درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

78/02/26

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/سوره اعراف/آیه 159 تا 162

 

﴿وَمِن قَوْمِ مُوسَي أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ﴾ ﴿وَقَطَّعْنَاهُمُ اثْنَتَيْ عَشْرَةَ أَسْبَاطاً أُمَماً وَأَوْحَيْنَا إِلَي مُوسَي إِذِ اسْتَسْقَاهُ قَوْمُهُ أَنِ اضْرِب بِعَصَاكَ الحَجَرَ فَانبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَيْناً قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُنَاسٍ مَشْرَبَهُمْ وَظَلَّلْنَا عَلَيْهِمُ الغَمَامَ وَأَنْزَلْنَا عَلَيْهِمُ المَنَّ وَالسَّلْوَي كُلُوا مِن طَيِّبَاتِ مَارَزَقْنَاكُمْ وَمَا ظَلَمُونَا وَلكِن كَانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ﴾ ﴿وَإِذْ قِيلَ لَهُمُ اسْكُنُوا هذِهِ القَرْيَةَ وَكُلُوا مِنْهَا حَيْثُ شِئْتُمْ وَقُولُوا حِطَّةٌ وَادْخُلُوا البَابَ سُجَّداً نَغْفِرْ لَكُمْ خَطِيئَاتِكُمْ سَنَزِيدُ المُحْسِنِينَ﴾ ﴿فَبَدَّلَ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ قَوْلاً غَيْرَ الَّذِي قِيلَ لَهُمْ فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِمَا كَانُوا يَظْلِمُونَ﴾

 

در ذيل آيه ﴿وَ مِنْ قَوْمِ مُوسيٰ أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ يَعْدِلُونَ﴾ رواياتي است كه بعضي از آنها قابل اعتماد است ولي ارتباط مستقميي با آيه ندارد و بعضي از آنها ظاهراً مجعول است بخش روايي را حتماً ملاحظه فرموديد يك سلسله از روايات كه مورد اعتماد هم هست لكن استفاده‌اش از اين آيه دشوار است اين است كه قوم بني‌اسرائيل به 71 فرقه متفرق شدند و قوم عيساي مسيح(سلام الله عليه) سورهٴ مباركهٴ به 72 فرقه و امت پيغمبر اسلام(صلّي الله عليه و آله و سلّم) 73 فرقه شدند در اين فرق يك فرقه ناجيه است بقيه غير ناجيه آن فرقه‌اي كه ناجيه‌اند از قوم موسي همين‌اند ﴿وَ مِنْ قَوْمِ مُوسيٰ أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ يَعْدِلُونَ﴾ بقيه غير ناجيه‌اند اما جريان امت عيسي و جريان امت پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) آنها را نمي‌شود از اين آيه استفاده كرد از اين آيه فقط جريان قوم موسي استفاده مي‌شود و آن اين است كه يك فرقه‌اش ناجيه‌اند بقيه كه غير ناجيه‌اند چندتا هستند آيا هفتاد فرقه‌اند يا كمتر و بيشتر؟ آن را بايد از روايات معتبر استفاده كرد بخش دوم رواياتي است كه ظاهراً مجعول است و آن همين است كه گروهي از بني‌اسرائيل در ماوراي چين زندگي مي‌كنند بين آنها و بين چينيها سرزمين رمل هست كه گرم است كسي دسترسي به آنها ندارد آن‌گاه وقتي سؤال مي‌شود كه اگر اينها در ماوراي چين زندگي مي‌كنند به آنها دسترسي نيست آنها هم به كسي دسترسي ندارند چگونه هدايت شدند به شريعتي آشنا شدند در حالي كه خدا از آنها به هدايت و عدالت ياد مي‌كند؟ ﴿وَمِن قَوْمِ مُوسَي أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ﴾ اگر ملتي هم هدايت دارند هم عدالت دارند بالأخره در سايه هدايت رهبران الهي به اين دو فيض رسيدند پاسخ آنها اين است كه پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در ليلهٴ معراج با آنها برخورد كرد آنها را هدايت كرد لذا آنها به هدايت و عدالت راه يافتند كه اين هم نشانه جعل در اوست خب بالأخره از اين قوم به هدايت و عدالت ياد شده است در قبال اين قوم گروهي‌اند كه به دو رذيلت مقابل اين دو فضيلت متصف‌اند يكي ضلالت است و ديگري ظلم اگر اين گروه اهل نجات‌اند چون اهل هدايت و عدالت‌اند مقابل اين گروه كساني‌اند كه اهل ضلالت و اهل ظلم و از گروه‌هاي ديگر كه داراي دو رذيلت مقابل اين دو فضيلت‌اند هم سخني به ميان خوهد آمد در آياتي كه تلاوت شد بعد فرمود: ﴿وَقَطَّعْنَاهُمُ اثْنَتَيْ عَشْرَةَ أَسْبَاطاً﴾ ما اين دوازده فرقه براي اينكه اختلافي نشود، نزاعي نشود هر كدام سهميه آب خودشان را مشخصاً دريافت كنند از يك سنگ بزرگي دوزده چشمه آب به عنايت الهي جوشيد كه اين بحثش قبلاً گذشت آنچه كه از راغب برمي‌آيد اين است كه انبجاس با انفجار نسبت عموم و خصوص مطلق دارند يعني انبجاس مخصوص جايي است كه جوششش و مجراي او تنگ و انفجار اعم است، اين‌چنين نيست كه انفجار مخصوص جايي باشد كه مجراي او وسيع باشد و جوششش زياد و انبجاس مربوط به جايي باشد كه مجرايش تنگ باشد و جوششش كم بلكه نسبتشان عموم و خصوص مطلق است و انفجار اعم است اما انبجاس مخصوص جايي است كه جايش تنگ باشد و جوششش كم لذا درباره اين صخره عظيم كه گاهي به حجر ياد مي‌شود گاهي به سنگ تعبير به انبجاس شده است در يك جا تعبير به انفجار هم شد در جاي ديگر يعني سورهٴ مباركهٴ «بقره» تعبير به انفجار است در سورهٴ «اعراف» كه محل بحث است تعبير به انبجاس ولي در مواردي كه از جوشش فراوان سخن به ميان مي‌آيد نظير ﴿وَفَجَّرْنَا خِلاَلَهُمَا أَنْهَاراً﴾ يا ﴿فَجَّرْنَا الأَرْضَ عُيُونا﴾[1] و مانند آن كلمه انبجاس به كار نرفته ﴿فَجَّرْنَا خِلاَلَهُمَ﴾ تفجير هست ﴿فَجَّرْنَا الأَرْضَ عُيُونا﴾ تفجير هست در آن گونه از موارد انبجاس ياد نشده غرض آن است كه انبجاس براي جايي است كه مجرا تنگ باشد و جوشش كم ولي انفجار اعم است.

