77/11/12
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره اعراف/آیه 135 تا 137
﴿فَلَمّا كَشَفْنَا عَنْهُمُ الْرِّجْزَ إِلَي أَجَلٍ هُمْ بَالِغُوهُ إِذَا هُمْ يَنْكُثُونَ﴾ ﴿فَانْتَقَمْنَا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْنَاهُمْ فِي الْيَمِّ بِأَنَّهُمْ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَكَانُوا عَنْهَا غَافِلِينَ﴾ ﴿وَأَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِينَ كَانُوا يُسْتَضْعَفُونَ مَشَارِقَ الأرْضِ وَمَغَارِبَهَا الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا وَتَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ الْحُسْنَي عَلَي بَنِي إِسْرَائِيلَ بِمَا صَبَرُوا وَدَمَّرْنَا مَاكَانَ يَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَقَوْمُهُ وَمَا كَانُوا يَعْرِشُون﴾
ظاهراً آلفرعون تعهد ميسپردند كه اگر تا فلان وقت به ما مهلت بدهيد ما هم ايمان ميآوريم و هم بنياسرائيل را آزاد ميكنيم وجود مبارك موساي كليم(سلام الله عليه) از ذات اقدس الهي درخواست ميكرد اين عذاب برطرف ميشد تا آن وقت معيّن ولي آنها تا آن وقت معيّن نه ايمان ميآوردند نه بنياسرائيل را آزاد ميكردند لذا عذاب ديگر ميآمد اين يك مطلب.
دوم اينكه گرچه ظاهر آيه اين نيست كه موساي كليم(سلام الله عليه) دعا ميكرد و به دعاي موساي كليم عذاب ميآمد در كشف عذاب به موسي(سلام الله عليه) مراجعه ميكردند ولي در نزول عذاب ظاهري از آيه دلالت ندارد كه موسي دعا ميكرد يعني نفرين ميكرد و عذاب ميآمد ولي به استناد كلمه آيه كه اينها را خدا ميفرمايد: ﴿آيَاتٍ مُفَصَّلاَتٍ﴾[1] است نشان ميدهد كه روي تناسب حكم و موضوع منظور از اين آيات تنها آيات توحيد نيست بلكه آيات وحي و نبوت هم است براي اينكه در فضاي مبارزه فرعون با موسي و موسي با فرعون اگر خدا براي اثبات حقانيت موساي كليم(سلام الله عليه) آياتي نازل ميكند يعني اينها معجزات و نشانههاي صدق دعوا و دعوت موساي كليم(سلام الله عليه) است كه دارد اينها آياتي است مفصل
پرسش ...
پاسخ: بله ولي با خواستن موساي كليم است يعني موساي كليم دعا ميكرد يعني نفرين ميكرد آيه نازل ميشد يعني عذاب نازل ميشد.
مطلب بعدي آن است كه اينها به موساي كليم(سلام الله عليه) ميگفتند كه ﴿مَهْمَا تَأْتِنَا بِهِ مِنْ آيَةٍ لِتَسْحَرَنَا بِهَا فَمَا نَحْنُ لَكَ بِمُؤْمِنِينَ﴾[2] و اين را به جِدّ ميگفتند مشابه آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ «هود» آيهٴ 36 ذات اقدس الهي به نوح(سلام الله عليه) وحي فرستاد كه در آيهٴ 36 سورهٴ «هود» اين چنين آمده است ﴿وَ أُوحِيَ إِلى نُوحٍ أَنَّهُ لَنْ يُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِكَ إِلاّ مَنْ قَدْ آمَنَ﴾ ديگر كسي ايمان نميآورد ﴿فَلاَ تَبْتَئِسْ بِمَا كَانُوا يَفْعَلُونَ﴾ در بين بنياسرائيل هم خب يك عده به موساي كليم ايمان آوردند يعني در بين مردم مصر و آن سحره فرعون بودند كه سحره فرعون به موساي كليم ايمان آوردند كه بحثش قبلاً در همين سورهٴ مباركهٴ «اعراف» گذشت كه آنها ﴿وَأُلْقِيَ الْسَّحَرَةُ سَاجِدِينَ﴾[3] غير از اين گروه خاصي كه به موساي كليم از بستگان و منسوبان و وابستگان و پيوستگان فرعون به موساي كليم(سلام الله عليه) ايمان آوردند كسي ديگر ايمان نياورد و نميآوردند ميگفتند: ﴿فَمَا نَحْنُ لَكَ بِمُؤْمِنِينَ﴾ همانطوري كه ذات اقدس الهي در آيهٴ 36 سورهٴ مباركهٴ «هود» به حضرت نوح فرموده است ديگر كسي به تو ايمان نميآورد لذا بعد از آن صحنه جريان طوفان محقق شد كه همه آنها به هلاكت رسيدند و اينجا هم همه اينها در دريا غرق شدند اگر مهلت اثر داشته باشد و گروهي ايمان بياورند ذات اقدس الهي تعجيلي در عذاب نميكند «انما يُعَجّل﴾ يا «يَعجَل من يخاف الفوت» كسي كه ميترسد يك مطلبي از دست او فوت بشود شتابزده كار ميكند شتابان كار ميكند ولي ذات اقدس الهي كه چيزي از او فوت نميشود چه عجلهاي دارد مگر در جايي كه مشخص بشود كه ديگر ﴿سَواءٌ عَلَيْهِمْ ءَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ﴾[4]
مطلب بعدي آن است كه اينكه فرمود: ﴿فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْناهُمْ﴾ از باب شرح بعد از متن يا تفصيل بعد از اجمال است كه اين ﴿فَأَغْرَقْنَاهُمْ﴾ آن انتقام را تفسير ميكند و تبيين ميكند ﴿فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ﴾ اگر كسي بپرسد نحوه انتقام چگونه است و آن اين است كه غرق كرديم آنها را ﴿فَأَغْرَقْناهُمْ فِي الْيَمِّ﴾ درباره يم هم بايد جداگانه [جداگانه] تحقيق بشود كه خصوص درياست يا آن رود عظيم نيل است كه آيا آن را هم يم ميگويند؟ يا يم به زبان همان مردم مصر اعم از دريا و رود عميق است و اين رود نيل را هم دريا ميگويند بحر در اينجا به كار نرفته است يم به كار رفته است.
