78/02/27
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره اعراف/آیه 162 تا 165
﴿فَبَدَّلَ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ قَوْلاً غَيْرَ الَّذِي قِيلَ لَهُمْ فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِمَا كَانُوا يَظْلِمُونَ﴾ ﴿وَسْالهُمْ عَنِ القَرْيَةِ الَّتِي كَانَتْ حَاضِرَةَ البَحْرِ إِذْ يَعْدُونَ فِي السَّبْتِ إِذْ تَأْتِيهِمْ حِيتَانُهُمْ يَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعاً وَيَوْمَ لاَيَسْبِتُونَ لاَتَأْتِيهِمْ كَذلِكَ نَبْلُوهُم بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ﴾ ﴿وَإِذْ قَالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللّهُ مُهْلِكُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَاباً شَدِيداً قَالُوا مَعْذِرَةً إِلَي رَبِّكُمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ﴾ ﴿فَلَمَّا نَسُوا مَاذُكِّرُوا بِهِ أَنْجَيْنَا الَّذِينَ يَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَأَخَذْنَا الَّذِينَ ظَلَمُوا بِعَذَابٍ بَئِيسٍ بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ﴾
اين بخش از آيات كه مربوط به جريان بنياسرائيل است در مدينه نازل شده است ظاهراً و در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» كه سورهٴ مكي است قرار گرفته است گاهي هم ممكن است بعضي از مطالب مربوط به بنياسرائيل در مكه نازل شده باشد اين ممتنع نيست لكن ظاهر اين سوال بكن از آنها بپرس اين اينجا معلوم ميشود در مدينه نازل شده چون در مكه يهوديها به اين صورت حضور نداشتند ممكن است كه بخشي از قصههاي مربوط به بنياسرائيل در مكه نازل شده باشد اين عيب ندارد و اما آن آياتي كه ميفرمايد از يهوديها بپرس با آنها مناظره بكن با آنها محاجه بكن اينها ظاهراً در مدينه نازل شده گرچه سورهٴ مباركهٴ «اعراف» مكي است ولي اين بخشش شايد در مدينه نازل شده است اين بخشش كه ميفرمايد: ﴿وَسْالهُمْ عَنِ القَرْيَةِ الَّتِي كَانَتْ حَاضِرَةَ البَحْرِ﴾ بر خلاف آن قسمتها كه دارد ﴿وَإِذْ قِيلَ لَهُمُ اسْكُنُوا﴾[1] در آنجا خدا به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ميفرمايد كه به ياد آن صحنه باشد از باب ﴿تِلْكَ مِنْ أَنبَاءِ الغَيْبِ نُوحِيها إِلَيْكَ﴾[2] يك خبر غيبي را دارد به پيغمبر ميدهد اين ممكن است در مدينه نازل شده باشد ممكن است در مكه و چون سورهٴ «اعراف» در مكه نازل شد اين بخشش هم در مكه است اما وقتي به پيغمبر ميفرمايد از يهوديها بپرس كه آن صحنه چگونه اتفاق افتاده است اين معلوم ميشود در مدينه است اين يك مطلب.
مطلب ديگر آن است كه اينكه فرمود: ﴿فَبَدَّلَ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ قَوْلاً غَيْرَ الَّذِي قِيلَ لَهُمْ﴾ معلوم ميشود اين نقل به لفظ نيست تبديل لفظ به لفظ ديگر با حفظ هدف و معناي مشترك نيست اين تبديل اجتهادي نيست يك تبديل ظالمانه است نه تبديل به مساوي است نه تبديل به احسن تبديل احسن كه در اين بخشها راه ندارد تبديل به مساوي هم راه دارد لكن اينها ظالمانه تبديل كردند يك وقت است در جريان وقف و وصيت و امثال ذلك است ميفرمايد: ﴿فَمَن بَدَّلَهُ بَعْدَمَا سَمِعَهُ فَإِنَّمَا إِثْمُهُ عَلَي الَّذِينَ يُبَدِّلُونَهُ﴾[3] اين