درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

77/09/08

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/ سوره اعراف/ آیه 96 تا 100

 

﴿وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُريٰ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ اْلأَرْضِ وَ لكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ﴾ ﴿أَ فَأَمِنَ أَهْلُ الْقُريٰ أَنْ يَأْتِيَهُمْ بَأْسُنا بَياتًا وَ هُمْ نائِمُونَ﴾ ﴿أَوَ أَمِنَ أَهْلُ الْقُريٰ أَنْ يَأْتِيَهُمْ بَأْسُنا ضُحًيٰ وَ هُمْ يَلْعَبُونَ﴾ ﴿أَفَأَمِنُوا مَكْرَ اللّهِ فَلا يَأْمَنُ مَكْرَ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ﴾ ﴿أَوَ لَمْ يَهْدِ لِلَّذينَ يَرِثُونَ اْلأَرْضَ مِنْ بَعْدِ أَهْلِها أَنْ لَوْ نَشاءُ أَصَبْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَ نَطْبَعُ عَلي قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا يَسْمَعُونَ﴾

 

بعد از ذكر قصص چند پيغمبر(عليهم السلام) و امم آنها و قبل از ذكر انبياي ديگر نظير موساي كليم(سلام الله عليه) يك بحثي را كه رابط بين گذشته و آينده است طرح فرمودند و آن اين است كه يك رابطه مستقيمي است بين بركات ظاهري و باطني از يك سو و ايمان و عمل صالح از سوي ديگر اگر مردم مناطق روي زمين مردم هر منطقه‌اي اهل ايمان باشند از نظر اعتقاد و اهل تقوا باشند از نظر اخلاق و عمل صالح درهاي بركتهاي الهي از آسمان و زمين به روي آنها باز مي‌شود و اگر اهل ايمان نباشند و آيات الهي را تكذيب بكنند درهاي رحمت الهي و بركتهاي الهي به روي آنها گشوده نمي‌شود بلكه مؤاخذه مي‌شوند گاهي ممكن است اين مطلب مطرح بشود كه بعضي از كشورهاي غربي مثلاً با اينكه اينها اهل ايمان نيستند از بركات برخوردارند اولاً اثبات اينكه اينها اهل ايمان نيستند و اهل عذاب‌اند كار آساني نيست اينها بسياري از اينها در دينشان و به مرام الهي‌شان معتقدند و بسياري از آنها مستضعف فكري‌اند يعني دسترسي به معارف الهي ندارند و خطر استكبار جهاني هم همان «سد عن سبيل الله» است كه نمي‌گذارد پيام انبياي الهي و پيام شريعت اسلام به گوش آنها برسد بسياري از آنها مستضعف فكري‌اند بنابراين ممكن است مشمول رحمت الهي باشند و آنهايي كه عالماً و عامداً خود را از فيض دين اسلام و معارف الهي بي‌بهره كردند آنها دو دسته‌اند عده‌اي گرفتار معيشتهاي طبيعي‌اند و عده‌اي هم در رفاه‌اند و مترف‌اند آنهايي كه در رفاه هستند و مترف‌اند گرچه از دنيا برخوردارند ولي از بركت برخوردار نيستند ذات اقدس الهي نعمتهايي را كه اعطا مي‌كند گاهي به عنوان بركت و حسنه ياد مي‌كند گاهي به عنوان متاع دنيا ياد مي‌كند اگر درباره مردان با تقوا باشد از همين نعمتهاي الهي به عنوان حسنه به عنوان بركت ياد مي‌كند و اگر متنعمين مؤمن نباشد و با تقواي اخلاقي و ايماني مربا و تربيت شده و مهذب نباشند فقط تعبير مي‌كند به اينكه ما به اينها نعمت داديم همين هرگز از اينها به عنوان حسنه ياد نمي‌كند يا به عنوان بركت ياد نمي‌كند اين مطلب هم در سورهٴ مباركهٴ «بقره» گذشت هم در سورهٴ مباركهٴ «انعام» در سورهٴ مباركهٴ «بقره» آيه دويست و 201 اين بود ﴿فَإِذا قَضَيْتُمْ مَناسِكَكُمْ فَاذْكُرُوا اللّهَ كَذِكْرِكُمْ آباءَكُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِكْرًا فَمِنَ النّاسِ مَنْ يَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا وَ ما لَهُ فِي اْلآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ﴾ بعضي از مردم منطق آنها اين است كه دنيا طلب مي‌كنند نمي‌گويند خدايا حسنه دنيا را به ما بده مي‌گويند دنيا به ما بده اين مال مي‌خواهد فرزند مي‌خواهد جاه و مقام مي‌خواهد و مانند آن حالا يا اين را لفظاً دعا مي‌كند و مي‌خواهد يا نه رفتار او و كردار او همين است اينكه مي‌گوييم مي‌گويد يعني حرف او اين است حرف او اين است يعني منطق او اين است منطق او اين است يعني سنت و سيرت او اين است نه اينكه لفظاً چيزي را مي‌گويد منطق بعضيها دنياطلبي است مال مي‌خواهند و جاه مي‌خواهند و مقام ﴿فَمِنَ النّاسِ مَنْ يَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا﴾ اما حسنه باشد مقيد نيست چنين گروهي بهره آخرت ندارند ﴿وَمَا لَهُ فِي الآخِرَةِ مِنْ خَلاَقٍ﴾ أمّا حالا در دنيا مي‌رسد يا نمي‌رسد آن هم بر فرض برسد چند اندازه ‌مي‌رسد آن را پاسخ نداد اين‌چنين نيست كه حالا اگر كسي كافر شد وضع زندگي او روبه‌راه بشود خيلي از كفار هستند كه در فقر به سر مي‌برند آنچه كه مسلم است محروميت اخروي اوست اما تنعم دنيوي او را وعده نداد ساكت شد فرمود: ﴿فَمِنَ النّاسِ مَنْ يَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا﴾[1] اما حالا مي‌دهيم يا نمي‌دهيم حالا كه مي‌دهيم چقدر مي‌دهيم به اندازه خاص او مي‌دهيم يا به اندازه خواست خود ما اين را در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» مشخص كرد فرمود: ﴿مَنْ كانَ يُريدُ الْعاجِلَةَ عَجَّلْنا لَهُ فيها ما نَشاءُ لِمَنْ نُريدُ﴾[2] ﴿وَمَا لَهُ فِي الآخِرَةِ مِن نَصِيبٍ﴾[3] ﴿وَ مَنْ أَرادَ اْلآخِرَةَ وَ سَعي لَها سَعْيَها وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ كانَ سَعْيُهُمْ مَشْكُورًا﴾[4] درباره افرادي كه دنيا طلب‌اند به عنوان موجبه جزئيه وعده داد فرمود: ﴿مَنْ كانَ يُريدُ الْعاجِلَةَ عَجَّلْنا لَهُ فيها ما نَشاءُ﴾ يك قيد، ﴿لِمَنْ نُريدُ﴾ قيد دوم، هر كه را ما بخواهيم نه هر كسي خودش بخواهد هر اندازه كه ما بخواهيم نه هر اندازه او بخواهد اين مي‌شود موجبه جزئيه ﴿وَمَا لَهُ فِي الآخِرَةِ مِن نَصِيبٍ﴾ ولي درباره مران الهي به عنوان موجبه كليه ياد كرد فرمود: ﴿وَ مَنْ أَرادَ اْلآخِرَةَ وَ سَعي لَها سَعْيَها﴾ معتقد به آخرت بود و عمل هم براي آخرت كرد ﴿وَ مَنْ أَرادَ اْلآخِرَةَ وَ سَعي لَها سَعْيَها﴾ اينجا به عنوان موجبه كليه پيام دارد ﴿فَأُولئِكَ كَانَ سَعْيُهُم مَّشْكُوراً﴾ خب پس بنابراين ممكن است خيلي افراد كافر باشند ـ معاذ‌الله ـ دنياطلب باشند ولي دنيا به دستشان نيايد.