پرسش ...
پاسخ: اينها چون خود همين نحوه تعذيب يك نحوه معجزه است براي اينكه اينها خواستند نجات پيدا كنند موساي كليم با مؤمنين از مصر بيرون بروند، نجات پيدا كنند و راهي هم براي خروج نداشتند مگر از همان نيل بگذرند يا از درياي ديگر بگذرند كه آسانتر باشد وقتي كه خواستند بگذرند ذات اقدس الهي اينها كه آمدند جلو پيروان موساي كليم(سلام الله عليه) به آن حضرت گفتند به اينكه خُب جلو كه درياست، پشت سر هم كه فراعنه رسيدند، درباريان فرعون رسيدند ما بين شمشير و آب الآن گرفتار شديم جلو غرق، پشت سر هم آتش اين جايي نبود كه ما را آوردي وجود مبارك موساي كليم(سلام الله عليه) فرمود: ﴿كَلاّ إِنَّ مَعي رَبّي سَيَهْدينِ﴾[5] بالأخره دريا كه ذاتاً مهلك نيست آن شمشير برهنهاي كه دست آنهاست كه ذاتاً مهلك نيست همه اينها سپاه الهياند ﴿لِلّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾[6] اگر ذات اقدس الهي به ما دستور بدهد برگرديم با اينها مبارزه بكنيم ميجنگيم و پيروز ميشويم اگر دستور بدهد كه به دريا برسيم از راه دريا برويم اين كار را هم ميكنيم خُب اين با ايمان قاطع ﴿كُلاّ﴾ جمله اسميه با تأكيد اِنّ نشان ميدهد كه ﴿أَلاَ بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾[7] يعني كل اين جريان را جنود الهي ميبينند ﴿كَلّا إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهْدِينِ﴾ يكي از سنن سفر و مستحبات مسافرت هم همين است انسان وقتي مسافر است اين كريمه را بخواند ﴿إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهْدِينِ﴾[8] جزء مستحبات سفر است خُب بايد بيان قاطعي را فرمود سخن از شايد و احتمال ميدهم و اين چنين نيست ﴿إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهْدِينِ﴾ بعد دستور رسيد كه ﴿اضْرِب بِعّصَاكَ الْبَحْرَ﴾[9] با اشاره آبهاي رفته رفت و نيامده نيامد و اين جاده خاكي و خشك شد بعضيها خواستند اعتراض كنند كه بالأخره شايد يك مقداري پاي اسبمان تر بشود كه فرمود نه جاده خشك است ﴿فَاضْرِبْ لَهُمْ طَريقًا فِي الْبَحْرِ يَبَسًا﴾[10] نه فقط طريق باشد يك جاده خشك اينها كه جاده خشك يعني آبهاي رفته رفت و نيامده ماند خُب آب كه ذاتاً سيال نيست همين كه بگويد بايست، ميايستد اينها حركت كردند وقتي كه اين قافله حركت كردند آنها هم از پشت سر رسيدند خيال كردند براي آنها هم جاده خاكي است وجود مبارك موساي كليم و همراهان وارد شدند فراعنه و آل فرعون هم رسيدند اينها هر دو در آن دريا يكديگر را برخورد كردند و موساي كليم جلو و اينها پشت سر همين كه آخرين نفر از مؤمنين موساي كليم(سلام الله عليه) از دريا بيرون رفت آبهايي كه منتظر آمدن بودند آمدند ﴿فَغَشِيَهُمْ مِنَ الْيَمِّ ما غَشِيَهُمْ﴾[11] بعد هم فرمود: ﴿فَالْيَوْم نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ لِتَكُونَ لِمَنْ خَلْفَكَ آيَةً﴾[12] ما اين آب كه بايد اين جسدها را ميبرد دستور داديم كه جسد تو را در يك كناري، چيزي بگذارد كه اين را صاحب المنار نقل ميكند كه مردم مصر اين را ديده بودند و اين كار را كردند در كنار بعضي از اين اهرام مصر نوشتند ﴿فالْيَوْمَ نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ لِتَكُونَ لِمَنْ خَلْفَكَ آيَةً﴾ خُب اين لاشه فرعون را اين امواج يم آورد و آورد در كنار يك ساحلي اين منطقه ساحل را ميگويند جُدّ، جدّ و جُدّه اين بندرها را ميگويند جُدّه اين هم كه فعلاً جَدّه معروف است اصلش جُدّه است نه اينكه وجود مبارك حضرت حوّا(سلام الله عليهما) آنجا دفن شده باشد آنجا بشود جَدّه يك چنين اصل چيزي كه ندارد اين. اين جُدّه است اصولاً منطقههاي بندري و كرانههاي دريا و كنارههاي دريا را ميگويند جُدّه اين است اينكه در كتابهاي فقهي ميگويند «لو جُد السمك» «لو جُدّه السمك» آيا حلال است يا نه اگر ماهي از دريا بيايد در ساحل آنجا بميرد حلال است يا حرام؟ اين جُدّه يعني بيايد در ساحل خُب اينها آب اين را آورد در جُدّ در كنار يك دريا تا همه ببينند تا عبرت باشد اجساد ديگر را بردند غرض آن است كه اين گروه غرق شدنشان روي همان جهت بود كه موساي كليم از آنجا عبور ميكرد و با عصاي موساي كليم دريا براي يك عده خشك شد دوباره ﴿فَغَشِيَهُم مِنَ الْيَمِّ مَا غَشِيَهُمْ﴾[13] خود همين نجات موسويان و هلاكت فرعونيان خودش معجزه است ﴿فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْناهُمْ فِي الْيَمِّ بِأَنَّهُمْ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ كانُوا عَنْها غافِلينَ﴾ بعد فرمود كه تنها اين كار منفي نبود كه ما حالا فراعنه را از بين برديم نه ما هدف مثبتي هم داشتيم و آن هم اين است كه مستضعف را روي كار بياوريم، حكومت را آنها اداره بكنند ببينم چه ميكنند ﴿وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذينَ كانُوا يُسْتَضْعَفُونَ﴾ ﴿أَوْرَثْنَا﴾ به اينها چه چيزي را؟ ﴿مَشارِقَ اْلأَرْضِ وَ مَغارِبَهَا﴾ خداوند وعده داده بود طبق بيان موساي كليم كه ﴿إِنَّ اْلأَرْضَ لِلّهِ يُورِثُها مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ﴾[14] حالا پايان كار در اين مبارزه به سود اهل تقوا شد و همين طور هم شد فرمود: ﴿وَأَوْرَثْنَا﴾ ما اين كار را كرديم به چه كسي ارث داديم؟ و چه چيزي ارث داديم؟ ﴿أَوْرَثْنَا﴾ قومي كه مستضعف بودند يعني ساليان متمادي مستضعف بودند بزرگان اهل معرفت اينها گفتند به اينكه خونهايي كه در ﴿يُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَكُم﴾[15] يا ﴿يُقَتِّلُونَ أَبْنَاءَكُمْ﴾[16] مطرح بود آنها هدر نرفت آن خونها متراكم شد و محصولش موساي كليم شد و مبارزه كرد اين حرف كه خون شهيد و مظلوم هدر نميرود به زمين نميرود بلكه زمينه را فراهم ميكند اين حداقل براي هفت قرن قبلي است كه عرفاي ما به ما گفتند كه آن خونها هدر نرفت زمينه پيدايش موسي شد البته آنها هم هر چه دارند از بركت اهلبيت است چه اينكه آنها هم هر چه دارند از بركت قرآن كريم است ﴿وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذينَ كانُوا يُسْتَضْعَفُونَ مَشارِقَ اْلأَرْضِ وَ مَغارِبَهَا﴾ اينكه وجود مبارك سيدالشهدا(سلام الله عليه) خون علي اصغر(سلام الله عليه) را به آسمان پاشيد اين يك سمبل و يك نماد و يك نمونهاي است يعني اين ﴿يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ﴾[17] است و الا خون بالا برود پايين برود اينكه، اينكه دارد قطرهاي از او پايين نيامد يعني اين خون بالا رفتني است وگرنه اين خون ظاهري كه خُب خون مطهرتر از خون خود سيدالشهداء(سلام الله عليه) نبود كه همان طوري كه خون قرباني يك مُلكي دارد و يك ملكوتي مُلك خون قرباني كه خُب نجس است چيز مادي است اما ملكوتش «صاعد الي الله» است فرمود: ﴿لَنْ يَنالَ اللّهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها وَ لكِنْ يَنالُهُ التَّقْوي مِنْكُمْ﴾[18] در جاهليت بعد از قرباني اين گوشتها را به ديوار كعبه آويزان ميكردند خون قرباني را به ديوار كعبه ميماليدند كه خدا قبول كند آيه نازل شد اين كار كه به خدا نميرسد گوشت و خون كه به خدا نميرسد اگر اين قرباني يك ملكوتي داشت كه تقوا بود آن البته ﴿إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ﴾ به خدا ميرسد هر كاري اين طور است منتها در جريان قرباني به عنوان مثال ذكر شده نه به عنوان تعيين اينطور نيست كه الا و لابد در بين مناسك و مراسم حج، قرباني اين خصيصه را دارد نه رمي هم آن خصيصه را دارد يك تكه سنگ كه به آن جمره عقبا و يا وسطا يا اولي بخورد اينكه رمي شيطان نيست (ولكن يرميه تقوي منكم)[19] وقتي باتقوا باشيد همان طور كه او تير ميزند او چطور تير ميزند؟ او به بيتقوايي تير ميزند مگر «النظرة سهم من سهام ابليس»[20] نيست؟ اين در روايات ما نيست كه نگاه به نامحرم تير شيطان است؟ خُب او چطور تير ميزند؟ اگر كسي ﴿قُلْ لِلْمُؤْمِنينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ﴾[21] را عمل كرد او به شيطان تير ميزند اگر «النظرة سهمٌ من سهام ابليس» پس «غض البصر» به شرح ايضاً [همچنين] آن هم سهم من سهام الملائكه ديگر اين يك تكه سنگ كه شيطان را نميراند اين سنگ واجب است يك، از اين واجب مُلكي بايد به آن واجب ملكوتي برسيم دو، راه هم غير از اين نيست سه، اگر راه غير از اين بود ميگفتند هرگز ممكن نيست كسي به ملكوت برسد الا از راه ملك يعني هيچ كس ممكن نيست شيطان را رمي بكند مگر از اين راه خُب بنابراين ﴿لَنْ يَنالَ اللّهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها وَ لكِنْ يَنالُهُ التَّقْوي مِنْكُمْ﴾[22] خون شهيد هم اين چنين است آن خون قرباني قسمت جنبه مُلكي دارد جنبه ملكيش هم نجس است آلوده است بايد شست حساب ديگري دارد جنبه ملكوتي دارد كه تقواي قرباني است اين ميشود ﴿إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ﴾[23] بالاتر از خون حضرت علي اصغر خون خود سيدالشهدا(سلام الله عليه) بود او رفت كه رفت و اگر گفتند اين خون را حضرت به آسمان پاشيد و قطرهاي نيامد خون همه شهدا همين طور است