77/11/26
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره اعراف/آیه 140 تا 142
﴿قالَ أَ غَيْرَ اللّهِ أَبْغيكُمْ إِلهًا وَهُوَفَضَّلَكُمْ عَلَي الْعالَمينَ﴾ ﴿وَإِذْ أَنْجَيْناكُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذابِ يُقَتِّلُونَ أَبْناءَكُمْ وَيَسْتَحْيُونَ نِساءَكُمْ وَفي ذلِكُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظيمٌ﴾ ﴿وَواعَدْنا مُوسي ثَلاثينَ لَيْلَةً وَأَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمَّ ميقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعينَ لَيْلَةً وَقالَ مُوسي ِلأَخيهِ هارُونَ اخْلُفْني في قَوْمي وَأَصْلِحْ وَلا تَتَّبِعْ سَبيلَ الْمُفْسِدينَ﴾
فضيلتي كه ذات اقدس الهي به بنياسرائيل داد به جهات خارجي بود نه داخلي يعني اينچنين نبود كه مردم بنياسرائيل دانمشند، وارسته، مهذب و مربا باشند اينچنين نبود بلكه به جهات خارجي برميگردد آيات فراوان معجزات فراواني كه براي اينها معيّن كرد براي اقوام ديگر معيّن نكرد انبياي فراواني كه براي اينها فرستاد براي ديگران نفرستاد چه اينكه عذابي هم كه براي اينها مقرر كرده است از ﴿كُونُوا قِرَدَةً خاسِئينَ﴾ تا ﴿ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْكَنَةُ﴾[1] براي اقوام ديگر نبود اين يك، دوم اينكه اين ﴿ عَلَي الْعَالَمِينَ ﴾ منظور امتهاي ديگرند انبيا و ائمه (عليهم السلام) مستثنا هستند داخل در اين عالمين نيستند يك، فرشتگان هم داخل نيستند دو، مطلب بعدي راجع به ﴿ وَإِذْ أَنْجَيْنَاكُمْ ﴾ است اين ﴿ أَنْجَيْنَاكُمْ ﴾ ظاهراً تتمه سخنان موساي كليم (سلام الله عليه) است كه ذات اقدس الهي در عصر موساي كليم به بنياسرائيل ميفرمايد كه ما يك چنين منتي بر شما نهاديم كه شما را از آل فرعون نجات داديم نه اينكه ﴿ وَإِذْ أَنْجَيْنَاكُمْ ﴾ مربوط باشد به اينكه به وسيله پيغمبر اسلام (صلّي الله عليه و آله و سلّم) خداوند به بنياسرائيل معاصر پيغمبر بفرمايد كه ما شما را نجات داديم يعني شما كساني هستيد كه نياكانتان و تبارتان را ما نجات داديم و شما را حفظ كرديم ظاهراً اين نيست بلكه منظور همان است كه موساي كليم (سلام الله عليه) به قوم خود به همان بنياسرائيل عصر خود ميفرمايد.
