77/11/04
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره اعراف/آیه 128 تا 129
﴿ قالَ مُوسي لِقَوْمِهِ اسْتَعينُوا بِاللّهِ وَ اصْبِرُوا إِنَّ اْلأَرْضَ لِلّهِ يُورِثُها مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ﴾ ﴿قالُوا أُوذينا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَأْتِيَنا وَ مِنْ بَعْدِ ما جِئْتَنا قالَ عَسي رَبُّكُمْ أَنْ يُهْلِكَ عَدُوَّكُمْ وَ يَسْتَخْلِفَكُمْ فِي اْلأَرْضِ فَيَنْظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ﴾
بعد از تحدّي وجود مبارك موساي كليم (سلام الله عليه) و آن مسابقه ساحرانه سحره فرعون و پيروزي موسي (سلام الله عليه) و شكست فرعونيها، درباريان فرعون و اطرافيان او پيشنهاد تشديد مجازات دادند به فرعون گفتند موساي كليم با پيروزي در اين مبارزه و مسابقه هم بساط اعتقادات مردم را برميچيند و هم مسائل حكومت را آسيب ميرساند فرعون گفت ما همان اقتدار قبلي را داريم اگر قبل از ظهور موسي فرزندان بنياسرائيل را ميكشتيم زنهاي آنها را نگه ميداشتيم هم خطر جاني براي فرزندان آنها بود و هم خطر عرضي براي نگهداري زنهاي آنها بود از دو جهت آنها تحت فشار بودند الآن هم از دو جهت فشار را بر آنها تحميل ميكنيم هم زنهاي آنها را براي بردگي و كنيز بودن يا خدمتگزاري زنده نگه ميداريم هم فرزندان آنها را و پسران آنها را ميكشيم همان اقتدار قبلي است براي اينكه ﴿إِنَّا فَوْقَهُمْ قَاهِرُونَ﴾[1] تا اينجا همه بحثهاي قبل از ماه مبارك رمضان بود كه گذشت. در برابر نشر اين تحديد يك بياني موساي كليم (سلام الله عليه) دارد يك بياني بنياسرائيل مستضعف دارند يك بياني مجدداً موساي كليم دارد بعد معجزات الهي بازگو ميشود موساي كليم در برابر آن تحديدي كه منتشر شد كه فرعون گفت: ﴿سَنُقَتِّلُ أَبْناءَهُمْ وَ نَسْتَحْيي نِساءَهُمْ وَ إِنّا فَوْقَهُمْ قاهِرُونَ﴾ موساي كليم گفت كه ﴿اسْتَعينُوا بِاللّهِ وَ اصْبِرُوا﴾ شما در اين مبارزه از ذات ااقدس الهي كمك بگيريد خدا معين و معاون شماست و صابر باشيد اين يك سخن براي اينكه زمين در اختيار فرعون و امثال فرعون نيست كه بگويند: ﴿إِنَّا فَوْقَهُمْ قَاهِرُونَ﴾[2] زمين يك مالكي دارد يك مورّث حقيقي دارد و آن خداست كه ﴿إِنَّ اْلأَرْضَ لِلّهِ﴾ نه لغيرالله اين يك، و ذات ااقدس الهي مقتدرانه زمين را به افرادي ارث ميدهد اين دو، پس ﴿إِنَّ اْلأَرْضَ لِلّهِ﴾ نه لغيرالله و خدا هم مقهور كسي نيست تا بيگانهاي به قهر زمين را از خدا بگيرد بلكه خداوند قادرانه و مقتدرانه اين زمين را به هر كه بخواهد ارث ميدهد ﴿إِنَّ اْلأَرْضَ لِلّهِ يُورِثُها مَنْ يَشاءُ﴾ زمين را خدا به كساني كه خليفه او هستند ارث ميدهد چون مستحضريد كه در اقسام معاملات مال در مقابل مال قرار ميگيرد اگر بيع است اگر صلح است اگر اجاره است و مانند آن در عقود ديگر حالا يا عين در مقابل عين يا منفعت در مقابل منفعت يا منفعت در مقابل عين يا انتفاع در مقابل انتفاع بالأخره مال اعم از عين و منفعت و انتفاع و حق مقابل هم قرار ميگيرند ولي در ارث اين طور نيست كه مال در مقابل مال قرار بگيرد بلكه مالك به جاي مالك مينشيند مال در جايش محفوظ هست و وقتي مورّث مالي را به وارث منتقل ميكند اينچنين نيست كه در قبال انتقال مال چيزي به مورّث برسد بلكه مالك به جاي مالك مينشيند تغيير در مالك است نه در ملكها نه اينكه مالي در مقابل مال باشد بلكه مالك به جاي مالك مينشيند اين در ارثهاي عادي و اگر كسي بخواهد فردوس را ارث ببرد ﴿يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ﴾[3] در قيامت يا زمين را ارث ببرد كه ﴿إِنَّ اْلأَرْضَ لِلّهِ يُورِثُها مَنْ يَشاءُ﴾ يا ﴿أَنَّ اْلأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصّالِحُونَ﴾[4] بايد انسان خليفةالله باشد وگرنه از چه كسي ارث ميبرد؟ تا خليفه نباشد ارث نميبرد و خليفه خدا هم متقياناند براي اينكه ﴿والعاقبة للمتقين﴾ مردان با خدا هستند كه خليفه الهياند قهراً خداوند اين زمين را به آنها ارث ميدهد ﴿وَ نُريدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَي الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِي اْلأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثينَ﴾ براي اينكه اينها هستند و وارث مورّث الهياند آن مورّث و مورّث ذات اقدس خداست، خب بعد از آن تحديد فرعون منتشر شد كه ﴿سَنُقَتِّلُ أَبْناءَهُمْ وَ نَسْتَحْيي نِساءَهُمْ وَ إِنّا فَوْقَهُمْ قاهِرُونَ﴾ موساي كليم (سلام الله عليه) فرمود: ﴿اسْتَعِينُوا بِاللّهِ﴾ يك، ﴿وَاصْبِرُوا﴾ دو، ﴿إِنَّ اْلأَرْضَ لِلّهِ﴾ سه، ﴿يورثها من يشاء﴾ چهار، و آن ﴿مَنْ يَشَاءُ﴾ را مشخص كرد ﴿والعاقبة للمتقين﴾ پنج، اين سخن موساي كليم بود در مقابل نشر آن تحديد حالا ممكن است آن تحديد با عمل هماهنگ باشد تازه شروع هم كرده باشند ولي صرف انتشار آن تحديد كافي بود كه بنياسرائيل هراسناك بشوند چون بنياسرائيل ساليان متمادي اين تقتيل و استحيا را ديده بودند كه ﴿يُقَتِّلُونَ أَبْنَاءَكُمْ وَيَسْتَحْيُونَ نِسَاءَكُمْ﴾[5] پسرانشان را ميكشتند فرعونيها زنهاي آنها را زنده نگه ميداشتند براي كارگري و كنيزي و مانند آن اينها را ديده بودند الآن هم كه قدرتي ندارند موساي كليم (سلام الله عليه) فرمود از خدا كمك بگيريد و صالح باشيد آنها به موساي كليم عرض كردند اين فشار و قتل و زنده نگه داشتن زن و دختر و كشتن پسر قبل از آمدن شما بود بعد از آمدن شما هم كه الآن ادامه دارد شما براي رهايي ما مبعوث شديد ﴿قالُوا أُوذينا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَأْتِيَنا وَ مِنْ بَعْدِ ما جِئْتَنا﴾[6] اين تقنّن تعبير براي همان رعايت آن نكات ادبي و فصاحت قرآن كريم است تعبير قرآن اين نيست كه «من قبل ان تاتينا و بعد ما اتيتنا» يا «من بعد ان جئتنا و من بعد ما جئتنا» يكي اتيان تعبير فرمود يكي مجيء آنها كه اين طور ظريف و اديبانه سخن نگفتند كه اولاً آنها عربي نگفتند عبري بود و مانند آن اين قرآن است كه وقتي دارد يك قصه عادي را نقل ميكند فصيحانه نقل ميكند با اعجاز نقل ميكند ﴿قالُوا أُوذينا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَأْتِيَنا وَ مِنْ بَعْدِ ما جِئْتَنا﴾ حالا اين يا براي اينكه مستقبل محقق الوقوع در حكم ماضي است به نظر آنها از اين جهت تعبير به ﴿أوذينا﴾ كردند با اينكه تازه فرعون اين تحديد را منتشر كرد يا نه همراه با اين تحديد عملاً هم شروع شد گفتند اين تحديد دردناك يعني كشتن پسران و زنده نگه داشتن دختران و زنان قبل از بعثت بود بعد از بعثت شما هم هست آنگاه وجود مبارك موساي كليم فرمود: ﴿عَسي رَبُّكُمْ أَنْ يُهْلِكَ عَدُوَّكُمْ﴾ اين اميد است به