منتها خون سيد شهدا بيش از همه ميرود خون ساير شهدا به امامت خون سيدشهدا حركت ميكنند اين خونها هم يك امامتي دارند امام دما دَمِ امام شهداست اينكه گفتند اگر كسي اول وقت نماز بخواند پشت سر امام زمان(سلام الله عليه) نماز خوانده يعني به امام زمان خود اقتدا كرده وگرنه ممكن است حضرت يك جايي باشد كه هنوز ظهر نشده يا مغرب نشده چون حضرت هميشه نماز را اول وقت ميخواند اگر كسي نمازش را اول وقت بخواند به امام خود اقتدا كرده همه اينهايي كه بالا ميروند رهبر دارند اينچنين نيست كه بيرهبر كسي بتواند بالا برود رهبر نمازها نماز ولي عصر است رهبر روزهها روزه ولي عصر است رهبر حج عمرهها حج عمره ولي عصر است اين قافله به امامت عبادت وليعصر(ارواحنا فداه) بالا ميرود «اليه يصعد الكلم الطيب» خون شهدا هم اين چنين است اگر خون مطهر علي اصغر(سلام الله عليه) بالا رفت چون به امامت خون سالار شهيدان بالا رفت همه اينها اينطور است اگر عادي باشند كه خُب نه غرض آن است كه اصلش البته از اهلبيت و قرآن كريم است بعد بزرگان اهل معرفت ما گفتند اين خونهايي كه در طي ساليان متمادي ﴿يُقَتِّلُونَ أَبْنَاءَكُمْ﴾[24] بود ﴿يُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَكُم﴾[25] بود اين خونها هدر نرفت بلكه محصول آن خونها پرورش يك عنصر صالحي مثل موساي كليم(سلام الله عليه) بود.
پرسش ...
پاسخ: بله خوب ديگر.
پرسش ...
پاسخ: نه منتها آن جنبه ملكوتياش محفوظ است و قداستي دارد و شفاست و مانند آن وگرنه خون، خون است ديگر اين نجس است و بايد شستشو بشود.
پرسش ...
پاسخ: خُب نجس است ديگر غسل ندارد آن دو چيزش مستثنا است مسئله تغسيل و تكفين است نه اينكه اگر كسي در هنگام نقل اين بدن پاك مطهر شهدا لباسش خوني شد بدنش خوني شد ديگر نبايد بشويد نه آن خون نجس است بايد بشويد ديگر غُسل ندارد چون خون او غسل اوست و كفن ندارد لباس او كفن اوست حيف آن خون كه شسته بشود و حيف آن لباس كه عوض بشود خُب
پرسش ...
پاسخ: خُب اين چون مظلومتر از همه بود گفت وگرنه درباره ساير شهدا حالا به ما نرسيده درباره خودش هم مثلاً آن خوني كه از جَبهه مطهرش ريخت و صورت مباركش را آغشته كرد فرمود: «هكذا القي جدي» درباره خودش هم همين كار را كرد خُب
غرض آن است كه آن بالا ميرود بدون ترديد آن بالا ميرود هيچ شكي در آن نيست البته بالا رفت مؤثر است خون شهدا اين است خُب فرمود اينها ﴿كَانُوا يُسْتَضْعَفُونَ﴾ ساليان متمادي تحت استضعاف آلفرعون بودند اينها را ضعيف كرده بودند در كريمهاي كه دارد ﴿وَ نُريدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَي الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِي اْلأَرْضِ﴾[26] آنجا بزرگان گفتند به اينكه اين ﴿فِيْ الأرْضِ﴾ ناظر به آن است كه اينها در زمين و در مُلك مستضعفاند ولي در ملكوت عظيماند اينها كه واقعاً ضعيف نيستند ﴿وَ نُريدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَي الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِي اْلأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثينَ﴾ اينها كه ساليان متمادي تحت استضعاف آل فرعون بودند ذات اقدس الهي زمين را ارث اينها قرار داد از اين كريمه چند چيز درميآيد يكي وسعت و گسترش اين زميني كه اينها دارند چون دارد ﴿مَشارِقَ اْلأَرْضِ وَ مَغارِبَهَا﴾ خُب اين معلوم ميشود كه خيلي وسيع است اين در اثر كرويّت زمين و داشتن مشرقهاي فراوان و مغربهاي فراوان معلوم ميشود منطقه خيلي وسيعي است اگر يك منطقه مشخصي باشد خُب بالأخره يك مشرق دارد يك مغرب و اما اگر وسيع باشد بين شرق و غربش فاصله زياد است الآن بين شرق ايران و غرب ايران تقريباً يك ساعت فاصله است هر جا از مشرقزمين كه آفتاب طلوع ميكند يك ساعت بعد در مغرب زمين آفتاب طلوع ميكند اما اگر خيلي وسيع باشد ميگويند اين منطقه و اين فلات وسيع مشرقهاي زياد و مغربهاي زياد دارد مصر تا بخشي از شام و مانند آن اين چنين است اين مقدار قابل توجهي از فلات وسيع قاره آفريقا را اينها گرفتند اين فرعونيها داشتند ﴿وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذينَ كانُوا يُسْتَضْعَفُونَ مَشارِقَ اْلأَرْضِ وَ مَغارِبَهَا الَّتي بارَكْنا فيها﴾ دوم اين است كه گذشته از گسترش زمين و وسعت منطقه سرزمين پربركت هم است كه خداوند فرمود به اينها بركت داديم بركتهاي آن روز هم در بخشهاي كشاورزي و دامداري و اينها خلاصه ميشد آب و هوايش خوب بود محيط زيستش خوب بود دامداريش خوب بود كشاورزياش هم خوب بود.