‌پرسش ...

پاسخ: منها اين من تبعيضيه است ديگر.

اما اينجا كه فرمود: ﴿وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي اْلآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النّارِ ٭ أُولئِكَ لَهُمْ نَصيبٌ مِمّا كَسَبُوا وَ اللّهُ سَريعُ الْحِسابِ﴾[5] كسي كه حسنات دنيا بخواهد حسنات آخرت بخواهد به عنوان موجبه كليه فرمود هر چه كسب كردند ما به آنها خواهيم داد خب بنابراين درباره دنياطلبي فرمود آنچه كه مسلم است آن است كه دنياطلب از آخرت محروم است اما به مطلوب دنيايي‌اش مي‌رسد يا نه؟ فيه كلام تفسيرش هم در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» آمده است ولي آخرت‌طلب به مطلوبش خواهد رسيد البته به اندازه كارش.

‌پرسش ...

پاسخ: نه چون دارد ﴿فَمِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا﴾[6] ندارد «في الدنيا حسنة» مشركين كه خدا را قبول داشتند كه مشرك خدا را به عنوان واجب‌الوجوب قبول دارد يك، به عنوان خالق قبول دارد دو، به عنوان رب‌العالمين و رب‌الارباب ربوبيت كلان قبول دارد سه، اما كاري مربوط به انسان و دريا و صحرا و زمين و مزرع و مرتع و شفاي مرض و اينها را به ارباب متفرقه مي‌سپارد.

پرسش ...

