كه يك آدم روشن متديني كه احساس كرد ديانت او مدنيت اوست و مدنيت او ديانت اوست همان حرفي كه مرحوم مدرس(رضوان الله عليه) مي‌زد كه سياست ما عين ديانت ماست و ديانت ما هم عين سياست ماست اين همان حرف را مي‌زند كه تدين او عين تمدن ماست و تمدن ما هم عين تدين ماست حالا همين قريه مي‌شود مدينه ﴿وَجَاءَ مِنْ أَقْصَي المَدِينَةِ رَجُلٌ يَسْعَي﴾ غرض آن است كه گرچه عرب قريه را مدينه مي‌گويد اما آن نكات تعبير و تفاوت تعبير همچنان محفوظ است.

مطلب بعدي آن است كه اينكه فرمود: ﴿إِذْ تَأْتيهِمْ حيتانُهُمْ يَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَ يَوْمَ لا يَسْبِتُونَ لا تَأْتيهِمْ﴾ بعد فرمود: ﴿كَذلِكَ نَبْلُوهُمْ بِما كانُوا يَفْسُقُونَ﴾ اين شارعة يوم سبتم شرّعاً، شرّع يعني نزديك و ظاهر خانه‌اي كه نزديك به خيابان است مي‌گويند دار شارعة يا ستاره‌هايي كه خيلي روشن است و در معرض ديد است مي‌گويند نجوم شارعة يعني ظاهر است و نزديك ماهيهايي كه روي آب مي‌آيند و به ساحل نزديك‌اند مي‌گويند شرّعاً كه جمع شارع است يعني هم نزديك است هم ظاهر خب يك وقت است نزديك است اما در آب است يك وقت است روي آب است اما دور است خب وسط درياست ولي ظاهر است روي آب است اما اگر هم نزديك باشد هم ظاهر مي‌گويند شارع‌، دار شارع از اين قبيل است نجم شارع از اين قبيل است.

