درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

77/12/19

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: آیه 144 و 145 سوره اعراف

 

﴿قَالَ يَا مُوسَي إِنِّي اصْطَفَيْتُكَ عَلَي الْنَّاسِ بِرِسَالاَتِي وَبِكَلاَمِي فَخُذْ مَاآتَيْتُكَ وَكُنْ مِنَ الشَّاكِرِين﴾ ﴿وَكَتَبْنَا لَهُ فِي الألْوَاحِ مِنْ كُلِّ شَيْ‌ءٍ مَوْعِظَةً وَتَفْصِيلاً لِكُلِّ شَيْ‌ءٍ فَخُذْهَا بِقُوَّةٍ وَأْمُرْ قَوْمَكَ يَأْخُذُوا بِأَحْسَنِهَا سَأُورِيكُمْ دَارَ الْفَاسِقِينَ﴾

 

ذات اقدس الهي موسياي كليم را بر مردم آن روزگار از جهت رسالت و از جهت كلام فضيلت داد به آن حضرت رسالت داد نه به سائر افراد آن عصر و با آن حضرت سخن گفت نه با افراد ديگر ممكن است اين رسالات و پيامها به وسيله كلام بلاواسطه باشد يا كلام مع الواسطه بالأخره اين رسالت كلام مي‌طلبد تا تكلم نباشد رسالت ثابت نمي‌شود حالا يا بلاواسطه است يا من وراء حجاب است يا با ارسال رسول به يكي از انحاي سه‌گانه است چه اينكه آن كلام ممكن است محتواي آن رسالت باشد يا مناجات باشد پس هم آن رسالتها ممكن است به نحو كلام بلاواسطه و كلام مع الواسطه باشد اين يك، و هم آن كلام ممكن است كه محتوايش رسالت باشد يا مناجات اين دو اين چنين نيست كه هر رسالتي كلام بلاواسطه باشد و هر كلامي هم درباره رسالت باشد ممكن است بخشي از كلامها مربوط به مناجات معرفتي باشد كه كاري به پيام ندارد

مطلب ديگر آن است كه در جريان اصطفا كه ﴿إِنِّي اصْطَفَيْتُكَ عَلَي الْنَّاسِ﴾ معلوم مي‌شود كه گذشته از آن صفوت نفسي كه موسي كليم به آن مقام رسيده بود اين اصطفاي علي الناس است آن صفوت نفسي راجع به فضيلت است اين صفوت علي الناس راجع به افضليت است اگر يك انساني في نفسه فاضل بود صفي الله است و اگر انساني نسبت به ديگران افضل بود مصطفي علي الناس است چون با كلمه علي متعدي شد در سورهٴ مباركهٴ «آل‌عمران» آنجا مبسوطاً گذشت درباره حضرت مريم(سلام الله عليها) كه ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاكِ وَطَهَّرَكِ وَاصْطَفَاكِ عَلَي نِسَاءِ الْعَالَمِينَ﴾[1] اين اگر درباره آن فضيلت نفسي باشد با علي متعدي نمي‌شود و روايات ديگري هم وارد شده بود كه دلالت مي‌كند بر اينكه آنكه سيده نساي عالميان من الاولين و الآخرين است به وجود مبارك حضرت زهرا(سلام الله عليها) است كه اين بر خود بر مريم(سلام الله عليها) و ساير بانوان الهي افضل است آن در سورهٴ مباركهٴ «آل‌عمران» ثابت شد آنچه كه در سوره آل عمران گذشت اين است كه زني كه بدون همسرمادر بشود در همه ادوار تاريخ وجود مبارك حضرت مريم(سلام الله عليها) بود و اين مستلزم فضيلتهاي نفساني نيست پس بنابراين بحث در دو مقام بود آنجا يكي اينكه فضيلتهاي نفساني كه معارف را به علوم شهودي و كمالات نفساني برمي‌گردد وجود مبارك حضرت زهرا(سلام الله عليها) طبق روايتي كه دارد «سيدة نساء العالمين من الاولين و الآخرين»[2] آن بانوست يكي اينكه در بين همه زنهاي عالم اين خصوصيت براي حضرت مريم(سلام الله عليها) است كه بدون همسر مادر شده است اين ديگر من الاولين و الآخرين است و اين كاري به فضيلتهاي علمي و معرفتي ندارد