پاسخ: زيادي مال همه جا بركت نيست گاهي استدراج است گاهي بركت

خب در سورهٴ مباركهٴ «بقره» بحثش به اين صورت گذشت در سورهٴ «انعام» كه همين روزها هم به عنوان شاهد بحث سورهٴ «اعراف» از آن آيه سخني به ميان آمد آنجا هم اشاره شد كه گاهي نعمتهاي الهي به عنوان استدراج است و مقدمه عذاب نظير آيهٴ 43 و 44 سورهٴ مباركهٴ «انعام» فرمود: ﴿فَلَوْ لا إِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا تَضَرَّعُوا وَ لكِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ ما كانُوا يَعْمَلُونَ ٭ فَلَمّا نَسُوا ما ذُكِّرُوا بِهِ﴾ ما اينها را متذكر كرديم از راه حكمت و موعظه و جدال احسن اثر نكرد اين راههاي علمي بود از نظر راههاي عملي اينها را مؤاخذه كرديم به فشار مالي و بدني متذكر نشدند نه راههاي علمي در اينها اثر كرد نه راههاي عملي آن‌گاه ﴿فَتَحْنَا عَلَيْهِمْ أَبْوَابَ كُلِّ شَيْ‌ءٍ﴾ نه ابواب بركات از هر راهي ما به اينها نعمت داديم نه سخن از حسنه است كه در سورهٴ «بقره» بود نه سخن از بركات است كه در آيه محل بحث سورهٴ «اعراف» است دارد ﴿أَبْوَابَ كُلِّ شَيْ‌ءٍ﴾ از آسمان و زمين باران مناسب تابش آفتاب مناسب و نسيم مناسب در فضا و رويش گياهان مناسب در زمين ﴿حَتّيٰ إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا أَخَذْناهُمْ بَغْتَةً فَإِذا هُمْ مُبْلِسُونَ﴾ كه مي‌شود استدراج بنابراين چنين گروهي از بركات محروم‌اند از حسنات محروم‌اند گرچه به حسب ظاهر از نعم برخوردارند و اين نعم به عنوان استدراج است خب پس ممكن است كساني در غرب عالم يا شرق عالم زندگي بكنند و مسلمان نباشند اما در راه خودشان معذور باشند لذا گذشته از بركتهاي دنيا از فيض آخرت هم محروم نباشند و اما آنها كه نه حجت الهي بر آنها تمام شد به آنها رسيده است آنها عالماً عامداً انكار كردند آنها دو گروه‌اند عده‌اي هم مانند مسلمان محروم و فقيرند عده‌اي هم كه متنعم‌اند اين تنعم استدراج است ﴿وَمَا لَهُ فِي الآخِرَةِ مِنْ خَلاَقٍ﴾[7]

پرسش ...

پاسخ: ﴿أَعْمَالَهُمْ﴾ بله هر كاري كه بكنند هر اندازه كار بكنند نه اينكه هر كسي دنيا طلب بكند به اندازه اراده‌اش ما به او بدهيم به اندازه كارش مي‌دهيم كار او را هدر نمي‌دهيم در بخشهاي ديگر فرمود: ﴿سَوَاءً لِلسَّائِلِينَ﴾[8] فرمود: ﴿وَقَدَّرَ فِيهَا اقْوَاتَهَا فِي أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ﴾[9] كه اربعة ايام يعني فصول چهارگانه در فصول چهارگانه ما روزيهاي مردم اين منطقه را تأمين كرديم هر كس كار بكند به او بهره مي‌دهند ﴿سَوَاءً لِلسَّائِلِينَ﴾ اما بركت در آن نيست كه حالا آثار فراوان داشته باشد اين‌طور نيست ماندني باشد اين‌چنين نيست از راهي توليد بكنند در راه حرام هم صرف مي‌كنند خب.

مطلب ديگر اين است كه خود عمل باعث اين در سؤالات آمده خود عمل كه عبارت از عمل جارحه و جانحه يعني ايمان و تقوا باشد باعث استحقاق بهشت مي‌شود يعني اگر كسي مؤمن شد و با تقوا شد حتماً از خدا بهشت طلب دارد؟ گرچه ذات اقدس الهي او را بهشت مي‌برد براي اينكه وعده داده است و خدا خلف وعده نمي‌كند اما اين حق اوست كه او طلبكار است يا نه تفضل است؟ حتي انبيا و اوليا(عليهم الصلاة و عليهم السلام) اينها كه ايمانشان صادق است عملشان صالح است اينها حق دارند يقيناً بهشت مي‌روند براي اينكه خدا وعده داده است و خلف وعده نمي‌كند اما اينها طلبكارند يا نه اينها طلبكار نيستند هيچ كسي از خدا طلبكار نيست براي اينكه همه عباداتي كه انسان انجام مي‌دهد در قبال نعمي كه دريافت كرده است كه از عدم به هستي ظهور پيدا كرده است از جهل به علم آمد از ضلالت به هدايت آمده و مانند آن در قبال آن نعمي كه دريافت كرده است شكر آن نعمت نيست چه رسد به امتثال اوامري كه از طرف ذات اقدس الهي صادر شده است انسان در قيامت وقتي كه محاسبه مي‌شود به حساب دقيق دستش خالي است براي اينكه همه اين اطاعتها در قبال شكر آن نعم ضعيف است چه رسد به جنبه تقرب و اطاعت و امتثال البته ذات اقدس الهي روي لطف و روي فضل وعده داد و به وعده هم عمل مي‌كند بنابراين اگر در بعضي از روايات بود كه مرحوم فيض در محجة البيضاء يا ديگران نقل كردند كه افراد به وسيله لطف الهي وارد بهشت مي‌شوند براي آن است كه همه اعمال ما در حقيقت در برابر نعمتهاي الهي توان شكر آن را ندارند وجود مبارك امام سجاد(سلام الله عليه) به خدا عرض مي‌كند كه به اين مضمون «فكلما قلت لك الحمد وجب علي ان اقول لك الحمد»[10] خدايا اگر من يك بار گفتم الحمدلله واجب است كه بار ديگر بگويم الحمدلله خدا را بايد شكر بكنم كه توفيق شكر پيدا كردم و هكذا يتسلسل.

