77/08/30
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ سوره اعراف/ آیه 94 تا 96
﴿وَ ما أَرْسَلْنا في قَرْيَةٍ مِنْ نَبِيِّ إِلاّ أَخَذْنا أَهْلَها بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرّاءِ لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ﴾ ﴿ثُمَّ بَدَّلْنا مَكانَ السَّيِّئَةِ الْحَسَنَةَ حَتّيٰ عَفَوْا وَ قالُوا قَدْ مَسَّ آباءَنَا الضَّرّاءُ وَ السَّرّاءُ فَأَخَذْناهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ﴾ ﴿وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُريٰ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ اْلأَرْضِ وَ لكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ﴾
بعد از اينكه جريان قوم نوح و قود هود و قود صالح و قوم شعيب(عليهم السلام) را ذكر فرمود و آثار تلخ تبهكاري اين اقوام را بازگو كرد و قبل از اينكه به جريان قوم موسي و مانند آن بپردازند در اين وسط به ذكر چند سنت از سنن الهي ميپردازند اين مطلب اول.
مطلب دوم آن است كه اگر كسي بخواهد در جريان تحليل تاريخي اين حوادث تاريخي را ارزيابي كند حد اكثر ممكن است در اثر استقراء يك مظنهاي براي او پيدا بشود چون استقراي تام كه ممكن نيست استقراي ناقص هم بيش از مظنه افاده نميكند و اگر بتواند اين استقراء را به صورت تجربه در بياورد با كمك گرفتن از آن قياس عقلي و مخفي البته مفيد يقين خواهد بود ميشود برهان لكن قرآن كريم كه سخن معصوم است ﴿وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قِيلاً﴾[1] با ذكر چند نمونه آنگاه جمعبندي ميكند اينها جزء سنن الهي است وقتي خدا كه اصدق القائلين است به عنوان سنت از اينها ياد بكند معلوم ميشود يك اصل كلي است اختصاصي به عصر و مصر ندارد كه مثلاً اين جريان مخصوص مردم فلان سرزمين باشد يا مردان چنان روزگار و عصري باشد از اين قبيل نيست لذا به عنوان سنت ياد ميكند.
مطلب بعدي آن است كه ذات اقدس الهي براي هدايت مردم نه از هيچ راه علمي دريغ دارد نه از هيچ راه عملي هر كار علمي يا عملي كه در هدايت مردم مؤثر باشد ذات اقدس الهي آن را انجام ميدهد كارهاي علمي آن است كه گاهي از راه حكمت و برهان گاهي از راه موعظه و اقناء گاهي از راه جدال احسن مسائل علمي را طرح ميكند تا مخاطبان وحي خوب اين مسائل را ارزيابي كنند از راه مسائل عملي گاهي از راه آزمون به سيئات گاهي از راه آزمون به حسنات يعني گاهي از راه آزمون به فقر و فلاكت و تنگدستي و سختي گاهي از راه آزمون به معشيت و فراخي در روزي و رفاه و مانند آن ميآزمايند تا هيچ راه عملي براي اتعاظ ناپيموده نماند و هيچ راه علمي هم براي ايمان ناگفته نماند راههاي علمي همان است كه در سورهٴ مباركهٴ «نحل» و مانند آن بيان شده است كه ﴿ادْعُ إِلى سَبيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتي هِيَ أَحْسَنُ﴾[2] راههاي عملي همان است كه قبلاً در سورهٴ مباركهٴ «انعام» بازگو شد و در همين سورهٴ مباركهٴ «اعراف» هم بعضي از نمونههاي آن ذكر شده است در آيهٴ 42 به بعد سورهٴ مباركهٴ «انعام» اينچنين فرمود: ﴿وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى أُمَمٍ مِنْ قَبْلِكَ فَأَخَذْناهُمْ بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرّاءِ لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُونَ ٭ فَلَوْ لا إِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا تَضَرَّعُوا وَ لكِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ ما كانُوا يَعْمَلُونَ ٭ فَلَمّا نَسُوا ما ذُكِّرُوا بِهِ فَتَحْنا عَلَيْهِمْ أَبْوابَ كُلِّ شَيْءٍ حَتّيٰ إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا أَخَذْناهُمْ بَغْتَةً فَإِذا هُمْ مُبْلِسُونَ﴾ كه بحث مبسوط اين دو سه آيه در سورهٴ مباركهٴ «انعام» گذشت ميفرمايد ما سوگند هم ياد ميكند براي هدايت امم انبيا را اعزام كرديم خب مسائل علمي كه انبيا براي امتهايشان ارائه كردند آنها را در سورهٴ «نحل» و امثال «نحل» بيان فرمود مسائل عملي را در اين گونه از سور بازگو ميكند ميفرمايد ما اينها را با دشواريها كه بعضي از آن دشواريها مربوط به بدن آنهاست مثل سلامت را به مرض تبديل ميكنيم و برخي از اين سختيها براي اموالشان است كه غناي اينها و توانگري اينها را به تهيدستي و فقر تبديل ميكنيم و مانند آن اينها را ﴿بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ﴾[3] ميگيريم تا اينها تضرع كنند انسان در حال دشواري بالأخره آن غرورش كاسته ميشود آن راههايي كه ميپنداشت از آن راهها متنعم است آن راهها به روي او بسته ميشود بالأخره به منشأ همه خيرات كه خداي سبحان است روي ميآورد اينها بايد تضرع كنند ناله كنند كه اين تضرع و ناله انسان را در جهاد اكبر مسلح ميكند چون «سلاحه البكاء»[4] آنكه اهل تضرع و ناله نيست در جهاد اكبر بيسلاح است وقتي مسلح نباشد خب دشمن بر او پيروز ميشود آنكه هميشه ميخندد آنكه هميشه مترف و مسرف است آنكه اهل درد و ناله نيست اين شكست خورده است چون مسلح نيست فرمود ما اين كار را كرديم تا اينها از غرور و خودخواهي و منيت رفاهطلبي بيرون بيايند ولي نشد متأسفانه شيطان كارهاي اينها را براي اينها زيبا نشان داد اينها كارهاي خود را حق ميپنداشتند عدل ميپنداشتند تمدن خيال ميكردند و مانند آن وقتي ما ديديم كه اينها نه با برهان نه با موعظه نه با جدال احسن در بخشهاي علمي نه با آزمونهاي گوناگون در بخشهاي عملي متنبه نميشوند آنگاه اينها را متنعم كرديم كه اينها را سرگرم بكنيم و در بحبوحه سرگرمي رفاه اينها را مؤاخذه كرديم ﴿فَلَمَّا نَسُوا مَاذُكِّرُوا بِهِ فَتَحْنَا عَلَيْهِمْ أَبْوَابَ كُلِّ شَيْءٍ﴾[5] از هر راهي روزي به اينها رسيد هم آن مشكلات بدني اينها به سلامت و صحت تبديل شد هم مشكلات تهيدستي و فقر آنها به توانگري تبديل شد شدند انسانهاي سالم مرفّه ﴿حَتَّيٰ إِذَا فَرِحُوا بِمَا أُوتُوا﴾[6] در اثر اينكه حالا با نشاط شدند و خوشحال شدند آنچه را كه يافتند به جاي اينكه بدانند اين آزمون است ﴿أَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً﴾ چون انسان مرفه وقتي مؤاخذه ميشود بدون مقدمه مؤاخذه ميشود بر خلاف انساني كه او را دارند با باساء و ضراء ميآزمايند او كم كم زمينه آزمون را باهم ميبيند آنچه كه به طور تفصيل در آيات سورهٴ مباركهٴ «انعام» گذشت ميتواند شارح آياتي باشد كه فعلاً در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» محل