مطلب بعدي جريان جداگانهاي است كه مربوط به مواعده است كه فرمود: ﴿وَواعَدْنا مُوسي ثَلاثينَ لَيْلَةً﴾ اين مواعده سه بار در قرآن كريم ذكر شد كه هر سه مربوط به جريان موساي كليم (سلام الله عليه) هست يك بار در سورهٴ مباركهٴ «بقره» بود كه بحثش قبلاً گذشت فرمود آيه 51 سورهٴ مباركهٴ «بقره» ﴿وَإِذْ واعَدْنا مُوسي أَرْبَعينَ لَيْلَةً ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَنْتُمْ ظالِمُونَ﴾ و يكي هم در سورهٴ مباركهٴ «طه» است كه بعداً به خواست خدا خواهد آمد در آنجا هم سخن از مواعده است آيه هشتاد سورهٴ مباركهٴ «طه» اين است كه ﴿يا بنياسرائيلَ قَدْ أَنْجَيْناكُمْ مِنْ عَدُوِّكُمْ وَواعَدْناكُمْ جانِبَ الطُّورِ اْلأَيْمَنَ وَنَزَّلْنا عَلَيْكُمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوي﴾ ظاهراً اين مواعده هم مربوط به مائده و موساي كليم است كه بر آنها تورات نازل شده ﴿ جَانِبَ الطُّورِ الْأَيْمَنَ ﴾ يعني جانب ايمن طور اين ايمن وصف جانب است نه وصف طور گرچه همه آن قسمتها ايمن است اما جانب ايمن منظور هست نه طور ايمن نه وادي ايمن يعني جانب ايمن طور همانطوري كه ذات اقدس الهي بر مؤمنين منت مينهد و جريان قرآن و رسالتي را كه به پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) داده است به عنوان منت بر مؤمنين ياد ميكند ﴿لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَي الْمُؤْمِنينَ إِذْ بَعَثَ فيهِمْ رَسُولاً﴾[2] در حقيقت رسالت هر پيغمبري و كتاب آسماني هر پيغمبري منت است بر آن امت منت نه يعني ممنون كردن لفظي كه در مقابل شكر باشد آن نعمت عظيم را كه تحملش دشوار باشد ميگويند منت المنة هي النعمةالعظمي نه منت يعني ممنون كردم شما را شما را تحقير كردم اينكه مراد نيست خب ذات اقدس الهي هر نعمتي را منت نميداند آن نعمت معنوي را مثل نعمت نبوت رسالت امامت وحي اينها را منت ميداند هر جايي سخن از منت است يعني نعمت عظماست در همين مدار است ﴿لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَي الْمُؤْمِنينَ إِذْ بَعَثَ فيهِمْ رَسُولاً﴾ همين جريان است ﴿اللّهُ يَمُنُّ عَلَيْكُمْ أَنْ هَداكُمْ لِْلإيمانِ﴾[3] از همين قبيل است ﴿وَنُريدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَي الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِي اْلأَرْضِ﴾[4] در همين زمينه است و گاهي مصداق منت را ذكر ميكند نه لفظ منت را مثل همين موارد كه دارد به زبان امتنان ياد ميكند ميفرمايد: ﴿ وَوَاعَدْناكُمْ جَانِبَ الطُّورِ الْأَيْمَنَ ﴾[5] ما در آن مواعده براي شما تورات فرستاديم كه بهترين نعمت است.
مطلب بعدي آن است كه اين مواعده در قرآن كريم گاهي به صورت اجمال گاهي به صورت تفصيل و بعد به صورت جمعبندي ذكر ميشود يعني گاهي به صورت اجمال ميفرمايد: ﴿وَإِذْ واعَدْنا مُوسي أَرْبَعينَ﴾ نظير آيه 51 سورهٴ مباركهٴ «بقره» گاهي اين مجمل را مفصّل ميكند مثل همين آيه 142 سورهٴ مباركهٴ «اعراف» كه محل بحث است فرمود: ﴿وَواعَدْنا مُوسي ثَلاثينَ لَيْلَةً وَأَتْمَمْناها بِعَشْرٍ﴾ بعداً همين تفصيل را جمعبندي ميند نه اجمال جمعبندي بعد از تفصيل است ميفرمايد: ﴿فَتَمَّ ميقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعينَ لَيْلَةً﴾ خب آيا در طليعه امر هم چهل شب بود؟ يا اينكه دو مواعده بود؟ مواعده اول سي شب بود مواعده دوم كه متمم مواعده اول هست ده شب بود جمعاً سي شب بعضي روايات همين را تأييد ميكند كه اول سي شب قرار بود كه وجود مبارك موساي كليم (سلام الله عليه) مهمان ذات اقدس الهي باشد و بعداً ده شب اضافه شده است لذا فرمود: ﴿وَأَتْمَمْناها بِعَشْرٍ﴾ آن ده شب را براي دريافت تورات و مكالمه مستقيم ذات اقدس الهي درج كردند كه آن ده شب نتيجه آن سي شب هست در بعضي از روايات آن است كه قرار اولي سي شب بود بعد اضافه شده است شايد اين روايت ناظر به اين باشد كه در مقام اظهار و افشا اينچنين بود وگرنه ميعاد اولي همان چهل شب است نكته ديگر كه اين ﴿ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً ﴾ چهل شب تفكيك شده است به يك سي شب و يك ده شب اين است كه مشخص بشود كه چهل شب مطلق نيست يك سي شبي است يعني يك ماه است مشخص است كه از اول ذيقعده است مثلاً تا پايان ذيقعده يعني يك ماه يك دههاي هم هست كه دهه فجر است و ليالي عشر است و همان دهه ذيحجه است كه ضميمه يك ماه ذيقعده ميشود ميشود چهل شب اگر بفرمايد چهل شب خب ممكن است كه از دهم يك ماه شروع بشود تا بيستم ماه ديگر اين هم ميشود چهل شب ولي اين نصاب خاص و آن معيار مخصوص نيست آن وقف مشخصي كه براي اربعينگيري سودمند است همين اول ذيقعده است تا دهم ذيحجه گرچه هميشه اربعينگيري نافع است و اما آن اربعينگيري مأثور و مجرّب همين اربعينگيري موساي كليم (سلام الله عليه) است كه از اول ذيقعده شروع ميشود تا دهم ذيحجه.
مطلب بعدي آن است كه اين مواعده چهل شبه چهل شبانه روز بود حالا شرحش آن طوري كه در روايات هست اين است كه وجود موساي كليم (سلام الله عليه) در اين چهل شب كه ضيفالرحمان بود نه خوابي داشت و نه غذايي روزش هم شب بود شبش هم شب بود اما تعبير قرآن كريم اين است كه ما سي شب با او قرار گذاشتيم و ده شب هم اضافه كرديم شده چهل شب نفرمود سي روز قرار گذاشتيم كه او سي روز مهمان ما باشد و ده روز اضافه كرديم شده چهل روز براي آن است كه كسي كه كار او روزانه است مثل روز كار ميكند اين نميتواند اهل مناجات باشد روز همان است كه ﴿إِنَّ لَكَ فِي النَّهارِ سَبْحًا طَويلاً﴾[6] روز همان است كه انسان با كارهاي عادي مانوس است شب همان است كه ﴿وَمِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَكَ عَسي أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقامًا مَحْمُودًا﴾[7] شب است و اين چهل شبانه روز وجود مبارك موساي كليم چهل شب بود نه اينكه چهل تا روز داشت چهل تا شب داشت و حضرت شبانه با خدا صحبت ميكرد روز هم با خدا صحبت ميكرد شب هم با خدا صحبت ميكرد وقتي كه روز آدم كار سحر را بكند چنين روزي پربركت است ميشود شب آن كه شب هم مثل روز گرفتار سبح طويل است او شب ندارد اصلاً آن هم روز است آن بيچارهاي كه شبش مثل روز است او اصلاً شب ندارد آن سعادتمندي كه روزش مثل شب است او هميشه شب است و نوع بركاتي كه ذات اقدس الهي در قرآن كريم ياد ميكند همهاش در شب است اگر نزول قرآن است در شب است ليله قدر است در شب است اگر معراج پيغمبر است در شب است ﴿سُبْحانَ الَّذي أَسْري بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ﴾[8] گرچه ﴿ شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ ﴾ اما ﴿إِنّا أَنْزَلْناهُ في لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ﴾[9] ﴿إِنّا أَنْزَلْناهُ في لَيْلَةِ الْقَدْرِ﴾[10] برهانش هم همين است كه ﴿إِنَّ لَكَ فِي النَّهارِ سَبْحًا طَويلاً﴾[11] خب اين ﴿إِنّا سَنُلْقي عَلَيْكَ قَوْلاً ثَقيلاً﴾[12] را شما شب ميتواني درك بكني آن كسي هم كه بر فرض سحر برخواست و دو ركعت نماز دارد ميخواند حواسش نزد زيد و عمرو است او روز دارد نه شب آنجا هم سبح طويل دارد چون روز مواظب خود نبود مشكلات خودش را حل نكرد اين مشكلات روز را هم شب به دوش ميكشد با اينكه شب كسي حرف نميزند سر و صدايي نيست كوي و برزن خلوت است اما درون او غوغاست خب پس از اينكه فرمود چهل شب براي اينكه چهل روزش چهل شب بود چهل شبش هم چهل شب بود يعني چهل شبانه روزش آرام بود كسي چهل شبانه روز آرام داشته باشد چهل شب دارد اگر كسي چهل شبانه روزش آشفته باشد چهل روز دارد نه چهل شب هر كسي گرفتار سبح طويل است در روز و بازار است و هر كه آرامش داشته باشد در فضاي سحر است خب وجود مبارك موساي كليم (سلام الله عليه) كه ضيف رحمان بود در اين چهل شبانه روز نه خوابي داشت و نه غذايي و جز مناجات چيز ديگر نداشت اين فرشتهمنش بود فرشته غذايشان چيست؟ تسبيح است ديگر خوابي ندارد و غذاي آنها هم تسبيح است طبق بيان نوراني حضرت امير (سلام الله عليه) كه در نهجالبلاغه يك وقتي اين روايت هم خوانده شد خب وجود مبارك موساي كليم (سلام الله عليه) چهل شبانه روز در حد فرشته زندگي كرد چنين اربعيني سبب نزول آن تورات است كه فرمود ﴿تَفْصِيلاً لِكُلِّ شَيْءٍ﴾[13] خب و اين مواعده براي قوم او هم بود پر بركت هم بود چه اينكه در همين جريان است كه ظاهراً ﴿وَاخْتارَ مُوسي قَوْمَهُ سَبْعينَ رَجُلاً﴾[14] كه در بخشهاي ديگر همين سورهٴ مباركهٴ «اعراف» است كه به خواست خدا ميخوانيم.
مطلب بعدي آن است كه اينكه فرمود سي شب ده شب اضافه كرديم بعد جمعبندي كرد براي اينكه مبادا كسي خيال بكند اين ده شب همان تتمه سي شب است مثل اينكه به تعبير بعضي از مفسرين اگر كسي ده درهم وعده كرده باشد هشت درهم داده باشد دو درهم كم باشد ميگويد من با دو درهم تتميمش كردم يعني با دو درهم آن ده درهم را تتميم كردم اينجا هم اگر بفرمايد ما با ده شب او را تتميم كرديم خيال ميشود كه ده شبي است كه متمم همان سي شب است در حالي كه اين ده شبي است زايد بر آن سي شب براي اينكه روشن بشود كه اين ده شب زايد بر آن سي شب است فرمود: ﴿فَتَمَّ ميقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعينَ لَيْلَةً﴾ اين اجمالي از عنوان مواعده و طرف وعد هم ذات اقدس الهي است كه خداوند قرار گذشته البته را درخواست و تضرع و ناله موساي كليم (سلام الله عليه).
مطلب بعدي درباره ميقات است فرق ميقات و وقت اين است وقت ظرف زمان است براي كار ولي ميقات آن ظرف معيّن شده تحديد شده تعيين شده براي كار مخصوص است اگر با اندازه معيّن با قدر معيّن از وقت را تبيين كند آن وقت ميشود ميقات اگر با قدر و اندازه معيّن نباشد ميشود وقت آزاد پس اگر معيّن و محدود باشد ميشود ميقات و اگر محدود نباشد رها باشد ميشود وقت.
مطلب ديگر آن است كه ميقات هم به معناي مكاني است كه محدود است براي كار هم به معناي زماني است كه محدود است براي كار لكن آنچه كه از كلمه ميقات در قرآن كريم استعمال شده است فقط ناظر به ظرف زمان است ﴿يَسْئَلُونَكَ﴾ چه جمعش چه مفردش ﴿يَسْئَلُونَكَ عَنِ اْلأَهِلَّةِ قُلْ هِيَ مَواقيتُ لِلنّاسِ وَالْحَجِّ﴾[15] يا قيامت را فرمود: ﴿ إِنَّ الْأَوَّلِينَ وَالآخِرِينَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَي مِيقَاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ ﴾[16] يا در جريان سحره فرعون كه با موساي كليم خواستند مبارزه كنند ﴿ مِيقَاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ ﴾[17] شد ﴿ إِنَّ يَوْمَ الْفَصْلِ مِيقَاتُهُمْ أَجْمَعِينَ ﴾[18] است و مانند آن مياقت به معناي ظرف مكان در قرآن كريم استعمال نشده و هر چه استعمال شده مربوط به ظرف زمان است اما آن ميقاتي كه ظرف مكان است ميقات حج نيست ميقات احرام است حج كه ميقات ندارد حج اشهر حج دارد كه مواقيت است و ظرف زمان است قرآن هم