درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

77/09/22

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/ سوره اعراف/ آیه 118 تا 126

 

﴿فَوَقَعَ الْحَقُّ وَ بَطَلَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ﴾ ﴿فَغُلِبُوا هُنالِكَ وَ انْقَلَبُوا صاغِرينَ﴾ ﴿وَ أُلْقِيَ السَّحَرَةُ ساجِدينَ﴾ ﴿قالُوا آمَنّا بِرَبِّ الْعالَمينَ﴾ ﴿رَبِّ مُوسي وَ هارُونَ﴾ ﴿قالَ فِرْعَوْنُ آمَنْتُمْ بِهِ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ إِنَّ هذا لَمَكْرٌ مَكَرْتُمُوهُ فِي الْمَدينَةِ لِتُخْرِجُوا مِنْها أَهْلَها فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ﴾ ﴿َلأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلافٍ ثُمَّ َلأُصَلِّبَنَّكُمْ أَجْمَعينَ﴾ ﴿قالُوا إِنّا إِلى رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ﴾ ﴿وَ ما تَنْقِمُ مِنّا إِلاّ أَنْ آمَنّا بِآياتِ رَبِّنا لَمّا جاءَتْنا رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَيْنا صَبْرًا وَ تَوَفَّنا مُسْلِمينَ﴾

 

در جريان عصاي موساي كليم(سلام الله عليه) نقلهاي متفاوتي است كه چون دليل قطعي بر اعتبار هيچ كدام از آنها نيست و در حد احتمال مطرح است يكي آنكه كه اين عصا از زمان آدم(سلام الله عليه) به انبيا رسيده است ديگر اينكه فرشته اين در بين راه يك چنين عصايي را به موساي كليم عطا كرده است. دليل قطعي بر وقوع اينها نيست در حد احتمال است.

مطلب بعدي گرفتن عصا در دست است گفته‌اند كه اگر كسي سنش به چهل رسيده است شايسته است عصا در دست بگيرد در رساله سير و سلوكي كه منسوب به مرحوم بحرالعلوم(رضوان الله عليه) است ايشان يك برداشت لطيفي دارند و آن اين است كه برابر اين نقل كه «من بلغ اربعين و لم يتعص فقد عصي»[1] اگر كسي سنش به چهل سال رسيد عصايي در دست نگرفته است عصيان كرده است مي‌فرمايد براي آن است كه مستحب است كه مسافر عصا داشته باشد گرچه انسان هميشه مسافر است ولي وقتي سنش به اربعين رسيده اين سفر او ديگر رسمي‌تر خواهد شد سفر آخرتش رسمي‌تر است و انسان چهل ساله بايد محتاط‌تر از قبل از چهل سال حركت كند پس اصل نقل اين است اگر كسي سنش به چهل رسيد عصايي در دست نگرفته است اين عصيان كرده است ناظر به آن است كه برخلاف احتياط حركت مي‌كند اين محتاطانه بايد با عصا حركت كند اين اصل نقل. برداشتي كه در آن رساله سير و سلوك منسوب به بحرالعوم است اين است كه اين ناظر به آن است چون مستحب است مسافر چون يكي از سنن سفر عصا به دست گرفتن است اين مطلب اول كه مستحب است مسافر عصا داشته باشد.

مطلب دوم اينكه انساني كه سنش به چهل رسيد سفرش رسمي‌تر خواهد بود همگان مسافرند ولي وقتي سن به چهل سال رسيد سفر ديگر روشن‌تر است و مسافر بايد عصا دست بگيرد از اين جهت گفته‌اند اگر كسي چهل سال شد و عصا در دست نگرفت بر خلاف احتياط حركت مي‌كند و معناي عصا دست گرفتن يعني با احتياط حركت كردن.