بحث است در اين بخش فرمود كه ﴿وَ ما أَرْسَلْنا في قَرْيَةٍ مِنْ نَبِيِّ إِلاّ أَخَذْنا أَهْلَها بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرّاءِ﴾ يعني ما اگر ببينيم حكمت موعظه و جدال احسن كه بخشهاي علمي رهبريهاي الهي است اثر نكند و اينها حكمت را اسطوره و افسانه و امثال ذلك بدانند و معارف الهي را كه همراه با حكم و مواعظ است بگويند: ﴿إِنْ هذَا إلاّ أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ﴾[7] راه علمي مؤثر نباشد ما از راه عملي اينها را نصيحت ميكنيم در بخشهاي ديگر فرمود كه ﴿بَلَوْناهُمْ بِالْحَسَناتِ وَ السَّيِّئاتِ﴾[8] گاهي با نيكيها و گاهي با بديها اينها را ما ميآزماييم چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ «انبياء» آيهٴ 35 به اين صورت فرمود: ﴿كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً وَ إِلَيْنا تُرْجَعُونَ﴾ و اصل جريان هم در سورهٴ مباركهٴ «فجر» است كه هر گونه نعمتي را ذات اقدس الهي به انسان عطا ميكند صبغه آزمون دارد و لا غير گرچه ممكن است برخي از نعمتها جريان پاداش حسن باشد اما اگر پاداش است به عنوان جزاست نسبت به گذشته جزاست ولي نسبت به آينده امتحان است يعني اگر مردمي اهل تقوا و فضيلت بودند چه اينكه در آيات بعدي همين سورهٴ مباركهٴ «اعراف» خواهد آمد كه آيهٴ 96 همين سورهٴ «اعراف» خواهد آمد كه ﴿وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُريٰ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ اْلأَرْضِ﴾ اگر مردم يك سرزميني صالح و پرهيزكار باشند داراي علم صائب و عمل صالح باشند ما درهاي رحمت و روزيهاي ظاهر و باطن را براي اينها فراهم ميكنيم اين نسبت به آن علم صائب و عمل صالح جزاي حسن است اما نسبت به آينده امتحان است بالأخره عالم دنيا عالم تكليف است اگر چيزي را ذات اقدس الهي به عنوان پاداش داد معنايش اين نيست كه دوره تكليف منقطع شد بلكه معنايش آن است كه اين شخص بايد از اين نعم حقشناسي كند و بداند كه اين به عنوان جزاي حسنه است و راه حسنه را ادامه بدهد در سورهٴ مباركهٴ «فجر» يك اصل كلي را ارائه كرده است كه ﴿فَأَمَّا اْلإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبّي أَكْرَمَنِ ٭ وَ أَمّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبّي أَهانَنِ ٭ كلا﴾[9] كه اين قسمت مكرر بحث شد كه ذات اقدس الهي ميفرمايد كه هر چه ما به انسان عطا ميكنيم اين جنبه ابتلا و آزمون دارد بعضيها مبتلا به سلامتاند بعضيها مبتلا به مرض اينطور نيست كه انسان سالم در ابتلا و آزمون خدا نباشد فقط انسان مريض مبتلا باشد سلامتي كه ذات اقدس الهي به انسان سالم عطا ميكند دارد او را ميآزمايد ببيند از اين نعمت بهره شكر ميبرد يا نه؟ چه اينكه بيماري كه يك شخص مبتلا ميشود اين هم يك آزمون الهي است تا معلوم بشود كه اين شخص صابر است يا نه؟ هر دو امتحان است منتها بعضيها مبتلا به سلامتاند بعضيها مبتلا به مرض.
پرسش ...
پاسخ: بله ديگر هر وقتي كه سالم شد مبتلا به سلامت است هر وقتي مريض شد مبتلا به مرض است مثل اينكه هر وقتي توانگر شد مبتلا به غناست و هر وقتي تهديدست شد مبتلا به فقر است.
پرسش ...