مطلب سوم آن است كه در «اخذ ما آتينا» آيات دو طائفه است يكي مطلق است يكي مقيد آيه مطلق نظير همين آيه محل بحث يعني آيهٴ 144 «اعراف» است كه خداوند به موسي كليم(سلام الله عليه) مي‌فرمايد ﴿فَخُذْ مَاآتَيْتُكَ﴾ ديگر نمي‌فرمايد «خذ ما آتيتك بقوه»، بقوة قيد نيست طائفه ثانيه آياتي است كه دلالت دارد بر اينكه اخذ بايد بقوه باشد و اين اخذ مقيد است نظير آيه بعد همين سورهٴ 145 همين سورهٴ مباركهٴ «اعراف» كه وجود مبارك موساي كليم(سلام الله عليه) را مخاطب قرار مي‌دهد مي‌فرمايد ﴿وَكَتَبْنَا لَهُ فِي الألْوَاحِ مِنْ كُلِّ شَيْ‌ءٍ مَوْعِظَةً وَتَفْصِيلاً لِكُلِّ شَيْ‌ءٍ فَخُذْهَا بِقُوَّةٍ﴾ چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ «بقره» راجع به بني‌اسرائيل هم دستوراتي بود كه خداوند مي‌فرمود ﴿خُذُوا مَا آتَيْنَاكُمْ بِقُوَّةٍ﴾ آيهٴ 63 سورهٴ مباركهٴ «بقره» اين بود ﴿وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَكُمْ وَرَفَعْنَا فَوْقَكُمُ الطُّورَ خُذُوا مَا آتَيْنَاكُمْ بِقُوَّةٍ وَاذْكُرُوا مَا فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ﴾ چه اينكه در همان سورهٴ مباركهٴ «بقره» آيهٴ 93 هم به اين صورت بود ﴿وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَكُمْ وَرَفَعْنَا فَوْقَكُمُ الطُّورَ خُذُوا مَا آتَيْنَاكُمْ بِقُوَّةٍ﴾ و باز در سورهٴ مباركهٴ «مريم» به وجود مبارك يحيي(سلام الله عليه) هم خطاب شده است ﴿يَا يَحْيَي خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ﴾[3] پس به موسي كليم(سلام الله عليه) مي‌فرمايد: «خذ ما آتيناك بقوه» به يحيي(عليه السلام) مي‌فرمايد ﴿خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ﴾ به بني اسرائيل مي‌فرمايد ﴿خُذُوا مَا آتَيْنَاكُم بِقُوَّةٍ﴾ اينها طايفه ثانيه است و مقيد به اخذ به قوه است در ضمن آيات سورهٴ مباركهٴ «بقره» آنجا اين حديث از وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) نقل شده است كه از حضرت سؤال كرده‌اند «أقوة في الابدان أو قوة في القلب»[4] اينكه خدا مي‌فرمايد ﴿خُذُوا مَا آتَيْنَاكُم بِقُوَّةٍ﴾ آيا اين منظور قوت بدني است يعني كاري با نيروهاي نظامي در ميدان جبهه و جنگ و اينهاست يا نه كار به حوزه و دانشگاه و اينهاست «أو قوة في القلب» فرمود «أقوة في الابدان أو قوة في القلب» يعني اطلاق آيه ﴿خُذُوا مَا آتَيْنَاكُم بِقُوَّةٍ﴾ شامل مي‌شود كه با فهم دقيق و ايمان دقيق بگيريد يك، با قدرت بدني قوي حمايت كنيد دو، «أقوة في الابدان أو قوة في القلب» قوه قلب مربوط به ايمان است ايمان وقتي قوي مي‌شود كه معرفت قوي باشد معرفت وقتي قوي است كه برهاني باشد كه با يك شبهه متزلزل نشود تقليد با يك شبهه متزلزل مي‌شود مظنه با يك شبهه متزلزل مي‌شود يك وقت هست كه با يك شبهه با يك تحريك يك نسلي برمي‌گردند اين معلوم مي‌شود ﴿خُذُوا مَا آتَيْنَاكُم بِقُوَّةٍ﴾ نبود يا نه ممكن است از نظر بحثهاي نظامي با يك تهديد نظامي يك جمعيتي بترسند و برگردند اين معلوم مي‌شود حضورشان در جبهه بقوه نبود پس آن روايتي كه از وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) رسيده است اين قوه را با اطلاق تفسير كرده است يعني هم بقوه قلوب من المعرفة اولاً و الايمان ثانياً و بقوة الابدان ثالثاً «بقوة القلوب»، «بقوة الابدان» خب پس آيات دو طايفه است يك طايفه مطلق است كه ﴿فَخُذْ مَاآتَيْتُكَ﴾ ديگر مقيد به قوه نكرد طايفه ثانيه آياتي است كه چه در سورهٴ مباركهٴ «بقره» چه در سورهٴ مباركهٴ «مريم» به قوه امر كرده است چه اينكه در آيه بعد همين سورهٴ مباركهٴ «اعراف» مقيد به قوه كرد فرمود «خذ ما آتيناك بقوه» اينها نه براي آن است كه مثبتان‌اند و به هر دو اخذ مي‌شود بلكه همان اخذ به قوه معيار است لكن در آيه اول محل بحث سورهٴ مباركهٴ «اعراف» كه مقيد نشد و به اطلاق ذكر كرد فرمود ﴿فَخُذْ مَاآتَيْتُكَ وَكُنْ مِنَ الشَّاكِرِينَ﴾ اين راجع به قبل است هنوز كتابي و شريعتي به اين صورت به او نداد در همان مكالمه وقتي موساي كليم از مدهوشي به درآمد حالت افاقه بر آن حضرت حاصل شد ﴿فَلَمّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَكَ تُبْتُ إِلَيْكَ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِينَ﴾[5] آنگاه خداي سبحان در چنين فضايي مي‌فرمايد ﴿قَالَ يَا مُوسَي إِنِّي اصْطَفَيْتُكَ عَلَي الْنَّاسِ بِرِسَالاَتِي وَبِكَلاَمِي فَخُذْ مَاآتَيْتُكَ﴾ هنوز سخن از تورات و اجراي حدود تورات و احكام تورات نيست ﴿فَخُذْ مَاآتَيْتُكَ﴾ يعني اين مقامهايي كه ما داديم اين را بگير و شاكر باش و براي تو همين مقدار بس است بعد كه وقتي جريان تورات مطرح است مي‌فرمايد ﴿فَخُذْهَا بِقُوَّةٍ﴾ چون آن آيه قبل هنوز سخن از تورات نيست بعد تورات نازل شد اين هم كه مرحوم فيض در صافي به صورت مرسل نقل كرده است مرحوم امين الاسلام هم در مجمع از ابن عباس به صورت مرسل نقل كرد كه اربعين موسي كليم به بخش پاياني كه رسيد در روز عرفه كه روز سي و نهم اين ميقات چهل روزه آن حضرت بود روز عرفه درخواست رويت كرد آن حادثه پيش آمد و روز عيد قربان تورات نازل شد از اينجا معلوم مي‌شود كه اربعين‌گيري موسي كليم(سلام الله عليه) از اول ذيقعده شروع شد تا دهم ذيحجه اين ليالي عشر هم كه جزء ليالي پربركت است و مستحب است در اين دهه ذيحجه بين نماز مغرب و عشاء دو ركعت نماز خوانده بشود كه در ركعت اول بعد از حمد سوره توحيد است و آيه ﴿وَاعَدْنَا﴾[6] است سِرّش همين است براي اينكه اين دهه، دهه پاياني آن اربعين است اين روايت مرسل را هم مرحوم امين الاسلام نقل مي‌كند خب پس روز دهم ذيحجه كه روز پاياني اربعين است تورات نازل شد آنگاه فرمود ﴿فَخُذْهَا بِقُوَّةٍ﴾ به يحيي هم مي‌فرمايد كه ﴿يَا يَحْيَي خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ﴾[7]

پرسش ...

