درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

77/11/07

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/سوره اعراف/آیه 130 تا 134

 

﴿وَ لَقَدْ أَخَذْنا آلَ‌فِرْعَوْنَ بِالسِّنينَ وَ نَقْصٍ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ﴾ ﴿فَإِذا جاءَتْهُمُ الْحَسَنَةُ قالُوا لَنا هذِه وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَطَّيَّرُوا بِمُوسي وَ مَنْ مَعَهُ أَلا إِنَّما طائِرُهُمْ عِنْدَ اللّهِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ﴾ ﴿وَ قالُوا مَهْما تَأْتِنا بِهِ مِنْ آيَةٍ لِتَسْحَرَنا بِها فَما نَحْنُ لَكَ بِمُؤْمِنينَ﴾ ﴿فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمُ الطُّوفانَ وَ الْجَرادَ وَ الْقُمَّلَ وَ الضَّفادِعَ وَ الدَّمَ آياتٍ مُفَصَّلاتٍ فَاسْتَكْبَرُوا وَ كانُوا قَوْمًا مُجْرِمينَ﴾ ﴿وَ لَمّا وَقَعَ عَلَيْهِمُ الرِّجْزُ قالُوا يا مُوسَي ادْعُ لَنا رَبَّكَ بِما عَهِدَ عِنْدَكَ لَئِنْ كَشَفْتَ عَنَّا الرِّجْزَ لَنُؤْمِنَنَّ لَكَ وَ لَنُرْسِلَنَّ مَعَكَ بَني إِسْرائيلَ﴾

 

براي تكامل انسان قرآن كريم هم معرفت را و هم عقيدت را لازم مي‌داند اولاً شناخت صحيح از جهان كه اين منشأ پيدايش عالم و آدم چيست و بعد هم برابر اين معرفت عقيده پيدا كند چون معرفت و علم مقدمه است براي عقيده و ايمان و اگر معرفت و علم بود و ايمان نبود چنين علمي حجت است براي انسان نه نور باشد و مشكل انسان را حل كند اگر معرفت نبود و جهل بود منشأ عقيده‌هاي باطل و خرافي است و اگر معرفت بود ولي ايمان نبود مي‌شود حجت علي الانسان پس اين دو امر را قرآن كريم كنار هم ذكر مي‌كند لذا براهين توحيدي را اول ياد مي‌كند بعد دعوت به ايمان.

مطلب دوم آن است كه فرعون گرچه گفت: ﴿إِنّا فَوْقَهُمْ قاهِرُونَ﴾[1] يعني ما فعلاً بر اينها مسلطيم اما منظور اين نيست كه ما فعلاً مسلطيم بعداً هم اينها اگر بخواهند مشكلي ايجاد بكنند ما فرزندانشان را مي‌كشيم بلكه هم‌اكنون تصميم گرفتند كه قائله اينها را ختم بكنند و اين فساد را به گمان خودشان بردارند و دليل اينكه چنين تصميمي را گرفتند اين است كه گفتند: ﴿إِنّا فَوْقَهُمْ قاهِرُونَ﴾[2] يك چنين قدرتي داريم مشاوران سياسي فرعون به او گفتند كه الآن اينها دارند فساد مي‌كنند ﴿أَ تَذَرُ مُوسي وَ قَوْمَهُ لِيُفْسِدُوا فِي اْلأَرْضِ وَ يَذَرَكَ وَ آلِهَتَكَ﴾[3] اينها گفتند نه ما همين الآن قادريم و تصميم مي‌گيريم نه اينكه الآن كه قادريم بعداً جلوي فسادشان را مي‌گيريم آنها مشاوران سياسي فرعون آنها الآن دارند فساد مي‌كنند به زعم آنها.

مطلب ديگر آن است كه برخي از مفسرين گفته‌اند ﴿وَيَذَرَكَ وَآلِهَتَكَ﴾ يعني تو را و آن بتها و مجسمه‌هايي كه به صورت تو ساخته‌اند و آن مجسمه‌ها را تكريم مي‌كنند براي اينكه به تو نزديك بشوند موسي و قوم موسي اينها را اهانت مي‌كنند يعني نه تنها تو را بلكه آن مجسمه‌ها و بتهايي كه به صورت تو تراشيده شد و مردم آن بتها را عبادت مي‌كنند تا به تو نزديك بشوند متقرب بشوند آنها را هم مورد تحقير قرار مي‌دهند كه اگر معنا اين باشد ديگر نمي‌شود استفاده كرد كه خود فرعون بت‌پرست بود ظاهراً معنا اين نيست. اما اين آيه محل بحث يعني آيه 130 سورهٴ مباركهٴ «اعراف» كه محل بحث است ذات اقدس الهي اين قصه را با سوگند ياد كرد فرمود ما تحقيقاً اين كار را كرديم ﴿وَلَقَدْ أَخَذْنَا آلَ‌فِرْعَوْنَ﴾ ما يقيناً اين كار را كرديم با سوگند و ممكن است كه بني‌اسرائيل اگر مزرع و مرتعي داشتند از اين عذاب الهي مصون مانده باشند چون حادثه اگر طبيعي باشد اگر باران بيايد همه جا مي‌آيد و اگر خشكسالي است براي همه است لكن اگر صبغه اعجاز داشت هر جايي را كه خدا بخواهد باران مي‌بارد و هر جا كه نخواست نمي‌بارد نظير اينكه ﴿سَخَّرَها عَلَيْهِمْ سَبْعَ لَيالٍ وَ ثَمانِيَةَ أَيّامٍ﴾[4] آن تندبادي كه آمده است فقط كفار را از بين مي‌برد به مؤمن كار نداشت اگر يك چيزي امر عادي باشد خب به همه مي‌رسد يكسان به همه مي‌رسد اما اگر معجزه باشد ممكن است كه دامنگير تبهكاران باشد و كاري به مؤمن نداشته باشد لذا ممكن است در همان سالها بني‌اسرائيل معذّب نبودند ولي آل فرعون در عذاب بودند ﴿وَ لَقَدْ أَخَذْنا آلَ فِرْعَوْنَ بِالسِّنينَ﴾.