دربارهٴ تبديل وصيت است حالا يا تبديل به مساوي يا تبديل به احسن آنها را نميگيرد حتماً تبديل به انقص را ميگيرد در اينجا كه فرمود: ﴿فَبَدَّلَ الَّذِينَ ظَلَمُوا قَوْلاً غَيْرَ الَّذِي قِيلَ لَهُمْ﴾ اين تبديل اجتهادي، تبديل به مساوي تبديل لفظ به لفظ با حفظ معنا و هدف نبود به دو شاهد يكي اينكه عنوان ظلموا مأخوذ است پس معلوم ميشود تبديلش تبديل ظالمانه است دوم اينكه فرمود وقتي ﴿فَبَدَّلَ الَّذينَ ظَلَمُوا قَوْلاً غَيْرَ الَّذي قيلَ لَهُمْ﴾ خب نشان ميدهد كه مساوي آن نيست ديگر چون خود تبديل ميفهماند كه آنكه گفتند غير از آني است كه به آنها دستور دادند اما اين عنوان اينكه ﴿غَيْرَ الَّذِي قِيلَ لَهُمْ﴾ تصريح شده است معلوم ميشود آنها مخالفت كردند و معاندت داشتند اگر با حفظ هدف و معنا بود كه ديگر نميفرمود ﴿غَيْرَ الَّذِي قِيلَ لَهُمْ﴾ كه اگر منظور آن است كه لفظ را تغيير دادند خب خود بدّل ميفهماند پس معلوم ميشود كه تنها تغيير لفظي نبود تغيير معنوي بود تغيير هدف بود پس به اين دو دليل تبديلشان تبديل اجتهادي نبود تبديل ظالمانه بود ﴿فَبَدَّلَ الَّذينَ ظَلَمُوا قَوْلاً غَيْرَ الَّذي قيلَ لَهُمْ﴾ اما اينكه در سورهٴ مباركهٴ «بقره» تعبير به انزال شده است در سوره «اعراف» كه محل بحث است تعبير به ارسال فرمود: ﴿فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ رِجْزًا مِنَ السَّماءِ﴾ تقريباً ارسال در اينجا همان معناي انزال را دارد براي اينكه ارسال من السماء با انزال همراه است گاهي ممكن است مرسل و مرسلاليه در سطح واحد باشند هر دو در يك شهر در يك اقليم به سر ميبرند كسي پيكي به طرف آن شخص ثالث ميفرستد خب اين ارسال است يك وقت است از بالا ميفرستد اين در عين حال كه ارسال است انزال هم هست پس چون قرينه داريم كه ﴿فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِجْزاً مِنَ السَّماءِ﴾ با آن انزلنايي كه در سورهٴ مباركهٴ «بقره» آمده است هماهنگ خواهد بود اين ارسال من فوق است نه سواء واحد.
مطلب ديگر آن است كه سورهٴ مباركهٴ «اعراف» كه در مكه نازل شد غالب اين تعبيرات با اسم ظاهر است و معلل است و روشن سورهٴ «بقره» چون در مدينه نازل شد بعد از مكه است همه اين حرفها تبيين شده است ديگر با ضمير اكتفا ميشود سرّ اينكه در سورهٴ «اعراف» غالباً به اسم ظاهر است و معلل و در سورهٴ «بقره» غالباً ضمير است و بيتعليل براي اينكه همه حرفها در سور مكي گفته شد از اين جهت تفاوتهاي هفتگانه يا هشتگانهاي كه در بحث ديروز بين آيات سورهٴ «بقره» و آيات سورهٴ «اعراف» بازگو شد سرّش هم همين تفاوت نزول است.
پرسش ...
پاسخ: سما بله يعني فضاي بالا ديگر يعني آنچه از بالا ميآيد مثل اينكه ميگويند باران از آسمان نازل كردند «ما علاك فهو سماء» اين جمع را ميگويند سما نه يعني فلك به آن معنا.
مطلب بعدي آن است كه اين تبديل به چه چيزي بوده است؟ حطه را به چه تبديل كردند؟ چون هيچ نقشي ندارد لذا قرآن تعرض نكرده در يك روايت معتبري هم نداريم اما حالا اسرائيلياتي باشد به اينكه بگويد اينها لفظ حطه را به چه لفظي تغيير دادند كه معنايش عوض شده است آن معتبر نيست دليل متقني وجود ندارد كه اينها اين كلمه حطه را به چه چيزي تبديل كردند اينقدر هست كه اينها آنچه را كه ذات اقدس الهي فرمود آن را تغيير دادند.