پرسش ...
پاسخ: اينها كه در يك خط واحد زندگي نميكردند كه مشارق و مغارب به وسيله همان طول و قصر منطقههاست هرچه به غرب نزديكتر باشد يا هر چه به شرق نزديكتر باشد مشرق و مغربهايش متعدد خواهد بود عرض فاصله زمين است از خط استوا، طول فاصله آن منطقه است از قسمت غرب قبلاً جزاير خالدات بود حالا جزاير ديگر است فاصله هر منطقهاي از غرب را نقطه غربي را كه قبلاً جزاير خالدات بود الآن جزاير ديگر است به آن ميگويند طول بلاد فاصله هر منطقهاي از منطقه استوا را ميگويند عرض بلاد خُب فرمود ما اين سرزمين وسيع را پربركت قرار داديم پربركت بودن در قرآن كريم براي زمينهاي مخصوص است كه بعضي از زمين را ما قرينه داريم كه آنها مراد نيست يكي هم جريان مكه است كه فرمود: ﴿إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذي بِبَكَّةَ مُبارَكًا﴾[27] آنجا بركت هست اما دو محذور است يكي اينكه آن سرزمين، سرزمين پربركت نيست براي اينكه آنجا هم منطقه استوايي است نه آبش فراوان است نه هوايش مساعد است نه جا براي كشاورزي است نه جا براي دامداري است اين را دعاي ابراهيم خليل(سلام الله عليه) ﴿يُجْبى إِلَيْهِ ثَمَراتُ كُلِّ شَيْءٍ﴾[28] اينجا جاي جبايه است هرچه هست واردات است و ذات اقدس الهي هم نفرمود كه از خود ميرويد فرمود: ﴿أَوَ لَم يَرَوْا﴾ به همين حرم كه ﴿يُجْبى إِلَيْهِ ثَمَراتُ كُلِّ شَيْءٍ﴾ همه جا از دنيا ميوههاي خوب است ميآورند آنجا خودش كه چيزي ندارد نفرمود آنجا جاي پربركت است كه وجود مبارك خليل حق هم دعا كرد كه خدايا ﴿وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ﴾[29] بله اما ﴿وَارْزُقْهُم مِنَ الَّثمَرَاتِ﴾ كه ديگر آبي آنجا ندارد خُب منطقه مكه، منا جز يك سلسله سنگلاخها چيزي ندارد كه جا براي كشاورزي و دامداري نيست حالا منطقههاي دورتر گاهي ممكن است يك مختصر كشاورزي بشود اما آن فلات مخصوص اطراف مكه جا براي كشاورزي و دامداري نيست اما فرمود اين حرم كه ﴿وَ يُتَخَطَّفُ النّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ﴾ ﴿أَوَ لَمْ يَرَوْا﴾[30] فرمود در جاهاي ديگر هرچه از غارتگري است و آدمربايي اما اينجا جاي امن است يك، ﴿يُجْبى إِلَيْهِ ثَمَراتُ كُلِّ شَيْءٍ﴾ دو، آنجا ثمرات دارد ولي خود سرزمين پربركت نيست در حالي كه ظاهر آيه اين است كه خود سرزمين پربركت باشد محذور دوم آن است كه اينها كه به حجاز نرفته بودند كه يعني اين بنياسرائيل اگر حكومتي هم تشكيل دادند در همان منطقه آفريقا بود در همان بخش مصر بود يا بخشي از شام بود و مانند آن
پرسش ...
پاسخ: بله البته آن درست است اما منظور اين است كه سرزمين مكه كه شهر خود پيغمبر بود ديرتر از همه به پيغمبر ايمان آورد آن هم با زور «ما اسلموا ولكن استسلموا»[31] حضرت امير(سلام الله عليه) فرمود اين مردم هنوز هم كه هنوز است بازارشان به عنوان بازار ابوسفيان است فرمود اينها «ما اسلموا ولكن استسلموا» اين دودمان اموي قبل از فتح مكه كافر بودند بعدش هم منافق شدند يك روز ايمان نياوردند اينها، اينها چه وقت مؤمن شدند سرانشان اينطور بود الي اليوم هم همين طور است اين چنين نيست كه اينها بعد از فتح مكه ﴿يَدْخُلُونَ في دينِ اللّهِ أَفْواجًا﴾[32] با اينكه مردم ﴿يَدْخُلُونَ في دينِ اللّهِ أَفْواجًا﴾ دسته دسته، فوج فوج ايمان ميآوردند اينها «اظهروا الاسلام و ابتر الكفر ما اسلموا بل استسلموا»[33] اين از بيانات نوراني حضرت امير است كه اينها مسلم نشدند مستسلم شدند خُب.