مطلب بعدي آن است كه مرحوم امين الاسلام در مجمع‌البيان فرمودند به اينكه اين ﴿سَحَرُوا أَعْيُنَ النَّاسِ وَاسْتَرْهَبُوهُمْ﴾[2] دلالت دارد براينكه سحر حقيقتي ندارد فقط در محدوده چشم اثر مي‌گذارد چشم‌بندي است، در خلال بحثهاي قبل هم گفتيم اين استدلال ناتمام است براي اينكه اين يك قضيه في واقعه و قضيه شخصّيه را دارد ذكر مي‌كند جريان سحر سحره فرعون اين‌طور بود امّا همه انواع و اقسام سحر همين‌طور است هيچ سحري واقعيت ندارد آن را نمي‌شود از اين جريان استفاده كرد ممكن است بعضي از سحرها واقعيت داشته باشد و بعضي از سحرها واقعيت نداشته باشند غرض آن است كه مدّعي در حد احتمال حق است ولي دليل دلالت ندارد دليل يك قضيه‌اي است في واقعه و اطلاقي يا عمومي قبل يا بعد اين مطلب نيامده گاهي ممكن است ذات اقدس الهي يك داستان شخصي را ذكر بكند بعد سنت خود را در پايان آن يادآوري كند مثلاً در جريان حضرت يوسف(سلام الله عليه) كه او را به جزاء خير رساند آن‌گاه در پايان فرمود: ﴿كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ﴾[3] اين معلوم مي‌شود يك اصل كلي است يا در مورد بعضي از انبيا و اولياي ديگر وقتي قصّه‌شان را نقل كرد فرمود: ﴿كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ﴾ اين بيان يك سنت است امّا در جريان سحر سحره فرعون نفرمود كه هر سحري چشم‌بندي است فرمود اينها ﴿سَحَرُوا أَعْيُنَ النَّاسِ وَاسْتَرْهَبُوهُمْ﴾[4] يا در سورهٴ «طه» فرمود: ﴿يخَيَّلُ إِلَيْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّها تَسْعي﴾[5] امّا همه اقسام و انحاي سحر اين است اينكه از آيه استفاده نمي‌شود. ممكن است سحر غير از جريان تلقين و غير از جريان تخييل و غير از جريان توهم يك واقعيت خارجي هم داشته باشد در بعضي موارد اثر بگذارد نظير آنچه كه در كريمه ﴿يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ وَ ما هُمْ بِضارِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاّ بِإِذْنِ﴾[6] حالا به وسيله سحر بين زن و شوهر خدا ناكرده ممكن است اختلاف ايجاد كنند اين به دو صورت است يك وقت است ممكن است به وسيله تلقين به طرفين است يك وقت است ممكن است طبق علل و عوامل خارجي باشد اين است كه اگر انسان خود را به ذات اقدس الهي بسپارد يا معوظتين را قرائت كند ممكن است از آسيب اين سحره مصون بماند منظور آن است كه آيه نه عموم دارد و نه اطلاق كه جميع اقسام سحر را شامل مي‌شود پس اين استدلال مرحوم امين الاسلام ناتمام است. امّا آيه ﴿فَمَاذَا تَأْمُرُونَ﴾ كه قبلاً بحثش گذشت يعني همين سورهٴ مباركهٴ «اعراف» اين بود كه ﴿قالَ الْمََلأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ إِنَّ هذا لَساحِرٌ عَليمٌ ٭ يُريدُ أَنْ يُخْرِجَكُمْ مِنْ أَرْضِكُمْ فَما ذا تَأْمُرُونَ﴾[7] اين ﴿فَمَاذَا تَأْمُرُونَ﴾ چند تا احتمال دارد يكي اينكه خود اشراف و ملأ فرعون به يكديگر گفتند: ﴿فَمَاذَا تَأْمُرُونَ﴾ كه اينجا تأمرون از باب ائتمار و مؤامره و مشورت است چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ «طلاق» مؤامره و مؤتمر به همين معنا آمده آيهٴ شش سورهٴ مباركهٴ «طلاق» اين است كه ﴿وَ إِنْ كُنَّ أُولاتِ حَمْلٍ فَأَنْفِقُوا عَلَيْهِنَّ حَتّي يَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ فَإِنْ أَرْضَعْنَ لَكُمْ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ وَ أْتَمِرُوا بَيْنَكُمْ بِمَعْرُوفٍ﴾[8] مؤتمر اين كنفرانسها و سمينارهايي كه تبادل نظر مي‌شود مشورت مي‌شود اينها را مي‌گويند مؤتمر كه اصلش برابر آيه شش سوره سورهٴ مباركهٴ قرآن است است فرمود ائتمار كنيد اين ائتمار كه باب افتعال است در اينجا معناي مفاعله را مي‌دهد مثل گاهي اختصام كه معناي مخاصمه است. اين هم از همين قسم است ائتمار كنيد يعني تئامر داشته باشيد تئامر داشته باشيد يعني با يكديگر مشورت كنيد ﴿وَأْتَمِرُوا بَيْنَكُم﴾ از اين جهت اين كنفرانسها يا كنگره‌ها يا سمينارها را مي‌گويند مؤتمر. خب اينجا كه فرمود ﴿فَمَاذَا تَأْمُرُونَ﴾ يعني شما نظرتان چيست نظر مشورتي شما چيست؟ احتمال اوّل اين است كه خود ملأ و اشراف با يكديگر در ميان گذاشتند قهراً اين ﴿فَمَاذَا تَأْمُرُونَ﴾ يعني در جلسه مشورتي نظر شما چيست؟ احتمال دوم آن است كه اشراف و ملأ فرعون به شخص فرعون گفته باشند كه ﴿فَمَاذَا تَأْمُرُونَ﴾ شما امرتان چيست؟ اينجا امر به معناي خودش است منتها سرّ جمع آوردن اين است كه براي احتشام و تعظيم و تكريم گفتند: ﴿فَمَاذَا تَأْمُرُونَ﴾ اين يك مقدار بعيد است اگر نظر شريفتان باشد در مطول اين حرف است كه ما در متكلم مع‌الغير و مانند آن جمع به جاي مفرد به كار برده مي‌شود مثل ﴿إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ﴾[9] انا كذا انا كذا كه ذات اقدس الهي در قرآن كريم از خود ياد مي‌كند يا بزرگان از خودشان مي‌گويند ما اين‌چنين گفتيم. ولي در ضمير خطاب اين‌چنين نيست كه براي تعظيم و تشريف و تكريم در عربي مثل فارسي ما به شخص خطاب جمع بكنيم در فاسي به شخص مي‌گوييم شما بجاي اينكه بگوييم تو مي‌گوييم شما ولي در عربي مي‌گويند اين جزء اصطلاحات مبلّدين است آن‌طوري كه در مطول آمده يعني محدثين و متأخرين اينها اين حرف را مي‌زنند وگرنه ريشه ادبي نزد قدما ندارد كه ما به عنوان تجليل و تكريم يك شخص به او بگوييم كم لذا در تمام زيارتنامه‌ها مي‌بينيد همه انبيا و اوليا را مفرد خطاب مي‌كنيم مي‌گوييم «السلام عليك يا رسول الله» يا «السلام عليك يا اميرالمؤمنين» يا السلام عليكم نمي‌گوييم اين مي‌گويند جزء اصطلاحات مبلّدين و متأخرين است ما در جايي داشته باشيم كه به عنوان تجليل به عنوان تكريم ضمير خطاب جمع به جاي مفرد به كار رفته باشد مي‌گويند نيست يا كم است بنابراين اين احتمال دوم اين محذور را دارد.