مطلب بعدي درباره كلمه اسباط بود كه بحث ديروز گذشت اسباط را به دو وجه گفتند كه جمع است وجه اول اين است كه گرچه ظاهراً جمع است چون در تعبير مفرد است به معني سبط هم هست اين ميتواند تميز با شد براي اثني عشر «اثنتي عشرة سبط» كه سبطاً به معني فرقتاً هست چون فرقه مؤنث است يازده و دوازده هم عدد با تمييزشان در تأنيث و تذكير موافقاند حالا وقتي كه بگذرد چهارده و پانزده فرق ميكند خب چون اسباط به معناي مفرد است آن هم به معني فرقه است و فرقه مؤنث است لذا ميتواند تمييز باشد براي اثنتي عشر، اثنتي عشر مؤنث است براي اينكه فرقه مؤنث است اين وجه اول، وجه دوم آن است كه نه اسباط همان جمع است لكن تميز نيست چون اگر تميز باشد بايد حد اقل 36 فرقه باشند اينها براي اينكه دوازده اسباط اسباط هم كه جمع است حداقل سه گروهاند دوازده تا سه گروه ميشود 36 گروه لذا اسباطاً ديگر تميز نيست بدل است براي اين اثنتي عشر چه اينكه امما هم بدل است بدل بعد از بدل است نه بدل از بدل امم بدل از اسباط نيست بدل از بدل نيست بدل بعد از بدل است هر دو بدل اثنتي عشراند و تميز محذوف است و آن فرقةً است اثنتي عشرة فرقة براي اينكه ميفرمود اينها دوازده قبيهاند منتها هر كدام جزء بني اعمام يكديگرند اسباط فرمود و هر كدام سازماندهي خاصي دارند امماً ياد كرده است
مطلب ديگر آن است كه اينكه فرمود: ﴿قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُنَاسٍ مَشْرَبَهُمْ﴾[4] چون اين ﴿عِلْمٌ﴾ به معني عرف است يك مفعول گرفته نه دو مفعول اما از اينكه ﴿كُلُّ أُنَاسٍ﴾ فرمود معلوم ميشود كه اين اسباط زير مجموعهاش زياد بود حالا سخن از يك ميليون و دو ميليون و اينها كم و بيش در المنار آمده ولي گرچه نپذيرفتند ولي رقم زياد ذكر كردند كه جمعيت بنياسرائيل فراوان بود در آنجا حالا نميشود گفت رقمشان به يك ميليون يا كمتر و بيشتر ميرسيد ولي از اينكه فرمود ﴿كُلُّ أُنَاسٍ مَشْرَبَهُمْ﴾[5] معلوم ميشود جمعيتشان زياد بود اين دوازده فرقه زير مجموعه فراواني داشتند از زن و مرد و كوچك و بزرگ كه فرمود ﴿عَلِمَ﴾ علم يعني عرف «قد عرف كل اناس مشربهم» همه اينها فهميدند از كدام چشمه بايد آب بنوشند يك توزيع عادلانهاي بود كه وجود مبارك موساي كليم بين اينها برقرار كرد.
پرسش ...
پاسخ: مفرد بايد آورده بشوند ديگر الآن همين ضمينه را بحث كرديم از يازده تا 99 مفرد بايد باشد و اين بايد مفرد باشد و منصوب، تميز نيست ديگر اگر تميز باشد ميفرمايد سبطا به دو وجه گفته شد براي اينكه يا اين اسباطاً چون در معنا مفرد است معناي سبطاً است تميز است يا نه همانطوري كه لفظاً جمع است معناً هم جمع است وقتي جمع شد ديگر ميشود بدل نه تميز، تميز اثنتي عشر فرقة است كه محذوف است «قطعناهم اثنتي عشرة فرقة» آنگاه بدل اول از اثنتي عشرة اسباط است بدل دومش امماً است ميشود بدل نه تميز
از اينكه فرمود ﴿قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ﴾[6] معلوم ميشود جمعيتشان زياد بود حالا چقدر بود مهم نيست و چون علم به معني عرف است بيش از يك مفعول نگرفت اما حالا آيا اين چشمهها چشمههاي معرفت و علم بود يا نه؟ نميتوان گفت اين چشمهها چشمههاي معرفت و علم و مانند آن بود براي اينكه اين گروه با برخورداري از اين چشمههاي به جاي شكر كفر ورزيدند و اين كفر دو جهت داشت يكي انحراف از طريق و طريقت بود و دوم ظلم به نفس خب ملتي كه از چشمه معرفت ميجوشد محصولش اعتقاد و ايمان است نه كفر پس معلوم ميشود اين هم آب ظاهري بود نه اينكه آب معنوي و امثال ذلك باشد.
پرسش ...
پاسخ: نه خب اينجا كفر هست بعد عذاب هست معلوم ميشود اگر كسي از چشمه معرفت بنوشد كه كفر نميورزد كه اگر كسي عارف شد شاكر ميشود خب