پرسش ...
پاسخ: حالا آن را در سورهٴ مباركهٴ «كهف» بايد مشخص كرد آن چون وسيع است آن شواهد فراواني دارد كه منطقههاي وسيع را گرفتند همين اسكندر حالا يا آن ذوالقرنين است يا نه اين بنياسرائيل كه وارد يك چنين سرزميني شدند بالأخره بايد كه اين سرزمين وسيع باشد يك، و پربركت هم باشد دو، اين نميتواند حجاز باشد به آن دو نكتهاي كه گفته شد ميتواند شام باشد منطقه فلسطين باشد خود مصر باشد براي اينكه درباره اين زمينهها ذات اقدس الهي در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» آيه اول اين چنين اشاره فرمود كه ﴿سُبْحانَ الَّذي أَسْريٰ بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَي الْمَسْجِدِ اْلأَقْصَي الَّذي بارَكْنا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آياتِنا إِنَّهُ هُوَ السَّميعُ الْبَصيرُ﴾ فرمود آن سرزمين و آن منطقه را ما پربركت قرارداديم اين يك، چه اينكه جريان ابراهيم و لوط(سلام الله عليهما) و همچنين جريان سليمان(سلام الله عليه) اينها در همان فلات شام و اينها بودند كه ميتواند زمين پربركت باشد سورهٴ مباركهٴ «انبياء» اين است كه وقتي كه آنها خواستند به ابراهيم(سلام الله عليه) آسيب برسانند ﴿قُلْنا يا نارُ كُوني بَرْدًا وَ سَلامًا عَلي إِبْراهيمَ ٭ وَ أَرادُوا بِهِ كَيْدًا فَجَعَلْناهُمُ اْلأَخْسَرينَ ٭ وَ نَجَّيْناهُ وَ لُوطًا إِلَي اْلأَرْضِ الَّتي﴾[34] ميان شام و آن طرفها برديم در آيهٴ 81 سورهٴ مباركهٴ «انبياء» هم آمده است ﴿وَلِسُلَيْمانَ الرِّيحَ عَاصِفَةً تَجْرِي بِأَمْرِهِ إِلَي الأرْضِ الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا﴾ اين سرزمين پربركت شام و امثال شام در همان محدوده ميتواند مشمول اين آيه باشد اما حالا اگر واقعاً مصر باشد اينها چگونه از دريا گذشتند و چگونه بعد از گذشت از دريا دوباره به مصر رسيدند نياز به بحث تاريخي است اينها از كدام راه رفتند آيا از نيل گذشتند [از] درياي سرخ گذشتند [از] راه آبي ديگر گذشتند يك، موقع برگشتن از كدام راه آمدند؟ با موساي كليم آمدند؟ كه قرآن چيزي در اين زمينه ندارد اين ﴿أَرْبَعينَ سَنَةً يَتيهُونَ فِي اْلأَرْضِ﴾[35] بعد از چهل سال سرگرداني به طرف سرزمين بيتالمقدس رفتند به ﴿الأرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِي كَتَبَ اللّهُ لَكُمْ﴾[36] رفتند نه دوباره به مصر برگشتند برگشت اينها به مصر اثباتش آسان نيست بعدها البته چرا وقتي كه موساي كليم و هارون(سلام الله عليهما) رحلت كردند بعد از گذشت مدتهاي طولاني وجود مبارك سليمان بعد پسرش داود(سلام الله عليهما) اينها حكومت كردند و آن فلات را خوب اداره كردند متأسفانه طولي نكشيد در اثر بيكفايتي همينها و اختلاف اينها كه بعد بخت نصّر بر اينها مسلط شد يك، بعد ايرانيها سلطه پيدا كردند دو، بعد نمايندگان اسكندر بر اينها مسلط شدند سه، بعد تحت سلطه رومان قرار گرفتند چهار، يك بيان بسيار بلند و نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) در نهجالبلاغه در خطبه قاصعه دارد آن بحبوحه اختلاف و درگيري عصر حضرت امير كه داشتند حضرت را تنها ميگذاشتند فرمود اين حرف را از من بشنويد تحليل من ميكنم و درست تحليل ميكنم به فكر دنيايتان باشيد لااقل براي اينكه اين بيگانهها اگر مسلط بشوند به احدي رحم نميكنند اينطور نيست كه حالا ديني براي شما بگذارند هيچ، دنيايي براي شما بگذارند هيچ، از اين قبيل نيست اين خيالها را نكنيد دينتان را كه يكجا ميبرند بعد دنيا هم اين چنين نيست كه حالا به شما كه وزير و وكيل هستيد يا سِمَتي داريد يا با عزت و آبرو زندگي ميكنيد به شما پستهاي كليدي بدهند اموالتان را مصادره كنند بعد شما را چاربدار ميكنند آن روز رانندگي كه نبود اتومبيل كه نبود الآن ميگويند اگر خداي ناكرده مسلط بشوند شما را كمك راننده ميكنند ميبينيد اينهايي كه از هر دري افتادند ماشينشويي كارشان است اين ماشينشويي هم چاربداري سابق است چون نهجالبلاغه مثل قرآن كريم مهجور است در حوزههاست درسهايي كه پيام داشته باشد يعني آدم را هر لحظه بيدار بكند كم است اين درسهايي كه ما ميخوانيم خُب درس است اما يك درسي