‌پرسش ...

پاسخ: بله آن اين بياناتي كه در قرآن كريم آمد است دو قسم است ﴿جَزَاءً وِفَاقاً﴾[11] فقط درباره گنهكاران است اصلاً ما در قرآن كريم راجع به مؤمنين يك چنين تعبيري نداريم درباره مؤمنين نداريم كه ﴿جَزَاءً وِفَاقاً﴾ درباره مؤمن داريم ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْها﴾[12] يك، ﴿فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا﴾[13] دو، و مانند آن آن ﴿جَزَاءً وِفَاقاً﴾ يك جاست آن هم خصوص كفار است يعني ما كفار را بيش از عملشان كيفر نمي‌دهيم اين وفق عملشان است درباره مؤمنين البته ده برابر و صد برابر و بيشتر و بيشتر اما همه اينها فضل است.

‌پرسش ...

پاسخ: ﴿بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾[14] غير از ﴿جَزَاءً وِفَاقاً﴾ست آن در بحث جزاست چند طايفه از آيات است يكي با دارد ﴿بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾ ﴿ بِمَا كَسَبَتْ و ... ﴾[15] يكي بي باست كه آن با دارها به اين بي‌باها بايد برگردد كه جزا برابر عمل يا متن عمل است اما اين فضل است خود ذات اقدس الهي فرمود شما اگر يك كاري كرديم من ده برابر جزا مي‌دهم اين معلوم است فضل است ديگر كسب را اين قرار داد يكي ده تا اين كه وجود مبارك امام سجاد فرمود: «ويل لمن غلبت آحاده أعشاره»[16] همين است ديگر فرمود واي به حال كسي كه يكيهاي او بر ده تاهاي او بيشتر بشود خب عمل خير يكي ده برابر پاداش دارد علم بد يكي يك برابر كيفر دارد واي به حال كسي كه در قيامت يكيهاي او بر ده‌تا‌هاي او بيشتر بشود ماه كه سي روز است انسان يقين دارد كه سه تا كار مقبول الهي كرده است كه سه‌تا كار بشود سي تا در حالي كه سي تا گناه را روزي يك گناه كرده باشد و آلوده بشود ـ معاذ‌الله ـ دارد خب اين بايد لااقل سه تا كار خير طيّب و طاهر تحويل بدهد شما وقتي كه روي مسئله «ان الناقد بصير»[17] بررسي بكنيد معلوم مي‌شود كار خيلي آلوده است نوع اين بزرگان اخلاق حالا از غزّالي و قبل از غزّالي و بعد از غزّالي گرفته كه اگر يك عالمي امام جماعت شهر بود واعظي بود مدرس بود و ساليان متمادي سي سال چهل سال به مردم منطقه‌اي خدمت كرد و يك واعظ ديگري از جاي ديگري آمده مردم به طرف او رفتند اگر اين هيچ حرف نزد اين معلوم مي‌شود چهل سال در خدمت الهي بود و تحت ولايت الهي اما اگر شروع به گله كرد كه عجب آدمهاي خوش استقبال و بد بدرقه هستند ما را رها كردند رفتند به سراغ ديگري معلوم مي‌شود چهل سال در تحت ولايت شيطان بود خب اگر تو براي خدا حرف مي‌زدي براي خدا شما كم پيدا مي‌كنيد كسي كه بتواند در قيامت يك عمل خالص نشان بدهد يك پسوند من و مايي خواهد داشت اين مسجد ما اين حسينيه من اين تكيه من اين مسجد من اين درس من اين شاگرد من اين مقلد من آن خيلي كم است كه شما يك آدم سلمان‌گونه پيدا كنيد كه عمل را براي خدا انجام بدهد چهارتا لقب اگر به آدم ندهند آدم قهر مي‌كند يا نام آدم ديرتر ببرند اين بازي كودكانه است خيليها كودك هشتاد ساله‌اند «ان الناقد بصير»[18] اگر كار آساني بود كه نمي‌گفتند «ادق من الشعر و احد من السيف»[19] كه خب روي شمشير تيز با پاي برهنه آدم راه برود خيلي سخت است ديگر خب همه ما اهل بهشتيم يعني؟ خب اين طور درس خواندن كه خيل سهل و روان است كه اين‌طور اداره كردن اين‌طور امامت كردن الآن مشكل ما در جامعه همين است وگرنه كشور كشور اسلامي چرا ما بايد مشكل داشته باشيم اين من و ماست كه مشكل مي‌آفريند اگر شما مثل امام پيدا كرديد بله مشكلتان حل مي‌شود يا خواصي از شاگردان امام اما وقتي مي‌بينيد هر جايي سخن از من است و ما چرا اسم ما را اول نبردي؟ چرا اين لقب را به ما ندادي؟ همين بازي كودكانه خب شما وقتي از كنار يك كوچه مي‌گذريد مي‌خنديد براي اينكه بچه‌ها دارند خاك‌بازي مي‌كنند و براي سنگ و آجر پاره دارند به جان هم مي‌افتند شما چرا لبخند مي‌زنيد؟ مي‌گوييد براي اينكه اينها غروب كه شده دامن مي‌تكانند دست مي‌تكانند اين سنگها را در كوچه مي‌ريزند مي‌روند به خانه خب عند الاحتضار هم همين است ديگر يك عده هم دارند به ما مي‌خندند اينها براي چه دارند بازي مي‌كنند يك وقتي امام(رضوان الله عليه) در همان شبستان شرقي اين مسجد اعظم كه درس مي‌فرمودند پايان بحث داشتند نصيحت مي‌كردند مي‌فرمودند به اينكه من كه آمدم تابلوي عكس آقاي بروجردي(رضوان الله عليه) را ديدم اوج عظمت آقاي بروجردي كجا تشييعش كجا الآن قبرش كجا ايشان از آنجا گفت همين براي ما موعظه است آن وقت آقاي بروجردي ديگر علي وجه الارض مرجعي به عظمت او نبود همه حوزه‌هاي ايران و نجف و همه و همه شهريه بگير آقاي بروجردي بودند يكي دو دهه‌اي اين‌طور بود آقاي بروجردي(رضوان الله تعالي عليه) بعد هم تشييع بعدش هم به حسب ظاهر نام شريفشان «نسياً منسيا» است البته عندالله اجرشان محفوظ است اعيانهم گرچه مفقود است ولي حقايق آنها در دلهاي براي هميشه زنده است ايشان و همه مراجع ولي منظور اين است ما در اين وضعيم آن وقت خودمان را هم طلبكار مي‌دانيم تمام مشكلات ما چه در امام جماعت چه در امام جمعه چه در حسينيه‌ها روي همين برنامه‌هاست پس معلوم مي‌شود سخت است ديگر به هر تقدير اگر در محجة البيضاء يا مانند آن از وجود مبارك پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحية و الثناء) سؤال كردند فرمود من هم به لطف الهي وارد مي‌شوم آنها معصوم‌ند كار بدي نكردند اما همه اينها مربوط به آن شكر نعمت آنهاست چيزي انسان طلبكار نيست نعمت هستي يافت ﴿مَا بِكُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّه﴾[20] در برابر او شاكر است آن وقت چه نعمت ديگري طلب بكند؟ خب پس ﴿جَزَاءً وِفَاقاً﴾[21] يك‌جاست آن هم در خصوص كفار است درباره مؤمنين فرمود اضعاف مضاعف به شما مي‌دهيم اما در صورتي كه عمل براي او باشد ديگر و خداي سبحان اصلاً شريك‌پذير نيست فرمود عملي اگر 99 درصد براي من بود يك درصد براي ديگري من كل آن عمل را قبول نمي‌كنم حالا اگر كسي ـ معاذ‌الله ـ در نماز اين كار را كرد در اعمال عبادي ديگر آن عمل قربي عملي كه تقرب و قصد قربت شرط است 99 درصدش لله باشد يك درصدش لغيرالله باشد مگر آن نماز را خدا قبول مي‌كند آن روزه را خدا قبول مي‌كند اين‌چنين نيست كه بنابراين كار آسان نيست حالا در مورد ائمه(عليهم السلام) آدم مي‌تواند بگويد براي تعليم است ولي درباره بزرگاني مثل شيخ انصاري و اينها كه تالي تلو هستند اين‌طور شبها ضجه مي‌زدند بالأخره يك خبري هست ديگر شرح حال علما را خواندن يك درس اخلاق است حالا اگر درس اخلاق نداشتيد لااقل هر شب يك صفحه شرح حال اينها را آدم بخواند اين‌طور ضجه كردن و سرو سينه زدن و ناله كردن و سحر برخواستن معلوم مي‌شود خبري هست در عالم ديگر اگر عاقل‌ترين انسانها همينها هستند بعد از ائمه ديگر عاقل‌ترين و كامل‌ترين انسانها بعد از ائمه همين گروه‌اند ديگر دركشان قوي عملشان قوي بردباريشان قوي در برابر ظلم هم همينها ايستادند در برابر دنيا هم همينها ايستادند اين‌طور سر و سينه و ضجه و ناله كردن و شيون كشيدن معلوم مي‌شود خبري هست ديگر اين‌طور نيست كه حالا آدم اطمينان داشته باشد بگويد خدا قبول مي‌كند جز به لطف او كسي اميدوار نيست خب بنابراين اگر كسي وارد بهشت مي‌شود به فضل اوست.

