درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

77/08/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/ سوره اعراف/ آیه 85 و 86

 

﴿وَ إِلى مَدْيَنَ أَخاهُمْ شُعَيْبًا قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ قَدْ جاءَتْكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ فَأَوْفُوا الْكَيْلَ وَ الْميزانَ وَ لا تَبْخَسُوا النّاسَ أَشْياءَهُمْ وَ لا تُفْسِدُوا فِي اْلأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ﴾ ﴿وَ لا تَقْعُدُوا بِكُلِّ صِراطٍ تُوعِدُونَ وَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللّهِ مَنْ آمَنَ بِهِ وَ تَبْغُونَها عِوَجًا وَ اذْكُرُوا إِذْ كُنْتُمْ قَليلاً فَكَثَّرَكُمْ وَ انْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدينَ﴾

 

تتمه اشارات و نكاتي كه مربوط به چهارمين قسمت از داستانهاي اين سوره بود يعني قصه لوط اين است كه اينكه ذات اقدس الهي فرمود: ﴿ما سَبَقَكُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمينَ﴾[1] ناظر به آن است كه شما درباره شرك احياناً چنين توجيهي داريد تقليد باطلي داريد مي‌گوييد: ﴿إِنّا وَجَدْنا آباءَنا عَليٰ أُمَّةٍ وَ إِنّا عَليٰ آثارِهِمْ مُهْتَدُونَ﴾[2] ﴿مُقْتَدُونَ﴾[3] و مانند آن اما يك سنت سيئه بي‌سابقه را چگونه توجيه مي‌كنيد؟ درباره كفر، درباره شرك، درباره بت‌پرستي اين حرف تحقيقي نداريد ولي تقليداً مي‌گوييد چون گذشتگان ما چنين كاري را انجام دادند ما انجام مي‌دهيم اما اين فساد اخلاقي را چگونه توجيه مي‌كنيد؟ اينكه سابقه ندارد نه تحقيق در آن است نه تقليد اين يكي، دوم اينكه نه تنها شما مسبوق نيستيد بلكه همراه هم نداريد اين ﴿مَا سَبَقَكُم﴾ معنايش اين نيست كه ديگران سابق نيستند و شما هم سابق نيستيد بلكه معنايش اين است كه ديگران سابق نيستند و شما سابقيد يك وقت هست مي‌گوييم كه در فلان جريان زيد اولين نفر نبود يعني معنايش اين است كه ممكن است قبل از زيد ديگري اين كار را كرده باشد يك، يا نه زيد همراهي هم داشته باشد كه دو تايي اين كار را كرده باشند دو، پس دو گونه فرض دارد در طرف منفي هم همين طور است يك وقت هست مي‌گوييم تا كنون كسي اين كار را نكرده كاري كه زيد كرد قبل از زيد كسي اين كار را نكرده اين يك وقت به اين معناست كه زيد اولين كسي است كه اين كار را كرده يا نه قبل از زيد كسي اين كار را نكرد ولي همزمان با كار زيد ديگران هم اين كار را كردند با هم اين كار را كردند در جريان ﴿ما سَبَقَكُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمينَ﴾[4] اين ناظر به هر دو قسمت است يعني نه تنها قبل از شما كسي اين كار را كرد همزمان شما هم كسي اين كار را نكرده شما اولين كسي هستيد كه اين كار را انجام داديد لذا از عمروبن‌دينار نقل شده است كه «ما نزا ذكرٌ علي ذكر حتي كان قوم لوط»[5] هيچ نري بر نري نجهيد تا اينكه قوم لوط فرا رسيده است تنها گروهي كه به اين تباهي تن در دادند اينها بودند نكته سوم آن است كه اينكه فرمود: ﴿ما سَبَقَكُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمينَ﴾ اين ابلغ از آن است كه بفرمايد «ما سبقكم بها من احد من الناس» يك وقت هست مي‌گوييم هيچ فردي از افراد بشر اين كار را نكرد يك وقت مي‌گوييم در هيچ جهاني اين سابقه ندارد اين تعبير ﴿ما سَبَقَكُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمينَ﴾ اين ابلغ است در افحش بودن

پرسش ...

