77/11/05
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره اعراف/آیه 128 تا 129
﴿قالَ مُوسي لِقَوْمِهِ اسْتَعينُوا بِاللّهِ وَ اصْبِرُوا إِنَّ اْلأَرْضَ لِلّهِ يُورِثُها مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ﴾ ﴿قالُوا أُوذينا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَأْتِيَنا وَ مِنْ بَعْدِ ما جِئْتَنا قالَ عَسي رَبُّكُمْ أَنْ يُهْلِكَ عَدُوَّكُمْ وَ يَسْتَخْلِفَكُمْ فِي اْلأَرْضِ فَيَنْظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ﴾
منظور از قوم موسي خصوص بنياسرائيل نيستند منظور كسانياند كه به او ايمان آوردند خواه از بنياسرائيل خواه از غير بنياسرائيل البته غلبه با بنياسرائيل بود.
مطلب دوم آن است كه فرعون با قدرت قاهرانه تحديد كرد نگفت سنَقتُل بلكه گفت ﴿سَنُقَتِّلُ﴾[1] كه هم تشديد را بفهماند هم تكثير را كه به باب تفعيل بردند و منظور فرعون قتل نسل مؤمنين به موساي كليم(سلام الله عليه) است براي اينكه وقتي پسرانشان را بكشند زنهاي آنها را براي بردگي و كنيزكي نگه بدارند اگر هم آن زنها مادر شدند ديگر بچههاي آنها نسل اينها نيستند نسل ديگران خواهد بود پس نسل مؤمنين به موساي كليم منقرض خواهد شد خاصيت تقتيل پسران همين است ﴿سَنُقَتِّلُ أَبْنَاءَهُمْ﴾ يعني من نسل اينها را منقرض ميكنم.
مطلب بعدي آن است كه درباره شخص موساي كليم(سلام الله عليه) در اين بخش از آيات سورهٴ «اعراف» سخني بالصراحه نيامده آيا فرعون بعد از آن جريان تحدّي و مبارزه و شكست ترسيد؟ يا نه منظور از اين ﴿سَنُقَتِّلُ أَبْنَاءَهُمْ﴾ يعني من نسل اينها را منقرض ميكنم اعم از خود اينها و فرزندان اينها است؟ اينكه فرعون گفت من پسران اينها را منقرض ميكنم ميكشم معنايش اين نيست كه من كاري به مؤمنين ندارم فقط بچههايشان را ميكشم نظير كريمهاي كه بعد خواهد آمد ﴿وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَني آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلي أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ﴾[2] منظور اين نيست كه ذات اقدس الهي اين پيمان را فقط از بنيآدم گرفت و از آدم نگرفت ﴿وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَني آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلي أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ﴾ در نشئه ذريه و اخذ ميثاق اينچنين نيست كه ذات اقدس الهي اين پيمان را از بنيآدم گرفته باشد از آدم نگرفته باشد وقتي ميگويند يا بنيآدم يعني آدم و من دونه اينجا هم وقتي فرعون ميگويد پسرانشان را ميكشيم يعني هر چه مرد است من ميكشم نسل اينها را منقرض ميكنم نه اينكه كاري به پدرانشان كه مؤمناند ندارم فقط بچهها را ميكشم خب بچهها خطرشان براي نسل بعد است نسل فعلي را چه كار ميكنيد اين همه افرادي را كه به او ايمان آوردند با آنها چه ميكنيد؟ پس منظور از ﴿سَنُقَتِّلُ أَبْنَاءَهُمْ﴾[3] يعني من مؤمنين را ميكشم خب منشأ همه اين نهضتها رهبر آنهاست كه خود موساي كليم باشد يقيناً موساي كليم را هم تحديد به مرگ كرده است اينچنين نيست كه او هراسناك شد ترسيد و نسبت به موساي كليم نخواست كاري انجام بدهد آنطوري كه از جناب فخر رازي برميآيد بلكه به شهادت آيات سورهٴ مباركهٴ «مؤمن» همان سورهٴ «غافر» كه بعد خواهيم خواند معلوم ميشود كه مهمترين تصميم فرعون از بين بردن خود موساي كليم است. خب پس منظور از اين ابنا در برابر آبا نيست منظور خود اين قوم است اين يك، و منظور تنها امت موساي كليم نيست بلكه امام و مـأموم هر دو منظور است اين دو، منتها جريان امام را در سورهٴ مباركهٴ «غافر» كه همان سورهٴ «مؤمن» كه ميخوانيم به صورت بازتر ذكر كرده، بعد هم فرعون گفت اينكه ميبينيد من فعلاً كاري به آنها ندارم روي