كه هر لحظه آدم را تكان بدهد، بيدار بكند يعني وقتي آدم بحث ميكند بيدار بشود، ميگويد بيدار بشود، ميشنود بيدار بشود، مطالعه ميكند بيدار بشود فرق قرآن و نهجالبلاغه با درسهاي حرفهاي ما اين است در اين خطبه قاصعه حتماً مطالعه كنيد مباحثه كنيد حضرت فرمود وضع اين است يك روزگاري بود مردم در جاهليت به سر ميبردند ابراهيمي آمد و بتشكني كرد و قيامي كرد و مبارزهاي كرد و حكومتي تشكيل داد و دين مردم را زنده كرد و مردم در سايه دين عزيزانه زندگي كردند اين براي اين بعد فرزندان خب حالا وجود مبارك داود و سليمان ادامه دهندگان راه آنها بودند كه حسابش محفوظ است بعد چه شد؟ همه اينها پيغمبر بودند و فرزندان اينها پيغمبرزاده بودند و به تعبير قرآن ائمه هم بودند چون خود خليل خدا امام بود ﴿وَ إِذِ ابْتَلي إِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنّي جاعِلُكَ لِلنّاسِ إِمامًا قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتي قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظّالِمينَ﴾[37] وگرنه بقيه را كه امام كرده بود ظالمين را ذريه نكرد بقيه را كه ﴿وَمِن ذُرِّيَّتِهِمَا مُحْسِنٌ وَظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ مُبِينٌ﴾[38] اگر ذراري خليل خدا(سلام الله عليه) بعضي محسن بودند بعضي ظالم پس بعضي را ائمه كرد خُب وجود مبارك حضرت امير ميفرمايد كه ابراهيم آمد و بعد كم كم داود و سليمان حسابشان گذشت بقيه از بازماندگان اينها پيغمبرزاده بودند امامزاده بودند محترم بودند در اثر همين اختلافات داخلي و گوش ندادن به ولايت و رهبري به جان هم افتادند وقتي به جان هم افتادند اكاسره و قياصره اينها در نهج البلاغه در خطبه غاصعه است اكاسره و قياصره اكاسره همين كسراها و سلاطين ايران را ميگفتند قياصره همين قيصرها و حكمرانان رم را ميگفتند آن روز روي كره زمين همين دو ابرقدرت زندگي ميكردند بقيه زير اقمار همينها بودند مثل اينكه قبل از فروپاشي نظام شوروي يك ابرقدرتي بود به نام شوروي يك ابرقدرتي هم بود به نام آمريكا آن روز دو ابر قدرت بيشتر نبود و ديگران زير سلطه اينها بودند قرآن هم وقتي كه ميخواهد خبر بدهد ميگويد كه روميها شكست خوردند ديگر نميگويد كه چه كسي را شكست دادند لازم نيست بگويد چه كسي را شكست دادند كه معلوم است وقتي روم شكست ميخورد از ايران شكست ميخورد ﴿الم ٭ غُلِبَتِ الرُّومُ﴾[39] خُب چه كسي غالب شد؟ گفت لازم ندارد كه براي اينكه كسي نميتواند روم را شكست بدهد الا ايران ﴿الم ٭ غُلِبَتِ الرُّومُ﴾ مثل اينكه اگر بگويند آمريكا شكست خورد در آن روزگار يعني شوروي پيروز شد اگر ميگفتند شوروي شكست خورد يعني آمريكا پيروز شد اگر دو ابرقدرت به جان هم افتادند و ديگران زير سلطه اينها هستند وقتي بگويند شوروي شكست خورد يعني آمريكا پيروز شد البته بعد از آمدن اسلام بالاترين حرف را او دارد ميزند كه هر دو ابرقدرت را به لطف الهي انشاءالله از بين خواهد برد براي اينكه از نظر بحثهاي تاريخي آن روز اينطور بود وجود مبارك حضرت فرمود كه اين پيغمبر زادهها، اين امام زادهها خيال ميكردند هميشه محترماند بعد اكاسره از ايران برخاستند قياصره از روم برخاستند باهم ساختند اين پيغمبرزادهها را به اسارت گرفتند اينها را «إخوان دبر و وبر»[40] همين اين پيغمبرزادهها را چاربدار كردند دبر و وبر همين است وبر همين قسمت موي شتر است جلوي شتر پارچههاي وبري وبري كرك شتر را ميگويند وبر خُب آن چابدارها عهدهدار چيدن و تميز كردن موهاي اين شتر هستند ديگر دبر يعني زخم روي دوش شتر اين شتر باربر بعد دوشش زخم ميشود تيمار ميخواهد خُب چاربدار بايد تيمار كند ديگر اصحاب دبر يعني چاربدار اصحاب وبر يعني چاربدار فرمود اينها اگر مسلط بشوند پيغمبرزادهها را چاربدار كردند شما كه كسي نيستيد كه بياييد و من را تنها نگذاريد بياييد و دست از اين اختلاف برداريد اين اسلام براي هيچ كس نيست براي خداست اين انقلاب براي هيچ كس نيست براي خداست اين كشور براي هيچ كس نيست براي خداست اين عزت و شرفي كه پانصد هزار بالاخره شهيد و آزاده و مفقود و جانباز فداكاري كردند كه خدا همه اينها را با شهداي