صورت قطع نفرمود تا اينها ديگر دست از مبارزه و صبر و بردباري و مانند آنها بردارند در حد شايد و وعده و اميد ذكر كرد ﴿قالَ عَسي رَبُّكُمْ أَنْ يُهْلِكَ عَدُوَّكُمْ﴾ اين يك، ﴿وَ يَسْتَخْلِفَكُمْ فِي اْلأَرْضِ﴾ شما را بعد از آنها روي زمين حاكم قرار بدهد دو، ﴿فَيَنْظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ﴾ كه نتيجه نهايي است سه، يعني اينچنين نيست كه حكومت هدف باشد مالكيت ارض هدف باشد اقتدار هدف باشد گاهي تعبير به فعل غايب ميكند مثل ﴿فَيَنْظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ﴾ گاهي تعبير به متكلم معالغير ميكند ﴿لِنَنْظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ﴾[7] عمده آن است كه كسي كه روي زمين حكومتي ميكند به قسط و عدل عمل بكند ﴿لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ﴾[8] فرمود خدا شما را بعد از آنها مقتدر ميكند حاكم ميكند تا ببينيد چه ميكنيد يعني بايد ﴿لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ﴾ كه هدف بعثت انبيا (عليهم السلام) است ظهور پيدا كند نه حالا يك گروه خاصي به جاي گروه مخصوص ديگري مقتدر در زمين باشند.
پرسش...
پاسخ: براي اينكه اينها را از پا در بياورد ديگر.
پرسش...
پاسخ: آنكه قبل بود آن قبل بود اين كار را ميكرد الآن ميخواهد اينها را مستأصل كند خب زنها كه وقتي به بردگي و كنيزكي در آمدند ديگر كاري از آنها ساخته نيست پسرها را هم كه در دوران كودكي ميكشت ديگر چنين ملتي قدر ت مقاومت ندارد جز اسارت.
پرسش...
پاسخ: همان ﴿إِنَّا فَوْقَهُمْ قَاهِرُونَ﴾[9] را ميخواست پياده كند.
بعد از اينكه اينها به عرض موساي كليم به صورت شكايت رساندند كه ﴿قالُوا أُوذينا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَأْتِيَنا وَ مِنْ بَعْدِ ما جِئْتَنا﴾ موساي كليم فرمود: ﴿عَسي رَبُّكُمْ أَنْ يُهْلِكَ عَدُوَّكُمْ وَ يَسْتَخْلِفَكُمْ فِي اْلأَرْضِ فَيَنْظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ﴾ آنگاه ذات ااقدس الهي شروع كرد به نصرت اين محرومين. اينكه دارد ﴿وَلَقَدْ أَخَذْنَا آلَ فِرْعَوْنَ﴾[10] حالا ديگر عذاب درباريان و آلفرعون شروع شد اينكه موساي كليم فرمود: ﴿إِنَّ اْلأَرْضَ لِلّهِ يُورِثُها مَنْ يَشاءُ﴾[11] اينچنين شده است در همين بخش سورهٴ مباركهٴ «اعراف» آيه 137 اين است ﴿وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذينَ كانُوا يُسْتَضْعَفُونَ مَشارِقَ اْلأَرْضِ وَ مَغارِبَهَا الَّتي بارَكْنا فيها﴾ ما به وعدهمان وفا كرديم زمين براي ما بود مورّث و مورّث ما بوديم ما اين مستضعفين تحت نظر موسي (سلام الله عليه) را وارث كشور پهناور مصر كرديم. حالا بايد جداگانه بحث بشود كه اينها كه از اين درياي نيل و رود نيل گذشتند چگونه دوباره برگشتند مصر ولي بالأخره مصر با عظمت تحت سلطه بنياسرائيل محروم در آمد ﴿وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذينَ كانُوا يُسْتَضْعَفُونَ﴾ كه ساليان متمادي مستضعف بودند به نحو استمرار از اين ﴿كانُوا﴾ استفاده ميشود ﴿اوْرَثْنَا﴾ ﴿مَشارِقَ اْلأَرْضِ وَ مَغارِبَهَا الَّتي بارَكْنا فيها﴾ بسياري از سرزمينهاي پربركت بخش خاوري و باختريش را بر اينها داديم ﴿وَ تَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ الْحُسْني عَلي بنياسرائيلَ بِما صَبَرُوا﴾ ما گفتيم به وسيله موسي به آنها گفتيم﴿ اسْتَعينُوا بِاللّهِ وَ اصْبِرُوا﴾[12] اينها صبر كردند ما به وسيله صبر آنها اينها را وارث سرزمين مصر كرديم ﴿وَ دَمَّرْنا ما كانَ يَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَ قَوْمُهُ وَ ما كانُوا يَعْرِشُونَ﴾[13] تدمير و اهلاك را بهره تلخ فراعنه كرديم اين اجمالي از اين بخش.