بياعتنايي به آنهاست براي اينكه ﴿إِنّا فَوْقَهُمْ قاهِرُونَ﴾[4] چون قوم فرعون به او گفته بودند كه ﴿أَ تَذَرُ مُوسي وَ قَوْمَهُ لِيُفْسِدُوا فِي اْلأَرْضِ وَ يَذَرَكَ وَ آلِهَتَكَ﴾[5] اين در جواب گفت كه ﴿إِنّا فَوْقَهُمْ قاهِرُونَ﴾ ما حالا اعتنايي به آنها نداريم نه اينكه نتوانيم اين تحديد وقتي منتشر شد و به موساي كليم(سلام الله عليه) و امتش رسيد آنها يك حرفي داشتند و موساي كليم(سلام الله عليه) هم سخني سخن موساي كليم اين بود كه دو دستور داد دو بشارت داد يك شرط جمعي دو دستورش اين بود ﴿اسْتَعِينُوا بِاللّهِ﴾ ﴿وَاصْبِرُوا﴾ اين دو، آن دو بشارتش اين بود كه ﴿إِنَّ الأرْضَ لِلّهِ﴾ نه لفرعون چون فرعون ميگفت مگر اين نيست كه ﴿أَلَيْسَ لِي مُلْكُ مِصْرَ وَهذِهِ الأنْهَارُ تَجْرِي مِن تَحْتِي﴾[6] منظور از اين ارض يا تمام كره خاك است يا خصوص بخش مصر اين مقدار متيقن است حرف فرعون اين بود كه ﴿أَ لَيْسَ لي مُلْكُ مِصْرَ وَ هذِهِ اْلأَنْهارُ تَجْري مِنْ تَحْتي﴾ أي من تحت قصري موسي فرمود نه ﴿إِنَّ الأرْضَ لِلّهِ﴾ اينكه تو ميگويي: ﴿أَ لَيْسَ لي مُلْكُ مِصْرَ﴾ نه مصر كه براي تو نيست ﴿اِنَّ اْلأَرْضَ لِلّهِ يُورِثُها مَنْ يَشاءُ﴾ چند روزي در دست توست به عنوان آزمون بعد هم در دست خلفاي الهي است پس ﴿اِنَّ اْلأَرْضَ لِلّهِ يُورِثُها مَنْ يَشاءُ﴾ خدا تنها مالكي نيست كه نظير مالكان ديگر باشد كه ممكن است كه ملك او غصب بشود اينطور نيست يك مالكي است كه مَلِك هم هست ﴿بِيَدِهِ الْمُلْكُ﴾[7] برخي مالكاند ولي ملِك نيستند سلطه و نفوذ در ملكشان ندارند ملكشان مغصوب ديگران هست اما ذات اقدس الهي مالكي است كه ملِك هم هست ﴿اِنَّ اْلأَرْضَ لِلّهِ﴾ اين يك، ﴿يُورِثُها مَنْ يَشاءُ﴾ به دست اوست اين دو، آن شرط جمعياش هم اين هست كه ﴿الْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِين﴾ اين اختصاص به مسائل آخرت ندارد كه ﴿وَالْعَاقِبَةُ لِلتَّقْوَي﴾[8] يعني بهشت براي متقيان است كه﴿أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ﴾[9] آن البته مسلم است بلكه در مسائل دنيايي هم اينچنين است اينكه فرمود: ﴿مَنْ يَتَّقِ اللّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا ٭ وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ﴾[10] نشان ميدهد كه دنيا را هم شامل ميشود يعني هرگز مرد باتقوي و ملت باتقوي نميماند اين ﴿وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قيلاً﴾[11] چه كسي از خدا راستگوتر هست چه كسي از خدا صادقالحديثتر است فرمود هرگز ملت با تقوي نميمانند ﴿مَنْ يَتَّقِ اللّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا ٭ وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ﴾[12] و اصولاً رزق مؤمن را ذات اقدس الهي سعي ميكند ﴿مِنْ حَيْثُ لاَ يَحْتَسِبُ﴾ تعيين كند يعني بيش از آن مقداري كه مؤمن را از راه عادي تأمين ميكند از را غيبي تأمين ميكند تا ايمان او بيشتر بشود چون «كن لما ترجو ارجي منك لما ترجو»[13] خب پس بنابر اين اينكه فرمود: ﴿وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ﴾ اختصاص به مسئله بهشت ندارد بهشت يقيني است كه ﴿أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ﴾[14] ﴿وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقينَ﴾[15] و مانند آن.
پرسش ...
پاسخ: بله،
پرسش ...
پاسخ: آينده نه يعني نيم قرن بعد يعني فردا اين حالا اين نسل چي يعني الآن به مقدسات شما اهانت بكنند و فساد بكنند كاري نداشته باش بعد كه فرزندان اينها كه بزرگ شدند اينها فساد ميكنند الآن اينها دارند فساد ميكنند ﴿أَ تَذَرُ مُوسي وَ قَوْمَهُ لِيُفْسِدُوا فِي اْلأَرْضِ﴾ اينها هماكنون مفسد في الارض هستند به گمان باطل فراعنه و درباريان فرعون.