پاسخ: بله حالا به آن هم مي‌رسيم به خواست خدا

پرسش ...

پاسخ: مي‌رسيم به اينكه به قوم خود امر بكن به احسن بگيرد اين فرع بر آن است كه كه بقوه بگيرد و آن دو تا آيه‌اي كه در سورهٴ مباركهٴ «بقره» خوانده شد آن همان خطاب بني اسرائيل است ﴿خُذُوا مَا آتَيْنَاكُمْ بِقُوَّةٍ﴾[8] چون آن دو آيه‌اي كه از سورهٴ مباركهٴ «بقره» قبلاً خوانده شد راجع به قوم بود اينجا راجع به خود موساي كليم است چه اينكه سورهٴ «مريم» راجع به خود حضرت يحيي(سلام الله عليه) است بنابراين آيات دو طائفه است يك طايفه مطلق يك طايفه مقيد آن طايفه‌اي كه مقيد است و مقيد به قوه است گاهي خطاب به رهبر است گاهي خطاب به امت گاهي خطاب به موسي است كه مفرد است ﴿فَخُذ﴾ كه ﴿فَخُذْهَا بِقُوَّةٍ﴾ گاهي خطاب به امت موسي است كه ﴿خُذُوا مَا آتَيْنَاكُمْ بِقُوَّةٍ﴾

پرسش ...

پاسخ: نه حالا اين اجراييات است آنجا كه اين بگير با قوه هم بگير يعني خوب بفهم خب درجات شهود هم فرق مي‌كند و خوب هم اجرا بكن مثل اينكه در سورهٴ «مريم» به وجود مبارك يحيي هم فرمود كه ﴿يَا يَحْيَي خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ﴾

مطلب بعد آن است كه فرمود درباره امت خدا مستقيماً به اينها امر نكرد بلكه به پيغمبرشان يعني به حضرت موسي فرمود تو به آنها امر بكن ﴿وَأْمُرْ قَوْمَكَ يَأْخُذُوا بِأَحْسَنِهَا﴾ آنجا كه خطاب رو در رو و مستقيم است ذات اقدس الهي به خود مؤمنين خطاب مي‌كند كه نشانه فضيلت مخاطبان است درباره امت موساي كليم خداوند مستقيماً به آنها نفرمود ﴿وَاتَّبِعُوا أَحْسَنَ مَا أُنزِلَ إِلَيْكُم﴾[9] بلكه به موساي كليم فرمود ﴿وَأْمُرْ قَوْمَكَ يَأْخُذُوا بِأَحْسَنِهَا﴾ به امتت بگو كه گرچه سراسر مطالب اين الواح هدايت و موعظه است ولي بعضي حسن است بعضي احسن آن احسنشان را بگيرند لكن در جريان امت اسلامي خود خداوند مستقيماً به امت خطاب مي‌كند نظير آيهٴ 55 سورهٴ مباركهٴ «زمر» مي‌فرمايد ﴿وَاتَّبِعُوا أَحْسَنَ مَا أُنزِلَ إِلَيْكُم مِن رَبِّكُم﴾ پس يك وقت هست كه خدا به پيغمبر مي‌فرمايد به قومت امر بكن كه به احسن را اخذ كنند يك وقت هست كه خود خدا مستقيماً به امت خطاب مي‌كند مي‌فرمايد ﴿وَاتَّبِعُوا أَحْسَنَ مَا أُنزِلَ إِلَيْكُم﴾ گرچه بعضي از خطابها مستقيماً به بني اسرائيل شده است ﴿يَا بَنِي‌إِسْرَائِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَأَنِّي فَضَّلْتُكُمْ عَلَي الْعَالَمِينَ﴾ و مانند آن اين چنين نيست كه ذات اقدس الهي به امت موساي كليم خطاب مستقيم نداشته باشد لكن فضاي طور سينا فضايي نبود كه ذات اقدس الهي مستقيماً با بني اسرائيل خطاب بكند الآن مخاطبش موساي كليم است لذا در همان فضاي طور به موساي كليم مي‌فرمايد ﴿وَأْمُرْ قَوْمَكَ يَأْخُذُوا بِأَحْسَنِهَا﴾