اما بحثهاي اساسي آيه اين است كه ذات ااقدس الهي گاهي كار را به مردم واگذار ميكند ميفرمايد شما اين كار را كرديد به بركت كار شما به اين فيض رسيديم مثل اينكه در همين آيه 137 سورهٴ مباركهٴ «اعراف» كه بعداً خواهد آمد ﴿وَ تَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ الْحُسْني عَلي بنياسرائيلَ بِما صَبَرُوا﴾ اين نشان ميدهد كه ذات ااقدس الهي به منظور تشويق ميفرمايد بنياسرائيل در اثر صبر و استقامت و بردباري به اينجا رسيدند گاهي ميفرمايد نه تنها شما نبوديد كه عامل منحصر به فرد صبر شما نبود از ما كمك خواستيد ما كمك هم كرديم براي اينكه گفتيم: ﴿اسْتَعينُوا بِاللّهِ وَ اصْبِرُوا﴾ صبر كرديد از ما هم كمك خواستيد وقتي خدا بگويد از من كمك بخواهيد خب اگر از خدا كمك خواستند يقيناً خدا كمك ميكند ممكن نيست خدا به مردم بفرمايد از من چيزي بخواهيد و مردم بخواهند و خدا ندهد. در دعاي افتتاح و در دعاي ابوحمزه اين است كه هرگز اين چنين نيست كه تو دستور بدهي سؤال بكني «تامر بالسوال و تمنع العطية»[14] اين شدني نيست و در بخشهاي ديگر ميفرمايد اينچنين نيست نه تنها كمك ما باعث پيروزي شما شد صبر شما هم به كمك ما بود اين مقاومت شما هم به كمك ما بود در بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «نحل» آيه 127 به پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) ميفرمايد: ﴿وَاصْبِرْ وَمَا صَبْرُكَ إِلَّا بِاللَّهِ﴾ اينچنين نيست كه انسان خودش قدرتي داشته باشد و صبر بكند بالأخره توفيق الهي بايد شامل حال انسان بشود ﴿وَاصْبِرْ﴾ اما ﴿وَاصْبِرْ وَمَا صَبْرُكَ إِلَّا بِاللَّهِ﴾ آنگاه اگر فرمود: ﴿وَ اسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ﴾[15] معلوم ميشود كه اين صبر را هم از خدا بايد خواست توفيق نماز را از خدا بايد خواست و جامع همه اينها هم ﴿اسْتَعِينُوا بِاللّهِ﴾[16] است آنگاه مردان الهي كه از اين بهره توحيدي طرفي بستهاند وقتي از ذات ااقدس الهي چيز طلب ميكنند صبر را ميخواهند نظير آيه 250 سورهٴ مباركهٴ «بقره» كه قبلاً گذشت فرمود: ﴿وَ لَمّا بَرَزُوا لِجالُوتَ وَ جُنُودِهِ قالُوا رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَيْنا صَبْرًا﴾ خدايا توفيق صبر را هم تو به ما بده چه اينكه اگر در آيه 45 سورهٴ مباركهٴ بقره آمده است كه ﴿وَ اسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ وَ إِنَّها لَكَبيرَةٌ إِلاّ عَلَي الْخاشِعينَ﴾ آنها از خداوند صبر ميخواهند آنگاه اين ﴿إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ﴾[17] معناي جامع خود را پيدا ميكند يعني ﴿إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ﴾ حتي در صبر و صلات يك موحّد اينچنين نيست كه بگويد كه ما صبر كرديم خدا هم كمك كرد بلكه يك موحّد ميگويد «ما بنا مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنك»[18] براي اينكه خودت فرمودي: ﴿وَ ما بِكُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللّهِ﴾[19] اگر خدا فرمود ﴿ما بِكُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللّهِ﴾ يك موحّد ميگويد: «اللهم ما بِنا مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنك» ديگر نميگويد ما صبر كرديم خدا هم كمك كرد در بخشهايي از سورهٴ مباركهٴ «ابراهيم» وجود مبارك موساي كليم (سلام الله عليه) به اينها ميفرمايد كه اين مبارزه ادامه دارد و شما نمونههايي از پيروزي الهي را ديديد و همان خدايي كه توانست تاكنون مقتدرانه شما را پيروز كند در بقيه راه هم پيروزي به دست اوست. ولي چون حادثه خيلي سنگين است شما با فرعوني روبهرو هستيد ساليان متمادي با آدمكشي انس گرفته است شما خيلي صبر كنيد در آيه پنج سورهٴ مباركهٴ «ابراهيم» فرمود كه ﴿وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسي بِآياتِنا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَكَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَي النُّورِ وَ ذَكِّرْهُمْ بِأَيّامِ اللّهِ إِنَّ في ذلِكَ َلآياتٍ لِكُلِّ صَبّارٍ شَكُورٍ ٭ وَ إِذْ قالَ مُوسي لِقَوْمِهِ اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ أَنْجاكُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذابِ وَ يُذَبِّحُونَ أَبْناءَكُمْ وَ يَسْتَحْيُونَ نِساءَكُمْ وَ في ذلِكُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظيمٌ﴾ آن عذابهاي قبلي را كه ديديد از شما برداشت همان خدا توان آن را دارد كه عذابهاي فعلي را هم بردارد خب اينجا جاي صبّار است يك وقتي انسان صابر است صابر به معناي اسم فاعل يك قدري بالاتر صابر است كه اين صابر صفت مشبهه است نه اسم فاعل يك وقت انسان صابر است ميشود صبور يك وقت انسان صابر است ميشود صبّار. فرمود در كارهاي مهم صبر كافي نيست صابر بودن اسم فاعل كافي نيست صابر بودن صفت مشبهه كافي نيست صبّار بودن لازم است مثل اينكه در بخشهايي از كارهاي مهم كه در سورهٴ مباركهٴ «مائده» هم گذشت يك وقت به فرد عادي ميگويند كه شما بايد قائم به قسط باشيد در خانه عادل باشيد در محل كارتان كاسب هستيد عادل باشيد در مزرع و مرتعتان قائم به قسط باشيد اما به يك حاكم شرع و به يك قاضي نميگويند كه تو قائم به قسط باش كه صرف عادل بودن براي او كافي نيست او بايد قوّام به قسط باشد تا فريب نخورد و رشوه نگيرد براي هر كسي هر مرتبه از مرتبه عقل كافي نيست شما در غالب كتابهاي فقهي ميبينيد براي اينكه نماز بر چه كسي واجب است روزه بر چه كسي واجب است يكي از شرائط مهم تكليف عقل است خب بر هر عاقلي نماز واجب است براي هر عاقلي روزه واجب است اما وقتي به مسئله قضا ميرسند محقق و امثال محقق ميگويند: «يعتبر في القاضي كمال العقل» آن عقلي كه براي وجوب صوم صلات است آن اولين مرحله عقل است «يعتبر في القاضي كمال العقل» لذا در بخشهاي مهم سورهٴ مباركهٴ «مائده» فرمود: ﴿كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلّهِ﴾[20] يك، ﴿قَوَّامِينَ لِلّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ﴾[21] دو، خب گاهي انسان بايد قوّام باشد يك كسي كه در محكمه نشسته است براي فريب دادن آن شيطاني كه ﴿وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْكُمْ جِبِلاًّ كَثيرًا أَ فَلَمْ تَكُونُوا