كربلا محشور كند اين عزت و آبرو براي هيچ كس نيست براي خداست فرمود بياييد براي رضاي خدا دست از اين اختلاف برداريد كسي را متهم نكنيد قلمتان بيانتان بنانتان را مواظب باشيد اگر يك كسي به شما اهانت كرده است يكي دو روز شما صبر بكنيد بالأخره برميگردند فرمود اين كار را نكنيد وگرنه اين اكاسره و قياصره به سر شما آنچه درميآورند كه به سر پيغمبرزادهها و امامزادههاي ابراهيم و اسماعيل و داود درآوردند و همين كار هم شد بعد از اينكه حضرت امير را با آن وضع شهيد كردند خُب اين سرجون و امثال ذلك در دربار معاويه مسيحي بودند شما وقتي جريان كربلا سيدالشهداء(سلام الله عليه) ميبينيد ميبينيد كه آن كه در ميدان كربلا ارتباط تنگاتنگ با اين نيروها دارد يك آخوندزاده است همين عمربنسعد پدرش از آن آخوندها و روحانيان و روحانينمايي آن روز بود كه نماز جماعت را او ميخواند نماز جماعت را به اقتداي همين آخوندزاده ميخواندند وقتي هم كه ميخواهد فرمان آتش بدهد ميگفت «يا خيرالله ابشري» اينها هم براي رضاي خدا آمده بودند كربلا براي اينكه بهشت بروند فقط سرانشان ميفهميدند چه خبر است همه اينها را از پا منبريهاي حضرت امير آوردند اينها ديگر اين سي هزار نفر را از شام نياوردند كه مگر ممكن بود سي هزار نفر را آن روز از شام كسي برود كربلا در ظرف چند روز وجود مبارك سيدالشهداء دوم محرم آمد عمر سعد ملعون سوم محرم آمد يك هفته طول نكشيد اين كربلا پر شد از اين سي هزار اينها همه براي كوفه و اطراف كوفه بودند ديگر همه پشت سر حضرت امير نماز خواندند همه اينها بودند براي رضاي خدا آمدند فقط سرانشان ميدانستند چه خبر است پس مردم را ميشود هر طوري شوراند خُب يك آخوندزاده روحانينما را آنجا آوردند نماز جماعت را چهار پنج وقت را آنجا برايشان بخواند يك، چند قدم فاصله داشت اين ابنزياد ملعون اين دستور را در كوفه ميداد دو، چند قدم دورتر شام را كه ميبينيد، ميبينيد سرجون مسيحي اين از روم آمده فرمان آتش را او ميداد خُب اين مسيحي در دربار يزيد چه كار ميكرد؟ اينها را معاويه قبلاً رديف كرده بود آماده كرده بود بعد از جريان كربلاي سالار شهيدان(سلام الله عليه) گذشت بر اسلام تا زمان امام راحل تا زمان امام راحل از آن روز اينكه ميگويند سلسله منحوس 2500 ساله 2500 ساله اين دوران شاهنشاهي هميشه از اشكانيان و ساسانيان و سامانيان و از اينها كه نبودند اين وسطها هم به نام حكومت اسلامي بود امويان بودند، مروانيان بودند ساليان متمادي عباسيان بودند اينها همهشان جزو حلقات پليد همين سلسله 2500 ساله شاهنشاهي بودند ديگر عقد الفريد نقل ميكند از جريان صلح تحميلي وجود مبارك امام مجتبي(سلام الله عليه) در يك مراسم سلام رسمي همه كه وارد ميشدند به معاويه ميگفتند «السلام عليك يا امير المؤمنين» الآن هم طالبان اين ملّا عمر خودش را اميرالمؤمنين جا زده مردم در هر عصر ميشود گرداند اينطور نيست چه چيزي روشن شده چه كسي روشن و آگاه است الآن كه الآن ترمينالي درست كردند در فضا شما ميبينيد ايستگاه مير الآن يك ترمينال مسافربري فضانوردان است اينقدر از نظر علم رشد كردند اما ميليونها نفر در برابر گاو و مدفوع گاو در هند آن چنان تقديس ميكنند كه ما آب زمزم را تكريم ميكنيم مگر ميشود مدفوع گاو را آنجا اهانت كرد اليوم پس ميشود در عصر فضا مردم را در جاهليت جهلا نگه داشت اينكه تاريخ بيهقي و تاريخ ناسخ نيست اين اليوم شما ميبينيد ميليونها نفر دارند ادرار گاو را تقديس ميكنند مثل آب زمزم، اليوم پس ميشود از نظر صنعتي و اتمي هم خيلي از ما جلو هستند مگر ما چيز اتمي داريم؟ هند دارد، صنايع سنگين دارد؟ هند دارد پس ميشود ملتي اتم داشته باشد و ادرارپرست ميشود مردم را به هر وضعي كه برد، برد آن وقت بعد از آن اين امويان و مروانيان و عباسيان ساليان متمادي به عنوان خليفه مسلمين همين حلقات را تشكيل ميدادند شده اين سلسله ننگين شاهنشاهي 2500 ساله اين اكاسره و قياصره خطرش را وجود مبارك حضرت امير در سخنراني خطبه قاصعه كه طولانيترين خطبه است در نهجالبلاغه گوشزد كرده فرمود اينها وضعش اين است.
«اعاذنا الله من شرور انفسنا و سيئات اعمالنا»
«والحمد لله رب العالمين»