پاسخ: ولو نشود تعبيرش ابلغ است.

نكته بعدي آن است كه مي‌فرمايد: ﴿إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّساءِ﴾[6] يعني آن قدر اين كار زشت و قبيح در شما رسوخ كرد كه تنها به قلمان و مُردان يعني امرد به آنها بسنده نمي‌كنيد كساني هم كه مثل شما هستند با آنها يك هم چنين كار وحشيانه‌اي انجام مي‌دهيد اگر بفرمايد «انكم لتاتون القلمان» يا «انكم لتاتون المردان» يك مقداري شايد فحشايش كمتر باشد اما وقتي بفرمايد: ﴿إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ﴾ يعني كساني كه مثل شما هستند از اين جهت اين افحش است.

مطلب بعدي آن است كه اينكه آنها در جواب گفتند كه ﴿وَ ما كانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلاّ أَنْ قالُوا أَخْرِجُوهُمْ﴾[7] اين تقريباً به استثناي منقطع شبيه‌تر است تا استثناي متصل چون آخر اين نه جواب تحقيقي است نه جواب تقليدي يك وقت هست كه پيغمبري به قومي مي‌گويد شما چرا بت مي‌پرستيد اين بت كه لا يضر و لا ينفع نه عبادتش سودمند است نه ترك عبادتش زيانبار چرا مي‌پرستيد؟ آنها يا مغالطه مي‌كنند مي‌گويند ﴿لَوْ شَاءَ اللّهُ مَاأَشْرَكْنَا وَلاَآبَاؤُنَا﴾[8] كه بين تكوين و تشريع خلط مي‌كنند يا تقليداً جواب مي‌دهند كه ﴿إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَي أُمَّةٍ﴾[9] يك وقت هست كه نه مي‌گويند پيغمبر را تبعيد كنيد اين جواب نيست نه جواب تحقيقي است نه جواب تقليدي اينكه فرمود: ﴿وَ ما كانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلاّ أَنْ قالُوا أَخْرِجُوهُمْ﴾[10] اين در حقيقت به استثناي منقطع شبيه‌تر است يعني جواب نداشتند بدهند يك وقت هست كه جواب تقليدي مي‌دهند مي‌گويند: ﴿إِنّا وَجَدْنا آباءَنا عَليٰ أُمَّةٍ﴾ يك وقت يك جواب تحقيقي به گمان خودشان مي‌د‌هند مي‌گويند ﴿لَوْ شاءَ اللّهُ ما أَشْرَكْنا وَ لا آباؤُنا﴾ خدا را قبول دارند قدرت بي‌انتهاي خدا را قبول دارند مي‌گويند اين كار مرضي خداست و اگر مرضي خدا نبود خدا جان ما را مي‌گرفت غافل از اينكه اين آزادي، آزادي تكويني است نه تشريعي تكويناً بشر آزاد است چون راه تكامل است اما تشريعاً آزاد نيست براي اينكه پايانش جهنم است از خدا عادل‌تر كيست؟ شما ببينيد سخن بعضي از اقوام انبياي گذشته هم اكنون هم گاهي مطرح است مي‌گويند بشر آزاد است خدا هم فرمود: ﴿وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْيَكْفُرْ﴾[11] ﴿إِنّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ إِمّا شاكِرًا وَ إِمّا كَفُورًا﴾[12] اين آزادي تكويني است نه آزادي تشريعي در نظام شريعت انسان محدود است بنده است خب اگر اين آزادي، آزادي حقي بود خب از جهنمي كه به تعبير حضرت امير (سلام الله عليه) «دارٌ ليس فيها رحمة»[13] اين نكره در سياق نفي است در نهج‌البلاغه فرمود هيچ اثري از رحمت در جهنم نيست «دارٌ ليس فيها رحمة» خب اگر خدا بشر را آزاد آفريد چرا اگر تباهي را پيشي گرفت به آن آتشي مي‌سوزاند كه هيچ رحمتي در او نيست تشريعاً بشر، بشر است هرگز نمي‌تواند بگويد من آزادم مي‌خواهم سم بخورم يا عسل بخورم تكويناً آزاد است و اگر تكويناً آزاد نبود كه راه تكامل نداشت آن خوبها كه از فرشتگان مي‌گذرند براي آن است كه مي‌توانند بد بشوند و نمي‌شوند و جهاد اكبر دارند و آنچه كه ما جهاد اكبر مي‌ناميم نزد مجاهدان اين راه جهاد اوسط است آدم خوب شدن، با تقوا شدن، زاهد شدن، عابد شدن، امين شدن، وارسته شدن اينها همه جهاد اوسط است ما چون در ميدان نيستيم اينها را جهاد اكبر تلقي مي‌كنيم جهاد اكبر چيز ديگر است خوب معناي جهاد اكبر اين نيست كه آدم، آدم خوبي بشود عادل بشود اين نيست در ميدان جنگ با نفس حداكثر انسان جهاد اوسط دارد اگر آمد در نشئه جنگ با عقل، با عقل جنگيد او مي‌شود جهاد اكبر خب با نفس جنگيدن، آدم خوب شدن، زاهد شدن، وارسته شدن با تقوا شدن ﴿جَنّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ﴾[14] است ديگر و جهاد اوسط و به گمان ما جهاد اكبر است ولي بالأخره جهاد است يعني انسان بايد تلاش و كوشش بكند تا اينكه اين رذائل را كنار بگذارد فضيلت كسب بكند برود بهشت خب اين تا انسان كه آزاد نباشد كه تكاملي در كار نيست اما در محدوده شريعت چطور؟ انسان راهش از دو طرف باز است يا حدي دارد؟ ﴿وَ مَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللّهِ فَأُولئِكَ﴾[15] كذا فاولئك كذا فاولئك كذا خوب اگر اين آزادي در نظام تشريع هم بود ديگر در برابرش جهنم نبود همان خدايي كه انسان را آزاد آفريد آن شعله را هم در برابر گذاشت ديگر فرمود: ﴿إِنّا مِنَ الْمُجْرِمينَ مُنْتَقِمُونَ﴾[16] ﴿لا يُعَذِّبُ عَذابَهُ أَحَدٌ ٭ وَلاَ يُوثِقُ وَثَاقَهُ أَحَدٌ﴾[17] به هر تقدير آنها مي‌گفتند ما آزاديم انبيا مي‌گفتند كه اين راه پرخطر است يعني چه آزاديد هرگز نمي‌شود گفت كه شما كه آزاديد بين سم و شهد هر كدام را بخوريد بي‌تفاوت است نه اين چنين نيست آنها اصلاً جواب ندادند اين ﴿وَ ما كانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلاّ أَنْ قالُوا أَخْرِجُوهُمْ﴾[18] يعني دست به عمل زدند ديگر جوابي ندادند اين به استثناي منقطع شبيه‌تر است