مطلب بعدي آن است كه اين جناب فخر رازي كه منكر حسن و قبح عقلي است مانند ساير متفكران اشعري خيال كرده كه اينجا اين كار حكيمانه و خردمندانه اين بود كه روز شنبه كه تعطيل است ماهي نيايد يا اگر هست دور باشد يا اگر هست در آب باشد از اينكه ماهي فراوان است و روي آب است و نزديك است اين بر خلاف حكمت است بر خلاف صلاح است يا برخلاف اصلح است آن‌گاه مي‌گويد كه اصحاب ما يعني همين اشاعره به اين آيه استدلال كردند كه خلاصه رعايت صلاح يا رعايت اصلح بر خدا واجب نيست چون قاعده لطف را آنها منكرند ديگر بعد خود فخر رازي هم مي‌گويد كه لطف اين نيست كه همه اين مشركين مسلمان باشند چرا پس اكثر مشرك‌اند؟ معلوم مي‌شود رعايت اصلح رعايت صلاح واجب نيست اين به خيال خام خود در اينجا هم روي همان مبناي عاطل مي‌گويد پس معلوم مي‌شود رعايت صلاح واجب نيست رعايت اصلح واجب نيست قوم ما اصحاب ما به اين آيه استدلال كردند غافل از اينكه امتحان در صورتي است كه شخصي مي‌خواهد بيازمايد اصلاً در قرآن كريم دارد كه ما زمان جنگ شما را مي‌آزماييم شما را با جنگ مي‌آزماييم شما خيال كرديد كه حالا نماز پنج وقت را در مدينه پشت سر بهترين پيش‌نمازهاي عالم مي‌خوانيد مي‌رويد بهشت ﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمّا يَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْساءُ وَ الضَّرّاءُ﴾[7] اين آيه در مدينه نازل شد به اصحاب پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) خطاب مي‌كند اينها كه نماز پنج وقت را در مسجدالنبي پشت سر پيغمبر مي‌خواندند فرمود شما خيال مي‌كنيد وارد بهشت مي‌شويد بدون اينكه با جنگ امتحان بشويد؟ ديگر از پيغمبر پيش‌نمازي بالاتر احدي نه آمد و نه خواهد آمد مثل آنها هم كه نيست نه بود نه خواهد آمد نماز پنج وقت را در مسجدالنبي پشت‌سر بهترين پيش‌نمازهاي عالم داريد مي‌خوانيد اين كافي براي بهشت رفتن نيست من مي‌خواهم شما را با جنگ بيازمايم اين يك مطلب؛ مطلب ديگر اين است كه اصلاً متحان براي همين است كه انسان آن فشار را ببيند خب اگر روز تعطيلي روز شنبه ماهي يا نباشد يا اگر هست در آب باشد يا اگر هست روي آب وسط دريا باشد خب اينكه امتحان نيست اين سهل است وقتي امتحان است كه انسان را بيازمايد انسان مجاهدت كند به فعل بيايد آن اهرمن درون را رام كند اصلاً صلاح در آن است خب اين استدلال جناب رازي ناصواب است اما درباره امتحان آياتي كه درباره ابتلا و امتحان نقل شده است سه طايفه است يك طايفه جامع است مي‌فرمايد ما شما را به خوبيها و بديها به نعمت و نقمت به سلامت و مرض به توانگري و تهي‌دستي مي‌آزماييم اينها جامع است، طايفه ديگر آياتي است كه دلالت مي‌كند ما شما را به رفاه و نعمت و آسايش و آرامش مي‌آزماييم، طايفه سوم آياتي است كه دلالت مي‌كند ما شما را به سختي و فقر و بيماري و امثال ذلك مي‌آزماييم؛ پس طايفه اولي جامع بين صنفين است، طايفه ثانيه مخصوص امتحان به رفاه و آرامش و آسايش و امثال ذلك است، طايفه ثالثه مخصوص به آزمايش به نقمت و درد و رنج و امثال ذلك است اما طايفه اولي كه جامع بين‌الصنفين است آياتي نظير اينكه فرمود: ﴿وَ بَلَوْناهُمْ بِالْحَسَناتِ وَ السَّيِّئاتِ﴾[8] گاهي با خوبيها گاهي با درد و رنج و فلاكت و مشكلات يا آيه‌اي كه فرمود: ﴿نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً﴾[9] مرحوم امين‌الاسلام(رضوان الله عليه) ذيل اين آيه ﴿نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً﴾ حديثي را نقل مي‌كند كه وجود مبارك حضرت اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) بيمار شد بعضي به عيادت آن حضرت رفتند عرض كردند كيف حالك؟ فرمود «علي شرّ» به اميرالمؤمنين عرض كردند شما هم تعبير به شرّ داريد؟ فرمود بله براي اينكه خدا فرمود ﴿نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً﴾ خب بيماري شرّ است منتها منشأ شرّ علل و عوامل مادي و خودي است نه از بالا آمده باشد چون آنچه از آنجا مي‌آيد خير است يا اينكه فرمود: ﴿لِيَبْلُوَكُمْ فِي مَا آتَاكُمْ﴾[10] اين آيه جامع است فرمود بعضي را بالا بعضي را پايين مي‌بريم آنهايي كه بالا رفتند مبتلاي به مقام‌اند آنهايي كه پايين افتادند مبتلاي به پايين بودن مقام‌اند هر دو مبتلايند اين آيه جامع بين برتر و پايين‌تر است حالا امتحان در همه موارد هست يك كسي استعداد خوب دارد يك كسي استعداد كمتري دارد آن كه استعداد خوب دارد مبتلا به تيزهوشي است خدا او را هوشمند كرده ببيند اين چكار مي‌كند آيا ديگري را تحقير مي‌كند؟ آيا اين نعمت را براي خود مي‌داند؟ آيا مي‌گويد من آني هستم كه در طي چندين سال به اين درجات رسيدم؟ يا مي‌گويد: ﴿ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاءُ﴾؟ آن‌كه يك مقداري كم هوش است آن را خدا با يك چيز ديگر امتحان مي‌كند اگر او صابر شد گاهي مي‌بينيد خدا به او يك فرزندي مي‌دهد كه به مراتب رشد علمي بچه او از رشد علمي بچه آن تيزهوش بالاتر است چون خيليها را ما ديديم يك بيوت روشني داشتند بعد از يك مدتي چراغ خانه‌شان خاموش شد معلوم نيست حوادث چيست روزگار «باشد اندر پرده بازيهاي پنهان» خيلي روشن نيست هيچ كسي فكر نمي‌كند كساني كه ساليان متمادي خانه‌شان روشن بود دفعتاً خاموش بشوند كسي هم اينها را خاموش نكرده ولي به طور طبيعي خاموش شده ديگر برچيده شد بساط بعضيها هستند از يك روستايي آمدند ذات اقدس الهي عنايتي كرده ﴿ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاءُ﴾ رشد علمي پيدا كرده اهل قلم و بيان شدند معلوم نيست وضع چيست خلاصه حالا كه معلوم نيست بهتر اين است كه هر اندازه كه خدا به ما داد او را از ناحيه ذات اقدس الهي بدانيم تعدي نكنيم شاكر باشيم و بسازيم با او؛ هيچ چيزي نشانه تقرب نيست هرچه دادند امتحان است اگر باورمان شد كه هرچه به ما دادند امتحان است ديگر دست از پا خطا نمي‌كنيم هيچ ممكن نيست كسي بگويد خدا به من جزا داد جزا در يوم الجزاء است آنجا هرچه دادند از آدم ديگر كار نمي‌خواهند اما اينجا هرچه دادند كار مي‌خواهند مي‌گويند اگر بر فرض كسي سابقه خوبي داشت خدا به او يك چيزي داد در برابرش مسئوليت هم دارد ديگر پس طايفه اولي نظير ﴿وَ بَلَوْناهُمْ بِالْحَسَناتِ وَ السَّيِّئاتِ﴾[11] نظير ﴿نَبْلُوكُم بِالشَّرِّ وَالخَيْرِ فِتْنَة﴾[12] نظير ﴿رَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ﴾[13] نظير آنچه در سورهٴ مباركهٴ «فجر» است ﴿فَأَمَّا اْلإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبّي أَكْرَمَنِ ٭ وَ أَمّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبّي أَهانَنِ ٭ كَلاّ﴾[14] ما اگر باورمان بشود كه الآن به سلامت مبتلاييم همان‌طوري كه بعضي در بيمارستان به مرض مبتلاند مواظب خودمان هستيم اگر سورهٴ مباركهٴ «فجر» است فرمود بعضي به ثروت مبتلايند بعضي به فقر بعضي به سلامت مبتلايند بعضي به مرض بعضي به برتر بودن مبتلايند بعضي به پايين‌تر بودن ﴿فَأَمَّا اْلإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبّي أَكْرَمَنِ ٭ وَ أَمّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبّي أَهانَنِ ٭ كلا﴾ فرمود هر دو ابتلاست بنابراين اگر هرچه دست ماست عاريه است يك، عاريه را هم عاريه گفتند براي اينكه ذات انسان از او عاري است ديگر و امتحان است دو، آن وقت انسان حواسش جمع است اين طايفه اولي.