مطلب بعدي آن است كه اينكه فرمود ﴿فَخُذْ مَاآتَيْتُكَ وَكُنْ مِنَ الشَّاكِرِينَ﴾ اين همان‌طوري كه در نوبت قبل بازگو شد اين زمينه ازدياد معرفت و شهود را فراهم مي‌كند به پيغمبرل اسلام(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود ﴿قُل رَبِّ زِدْنِي عِلْما﴾[10] به وجود مبارك موسي كليم(سلام الله عليه) فرمود ﴿كُن مِنَ الشَّاكِرِين﴾ يعني اگر شكر كردي ﴿لَئِن شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ﴾[11] راه براي افزايش نعمتهاي غيبي هم هست گاهي مستقيماً دستور افزون طلبي مي‌دهند مي‌فرمايد ﴿قُل رَبِّ زِدْنِي عِلْما﴾[12] گاهي هم مقدمات و اسباب و علل افزون طلبي را ياد مي‌دهند مي‌فرمايد ﴿وَكُن مِنَ الشَّاكِرِينَ﴾ چون در سورهٴ مباركهٴ «ابراهيم» خداوند به زبان موساي كليم اين اعلام و اعلان عمومي را كرده است ﴿وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِنْ شَكَرْتُمْ َلأَزيدَنَّكُمْ﴾ اين را موساي كليم از طرف خداي سبحان بيان كرده است آن‌طوري كه در سورهٴ مباركهٴ «ابراهيم» آمده است به اين صورت است در سورهٴ مباركهٴ «ابراهيم» اين است بعد از اينكه فرمود ﴿وَإِذْ قَالَ مُوسَي لِقَوْمِهِ اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ أَنجَاكُم مِنْ آلِ‌فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذَابِ﴾[13] بعد دارد ﴿وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِنْ شَكَرْتُمْ َلأَزيدَنَّكُمْ وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابي لَشَديدٌ ٭ وَ قالَ مُوسيٰ إِنْ تَكْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِي اْلأَرْضِ جَميعًا فَإِنَّ اللّهَ لَغَنِيُّ حَميدٌ﴾[14] گرچه صدر آيهٴ 7 سورهٴ «ابراهيم» ندارد كه موسي گفته است ولي سياق، سياق گفتار موسي است به اذن خدا و اين اعلان عمومي و اذان عمومي از طرف موساي كليم شده است كه هركه شكر نعمت كرده است نعمتش افزون شود شكر نعمت نعمتت افزون كند، اين يك اصل كلي است كفر، نعمت از كفت بيرون كند نه كفرِ نعمت كفر نعمت از كفت بيرون كند خب پس موسي كليم پيام آور يك هم چنين مطلبي است كه شكر نعمت باعث افزايش آن نعمت است خدا هم كه در كوه طور مستقيماً به او مي‌فرمايد كه ﴿وَكُن مِنَ الشَّاكِرِينَ﴾ يعني زمينه افزون طلبي را يادش مي‌دهد

پرسش ...

پاسخ: چرا ولي منظور آن است كه يكي را به سبب امر مي‌كنند يكي را به مسبب اينها درجات فرق مي‌كند درباره تورات فرمود ﴿وَ كَتَبْنا لَهُ فِي اْلأَلْواحِ مِنْ كُلِّ شَيْ‌ءٍ﴾ آنچه را كه ذات اقدس الهي به موسي كليم داد گذشته از رسالتهاي ياد شده يك، و گذشته از تكلم دو، كتاب هم بود سه، حالا چگونه ذات اقدس الهي در الواح دستور نگارش داد با اراده الهي در الواح مطالبي نوشته شد قرآن آن بيان را به صورت مبسوط ذكر نكرده است و آن الواح جنسش و سنخش و جنسش چه بوده است آن را هم ذكر نكرده است الواح را الواح گفتند چون جمع لوح است براي اينكه اول صاف و شفاف و روشن است لاحه يعني درخشيد لمح يعني درخشش آن لمعان را كه دارد مي‌گويند لمحه‌اي و مطلبي كه درخشش ضمني است مي‌گويند تلويحاً بيان كرده است اين اگر شفاف و صاف نباشد نمي‌شود كه روي آن نوشت پس بايد لوح باشد يعني شفاف باشد، صاف باشد، تيره نباشد، نوشته نباشد تا آدم بتواند روي آن چيزي بنويسد از اين جهت آن را لوح گفتند خب اما نفرمود كل شي را ما در الواح نوشتيم فرمود ﴿مِن كُلِّ شَيْ‌ءٍ﴾ اگر اين من بيان نباشد و تبعيض باشد ظاهرش اين است كه ما از هر حقيقتي نمونه‌اي را در الواح ثبت كرديم اگر بيان باشد كه خب البته نمي‌شود استفاده كرد كه از هر حقيقتي نمونه‌اي را در الواح ثبت كرديم و اگر تبعيض باشد نشانه آن است كه ما از هر حقيقتي نموداري را در الواح ثبت كرديم اگر بيان باشد نمي‌شود فضيلت قرآن را بر تورات به وسيله آيه سورهٴ مباركهٴ «نحل» ثابت كرد چون در سورهٴ «نحل» آيهٴ 89 به اين صورت آمده است ﴿وَيَوْمَ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيداً عَلَيْهِم مِنْ أَنفُسِهِمْ وَجِئْنَا بِكَ شَهِيداً عَلَي هؤُلاَءِ وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَاناً لِكُلِّ شَيْ‌ءٍ﴾ اين كتاب يا قرآن كريم مبين همه حقايق است اگر ﴿مِن﴾ در ﴿مِنْ كُلِّ شَيْ‌ءٍ﴾ بيان باشد يعني منظور اين باشد كه ما از هر حقيقتي را در الواح موساي كليم ثبت كرديم ديگر آيهٴ 89 دليل نيست كه قرآن افضل بر تورات است آن را بايد از آيه ﴿وَمُهَيْمِناً عَلَيْهِ﴾[15] استفاده كرد در بحث ديروز گذشت ولي اگر من تبعيض باشد نشانه آن است كه ما نمونه‌اي از حقيقتي را در الواح موساي كليم ثبت كرديم ولي درباره قرآن كريم آيهٴ 89 سورهٴ مباركهٴ «نحل» اين است كه ﴿وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَاناً لِكُلِّ شَيْ‌ءٍ﴾ آن‌گاه به خوبي دلالت دارد كه قرآن جامع‌تر از تورات است البته اين هم براي نياز مردم است يك، و براي اينكه قرآن آخرين كتاب است و بايد همه قوانين و اصول جامع را در برداشته باشد كه بعد به وسيله روايات از يك سو به اجتهاد مجتهدين در مدار عقل و قرآن و سنت از سوي ديگر باز بشود

پرسش ...