مطلب بعدي آن است كه اين ﴿قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ﴾ روي تعليم وجود مبارك موساي كليم بود در اين بخش از آيات سورهٴ «اعراف» بسياري از كرامتها و معجزات و آيات الهي كه براي موساي كليم(سلام الله عليه) نازل شده است بهره‌اش را بني‌اسرائيل مي‌بردند ذكر شده است معجزات فراوان بخشي مربوط به رسالت موساي كليم بود نظير آن يد بيضا نظير آن عصا و مانند آن بخشي هم مربوط به عذاب بود كه بر بني‌اسرائيل پديد آمده است كه آن دم و ضفادع و امثال ذلك بود كه ﴿فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمُ الطُّوفانَ وَ الْجَرادَ وَ الْقُمَّلَ وَ الضَّفادِعَ وَ الدَّمَ﴾ آيه 133 بود بخشي هم مربوط به كرامتها و معجزات موساي كليم است كه به سود بني‌اسرائيل است و همين منِ و سلوي و همين سايه ابر و چتر بودن ابر و همان جوشش دوازده چشمه و اينهاست غرض در اين سورهٴ مباركهٴ «اعراف» آيات فراواني ذكر شده است و عصاره اين آيات در سه بخش است بعضي براي اثبات رسالت است بعضي به عنوان عذاب به آل‌فرعون است بعضي به عنوان نعمت براي بني‌اسرائيل.