‌پرسش ...

پاسخ: خب آن توفيق و درك هم آزمون الهي است ديگر مي‌گويند اين شخص دارد امتحان خوب پس مي‌دهد خدا اين توفيقي كه به او داد دركي كه به او داد اين برابر دركش دارد عمل مي‌كند اين شكر نعمت خداست برابر آن هوش صله رحم مي‌كند دعا دارد صدقه دارد رعايت بهداشت مي‌كند و مانند آن.

طايفه ثانيه آيه‌اي است كه مختص به امتحان و آزمون رفاه و نعمت و امثال ذلك است نظير آنچه كه وجود مبارك سليمان(سلام الله عليه) بعد از جريان آن تحت ملكه صبا ﴿فَلَمّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبّي لِيَبْلُوَني ءَ أَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ﴾ آن‌كه در خدمت سليمان(سلام الله عليه) بود از محضر او علم را آموخت ﴿قَالَ الَّذِي عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ﴾ گفتن همان و آوردن همان ﴿فَلَمّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبّي لِيَبْلُوَني ءَ أَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ﴾[15] اين سلطنت است اين ملك ملكوتي است نه ملك ملكي و مادي اما آزمون است ﴿لِيَبْلُوَني ءَ أَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ﴾ اين براي طايفه ثانيه است؛ طايفه ثالثه كه مختص به نقمت است آن در بين ما رواج داريم كه ما مي‌گوييم مبتلا شديم به فلان و آن كريمه‌اي است كه در سورهٴ مباركهٴ «بقره» بحث شد ﴿وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‌ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ اْلأَمْوالِ وَ اْلأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصّابِرينَ﴾[16] پس اين نبلوهم در همه مراحل هست هر سه هم مطابق با حكمت است.