مطلب ديگر آن است كه هر سالي كه قحطي و خشكسالي باشد مي‌گويند سنه اما اگر نعمت فراوان باشد نمي‌گويند سنه سرّش آن است كه آن نادر تاريخي مي‌شود آن فراواني كه غالب سالهاست آن ديگر شهرتي پيدا نمي‌كند آن ديگر تاريخ نمي‌شود يك سال كه قحطي افتاد يا گرسنگي مي‌گويند سال مجاعه يا سنه مجاعه از اين جهت سالها يا عادي است يا فوق عادي است يا دون عادي است اگر عادي و فوق عادي باشد چون فوق عادي هم فراوان است منتها به فراواني عادت نيست نمي‌گويند سنه اما اگر قحطي باشد چون خيلي كم است مي‌گويند سنه پس اگر چنانچه از قحطي به سنه ياد شده است روي اين جهت است گرچه برخيها همان‌طوري كه در مجمع‌البيان ملاحظه فرموديد نقل كرده‌اند كه سنه يعني قحطي نه سال قحطي ﴿وَ لَقَدْ أَخَذْنا آلَ فِرْعَوْنَ بِالسِّنينَ وَ نَقْصٍ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ﴾ تا متذكر بشوند كه اين نعمتها به دست فرعون نيست كه بگويد: ﴿أَنَا رَبُّكُمُ الأعْلَي﴾[5] يا ﴿مَا عَلِمْتُ لَكُم مِنْ إِلهٍ غَيْرِي﴾[6] بلكه منشأ اين نعم ذات اقدس الهي است ضعف مردم از نظر مقاومت بوسيله اين آيهٴ 131 مشخص مي‌شود در اين آيه هم حرفهايي كه در اين آيه به كار رفت هم موادي كه در اين آيه به كار رفت هم صوري كه در اين آيه به كار رفت هم چهره برخي از كلماتي كه در اين آيه به كار رفت از چهار جهت نشان مي‌دهد كه بين حسنه و سيئه فرق است بين رحمت و غضب فرق است بين نعمت و قحطي و خشكسالي فرق است براي اينكه درباره رفاه و نعمت و حسنه اين چهار خصوصيت را رعايت فرمود: ﴿فَإِذا جاءَتْهُمُ الْحَسَنَةُ قالُوا لَنا هذِه﴾ درباره سيئه چهار جهت مقابل را رعايت فرمود ﴿وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَطَّيَّرُوا بِمُوسي وَ مَنْ مَعَهُ﴾ فرمود اگر اينها از رفاه و فراواني و ارزاني برخوردار شدند مي‌گويند اينها در اثر لياقت ماست شايستگي ماست خودمان تلاش و كوشش كرديم يا عزيز هستيم از نژاد برتر هستيم و مانند آن و اگر گراني و قحطي تنگ‌دستي تنگنايي تهي‌دستي و مانند آن از دشواريهاي دنيا به اينها برسد اينها روي تطيّري كه دارند مي‌گويند روي نحوست موسي و مؤمنين است اينها يك قوم نحسي هستند ـ معاذ الله ـ و نحوست اينها باعث شده كه ما گرفتار قحطي و گراني و كم‌يابي شديم آن عناوين چهارگانه اين است كه در طرف حسنه اين چهار نكته ملحوظ شد حرف شرطش اذا است كه نشانه تحقق است نه شك مثل إن نيست اذا را براي شرط مي‌آورند و إن را هم براي شرط مي‌آورند اما آن شرط محقق است اين يك شرط مشكوك و معناي ظرفيت را هم بدهد باز همراه با تحقق است اين يك، تعبير به جاء كرده است به فعل ماضي كه نشانه تحقق است اين دو، ماده او كه مجئ او آمدن است وقتي يك شي مي‌آيد به تمامه مي‌آيد ديگر پس ماده آمدن به كار رفت با صورت فعل ماضي اذا هم كه نشانه تحقق است اذا نشانه تحقق يك، مجئ كه ماده است نشانه آمدن است دو، هيأت فعل ماضي هم نشانه تحقق است سه، حسنه هم كه همان‌طوري كه در بحث ديروز اشاره شد با الف و لام ياد شده است اين چهار، در مقابل چهار نكته منفي به كار برد فرمود و (و ان) كه نشانه شك است ديگر نفرمود اذا اين يك، از ماده اصابه استفاده كرد نه از ماده مجئ اصابه يعني برخورد كردن وقتي يك چيزي برخورد مي‌كند همه آن چيز برخورد نمي‌كند كه يك گوشه‌اش برخورد مي‌كند گاهي ممكن است كه احاطه كند بگيرد اما وقتي گفتند برخورد كرد يعني گوشه اين با او تماس گرفت و از هيأت فعل مضارع هم استفاده شده است كه نشانه تحقق نيست آنجا ماضي بود اينجا مضارع است آنجا مجئ بود اينجا اصابه است سيئه هم همان‌طوري كه در بحث ديروز اشاره شد است نكره ذكر شده نه معرفه خب اين نشانه آن است كه چنين گروهي در برابر نعمتهاي الهي كه يقيني و قطعي است خودشان را مستحق مي‌بينند اما اگر اندك مصيبتي به اينها برسد اينها شروع مي‌كنند به خرافات و بدقدمي و نحس بودن ﴿يَطَّيَّرُوا بِمُوسَي وَمَنْ مَعَهُ﴾.