پرسش ...

پاسخ: چرا پيامد بدي است ديگر غرض اين است كه جواب ندادند.

مطلب ديگر آن است كه گاهي در اين زمينه آل لوط تعبير شده گاهي اهل لوط تعبير شده آن آل هم چون در اين‌گونه از موارد به معني اهل است يعني اعضاي خانواده لذا زن را هم شامل مي‌شود از اين جهت در بخشي از سور وقتي جريان قوم لوط مطرح است مي‌فرمايد ما او و آلش را نجات داديم الا زنش را ﴿إِلاّ آلَ لُوطٍ إِنّا لَمُنَجُّوهُمْ أَجْمَعينَ إِلاَّ امْرَأَتَهُ﴾ آنجا كه سخن از اهل است استثناي زن معنا دارد براي اينكه يكي از اعضاي خانواده زن است و زن استثنا مي‌شود آنجا هم كه آل مطرح شد چون آل به معني اهل است لذا استثناي زن هم جاي خود را دارد در سورهٴ مباركهٴ «حجر» به يك تعبير در «نمل» به تعبير ديگر آمده است در سورهٴ مباركهٴ «حجر» به اين صورت آمده است كه ما آل لوط را معذب كرديم آيهٴ 62 سورهٴ «حجر» اين است: ﴿فَلَمّا جاءَ آلَ لُوطٍ الْمُرْسَلُونَ ٭ قالَ إِنَّكُمْ قَوْمٌ مُنْكَرُونَ ٭ قالُوا بَلْ جِئْناكَ بِما كانُوا فيهِ يَمْتَرُونَ﴾ آنجا در آيهٴ 59 سورهٴ «حجر» به اين صورت است: ﴿إِلاّ آلَ لُوطٍ إِنّا لَمُنَجُّوهُمْ أَجْمَعينَ ٭ إِلاَّ امْرَأَتَه قَدَّرْنا إِنَّها لَمِنَ الْغابِرينَ﴾ در سورهٴ مباركهٴ «نمل» به صورت آل آمده است اما آن تعبيري كه.