مطلب بعدي آن است كه اينكه فرمود: ﴿وَ إِذْ قالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْمًا اللّهُ مُهْلِكُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذابًا شَديدًا﴾ اين گروه ظاهراً گروه بي‌تفاوت و فرصت طلب و به من چه و به تو چه‌ گوها نبودند اگر اينها جزء به من چه و به تو چه ‌گوها بودند آنها هم عذاب مي‌شدند ظاهر آيه اين است كه فقط يك عده عذاب شدند بقيه نجات پيدا كردند معلوم مي‌شود اينهايي كه گفتند چرا موعظه مي‌كني اينها قبلاً هم جزء آمران به معروف و ناهيان از منكر بودند وظيفه‌شان را انجام دادند بعد به ديگران كه در خط مقدم امر به معروف و نهي از منكر بودند گفتند بس است حالا چرا خودتان را خسته مي‌كنيد خطر ندارد كه معلوم مي‌شود كارشان را كردند اين يك، اهل امر به معروف و نهي از منكر بودند و در همين تعبير هم پيام امر به معروف و نهي از منكر دادند گفتند كه ﴿لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللّهُ مُهْلِكُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَاباً شَدِيداً﴾ خب اين يك نحوه امر به معروف و نهي از منكر است نگفتند كه «لم تعظونهم» خب موضع را مشخص كردند در برابر آنها موضع‌گيري كردند گفتند چرا قومي كه به هلاكت مي‌افتند به عذاب عليم و شديد گرفتار مي‌شوند خودتان را خسته مي‌كنيد خب اين تقبيح آنهاست تعيير آنهاست محكوم كردن آنهاست موضع گرفتن در برابر آنهاست همين باعث نجات آنها شد اين يك جهت، جهت ديگر اينكه خب امر به معروف و نهي از منكر واجب كفايي است وقتي يك عده قيام كردند از ديگران ساقط است حتي از آن بي‌تفاوتها هم ساقط است ديگر آن بي‌ تفاوتها را عذاب نمي‌كنند كه مگر خداي ناكرده اين بي‌تفاوتها جزء باند آنها باشند حالا اگر كسي احساس سختي كرد انجام نداد گروهي ديگر آمدند اين سختي را تحمل كردند امر به معروف كردند نهي از منكر كردند خب از همه ساقط است ديگر اينها نبايد عذاب بشوند روي اين جهات معلوم مي‌شود كه يك گروه تا آخرين مرحله امر به معروف و نهي از منكر داشتند يك، گروه دومي كه به گروه اول مي‌گفتند چرا امر به معروف مي‌كنيد چرا نهي از منكر مي‌كنيد مخالف امر به معروف نبودند بلكه در برابر تبهكاران و بزهكاران موضع گفتند گفتند اينها اهل هلاكت‌اند اينها استحقاق.

‌پرسش ...

پاسخ: نه مي‌گويند چرا خودتان را خسته مي‌كنيد حالا كه اثر ندارد نه حالا كه اثر ندارد چرا اين كار را مي‌كنيد ﴿لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً﴾ كه ﴿اللّهُ مُهْلِكُهُمْ﴾ معلوم مي‌شود كه ديگراز نصاب گذشت ﴿أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَاباً شَدِيداً﴾ خب.

پرسش ...

پاسخ: نه گروه دوم حتماً جزء نجات يافته‌ها هستند به دليل اينكه فقط يك گروه را مي‌گويند عذاب كردند و آنها كه ﴿يَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ﴾ را نجات داديم اينها هم ﴿يَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ﴾ بودند به دليل اينكه موضع گرفتند گفتند تبهكارها اهل هلاكت‌اند اهل عذاب شديد‌اند اين هم يك نحو امر به معروف است و نهي از منكر