مطلب بعدي آن است كه اين خرافات در اقوام و امم گذشته بود قبل از جريان موساي كليم(سلام الله عليه) بر اساس ﴿تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾[7] به اينها منتقل شده است سورهٴ مباركهٴ «نمل» آيهٴ 45 به بعد اين است ﴿وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحًا أَنِ اعْبُدُوا اللّهَ فَإِذا هُمْ فَريقانِ يَخْتَصِمُونَ ٭ قالَ يا قَوْمِ لِمَ تَسْتَعْجِلُونَ بِالسَّيِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ لَوْ لا تَسْتَغْفِرُونَ اللّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ ٭ قالُوا اطَّيَّرْنا بِكَ وَ بِمَنْ مَعَكَ﴾ خب اين براي قبل از قوم موساي كليم(سلام الله عليه) بود اينكه انبيا را نحس مي‌دانستند مؤمنين را نحس مي‌دانستند پيروان آنها را نحس مي‌دانستند اين از ديرزمان كفار و مشركان و مسرفين و مطرفين و طاغيان بود تا رسيد به آل فرعون و همچنين ادامه داشت تا اين عصرهاي اخير و زمانهاي اخير قبل از انقلاب و عصر پهلوي هم اين‌چنين بود مؤمنين را نحس مي‌دانستند روحانيت را نحس مي‌دانستند مي‌گفتند اگر يك روحاني سوار اتومبيل بشود اتومبيل خراب مي‌شود عده‌اي هم باور كرده بودند زمان رضاخان اين‌طور بود اين فكر ثمود اين فكر فرعون اين فكر ساير تبهكاران ادامه داشت بر اساس ﴿تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ پاسخي كه انبياي الهي به اين خرافات مي‌دهند مي‌فرمايند اولاً در جهان چيزي نحس نيست عالم بر اساس لطف و مهر الهي اداره مي‌شود اين يك، اگر جايي شرّ و بدي است منشأش خود انسان تبهكار است نه جاي ديگر پس. نشأ نحس خود اين انسان است اين است كه قرآن كريم مي‌فرمايد نحس خود شماييد اينكه در سورهٴ مباركهٴ «يس» آنها كه ادعاي نحس بودن مؤمنين را داشتند در آيهٴ هجده سورهٴ «يس» ﴿قالُوا إِنّا تَطَيَّرْنا بِكُمْ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهُوا لَنَرْجُمَنَّكُمْ وَ لَيَمَسَّنَّكُمْ مِنّا عَذابٌ أَليمٌ ٭ قالُوا طائِرُكُمْ مَعَكُمْ﴾ اين نحس بودن شما با خود شماست اين تشئم با خود شماست البته چون بد رفتاريد ذات اقدس الهي هم به شما كيفر مي‌دهد لذا من عندالله هست من‌الله نيست من عندالله است مثل اينكه نسيمي مي‌وزد و بوي بد كنيف را ظاهر مي‌كند.

‌پرسش ...