احتمال سوم آن است كه گوينده خود فرعون باشد فرعون گفت كه شما چه چيزي امر مي‌كنيد؟ كه برابر با سورهٴ «شعراء» باشد و قال در تقدير باشد ضميرش به فرعون برگردد ﴿فَمَاذَا تَأْمُرُونَ﴾[10] قهراً معني مؤامر و و ائتمروا بينكم و امثال ذلك است اين درباره ﴿فَمَاذَا تَأْمُرُونَ﴾.

اما از اينكه سحره فرعون بعد از شكست گفتند: ﴿قالُوا آمَنّا بِرَبِّ الْعالَمينَ ٭ رَبِّ مُوسي وَ هارُونَ﴾ اين براي چند نكته است كه بعضي از اين نكات قبلاً گذشت و آن اين است كه تفصيل بعد از اجمال است تبيين بعد از مثلاً متن است شرح بعد از متن است و يكي هم براي تعظيم قضيه است مبادا فرعون خيال بكند كه اين رب خود اوست چون خودش مدعي بود مي‌گفت: ﴿أَنَا رَبُّكُمُ الأعْلَي﴾[11] مبادا بگويد اينكه سحره گفتند: ﴿آمَنَّا بِرَبِّ الْعَالَمِينَ﴾ منظورشان من هستم چون ﴿مَا عَلِمْتُ لَكُم مِنْ إِلهٍ غَيْرِي﴾[12] يا ﴿أَنَا رَبُّكُمُ الأعْلَي﴾ آنها براي توضيح گفتند: ﴿رَبِّ مُوسَي وَهَارُونَ﴾[13] اين يكي، يكي براي تعظيم است مثل اينكه ما مي‌گوييم ذات اقدس الهي ﴿رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيم﴾[14] است آن ربي كه توانست موسي بپرواند آن ربي كه توانست هارون تربيت كند آن ربي كه مي‌تواند عرش را نگهداري كند در همين بعضي از دعاهاي سمات و دعاي ندبه و اينها روبيت ذات اقدس الهي نسبت به انبيا و اوليا جداگانه مطرح مي‌شود اين براي تعظيم قضيه است خدايي كه يك چنين بنده‌اي دارد رب السماوات است رب الارضين و رب العرش العظيم است و مانند آن لذا رب موسي و هارون از همين سنخ است اين انسانهاي كامل مستحضريد كه از آسمانها و زمين به مراتب بالاترند.