پاسخ: هر وقتي ديگر اين به صورت اصل كلي است ديگر هر وقتي كه بيازمايد هر زماني كه او را شرط كه نيست هر زماني را كه او را به فقر بيازمايد حكمش اين است آنها اينچنين ميگويند هر زماني كه او را به غنا بيازمايد حكمش اين است انسان خيال ميكند كه فقط در حالت دشواري مبتلاست در حالي كه در حال رفاه هم مبتلاست و خيال ميكند اگر متنعم شد خدا او را گرامي داشته است ﴿فَأَمَّا اْلإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبّي أَكْرَمَنِ﴾[10] در حالي كه اينچنين نيست ﴿كلا﴾ خدا كسي را در دنيا اكرام نميكند اكرام اكرام پاداشي و نهايي در آخرت است «الغني و الفقر بعد العرض علي الله»[11] خب پس در دنيا هر چه هست آزمون است
پرسش ...
پاسخ: البته ولي اگر ذات اقدس الهي در اثر علم خوب و عمل صالح بعضي آنها را متنعم بكند در عين حال كه پاداش اعمال آنها را داده است ولي در عين حال نسبت به آينده امتحان است اينچنين نيست كه شخص نعمت را بگيرد و بگويد من در برابر اين نعمتها مكلف نيستم نسبت به گذشته اگر پاداش باشد نسبت به آينده امتحان است آيهٴ پانزده به بعد سورهٴ مباركهٴ «فجر» اين است ﴿فَأَمَّا اْلإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ﴾ به حسب ظاهر ﴿وَ نَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبّي أَكْرَمَنِ ٭ وَ أَمّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبّي أَهانَنِ﴾ اگر يك وقتي تنگدست شد ميگويد ما ديگر مورد اهانت خدا قرار گرفتيم ميفرمايد ﴿كلا﴾ نه آن حرفتان درست است نه اين حرف درست است ما داريم شما را ميآزماييم ببينيم چه ميكنيد لذا در هر دو حال يعني از حال توانگري به تهيدستي از سلامت و مرض و مانند آن به عنوان ابتلا ياد كرده است گاهي خدا ميخواهد انسان را بيازمايد يك مقداري وجيهالملة ميكند نزد افرادي محترم است گاهي اين وجاهت كم ميشود به صورت يك فرد عادي درميآيد در هر دو حال ميآزمايد بناباين اين يك اصل كلي است و سنت الهي است.
پرسش ...
پاسخ: نه چون جواب آن اولي جواب ميماند ميفرمايد: ﴿فَأَمَّا اْلإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبّي أَكْرَمَنِ ٭ وَ أَمّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبّي أَهانَنِ ٭ كلا﴾ پس اين نيست مشكل ديگري كه داريد اين است كه شما مسائل اجتماعي و رعايت كردن حقوق تهيدستان و مستمندان نميپردازيد خب هر دوي اينها به عنوان امتحان است چه اينكه فرمود: ﴿بَلَوْناهُمْ بِالْحَسَناتِ وَ السَّيِّئاتِ﴾.