به صورت اهل آمده است و همسرش را استثنا كرد ولي آنجا كه آل آمد ديگر سخن از استثنا نيست آيهٴ 56 به بعد سورهٴ «نمل» اين است كه ﴿فَما كانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلاّ أَنْ قالُوا أَخْرِجُوا آلَ لُوطٍ مِنْ قَرْيَتِكُمْ إِنَّهُمْ أُناسٌ يَتَطَهَّرُونَ ٭ فَأَنْجَيْناهُ وَ أَهْلَهُ إِلاّ امْرَأَتَهُ قَدَّرْناها مِنَ الْغابِرينَ﴾ به قرينه سورهٴ «نمل» معلوم مي‌شود كه آنچه در سورهٴ «حجر» آمده است كه فرمود ما آل لوط را حفظ كرديم مگر زنش را كه زنش را از آل استثنا كردند معلوم مي‌شود آنجا آل به معني اهل است و زن لوط از اهل ظاهري لوط (سلام الله عليه ) به حساب مي‌آمد.

مطلب بعدي كه در تفسير قرطبي از محمدبن‌سيرين نقل كرده‌اند اين است كه هيچ حيوان نري بر حيوان نر ديگر نجهيد يا نمي‌جهد الا الخنزير والحمار غالب حيوانات از اين كار مي‌پرهيزند در جريان تعذيب نكته بعدي آن است كه در جريان تعذيب كه فرمود: ﴿وَ أَمْطَرْنا عَلَيْهِمْ مَطَرًا﴾[19] اين تنوين هم براي تعظيم آن مطر و آن تنكير هم براي آن تعظيم آن عذاب خاص است مطلب پاياني بخش قوم لوط آن است كه انبيا قبليُ همچنين خود لوط به قومش نصيحت كردند كه شما از آثار تلخ گذشتگان عبرت بگيريد و اينها به جاي اينكه عبرت بگيرند موعظت بپذيرند مورد عبرت ديگران شدند لذا در جريان انبيا بعدي نظير همين شعيب(سلام الله عليه) به قوم خود مي‌فرمايد كه ﴿وَ ما قَوْمُ لُوطٍ مِنْكُمْ بِبَعيدٍ﴾[20] مبادا خداي ناكرده عذاب تلخي بيايد همانند عذاب قوم لوط كه تاريخشان نسبت به شما خيلي دور نيست به ما هم دستور دادند قبل از اينكه مورد عبرت قرار بگيريد از عبر گذشته پند بگيريد اما در جريان قوم شعيب(سلام الله عليه) وجود مبارك شعيب با دعوت توحيدي رسالت خودشان را آغاز كردند كه فرمود: ﴿وَ إِلى مَدْيَنَ أَخاهُمْ شُعَيْبًا قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ﴾ كه اول توحيد است و همه انبيا هم براي توحيد مبعوث شدند.

پرسش ...

پاسخ: عشق جريان سيدالشهداء جريان آدم خوب شدن كه نيست آنجا عشق است كه غالب بر عقل است تا سخن از حكمت و فلسفه است عقل است تا سخن از عرفان است عشق است او مي‌گويد ببين عقل مي‌گويد بفهم فهميدن خيلي كار آساني است كم نبودند حكما و متكلمين كه بالأخره جهان‌بيني علمي داشتند اما اويس قرن شدن كار آساني نيست حارثةبن‌مالك شدن جان كندن مي‌خواهد اين مثل درس خواندن نيست انسان ده بيست سال درس بخواند بشود حكيم درس خواندن كاري ندارد خدا رحمت كند مرحوم مجلسي اول را ايشان در روضةالمتقين در شرح من لا يحضره الفقيه مي‌گويد من بيش از صد هزار نفر را تربيت كردم البته صد هزار نفر آن روز بيش از صد ميليون حالا است الآن همه امكانات و رسانه‌هاي گروهي و نشريات و مطبوعات و صدا و سيما در اختيار است اما آن روز صد هزار نفر آدم هدايت و تربيت بكند خيلي است اين مرجع تقليد بود امام جمعه بود امام جماعت بود مدرس رسمي حوزه علميه اصفهان بود مؤلف بود مرحوم مجلسي اول صاحب روضةالمتقين شرحِ من لا يحضره الفقيه فرمود من بيش از صد هزار نفر را هدايت كردم اما يك نفر از آنهايي كه من مي‌خواستم پيدا نشد مي‌فرمايد اين درس و بحث شيطان كاري با او ندارد خب نان در آن است آب در آن است نان در آن است دست‌بوسي در آن است شيطان با اين درس و بحث كه مخالف نيست بخواهيد الآن راه او قرني را طي كنيد ببينيد چه بلاها به سرتان مي‌آيد بخواهيد راه حارثة‌بن‌مالك را برويد مگر كار آساني است آن يك چيز ديگر است خب آدم اينجا باشد و وجود مبارك سيدالشهداء بهشت جايش را نشان مي‌دهد خب شب عاشورا همين‌طور بود ديگر خب ديدند جاي خودشان را خب جان كندن چهل پنجاه ساله مي‌خواهد كه:

سالها پاسبان حرم دل شده‌ام شب همه شب     تا در اين خانه جز انديشه او ننديشم

مگر اين كار آساني است اين مثل حكيم شدن يا فقيه شدن است كه انسان سي چهل سال درس بخواند آدم بشود يك چيز ديگر است به هر تقدير آن را مي‌گويند جهاد اكبر كه با عقل انسان در بيفتد بگويد من فهم كار را ندارم تا نبينم باور نمي‌كنم «ما كنت اعبد رباً لم أره»[21] به من مي‌گوييد خدايي هست كجاست؟ آن را من مي‌خواهم خدايي كه چشم او را نمي‌بيند گوش او را نمي‌شنود دل او را مي‌بيند «تدركه القلوب بحقائق الايمان»[22] من آن را مي‌خواهم آن راه رفتني اين مثل امامت نيست كه ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾[23] امامت يك پست كليدي است محال است انسان با درس خواندن امام بشود پيغمبر بشود آن سمت است اما ولي‌الله شدن به «ما كنت اعبد لم اره»[24] رسيدن يا لااقل مثل حارثة‌بن‌مالك شدن يا مثل اويس قرني شدن اين راهها ممكن است به هر تقدير.