مطلب بعدي آن است كه وقتي سحره فرعون ديدند كه اين از سنخ سحر نيست و فهميدند كه معجزه است ايمان آوردند فرعون شروع به تحديد كرد هم آنها را تحديد كرد هم بني‌اسرائيل را تحديد كرد. كاري كه موساي كليم(سلام الله عليه) كرد اين نبود كه فناوري سحر را از ساحران گرفته باشد كه نتوانند سحر بكنند آنها كارشان را انجام دادند براي اينكه اگر آنها در ميدان سابقه كاري را انجام نمي‌دادند تماشاچي نمي‌توانست داوري كند مي‌گفت اينها خودداري مي‌كنند و يا مثلاً از يك سنخ‌اند اما وقتي كه فناوري كردند سحرشان را نشان دادند و اين سحر موجود را باطل كند در آن مي‌شود معجزه و در نفوس بيشتر مؤثر است لذا اصل علميت و فناوري را ابطال نكردند يك سحر واقع شده خارجي را ابطال كردند. ايماني را كه سحره آوردند فرعون گفت كه ﴿آمَنْتُمْ بِهِ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ﴾ كه اين به زبان انكار و استنكار و امثال ذلك است ذات اقدس الهي همان‌طوري كه در قرآن كريم حرفش اين است كه كسي نمي‌تواند ايمان بياورد مگر به اذن خدا چه در سورهٴ «يونس» چه در سورهٴ «آل‌عمران» اين مضمون است ﴿وَمَا كَانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلاّ بِإِذْنِ اللَّهِ﴾[15] در سورهٴ «يونس» هم هست در آيهٴ 145 سورهٴ «آل‌عمران» هم هست كه در سورهٴ «آل‌عمران» به اين صورت آمده ﴿وَ ما كانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلاّ بِإِذْنِ اللّهِ كِتابًا مُؤَجَّلاً وَ مَنْ يُرِدْ ثَوابَ الدُّنْيا نُؤْتِهِ مِنْها﴾ در سورهٴ «يونس» به جاي تموت مسئله تؤمن دارد ﴿وَ ما كانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلاّ بِإِذْنِ اللّهِ﴾[16] آن اذن اذن تكويني است چون اذن تشريعي را ذات اقدس الهي به همگان داده است همگان را به ايمان امر كرده است نه تنها اذن داد بلكه امر كرد يك عده‌اي ايمان مي‌آوردند يك عده‌اي ايمان نمي‌آوردند اما آن كار تكويني بالأخره به اذن خداست چون ممكن نيست چيزي در نظام تكوين اتفاق بيافتد و اذن خدا او را همراهي نكند فرعون هم يك چنين داعيه‌اي دارد منتها در اينجا به لحاظ تشريع مي‌گويد مي‌گويد من بايد فرمان بدهم شما بايد ايمان بياوريد بدون اجازه من چرا ايمان آورديد منظورش كه اذن تكويني نيست چون مي‌داند به اينكه اذن تكويني او در كسي اثر نمي‌كند قبل از دستور من چرا ايمان آورديد؟ ﴿قالَ فِرْعَوْنُ آمَنْتُمْ بِهِ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ إِنَّ هذا﴾ يعني اين صحنه‌اي كه شما چوبها و طنابها را انداختيد او هم عصاي خود را انداخت و بساط سحر را باطل كرد اين يك توطئه‌اي از پيش تعيين شده‌ بود به اصطلاح يعني شما قبل از اينكه از مصر يا از اين شهر اسكندريه خارج بشويد در داخله شهر يك نشستي با هم داشتيد و يك چنين توطئه‌اي كرديد حالا كه در خارج محدوده شهر اين تحدي و مبارزه و مسابقه به عمل آمده شما پياده كرديد آن توطئه‌اي كه در شهر تعيين كرديد ﴿انَّ هذا لَمَكْرٌ مَكَرْتُمُوهُ فِي الْمَدينَةِ﴾ منظورتان هم كشورگيري و كشورگشايي بود منظورتان اين بود كه در شئون داخلي اين كشور به اصطلاح دخالت بكنيد و مردم را از اين سرزمين را بيرون كنيد يعني بني‌اسرائيل را در اينجا حاكم بكنيد ﴿لِتُخْرِجُوا مِنْها أَهْلَها﴾ كساني كه اهل اين سرزمين‌اند مالك اين سرزمين‌اند اينها را بيرون كنيد و خودتان تصاحب بكنيد خب اين براي تهييج افكار عمومي بود آن‌گاه تحديدها را شروع كرده ﴿فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ﴾ چون خطابش به سحره هست گفت شما در آينده نزديك مي‌فهميد من با شما چه مي‌كنم آن كاري كه ميكنم اين است ﴿لأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلافٍ﴾ دست راست بعضي با پاي چپ او و يا دست چپ با پاي راست او را قطع مي‌كنم بعد هم به دار مي‌آويزم تا عبرتي براي ديگران باشد ﴿لأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلافٍ ثُمَّ َلأُصَلِّبَنَّكُمْ أَجْمَعينَ﴾ همه شما را اين كار را مي‌كنم حالا اين ﴿أَجْمَعِينَ﴾ يا وصف براي همه هست يا وصف براي همه به دار آويختن بالأخره همه اين