مطلب بعدي آن است كه ذات اقدس الهي دو گونه امتحان ميكند اول امتحان به باساء و ضراء نشد امتحان به سراء البته غالب انسانها در حال امتحان به باساء و ضراء يعني بيماري و تنگدستي و مشكلات ظاهري متنبه ميشوند افرادي كه به وسيله بيماري يا تنگدستي متنبه ميشوند خيلي بيش از افرادياند كه در حال رفاه متنبه بشوند و شاكر باشند لذا آن را به عنوان مقدمه عذاب ذكر فرموده است فرمود ما هيچ قريهاي پيغمبر براي هدايت مردم آن سرزمين نيامده است مگر اينكه با اين آزمون الهي همراهاند و تو اي پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحية و الثناء) هم بدان و قومت اگر آسيب ديدند اينها در حقيقت آزمون الهي است قريه را جناب صاحب المنار گفتند كه اين به منزله پايتخت است به اصطلاح مركز كشور است عاصمه است ميگويند ما شواهدي اقامه كرديم كه قريه همان عاصمه است شايد اين استنباط تام نباشد براي اينكه ذات اقدس الهي به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ميفرمايد كه ما تو را اعزام كرديم ﴿لِتُنذِرَ أُمَّ الْقُرَيٰ وَمَنْ حَوْلَهَا﴾[12] مكه ميشود ام قري اين قريهها اطراف مكهاند آن امالقري ميشود عاصمه و پايتخت به اصطلاح سابق و مركز كشور گاهي هم ممكن است برابر يك قراين حافهاي به عاصمه يك مملكت بگويند قريه ولي از اين تعبير امالقري معلوم ميشود كه قريه بر غير عاصمه هم اطلاق ميشود خب حالا كه آزمونند اين كليه ﴿يَضَّرَّعُونَ﴾ اصلش «يتضرعون» بود چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ «انعام» هم اصلش به عنوان ﴿يَتَضَرَّعُونَ﴾ آمده است آيهٴ 42 سورهٴ «انعام» اين بود كه ﴿فَأَخَذْناهُمْ بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرّاءِ لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُونَ﴾ اما اينجا ادغام شده است شده ﴿يَضَّرَّعُونَ﴾[13] فرمود ﴿لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ﴾ در همين سورهٴ مباركهٴ «اعراف» هم قبلاً نمونهاش گذشت منتها به صورت جزئي وجود مبارك هود به قومش عاد همين مطلب را گفت صالح به قومش ثمود همين مطلب را گفت شعيب به قومش همين مطلب را گفت در همين سورهٴ مباركهٴ «اعراف» آيهٴ 69 اين بود كه هود به عاد چنين فرمود، فرمود كه ﴿وَ اذْكُرُوا إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ وَ زادَكُمْ فِي الْخَلْقِ بَصْطَةً فَاذْكُرُوا آلاءَ اللّهِ﴾ به ياد نعم الهي باشيد چه اينكه در آيهٴ 74 هم جريان صالح نسبت به ثمود به اين صورت بازگو شد كه ﴿فَاذْكُرُوا آلاءَ اللّهِ وَ لا تَعْثَوْا فِي اْلأَرْضِ مُفْسِدينَ﴾ در جريان قوم شعيب هم در آيهٴ 86 فرمود كه شعيب به قوم خود فرمود: ﴿وَاذْكُرُوا إِذْ كُنْتُمْ قَلِيلاً فَكَثَّرَكُمْ﴾ اينها را فرمود ضمن اينكه فرمود: ﴿وَانْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ﴾ خب اين تذكره نعم در حقيقت معلوم ميشود كه آنها به نعمتهاي الهي آزمون شدند چه اينكه به كيفر اقوام گذشته هم هشدار ميدهند حالا آنها موارد جزئي بود لكن در اين آيهٴ 94 به بعد سورهٴ مباركهٴ «اعراف» قبل از ذكر جريان موساي كليم(سلام الله عليه) به عنوان يك جمعبندي نهايي زير عنوان سنت خدا ذكر ميكند پس اگر كسي بخواهد فلسفه تاريخ را تحليل كند هم از راه استقراء ميتواند بررسي