پاسخ: حالا آن هم يك روايتي است كه به خواست خدا مي‌خوانيم كه از وجود مبارك حضرت هادي(سلام الله عليه) است اين ﴿فِي يَوْمٍ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ﴾[8] كه در قرآن كريم هست آن روز از ايام‌الله بود و بسيار روز پربركت بود براي پيغمبر آن عصر و مؤمنين نسبت به اين كفاري كه گرفتار عذاب شدند ﴿فِي يَوْمٍ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ﴾ شد وگرنه همان روز روز پربركت بود براي مؤمنين چون روز پيروزي مؤمنين است اين 22 بهمن روز نحس بود براي آل‌پهلوي در حالي كه جزء ايام الله است براي مؤمنين اين‌طور است حالا مي‌خوانيم آن روايت را به خواست خدا. ﴿قالُوا إِنّا تَطَيَّرْنا بِكُمْ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهُوا لَنَرْجُمَنَّكُمْ وَ لَيَمَسَّنَّكُمْ مِنّا عَذابٌ أَليمٌ ٭ قالُوا طائِرُكُمْ مَعَكُمْ أَ إِنْ ذُكِّرْتُمْ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ﴾ لذا حضرت صالح(سلام الله عليه) به قوم خود يعني ثمود كه آنها گفتند: ﴿قَالُوا اطَّيَّرْنَا بِكَ﴾[9] ﴿قَالَ طَائِرُكُمْ عِندَ اللَّهِ﴾[10] منشأ اين نحس خود شماييد و اين از نحوه كيفر دادن ذات اقدس الهي نشأت مي‌گيرد «بد كني بد آيدت جف القلم». خب پس نحس از خود انسان نشأت مي‌گيرد يك وقت است انسان مبارك است نظير مسيح و روح خدا(سلام الله عليه) ﴿وَ جَعَلَني مُبارَكًا أَيْنَ ما كُنْتُ﴾[11] اي نفعك در روايت آن ﴿مُبَارَكاً﴾ به نفعك تصريح شده است وجود مبارك عيسي(سلام الله عليه) كه مي‌فرمايد: ﴿وَ جَعَلَني مُبارَكًا أَيْنَ ما كُنْتُ﴾ يعني نفاعاً من هر جا باشم پربركتم خب يك چنين انساني منشأ بركتش از هر جا باشد برخي در حدي هستند كه ﴿أَيْنَما يُوَجِّهْهُ لا يَأْتِ بِخَيْرٍ﴾[12] كه به عنوان مثل ذات اقدس الهي ياد كرده است هر جا او را بفرستيد بي‌بركت برمي‌گردد اين با خودش نحس را مي‌برد اين نحس سيار است بنابراين در جهان جز نظم و خير چيز ديگر نيست ﴿وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَطَّيَّرُوا بِمُوسي وَ مَنْ مَعَهُ أَلا إِنَّما طائِرُهُمْ عِنْدَ اللّهِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ﴾ اين مؤاخذه‌هايي كه شده است اين قحطي و گراني كه دامنگرشان شد اين نقص ميوه‌ها و باغها كه دامنگيرشان شد منشأ تبهكاريهاي اينهاست آن‌گاه همين آل‌فرعون به موساي كليم(سلام الله عليه) گفتند: ﴿وَ قالُوا مَهْما تَأْتِنا بِهِ مِنْ آيَةٍ لِتَسْحَرَنا بِها فَما نَحْنُ لَكَ بِمُؤْمِنينَ﴾ تو هر نشانه‌اي بياوري تا ما مسحور كني ما به تو ايمان نمي‌آوريم آن يد بيضا و آن عصا از يك سو و اينها هم از سوي ديگر به عنوان آيات الهي بازگو مي‌شد اينها مي‌گفتند كه ما ايمان نمي‌آوريم تعبير به آيه كردن يا جنبه تحكم و استهزاء دارد براي اينكه آنها معتقد نبودند كه اينها آيه و معجزه است كه يا نه اينها را آيه سحر مي‌دانستند اگر يك امر خارق عادتي مي‌ديدند مي‌گفتند اين نشانه آن است كه الآن موسي مي‌خواهد سحر كند به هر تقدير آنها به معجزه معتقد نبودند و اگر تعبير به آيه مي‌كردند نه به آيت رسول‌الله نه به آيت الله معتقد نبودند يا به عنوان استهزاء بود يا به عنوان اينكه چيزي كه خودت آيه و نشانه مي‌داني يا نه اينها آيه سحر توست نشانه اين است كه مي‌خواهي سحر كني.

‌پرسش ...

پاسخ: اثر رواني دارد اثر فعلي نه خود شخص بالأخره وقتي تطيّر زد از نظر رواني هميشه دلهره دارد وگرنه از واقعيت نه، مثل اينكه خبر دروغ گاهي در انسان اثر مي‌گذارد انسان را پژمرده مي‌كند خب اين اثر رواني است و واقعيت كه ندارد.