پاسخ: نه هر اندازه كه بشر آن روز لازم داشته است كامل بوده است ﴿وَكَتَبْنَا لَهُ فِي الألْوَاحِ مِنْ كُلِّ شَيْ‌ءٍ مَوْعِظَةً وَتَفْصِيلاً لِكُلِّ شَيْ‌ءٍ﴾ خب ﴿فَخُذْهَا بِقُوَّةٍ وَأْمُرْ قَوْمَكَ يَأْخُذُوا بِأَحْسَنِهَا﴾ از اينكه فرمود ﴿وَأْمُرْ قَوْمَكَ يَأْخُذُوا بِأَحْسَنِهَا﴾ هم آن مطلب دو آيه سورهٴ مباركهٴ «بقره» كه خطاب به بني اسرائيل است ﴿خُذُوا مَا آتَيْنَاكُمْ بِقُوَّةٍ﴾[16] استفاده مي‌شود ضمناً و هم اينكه بكوشيد به آن مراحل برتر راه پيدا كنيد زيرا اگر نسبت به خود اين كتاب در دو آيه فرمود ﴿خُذُوا مَا آتَيْنَاكُمْ بِقُوَّةٍ﴾ نسبت به آن مراحل برتر و برجسته‌اش يقيناً ﴿خُذُوا مَا آتَيْنَاكُمْ بِقُوَّةٍ﴾ دارد چون كتاب يك مباحاتي دارد، يك مستحباتي دارد، يك فرائضي دارد يك اكبر فرائضي دارد از نظر مراحل اخلاقي درجات فراواني دارد از مراحل نازله تا وسطي، از مراحل وسطي تا عليا و از مراحل عليا تا اعلا اينها مراحلي دارد اگر اينها مأمور شدند كه به آن مراحل برتر راه پيدا كنند يقيناً قوه مي‌طلبد هم قوة القلوب هم قوة البدان اينكه در سورهٴ مباركهٴ «زمر» به همه ما خطاب شده است آيهٴ 55 سورهٴ «زمر» اين بود ﴿وَاتَّبِعُوا أَحْسَنَ مَا أُنزِلَ إِلَيْكُم مِن رَبِّكُم﴾ اگر آن معنا روشن بشود اينجا هم كه ﴿وَأْمُرْ قَوْمَكَ يَأْخُذُوا بِأَحْسَنِهَا﴾ وارد شده است روشن خواهد شد گاهي گفتند اين احسن به معناي حسن است چون سراسر احكام الهي حسن است اين حرف بد نيست ولي استفاده اين حرف از آيه دشوار و حمل احسن بر حسن هم دشوار احسن نشان مي‌دهد به اينكه آيات تورات كليم دو قسم است چه اينكه آيات قرآن كريم هم دو قسم است آيات تورات موساي كليم(سلام الله عليه) گرچه حسن است ولي بعضي احسن از بعض است آيات قرآن كريم هم گرچه همه حسن است ولي بعضي احسن از بعض همه است و منظور از اين احسن بودن احسن فصاحت و بلاغت نيست تا كسي بگويد كِي شود تبت يدا يا ارض ابلعي از آن سنخ نيست بلكه احسن علمي است احسن معرفتي و علمي است از يك سو، احسن اخلاقي است از سوي ديگر احسن اخلاقي را مفسرين بازگو كردند گفتند شما چهار حكم در قرآن كريم مي‌بينيد همه اينها احكام الهي است همه اينها را قرآن صادر كرده است اما بعضي ضعيف است بعضي متوسط است بعضي قوي است و بعضي اقوا مرحله ضعيفش كه از آن پايين‌تر ديگر جا براي دستورات دين نيست مرحله عدالت است ضعيف‌ترين مرحله اين است كه انسان عادل باشد ديگر از اين پايين‌تر كه ممكن نيست ضعيف‌ترين مرحله اين است كه انسان عادل باشد از اينجا پايين‌تر ديگر عذاب است و جهنم اينجا از آن پايين‌تر ديگر دستور قرآن نيست خب پس ضعيف‌ترين مرحله كه ديگر از آن پايين‌تر نيست مرحله عدالت است يعني انسان عادل باشد يعني به كسي ظلم نكند يك، اگر به او ظلم شده است برابر عدل انتقام بگيرد دو، در سورهٴ مباركهٴ «نحل» آيهٴ 126 اين است فرمود ﴿وَإِنْ عَاقَبْتُمْ﴾ خب اگر كسي نسبت به شما ستم كرده است عدل اجازه مي‌دهد كه شما معاقبت كنيد در عقب و به دنبال تعدي او، او را تنبيه كنيد عقوبت را عقوبت گفتن و عقاب گفتن چون عقب ظلم است عقب گناه است خب ﴿وَإِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُوا بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُم بِهِ﴾ اگر خواستيد انتقام بگيري بايد معادل همان ستم باشد نه بيشتر اينكه مي‌گويد اگر يك بد به من گفتند دو برابر يا چند برابر اين معلوم مي‌شود خلاف خب بعد ذيلش هم دستور صبر مي‌دهد كه آن بالاتر از انتقام است كه آن را بعد خواهيم خواند خب ﴿وَإِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُوا بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُم بِهِ﴾ اين ديگر نازل‌ترين درجه يك اسلام است كه از اين پايين‌تر انسان از آن وظيفه الهي سقوط مي‌كند چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ «بقره» آيهٴ 194 هم همين موضوع را بازگو فرمود: ﴿الشَّهْرُ الْحَرَامُ بِالشَّهْرِ الْحَرَامِ وَالْحُرُمَاتُ قِصَاصٌ فَمَنِ اعْتَدَي عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَي عَلَيْكُمْ﴾ اگر كسي تعدي كرد، اعتدا كرد، تجاوز كرد عداوتي نشان داد يعني تعدي كرد و از مرز خود تجاوز كرد شما هم به اندازه تعدي او، او را كيفر كنيد اين عدل است اين ضعيف‌ترين مرحله اسلام است ديگر از اين پايين‌تر دستور نيست خب از اين بالاتر سه مرحله است كه مجموعاً مي‌شود چهار مرحله بالاتر از انتقام گرفتن كظم غيظ است انسان وقتي بخواهد انتقام بگيرد عصباني مي‌شود ديگر چهره‌اش برافروخته مي‌شود، خشمگين مي‌شود بالاتر از عدالت اين است كه اين خشمش را فرو بنشاند و اما خب كينه را در دل دارد آن بي‌علاقگي را در دل دارد بعد از اينكه خشمش را فرو نشاند از آن مرحله بالاتر اينكه كينه را هم از دل بردارد ديگر نگويد بالأخره يك وقتي جبران مي‌كنيم اين را ديگر نگويد پس اين شده مرحله سوم اول مرحله عدل است كه انتقام عادلانه است بعد مرحله كظم غيظ است آن برافروختگي و عصبانيت و كف كردن دهان و اينها را بگذارد كنار معتدل باشد وقتي معتدل شد كم كم به اين فكر باشد كه آن كينه دروني را هم برطرف كند كينه دروني را كه برطرف كرد نسبت به او ديگر حالا هيچ مشكل اخلاقي ندارد نوبت به مرحله چهارم مي‌رسد كه حالا شما از اين به بعد نسبت به او محبت