در اين جريان رعايت حقوق مردم اين جزء حكمتهاي الهي است چه در مسائل داد و ستد خريد و فروش چه در اجاره و چه در صلح تمام شئون تجاري خواه اين تجارتهاي معروف خواه تجارتهايي كه اخيراً شناخته شده يا انحاي تجارتي كه بشر ممكن است بعداً اختراع كند در هيچ داد و ستدي در هيچ تعاملي شما كم ندهيد و زياد نگيريد اين حكمت است يك، جزء قوانين بين‌المللي اسلام است اين دو، اسلام به معناي ﴿إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الإسْلاَمُ﴾[25] اين را آورده اين سه، كه همه انبيا هم اين را دارد اما از اينكه حكمت است ذات اقدس الهي در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» چند چيز را جزء حكمت مي‌شمارد كه يكي از برجسته‌ترين آنها رعايت حقوق مردم است در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» از آيهٴ 21 به بعد شروع مي‌كند به اصل توحيد كه ﴿لا تَجْعَلْ مَعَ اللّهِ إِلهًا آخَرَ فَتَقْعُدَ مَذْمُومًا مَخْذُولاً﴾ بعد تا مي‌رسد به آيهٴ 35 مي‌فرمايد: ﴿وَ أَوْفُوا الْكَيْلَ إِذا كِلْتُمْ وَ زِنُوا بِالْقِسْطاسِ الْمُسْتَقيمِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْويلاً﴾ بعد هم شمارش برخي از احكام الهي در آيهٴ 39 همان سورهٴ «اسراء» كه پايان‌بخش اين محدوده است مي‌فرمايد: ﴿ذلِكَ مِمّا أَوْحيٰ إِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ﴾ آن بخشهاي علمي به حكمت نظري برمي‌گردد اين بخشهاي عملي به حكمت عملي برمي‌گردد چون فقه هم در بخشهاي حكمت عملي است ديگر فقه است و حقوق است و اخلاق و سياست اينها جزء سياستهاي عملي است حكمت و فلسفه و كلام جزء حكمتهاي نظري است صدرش از حكمت و كلام شروع مي‌كند كه خدا هست و شريك ندارد و مانند آن بعد اثنا هم ساير مسائل حقوقي و اخلاقي و فقهي را طرح مي‌كند تا مي‌رسد به آيهٴ 35 كه جريان كيل و وزن را بازگو مي‌كند در پايان جمع‌بندي مي‌كند اينها حكمت خدا است ﴿ذلِكَ مِمّا أَوْحيٰ إِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ﴾ در بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «انعام» كه قبلاً بحث شد ذات اقدس الهي به پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود به اينكه به مشركين حجاز بگوييد اينها جزء احكام اوليه اسلام است من براي شما تشريح كنم در بخش پاياني سوره مباركه «انعام» آيهٴ 151 به بعد اين است ﴿قُلْ تَعالَوْا أَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ﴾ و آن مشركين حجاز چون سوره مباركهٴ «انعام» در مكه نازل شده به آن مشركين حجاز اعلام مي‌كنند ﴿أَلاّ تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا﴾ كه اول از توحيد شروع مي‌كند بعد در آيهٴ 152 مي‌فرمايد: ﴿وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْيَتيمِ إِلاّ بِالَّتي هِيَ أَحْسَنُ حَتّيٰ يَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَ أَوْفُوا الْكَيْلَ وَ الْميزانَ بِالْقِسْطِ﴾ اين را در مكه به مشركين حجاز به عنوان احكام عمومي اسلام ذكر مي‌كند كه در طليعه رسالت هم بود قبل از اينكه فروع فقهي و فرعي در مدينه نازل بشود اين حكم در مكه نازل شد.

مطلب سوم هم آن است كه اين جزء ره‌آورد اسلام به معناي ﴿إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الإسْلاَمُ﴾[26] است به دليل اينكه شعيب پيغمبر اين حرفها را هم گفته در مصر هم وقتي وجود مبارك يوسف (سلام الله عليه) مسئول اقتصاد و خزينه‌دار مصر شد فرمود كه مگر نمي‌بينيد ﴿أَنِّي أُوفِي الْكَيْلَ﴾[27] خب پس اين جزء حكمت است يك، و در طليعه رسالت هم بازگو شد دو، همه انبيا همين را آوردند سه، اين مخصوص افرادي نيست كه چيزي مي‌خرند يا چيزي مي‌فروشند در نوبت ديروز ملاحظه فرموديد كه اين جمله از همان جوامع‌الكلم قرآن كريم است گرچه همه سخنان قرآن جوامع‌الكلم است اما اين در بين آنها جزء غرر جوامع‌الكلم است در چند جاي قرآن اين تعبير آمده كه ﴿وَ لا تَبْخَسُوا النّاسَ أَشْياءَهُمْ﴾ با هيچ كسي چه مسلمان چه كافر چه در داد و ستد مالي چه در داد و ستد حقي چه در داد و ستدهاي انتفاعي كم ندهيد كم نگذاريد خب اين ديگر هم كارمند را شامل مي‌شود كه دير بيايد و زود برود هم آن طلبه‌اي كه در بحث حق هم بحث را رعايت نمي كند شب بي‌مطالعه مي‌گذراند و فردا بدون مطالعه وارد جلسه بحث مي‌شود همان استادي را كه خوب مطالعه نكرده وقت ديگران را گرفت و دهها مورد ديگر نه ﴿النَّاسُ﴾ در شمولش قصوري است نه اشياء در گسترشش كوتاهي است هيچ چيز را از هيچ كس كم نگذار ولو كافر مگر حالا در اين كشور هم مسلمان است هم ملحد است هم يهودي است هم ترسا است هم زرتشت است حالا اگر يك كسي بخواهد جنس بفروشد مگر مي‌تواند كم بفروشد يا وعده‌اي گذاشته مگر مي‌تواند تخلف بكند چقدر اين قرآن نور است سراسر نور است ﴿وَ لا تَبْخَسُوا النّاسَ أَشْياءَهُمْ﴾.