كشته‌ها را به دار مي‌كشم تا عبرت براي ديگران كسي از شما‌ها را ما باقي نمي‌گذاريم آنها دو تا حرف زدند ﴿قالُوا إِنّا إِلى رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ﴾ ما يك تحولي داريم به طرف خدا منقلب مي‌شويم اين همان ﴿إِنَّا لِلّهِ وإِنّا إِلَيهِ رَاجِعُونَ﴾ اين ﴿إِنَّا لِلّهِ وإِنّا إِلَيهِ رَاجِعُونَ﴾ يك پيام دارد ﴿يُعَذِّبُ مَنْ يَشاءُ وَ يَرْحَمُ مَنْ يَشاءُ وَ إِلَيْهِ تُقْلَبُونَ﴾[17] يك پيام ديگري دارد آن ظاهراً در سورهٴ مباركهٴ «فرقان» است آنچه ﴿يُعَذِّبُ مَنْ يَشاءُ وَ يَرْحَمُ مَنْ يَشاءُ وَ إِلَيْهِ تُقْلَبُونَ﴾ آن پيامش ظاهراً عميق‌تر از پيام ﴿إِنَّا لِلّهِ وإِنّا إِلَيهِ رَاجِعُونَ﴾ است چون ﴿إِنَّا لِلّهِ وإِنّا إِلَيهِ رَاجِعُونَ﴾ يك مطلب است ﴿إِلَيْهِ تُقْلَبُون﴾ يك مطلب است ما تا آنجايي كه مي‌توانيم بايد ظاهر را حفظ كنيم اما اگر وقتي برهان عقلي بر خلاف بود مثل يدالله، جاء ربك، و مانند آن اين البته اين به محكمات برمي‌گردد شما اگر ﴿يُعَذِّبُ مَنْ يَشاءُ وَ يَرْحَمُ مَنْ يَشاءُ وَ إِلَيْهِ تُقْلَبُونَ﴾ آن را كه را بررسي كنيد مي‌بينيد معناي آن آيه با ﴿إِنَّا لِلّهِ وإِنّا إِلَيهِ رَاجِعُونَ﴾ خيلي فرق است. ﴿إِنَّا لِلّهِ وإِنّا إِلَيهِ رَاجِعُونَ﴾ به طرف او رجوع مي‌كنيم اين يك، يكي اينكه مي‌گوييم ما به سمت او منقلب مي‌شويم انقلب اليه يعني چه؟ يعني به سمت او حركت كرد ممكن هم كه واجب نمي‌شود بنده هم كه خدا نخواهد شد هم او محال است هم آيه اين را نمي‌گويد ﴿إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ﴾[18] يك مطلب است يعني همه‌تان به طرف ذات اقدس الهي جمع مي‌شود اين معناي روشني دارد ﴿إِنَّا لِلّهِ وإِنّا إِلَيهِ رَاجِعُونَ﴾ اين هم يك معناي روشني دارد اما ﴿يُعَذِّبُ مَنْ يَشاءُ وَ يَرْحَمُ مَنْ يَشاءُ وَ إِلَيْهِ تُقْلَبُونَ﴾ آنجا «تنقلبون» نيست ﴿تُقْلَبُونَ﴾ است به هر تقدير وقتي به آن سورهٴ مباركه رسيديم معلوم مي‌شود اينجا هم مي‌فرمايد كه ﴿إِنّا إِلى رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ﴾ انقلب الي الرب تا آنجا كه منع عقلي و نقلي نيست ظاهر آيه بايد محفوظ بماند انسان منقلب الي الرب مي‌شود خب تا برسم به آنجا ببينيم چه چيزي مي‌شود. آنها گفتند: ﴿إِنّا إِلى رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ﴾ اين حرف خيلي بالاتر از حرف كساني است كه مي‌گويند: ﴿إِنَّا لِلّهِ وإِنّا إِلَيهِ رَاجِعُونَ﴾ اينها چون كارشناس‌ترين سحره آن عصر بودند آن عصري بود كه علم سحر رواج داشت. قبلاً هم اشاره شد طبق بياني كه در علل الشرايع است وجود مبارك امام رضا(سلام الله عليه) سرّ تنوع معجزات را ذكر كرد كه چرا معجزات انبيا در اعصار گوناگون متنوع است؟ براي اينكه پيشرفته‌ترين رشته هر فني مي‌طلبد كه در همان رشته معجزه‌اي ارائه بشود تا صاحبان آن رشته و كارشناسان ارشد تشخيص بدهند كه اين معجزه است وگرنه در عصري كه طب رواج ندارد كسي بيايد مرده‌اي را زنده كند خيال مي‌كنند او طبيب كاملي است اما وقتي كه طب به اوج خود برسد كسي در بيايد مرده‌ را زنده كند كارشناسان ارشد پزشكي مي‌فهمند كه اين سنخ سنخ طب نيست اين‌طور نيست كه انسان درس بخواند و بتواند مرده را زنده كند در جريان سحر هم بشرح ايضاً [همچنين] وقتي كه سحر به اوج خود رسيد و انسان بيايد با انداختن عصا جلوي همه سحرها و سحر همگان را بگيرد معلوم مي‌شود از سنخ سحر نيست لذا اين كارشناسان ارشد سحر فهميدند اين سخنش معجزه است. حرف آنها هم خيلي بلند است اين است كه ذات اقدس الهي درباره گروهي از اهل كتاب به عظمت ياد مي‌كند ﴿مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ يَتْلُونَ آياتِ اللّهِ﴾[19] خيلي تجليل مي‌كند ﴿ثُلَّةٌ مِنَ الأوَّلِين ٭ وَثُلَّةٌ مِنَ الْآخِرِينَ﴾[20] مي‌گويد از پيشينيان خيلي به عظمت و نيكي ياد مي‌كند براي همين جهت است كه ﴿مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ﴾ اين احترامي كه ذات اقدس الهي براي مومنين به انبياي سلف گذاشته است براي آن است كه در بين آنها يك چنين افكاري است.