﴿وَ قالُوا مَهْما تَأْتِنا بِهِ مِنْ آيَةٍ لِتَسْحَرَنا بِها فَما نَحْنُ لَكَ بِمُؤْمِنينَ اين با جمله اسميه آوردن و با اين تأكيد نشانه آن است كه ما اهل ايمان نيستيم به هر وسيله آن‌گاه ذات اقدس الهي براي اينكه هم از راه علم هم از راه عمل حجت را بر انسان تتميم بكند مي‌فرمايد: ﴿فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمُ الطُّوفانَ﴾ در بحثهاي قبل ملاحظه فرموديد كه ذات اقدس الهي در بخشهاي علمي تمام راههاي علمي را ارائه مي‌كند در بخشهاي عملي هم تمام راههاي عملي را ارائه مي‌كند تا انسان به مقصد برسد و به هلاكت نيفتد در بخشهاي علمي اگر حكمت لازم باشد حكمت [اگر] موعظه لازم باشد موعظه [اگر] جدال احسن لازم باشد جدال احسن قصص و داستان لازم باشد از راه ﴿يَقُصُّ عَلَي بَنِي‌إِسْرَائِيلَ﴾[13] و مانند آن، وعد وعيد دادن تبشير و انذار كردن هر جريان علمي لازم باشد بازگو مي‌كند اين يك، از نظر عملي گاهي نعمت فراوان مي‌دهد بلكه اينها شكر بكنند نشد اينها را به سختي و گراني قحطي مي‌آزمايد مي‌گيرد بلكه برگردند وقتي نشد يعني نه علم اثر كرد نه عمل اثر كرد آن‌گاه «آتش كه را بسوزد گر بو لهب نباشد». ببينيد تمام اين براهين را ذات اقدس الهي براي آل‌فرعون ارائه كرد از برهان عقلي ﴿قالَ رَبُّنَا الَّذي أَعْطي كُلَّ شَيْ‌ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدي﴾[14] كه در سورهٴ «طه» است وجود مبارك موساي كليم كه اول دست به عصا نبرده و او را مار نكرد كه براهين عقلي فراواني را اقامه كرد ﴿فَمَنْ رَبُّكُما يا مُوسي ٭ قالَ رَبُّنَا الَّذي أَعْطيٰ كُلَّ شَيْ‌ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدي﴾[15] اين گونه از براهين فلسفي كلامي عقلي همه را اقامه كرد موعظه كرد و قول ليّن هم ارائه كرد ﴿فَقُولاَ لَهُ قَوْلاً لَّيِّناً لَّعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَي﴾[16] نشد دست به عصا برد و او را اژدها كرد نشد يد بيضا ارائه كرد اينها حكمت و موعظه و جدال احسن تبشير و انذار و وعد و وعيد همه اينها كارهاي علمي بود و گذشت راههاي عملي را هم نشان دادند يك مقداري آنها را در رفاه گذاشتند بلكه شاكر باشند نشد آنها را در سختي قرار مي‌دهند بلكه متنبه بشوند اين بعد از اينكه ديد عصايي به صورت يك ماري دمان در آمديد سمراءيد بيضا شد مع‌ذلك ايمان نياورد يعني راههاي علمي گذشت حالا اينها راههاي عملي است يك مقدار فشار مي‌آورد بلكه برگردند، آنجا هم كه فرمود: ﴿وَ لَقَدْ أَخَذْنا آلَ فِرْعَوْنَ بِالسِّنينَ وَ نَقْصٍ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ﴾ اين در تمام اين بخشها جاري است يعني ما اينها را با اين امور عذاب مي‌كنيم يك عذاب مقطعي بلكه برگردند ﴿فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمُ الطُّوفانَ وَ الْجَرادَ وَ الْقُمَّلَ وَ الضَّفادِعَ وَ الدَّمَ آياتٍ مُفَصَّلاتٍ﴾ كه اينها نشانه‌هاي ما را ببينند وبرگردند اما اينها برنگشتند ﴿فَاسْتَكْبَرُوا وَ كانُوا قَوْمًا مُجْرِمينَ﴾ و هر باري كه اين‌گونه از عذابهاي مقطعي مي‌آورد اينها به موساي كليم(سلام الله عليه) پناهنده مي‌شدند كه [تو] از خدا بخواه اين عذابها را برطرف بكند ما ايمان مي‌آوريم ما اين كار را مي‌كرديم باز هم ايمان نمي‌آوردند تا اينكه سرانجام به اينجا رسيد فرمود كه ﴿فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْناهُمْ فِي الْيَمِّ﴾[17] همشان را ريختيم در دريا، خب ملاحظه فرموديد اين بعد از آن است كه به جايي رسيده است ﴿لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ﴾[18] يعني تمام راههاي علمي طي شد تمام راههاي عملي هم طي شد و هيچ اثر نكرد در اينها اما اينكه فرمود: ﴿فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمُ الطُّوفَانَ﴾ يعني اينها رسالتهاي ما را دارند طوفان را از آن جهت طوفان مي‌گويند براي اينكه طائف است دور مي‌زند احاطه مي‌كند حالا گرچه اختصاص پيدا كرده به تند باد و مانند آن هر رخدادي كه محيط به انسان باشد طواف بكند انسان را بگيرد مي‌گويند اين طوفان است حالا آب باشد هوا باشد علل و عوامل طبيعي ديگر باشد طوفان است يك چيزي كه يطوف و يحيط به او مي‌گويند طوفان ﴿فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمُ الطُّوفَانَ﴾ اينها رسالت الهي را دارند اگر كسي رسالت الهي را داشت ممكن است اين طوفان به كافر برسد به مؤمن نرسد نظير آن تندباد ﴿سَخَّرَها عَلَيْهِمْ سَبْعَ لَيالٍ وَ ثَمانِيَةَ أَيّامٍ﴾[19] جراد يعني ملخ قُمّل ظاهراً غير قَمل است اينكه در بدن انسان گاهي پيدا مي‌شود اگر اصول بهداشتي را دعايت نكنند قَمل است نه قُمّل آن شپش، اين شپشك چيزي است كه ظاهراً در گياهان پيدا مي‌شود كه اينها را دامنگير كشاوزي‌شان كرده و مصر را مستحضريد كه در آن روز مسئله معدن نفت و گاز و امثال ذلك نبود معمولاً آن روزگار اصولاً روزگار كشاورزي و دامداري محض بود اگر چنانچه اين‌گونه از آفتهاي كشاورزي بيايد ديگر اينها فلج‌اند راهي براي درآمد آنها نيست و از همان نيلي كه منشأ خير و بركت بود از همان جا شر دامنگيرشان شد از همان جا قورباغه‌ها در آمدند خداي سبحان از راهي كه انسان گمان نمي‌كند آدم را تنبيه مي‌كند در جريان جوشش آب در طوفان نوح(سلام الله عليه) خب از هر جا كه خدا بخواهد چشمه مي‌جوشاند چون اوست كه ﴿فَسَلَكَهُ يَنابيعَ فِي اْلأَرْضِ﴾[20] اين ترافيك تحت‌الارضي اين دوراهها سه‌راهها چهاررهها و كمتر و بيشتر زير زميني اين راهنمايي و رانندگي اينها به عهده كيست؟ چه كسي اينها را رهنمايي مي‌كند؟ چه كسي به جايي مي‌برد؟ چه كسي از جايي سر در مي‌آورد؟ چه كسي را به صورت چشمه و چاه و قنات در مي‌آورد؟ فرمود راهنما و رهبر همه اين آبهاي تحت‌الارضي الله است خداست وقتي باران را فرستاد به زمين فرو رفت يا برف را نازل كرد به زمين فرو رفت اوست كه ﴿فَسَلَكَهُ يَنَابِيعَ فِي الأرْضِ﴾ كجا ينبو ينبو بكند كجا چشمه چشمه بكند كجا سر در بياورد كار اوست. خب اگر اوست كه رهبري همه آبهاي تحت زمين به دست اوست و هر جا مصلحت بداند مي‌جوشاند و بالا مي‌آورد يك وقتي براي تنبيه از وسط تنور كه هميشه آتش در مي‌آيد حالا آب در مي‌آيد ﴿فارَ التَّنُّورُ قُلْنَا﴾[21] هيچ كس فكر نمي‌كرد كه آنجايي كه هميشه آتش بود حالا آب در آمده بالأخره دامنهاي كوه فراوان است براي جوشش آب حالا تنور نانوايي آب در بيايد براي چه؟ اين مي‌خواهد بفهماند كه من اگر بخواهم از جاي آتش هم آب در مي‌آورم اين همه دامنه‌هاي كوه بود اين همه سرزمين بود بالأخره مي‌خواهد طوفان بشود ديگر خب از هر جايي كه آب در بيايد زمين را مي‌گيرد اما فرمود نه من مي‌خواهم به شما نشان بدهم اينجايي كه تا به حال آتش ديديد حالا بايد آب ببينيد ﴿و فارَ التَّنُّورُ﴾ در جريان رود نيل هم به شرح ايضاً [همچنين] تا حال از اين نيل هرچه ديدند حالا هرچه در مي‌آيد قورباغه يكي دوتا هم نيست جمع محلي به الف و لام هست آنها را مفرد ذكر كرده اين را جمع فرموده فرمود: ﴿فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمُ الطُّوفانَ وَ الْجَرادَ﴾ كه اينها جنس است ﴿وَ الْقُمَّلَ وَ الضَّفادِعَ﴾ اينها هم كه مترفين بودند خانه‌هايشان كنار نيل بود براي اينكه در جريان فرعون كه قصرش كنار نيل بود مي‌گفت: ﴿هذِهِ الأنْهَارُ تَجْرِي مِن تَحْتِي﴾[22] يعني من تحت قصري، اينها بودند كه از مناظر طبيعي نيل استفاده مي‌كردند همان جا هم قصر مي‌ساختند وقتي مادر موسي(سلام الله عليهما) طبق الهام الهي اين بچه را در يك جعبه‌اي گذاشت و به ﴿فَاقْذِفيهِ فِي الْيَمِّ فَلْيُلْقِهِ الْيَمُّ بِالسّاحِلِ يَأْخُذْهُ عَدُوُّ لي وَ عَدُوُّ لَهُ﴾[23] اين نيل جعبه را آورد آورد تا جلوي قصر فرعون اينها همان‌جا قصر داشتند ديگر و همه بركتهاي كشاورزي و باغداري از همين نيل بود مناظر هم از همين نيل بود نسيم ملايم هم از همين نيل بود حالا قوباغه‌ها هم از همين نيل هستند ممكن است آن محرومين بني‌اسرائيل كه همين گوشه كنارها خانه ساخته بودند آنها از اين خطر محفوظ بودند فرمود: ﴿فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمُ الطُّوفانَ وَ الْجَرادَ وَ الْقُمَّلَ وَ الضَّفادِعَ وَ الدَّمَ﴾ حالا دم يا خون‌دماغ اينهاست كه مرتب به بيماري خون‌دماغ مبتلا مي‌شدند يا نه همين آبي را كه مي‌گرفتند وقتي يك ظرف آب مي‌گرفتند بني‌اسرائيل از اين آب مي‌خودند آب بود استفاده مي‌كردند آنها مي‌خواستند بخورند خون مي‌شد رود نيل براي اينها خون مي‌شد نه براي بني‌اسرائيل.