مطلب ديگر اين است كه اين اهل‌القري اختصاصي به قراي گذشته ندارد كه لام هم لام عهد باشد چون چندتا قريه را از جريان قوم نوح و قوم عاد و قوم ثمود و قوم لوط و قوم شعيب نقل فرمود كه اينها معذب شدند اين‌چنين نيست كه لام لام عهد باشد كه اگر مردم همين منطقه‌هاي و قريه‌ها اگر همين گروه معذب ايمان مي‌آوردند و متقي مي‌شدند ما درهاي بركات را به روي آنها باز مي‌كرديم بلكه مي‌تواند جنس باشد هم شامل آنها باشد هم شامل قريه‌هايي كه در زمان پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحية و الثناء) دارند باشد هم شامل قراي بعدي اختصاصي به آنها ندارد.

مطلب بعدي آن است كه فرمود اگر اينها حجت الهي بالغ شد به مرحله‌اي رسيد كه ﴿لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَن بَيِّنَةٍ﴾[22] ما از راه علمي از راه حكمت موعظه جدال احسن اينها را هدايت كرديم نپذيرفتند از راه عملي اينها را آزموديم بالبأساء و الضراء متنبه نشدند بعد تبديل كرديم به سرّاء متنبه نشدند نه فشار روزگار اينها را متنبه كرد نه تشويق روزگار اينها را متنبه كرد نه راه حكمت و موعظه و جدال احسن اينها را متنبه كرد پس علماً و عملاً اينها درِ اتّعاذ را بستند در چنين فضايي ما اينها را مهلت نخواهيم داد اينها ديگر بي‌امان معذب مي‌شوند اينكه فرمود: ﴿أَفَأَمِنَ أَهْلُ الْقُريٰ أَنْ يَأْتِيَهُمْ بَأْسُنا بَياتًا وَ هُمْ نائِمُونَ﴾ اين اختصاص ندارد به اينكه اينها شب بيتوته كردند و خوابيدند و عذاب آمد بلكه آن اشد احوال را ذكر مي‌كند براي اينكه شب كه اينها در جايي آرميدند و خوابيدند در حال خواب اگر سيلي زلزله‌اي صاعقه‌اي و مانند آن بيايد اين عذاب دردناكت‌تر از عذابي است كه انسان بتواند لااقل مقدمات فرار را فراهم بكند وگرنه آن‌كه فرمود: ﴿أَنْ يَأْتِيَهُمْ بَأْسُنَا بَيَاتاً وَهُمْ نَائِمُونَ﴾ يعني ليل منتها آن اشد حالاتش را ذكر كرد آيه بعد يعني آيهٴ 98 كه فرمود: ﴿أَوَ أَمِنَ أَهْلُ الْقُري أَنْ يَأْتِيَهُمْ بَأْسُنا ضُحًي وَ هُمْ يَلْعَبُونَ﴾ يعني روز وگرنه اختصاصي به ضحا ندارد براي روز براي ساعتهاي روز تفسير آلوسي و امثال آلوسي مشخص كردند كه ساعت اول را ذرور مي‌گويند ساعت دوم را بزوغ را ساعت سوم را مثلاً ضحا مي‌گويند ساعت چهارم را هاجره مي‌گويند ساعت پنجم را زوال مي‌گويند ساعت ششم را دلوك مي‌گويند زوال شمس مقدم بر دلوك شمس است ضحا هم نزديكهاي ظهر است اين ساعت ده و يازده و اينها اينها صبح تا غروب ساعتهايش مشخص است تقسيم‌بندي‌هايش هم مشخص است بهترين موقع آن وقتي است كه نيمروز اينها دارند استراحت مي‌كنند فرمود كه ما امان را از اينها مي‌گيريم چه شب چه روز اختصاصي به حالت خواب شب ندارد يا اختصاصي به حالت ضحا ندارد كه هاجره و زوال يا دلوك را شامل نشود يا اصيل و آصال و عشيه را شامل نشود يا ذرور و بزوغ و اثمال ذلك را شامل نشود اينكه ﴿فَلَمَّا رَأي الشَّمْسَ بَازِغَةً﴾[23] اين بازغه در حدود ساعت هشت و نه و اينهاست ضحا حدود ده به بعد است مثلاً هاجره كه مي‌گويند من در هاجره‌اي در روز گرمي در يك هاجره‌اي ديدم چون بالأخره آن نزديكهاي ظهر خبيك كمي گرم‌تر مي‌شود زوال است و بعد دلوك شمس اين كنايه از آن است كه نه شب اينها آرام دارند نه روز اما اينكه فرمود ﴿وَهُمْ يَلْعَبُونَ﴾ معنايش اين نيست كه اينها دارند بازي مي‌كنند آنهايي هم كه دارند تجارت مي‌كنند بازي مي‌كنند براي اينكه اعراض از خدا دنياست يك، و دنيا جز بازيچه چيزي نيست دو، در سورهٴ مباركهٴ «انعام» قبلاً گذشت