تَعْقِلُونَ﴾[22] آدم عادي را نميفرستد كه يك كسي كه اعلم از اوست ازهد از اوست اسنّ از اوست اعرف از اوست اشهر از اوست محبوبيت اجتماعياش بيش از اوست او را به عنوان دام بر او ميفرستد اين هم فريب ميخورد. بنابراين صرف قيام به قسط در كار عادي كافي است اما براي كسي كه دماء و اعراض نفوس مردم به دست اوست كافي نيست او بايد قوّام به قسط باشد در جريان مبارزه هم بشرح أيضا [همچنين] يك وقت انسان با يك دهباني در يك دهكدهاي ميجنگد يك وقتي با فرعون ميجنگد در جنگ با فرعون صبر كافي نيست صبّار بودن لازم است فرمود: ﴿إِنَّ في ذلِكَ َلآياتٍ لِكُلِّ صَبّارٍ شَكُورٍ﴾[23] شكر هم كافي نيست شاكر بودن هم كافي نيست شاكر اسم فاعل هم كافي نيست شاكر صفت مشبهه هم كافي نيست شكور لازم است براي مبارزه با فرعون صبّار و شكور بودن لازم است براي سمت قضا و داوري در اعراض و نفوس و اموال قوّام بودن لازم است و همين كار را هم كرد و بالأخره هم به پيروزي رسيدند ذات ااقدس الهي اين دستور را داد و آنها هم همين كار را كردند ﴿قالَ مُوسي لِقَوْمِهِ اسْتَعينُوا بِاللّهِ وَ اصْبِرُوا﴾ در حقيقت ميشود ﴿استعينوا بالله﴾ اينچنين نيست كه انسان بگويد ما صبر كرديم خدا هم كمك كرد اوايل راه انسان براي تشويق چنين حرفي دارد اما در پايان راه اينچنين نميگويد كه. ميبينيد آنهايي كه به مقصد رسيدهاند چگونه حرف ميزنند در آيه 126 همين سورهٴ مباركهٴ «اعراف» كه قبلاً بحث شد يعني دو آيه قبل از آيه محل بحث امروز، آنها يعني سحره فرعون كه حالا حق را شناختهاند فهميدند «سحر با معجزه پهلو نزند» و فهميدن كار آنها سحر است و كار موساي كليم معجزه است فرعون تحديد كرد كه دست راست شما و پاي چب دست چپ و پاي راست اينها را قطع ميكنم و شما را به دار آويزان ميكنم اين كار را ميكنم و ميدانستند كه ميكند آنها گفتند: ﴿وَ ما تَنْقِمُ مِنّا إِلاّ أَنْ آمَنّا بِآياتِ رَبِّنا لَمّا جاءَتْنا رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَيْنا صَبْرًا وَ تَوَفَّنا مُسْلِمينَ﴾[24] كسي كه در مهد دين تربيت ميشود در پايان امر اين طور حرف ميزند ﴿رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْراً﴾ ديگر نميگويند كه ما صبرمي كنيم خدايا تو ما را كمك كن يك وقت است كه سخن از ﴿وَانْصُرْنَا﴾ است يعني يك بخش از كار را ما بعهده ميگيريم خدايا تو ما را كمك بكن اين براي موحّد بين راه است اما آن موحّد پايان راه كه از توحيد ناب طرفي بسته است ميگويد تو ولي من هستي نه ناظر مني در بحثهاي قبل ملاحظه فرموديد كه بين نصرت و ولايت خيلي فرق است اين كودك مادامي كه نوزاد است تحت ولايت پدر و مادر است وقتي نوجوان و جوان شد از نصرت پدر و مادر برخودار است يك مقداري كار را خودش انجام ميدهد كمبود را پدر و مادر ترميم ميكنند آن وقت ميشوند ناصر اما وقتي هيچ كاري از او ساخته نيست تحت ولايت آنهاست انسان وقتي بفهمد همه عنايتها و توفيقها از ناحيه اوست خودش هم ابزار كار اوست ميگويد من تحت ولايت اويم ولي در بين راه يا در اوايل راه ميگويد خدا به ما كمك كرده است اين هم درجات توحيد يك موحّد است ﴿قالَ مُوسي لِقَوْمِهِ اسْتَعينُوا بِاللّهِ وَ اصْبِرُوا إِنَّ اْلأَرْضَ لِلّهِ يُورِثُها مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ﴾ آن گفت: ﴿وَ إِنّا فَوْقَهُمْ قاهِرُونَ﴾[25] فرمود