‌پرسش ...

پاسخ: نه كسي كه توبه بكند وقتي كه توبه كرد حق را پذيرفت با همه لذايذ گفتند: ﴿إِنَّ لَنا َلأَجْرًا إِنْ كُنّا نَحْنُ الْغالِبينَ ٭ قالَ نَعَمْ وَ إِنَّكُمْ لَمِنَ الْمُقَرَّبينَ﴾[21] آن همه پاداش در برابر آن همه پاداش اين همه تحديد همه را تحمل كند حق برايش روشن مي‌شود.

پرسش ...

پاسخ: بله حالا اينها آمدند بررسي كردند ديدند نه چون موسي كليم بارها برهان ارائه مي‌كرد را كنار بگذار وقتي فرعون گفت: ﴿فَمَن رَبُّكُمَا يَا مُوسَي﴾[22] به موسي و هارون(سلام الله عليهما) خطاب كرد ﴿فَمَن رَبُّكُمَا يَا مُوسَي ٭ قَالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَي كُلَّ شَيْ‌ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَي﴾ با اين آيه كوچك به آن نظام فاعلي و غايي و داخلي همه ماسوا اشاره كرده است.

‌پرسش ...

پاسخ: نه منظور اين است كه اين حرف پيچيد اين‌طور نبود كه دو نفر زير گوش نجوا بكنند در جمع درباريان اين سؤال شده بعد آمدند به موسي گفتند تو چه گفتي؟ به فرعون گفتند تو چه شنيدي؟ اين حرف در مصر پيچيد و موساي كليم هم مرتب معجزه مي‌كرد برهان اقامه مي‌كرد ادله اقامه مي‌كرد هميشه كه دست به عصا نمي‌برد دست به عصا آن موقع ضرورت بود اين حرفها بود مدتهايي بود كه به اين فكر افتادند كه درباريان به فرعون گفتند يك علاجي بكن اين همين‌طور دارد تبليغ مي‌كند گفت چه كنيم؟ و گفتند كه تو هم بفرست سحره را از سراسر كشور جمع بكن بياور كه از اسكندريه و غير اسكندريه هر جا ساحر و كارشناس بود را جمع كردند و آوردند بعد از اينكه اينها به سطوه آمدند گفتند افكار موسي دارد رواج پيدا مي‌كند چرا علاج نمي‌كني گفت چه كنيم؟ گفتند: ﴿أَرْسِلْ فِي الْمَدائِنِ حاشِرينَ ٭ يَأْتُوكَ بِكُلِّ ساحِرٍ عَليمٍ﴾[23] معلوم مي‌شود صدا و تبليغ و دعوت مصر پيچيد آنها آشنا شدند كه موسي چه مي‌خواهد بگويد منتها فكر مي‌كردند كه موسي يك ساحر برتري است يك سحر بزرگ‌تري هم ارائه مي‌كند بعد ديدند اصلاً سنخ سحر نيست خب خب خود ساحران مي‌فهمند كه آيا او از اين سنخ هست و برتر است يا اصلاً از اين سنخ نيست اين يك گوهر ديگري است اينها به دنبال اجر آمدند به دنبال مقرّب آن خاقان شدن آمدند اين تشويقها را دريافت كردند آن خطر هم اينها را تحديد مي‌كرد كسي از تمام مزاياي پاداش بگذرد لله همه خاطرات را تحمّل كند لله آن‌گاه چشم دلش باز مي‌شود در جريان عاشورا اين‌طور نبود كه وجود مبارك سيدالشهداء(سلام الله عليه) آن مقامات و اينها را در آن طليعه امر نشان سربازان داده باشد بعد از اينكه تلخيها و سختيها را آزمودند و مشخص شد و شب عاشورا شد و بعد فرمود اينها با من كار دارند و با شما كار ندارند و فردا غير از مرگ خبري نيست هر كه باشد كشته مي‌شود و زن و بچه هم به اسارت مي‌رود اينها با من كار دارند من الآن بيعت را از شما برداشتم يعني اگر آنها مي‌رفتند اهل جهنم نبودند چون امام نه تعارف مي‌كرد و نه ـ معاذالله ـ اغراق و مبالغه‌اي در كارش بود فرمود برويد و اگر مي‌رفتند اهل جهنم نبودند چون به اذن امام زمانشان رفته بودند فرمودند برويد دست اين بچه‌هايتان را هم بگيريد ببريد براي اينكه به اسارت نروند اينجا هم روستاها فراوان و راه هم يك طرفه است آمدن به كربلا ممنوع است اما رفتن كاملاً آزاد است هر كه بخواهد برود كاملاً راهش مي‌دهند آمدن ممنوع است اينجا هم روستاهاي فراوان دارد غاضريه دارد نينوا دارد كذا و كذا و كنار جاده هم هست نزديك رودخانه هم هست ببُريد همه گفتند نه از آن به بعد كه اين مردها و آن زنها گفتند «نموت معك»[24] از آن به بعد ذات مقدس حسيني(سلام الله عليه) جاي آنها را به آنها نشان دادند كه فرمودند نگاه كنيد بين انگشتان من ببينيد چه مي‌بينيد آنها جاي خودشان را در بهشت ديدند اگر كسي تا آن حد نه اينكه امتحان بكند با اعتقاد نه با امتحان آنها نمي‌دانستند چه حادثه‌اي پيش مي‌آيد كه بعد حضرت نشان داد اگر كسي بگذرد ذات اقدس الهي به او نشان مي‌دهد «تو خود حجاب خودي» اينها هم واقعاً گذشتند بعد اين صحنه را ديدند گفتند ﴿فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سَاجِدِينَ﴾[25] نشان مي‌دهد كه مجزوبانه سجده كردند ديگر ندارد سجدوا كه دارد ﴿فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سَاجِدِينَ﴾ اين معلوم مي‌شود مجزوبانه سجده كردند ديگر آن‌گاه به چنين گروهي مي‌شود يك چيزهايي را نشان داد ﴿قالُوا إِنّا إِلى رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ﴾ اين به مراتب بالاتر از ﴿إِنَّا لِلّهِ وإِنّا إِلَيهِ رَاجِعُونَ﴾[26] است.

‌پرسش ...

پاسخ: نه اينها چون آن جريان سامري و اينها خيلي بعد از يعني بعد از اينكه اين صحنه‌ها گذشت و جريان درياي نيل هم گذشت آن مراحل بعد پيش آمد.