آيهٴ 91 كه فرمود: ﴿قُلِ اللّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِي خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ﴾ اينهايي كه معتقد به الله نيستند دارند بازي مي‌كنند در ذيل همان آيهٴ 91 سورهٴ مباركهٴ «انعام» بود كه از سيدنا الاستاد مرحوم علامه نقل شد كه قرآن كريم طوري است كه از مجموعه او مي‌شود يك برداشت داشت از تقطيع جمله‌هاي او مي‌شود يك برداشت داشت به يك شرط اصيل تفسيري كه همه اينها باهم هماهنگ باشند بعد فرمود مثلاً ﴿قُلِ اللّهُ﴾ جمله ﴿قُلِ اللّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِي خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ﴾ يك برداشت دارد ﴿قُلِ اللّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِي خَوْضِهِمْ﴾ يك برداشت دارد ﴿قُلِ اللّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ﴾ يك برداشت دارد ﴿قُلِ اللَّهُ﴾ يك برداشت ديگر دارد بگو الله خودش معنا دارد درباره ﴿يَلْعَبُونَ﴾ آنجا بحث شد كه چرا ﴿يَلْعَبُونَ﴾ دنيا وضعش ﴿يَلْعَبُونَ﴾ است براي اينكه اين مثل لعاب دهان است يك آدم تشنه كه با لعاب دهن سيراب نمي‌شود كه مي‌آيد جمع بكند كه لبي تر كند مي‌بيند تمام مي‌شود كل دنيا اين است انسان تا مي‌رود جمع بكند مي‌بينيد وقت گذشته مي‌گويند برو ديگري بايد بيايد خوردن نيست لذا يا دارد ﴿بَلْ هُمْ فِي شَكٍّ يَلْعَبُونَ﴾[24] اين را قشيري در آن لطايف و اشاراتش دارد كه بالأخره وضعش بازي است و اين بازيها هم از لعاب دهان است چون غالب اين افعال و اسامي كه معنا دارد نه اسامي جامد اينها از آن طبايع جامد گرفته شده يك خصوصيتي براي اين لعاب دهان هست از آن فعل لعب و يعلب و لاعب و امثال ذلك مشتق شده در اينجا فرمود كه اينها در حال لعب هستند نه اينكه مخصوص بازي باشد.

مطلب بعدي آن است كه اينكه فرمود ﴿فَتَحْنَا عَلَيْهِمْ أَبْوَابَ كُلِّ شَيْ‌ءٍ﴾[25] چه اينكه بعد هم خواهد آمد يا در سورهٴ مباركهٴ «انعام» گذشت اين مي‌تواند اخذ تعزيري باشد مقدمه به عنوان استدراج باشد اما اينكه فرمود مكر خدا مكر يك امن كاذب داريم مثل كسي كه ـ معاذ‌الله ـ مي‌گويد خبري نيست و مترفانه و مسرفانه زندگي مي‌كند اين امن امن كاذب است يك امن صادق داريم اين امن صادق براي متقيان است كه ﴿إِنَّ الْمُتَّقينَ في مَقامٍ أَمينٍ﴾[26] كه در سورهٴ «قمر» و اينها آمده يا ﴿الَّذينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إيمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ اْلأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ﴾[27] كه خدا وعده داده است اما ما وظيفه‌مان چيست ما وظيفه‌مان اين است كه در امن محض به سر ببريم يا بين خوف و رجا زندگي بكنيم؟ خدا وعده داد به اينكه متقين در مقام امين‌اند يك، وعده داد ﴿الَّذينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إيمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ اْلأَمْنُ﴾[28] و اما به ما چه بر فرض ما تا كنون مؤمن بوديم اعتقاداً و عامل بوديم به عمل صالح اما آينده را چه كسي تضمين مي‌كند؟ چه كسي مي‌تواند نسبت به آينده تضمين بكند؟ ممكن است خداي ناكرده يك حادثه تلخي پيش بيايد انسان نتواند در امتحان بايستد اين است كه هميشه ما بايد بين خوف و رجا باشيم پس اگر كسي خود را در امن محض احساس كرده است خسارت ديده آن امن صادق براي متقين است در صورتي كه از حساب بگذرد وعده الهي هم حق است اما ما مشمول وعده هستيم حدوثاً و بقائاً آن از كجاست؟