اشتباه گفته است ﴿إِنَّ اْلأَرْضَ لِلّهِ يُورِثُها مَنْ يَشاءُ﴾ او گفت: ﴿سَنُقَتِّلُ أَبْناءَهُمْ وَ نَسْتَحْيي نِساءَهُمْ﴾[26] اشتباه كرده است ﴿عَسي رَبُّكُمْ أَنْ يُهْلِكَ عَدُوَّكُمْ﴾ او گفت: ﴿إِنّا فَوْقَهُمْ قاهِرُونَ﴾[27] درست نگفته است براي اينكه خداوند ﴿وَ يَسْتَخْلِفَكُمْ فِي اْلأَرْضِ﴾[28] اما همه اينها براي آن است كه ﴿ليقوم الناس بالقسط﴾[29] باشد لذا ﴿فَيَنْظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُون﴾[30] وقتي ذات ااقدس الهي اين مستضعفين را به جاي مستكبرين نشاند با اين بيان كه ﴿وَ سَكَنْتُمْ في مَساكِنِ الَّذينَ ظَلَمُوا﴾[31] با آنها خطاب ميكند فرمود اي مستضعفين شما به جاي ظالمين نشستيد يعني مواظب باشيد اينكه فرمود شما به جاي ظالمين نشستهايد اين يك هشدار است ﴿وَ سَكَنْتُمْ في مَساكِنِ الَّذينَ ظَلَمُوا﴾ يعني آنهايي كه رفتند چون ظالم بودند رفتند شما هم به جاي ظالمين نشستهايد يعني مواظب باشيد ظلم نكنيد. عاقبت كار للمتقين است البته عاقبت در مقابل بادئه است بدأ يعني ابتدا عقب عاقبه يعني پايان اين عاقبت در قبال بادئه است آن حادثه اول را ميگويند بادئه كه بدأ است و ابتدا است آن حادثه پاياني را ميگويند عاقبه، گاهي عاقبت تلخ است گاهي شيرين و عقوبت را هم عقوبت گفتهاند چون عاقب است در عقب آن معصيت ميآيد ديگر. ولي اصطلاحاً وقتي ميگويند عاقبت للمتقين است يعني عاقبت حسنه وگرنه عاقبت هم شامل بد ميشود هم شامل خوب و اين عاقبت كه براي متقين است هم عاقبت كل يعني جمعبندي عالم سرانجام به سود متقيان است و هم در هر حادثهاي كه اگر ماكل حادثه را يك پاراگراف يك جمله يك مقاله خلاصه كنيم يك سخنراني فرض كنيم اين حادثه بسود متقيان است اگر كسي متقي بود در اين حادثه سود ميبرد وگرنه هر دو ضرر ميكنند در هر حادثهاي اگر يكي متقي بود ديگري بيتقوا خلاصه آن حادثه به سود متقي است در هر حال ﴿وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ﴾ پس وقتي پيروز ميشويد كه توحيدتان تام باشد يك، از نظر اعتقاد ﴿اسْتَعِينُوا بِاللّهِ﴾ از نظر اخلاق صابر باشيد بلكه صبّار باشيد و شاكر هم باشيد برابر آيه سوره «ابراهيم» نسبت به آن نعمتهايي كه به شما داد شاكر باشيد نقمتهاي كه در پيش داريد صابر باشيد دو، و به اين هم معتقد باشيد زمين براي خداست براي احدي نيست سه، ميراث زمين در اختيار اوست چهار، جمعبندي هر جرياني بسود تقواست پنج، ديگر نفرمود «والعاقبة لبنياسرائيل» يا «والعاقبه للقبط» يا «والعاقبه للنبط» فرمود اين قبط و نبط شناسنامه است ﴿وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوبًا وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا﴾ همه كه شناسنامه ندارند در همه اعصار كه شناسنامه نبود ولي بالأخره افراد را بايد بشناسند يا نه؟ اين يك شناسنامه طبيعي است با لهجه با رنگ با نژاد با پوست فرمود: ﴿وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوبًا وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا﴾ يعني يكديگر را بشناسيد همين قبط و نبط بودن براي اينكه يكديگر را بشناسيد اما زمين نه براي قبط است نه براي نبط زمين براي متقيان است ديگر سخن از بنياسرائيل و امثال ذلك نيست چون عاقبت للمتقين است اگر كسي اهل تقوي نبود زمين از دستش ميرود پايان كار هم از دستش ميرود.