پرسش ...

پاسخ: نه آنكه خودش فرمود مي‌شود تكرار ديگر نه چون اصل تأسيس است چرا تأكيد در جاهاي ديگر هم اين كلمه آمده است.

پرسش ...

پاسخ: خب اين هم ﴿أَوْفُوا الْكَيْلَ وَ الْميزانَ﴾ آن هم چون متعلقش حذف شده است يدل علي‌العموم با هر كه تجارت و داد و ستد مي‌كنيد اين چنين باشد مگر ممكن است كه يك نظام اسلامي يا دين اسلام به كسي اجازه بدهد كه در صادرات يك جعبه‌اي از كشور اسلامي به جاي ديگر بفرستد كه ميوه‌هاي فاسد زيرش باشد و سالم رو يا فرشي يا چيز ديگري اينكه نيست كه ﴿وَ لا تَبْخَسُوا النّاسَ أَشْياءَهُمْ﴾

اين راجع به امنيتهاي اقتصادي و انسان وقتي بداند كسي كلاه نمي‌گذارد كم نمي‌دهد زياد نمي‌گيرد خب از يك امنيتي برخوردار است ﴿لا تُفْسِدُوا فِي اْلأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها﴾ اين جريان وفاي به كيل در بخشهاي ديگر هم آمده اين قسمت و قصه شعيب(سلام الله عليه) مبسوط‌تر آن در سورهٴ مباركهٴ «هود» است كه ان‌شاءالله آنجا خواهد آمد در آنجا هم آيهٴ 85 سورهٴ مباركهٴ «هود» بعد از اينكه در آيهٴ 84 باز جريان كيل و وزن را ذكر كردند مجدداً تكرار مي‌كند راجع به كيل و وزن گاهي امر به وفا مي‌كنند گاهي نهي از نقص و بخس مي‌كنند آيهٴ 84 سورهٴ «هود» اين است كه ﴿إِلى مَدْيَنَ أَخاهُمْ شُعَيْبًا قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ وَ لا تَنْقُصُوا الْمِكْيالَ وَ الْميزانَ إِنّي أَراكُمْ بِخَيْرٍ وَ إِنّي أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ مُحيطٍ ٭ وَ يا قَوْمِ أَوْفُوا الْمِكْيالَ وَ الْميزانَ﴾ هم امر به ايفا است هم نهي از بخس است و نقص ﴿وَ لا تَبْخَسُوا النّاسَ أَشْياءَهُمْ وَ لا تَعْثَوْا فِي اْلأَرْضِ مُفْسِدينَ﴾ در بخشهاي ديگر هم كه باز از جريان قوم شعيب سخن به ميان مي‌آيد آنجا گاهي امر به ايفا در كنار امر به وزن قرار مي‌گيرد گاهي در دو آيه قرار مي‌گيرد آيهٴ 181 و 182 سورهٴ مباركهٴ «شعراء» اين است كه شعيب به آنها فرمود: ﴿أَوْفُوا الْكَيْلَ وَ لا تَكُونُوا مِنَ الْمُخْسِرينَ﴾ كم ندهيد ﴿وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفينَ ٭ الَّذينَ إِذَا اكْتالُوا عَلَي النّاسِ يَسْتَوْفُونَ ٭ وَ إِذا كالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ يُخْسِرُونَ ٭ أَ لا يَظُنُّ أُولئِكَ أَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ﴾ چون معمولاً الآن هم همين‌طور است در هنگام خريد دو گونه انسان مي‌خرد در هنگام خريد غالباً يك طور مي‌خرد در هنگام فروش دو گونه مي‌فروشد در هنگام خريد چون يكجا مي‌خرد با پيمانه مي‌خرد الآن هم با باسكول مي‌خرند يعني اين كاميونها مي‌روند روي باسكول مي‌گويند اين پنجاه تن يا شصت تن است اما در هنگام فروش گاهي با همان پيمانه مي‌فروشند گاهي هم خرده فروشي دارند لذا فرمود: ﴿وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفينَ ٭ الَّذينَ إِذَا اكْتالُوا﴾ وقتي مي‌خواهند باسكولي بخرند كيلي بخرند پيمانه‌اي و كاميوني بخرند ﴿يَسْتَوْفُونَ ٭ وَ إِذا كالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ يُخْسِرُونَ﴾ موقع فروش دو گونه مي‌فروشند يا كيلي مي‌فروشند كه فرمود ﴿كَالُوهُمْ﴾ يا وزني مي‌فروشند كه فرمود ﴿وَزَنُوهُمْ﴾ ولي غالباً ميدانيها مراكز مهم تجارت موقع خريد يكسر مي‌خرند ديگر وزني نمي‌خرند كيلي مي‌خرند لذا فرمود: ﴿وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفينَ ٭ الَّذينَ إِذَا اكْتالُوا﴾ وقتي بخواهند تحويل بگيرند ﴿يَسْتَوْفُونَ﴾ وقتي بخواهند بفروشند دوگونه مي‌فروشند يا كيلي است يا وزني پس ﴿وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفينَ ٭ الَّذينَ إِذَا اكْتالُوا عَلَيٰ النّاسِ يَسْتَوْفُونَ ٭ وَ إِذا كالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ يُخْسِرُونَ﴾ يخسرون يعني كم مي‌دهند اينجا هم شعيب(سلام الله عليه) مي‌فرمايد: ﴿وَ لا تَكُونُوا مِنَ الْمُخْسِرينَ ٭ وَ زِنُوا بِالْقِسْطاسِ الْمُسْتَقيمِ﴾[28] خوب در اين كريمه هم باز گذشته از امر به ايفاء فرمود نهي از بخس كرد امنيت شغلي را به هم نزنيد امنيت اقتصادي را به هم نزنيد امنيت اجتماعي را به هم نزنيد بگذاريد مردم با اطمينان و آرام با خاطر جمع معامله بكنند يا پيمانهايي كه بستند با اطمينان ﴿لا تُفْسِدُوا فِي اْلأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها﴾ ما به وسيله انبيا سرزمين جامعه را اصلاح كرديم به وسيله عقل و فطرت اين جامعه را اصلاح كرديم شما بعد از اصلاح فاسد نكنيد ﴿ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ﴾ به حق و قسط و عدل و ايمان داريد نه به من اگر بالأخره به يك واقعيتي ايمان داريد تأمين امنيت شغلي حفظ قسط حفظ عدل ايفاي در كيل ايفاي در وزن براي همه نافع است.