آن را بيان كرده ﴿ يَسْألونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ قُلْ هِيَ مَوَاقِيتُ لِلنَّاسِ وَالحَجِّ ﴾[19] آن ميقاتي كه مطرح است ميقات احرام است نه ميقات حج گاهي عمره است گاهي حج است ولي ميقات براي احرام است كه ظرف مكان است و مشخص است و در قرآن البته ميقات به آن معنا استعمال نشده [است] ﴿فَتَمَّ ميقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعينَ لَيْلَةً﴾ كلمه اربعين عنوان اربعين هم آثار مخصوصي دارد حالا روايات فراواني هست كه اگر كسي چهل روز مواظب خود باشد چشمههاي حكمت از قلبش ميجوشد بالأخره همه درسها كه در كتابها نيست همه حرفهايي كه ديگران نگفتند عده زيادي الآن پشت سر صف بستند كه بيايند و حرفهاي جديد بياورند اين قدر حرفهاي ناگفته در عالم فراوان هست و گفتنيها گفته نشده الي ما شاءالله بنابراين ين خيال خام است كه بگوييم هر چه بود ديگران گفتند آنچه كه نگفتند اضعاف مضاعف نسبت به آن است كه گفتند منتها ما اگر بخواهيم از راه كتاب و معلم و اينها چيز ياد بگيريم نتيجهاش همين است ولي اگر خواستيم از راه اربعينگيري ياد بگيريم كه «من اخلص لله اربعين صباحا ظهرت ينابيع الحكمة من قلبه علي لسانه»[20] راه باز است اگر كسي چهل شبانه روز موساي كليم شد در جريان خودش و تابع همان موساي كليم بود تابع همان انبيا بود درتهذيب روح آنگاه «ظهرت ينابيع الحكمة من قلبه علي لسانه» بالأخره به همان اندازه چشمه ميجوشد اين نوآوريها همهاش براي همين است اين نوآوريها همهاش براي همين است اربعين حديث همينطور است اربعين يوم همينطور است سن اگر به اربعين رسيده است و انسان اصلاح نشده است شيطان خوشحال است ميگويد ديگر اهل صلاح و فلاح نيست اين خصوصياتي براي اربعين هست البته ﴿فَتَمَّ ميقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعينَ لَيْلَةً﴾.
مطلب بعدي آن است كه در اين بخش از سورهٴ مباركهٴ «اعراف» از بنياسرائيل در اينجا به عنوان قوم ياد كرده است كه ﴿وَقالَ مُوسي ِلأَخيهِ هارُونَ اخْلُفْني في قَوْمي﴾ از آنها به عنوان بنياسرائيل ياد نكرد و در غالب موارد هم ﴿ قَالَ إِنَّكُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ ﴾[21] يا قوم يا قوم و مانند آن مطرح است سرش اين است كه انبياي ديگر هم كه قصصشان در اين سورهٴ مباركهٴ «اعراف» آمده است از امتشان به قوم ياد كردند شما از اول جريان نوح (سلام الله عليه) كه شروع ميكنيد يعني آيه 59 همين سورهٴ مباركهٴ «اعراف» كه سر فصل قصص انبياست اين است كه ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحًا إِلي قَوْمِهِ فَقالَ يا قَوْمِ﴾ بعد هم ﴿ إِلَي عَادٍ أَخَاهُمْ هُوداً قَالَ يَاقَوْمِ ﴾[22] كه آيه 56 همين سورهٴ مباركهٴ «اعراف» است درباره شعيب (سلام الله عليه) يا درباره لوط و مانند آن غالب سخن از قوم است و امثال ذلك گرچه گفتند در سورهٴ مباركهٴ «طه» به عنوان بنياسرائيل ياد شده است ولي اما اينجا به عنوان قوم مطرح است.