‌پرسش ...

پاسخ: جَمل نيست صحبت در اين است كه اين بيماري كشاورزي است ظاهراً نه آن حيواني كه در انسان پديد مي‌آيد فرمود اينها آياتي‌اند ﴿آيَاتٍ مُفَصَّلاَتٍ﴾ مفصلات يا معني روشن يا نه جدا جدا يك مدتي گرفتار طوفان بودند يك مدتي گرفتار جراد بودند يك مدتي گرفتار قُمّل بودند كه حيواني است كه از جراد و ملخ كوچك‌تر است يك مدتي گرفتار قورباغه بودند كه تمام زندگيشان را بهم مي‌زد يك مدتي گرفتار خون بودن حالا يا رعاف و خون‌دماغ يا خونين شدن آب نيل كه اينها جدا جدا بودند از نظر زمان يا نه آيات روشن الهي بود اما ﴿فَاسْتَكْبَرُوا﴾ باز هم ايمان نياوردند ﴿وَ كانُوا قَوْمًا مُجْرِمينَ﴾ اين ﴿كَانُوا﴾ نشانه استمرار است كه اصلاً سنت و سيرت پليد اينها جرم بود وقتي اين عذابها مي‌آمد اينها به جاي اينكه واقعاً برگردند بگويند يا الله به توسلهاي دروغين تن در مي‌دادند ﴿وَ لَمّا وَقَعَ عَلَيْهِمُ الرِّجْزُ﴾ وقتي عذاب الهي به اينها واقع مي‌شد آن پليدي بر اينها واقع مي‌شد بنابر استحقاقي كه داشتند ﴿قالُوا يا مُوسَي ادْعُ لَنا رَبَّكَ﴾ اينهاخودشان نمي‌گفتند يا الله جهنميها هم همين‌طور هستند غالب اين جهنميها آنجا هم كه هستنند باور نمي‌كنند مسئله برايشان روشن مي‌شود علم غير از ايمان است آنها به مالك(سلام الله عليه) كه مسئول جهنم است مي‌گويند: ﴿يا مالِكُ لِيَقْضِ عَلَيْنا رَبُّكَ﴾[24] از خدا بخواه كه جان ما را بگيرد اينگونه است. اينها هم الآن به رسول خدا مي‌گويند كه ازخدا بخواه كه مشكل را برطرف بكند ﴿وَ لَمّا وَقَعَ عَلَيْهِمُ الرِّجْزُ قالُوا يا مُوسَي ادْعُ لَنا رَبَّكَ بِما عَهِدَ عِنْدَكَ﴾ چون آن تعهد و ارتباطي كه خداي تو نزد تو داده است از خدا بخواه كه اين عذاب را از ما بردارد ما هم تعهد مي‌سپاريم كه ﴿لَئِنْ كَشَفْتَ عَنَّا﴾ تو وساطت كني از خدا بخواهي اين رجز و پليدي و عذاب را از ما بردارد ما حتماً به تو ايمان مي‌آوريم اين يك، كه تو را به عنوان رسول خدا مي‌دانيم و به خواسته تو هم عمل مي‌كنيم كه خواسته‌ات اين بود كه ﴿أَنْ أَرْسِلْ مَعَنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ﴾[25] خواسته‌ات اين بود كه بني‌اسرائيل را، آزاد بگذاري چون بني‌اسرائيل بردگان آل‌فرعون بودند كارگر رايگان اينها بودند يك مزدي به اينها مي‌دادند كه اينها بخورند و نميرند در حد يك زندگي حيواني حيوان را اگر كسي تغذيه مي‌كند براي اينكه بماند و كار كند آنها هم همين‌طور بودند موساي كليم فرمود اين بني‌اسرائيل را از اين بردگي آزاد كنيد به فرعون فرمود: ﴿وَ تِلْكَ نِعْمَةٌ تَمُنُّها عَلَيَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَني إِسْرائيلَ﴾[26] تعبيد كردي آنها را به بردگي كشاندي ﴿وَ لَنُرْسِلَنَّ مَعَكَ بَني إِسْرائيلَ﴾ آن‌گاه ذات اقدس الهي مي‌فرمايد به اينكه ما به اين درخواست اينها عمل كرديم ولي آنها متأسفانه همان آن راه استكبار قبلي را ادامه دادند اما درباره روايتي كه درباره نحس بود شايد يك وقتي اين روايت خوانده شد كه حسن‌بن علي‌بن‌شعبه(رضوان الله عليه) در كتاب شريف تحف‌العقول در ضمن نقل كلمات ابي‌الحسن الثالث كه وجود مبارك حضرت هادي(سلام الله عليه) امام دهم اين را نقل مي‌كند مي‌گويد كه حسن‌بن مسعود مي‌گويد كه من روزي وارد شدم به محضر ابي‌الحسن علي‌بن محمد حضرت هادي(سلام الله عليه) و انگشت من آسيب ديد و يك مرد سواري با من برخورد كرد و دوش من هم صدمه ديد و من در يك زحمتي واقع شدم كه بعضي از جامه‌هاي من هم پاره شد بعد من نزد خودم گفتم: «كفاني الله شرك من يوم فما أيشمك» من گفتم چه روز بدي بودي چقدر مشئوم بودي نه ميشوم «فما أيشمك» شئامت يعني زشتي فلان روز مشئوم است نه ميشوم، من در حضور حضرت هادي(سلام الله عليه) اين جمله را گفتم «كفاني الله شرك من يوم فما أيشمك» امام دهم(سلام الله عليه) فرمود يا حسن‌بن‌مسعود «هذا و انت تغشانا» تو چرا اين حرف را مي‌زني تو با اينكه نزد ما مي‌آيي به بيت ما آشنايي «ترمي بذنبك من لا ذنب له» گناه خودت را به عهده روز مي‌گذاري كه روز گناه ندارد روز گناهي نكرده است كه گفتي «شرك من يوم فما أيشمك» چه روز نحسي بودي بدي بودي، «قال الحسن» حسن‌بن‌مسعود مي‌گويد كه «فأثاب الي عقلي و تبينت خطئي» عقل من به من برگشت و من فهميدم اشتباه كردم به اما هادي(سلام الله عليه) عرض كردم «يا مولاي استغفر الله» من از خدا طلب بخشش مي‌كنم كه گناه خودم را به روز نسبت دادم آن‌گاه وجود مبارك حضرت هادي(سلام الله عليه) امام دهم طبق اين نقل فرمود يا حسن «ما ذنب الايام حتي صرتم تتشأمون بها اذا جوزيتم باعمالكم فيها» گناه روز چيست اگر شما كار بدي كرديد و كيفرتان را در يك روزي گرفتيد تقصير آن روز چيست، خب شما اول بايد بدانيد كه در جاي شلوغ با نظم برويد همين‌طور خودت را نكشاني و مواظب راه رفتنت باشي «ما ذنب الايام حتي صرتم تتشامون بها اذا جوزيتم باعمالكم فيها» آن‌گاه حسن‌بن‌مسعود مي‌گويد كه «انا استغفر الله ابدا و هي توبتي يا ابن‌رسول‌الله قال(عليه السلام) والله ما ينفعكم و لكن الله يعاقبكم بذمها علي ما لا ذم عليها فيه اما علمت يا حسن انّ الله هو المثيب و المعاقب و المجازي بالأعمال عاجلا و آجلا» مگر نمي‌داني كه غير از خدا هيچ چيز در عالم اثر ندارد روز مؤثر نيست روز ظرف كار است ظرف چه گناهي دارد اگر لطف الهي شامل حال كسي شد منشأ بركت الله است و اگر كيفر الهي در اثر بد رفتاري و تبهكاري كسي دامنگير او شد منشأ تنبيه آن عدل الهي است چه اينكه منشأ آن لطف آن فضل الهي است در قسم اول زمان نقشي ندارد فقط ظرف است وقتي اين بيان را حضرت هادي فرمود حسن‌بن‌مسعود مي‌گويد «قلت بلي يا مولاي قال(عليه السلام) لا تعد» ديگر برنگرد «ولا تجعل للايام صنعا في حكم الله»[27] مبادا روز را نحس بداني بگويي منشأ اين نحس اين روز بود و از روز و از زمان اثري به تو رسيد نه اين‌چنين نيست وقتي اين سخنان تمام شد حسن‌بن‌مسعود گفت بلي يا مولاي و اين را پذيرفت.