مطلب بعدي آن است كه اين كلمه اسباط گرچه مذكر است اما اين عدد را كه مذكر آوردند فرمود: ﴿وَقَطَّعْنَاهُمُ اثْنَتَيْ عَشْرَةَ﴾ اين به لحاظ امم است چون امت مؤنث است از اين جهت ﴿اثْنَيْ عَشَرَ﴾ فرمود و اگر به لحاظ اسباط مي‌فرمود اثني عشر آن هم روا بود درباره منّ و سلوي گفته شد آن ترنجبين است يا شبيه عسل است بعد خشك بشود شبيه سمغ درمي‌آيد سلوي هم يك طايري است شبيه كبوتر و مانند آن كه اينها هم از آن گوشت طبيعي استفاده كنند هم از آن شيريني طبيعي بله اين در حقيقت به لحاظ آن معناست و اگر اسباط تميز بود حد اقل اين جمع سه تا است دوازده تا گفتند 36 تا مي‌شد اينجا در حقيقت اسباطاً همان معناي ستا را مي‌فهماند و اگر اسباط تميز دوازده سبط اسباط خب اسباط كه جمع است حد اقلش سه گروه‌اند، دوازده تا سه گروه مي‌شود 36 گروه در حالي كه اين‌چنين نيست در بخش ديگر فرمود ﴿اثْنَيْ عَشَرَ نَقِيباً﴾[2] آنجا نقبا ياد نكرده اينجا جايي است كه جمع مفيد معناي مفرد خواهد بود وگرنه بايد 36 گروه باشند در حالي كه در بخشهاي ديگر فرمود اينها ﴿اثْنَيْ عَشَرَ نَقِيباً﴾ آنجا هم مفرد آورده ديگر نقبا نگفته نقباي بني‌اسرائيل همان دوازده تا فرقه رهبران دوازده گروه بودند خب پس منّ و سلوي اين است در اين بخش بيشتر به ظلمشان توجه مي‌شود تا به فسقشان در سورهٴ مباركهٴ «بقره» به ظلم و فسق هر دو عنايت شد اما در اينجا قسمت مهم به ظلمشان توجه شد ﴿وَمَا ظَلَمُونَا وَلكِنْ كَانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ﴾ اينها هم به ما ظلم نكردند لكن به خودشان ظلم كردند ظلم به نفس نظير نسيان به نفس نظير اهتمام به نفس اين نشانه آن است كه انسان در چند مرحله زندگي مي‌كند قبلاً هم گذشت كه در سورهٴ مباركهٴ «حشر» آمده است كه اينها خودشان را فراموش كردند يعني چون خدا را فراموش كردند خدا هم انسا كرد كيفر الهي اين بود كه اينها را از ياد خودشان برد ﴿نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾[3] منشأ نسيان الهي هم تبعيت شيطان است كه ﴿اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطَانُ فَأَنسَاهُمْ ذِكْرَ اللَّهِ﴾ وقتي ياد خدا و نام خدا را فراموش بكنند خدا هم كيفري كه بر اينها روا مي‌دارد آن ست كه خود اينها را از ياد خودشان مي‌برد اگر در سورهٴ «مجادله» فرمود: ﴿اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطَانُ فَأَنسَاهُمْ ذِكْرَ اللَّهِ﴾[4] بازگشتش در سورهٴ «حشر» ظهور مي‌كند كه ﴿نَسُوا اللّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ﴾[5] چون اينها خدا را فراموش كردند كيفر تلخش هم اين است كه خداوند اينها را از ياد خودشان برد خب پس اينها به ياد خودشان نيستند معلوم مي‌شود يك ناسي هست يك منسي اگر كسي چيزي را فراموش مي‌كند لابد يك ناسي هست يك منسي وگرنه اتحاد ناسي و منسي وجه ندارد كه اتحاد عاقل و معقول وجه دارد براي اينكه آنجا يك حقيقت است نزد خودش ظاهر اما ناسي و منسي بايد با يك تكلفي توجيه بشود همين گروه را كه ذات اقدس الهي مي‌فرمايد اينها خودشان را فراموش كردند درباره همين گروه است مي‌فرمايد اينها به خودشان ظلم كردند معلوم مي‌شود بدترين ظلم اين است كه انسان خودش را گم بكند و به ياد همه چيز باشد مگر به ياد خود نباشد اينكه فرمود: ﴿وَمَا ظَلَمُونَا وَلكِن كَانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ﴾ اينها به خودشان ظلم كردند بدترين ظلم به نفس اين است كه انسان مواظب خودش نباشد وقتي مواظب خودش نبود مواظب خودش است معلوم مي‌شود دوتا خود دارد كه قبلاً اين بحثش مبسوطاً گذشت در سورهٴ مباركهٴ «نساء» و مانند آن فرمود اينهايي كه به جنگ و جبهه و دفاع از حريم اسلام كار ندارند اينها فقط به فكر خودشان‌اند ﴿أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ يَظُنُّونَ بِاللّهِ غَيْرَ الحَقِّ ظَنَّ الجَاهِلِيَّةِ﴾[6] معلوم مي‌شود يك خود حيواني است كه اين خود فرعي است و خود دروغين آدم است يك خود انساني است كه خود ملكوتي است و خود اصلي است اگر كسي آن خود اصلي را فراموش كرد مشمول سورهٴ «حشر» خواهد شد كه ﴿نَسُوا اللّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ﴾ يك، مشمول آيات فراوني است كه مي‌فرمايد: ﴿وَمَا ظَلَمُونَا وَلكِنْ كَانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ﴾ دو، قهراً به فكر خود فرعي و خود حيواني خودش است كه قرآن فرمود اينها فقط به فكر خودشان‌اند ﴿أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ يَظُنُّونَ بِاللّهِ غَيْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجاهِلِيَّةِ﴾[7] اين خود حيواني خوي او تهاجم است اگر ظلمي مي‌كند اين خود حيواني است كه بر خود انساني ظلم مي‌كند يعني اين شهوت است كه بر عقل ظلم مي‌كند اين غضب است كه بر عقل ظلم مي‌كند خب پس اگر نسيان معنا دارد ظلم هم معنا دارد و حتماً يك تعددي ملحوظ است آن خود حيواني كه شهوت و غضب است مي‌شود ظالم آن خودش فقط به فكر خودش است ديگر به فكر آن خود ملكوتي و خود واقعي و انساني نيست آن مي‌شود منسي در اين بخش از آيات بيشتر روي ظلم به نفس تكيه شده است البته منشأ اين ظلم به نفس انحراف و فسق است كه در سورهٴ مباركهٴ «بقره» همين مطلب با جمع بين عنوان ظلم و فسق آمده است فرمود اينها به خودشان ظلم كردند چون فاسق بودند فسق هم انحراف است اگر جريان سورهٴ مباركهٴ «مجادله» با «حشر» مشخص بشود جريان سورهٴ مباركهٴ «بقره» و «اعراف» هم تبيين خواهد شد در سورهٴ «مجادله» فرمود كه ﴿اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطَانُ فَأَنسَاهُمْ ذِكْرَ اللَّهِ﴾[8] در سورهٴ «حشر» مي‌فرمايد كه چون ﴿نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾[9] در سورهٴ مباركهٴ «بقره» هم مي‌فرمايد كه و ﴿كَانُوا يَفْسُقُونَ﴾[10] فسق عن الطريق يعني انحرف اگر كسي از مسير نام و ياد خدا فاصله بگيرد قهراً به خود ظلم مي‌كند قهراً خدش هم فراموش مي‌كند و مانند آن اينكه فرمود: ﴿وَمَا ظَلَمُونَا وَلكِنْ كَانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ﴾ تا پايان اين بخش مي‌بينيد از جريان ظلم بني‌اسرائيل به خودشان سخن به ميان مي‌آيد درباره آل‌فرعون ظلم آنها نسبت به بني‌اسرائيل بود البته ظلم خودشان نسبت به خودشان هم مطرح بود اما در اينجا بني‌اسرائيل ظلمشان به خودشان مطرح است ﴿وَلكِن كَانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ﴾.