مطلب مهم در اينجا اين است كه وجود مبارك موساي كليم (سلام الله عليه) براي همين چهل شبانه روز ضيافت الهي حاضر نشد كه امت را بدون رهبر رها كند ﴿وَقالَ مُوسي ِلأَخيهِ هارُونَ اخْلُفْني﴾ مشخص بكند كه اين برادر منظور شخص هارون است ديگري نيست فرمود تو خليفه من باش قائم مقام و جانشين من باش در بين قوم من خب و نحوه خلافت هم به همين است كه اصلاح بكني جامعه را معلوم ميشود كه آن مستخلفعنه يعني خود موساي كليم (سلام الله عليه) غير از مسائل تربيت غير از مسائل تذكيه و تعليم كه كار اولي انبياست ﴿يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ﴾[23] وظيفه مهمتري كه دارند آن است كه اصلاح جامعه است اين ميشود حكومت و رهبري و قيادت و مانند آن و كساني هم كه در جامعه فساد ميكنند يا به فساد دامن ميزنند شما حرفهاي آنها را نپذيريد و مسير آنها را ادامه ندهيد خب پس اصل خلافت اهميتش روشن ميشود ولو براي مدت چهل روز هم كه شد براي خود قائم مقام فراهم كرد اين يك، دوم اينكه چگونه هارون با اينكه پيغمبر بود و صاحب وحي بود حالا شده خليفه وجود مبارك موساي كليم؟ سرّش آن است كه گرچه هر دو از جهت رسالت سمت داشتند و خداوند به هر دو فرمود ﴿ اذْهَبَا ﴾[24] گاهي فرمود ﴿ اذْهَبَا إِلَي فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَي ﴾[25] گاهي فرمود ﴿ اذْهَبَا ﴾ برويد آيات من با شما هست اين ﴿ إِنَّنِي مَعَكُمَا أَسْمَعُ وَأَرَي ﴾[26] برويد و در جمع كه شديد من با شما هستم حتي دشمنهاي شما را هم ميبينم و وجود مبارك موساي كليم هم از ذات اقدس الهي درخواست كرد كه شما برادرم هارون را به عنوان وزير اعزام بكنيد كه من تنها نباشم همه اين خواستهها را ذات اقدس الهي برآورده كرد و به هارون سمت داد وقتي موسي عرض كرد ﴿وَاجْعَلْ لي وَزيرًا مِنْ أَهْلي هَارونَ أخي ٭ اشْدُدْ بِهِ أَزْري ٭ وَأَشْرِكْهُ في أَمْري﴾[27] يعني در امر من او را شريك قرار بده ﴿كَيْ نُسَبِّحَكَ كَثيرًا ٭ وَنَذْكُرَكَ كَثيرًا ٭ إِنَّكَ كُنْتَ بِنا بَصيرًا﴾[28] آنگاه خدا فرمود: ﴿قالَ قَدْ أُوتيتَ سُؤْلَكَ يا مُوسي﴾[29] همه اين پيشنهادها عمل شد هرچه خواستي عمل شد داده شدي گفتيم هارون شريك امر تو باشد ما او را شريك امر تو كرديم خب پس هارون (سلام الله عليه) صاحب وحي بود صاحب نبوت بود صاحب رسالت بود و مانند آن اما ديگر چطور خليفه موساي كليم باشد؟ در اينجا آن مسئله رهبري مطرح است كه گرچه هارون (سلام الله عليه) نبيالله است رسولالله است اما امام مسلمين نيست امام امت نيست جامعه كه ديگر دوتا امام نخواهد داشت امام يعني قائد رهبر امامت به معناي رهبري و قيادت آن فقط به عهده موساي كليم بود چون به عهده موساي كليم بود و وجود مبارك هارون (سلام الله عليهما) از اين جهت جزء امتان موساي كليم بود با اينكه خودش پيغمبر بود و رسول بود الآن كه وجود مبارك موساي كليم (سلام الله عليه) دارند به ضيافت الله ميروند يك كسي بايد قائم مقام ايشان باشد در رهبري لذا سخن از تعليم و تربيت و تذكيه نيست براي اينكه اين در زمان خود موساي كليم هم بود با اينكه موساي كليم بود.
پرسش...
پاسخ: بالأخره رسالت دارد قرآن كريم هم وحي را.
پرسش...