بعد مستقيماً به فرعون همين سحره فرمودند: ﴿إِنّا إِلى رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ ٭ وَ ما تَنْقِمُ مِنّا إِلاّ أَنْ آمَنّا بِآياتِ رَبِّنا لَمّا جاءَتْنا﴾[27] اين يك تحديد متقابل هم هست همين سحره در بحبوحه ضعف ظاهري مقتدرانه حرف مي‌زنند به فرعون مي‌گويند به اينكه مي‌داني با چه كسي داري در مي‌افتي، جرم ما همين است كه تابع ربوبيت الله هستيم با او داري درمي‌افتي. مشابه آن جرياني كه اصحاب اُخدود داشتند در سورهٴ مباركهٴ «بروج» آن است كه ﴿إِذْ هُمْ عَلَيْها قُعُودٌ ٭ وَ هُمْ عَلي ما يَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنينَ شُهُودٌ ٭ وَ ما نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلاّ أَنْ يُؤْمِنُوا بِاللّهِ الْعَزيزِ الْحَميدِ ٭ الَّذي لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ اللّهُ عَلي كُلِّ شَيْ‌ءٍ شَهيدٌ﴾[28] در حقيقت اين گروه هم به فرعون مي‌گويند كه تو داري در حقيقت از خدا انتقام مي‌گيري براي اينكه ما جرمي نداريم مگر ايمان به خدا ﴿وَ ما تَنْقِمُ مِنّا إِلاّ أَنْ آمَنّا بِآياتِ رَبِّنا﴾ بعد رو كردند به ذات اقدس الهي و عرض كردند ﴿رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْراً﴾ ببينيد چيز نخواستند كه خدايا ما را نجات بده رب نجنا در آن نيست صبر خواستن هست يعني توفيق بده ما در اين حادثه صابر باشيم تا آخرين لحظه هستيم مسلمان باشيم ﴿رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَيْنا صَبْرًا وَ تَوَفَّنا مُسْلِمينَ﴾ وصيت همه انبيا اين بود كه ﴿لا تَمُوتُنَّ إِلاّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ﴾[29] اين قبلاً در همين سورهٴ مباركهٴ «بقره» گذشت كه مرگ كه قابل نهي نيست نمير آن قيدش قابل نهي است وگرنه مرگ ﴿كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ﴾[30] به انسان كه نمي‌شود گفت لا تمت به جمع نمي‌شود گفت ﴿لاَ تَمُوتُنّ﴾ اما يك قيد اختياري اين مرگ را همراهي مي‌كند كه به لحاظ آن قيد اختياري قابل نهي است مي‌شود گفت كه «لاموتنّ كفارا لا تموتنّ كافرين» لذا فرمود: ﴿لا تَمُوتُنَّ إِلاّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ﴾[31] بكوشيد مسلمان بميريد اينها هم برابر همان مطلبي كه انبياي ابراهيمي(عليهم السلام) يعقوب فرمود ابراهيم فرمود همه اينها فرزندانشان را وصيت مي‌كردند ﴿لا تَمُوتُنَّ إِلاّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ﴾ ﴿لا تَمُوتُنَّ إِلاّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ﴾[32] اينجا هم دارند ﴿تَوَفَّنَا مُسْلِمِين﴾ خب چنين گروهي درخواست رفاه نكردند درخواست نجات نكردند درخواست صبر كردند اين سحره را خب به هر كيفر تلخي بود رساندند اوضاع يك مقداري آرام شد وجود مبارك كليم خدا مشغول تبليغ شد و ديدند كه اوضاع به هم خورد باز حالا چهار تا ساحر را كشتند موسي كليم به عنوان پيروزمند آن صحنه تحدّي و مبارزه دارد تبليغ مي‌كند همين اشرافيان و درباريان فرعون به فرعون گفتند: ﴿وَ قالَ الْمََلأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ أَ تَذَرُ مُوسي وَ قَوْمَهُ لِيُفْسِدُوا فِي اْلأَرْضِ وَ يَذَرَكَ وَ آلِهَتَكَ﴾[33] اينها الآن دارند تبليغ مي‌كنند آن مسائل ديني را دارند از بين مردم مي‌گيرند ظاهر گرچه «الهتك را الاهتك» و امثال ذلك هم خوانده شد ظاهرش اين است كه اينها يك ربوبيت اعتقادي داشتند عبادي داشتند يك ربوبيت سياسي ربوبيت سياسي براي فرعون بوده كه ﴿أَنَا رَبُّكُمُ الأعْلَي﴾[34] ﴿مَا عَلِمْتُ لَكُم مِنْ إِلهٍ غَيْرِي﴾[35] ربوبيت اعتقادي‌شان و عبادي‌شان براي بتهاشان بود كه خود فرعون هم بت‌پرستها بود مي‌گفتند معمولاً اينها گاو مي‌پرستيدند در جريان ذبح بقره بني‌اسرائيل هم براي همين جهت است تا روشن بشود كه از گاو كاري ساخته نيست و احياي مجدد گاو هم به همين جهت بود كه ديگري است كه گاو را از بين مي‌برد حيات به او مي‌دهد ممات به او مي‌دهد دوباره زنده‌اش مي‌كند و مانند آن. ظاهراً اينها وثنييني بودند كه گاو مي‌پرستيدند و حرف آنها هم همين بود وقتي درباريان فرعون به فرعون پيشنهاد دادند گفتند كه موسي و قومش را رها مي‌كني حالا معلوم مي‌شود موسي تنها موسي و هارون نبود موسي و قومش بود عده‌اي به او ايمان آوردند ديگر ﴿لِيُفْسِدُوا فِي الأرْضِ وَيَذَرَكَ وَآلِهَتَكَ﴾ آن افساد في الارض راجع به مسائل سياسي است و آن ﴿وَيَذَرَكَ وَآلِهَتَكَ﴾ ناظر مسائل عبادي است فرعون هم در تحديدش گفت كه ﴿انّي أَخافُ أَنْ يُبَدِّلَ دينَكُمْ أَوْ أَنْ يُظْهِرَ فِي اْلأَرْضِ الْفَسادَ﴾[36] من مي‌ترسم اين موسي و قومش هم مسائل سياسي شما را به هم بزند هم مسائل عبادي و اعتقادي‌ شما را به هم بزنند اين ظاهرش تفكيك كرده بود وقتي يك چنين پيشنهادي را درباريان فرعون به فرعون ارائه كردند او جواب نگفت كه من با موسي درگير مي‌شوم گفت: ﴿سَنُقَتِّلُ أَبْناءَهُمْ وَ نَسْتَحْيي نِساءَهُمْ وَ إِنّا فَوْقَهُمْ قاهِرُونَ﴾[37] آنها گفتند: ﴿أَ تَذَرُ مُوسي وَ قَوْمَهُ﴾ فرعون تحديد قوم را ذكر كرد اما تحديد موسي را ذكر نكرد تحديد قوم را ذكر كرد گفت كه ﴿سَنُقَتِّلُ أَبْنَاءَهُمْ ﴾ ما پسرانشان را مي‌كشيم كه ديگر آنها نتوانند مبارزه كنند و زنانهاي آنها را زنده نگه مي‌داريم براي خدمت كردن و مانند آن گاهي نسا در مقابل ابنا است معلوم مي‌شود خواهرها هستند ﴿يُذَبِّحُونَ أَبْناءَكُمْ وَ يَسْتَحْيُونَ نِساءَكُمْ﴾[38] آن را گفتند اگر اين بچه‌ها پسر بودند مي‌كشتند دختر بودند نمي‌كشتند اين نسا در قبال ابنا به معني دختر خواهد بود نظير آنچه كه در [آيه] مباركهٴ مباهله آمده كه ﴿نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ﴾[39] كه در آنجا نسا به معناي دختر است در قبال ابنا چون غالباً آنچه كه در قرآن كريم نسا در مقابل ابنا قرار مي‌دهد به معناي خواهر در برابر برادر يا دختر در برابر پسر است ﴿يُذَبِّحُونَ أَبْناءَكُمْ وَ يَسْتَحْيُونَ نِساءَكُمْ﴾ يعني پسرها را مي‌كشتند دخترها را زنده نگه مي‌داشتند. اينجا هم مي‌تواند گرچه نسا به معناي زن و خواهر آنها هم هست البته حالا بايد بررسي كرد كه چرا فرعون از موسي سخن نگفت ديد نمي‌تواند او پيروز شد در آن صحنه مسابقه عظيم ﴿أَن يُحْشَرَ النَّاسُ ضُحي﴾[40] پيروز شد حرفش در مردم مصر اثر گذاشت نمي‌تواند او را از بين ببرد ولي نسبت به قومش يك چنين تحديدي كرد ﴿قال سَنُقَتِّلُ أَبْناءَهُمْ وَ نَسْتَحْيي نِساءَهُمْ﴾[41] ولي ما بالأخره فوق آنها قاهريم اينها توان اينكه بتوانند افساد في الارض كنند يا مراسم بت‌پرستي را برطرف كنند ندارند.