«والحمدلله رب العالمين»


[1] اعراف/سوره7، آیه80.
[2] زخرف/سوره43، آیه22.
[3] زخرف/سوره43، آیه23.
[4] اعراف/سوره7، آیه80.
[5] ـ الدر المنثور، ج3، ص100.
[6] اعراف/سوره7، آیه81.
[7] اعراف/سوره7، آیه82.
[8] انعام/سوره6، آیه148.
[9] زخرف/سوره43، آیه22.
[10] اعراف/سوره7، آیه82.
[11] کهف/سوره18، آیه29.
[12] انسان/سوره76، آیه3.
[13] ـ نهج‌البلاغه، نامهٴ 27.
[14] بقره/سوره2، آیه25.
[15] بقره/سوره2، آیه229.
[16] سجده/سوره32، آیه22.
[17] فجر/سوره89، آیه25 ـ 26.
[18] اعراف/سوره7، آیه82.
[19] اعراف/سوره7، آیه84.
[20] هود/سوره11، آیه89.
[21] ـ كافي، ج1، ص98.
[22] ـ نهج‌البلاغه، خطبهٴ 179.
[23] انعام/سوره6، آیه124.
[24] ـ كافي، ج1، ص98.
[25] آل عمران/سوره3، آیه19.
[26] آل عمران/سوره3، آیه19.
[27] یوسف/سوره12، آیه59.
[28] شعراء/سوره26، آیه181 ـ 182.