پاسخ: البته او جزء انبياي اولوالعزم است كتاب را او آورده تورات را او آورده ولي منظور آن است كه نبوت داشتن و رسالت داشتن يك مطلب است زعيم بودن و امام بودن و رهبر بودن مطلب ديگر است درباره پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم همينطور است آنجايي كه ذات مقدس پيغمبر اسلام (صلّي الله عليه و آله و سلّم) احكام الهي را ابلاغ ميكند رسول خداست آنجايي كه حكم قضا دارد آنجايي كه فرمان ولايي صادر ميكند آنجايي كه سخن از ﴿ النَّبِيُّ أَوْلَي بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ ﴾[30] مطرح است آنجا سخن از ولايت است خب.
پرسش...
پاسخ: خب اگر امام بود لازم نبود چون امام نبود خليفه قرار داد معصوم هست به اذن ذات اقدس الهي البته اين كار را ميكند فرمود تو جانشين من باش در اين مدت اربعين تا من بروم و برگردم.
پرسش...
پاسخ: نه اگر معصوم باشد و معصوم بالاتري دستور بدهد مثل اينكه ائمه (عليهم السلام) بيان پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) را ميپذيرفتند معصومي تحت تدبير معصوم برتر قرار ميگيرد مثل اينكه خود حضرت امير (سلام الله عليه) هر فرماني را كه پيغمبر ميداد اطاعت ميكرد.
پرسش...
پاسخ: بله حالا پس اين مسئله اول اين است كه ممكن است كسي معصوم باشد و تابع معصوم بالاتر مثل خود ائمه (عليهم السلام) حضرت امير (سلام الله عليه) كه تابع پيغمبر بود اما عمده اين است كه اينكه وجود مبارك موساي كليم (سلام الله عليه) فرمود: ﴿وَأَصْلِحْ وَلا تَتَّبِعْ سَبيلَ الْمُفْسِدينَ﴾ اين ﴿أَصْلِحْ﴾ براي آن است كه روشن بشود خلافت در آن جريان اصلاح امور جامعه است نه در مسئله تعليم و تربيت و كارهاي فكري و فرهنگي يا اخلاقي اما از اينكه فرمود: ﴿وَلا تَتَّبِعْ سَبيلَ الْمُفْسِدينَ﴾ اين يك هشداري است به جامعه مردم آن روز كه اولاً در بين شما يك عده مفسدهجو هستند يك، منتظر غيبت من هستند دو، و اصرار ميكنند كه هارون به زعم آنها كار ميكند سه، من به هارون ميگويم كه مبادا حرفهاي اينها را گوش بدهد معلوم ميشود يك افراد مفسدهجويي هم بودند گاهي كه انسان به صورت صريح يك جرياني را بازگو ميكند معلوم ميشود يك آينده خطرناكي در آن هست همان در سورهٴ مباركهٴ «احزاب» اين همه كه ذات اقدس الهي به زنهاي پيغمبر دستور ميدهد در خانههايتان بنشينيد مبادا بيرون بياييد مبادا بلوا كنيد معلوم ميشود يك فتنهاي پيشبيني ميشد ﴿وَقَرْنَ في بُيُوتِكُنَّ وَلا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ اْلأُولي﴾[31] اين طور با زنان پيغمبر حرف زدن آن هم به صورت آيه صريح كه مردم در نماز و غير نماز بخوانند معلوم ميشود خبري است ديگر يك غائلهاي بود و اگر اين آيات نبود جريان جنگ جمل و اينها خيلي وضع بدتري پيدا ميكند همان آيه را احتجاج ميكردند و خواندند براي امالمؤمنين كه مگر خدا نفرمود: ﴿وَقَرْنَ في بُيُوتِكُنَّ وَلا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ اْلأُولي﴾ اين طور دستور دادن معلوم ميشو ديك فتنهاي پيشبيني شده ذات اقدس الهي فرمود به موساي كليم از راه وحي كه به هارون بگو: ﴿وَأَصْلِحْ وَلا تَتَّبِعْ سَبيلَ الْمُفْسِدينَ﴾ معلوم ميشود يك عده مفسدهجو منتظر زمان غيبت بودند كه ببينند چه كاري از دست آنها برميآيد كه بكنند وگرنه وجود مبارك هارون معصوم بود نيازي نبود كه بفرمايد: ﴿وَلا تَتَّبِعْ سَبيلَ الْمُفْسِدينَ﴾ پس حقيقت امامت چيز ديگر است و حقيقت رسالت و نبوت چيز ديگر اين نكته را البته امينالاسلام دارد مرحوم امينالاسلام در بعضي از آن بحثهاي جلد اول آنجا همين فرمايش را داشتند الآن هم اينجا اين فرمايش را دارند يك مسئله اين است كه امامت در حقيقت نبوت داخل نيست اين درست است نبوت آن جنبه گزارشيابي و خبريابي است از آن جنبهاي كه اين انسان معصوم و انسان كامل وحي را از ذات اقدس الهي دريافت ميكند اين نبأ را و اين خبر را دريافت ميكند ميشود نبي و از آن جهت كه اين اخبار را به مردم اعلام ميكند گزارش ميكند ميشود رسول و اما از آن جهت كه حدود را اجرا ميكند صغور مملكت را حفظ ميكند احكام الهي را براي مردم پياده ميكند ميشود امام فرمايش ايشان اين است كه امامت در حقيقت نبوت داخل نيست اين درست است اينها چند تا عنواناند چند تا سمت اما ميشود يك پيغمبري نه خودش امام داشته باشد فقط بيايد براي مردم احكام بگويد خب اصلاً نياز به پيغمبر براي چيست؟ ما به چه دليل ميگوييم بشر نيازمند به پيغمبر است؟ براي اينكه ميگوييم قانون ميخواهد البته آن برهان عامي كه براي نبوت هست كه مرحوم كليني (رضوان الله عليه) از وجود مبارك امام هشتم (سلام الله عليه) نقل ميكند آن برهان خيلي عام است و آن اين است كه هر بشري روي زمين زندگي بكند ولو يك نفر اين يا پيغمبر است يا پيغمبر دارد ممكن نيست بشري خلق بشود نه پيغمبر باشد نه پيغمبر داشته باشد بالأخره اين بشر با اين جهان رابطه دارد و بعد از مرگ يك ابديتي در پيش دارد اين اصلاً نميداند با خودش چگونه تا كند با جهان چگونه تا كند با جهانآفرين چگونه تا كند آيندهاش چيست كجا ميرود بعد از مرگ يك انسان هم باشد پيغمبر ميخواهد منتها آن برهان معروفي كه در كتاب حكمت و كلام هست اين برهان رايجي است كه بشر چون اجتماعي است بدون قانون نميشود وضع قانون بايد معصومانه باشد اجراي قانون بايد معصومانه باشد همان برهان معروف وگرنه آن برهان ضرورت وحي و نبوت فوق اين است انسان يك نفر هم باشد محتاج به پيغمبر است خب حالا بشر كه به عنوان يك عضو جامعه دارد زندگي ميكند در يك جمعيت دارد زندگي ميكند بالأخره پيغمبر ميخواهند پيغمبر ميخواهند براي چه؟ براي تنها تعليم و تربيت؟ يا براي حدود؟ يا براي قضا؟ اختلافات را چگونه حل كند؟ يك محكمه قضايي لازم است يا نه؟ بعد از قضا بايد اجرا بشود حدود الهي يا نه؟ مهمترين نياز به نبوت براي تأمين سعادت و نظم آرامش مردم است كه اين تنها با مسئلهگويي حل نميشود خب بنابر اين هر پيغمبري كه براي مردم مبعوث شد اين يا امامت را در كنار نبوت دارد يا نه تابع رهبري يك پيغمبر برتر است او داراي امامت است نظير لوط كه تحت رهبري وجود مبارك ابراهيم خليل بود كه خداوند فرمود: ﴿ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَاماً ﴾[32] يا انبياي غير اولوالعزم كه در قسمت تدبير و رهبري يك پيغمبر كه از انبياي اولعزماند قرار دارند وگرنه يك پيغمبري نه خودش داراي سمت قيادت و رهبري و امامت باشد نه تحت امامت يك امام برتر باشد چنين چيزي نخواهيم داشت.
پرسش...
پاسخ: چرا اگر امر به تبليغ باشد ميشود رسول همين تعريف همين طور است ديگر از آن جهت كه وحي را ميگيرد ميشود نبي از آن طرف كه مأمور ميشود به مردم ابلاغ بكند ميشود رسول و از آن جهت كه مأمور است اينها را اجرا بكند ميشود امام.
«والحمد لله رب العالمين»