بكنيد خب اين همان در سورهٴ مباركهٴ «آل‌عمران» قبلاً بحثش گذشت و جريان ائمه(عليهم السلام) مكرر اين قضيه اتفاق افتاد در جريان ابي ابراهيم امام كاظم(سلام الله عليه) اين قصه هست درباره ائمه ديگر(عليهم السلام) هست كه خدمتگذار اينها بالأخره ظرف آبي داشت اين ظرف آب افتاد حالا يا به سر مطهر ايشان آسيب رسيد يا به بدن ايشان آن شخص اين آيه را خواند ﴿وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ﴾ خب چهره مبارك حضرت كه مي‌رفت مثلاً برافروخته بشود معتدل شد ﴿وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ﴾[17] حضرت فرمود «كظمتُ غيظي»[18] ﴿وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ﴾ كه خواند گفت «عفوت عنك»[19] ﴿وَاللّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ﴾[20] را كه خواند گفت «أنت حرٌّ لوجه الله» آزاد كردم تو را خب اين مرحله، مرحله چهارم است احسان خب اين در سيره و سنت ائمه(عليهم السلام) هست يكي دو تا هم نيست خب پس نازل‌ترين مرحله كه از آن طرف آدم بيفتد مي‌شود ﴿إِنْ هُمْ إِلاّ كَالأنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلاً﴾[21] او ديگر دستور قرآني نيست نازل‌ترين مرحله، مرحله عدالت است يعني كه به كسي ظلم نكند اگر هم مظلوم شدند انتقام بگيرند به اندازه‌اي كه ظلم شده‌اند همين بالاتر از عدالت كظم غيظ است كه آن برافروختگي چهره را انسان فرو بنشاند بالاتر از كظم غيظ عفو است كه در صحنه دل انسان كينه را بزدايد بالاتر از عفو احسان است اينها در مسائل اخلاقي است اما از نظر مسائل معرفتي همان روايتي كه مرحوم كليني(رضوان الله عليه) در كافي نقل كرد و همان روايت را مرحوم صدوق(رضوان الله عليه) كه وجود مبارك امام سجاد(سلام الله عليه) مي‌فرمايد چون ذات اقدس الهي مي‌دانست كه «أنه يكون في آخر الزمان اقوام متعمقون»[22] در دوره‌هاي آخر در اثر رشد علم مردان بزرگ ژرف انديش مي‌آيند خداي سبحان سورهٴ «توحيد» كه سوره «اخلاص» معروف است و اوائل سورهٴ «حديد» تا ﴿وَهُوَ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ﴾[23] را نازل كرده است سورهٴ «توحيد» كه مي‌گويند ثلث قرآن است ﴿قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ ٭ اللّهُ الصَّمَدُ ٭ لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ ٭ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوًا أَحَدٌ﴾[24] معناي واحديت چيست، معناي احديت چيست صمديت خدا به چه معناست اين چنين نيست براي توده مردم صدر اسلام قابل درك بود خواص البته مي‌فهميد يا آيات سورهٴ مباركهٴ «حديد» اين چند آيه‌اي كه در اولش هست تا ﴿وَهُوَ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ﴾ اين شش آيه است تسبيح است، قدرت مطلقه اوست ﴿ُوَ الأوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِن﴾[25] هست ﴿هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنتُم﴾[26] هست هرجا باشيم، هر حالي باشيم او با ما است در درون درون ما او هست در بيرون هم او هست خب نه تنها با ما با هر چيزي هم هست هيچ جايي نيست كه خدا خالي باشد مخصوصاً اين اسماء اربعه ﴿هُوَ الأوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ﴾[27] جا براي غير او نمي‌گذارد اصلاً لذا هرچه هست مي‌شود آيه و علامت او و آيت هم اگر خوب معنا بشود وضع خودش را خوب روشن مي‌كند كه چي علامت است علامت قراردادي است نه علامت تكويني موقت است آن‌طوري كه چمن آيه آب است نه، آن‌طوري كه دود علامت و آيت آتش است نه چون دود مادامي كه دود است آيت است بعد ديگر آيت نيست چمن وقتي سبز است آيت آب است وقتي پژمرده شد ديگر آيت نيست ولي هيچ موجودي نيست كه حالي، شأني، وضعي داشته باشد كه در آن شأن آيه حق نباشد في جميع شئونه بظاهره و باطنه و باوله و بآخره و بجنسه و بفصله و بمادته و بصورته و ماهيته و بمفهومه و بوجوده و بذاته و بوصفه مي‌شود آيه آن وقت چيزي شما براي حجر و مدر نمي‌بينيد و اگر يك چيزي باشد به نام حجر در آن جهت خدا را نشان ندهد مستقل باشد ديگر آيت نيست اصلاً جنس و فصل اشيا آيه است چقدر اين تعبير، تعبير خوبي است خب اگر يك حيثيتي داشته باشد به نام خودش ديگر خدا را نشان نمي‌دهد آينه كه آينه است يك وقت مي‌بينيد شما در بازار آينه مي‌خريد بله آن جيوه و آن شيشه و آن قاب و آن قطر و آن خصوصيت اين مي‌شود آينه كه خريد و فروش مي‌شود اما وقتي در مسائل علمي وقتي سخن از مرآت است آن چيزي كه خريديد آن چيز كه آينه نيست آن صورت مرآت است چون با آن صورت خودتان را مي‌بينيد مرآت يعني وسيله رويت مگر نه آن است كه شما مي‌خواهيد خودتان را ببينيد مگر نه آن است كه يك راننده مي‌خواهد ببيند چندتا اتومبيل پشت سر و دست راست و دست چپ دارد مي‌آيد اين مي‌خواهد بيرون را ببيند اين شيشه كه آينه نيست اين شيشه به درد بازار و خريد و فروش مي‌خورد آن صورت در آينه مرآت است اوست كه نشان مي‌دهد چند اتومبيل دست راست هستند چند اتومبيل دست چپ هستند چندتا پشت سر دارند مي‌آيند وقتي حكيم مي‌گويد مرآت آن صورت مرئيه را مي‌گويد مرآت وقتي عامي و بازاري مي‌گويد مرآت آن شيشه عقاب را مي‌گويند اشيا كه آيه حق‌اند مرآت حق‌اند يعني مثل همان صورت مرآتيه‌اند نه مثل قاب و شيشه چون قاب و شيشه كه اگر بشكند ديگر آينه نيست مي‌شود كه چيزي بشكند و آينه نباشد آيه حق نباشد؟ مي‌شود در جهان هستي من السماوات و الارضين يك موجودي در يك شرطي در يك حالي در يك وضعي آيه الله نباشد؟ نه پس هيچ چيزي براي جهان نمي‌ماند مگر همه مي‌گويند خدا خب اين معارف براي صدر اسلام كه قابل توجيه نبود الآن بعد از گذشت هزار و چهارصد سال آمدن اين همه مفسرين و حكما و عرفا و باز بودن روايات تازه گوشه‌اي از اين آيات دارد خودش را نشان مي‌دهد كه ﴿هُوَ الأوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ﴾[28] يعني چه اين از آن غرر روايات ماست كه مرحوم كليني نقل كرده هم مرحوم صدوق نقل كرده مرحوم كليني در كافي نقل كرده مرحوم صدوق در كتاب شريف توحيد نقل كرده كه وجود مبارك امام سجاد فرمود به اينكه چون خداي سبحان مي‌دانسته «يكون في آخر الزمان اقوام متعمقون»[29] خداي سبحان سورهٴ «اخلاص» را و اوائل سورهٴ «حديد» را تا ﴿وَهُوَ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ﴾[30] نازل كرده است خب پس اين ﴿وَ اتَّبِعُوا أَحْسَنَ ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ﴾[31] كه تنها براي اخلاق نيست براي علوم هم است اينكه گفته شد «اقرأ وارق»[32] بخوان و بالا برو خب پس معلوم مي‌شود درجات بهشت به عدد آيات قرآن كريم است معلوم مي‌شود كه آيات قرآن كريم معارف و معالي فراواني دارد مرزي هم كه براي درجات بهشت نيست بنابراين اين چنين نيست كه ﴿وَأْمُرْ قَوْمَكَ يَأْخُذُوا بِأَحْسَنِهَا﴾ اين فقط ناظر به آن بخشهاي اخلاقي باشد هم ناظر به بخشهاي اخلاقي است هم ناظر به بخشهاي مربوط به عملي سيد الاستاد مي‌فرمايد مرحوم آقاي قاضي اصراري داشتند كه ارزيابي بكنند كه چه فرق است بين صدر سورهٴ «حديد» با پايان سورهٴ «حشر» در سورهٴ مباركهٴ حشر پايانش همان اسماي حسناي الهي است از آيهٴ 22 به بعد سورهٴ مباركهٴ «حشر» اين است ﴿هُوَ اللَّهُ الَّذِي لاَ إِلهَ إِلاّ هُوَ عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ هُوَ الرَّحْمَانُ الرَّحِيم ٭ هُوَ اللَّهُ الَّذِي لاَ إِلهَ إِلاّ هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلاَمُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُون ٭ هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الأسْماءُ الْحُسْنَي يُسَبِّحُ لَهُ مَا فِي السَّماوَاتِ وَالأرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُُ﴾ جلسات آن بزرگوار در اين مدار دور مي‌زد كه خب چه فرق است بين بخش پاياني سورهٴ «حشر» و بخشهاي ابتدايي سورهٴ مباركهٴ «حديد» آن وقت دليلي اقامه مي‌كردند كه آن مرحله برتر را دارد لذا اين روايت مرحوم كليني و مرحوم صدوق آيه آن بخشهاي اولي سورهٴ مباركهٴ «حديد» را برتر دانسته است خب حالا اين يك سلسله بحث تفسيري است يك بحث تفسيري رايج هم كه ماها داريم مي‌بينيد ﴿وَاتَّبِعُوا أَحْسَنَ مَا أُنزِلَ إِلَيْكُم مِن رَبِّكُم﴾[33] يعني هرچه بالاتر برويد جا هست هم گفتند بياييد هم مي‌دهند اين چنين نيست كه بگويند بياييد و ندهند كه يا اين چنين نيست كه بگويند نياييد كه آن مقاماتي كه براي معصومين است كه به اين آسانيها اصلاً تحت فهم كسي نمي‌آيد تا كسي به سراغش برود و آرزو بكند چون معيار آرزو هم به اندازه فهم افراد است يك وقتي هم شايد گذشت در همين آيه‌اي كه ﴿فَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُم مِن قُرَّةٍ أَعْيُنٍ﴾[34] خيلي از ما هستيم كه در دعاها كه مثلاً از خدا بهشت مي‌خواهيم درجات بهشت مي‌خواهيم اصلاً نمي‌دانيم آنجا چه هست تا بخواهيم چون بالأخره آرزو فرع معرفت است الآن يك انسان عادي كه در يك كارگاهي كار مي‌كند هرگز در تمام مدت عمر اصلاً در خيال او مي‌گذرد‌ اي كاش من آن نسخه خطي جناب فارابي را كه در فلسفه نوشته بود و آن نسخه خطي به دست ابن سينا افتاد و ابن سينا با مطالعه آن نسخه به حرفهاي ارسطو پي برد‌اي كاش من آن نسخه خطي را داشته باشم اصلاً آن نشنيد يك هم چنين سؤالي هم را و آرزو كند كه يا آيا ممكن است كه كسي نسخه خطي مرحوم شيخ مفيد در تجرد روح نوشته من داشته باشم اصلاً كسي نشنيد شيخ مفيد يك هم چنين نسخه‌اي شيخ مفيد دارد تا آرزو كند كه آرزوي هر كسي مربوط به درك اوست فرمود شما نمي‌دانيد چه خبر است تا بخواهيد كه ﴿فَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُم مِن قُرَّةٍ أَعْيُنٍ﴾[35] آن وقت آدم خيال مي‌كند كه اگر چهار تا كلمه حرف ياد گرفت پس فرقش با معصومين چيست آنها كجا آنها صاحبان «سلوني قبل ان تفقدوني»‌[36] اند هستند خب قابل قياس نيست هرگز علماي عادي را بلغ ما بلغ با آنها نمي‌شود سنجيد كه اين «لا يقاس بنا احد»[37] است اين هم در كلمات نوراني پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هست هم در نهج البلاغه است منتها به اسم ظاهر هم در سخنان امام رضا(سلام الله عليه) است كه مرحوم صدوق نقل كرده فرمود هيچ كس خودش را با اين خاندان قياس نكند حسابشان جداست «لا يقاس بنا احد» دليلي هم بر انصراف به انس و جن نيست ظاهراً فرشته‌ها هم مشمول اين احدند اما اين قرآن تاب آن را دارد كه برابر ﴿وَاتَّبِعُوا أَحْسَنَ مَا أُنزِلَ إِلَيْكُم﴾[38] بيايد بررسي كند خب چه فرق است بين آيات پاياني سورهٴ «حشر» و آيات اوائل سورهٴ مباركهٴ «حديد» اينها مگر چه پيامي دارند آنها چه پيامي دارند و مانند آن