پرسش...
پاسخ: آخر اين جمله است همه ادعيه كه اين نيست آخرين ادعيه كه اين نيست دعاها درجاتي دارد مراتبي دارد بعد ميگويند اول اين دعا را بخوانيد بعد آن دعا را بخوانيد.
پرسش...
پاسخ: ﴿وَانْصُرْنَا﴾ آن هم به معناي ﴿أَفْرِغْ عَلَيْنا صَبْرًا﴾[32] است يعني تو نصرت بده نميگويد ما صبر ميكنيم كه صبر را از او ميخواهند نصرت را هم از او ميخواهند ولايت مطرح نيست صبر در مقابل نصرت كه نيست نصرت در مقابل ولايت است اين دعا دعاي تولّي نيست دعاي تولّي همان است كه وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) در همين سورهٴ مباركهٴ «اعراف» آمده ﴿إِنَّ وَلِيِّيَ اللّهُ الَّذي نَزَّلَ الْكِتابَ وَ هُوَ يَتَوَلَّي الصّالِحينَ﴾[33] آن مرحله پاياني با اينكه مرحله نصرت هم هست مرحله صبر هم هست نصرتخواهي هم هست صبرطلبي هم هست اما انسان وقتي ببيند كه ﴿قُلْ إِنَّ صَلاتي وَ نُسُكي وَ مَحْيايَ وَ مَماتي لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ لا شَريكَ لَهُ وَ بِذلِكَ أُمِرْتُ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمينَ﴾[34] وقتي مسلم شد يعني منقاد شد آنگاه ميگويد ﴿إِنَّ وَلِيِّيَ اللّهُ الَّذي نَزَّلَ﴾ من تحت ولايت اويم معلوم ميشود همه كارها را ديگر ميكرده خداوند براي خيليها اين كارها انجام ميدهد ولي چون جبر باطل است يك راه نفوذي هم براي انسان ميدهد ببيند كه شكرگزاري ميكند يا نه اگر شكرگزاري نكرد خب ممكن است كه لطف خدا هم گرفته بشود.
پرسش...
پاسخ: اگر تقوا تقواي واقعي باشد بله ديگر اما يك وقت است كه يك چيزي است حسنه است يعني آن چيزي كه ميماند اما امور ظاهري يعني اگر واقعاً فضيلت هست ماندني است صبغه ديني دارد بله شامل حالش ميشود اما اين هياهوي زيد و عمرو باشد اين نه آمدنش فضيلت است ﴿لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلي ما فاتَكُمْ﴾[35] نه رفتنش رذيلت ﴿لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلي ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ﴾.
پرسش...
پاسخ: نه هر جا كسي متقي بود يك وقت سؤال از سرزمين است و آب و خاك است و ﴿وَ كَذلِكَ نُوَلّي بَعْضَ الظّالِمينَ بَعْضًا﴾[36] آن در سورهٴ مباركهٴ «انعام» گذشت كه گاهي خداوند بعضي از ظالمين را بر بعضي از ظالمين مسلط ميكند اما يك وقت است يكي حق است ديگري باطل يك راه انبيا را دارد ميرود ديگري راه فراعنه را در آن مجموع يقينا ﴿وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ﴾
«و الحمد لله رب العالمين»