«و الحمد لله رب العالمين»

 


[1] اعراف/سوره7، آیه127.
[2] اعراف/سوره7، آیه127.
[3] اعراف/سوره7، آیه127.
[4] حاقه/سوره69، آیه7.
[5] نازعات/سوره79، آیه24.
[6] قصص/سوره28، آیه38.
[7] بقره/سوره2، آیه118.
[8] قمر/سوره54، آیه19.
[9] نمل/سوره27، آیه47.
[10] نمل/سوره27، آیه47.
[11] مریم/سوره19، آیه31.
[12] سوره نحل، ايه 76.
[13] نمل/سوره27، آیه76.
[14] طه/سوره20، آیه50.
[15] طه/سوره20، آیه49 ـ 50.
[16] طه/سوره20، آیه44.
[17] اعراف/سوره7، آیه136.
[18] انفال/سوره8، آیه42.
[19] حاقه/سوره69، آیه7.
[20] زمر/سوره39، آیه21.
[21] هود/سوره11، آیه40.
[22] زخرف/سوره43، آیه51.
[23] طه/سوره20، آیه39.
[24] زخرف/سوره43، آیه77.
[25] شعراء/سوره26، آیه17.
[26] شعراء/سوره26، آیه22.
[27] ـ تحف العقول، ص482.