«و الحمد لله رب العالمين»


[1] ـ رسالة السير و السلوك، ص33.
[2] اعراف/سوره7، آیه116.
[3] صافات/سوره37، آیه110.
[4] اعراف/سوره7، آیه116.
[5] طه/سوره20، آیه66.
[6] بقره/سوره2، آیه102.
[7] اعراف/سوره7، آیه109 ـ 110.
[8] طلاق/سوره65، آیه6.
[9] حجر/سوره15، آیه9.
[10] شعراء/سوره26، آیه35.
[11] نازعات/سوره79، آیه24.
[12] قصص/سوره28، آیه38.
[13] اعراف/سوره7، آیه122.
[14] توبه/سوره9، آیه129.
[15] یونس/سوره10، آیه100.
[16] یونس/سوره10، آیه100.
[17] عنکبوت/سوره29، آیه21.
[18] بقره/سوره2، آیه203.
[19] آل عمران/سوره3، آیه113.
[20] واقعه/سوره56، آیه39 ـ 40.
[21] شعراء/سوره26، آیه41 ـ 42.
[22] طه/سوره20، آیه49.
[23] اعراف/سوره7، آیه111 ـ 112.
[24] ـ ؟؟؟.
[25] شعراء/سوره26، آیه46.
[26] بقره/سوره2، آیه156.
[27] اعراف/سوره7، آیه125 ـ 126.
[28] بروج/سوره85، آیه6 ـ 9.
[29] آل عمران/سوره3، آیه102.
[30] عنکبوت/سوره29، آیه57.
[31] آل عمران/سوره3، آیه102.
[32] آل عمران/سوره3، آیه102.
[33] اعراف/سوره7، آیه127.
[34] نازعات/سوره79، آیه24.
[35] قصص/سوره28، آیه38.
[36] غافر/سوره40، آیه26.
[37] اعراف/سوره7، آیه127.
[38] بقره/سوره2، آیه49.
[39] آل عمران/سوره3، آیه61.
[40] طه/سوره20، آیه59.
[41] اعراف/سوره7، آیه127.