خب پس ﴿وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ﴾ اختصاصي به جريان آخرت ندارد اطلاقش شامل دنيا و آخرت ميشود يك، براي اينكه زمينه هم درباره دنياست كه ﴿اِنَّ اْلأَرْضَ لِلّهِ يُورِثُها مَنْ يَشاءُ﴾ اطلاقش شامل دنيا و آخرت ميشود يك، و كريمه سورهٴ مباركهٴ «طلاق» هم نشان ميدهد كه بهرههاي دنيايي هم از تقوا ساخته است كه ﴿مَنْ يَتَّقِ اللّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا ٭ وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ﴾ هرگز مؤمن مرد باتقوا يا ملت باتقوا در فشار اقتصادي يا غير اقتصادي گير نميكند نميماند اگر در فشار است براي اينكه ﴿وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكاً﴾[16] اينها دوتا آيهاند در مقابل هماند آنكه نام و ياد خدا را گذاشت كنار در فشار است آنكه با نام و ياد خدا زندگي ميكند در آزادي و حرّيت و رفاه است نميماند هرگز. خب پس ﴿وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ﴾ روي اطلاقش شامل بحثهاي دنيا و آخرت خواهد بود.
مطلب بعدي آن است كه قوم موساي كليم(سلام الله عليه) به او عرض كردند: ﴿أُوذِينَا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَأْتِيَنَا وَمِنْ بَعْدِ مَا جِئْتَنَا﴾[17] اين ـ معاذ الله ـ اعتراض نيست كه سر از كفر در بياورد خب اين اگر اعتراض باشد ردّ حرف موساي كليم باشد رو در روي او قرار گرفته باشند كه اين ارتداد است. اينها به موساي كليم عرض كردند كه شما به ما وعده داديد كه وقتي رهبري ما را پذيرفتيد و ما به شما ايمان آورديم مشكل ستمگري فرعون برطرف بشود چه شد پس؟ اين استدعا است يك، استبطاء است دو، استنكار نيست سه، آن اوحديشان استدعا دارند وقتي ميگويند ﴿مَتَي نَصْرُ اللّهِ﴾[18] اين ﴿مَتَي نَصْرُ اللّهِ﴾ را در قرآن از پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نقل شده است هم از پيروان آن حضرت وقتي معصوم ميگويد: ﴿مَتَي نَصْرُ اللّهِ﴾ نه يعني خدايا دير شد يا ـ معاذ الله ـ اعتراض بكند پس چه شد؟ اين ﴿مَتَي نَصْرُ اللّهِ﴾ يعني «اللهم انصرنا» اين استدعا اس همين نه بيش از آن ولي اوساط يا ضعاف از مؤمنين وقتي ميگويند: ﴿مَتَي نَصْرُ اللّهِ﴾ يعني خدايا تو به ما وعده دادي ولي دير شد اين ترك تادّب در ضعاف مسلمين هست ولي خب محذوري ندارد ميگويند دير شد ذات اقدس الهي از اينها هم قبول ميكند اما ـ معاذ الله ـ اگر كسي استنكار باشد اعتراض باشد كه وعده دادي و نكردي ـ معاذ الله ـ اين است كه مشكل ايجاد ميكند خب پس ما ﴿وَ زُلْزِلُوا حَتّي يَقُولَ الرَّسُولُ وَ الَّذينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتى نَصْرُ اللّهِ﴾[19] همه ميگويند: ﴿مَتَي نَصْرُ اللّهِ﴾ ﴿حَتي يَقُولَ الرَّسُولُ وَ الَّذينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتى نَصْرُ اللّهِ﴾ اين ﴿مَتَي﴾ را وقتي پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ميگويد يعني «اللهم انصرنا» استدعاست و لا غير و دعا نعمت خوبي است، اما افراد عادي كه ميگويند است استبطاء است يعني بطئ كندي پيش آمد خدايا گفتي ياري ميكنم ولي به بطئ و كندي و درازمدت كشيد طول كشيد كسي حق ندارد در برابر ذات اقدس الهي بگويد اين براي دراز مدت است يا كوتاه مدت است يا طول كشيد ولي اين ترك تادّب را ذات اقدس الهي اغماض ميكند اما اگر ـ معاذ الله ـ اين ﴿مَتَي نَصْرُ اللّهِ﴾ به صورت استنكار باشد يعني گفتي و وعده دادي و نكردي ـ معاذالله ـ آن است كه مشكل ايجاد ميكند