از اينكه فرمود: ﴿قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُنَاسٍ مَشْرَبَهُمْ﴾ بعد فرمود كه اينها بعد از اينكه نوشيدند بعد از اينكه اين آبها را نوشيدند ظلم كردند به خودشان يعني كفر ورزيدند و كفرشان ظلم به خودشان بود معلوم ميشود آن چشمه معرفت نبود ﴿قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُنَاسٍ مَشْرَبَهُمْ﴾[7] يعني همين اين آب ظاهري بود بعد منّ و سلوي هم همين منّ و سلواي مادي و نعمتهاي ظاهري بود نه ملكوتي ﴿كُلُوا مِن طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ﴾ بعد فرمود: ﴿وَمَا ظَلَمُونَا﴾ يعني بعد از اينكه اينها را خوردند به جاي شكر كفر ورزيدند آن وقت اين كفر را تحليل ميكند كه اين كفر آنها ظلم به ما نبود ظلم به خودشان بود ﴿وَمَا ظَلَمُونَا وَلكِنْ كَانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ﴾[8] اين ﴿كَانُوا أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ﴾ تقديم ﴿أَنفُسَهُمْ﴾ بر ﴿يَظْلِمُونَ﴾ روي دو نكته است يك نكته ظاهري دارد كه آخر اين آيات با نون ختم ميشود ﴿يَظْلِمُونَ﴾، ﴿المُحْسِنِينَ﴾[9] ﴿يَظْلِمُونَ﴾ بعدي ﴿يَفْسُقُونَ﴾ بعدي ﴿وَلَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ﴾ بعدي ﴿بِعَذَابٍ بَئِيسٍ بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ﴾، ﴿كُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِينَ﴾ و مانند آن همه آياتي كه الآن اينجا خوانده ميشود آخرش به جمع سالم است اين نكته ظاهري نكته باطني در تقديم ﴿أَنْفُسِهِمْ﴾ اين است كه انسان فقط به خود ظلم ميكند به كسي ظلم نميكند اگر ظلمي به ديگري ميكند آن سايه ظلم است قبلاً هم بحث شد حالا اگر كسي در خانهاش يك كنيفي بكند و تمام مدت شبانهروز خود در زحمت است گاهي هم البته يك بويي از اين كنيف به بيرون كوي و برزن ميرسد شامه رهگذر را ميگزد همين، هيچ ممكن نيست كسي به كسي ظلم بكند حالا قاتل ديگري را كشته چه كار كرده نسبت به او يك جسمي از او گرفته يك حيات محدود را گرفته او به حيات ابد نايل شده و مظلوم و خودش به عذاب ابد گرفتار شده اين عذاب ابدي كه «يوم المظلوم علي الظالم اشد من يوم الظالم علي المظلوم»[10] يا ﴿وَمَن يَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِداً﴾[11] اين مثل همان است كه كسي دائماً كنيفي در منزلش در اتاق شخصي خودش كنده باشد درش هم بسته است دائماً خودش هم در آن كنيف زندگي ميكند گاهي ممكن است يك بايد بوزد و بويش را به رهگذر برساند همين هرچه انسان ميكند به خودش ميكند اين سايه ظلم اوست كه به ديگري ميرسد چه اينكه در احسان هم همينطور است روي دليل عقلي هيچ ممكن نيست كسي به كسي احسان بكند انسان وقتي احسان كرد مثل اين است كه يك بوستان و گلستاني در درون خود ميكارد گاهي هم يك بويي ميوزد بوي گل را از بوستان او به شامه ديگري ميرساند خب ما اگر احسان كرديم به ديگري چه چيزي ميدهيم؟ به ديگري مسكن ميدهيم زندگي او را تأمين ميكنيم همين است ديگر چه چيزي ميگيريم؟ آن روضه الهي را ميگيريم آنكه «روضة من رياض الجنة» اين براي ماست؟ يك خانه زودگذر فاسد شونده در مدت كوتاه اين براي ديگري است آن نسيم اين است اين «روضة من رياض الجنة» ابد است آن شصت هفتاد سال بماند حد اكثر هفتاد سال نسبت به ابد مثل يك نسيم است ديگر بنابراين ﴿إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ ِلأَنْفُسِكُمْ﴾ سورهٴ مباركهٴ «اسراء» تام است ﴿وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا﴾[12] تام است و مانند آن در اين كريمه هم فرمود: ﴿وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ﴾ نه يظلمون انفسهم اينها فقط به جان خودشان ستم كردند و بالاٴخره كسي گناه ميكند هم همينطور است.