خب گاهي گفته مي‌شود كه اين امتي كه به آمران به معروف و ناهيان از منكر اعتراض مي‌كردند و سخنشان اعتراضي بود خود تبهكارها بودند خود تبهكارها به اين آمران به معروف و ناهيان از منكر از راه لجاج و از راه جدال مي‌گفتند كه حالا كه به زعم شما ما اهل هلاكت و عذابيم خوب رها كنيد ما را چرا اين قدر امر به معروف مي‌كنيد اين امت همان امت تبهكار معصيت كار است كه به آمران و ناهيان و واعظان مي‌گويند كه حالا ما به زعم شما اهل هلاكت و عذابيم خب رها كنيد ما را چرا اين‌قدر اصرار داريد اين سخن ناصواب است براي اينكه اگر اين امت معترض همان تبهكاران باشند واعظان و آمران به معروف و ناهيان از منكر بايد در جواب آنها اين‌چنين بگويند «قالوا معذرة الي ربكم و لعلكم تتقون» نه ﴿وَلَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ﴾ معلوم مي‌شود كه سه گروه‌اند يك گروه واعظان و آمران و ناهيان از منكرند يك گروه تبهكاران‌اند يك عده‌اي هم ميانجي‌اند كه دارند نصيحت مي‌كنند و واعظان و آمران و ناهيان از منكر كه چرا خودتان را خسته مي‌كنيد اين واعظان به اين گروه ميانجي مي‌گويند ﴿مَعْذِرَةً إِلَي رَبِّكُمْ﴾ يك نكته «و لعل المعتدين الظالمين الفاسقين يتقون» اين نكته دوم لذا آن ضمير اول را جمع مخاطب آورد فرمود ﴿إِلَي رَبِّكُمْ﴾ و دوم را ضمير مغايب آورد فرمود ﴿لَعَلَّهُمْ﴾

‌پرسش ...

پاسخ: نه مي‌خواهد بگويد چرا حالا خودتان را خسته مي‌كنيد نه اينكه اينها امر به معروف نكنند يا مخالف امر به معروف باشند به دليل اينكه خودشان هم موضع گرفتند گفتند اينها اهل هلاكت‌اند اينها اهل عذاب‌اند و مانند آن.

مطلب ديگر آن است كه اينكه فرمود: ﴿فَلَمَّا نَسُوا مَاذُكِّرُوا بِهِ أَنْجَيْنَا الَّذِينَ يَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَأَخَذْنَا الَّذِينَ ظَلَمُوا بِعَذَابٍ بَئِيسٍ﴾ اين ﴿بَئِيسٍ﴾ يا از بأس است به معناي شدت و فشار يا از بؤس است به معناي فقر و تنگدستي كه بائس به معناي فقير و مسكين است «بائس مسكين بما كانوا يفسقون» و اما اينكه در آن بحثهاي قبلي كه ﴿فَانْبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَيْنًا قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ﴾[17] منظور از اين چشمه‌ها چشمه‌هاي معرفت و علم باشد اشاره شد كه چشمه‌هاي علوم و معرفت و امثال ذلك نبود براي اينكه همين تشنگي ظاهري آنها را انجام داد و اگر چشمه‌هاي علوم و معرفت بود آنها اگر مي‌نوشيدند عارف و عادل مي‌شدند چرا به ظلم و كفر تن در دادند البته در قرآن بعضي از آياتي هست كه دلالت بكند بر اينكه بر فرض شما معارف فراواني هم به اينها ارائه كنيد اينها نمي‌پذيرند ﴿وَ لَئِنْ أَتَيْتَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ بِكُلِّ آيَةٍ ما تَبِعُوا قِبْلَتَكَ﴾[18] آن يك آيات ديگر است كه بر فرض هم شما آيات فراواني ارائه كنيد آنها ايمان نمي‌آورند اما بر خلاف اينكه ما بگوييم اين چشمه‌ها چشمه‌هاي معرفت است علم است آنها نوشيدند چون يك چشمه علم باشد آنها هم بنوشند بايد عالم بشوند در حالي كه اين‌چنين نبود.

«و الحمد لله رب العالمين»

 


[1] اعراف/سوره7، آیه162.
[2] بقره/سوره2، آیه196.
[3] بقره/سوره2، آیه196.
[4] یس/سوره36، آیه20.
[5] یس/سوره36، آیه20.
[6] بلد/سوره90، آیه1 ـ 2.
[7] بقره/سوره2، آیه214.
[8] اعراف/سوره7، آیه168.
[9] انبیاء/سوره21، آیه35.
[10] مائده/سوره5، آیه48.
[11] اعراف/سوره7، آیه168.
[12] انبیاء/سوره21، آیه35.
[13] زخرف/سوره43، آیه32.
[14] فجر/سوره89، آیه15 ـ 17.
[15] نمل/سوره27، آیه40.
[16] بقره/سوره2، آیه155.
[17] اعراف/سوره7، آیه160.
[18] بقره/سوره2، آیه145.