كند منتها مظنه نصيبش ميشود اگر بتواند آن را با قياس خفي به نصاب تجربه برساند خب يقين پيدا ميكند ولي از قول معصوم كه ذات اقدس الهي به عنوان بيان سنت اين را ذكر ميكند مسئله ميشود يقيني كه اين اختصاصي به هيچ ملتي ندارد همه اقوام و ملل به اين امتحانهاي الهي ممتحن خواهند بود ﴿ثُمَّ بَدَّلْنَا مَكَانَ السَّيِّئَةِ الْحَسَنَةَ﴾ همانطوري كه گناه را ميگويند سيئه براي اينكه آثار سوئش در قيامت ظهور ميكند فقر و تنگدستي و بيماري و مشكلات بأساء و ضراء را هم ميگويند سيئه براي اينكه هر كدام از آنها يسوء الانسان انسان را منزجر ميكند به حال انسان بد است حسنه گفتنش هم به اين مناسبت است خب فرمود ما آنها را به وسيله دشواريها آزموديم تا متنبه بشوند ﴿لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ﴾ در سورهٴ مباركهٴ «انعام» يك مقدار بازتر ذكر شده است فرمود كه چرا تضرع نكرديد؟ چرا در مشكلات نناليديد و توبه نكرديدت؟ الآن اينجا آن را به صورت مبسوط ذكر نميكند ميفرمايد كه اينها در حال رنج متنبه نشدند ﴿ثُمَّ بَدَّلْنا مَكانَ السَّيِّئَةِ الْحَسَنَةَ﴾ آن دشواريهاي سيئه خواه سيئههاي بدني خواه سيئههاي مالي كه از آنها به عنوان بأساء و ضراء ياد ميشد آنها را تبديل كرديم به حسنه حسنه مالي عبارت از رفاه مالي است توانگري است و حسنه بدني عبارت از زوال مرض و حدوث سلامت و مانند آن است ﴿حَتَّيٰ عَفَوْا﴾ اين عفو به معناي مطلق زيادي است يا رها كردن است اينها عفو شدند يعني زياد شدند يعني آن مشكلات بدنيشان رخت بربست آن ذبول و فرسودگي و پژمردگي و لاغري و نحيفي بدنشان به شادابي و سلامت تبديل شد فربه شد مشكلات مالي و فقر و تنگدستي و نداري و كمبود و اينها برطرف شد مرفّه شدند و توانگر شدند نه عفوا يعني عفو كردن اصل ماده عفو زيادي است ﴿حَتَّيٰ عَفَوْا﴾ يعني زياد شدند نمو كردند مثل اينكه دارد ﴿يَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْو﴾[14] سؤال كردند ما چه چيزي را انفاق كنيم؟ ميفرمايد هر شيء زايدي آن مقداري كه براي شما لازم است نگه ميداريد زايد بر آن را انفاق ميكنيد و عفو را هم كه عفو گفتند براي آن است كه انسان از انتقام ميگذرد از حد ميگذرد يعني حدش آن است كه ﴿فَمَنِ اعْتَدَيٰ عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَي عَلَيْكُمْ﴾[15] كسي از اين حد بگذرد و صرفنظر كند و طرف را رها كند ميشود عفو اعفاي لحا هم همين است «اخذ شواره و اعفاي لحاء» همين است لحيه را اعفا كرد يعني رها كرد طولاني شد به اين معناست خب بعد حالا اينها به جاي اينكه اين را سنت الهي بدانند و از آن متعظ بشوند گفتند كه اينكه ما يك چند روزي گرفتار بأساء و ضراء بوديم يك، بعد هم وضع ما رو به راه شد متنعم شديم دو، اين درباره گذشتگان ما هم بود اين عادت دهر است ﴿وَ قالُوا قَدْ مَسَّ آباءَنَا الضَّرّاءُ﴾ كه اولي بود ﴿وَ السَّرّاءُ﴾ كه دومي است آن ضرائي كه در آيهٴ 94 ذكر شده است مقابل بأساء است اين ضراء آيهٴ 95 مقابل سراء است آن ضراء كه مقابل باساء است مشكلات مالي است در مقابل بأساء كه مشكلات بدني است اين ضراء جامع هر دو قسم است كه بأساء را هم شامل ميشود اين ضراء مقابل سراء است انسان يا مسرور ميشود يا متضرر اين سراء به معناي حسنه و مسرور شدن است آن ضراء