مطلب بعدي آن است كه در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» آنجا سخن از رغدا هست رغداً يعني فران و انبوه در سورهٴ «اعراف» كه محل بحث است سخن از رغداً نيست در اينجا فقط فرمود كه ﴿اسْكُنُوا هذِهِ القَرْيَةَ وَكُلُوا مِنْهَا حَيْثُ شِئْتُمْ﴾[13] سرّش آن است كه آنجا چون از دخول ياد كرده است وقتي وارد ميشويد يك ملت خستهٴ گرسنهٴ واماندهٴ رنج ديدهاي كه از آن بيابان وارد يك شهري شده اينجا بايد به او تعارف كرد كه اين نعمش اينجا رغد از فراوان ميل كنيد اما حالا وقتي كه وارد شدند و ساكن شدند و آنجا در آن سرزمين دارند زندگي ميكنند ديگر برايشان عادي است ميفرمايد ﴿حَيْثُ شِئْتُمْ رَغَدَاً﴾[14] ديگر رغداً لازم نيست لذا آنچه را كه براي اولين بار انسان وارد ميشود بايد چشمگير باشد سخن از رغد است آنچه كه در حال سكونت هست آنجا ديگر رغد نيست البته اين در نشئه طبيعت است و دنياست كه بين حدوث و بقائش فرق است آن لذتي كه انسان تازه وارد از فراواني نعمت ميبرد يك انساني كه در آن سرزمين زندگي ميكند و برايش عادي شده اينچنين نيست لذا در سورهٴ «اعراف» كه سخن از دخول قريه است با رغد ياد شد رغداً يعني انبوه و فراوان در سورهٴ «اعراف» اينچنين نيست در تفسير آلوسي ميگويد كه اين نقض ميشود به جريان حضرت آدم(سلام الله عليه) كه در آنجا ذات اقدس الهي با اينكه تعبير به سكون كرده رغد را ياد كرده فرمود شما ساكن بهشت بشويد و از نعم بهشت ﴿حَيْثُ شِئْتُمْ رَغَدَاً﴾[15] ياد كنيد بعد گفت كه اينها تقريباً تفنن در تعبير است هر دو قسمش رواست هم ميشود با دخول رغد را ذكر كرد هم ميشود با سكون رغد را ذكر كرد اين خلاصه درك جناب آلوسي است غافل از اينكه بهشت حسابش با دنيا جداست در بهشت انسان هميشه لذت ميبرد يك، لذت انبوه و فراوان ميبرد دو، بدون اينكه خستگي و رنج داشته باشد سه؛ خب يك انسان تشنه تازه به چشمه كوثر رسيده چقدر از آب لذت ميبرد؟ اگر فرض كنيد كسي تشنگياش صد در صد است او چقدر از آب كوثر لذت ميبرد؟ خيلي كسي كه حالا عادي شد براي او لذت كمتري ميبرد در بهشت اينچنين نيست يعني كساني كه تازه وارد بهشت شدند لذت زايد ببرند كساني كه ماندند لذت كمتر ببرند اينطور نيست اين كمي و زيادي براي نشئه دنياست كه حدوث و بقائش فرق دارد اين يك مطلب، دوم اينكه انسان تا گرسنه نشود لذت سيري را ندارد تا تشنه نشود لذت آب نوشيدن را ندارد خب يك آدم سير اگر بخواهد غذا بخورد كه لذت نميبرد كه يك آدم غير تشنه اگر بخواهد كوثر بنوشد كه لذت نميبرد كه اين نقص دنياست ولي در بهشت لذتش مسبوق به رنج تشنگي و گرسنگي نيست اينچنين نيست كه انسان رنج تشنگي ببرد بعد لذت ببرد از آب كوثر او هر وقت مينوشد مثل بار اول لذت ميبرد بدون سبق تشنگي او هر وقت غذا ميل ميكند بدون سبق رنج گرسنگي لذت سيري را دارد وگرنه در او رنج بود كه در حالي كه ﴿لَا لَغْوٌ فِيهَا وَلاَ تَأْثِيمٌ﴾[16] اصلاً رنج و غصه و اندوه در او نيست يك جايي كه لذت دائم باشد مسبوق به رنج نيست لذا جريان حضرت آدم(سلام الله عليه) كه ذات اقدس الهي فرمود ﴿فَكُلُوْا مِنْهَا حَيْثُ شِئْتُمْ﴾[17] با جريان بنياسرائيل خيلي فرق است اين يك علامه طباطبايي ميخواهد بفهمد كار آلوسي و امثال آلوسي نيست خب اين نكات ادبي بود كه چرا آن را مقدم داشت و چرا آن را مؤخر داشت و چرا آنجا ضمير .. آورد و اينها مقدور آن آقايان است اما يك قدري كه حرف بالا آمد ديگر «از شافعي نپرسيد امثال اين مسائل»
مطلب بعدي آن است كه در ﴿وَسْالهُمْ عَنِ القَرْيَةِ الَّتِي كَانَتْ حَاضِرَةَ البَحْرِ﴾ اين سؤال با آن ﴿وَإِذْ قِيلَ لَهُمُ اسْكُنُوا﴾[18] خيلي فرق ميكند اين ﴿وَإِذْ﴾ خب ظرف است منصوب است به اذكر كه محذوف است يعني اذكر آن صحنه را و اين مستلزم آن نيست كه اين آيه در مدينه نازل شده باشد اما آيهٴ 163 كه دارد ﴿وَسْالهُمْ عَنِ القَرْيَةِ الَّتِي كَانَتْ حَاضِرَةَ البَحْرِ﴾ اين حتماً با يهوديهايي كه در مدينه بودند هماهنگ است يا غير مدينه اگر هم در مكه باشد بالأخره ميفرمايد از يهوديها بپرس اين بپرس روي چند جهت است يكي اينكه اينها را زير سؤال ببرد نه سؤال استفهامي بكن تو داري اينها را اعلام ميكني اينها را زير سؤال ببر كه شما همانهايي بوديد كه نياكانتان اين كارها را كردند، دو ميدانيد كه من اصلاً كتابي نخواندم درسي نخواندم و عبريدانها هم همان شما چند نفريد اينها كه عربزباناند كه عبري نميدانند و عربي را هم نميتوانند بخوانند چه رسد به عبري و سرياني كتابهاي شما هم كه نزد شماست برويد اين تورات را باز كنيد ببينيد اين جريان بندري كه من ميگويم درست است يا نه؟ در تورات خودتان نوشته يا نه؟ يك دريايي بود يك بندري بود مردمي بودند در بندر زندگي ميكردند شغلشان ماهيگيري بود خدا امتحان كرده كه روز شنبه ماهي غدقن است روزهاي ديگر ماهي بگيريد و اين روز شنبه كه اينها ماهي نميگرفتند ماهيها فراوان ميآمدند كنار روي آب وقتي كه روز يكشنبه به بعد ميشد اينها ميرفتند در آب با اينكه صيد ماهي براي اينها روز شنبه حرام بود اينها چون ديدند روز شنبه ماهيها فراوان ميآيند روي آب تور انداختند اين قسمت را برو از آنها سؤال بكن خب ما كه از جايي نخوانديم كسي هم كه به ما نگفت كه ﴿وَسْالهُمْ عَنِ القَرْيَةِ الَّتِي كَانَتْ حَاضِرَةَ البَحْرِ﴾ خب اين نه «اعلمهم» كه صرف فقط گزارش غيبي باشد اينها را زير سؤال ببر شما همانهايي هستيد كه نياكانتان اينطور بود پس با چند هدف اين آيه كريمه نازل شده است يكي زير سؤال بردن يهوديها و آنها را به عناد و لجاجشان آشنا كردن، يكي هم اخبار غيب وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ﴿وَ سْئَلْهُمْ عَنِ الْقَرْيَةِ الَّتي كانَتْ حاضِرَةَ الْبَحْر﴾ حالا ايله يا غير ايله بود اين در روايات و تاريخ هست درياي احمر بود يا غير احمر اين هست ولي اينها چون نقش تاريخي دارد نه نقش قرآني اينها را ذكر نميكند قريهاي بود در كنار دريا جنبه بندري داشت ﴿إِذْ يَعْدُونَ فِي السَّبْتِ﴾ تعدي ميكردند تجاوز ميكردند عدو را عدو ميگويند چون اهل تعدي است عداوت را عداوت ميگويند براي اينكه انسان به حقوق ديگران تعدي ميكند تجاوز ميكند اينها در روز تعطيلي تجاوز كردند يعني روز تعطيلي كار كردند روزي كه بنا بود تعطيل باشد كار كردند اين روز تعطيل حالا ممكن است كه يك روز مشخص معيني بوده است با اين شنبه هماهنگ نباشد گاهي هم ممكن است با همين يوم سبت بر همين منطبق بشود غرض اين است كه اين سبت اسم براي شنبه نيست شايد بعد براي شنبه نامگذاري شده يوم سبت يعني يوم تعطيل سبات يعني تعطيل ﴿وَ جَعَلْنا نَوْمَكُمْ سُباتًا﴾ آن بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) در نهجالبلاغه «نعوذ بالله من سبات العقل» ما به خدا پناه ميبريم از اينكه عقل بخوابد تعطيل بشود همين است سبات با سين يعني تعطيل ﴿وَجَعَلْنَا نَوْمَكُمْ سُبَاتاً﴾[19] يعني همين «نعوذ بالله من سبات العقل»[20] يعني همين خب يعني روز تعطيل نبايد كار بكنند اينها در روز تعطيل تعدي كردند؛ چرا؟ براي اينكه ﴿إِذْ تَأْتيهِمْ حيتانُهُمْ يَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا﴾ سرّ تعدي اينها در روز تعطيل اين بود كه حالا يا روي علل طبيعي بود يا روي علل فرا طبيعي بود چون حالا شما ميبينيد كبوترها در حرم و امثال حرم وقتي احساس امنيت ميكنند جمع ميشوند در بعضي از شهرها و كشورها هم همينطور است مرتب كبوترها در خيابانها هستند چون احساس امنيت و آرامش ميكنند كسي كاري به اين حيوانات ندارد اگر حيواني يك جايي احساس امنيت بكند آنجا پر ميكشد بارانداز ميكند اينها هم احساس امنيت كردند اين حيوانات اين ماهيها ميفهميدند كه روز شنبه كسي در اين زمان مخصوص كسي كاري به آنها ندارد اينها مرتب ميآمدند روي آب فراوان بودند و روزهايي كه اينها تعطيل نبود مشغول شيلات و صيد ماهي و اينها بودند اين ماهيها احساس خطر ميكردند و ميرفتند در آب ﴿إِذْ يَعْدُونَ فِي السَّبْتِ إِذْ تَأْتِيهِمْ حِيتَانُهُمْ﴾ يوم تعطيل اينها يوم سبت اينها يوم تعطيل اينها شرع شرَّع جمع شارع است يعني باز، روشن ﴿وَيَوْمَ لاَيَسْبِتُونَ﴾ روزي كه اينها تعطيل نميكردند ﴿لاَتَأْتِيهِمْ﴾ اين ماهيها نميآمدند ميرفتند در آب خب آيا اين جريان طبيعي است نظير همين كبوترها كه در خيلي از كشورها در خيابانهايشان كبوتر پر ميكشد همينطور ميماند راه ميرود يا در اين شهرها نظير حرم و اينها كبوترها راه ميروند اينطوري است احساس امنيت ميكنند؟ يا نه ﴿كَذلِكَ نَبْلُوهُم﴾ فرمود ما اين كارها را كرديم اين ﴿مَا مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذُ بِنَاصِيَتِهَا﴾[21] همين است ديگر ما اينها را آزموديم ببينيد مشابه اين در سورهٴ مباركهٴ «مائده» قبلاً گذشت در سورهٴ «مائده» آيهٴ 94 و 95 حكمش اين بود كه ذات اقدس الهي به مؤتمران و حاجيان به محرمان ميفرمايد كه در سرزمين حرم صيد ممنوع است اين يك مطلب، از طرفي صيدهاي بالاي كوه را ذات اقدس الهي دستور ميدهد كه اينها پايين بيايند در تيررس و دسترس محرمان قرار بگيرند اين دو مطلب، حالا امروز از آهو و كبوتر ميگذرد همينها را قرآن تربيت كرده ديگر مگر آنها از سوسمار ميگذشتند به صيد اين سوسمار ميرفتند حالا از غزال ميگذرند از حمام ميگذرند فرمود ما اين كارها را كرديم به آنها گفتيم ﴿لاَ تَقْتُلُوا الصَّيْدَ وَأَنْتُمْ حُرُمٌ﴾[22] اين يك چيز، بعد ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَيَبْلُوَنَّكُمُ اللّهُ بِشَيْءٍ مِنَ الصَّيْدِ تَنَالُهُ أَيْدِيكُمْ وَرِمَاحُكُمْ﴾[23] مثل اينكه از اين طرف به يك جواني ميگوييم كه ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يُغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ﴾[24] از آن طرف چهارتا نامحرم از تيررس چشمش ميگذرد ببينيم چه كار ميكند خب اگر كسي نامحرم در كنارش نگذرد كه با ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ﴾ امتحان نميشود كه از آن طرف امكانات مالي به كسي ميدهيم از آن طرف يك كسي كه نيازمند است به واحد تجاري او ميفرستيم ببينيم ربا ميگيرد يا نه از اين طرف به يك كارمندي قدرت ميدهيم از اين طرف به يك ارباب رجوعي نياز ميدهيم ببينيم رشوه ميگيرد يا نه از هر دو طرف ميآزمايد حالا اگر ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ﴾ را گفت و نامحرمي از جلوي چشم كسي عبور نداد نه عبور نكرد اينكه امتحان نيست فرمود ما اين كار را ميكنيم اينجا هم فرمود ما دستور ميدهم كه آنها يك مقداري پايين بيايند در تيررس اينها در دسترس اينها قرار بگيرند تا بيازماييم ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَيَبْلُوَنَّكُمُ اللّهُ بِشَيْءٍ مِنَ الصَّيْدِ﴾ كه ﴿تَنَالُهُ أَيْدِيكُمْ وَرِمَاحُكُمْ﴾ با تير ميخواهيد بزنيد ميتوانيد با دست بخواهيد بگيريد ميتوانيد ﴿لِيَعْلَمَ اللّهُ مَنْ يَخافُهُ بِالْغَيْبِ﴾ تا ببينيم ايمان به غيب داريد يا نداريد ﴿فَمَنِ اعْتَدَي بَعْدَ ذلِكَ فَلَهُ عَذَابٌ أَلِيمٌ ٭ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَقْتُلُوا الصَّيْدَ وَأَنْتُمْ حُرُم ﴾[25] از اينكه فرمود ﴿كَذلِكَ نَبْلُوهُم﴾ اين نشان ميدهد كه بالأخره يك صبغه فراطبيعي دارد تنها جريان طبيعي نيست كه حالا آنها چون روز شنبه احساس آرامش ميكردند ميآمدند روي آب البته محال نيست اما ذات اقدس الهي همينطور در آن تيررس يا دسترس قرار گرفتن صيد حرم را يا صيد در حال احرام را به خود اسناد ميدهد اينجا هم به خود اسناد ميدهد ﴿كَذلِكَ نَبْلُوهُم بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ﴾ حالا در چنين فضايي يك عده به طمع آن ماهيها روز شنبه يا آن روزي كه تعطيل بود شروع كردند به ما هيگيري يك عده كه خواص از مؤمنين آن منطقه بودند شروع كردند به نصيحت و امر به معروف و نهي از منكر كردن عدهاي كه بيتفاوت بودند ميگفتند به شما چه؟ همانطوري كه ميگفتند به من چه ميگفتند به شما چه؟ ميگفتند چكار داريد اينها را نصيحت ميكنيد؟ اينها تنها نميگفتند به من چه كه به آمران به معروف و ناهيان از منكر هم ميگفتند به شما چه اين سه گروه شده بودند ذات اقدس الهي حرف آن آمران به معروف و ناهيان از منكر را تشريح كرد يك، نزول عذاب را بيان كرد دو، نجات آمران به معروف و ناهيان از منكر را ذكر كرد سه، بقيه را هم به كام عذاب فرستاده چهار، پس اينكه گفته ميشود «آتش اگر آمده خشك و تر نميكند» ﴿وَاتَّقُوا فِتْنَةً لاَتُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنكُمْ خَاصَّةً﴾[26] براي آنجايي است كه ديگران تماشاچي بودند خب اگر ديگران آمر به معروف و ناهي از منكر بودند وظيفهشناس بودند ممكن نيست ذات اقدس الهي آنها را عذاب بكند آتش الهي اگر باشد حقيقتاً خشك و تر ميكند خشك را ميسوزاند ترها را حفظ ميكند اگر آتش طبيعي باشد بله خشك و تر ميكند ببينيد حالا چگونه اين گروه را نجات داد فرمود: ﴿وَإِذْ قَالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ﴾ اين ﴿لِمَ تَعِظُونَ﴾ به چه كسي گفتند؟ پس معلوم ميشود يك عده واعظان بودند ديگر يك عده موعظه ميكردند نصيحت ميكردند كه صيد حرام است اين روز تعطيلي صيد نكنيد امر به معروف و نهي از منكر ميكردند يك عدهاي هم كه ميگفتند به من چه به ين آمران به معروف و ناهيان از منكر هم ميگفتند به شما چه چكار داريد خودتان را خسته ميكنيد ﴿وَ إِذْ قالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْمًا اللّهُ مُهْلِكُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ﴾ اينها ميگفتند كه به ما چه خدا اينها را عذاب ميكند خدا بله عذاب ميكند ولي شما را هم عذاب ميكند اينچنين نيست كه خدا مرتكبين گناه را عذاب بكند تاركين امر به معروف و نهي از منكر را عذاب نكند كه شما را هم عذاب ميكند ﴿لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللّهُ مُهْلِكُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَاباً شَدِيداً﴾ حالا يا در دنيا يا در آخرت ﴿قَالُوا﴾ اين آمران به معروف و ناهيان از منكر كه احساس مسئوليت ميكردند به ين گروه سوم كه بيتفاوت بودند ميگفتند به ما چه؟ به شما هم چه به اين گروه ميگفتند كه به دو دليل اين كار را ميكنيم ﴿مَعْذِرَةً إِلَي رَبِّكُمْ﴾ ما وظيفه داريم ذات اقدس الهي گفته اين كار را بكنيد ما عذر داشته باشيم نزد خدا نبايد عذر داشته باشيم؟ بايد عذري داشته باشيم نزد خدا اين يك، و از طرفي هم شايد اينها برگردند اين دو، يك وقت است انسان يقين دارد كه اثر نميكند اگر يقين دارد اثر نميكند باز از جهت ديگر ﴿مَعْذِرَةً إِلَي رَبِّكُمْ﴾ است و آن اين است كه يك وقت است كه يك عده متجرياند، لجوج و لنود و عنوداند و نصيحتپذير نيستند لكن عده ديگر هستند كه اصلاً نميدانند اين گناه است خيال ميكنند جايز است يا در اثر خردسالي يا در اثر ناآگاهي يا دسترسي نداشتن خيال ميكنند اين كار جايز است يك عده بايد باشند بالأخره فرياد برآورند كه اين كار حرام است يا نه تا آنها هم بفهمند براي اينكه آنها خيال نكنند اين كار جايز است يك عده بالأخره بايد فرياد بزنند اين يك، دوم اگر احتمال اين داديم كه با فرياد يك گوشه وضع عوض ميشود خب باز هم آنها اگر بگويند شما اگر ميگفتيد ما برميگشتيم شما اعلام نكرديد بهانه بگيرند براي اينكه بهانه نگيرند نه براي اينكه متعظ بشوند براي اينكه بهانه نگيرند آن وقت انسان ميگويد كه ﴿مَعْذِرَةً إِلَي رَبِّكُمْ﴾ ما اين كار را كرديم اينها اگر در قيامت بگويند كه اگر اينها اين كرا را ميكردند ميگفتند فرياد ميزدند ما دست برميداشتيم اينها چون چيزي نگفتند ما كارمان را ادامه داديم براي اينكه يك چنين بهانهاي هم در قيامت نياورند اين آمران به معروف و ناهي از منكر نصيحتشان را ادامه ميدهند حالا كه اثر نكرد ﴿فَلَمَّا نَسُوا مَاذُكِّرُوا بِهِ﴾ عالمان دين آمران به معروف ناهيان از منكر اين تبهكاران را نصيحت كردند موعظه كردند اينها تناسي داشتند نه نسيان اينكه دارد ﴿نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾[27] اين يك تناسي عمدي است اين در بيان نوراني حضرت امير در نهجالبلاغه هست كه اين نسيان نيست تناسي است مثل اينكه گاهي انسان جهل دارد گاهي تجاهل ميكند اينجا حضرت فرمود نسيان نداشتند تناسي كردند خودشان را به فراموشي زدند اين هم كه ميفرمايد ﴿فَلَمَّا نَسُوا مَاذُكِّرُوا بِهِ﴾ اينها را ياد آوري كردند نصيحت كردند امر به معروف كردند نهي از منكر كردند اينها يادشان رفته عمداً يادشان رفته آنگاه چه كاركرديم ما؟﴿أَنْجَيْنَا الَّذِينَ يَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ﴾ ما ناهي از منكر را نجات داديم ﴿وَأَخَذْنَا الَّذِينَ ظَلَمُوا﴾ ظالمين را به عذابي كه داراي بأس شديد است گرفتيم ﴿بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ﴾.
«و الحمد لله رب العالمين»