مطلب ديگر اين است كه آيهٴ 161 و 162 سورهٴ مباركهٴ «اعراف» قبلاً در سورهٴ مباركهٴ «بقره» گذشت اما فروقي بين اين دوتا آيه‌اي كه در سورهٴ «اعراف» است با آن دوتا آيه‌اي كه در سورهٴ «بقره» هست آمده كه جناب فخر رازي به هشت فرقش اشاره كردند چون غالب اين فرقهاي هشت‌گانه لفظي است لذا مي‌بينيد امين‌الاسلام در مجمع‌البيان ديگر اين دوتا آيه را در سورهٴ «اعراف» تفسير نكرده فقط ارجاع داده به سورهٴ مباركهٴ «بقره» سيدناالاستاد در الميزان يك توضيح كوتاهي در اين زمينه مي‌دهد و اصل بحث را به سورهٴ مباركهٴ «بقره» ارجاع مي‌كند حالا آن فروق هشت‌گانه را كه جناب فخر رازي به آن پرداخت اجمالاً اشاره مي‌كنيم معلوم مي‌شود كه غالب اين فرقهاي هشت‌گانه لفظي است البته همراه با آن نكات لازم هست اين‌چنين نيست كه اگر كسي آن دوتا آيه سورهٴ مباركهٴ «بقره» را خوب متوجه شده باشد در توجهش نسبت به اين دوتا آيه سورهٴ مباركهٴ «اعراف» ترديدي داشته باشد اين‌طور نيست اصل اين قصه اين است كه فرمود ذات اقدس الهي به بني‌اسرائيل فرمود وارد سرزمين بيت‌المقدس بشويد و از در مشخص هم وارد بشويد هنگام ورود هم بگويد حطة يعني ريزش گناه را از ذات اقدس الهي مسئلت كنيد بگوييد كه خدايا «نسئلك حطة» يا «حاجتنا حطة» يا «سؤالنا حطة» و مانند آن يعني گناهان ما را بريزيد و ببخشيد و با سجده و خضوع از در اين بيت‌المقدس وارد بشويد اگر چنين كاري را كرديد ما گناهان و لغزشهاي قبلي شما را مي‌بخشيم اين يك، نه تنها گناهان شما را مي‌بخشيم بلكه كساني كه اهل احسان باشند آنها را فيض زايد عطا مي‌كنيم اين دو مطلب، در قبال اين دستوري كه موساي كليم(سلام الله عليه) از طرف ذات اقدس الهي به اين بني‌اسرائيل القا كرده است البته يك عده پذيرفتند اما ﴿فَبَدَّلَ الَّذينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ﴾ نه همه‌شان معلوم مي‌شود يك عده ظالم بودند يك عده عادل در آيهٴ 159 همين سورهٴ مباركهٴ «اعراف» كه طليبعه بحث امروز بود اين بود كه ﴿وَ مِنْ قَوْمِ مُوسيٰ أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ﴾ يك ﴿وَ بِهِ يَعْدِلُونَ﴾ دو، كسي كه هادي بالحق است خودش يقيناً اهل هدايت است كسي كه عادل است و عادلانه داوري دارد يقيناً از ظلم مصون است در قبال هدايت و عدالت آن گروه، گروه ديگرند كه مبتلا به ضلالت‌اند و به ظلم ﴿فَبَدَّلَ الَّذينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ﴾ آنها عادل بودند گروه ديگر ظالم‌اند تبديل كردند ﴿غَيْرَ الَّذِي قِيلَ لَهُمْ﴾ به آنها گفته شد طلب مغفرت كنيد اينها نكردند به آنها گفته شد سجداً وارد شويد نشدند به آنها گفته شد از خطيئاتتان عذرخواهي كنيد نكردند ﴿فَبَدَّلَ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ قَوْلاً غَيْرَ الَّذِي قِيلَ لَهُمْ﴾ سخن ديگري گفتند آن‌گاه ﴿فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ﴾ يعني بر اين ظالمين ﴿رِجْزاً مِنَ السَّماءِ﴾ يك بلا و عذابي از آسمان براي اينها نازل مي‌شد تا كنون منّ و سلوي بود الآن ديگر رجز و عذاب است ﴿بِمَا كَانُوا يَظْلِمُونَ﴾ خب اينكه تبديل كردند اصرار قرآن اين است كه اينها ظلم دارند البته ظلمشان به نفس خودشان است كسي كه ظالم است يقيناً اهل هدايت هم نيست ﴿فَبَدَّلَ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ قَوْلاً غَيْرَ الَّذِي قِيلَ لَهُمْ فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِجْزا﴾ عذابي از آسمان در اثر ظلمي كه كردند يعني به خودشان ظلم كردند.