مطلب بعدي آن است كه دو قول را جناب آلوسي نقل كرده است از حنفيه و شافعيه كه برخيها فتوا به كفر كسي دادند كه گرفتار امن كاذب است مثل حنفيه و به همين آيه استدلال كرده‌اند كه ﴿فَلا يَأْمَنُ مَكْرَ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ﴾ شافعيه فتوا به عصيان دادند كه اين معصيت است نه كفر قول سومي هم هست جمع كرده تقريباً محاكمه كرده بين قولين و آن قول سوم به ذهن مي‌آمد و ايشان هم نقل كردند و بد هم نيست و آن اين است كه اگر كسي ـ معاذ‌الله ـ نظير يـأس از رحمت خدا كه طرف مقابل امن است آن حالت را داشت هم امن كفر است هم يأس كفر است چرا ﴿لا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْكافِرُونَ﴾[29] ؟ چرا يأس از رحمت خدا كفر است؟ براي اينكه كسي كه بگويد كه در اين عالم كسي نيست كه مشكل ما را حل كند اين منكر قدرت ازلي است ديگر اولاً نه مي‌داند خب شايد لطف خدا آمد و نه آن حرف حرف صحيح است اگر كسي بگويد ما مشكلي داريم كه در عالم كسي نيست بتواند حل كند خب اين منكر قدرت ازلي است ديگر چون همه جهان جنود و سپاه و ستاد اوست ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ والأرْضِ﴾[30] پس ﴿لا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْكافِرُونَ﴾ در نقطه مقابل اگر كسي گرفتار امن كاذب بود گفت كسي نيست كه بتواند ما را از اين تخت پايين بياورد ا ين هم كفر است اينكه ﴿وَ كانُوا يَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبالِ بُيُوتًا آمِنينَ﴾[31] يا آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ «شعراء» آيهٴ 146 آمده است كه ﴿أَتُتْرَكُونَ في ما هاهُنا آمِنينَ﴾ در سورهٴ «شعراء» آنجا به اين صورت آمده است كه آيهٴ 146 سورهٴ مباركهٴ «شعراء» اين است كه ﴿أَتُتْرَكُونَ في ما هاهُنا آمِنينَ﴾ خب آن‌كه بگويد چه كسي است كه ما را از اين قلعه‌ها بيرون كند از اين كاخهاي دامنه كوه بيرون كند هيچ قدرتي نيست كه بتواند ما را از اينجا بيرون كند اين كفر است براي اينكه منكر قدرت ازلي است پس يأس از قدرت ازلي كفر است دليلش هم معلوم است امن كاذب در قبال قدرت ازلي كفر است سرّش هم معلوم است و اما اگر نه در اثر غفلتهاي عادي و امثال ذلك باشد كه به انكار ضروري دين برنگردد معصيت هست ولي كفر نيست.

«و الحمد لله رب العالمين»


[1] بقره/سوره2، آیه200.
[2] اسراء/سوره17، آیه18.
[3] شوری/سوره42، آیه20.
[4] اسراء/سوره17، آیه19.
[5] بقره/سوره2، آیه201 ـ 202.
[6] بقره/سوره2، آیه200.
[7] بقره/سوره2، آیه200.
[8] فصلت/سوره41، آیه10.
[9] فصلت/سوره41، آیه10.
[10] ـ مفاتيح الجنان، مناجات الشاكرين.
[11] سوره نباء، آيه 26.
[12] نمل/سوره27، آیه89.
[13] انعام/سوره6، آیه160.
[14] واقعه/سوره56، آیه24.
[15] روم/سوره30، آیه41.
[16] ـ وسائل الشيعه، ج16، ص103.
[17] ـ بحار الانوار، ج13، ص432.
[18] ـ بحار الانوار، ج13، ص432.
[19] ـ كافي، ج8، ص312.
[20] نحل/سوره16، آیه53.
[21] نبأ/سوره78، آیه26.
[22] انفال/سوره8، آیه42.
[23] انعام/سوره6، آیه78.
[24] دخان/سوره44، آیه9.
[25] انعام/سوره6، آیه44.
[26] دخان/سوره44، آیه51.
[27] انعام/سوره6، آیه82.
[28] انعام/سوره6، آیه82.
[29] یوسف/سوره12، آیه87.
[30] سوره فتح، ايه 4.
[31] حجر/سوره15، آیه82.