معادل سيئه و غمگين شدن و متأثر شدن است در اثر آن فقر و تنگدستي يا در اثر بيماري و مشكلات بدني خب اينها به جاي اينكه بدانند سنت الهي است براي اتعاذ ميگويند نه روزگار است نظير آنچه كه درباره اصل زندگي و مرگ گفتند ﴿مَا هِيَ إِلاّ حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَنَحْيَا وَمَا يُهْلِكُنَا الاَّ الدَّهْرُ﴾[16] اين ﴿وَمَا يُهْلِكُنَا الاَّ الدَّهْرُ﴾ هم معادلش را ميطلبد «و ما يحيينا الا الدهر» در قبال اينكه ذات اقدس الهي فرمود «يحيي و يميت و يميت و يحيي و هو حي لا يموت»[17] احيا و اماته كار خداست اينها ميگويند ﴿مَا يُهْلِكُنَا الاَّ الدَّهْر﴾ يعني «و ما يحيينا الا الدهر» اينجا هم ضراء و بأساء را به دهر نسبت ميدهند به صدفه و تصادف و اتفاق نسبت ميدهند ميگويند گذشتگان ما هم گاهي ضراء داشتند گاهي بأساء گاهي توانگر بودند گاهي تهيدست گاهي سالم بودند گاهي مريض خبري نيست ـ معاذالله ـ كسي باشد ما را بيازمايد اينچنين نيست و اين روزگار است كه متنوع است حالات گوناگون دارد ﴿وَقَالُوا قَدْ مَسَّ آبَاءَنَا الضَّرَّاءُ﴾ اين ضراء چون در مقابل سرّاء است شامل بأساء هم ميشود ﴿وَالسَّرَّاءُ﴾ يعني چون در مقابل ضراء است شامل آن امور رفاهي بدني و امور رفاهي مالي خواهد شد حالا فرمود چون اينها رها شدند ﴿حَتَّيٰ عَفَوْا﴾ فربه شدند رها شدند نمو كردند و برآمدند ﴿فَأَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً﴾ چون حالت بأساء و ضراء و رنج و اينها نداشت كه زمينه تضرع اينها فراهم بكنند اين رفاهطلبي و توانگري زمينه طغيان را فراهم ميكند و زمينه نسيان را اگر عذاب الهي در چنين فضايي نازل بشود دفعي است آنها مقدماتش را نديدند تا بتوانند فرار كنند يا خودشان را نجات بدهند و مانند آن ﴿فَأَخَذْناهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ﴾ بدون آگاهي دفعتاً ميبينند عذاب ميآيد در بخشهاي ديگر ذات اقدس الهي ميفرمايد: ﴿فَأَتَي اللّهُ بُنْيانَهُمْ مِنَ الْقَواعِدِ فَخَرَّ عَلَيْهِمُ السَّقْفُ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ أَتاهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَيْثُ لا يَشْعُرُونَ﴾[18] اينها را تشبيه ميكند مثله اينكه يك مردمي يك گروهي در يك خانهاي هستند آراماند احساس آرامش ميكنند ديوارهاي خانه سالم است سقف خانه سالم است ولي خدا دارد از پايه ويران ميكند ﴿فَأَتَي اللّهُ بُنْيانَهُمْ﴾ اما نه من السقف و الجدران اگر خواست خانه را خراب بكند از سقف خراب نميكند كه اينها فرار بكنند يا از جدار خراب نميكند كه اينها فرار بكنند ﴿فَأَتَي اللّهُ بُنْيانَهُمْ مِنَ الْقَواعِدِ﴾[19] از قاعدهها از پايهها ميآيد اينها سقف را نگاه ميكنند سالم است ديوارها را نگاه ميكنند سالم است از انهدام قواعد و پايهها بيخبرند ﴿فَخَرَّ عَلَيْهِمُ السَّقْفُ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ أَتاهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَيْثُ لا يَشْعُرُونَ﴾ دفعتاً ميبينيند سقف و خانه به سرشان آمده انسان مترف مسرف مرفه نميداند كه ذات اقدس الهي بعد از آزمون فراوان كه به حد نصاب رسيده است دارد از پايين آنها را ويران ميكند. «اعاذنا الله من شرور انفسنا»
«و الحمد لله رب العالمين»