اما آن فروغ هشت‌گانه‌اي بين اين دو آيه سورهٴ مباركهٴ «اعراف» هست با دو آيه سورهٴ مباركهٴ «بقره» اشاره شد قبلاً بايد به اين نكته توجه داشت كه در سورهٴ مباركهٴ «مائده» اصل اين قصه گذشت اما نه به اين لفظ آيهٴ 21 و بيست سورهٴ مباركهٴ «مائده» اين است ﴿وَإِذْ قَالَ مُوسَي لِقَوْمِهِ يَاقَوْمِ اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جَعَلَ فِيكُمْ أَنْبِيَاءَ وَجَعَلَكُم مُلُوكاً وَآتاكُم مَا لَمْ يُؤْتِ أَحَدَاً مِنَ العَالَمِينَ ٭ يَاقَوْمِ ادْخُلُوا الأَرْضَ المُقَدَّسَةَ الَّتِي كَتَبَ اللّهُ لَكُمْ وَلاَ تَرْتَدُّوا عَلَي أَدْبَارِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خَاسِرِينَ ٭ قَالُوا يَا مُوسي إِنَّ فِيهَا قَوْماً جَبَّارِينَ وَإِنَّا لَن نَدْخُلَهُا حَتَّي يَخْرُجُوا مِنْهَا فَإِن يَخْرُجُوا مِنْهَا فَإِنَّا دَاخِلُونَ﴾ كه اصل قصه به طور اجمال در مواردي نظير همين سورهٴ مباركهٴ «مائده» آمده اما اين گسترش و لفظ در خصوص آيهٴ 58 و 59 سورهٴ مباركهٴ «بقره» است در آن آيهٴ 58 و 59 به اين صورت ياد شده است فرمود: ﴿وَإِذْ قُلْنَا﴾ اينجا دارد ﴿وَإِذْ قِيلَ﴾ خب اين يك تفاوت چنداني ندارد گاهي ذات اقدس الهي كاري را با فرشتگان و مدبّرات امر انجام مي‌دهد به دستور خداوند مدبّرات امر كاري را انجام مي‌دهند در تعبير از چنين كاري خداوند به صيغه متكلم مع‌الغير ياد مي‌كند مي‌فرمايد كه ﴿وَإِذْ قُلْنَا﴾ گاهي هم براي اينكه چون گوينده معلوم است فعل به صورت مجهول ذكر مي‌شود در آيه محل بحث سورهٴ «اعراف» فعل مجهول ذكر شد ﴿وَإِذْ قِيلَ﴾ در آيهٴ 58 سورهٴ مباركهٴ «بقره» به صورت متكلم مع‌الغير ياد شد ﴿وَإِذْ قُلْنَا﴾ در سورهٴ «اعراف» فرمود ﴿اسْكُنُوا هذِهِ القَرْيَةَ﴾[11] ساكن اين سرزمين بشويد و چون سكون مسكون به دخول است در سورهٴ مباركهٴ «بقره» آن مقدمه را ذكر كرده است فرمود ﴿وَإِذْ قُلْنَا ادْخُلُوا هذِهِ القَرْيَةَ﴾ در آنجا با فاء آمده است ﴿فَكُلُوا مِنْهَا﴾ اينجا ﴿وَكُلُوا مِنْهَا﴾ ﴿فَكُلُوْا مِنْهَا حَيْثُ شِئْتُمْ رَغَدَاً﴾ در سورهٴ «بقره» هست در اينجا نيست رغد يعني فراوان و انبوه گرچه ﴿حَيْثُ شِئْتُمْ﴾ همين مطلب را شايد برساند اما ﴿رَغَداً﴾ براي تثبيت و تأكيد مطلب است ﴿وَادْخُلُوا البَابَ سُجَّداً﴾ در سورهٴ «بقره» ﴿وَادْخُلُوا البَابَ سُجَّداً﴾ قبل ذكر شد ﴿وَقُولُوا حِطَّةٌ﴾ بعد ذكر شد لكن در سورهٴ «اعراف» به عكس است اول ﴿قُولُوا حِطَّةٌ﴾ است بعد ﴿وَادْخُلُوا البَابَ﴾ چون با فاء عطف نشده قابل جمع است اگر اگر با فاء عطف مي‌شد خب با هم سازگار نبود براي اينكه يك‌جا آن است كه دخول باء بعد از قول حطه است يك‌جا به عكس ولي در هر دو جا چون با واو عطف شده است قابل جمع است ﴿نَغْفِرْ لَكُمْ خَطَايَاكُمْ﴾ در سورهٴ «بقره» هست در سورهٴ «اعراف» ﴿نَغْفِرْ لَكُمْ خَطِيئَاتِكُمْ﴾ اگر فرقي باشد ناظر به آن ست كه خطيئات و خطايا چه كم چه زياد با طلب مغفرت بخشوده مي‌شود در سورهٴ «بقره» با واو فرمود ﴿وَسَنَزِيدُ المُحْسِنِينَ﴾ در سورهٴ «اعراف» ديگر واو ندارد فقط دارد ﴿سَنَزِيدُ المُحْسِنِينَ﴾ در سورهٴ «بقره» فرمود: ﴿فَبَدَّلَ الَّذِينَ ظَلَمُوا قَوْلاً غَيْرَ الَّذِي قِيلَ لَهُمْ﴾[12] در سورهٴ «اعراف» ﴿فَبَدَّلَ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ﴾ اين ﴿مِنْهُمْ﴾ را ذكر فرمود تا نشان بدهد كه بني‌اسرائيل همگان چنين نبودند در برابر ﴿وَمِن قَوْمِ مُوسَي أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ﴾ يك گروهي بودند ظالم حالا ممكن است ظالمين اكثريت را تشكيل بدهند ﴿فَبَدَّلَ الَّذِينَ ظَلَمُوا﴾ ديگر منهم ندارد﴿غَيْرَ الَّذِي قِيلَ لَهُمْ﴾ در سورهٴ مباركهٴ «بقره» سخن از انزال عذاب است ﴿فَأَنْزَلْنَا عَلَي الَّذِينَ ظَلَمُوا رِجْزاً﴾[13] اما اينجا دارد ﴿فَأَنْزَلْنَا عَلَي الَّذِينَ ظَلَمُوا رِجْزاً مِنَ السَّماءِ﴾ آنجا اسم ظاهر آورد تا تقريباً تعليق حكم بر وصف مشعر به عليت باشد نفرمود «فانزلنا عليهم» فرمود: ﴿فَأَنْزَلْنَا عَلَي الَّذِينَ ظَلَمُوا رِجْزاً﴾ اگر مي‌فرمويد «عليهم» كافي بود لكن اسم ظاهر آوردن به جاي ضمير براي تفهيم نكته عذاب است اگر مي‌فرمود «فانزلنا عليهم رجزا» ممكن بود كه سؤال بكنند چرا؟ جواب مي‌داد «بما ظلموا» ولي وقتي بفرمايد: ﴿فَأَنْزَلْنَا عَلَي الَّذِينَ ظَلَمُوا رِجْزاً﴾ ديگر علت حكم با خود حكم ذكر شده است ولي در آيه محل بحث در سورهٴ «اعراف» با اينكه ارسال را دارد اما اسم ظاهر را نياورد فقط به ضمير ذكر كرد ارسال شايد بيشتر از انزال باشد نظير يا اعم نظير انفجار و انبجاس كه انفجار يا اعم است يا بيشتر از انفجار.