اين گروه يا جزء اوساط از مؤمنين بودند يا جزء ضعاف عرضشان اين بود كه شما به ما وعده داديد كه اگر ما به شما ايمان بياوريم امامت شما را بپذيريم از مشكل ستمگري آنها نجات پيدا ميكنيم و دير شد براي اينكه اين ستمها قبل از شما بود بعد هم كه هست قبلاً هم ﴿يُقَتِّلُونَ أَبْنَاءَكُمْ وَيَسْتَحْيُونَ نِسَاءَكُمْ﴾[20] و ﴿يُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَكُمْ﴾[21] و مانند آن بود الآن هم كه چنين تحديدي هست اينجاست كه وجود مبارك موساي كليم ديگر هيچ اعتراضي نكرد نفرمود كه حرف شما باطل است معلوم ميشود روي استنكار نبود درخواست كشف ضرّ و كشف بلا بود ﴿قالَ عَسي رَبُّكُمْ أَنْ يُهْلِكَ عَدُوَّكُمْ﴾ به عنوان سخن قطعي هم نفرمود براي اينكه آنها مغرور نشوند آن استعانت را داشته باشند آن صبر و بردباري را داشته باشند ﴿قالَ عَسي رَبُّكُمْ أَنْ يُهْلِكَ عَدُوَّكُمْ﴾ آنكه شما رب شماست دشمن شما را كه ميگويد: ﴿أَنَا رَبُّكُمُ الأعْلَي﴾ را از بين ميبرد نه تنها شما از زير سلطه او ميرهيد بلكه خودتان صاحب شوكت و عرش عظيم خواهيد شد به اقتدار ميرسيد ﴿وَ يَسْتَخْلِفَكُمْ فِي اْلأَرْضِ﴾ و منظور از اين ارض قدر متيقن همان محدوده مصر و امثال مصر است نه يعني كل زمين آنگاه ﴿فَيَنْظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ﴾ اين ﴿فَيَنْظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ﴾ براي آن است كه حالا كه شما آزاد شديد خدا ميخواهد ببيند كه چه ميكنيد يا وقتي به حكومت رسيديد خدا ميخواهد ببيند كه چه ميكنيد كه هدف آزادي از يك سو و هدف حكومت از سوي ديگر ﴿لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ﴾[22] است مسئله نظر را جناب فخر رازي به زحمت افتاده كه اين ﴿فَيَنْظُرَ﴾ اين فاء نشان ميدهد كه قبلاً اين نظر نبود الآن اين نظر هست و اين نظر چون مترتب است بر اقتدار حكومت شما پس يك وصف حادثي است در حالي كه ذات اقدس الهي منزه است از آن است كه وصف حادث بپذيرد خدا هر صفت كمال را در ازل داراست و هر صفت نقص را براي لا يزال هم منزه است و ديگر چيزي را قبلاً نداشته باشد و هماكنون پيدا كند نخواهد بود آنگاه خود فخررازي حل ميكند اين مسئله را ميگويد كه آنچه ذات اقدس الهي دارد علم است كه علمش ازلي است تعلق علم به اين رخدادها حادث است نسبت آن علم ازلي به اين حوادث حادث است تعلق، نسبت، اضافه، اين سه امر و اشباه اين امور سهگانه مما لا وجود لها في الخارج اينها كه وجود خارجي ندارند اينها كه صفت حقيقي نيستند اين تعلقات اين نسب اين اضافهها اينها كه وجود خارجي ندارند پس آنكه صفت ذات اقدس الهي است آن علم ازلي است كه هميشه بود و هست آنكه حادث نيست اينها هم كه امور اعتبارياند اين خلاصه نقد جناب فخررازي با پاسخش. منشأ اشكال اين است كه اينها بين صفت ذات و صفت فعل فرق نگذاشتند اين نظر اين علم اينكه اضافه نيست اولاً مقصود از نظر را همانطوري خود ايشان خوب بررسي كردند نظر بالباصره نيست كه وقتي نگاه ميكنند يعني با چشم نگاه ميكنند اينكه نيست اين همان حرفي است كه مرحوم حاج محمد حسين(رضوان الله عليه) در همان شرح مقبوله عمربنحنظله بازگو كرده كه حضرت فرمود: «انظروا الي رجل منكم قد روي حديثنا و نظر في حلالنا و حرامنا»[23] منظور از اين نظر آنكه مرحوم حاج محمد حسين دارد همين است كه در تفسير فخر رازي است تحديق الباصرة نحو المرئي نيست يعني انسان حدقه چشم را باز ميكند تا اين ستون مسجد اعظم را ببيند يا آن ديوار را ببيند نظر يعني حدقه چشم را باز كرد تا يك جرمي را ببيند اينكه منظور نيست «نظر في حلالنا و حرامنا» اين نيست يعني اهل نظريه باشد چه كسي اهل نظريه است؟ آنكه مجتهد است خب پس مقصود از اين «نظر في حلالنا» نگاه چشم نيست اينجا هم كه ذات اقدس الهي فرمود: ﴿فَيَنْظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ﴾ به تعبير جناب فخر رازي تحديق الباصره يعني حدقه باصره باز كردن فضاي ديد براي نگاه كردن شيئي از اين قبيل نيست و منظور از اين نظر هم آن نظري كه در مقبوله ابن حنظله است نظر في حلالنا يعني اهل نظريه باشد اهل استنباط باشد اهل اجتهاد باشد اين هم نيست براي اينكه نسبت به انسان كمال است و نسبت به ذات اقدس الهي نقص است كه خدا علمش ـ معاذ الله ـ حصولي باشد او اهل اجتهاد باشد بررسي باشد نظريه بدهد اينها كه نيست علمش شهودي است و دائمي. پس منظور از اين نظر چيست؟ منظورش انتظار هم نيست كه خدا منتظر چيزي باشد منظور از ﴿فَيَنْظُرَ﴾ يعني «فيتعلق علمه الازلي بما كنتم تعملون» چرا؟ فيتعلق علمه الازلي بما تعملون؟ براي اينكه ذات اقدس الهي اگر بخواهد به افرادي پاداش يا كيفر بدهد برابر علم خود كه نميدهد كه برابر عمل مردم ميدهد اگر خدا ميداند كه فلان شخص چه ميكند با ميل خود به صرف علم اينكه خدا عالم باشد كه فلان شخص چه ميكند كه آن شخص را عذاب نميكند كه تا فلان شخص به يك عملي آلوده نشد تن در نداد كه كيفر نميبيند پس عمل معيار است از اين جهت فرمود: ﴿فَيَنْظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ﴾ والذي ينبغي ان يقال اين است كه ذات اقدس الهي داراي دوتا علم است يك علمي كه عين ذات است وصف ذات اوست او ازلاً و ابداً عالم به ما كان و ما يكون و ما هو كائن است چه شي باشد و چه نباشد به معدومات علم دارد يك به ممتنعات علي فرض وجود علم دارد دو، همان كه وجود مبارك امام رضا(سلام الله عليه) با آيه سورهٴ «انعام» استشهاد كردند كه قبلاً بحثش گذشت كه فرمود خداوند نه تنها به موجودات علم دارد به معدومها هم علم دارد نه تنها به معدوم علم دارد بلكه به ممتنع هم علم دارد نه تنها به ممتنع علم دارد بلكه به ممتنع علي فرض وجود هم علم دارد بعد به اين آيه استشهاد فرمود كه ﴿لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ﴾[24] چون وقتي دنيا بساطش برچيده شد و آخرت محقق شد اصلاً دنيايي نيست كه كسي از قيامت به دنيا بيايد فرمود حالا كه دنيا بساطش برچيده شد ﴿يَوْمَ تُبَدَّلُ اْلأَرْضُ غَيْرَ اْلأَرْضِ وَ السَّماواتُ﴾[25] ﴿يَوْمَ نَطْوِي السَّماءَ كَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ﴾[26] يا ﴿وَ اْلأَرْضُ جَميعًا قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ السَّماواتُ مَطْوِيّاتٌ بِيَمينِهِ﴾[27] اگر بساط دنيا رأساً برچيده شد ديگر دنيايي نيست حالا آخرت قيام كرد فرمود عدهاي از كفار منافقين به قدري عنود و لجوجاند كه اگر اينها از جهنم بيرون بيايند برگردند به دنيا بازدست از زشتي برنميدارند خب برگشت دوزخيان از جهنم از جهنم به دنيا محال است براي اينكه دنيايي در كار نيست ولي به فرض محال اگر اينها از جهنم برگردند به دنيا باز دست از فساد برنميدارند كلا بل ﴿لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ﴾[28] خب اين استشهاد وجود مبارك حضرت رضا(سلام الله عليه) است آن علم علم ازلي است كه ثابت است يك علم فعلي است كه عين معلوم است نه عين عالم آن علم فعلي آن است كه شي به وجوده و جوهره به عرضه و مشهود حق است اين اگر باشد مشهود است اگر نباشد مشهود نيست اين همان است كه فرمود من شما را ميآزمايم ﴿مِنْكُمْ وَيَعْلَمَ الصَّابِرِينَ﴾ صابرين چه كساني هستند ﴿مِنْكُمْ وَيَعْلَمَ الصَّابِرِينَ﴾ مجاهد را ميشناسد صابر را ميشناسد اوامر امتحاني از اين قبيل است ﴿نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً﴾[29] از اين قبيل است اين علم فعلي از معلوم انتزاع ميشود نه از عالم اين معلوم اگر موجود شد مشهود است در موطن خود اگر موجود نشد مشهود است در موطن ازل پس آنهايي كه موجودند به دو علم معلوماند هم به علم ذاتي هم به علم فعلي اين علم فعلي تغيير پذير هم هست اينكه صفت ذات نيست صفت معلوم است نه صفت عالم اين عين وجود معلوم است كه مشهود است براي عالم در اين ظرف بنابراين نميشود گفت كه اين تعلق و نسب و اضافات است و امر اعتباري است و در خارج وجود ندارد اينها واقعيتي است و حقيقتي است منتها صفت فعل است آسيبي نميرساند بود و نبود آنها به آن علم ازلي آسيبي نميرساند. اما آنچه كه بين موساي كليم(سلام الله عليه) و فرعون ميگذرد آن را در اين بخش از سورهٴ «اعراف» بازگو نفرمود در بخشهايي از سورهٴ مباركهٴ «غافر» همان سورهٴ «مؤمن» بازگو فرمودند از آيهٴ بيست و سوم به بعد سورهٴ مباركهٴ «غافر» اين است كه ﴿وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسي بِآياتِنا وَ سُلْطانٍ مُبينٍ ٭ إِلى فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ قارُونَ فَقالُوا ساحِرٌ كَذّابٌ ٭ فَلَمّا جاءَهُمْ بِالْحَقِّ مِنْ عِنْدِنا قالُوا اقْتُلُوا أَبْناءَ الَّذينَ آمَنُوا مَعَهُ﴾[30] اين نشان ميدهد كه منظور خصوص بنياسرائيل نيست آنها گفتند كه در اين تصميمگيري فرعون و هامان و قارون همه نقش داشتند گفتند كه نسل اينها را قطع كنيد منظور اينكه نسل اينها را قطع كنيد اين نيست كه بچههايشان را بكشيد تا آينده نباشند و فعلاً هر چه بخواهند بكنند بكنند منظورآن است كه خود اين قوم را ازبين ببريد.
پرسش ...
پاسخ: براي اينكه دخترها را هم شامل بشود اصلاً آنجا كه گفتند: ﴿يُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَكُمْ وَيَسْتَحْيُونَ نِسَاءَكُمْ﴾[31] دختر و پسر ميكردند و همين شاهد است كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در آن جريان مباهله فرمود: ﴿نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ﴾[32] دختر منظور هست يا دختر هم مشمول است لذا وجود مبارك صديقه طاهره(سلام الله عليها) را آوردند منظور زن در برابر شوهر نيست منظور زن در برابر مرد است نه زن در مقابل شوهر لذا دختر را در مقابل پسر آورد همانطوري كه در بسياري از آيات دارد كه فرعون كاري ميكرد ﴿يُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَكُمْ وَيَسْتَحْيُونَ نِسَاءَكُمْ﴾ اين زنها كه بودند ميديدند كه اگر اين زنهاي باردار پسر ميزاييدند آنها را ميكشتند اگر دختر ميزاييدن آنها را كاري نداشتند اينطور نبود كه پسر در مقابل مادر باشد اينطور نبود اين زنهاي باردار را بررسي ميكردند اگر اين زنهاي باردار پسر ميزاييدند پسرها ميكشتند و اگر دختر ميزاييدند كاري با آنها نداشتند اين ﴿يُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَكُمْ وَيَسْتَحْيُونَ نِسَاءَكُمْ﴾ اينجا هم كه وجود مبارك حضرت فرمود كه ﴿نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ﴾ ميتواند بگويد ما پسرانمان و دخترانمان را ميآوريم خصوص اين را شامل نميشود كه لا غير ولي مصداق بارزش همين است عملش هم همين بود به هر تقدير.