«والحمد لله رب العالمين»


[1] آل عمران/سوره3، آیه42.
[2] ـ مفاتيح الجنان، زيارت حضرت فاطمه(س).
[3] مریم/سوره19، آیه12.
[4] ـ وسائل الشيعه، ج1، ص52.
[5] اعراف/سوره7، آیه143.
[6] اعراف/سوره7، آیه142.
[7] مریم/سوره19، آیه12.
[8] بقره/سوره2، آیه93.
[9] زمر/سوره39، آیه55.
[10] طه/سوره20، آیه114.
[11] ابراهیم/سوره14، آیه7.
[12] طه/سوره20، آیه114.
[13] ابراهیم/سوره14، آیه6.
[14] ابراهیم/سوره14، آیه7 ـ 8.
[15] مائده/سوره5، آیه48.
[16] بقره/سوره2، آیه93.
[17] آل عمران/سوره3، آیه134.
[18] ـ بحار الانوار، ج46، ص68.
[19] ـ بحار الانوار، ج43، ص352.
[20] آل عمران/سوره3، آیه134.
[21] فرقان/سوره25، آیه44.
[22] ـ توحيد شيخ صدوق، ص283.
[23] حدید/سوره57، آیه6.
[24] سوره توحيد، آيات 1 ـ 4.
[25] حدید/سوره57، آیه3.
[26] حدید/سوره57، آیه4.
[27] حدید/سوره57، آیه3.
[28] حدید/سوره57، آیه3.
[29] ـ توحيد شيخ صدوق، ص283.
[30] حدید/سوره57، آیه6.
[31] زمر/سوره39، آیه55.
[32] ـ كافي، ج2، ص606.
[33] زمر/سوره39، آیه55.
[34] سجده/سوره32، آیه17.
[35] سجده/سوره32، آیه17.
[36] ـ نهج‌البلاغه، خطبهٴ 189.
[37] ـ بحار الانوار، ج26، ص269.
[38] زمر/سوره39، آیه55.