‌پرسش ...

پاسخ: اما ترادف مفهومي نيست اينها نكات مفهومي‌اش محفوظ است لذا دو بار نازل شده است مجموع اين فروق هشت‌گانه را كه بررسي مي‌كنيم مي‌بينيم آن دوتا آيه و اين دوتا آيه گذشته از مضمون مشترك اين هشت مطلب را هم مي‌فهماند تكرار نيست ترادف نيست يك مضمون مشتركي بين اين دوتا آيهٴ 58 و 59 سورهٴ «بقره» است با 161 و 162 سورهٴ «اعراف» آن فروق هشت‌گانه مزاياي هشت‌گانه را به همراه دارد اينجا هم ممكن است همان‌طوري كه در سورهٴ مباركهٴ «بقره» انفجار بود اينجا انبجاس نشانه آن است كه جوششش اول كم بود بعد زياد عذاب هم بشرح ايضاً [همچنين] اول نزولش كم بود بعد زياد شد لذا گاهي به انزال تعبير مي‌كند گاهي به ارسال تعبير مي‌كند.

‌پرسش ...

پاسخ: نه بعد از تيه است براي اينكه حالا دارند وارد سرزمين مي‌شوند حالا شايد همين باعث شده است كه ﴿أَرْبَعِينَ سَنَةً يَتِيهُونَ فِي الأَرْضِ﴾[14] دامنگيرشان شده شايد همين زمينه باشد براي آن عذاب.

پرسش ...

پاسخ: ممكن است آنجا به صورت مبسوط بحث شد كه قريه كجاست و در آنجا جريان تيه مطرح شده است ﴿أَرْبَعِينَ سَنَةً يَتِيهُونَ فِي الأَرْضِ﴾ آنجا بحث شد الآن در سنجش اين دوتا آيه سورهٴ «اعراف» با دوتا آيه سورهٴ مباركهٴ «بقره» بحث مي‌كنيم.