اينكه ميگويد: ﴿قالُوا اقْتُلُوا أَبْناءَ الَّذينَ آمَنُوا مَعَهُ﴾ يعني نسل آنها را قطع بكنيد نه معنايش اين است يك ده بيست سي سالي بگذرد و آنها هر كاري ميخواهد بكنند بكنند بچههايشان كه آينده خطري را در پيش دارند الآن بكشيد كه در آينده خطري پيش نيايد اينكه نيست كه ﴿وَ اسْتَحْيُوا نِساءَهُمْ﴾ ولي فرمود: ﴿وَ ما كَيْدُ الْكافِرينَ إِلاّ في ضَلالٍ﴾[33] حالا آنها يعني فرعون و هامان و قارون تصميم مشتركشان همين بود كه در آيهٴ 25 سورهٴ «غافر» گذشت حرف نهايي كه خود فرعون ميزند اين است كه گفت: ﴿وَ قالَ فِرْعَوْنُ ذَرُوني أَقْتُلْ مُوسي وَ لْيَدْعُ رَبَّهُ إِنّي أَخافُ أَنْ يُبَدِّلَ دينَكُمْ أَوْ أَنْ يُظْهِرَ فِي اْلأَرْضِ الْفَسادَ﴾[34] بگذاريد من كار موسي را انجام بدهم چرا اينقدر كارشكني ميكنيد حالا يا مسائل سياسي در دربار او بود گفتند اگر شما الآن اين موسي را بكشيد اين امامشان را بكشيد اين امت ميشورد يك، يا مسائل اعتقادي در كار بود كه بعضي از افراد در دربار فرعون كه در غياب و در غيبت و در خفا ايمان آورده بودند به موساي كليم بعد ميگفتند كه مبادا موسي را از بين ببري وگرنه عذاب الهي دامنگيرتان ميشود دو، يا علل و عواملي ديگري هم در كار بود وگرنه تصميم رسمي فرعون همين است اينچنين نيست كه حالا فرعون پشيمان شده يا ترسيده ﴿وَقَالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونِي﴾ اين ﴿ذَرُونِي﴾ معلوم ميشود يك عده ميگفتند اين كار را نكن گاهي هم البته ذروني يا ذرني معنايش اين است كه شما برويد كنار من تنهايي دخالت ميكنم مثل اينكه ذات اقدس الهي فرمود كه ﴿وَ ذَرْني وَ الْمُكَذِّبينَ﴾[35] بگذاريد من تنها كارش را برسم اين ﴿ذَرْنِي﴾ يعني شما دخالت نكنيد من تنهاي كار وليد را ميرسم. فرعون از آن باب دارد ميگويد يعني شما دخالت نكنيد من تنهايي كار او را ميرسم اين است منظور و جلوي من را نگيريد يك وقت است كه انسان ميگويد بگذاريد من تنهايي اين كار را انجام بدهم يعني راضي به زحمت شما نيستم شما دخالت نكنيد يك وقت است نه شما مانع نشويد و ممانعت نكنيد اين كدام يك از آن است از شواهد بعدي بر ميآيد كه اينكه فرعون گفت: ﴿ذَرُوني أَقْتُلْ مُوسي وَ لْيَدْعُ رَبَّهُ﴾[36] براي اين بود كه يك عده ميگفتند نكن اين كار را موسي را نكشيد براي اينكه چون در خفا به موساي كليم(سلام الله عليه) ايمان آوردند و به استجابت دعاي او و تأثير ولايت او معتقد بودند گفتند نكند عذاب بيايد ولي فرعون گفت كه ﴿ذَرُوني أَقْتُلْ مُوسي وَ لْيَدْعُ رَبَّهُ﴾ اين هم يك استهزائي است چون او ربي قائل نبود غير از ﴿أَنَا رَبُّكُمُ الأعْلَي﴾[37] كه خود را رب همه حتي رب موسي ميدانست براي موساي كليم ربي قائل نبود ﴿إِنّي أَخافُ أَنْ يُبَدِّلَ دينَكُمْ أَوْ أَنْ يُظْهِرَ فِي اْلأَرْضِ الْفَسادَ﴾[38] و ﴿قَالَ مُوسَي﴾ در برابر آن تحديد ﴿وَ قالَ مُوسي إِنّي عُذْتُ بِرَبّي وَ رَبِّكُمْ﴾ او گفت: ﴿وَلْيَدْعُ رَبَّهُ﴾ گفت رب من رب شما هم هست من به او پناه بردهام ﴿إِنّي عُذْتُ بِرَبّي وَ رَبِّكُمْ مِنْ كُلِّ مُتَكَبِّرٍ لا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الْحِسابِ ٭ وَ قالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِفِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إيمانَهُ﴾[39] از همان درباريان فرعون يك كسي به موساي كليم(سلام الله عليه) ايمان آورده بود متنها ايمانش را مكتوم و مخفي نگه ميداشت تقيه ميكرد به عنوان دلسوزي سياسي حرف ميزد ميگفت چرا يك كسي كه ميگويد خداي من الله است او را ميكشيد چه كارش داريد ﴿أتَقْتُلُونَ رَجُلاً أَنْ يَقُولَ رَبِّيَ اللّهُ﴾ حرفش كه آن است معجزات هم كه آورد خب شما نپذيريد چرا ميكشيد او را ﴿أتَقْتُلُونَ رَجُلاً أَنْ يَقُولَ رَبِّيَ اللّهُ وَ قَدْ جاءَكُمْ بِالْبَيِّناتِ مِنْ رَبِّكُمْ﴾ اگر دروغ ميگويد دروغش عليه خودش است اگر راست ميگويد به سود خودش هست شما كه متضرر نشديد اين بين خوف و رجا حرف زد ايمانش را مكتوم نگه داشت در لفافه نصيحت كرد ﴿وَ إِنْ يَكُ كاذِبًا فَعَلَيْهِ كَذِبُهُ وَ إِنْ يَكُ صادِقًا يُصِبْكُمْ بَعْضُ الَّذي يَعِدُكُمْ﴾ خب اگر راست گفت چه ميكنيد شما؟ اگر پيغمبر بود چه ميكنيد شما؟ شما جريان نوح را شنيديد ابراهيم را شنيديد ساير انبيا گذشته را شنيديد ﴿وَ إِنْ يَكُ صادِقًا يُصِبْكُمْ بَعْضُ الَّذي يَعِدُكُمْ إِنَّ اللّهَ لا يَهْدي مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذّابٌ﴾ حالا او ميگويد: ﴿يا قَوْمِ لَكُمُ الْمُلْكُ الْيَوْمَ ظاهِرينَ فِي اْلأَرْضِ فَمَنْ يَنْصُرُنا مِنْ بَأْسِ اللّهِ إِنْ جاءَنا قالَ فِرْعَوْنُ ما أُريكُمْ إِلاّ ما أَري وَ ما أَهْديكُمْ إِلاّ سَبيلَ الرَّشادِ﴾[40] بعد ﴿وَ قالَ الَّذي آمَنَ يا قَوْمِ إِنّي أَخافُ عَلَيْكُمْ مِثْلَ يَوْمِ اْلأَحْزابِ ٭ مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذينَ مِنْ بَعْدِهِمْ﴾[41] من ميترسم بالأخره عذاب الهي دامنگير شما بشود نكنيد اين كار را خب بالأخره شما عذاب قوم نوح را شنيديد براي عاد و ثمود را هم كه شنيديد اقوامي بعد از آنها آمدند و معذّب شدند شنيديد شايد اين هم از آن قبيل باشد شايد ساحر نباشد خب اگر كاذب بود كه فعليه كذب اگر راستگو بود چه ميكنيد شما؟ اين فكر در دربار فرعون بود حالا شايد بيش از يك نفر و اين يك نفر كه گفت سخنگوي آن جمعيت بود بعد از آن جريان مسابقه و اينكه ذات اقدس الهي فرمود من محبت تو را در دلها جا دادم ﴿و أَلْقَيْتُ عَلَيْكَ مَحَبَّةً مِنّي﴾[42] خب محبت رسول خود را در دل درباريان فرعون هم قرار داد حالا يا روي ايمان بود يا روي مهر الهي بود بالأخره به فرعون ميگفتند نكن اين كار را پس فرعون كه در آيهٴ 26 سورهٴ «غافر» دارد كه ﴿وَ قالَ فِرْعَوْنُ ذَرُوني أَقْتُلْ مُوسي وَ لْيَدْعُ رَبَّهُ﴾ معلوم ميشود يك مشكل درباري هم داشت يعني در همان داخله نظام او يك عدهاي بودند و ميگفتند موسي را از بين نبر.
پرسش ...
پاسخ: آنكه مربوط به آيات قبلي بود آنها كه ميگفتند بكش.
پرسش ...
پاسخ: البته تصميم بودن تصميم سوء ميگرفتند آنها ميگفتند كه بكش ولي اين معلوم ميشود كه موساي كليم محبوب آنهاست مورد قبول آنهاست.
پرسش ...
پاسخ: غرض اين است كه اين آيه ميگويد كه فرعون تصميم داشت و مايل بود كه موساي كليم(سلام الله عليه) را از بين ببرد نميشود گفت كه در آيه محل بحث سورهٴ «اعراف» دارد كه ﴿سَنُقَتِّلُ أَبْنَاءَهُمْ﴾ ناظر به اين است كه موساي كليم كاري كرد كه موساي كليم ترسيد حالا فعلاً درباره او تصميم ندارد كه حرف جناب فخر رازي اين است بعد هم در كتابهاي ديگر هم منتشر شد اينطور نيست كه حالا فرعون ترسيده باشد يا ملاحظاتي كرده باشد و تصميمش اين باشد كه فقط مؤمنين اطراف موساي كليم را از بين ببرد و كاري به موسي نداشته باشد نه كار او اين است منتها كسي كه ايمان آوده بود و ايمانش را مكتوم نگه ميداشت اين حرفها را زد و نصيحت كرد مثل ﴿مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذينَ مِنْ بَعْدِهِمْ وَ مَا اللّهُ يُريدُ ظُلْمًا لِلْعِبادِ﴾[43] .
پرسش ...
پاسخ: نه آن هم تحقيق است ضرر ندارد آن تحقيق است يقيناً اين كار را ميكند ضرر ندارد ولي درباره خصوص موساي كليم سخني نگفته آنها ميخواهند بگويند كه اين تحديد تندش راجع به مؤمنين موساي كليم است راجع به امت موساي كليم است نه راجع به خود موسي.
«و الحمد لله رب العالمين»