﴿فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِمَا كَانُوا يَظْلِمُونَ﴾ ولي در سورهٴ مباركهٴ «بقره» دارد ﴿فَأَنْزَلْنَا عَلَي الَّذِينَ ظَلَمُوا رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ﴾[15] خب اين نكته‌اي هم كه جناب فخر رازي بازگو كردند و در المنار هم آمده است ديگران هم بازگو كردند لذا در المنار و فخر رازي هم آمده است آن است كه بالأخره انسان وقتي بيراهه مي‌رود به خود ظلم مي‌كند چون خودش سقوط مي‌كند نه اين است كه به راه‌آفرين آسيب برساند كه حالا او راه را طي نكرد ديگري راه را طي مي‌كند اگر كسي صراط مستقيم را رهبري كرد و ما را راه صراط مستقيم هدايت كرد حالا اگر تبهكاري به جاي پرهيزكاري از صراط مستقيم منحرف شد فسق عن‌الطريق به آن ظلم كرد يا به راه‌آفرين فرمود كه ﴿فَأَنْزَلْنَا عَلَي الَّذِينَ ظَلَمُوا رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ﴾ هر دو وصف را ذكر كرده است شايد ناظر به اين باشد كه اينها دو چيز نيست انحراف عن الطريق غير از ظلم به نفس چيز ديگر نيست البته در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» كه محل بحث است آنجا ديگر اسم ظاهر نياورد فرمود: ﴿فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِمَا كَانُوا يَظْلِمُونَ﴾ آنجا كه تعليق حكم بر وصف مشعر به عليت است ناظر به اين است كه هم ظلمشان علت است هم فسقشان و عندالتحليل ظلمشان به همان فسق برمي‌گردد و فسقشان به همان ظلم برمي‌گردد اگر كسي از راه منحرف شد به خود آسيب رساند يا به راه يا به راه‌آفرين يا به ساير راهيان؟ به هيچ كدام آسيب نرساند فقط به خود آسيب رساند چون به خود آسيب رساند گرفتار آن انزال رجس يا ارسال رجس مي‌شود ﴿فَأَنْزَلْنَا عَلَي الَّذِينَ ظَلَمُوا رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ﴾[16] اينجا هم فرمود: ﴿فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِمَا كَانُوا يَظْلِمُونَ﴾ اما بخش پاياني بحث اين است كه آنچه كه مشركين به آن مبتلا بودند شرك در ربوبيت بود البته اثبات اصل ذات مفروغ عنه بود كه يك ذاتي هست به نام واجب و اينكه او خالق است غير او كسي خالق نيست توحيد خالقيت اين هم مفروغ عنه بود و اينكه او رب‌الارباب است رب‌العالمين است آن هم مفروغ عنه بود در سورهٴ مباركهٴ «يونس» و مانند آن دارد كه ﴿مَن يُدَبِّرُ الأَمْر﴾[17] اگر از آنها سؤال بكني كه اين تدبير جهاني و كلي عالم به عهده كيست؟ اينها هم مي‌پذيرند كه الله مدبر است تدبير كنوني عالم را آنها قبول دارند كه ذات اقدس الهي به عهده گرفت ﴿يُدَبِّرُ الأَمْرَ مَا مِن شَفِيعٍ إِلَّا مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ﴾[18] از آنها در بخشهاي ديگر مي‌فرمايد كه كيست كه مجموعه اين نظام را اداره كند؟ آنها قبول دارند كه الله است عمده ببينيم در سورهٴ مباركهٴ «عنكبوت» آيا آيه‌اي هست كه با اين بحثها موافق نباشد در سورهٴ مباركهٴ «عنكبوت» آيهٴ شصت به بعد اين است كه ﴿وَكَأَيِّن مِن دَابَةٍ لَّا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ يَرْزُقُهَا وَإِيَّاكُمْ وَهُوَ السَّمِيعُ العَلِيمُ﴾ كه توحيد رازقيت است كه آنها مشكل اساسي شان اين بود كه ديگري را رازق مي‌پنداشتند بعد مي‌فرمايد كه ﴿وَلَئِن سَالتَهُم مَنْ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالأَرْضَ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالقَمَرَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ﴾ خالق مجموعه آسمان و زمين خداست آنها باور دارند تسخير كننده نظام كيهاني هم كه در حقيقت تدبير است آن هم خداست آنها قبول دارند اما رزق به دست خداست اين را قبول ندارند از آنها اگر سؤال بكني كه ﴿مَّنْ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالأَرْضَ﴾ و همچنين من ﴿سَخَّرَ الشَّمْسَ وَالقَمَرَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ﴾ اما اگر از آنها سؤال بكني رازق كيست چه كسي به شما روزي مي‌دهد؟ نمي‌گويند الله لذا خود خدا در آيهٴ 62 سورهٴ «عنكبوت» مي‌فرمايد: ﴿اللَّهُ يُبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَيَقْدِرُ لَهُ إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْ‌ءٍ عَلِيمٌ﴾ اين ديگر سؤال و جواب ندارد اين ديگر مورد سؤال نيست كه اگر از آنها سؤال بكني رازق كيست بگويند خدا پس در اين جهت مشكل دارند بعد مي‌فرمايد كه ﴿مَن نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً فَأَحْيَا بِهِ الأَرْضَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِهَا لَيَقُولُنَّ اللَّهُ﴾ در آن ربوبيتي كه به كل تقريباً برمي‌گردد آن را هم باز قبول دارند اما حالا توزيع اين ارزاق حالا اين باران آمده و گياهان روييده و مواد غذايي تأمين شده حالا چه كسي بايد توزيع كند به مردم آن قبض و بسط رزق به دست كيست آن را قبول ندارند لذا دارد كه ﴿اللَّهَ يُبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ﴾[19] ﴿اللَّهُ لَطِيفٌ بِعِبَادِهِ يَرْزُقُ مَن يَشَاءُ﴾[20] صدر آيه نشان مي‌دهد كه اصلاً توزيع رزق روي لطافت الهي است يعني طرزي تقسيم مي‌كند كه كسي متوجه نيست خيليها هستند كه ضريب هوششان بسيار كم است وضع مالي‌شان بسيار خوب است خيليها هستند كه ضريب هوشي‌شان خيلي قوي است وضع مالي‌شان ضعيف است وقتي كه سؤال كردند از امام(سلام الله عليه) چرا علما و عقلا و خردمندان وضع ماليشان ضعيف است فرمود: «اليس العقل رزقا»، «أ ليس العلم رزقا»[21] شما مي‌خواهيد همه چيز را همه داشته باشند اينكه نمي‌شود كه خب او كه عقل ندارد لااقل يك چيزي هم داشته باشد اين كه علم دارد بالأخره يك مقداري تأمين شده است شما دلتان مي‌خواهد آدم عالم هم باشد دنيايش هم خوب باشد اينكه عدل نشد اين شخص عمري صرف كرده چيزي ياد گرفته براي ابديت خودش به همراه مي‌برد آن بيچاره عمري صرف كرده با دست خالي مي‌خواهد برود بالأخره يك چيزي در دنيا بايد داشته باشد شما دلتان مي‌خواهد هر كسي درس خواند و هر كسي عالم شد و هر كسي عاقل شد همه خير دنيا و آخرت را داشته باشد اينكه با عدل الهي سازگار نيست فرمود: «اليس العم رزقا»، «اليس العقل رزقا»[22] اين حتماً بايد وضع مالي‌اش متوسط باشد آن كه عمري داده بالأخره همه‌شان البته اين‌طور نيستند يك چيزي بايد گيرش بيايد فرمود: ﴿اللَّهُ لَطِيفٌ بِعِبَادِهِ يَرْزُقُ مَن يَشَاءُ﴾[23] رزقش طرزي توزيع مي‌شود كه روي لطافت است كمتر كسي تشخيص بدهد كه سرش چيست اين را آنها قبول ندارند همه به دليل آن آيه سورهٴ «فصلت» هم به دليل آيهٴ 62 سورهٴ مباركهٴ «عنكبوت» ولي اصل اينكه آن ريشه اصلي رزق كه آمدن و ريزش باران است آن را مي‌پذيرند بعد مي‌فرمايد همين گروهي كه قبول دارند بارش باران از خداست همين گروه در آيهٴ 65 سورهٴ «عنكبوت» فرمود همين گروه مشركانه زندگي مي‌كنند اما ﴿فَإِذَا رَكِبُوا فِي الفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَي البَرِّ إِذَا هُمْ يُشْرِكُونَ﴾ همين گروه معلوم مي‌شود كسي كه معتقد است به اينكه واجب الوجود موجود است و لا شريك له في الوجود خالق هم اوست لا شريك له في الخالقيه ربوبيت مطلقه هم كه رب الارباب و رب العالمين باشد هم براي او است لا شريك له باران را هم او ناز ل مي‌كند ولا شريك له اما توزيع ارزاق او شركا دارد اين گرفتار شرك است معلوم مي‌شود در همه مراحل انسان بايد موحد باشد همه اين مراحل قبلي را آنها قبول داشتند به استثناي توزيع رزق و امثال رزق لذا قرآن از آنها به عنوان ﴿إِذَا هُمْ يُشْرِكُونَ﴾ ياد مي‌كند از همين گروه از همين گروه كه اذا سالت من خلق مي‌گويند خداست اذا سالتهم من نزل من السماء مي‌گويند خداست چون در مسئله رزق و امثال زرق مشكل دارند گرفتار شرك‌اند

(اعاذنا الله من شرور انفسنا و سيئات اعمالنا)

«و الحمد لله رب العالمين»


[1] قمر/سوره54، آیه12.
[2] مائده/سوره5، آیه12.
[3] حشر/سوره59، آیه19.
[4] مجادله/سوره58، آیه19.
[5] حشر/سوره59، آیه19.
[6] آل عمران/سوره3، آیه154.
[7] آل عمران/سوره3، آیه154.
[8] مجادله/سوره58، آیه59.
[9] حشر/سوره59، آیه19.
[10] بقره/سوره2، آیه59.
[11] اعراف/سوره7، آیه161.
[12] بقره/سوره2، آیه59.
[13] بقره/سوره2، آیه59.
[14] مائده/سوره5، آیه26.
[15] بقره/سوره2، آیه59.
[16] بقره/سوره2، آیه59.
[17] یونس/سوره10، آیه31.
[18] یونس/سوره10، آیه3.
[19] سبأ/سوره34، آیه39.
[20] شوری/سوره42، آیه19.
[21] . ؟؟؟.
[22] . ؟؟؟.
[23] شوری/سوره42، آیه19.