77/08/05
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ سوره اعراف/ آیه 65 تا 68
﴿وَ إِلى عادٍ أَخاهُمْ هُودًا قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ أَفَلا تَتَّقُونَ﴾ ﴿قالَ الْمَلأُ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ إِنّا لَنَراكَ في سَفاهَةٍ وَ إِنّا لَنَظُنُّكَ مِنَ الْكاذِبينَ﴾ ﴿قالَ يا قَوْمِ لَيْسَ بي سَفاهَةٌ وَ لكِنّي رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمينَ﴾ ﴿أُبَلِّغُكُمْ رِسالاتِ رَبّي وَ أَنَا لَكُمْ ناصِحٌ أَمينٌ﴾
در بسياري از آيات ذات اقدس الهي وقتي از رسالت يكي از انبيا نام ميبرد ميفرمايد كه ما فلان پيامبر را كه برادر فلان قوم بود براي هدايت آنها اعزام كرديم اين تعبير تعبير احترامآميز و عاطفه برانگيز است اينچنين نبود كه آن پيامبر برادر نسبي آنها بوده است اگر هم برادر نسبي برخي بود برادر نسبي همه قوم كه نبود از اينجا معلوم ميشود كه ميشود يك مسلمان را برادر نوعي كافر دانست و اگر تعبير بشود كه مثلاً برادران هموطن برادران همميهن برادران همكار اين يك تعبير بدي نيست از نظر قرآن كريم اگر بگويند كه اينها برادران ايراني ما هستند ولو مسلمان هم نباشند معلوم ميشود كه قرآن اين تعبيرها را امضا كرده است به اين شرط كه آدم منظورش برادر فكري نباشد برادر همان آب و خاك باشد با اينكه وجود مبارك نوح(سلام الله عليه) يا انبياي ديگر برادر فكري و اعتقادي كفار نبودند اما قرآن كريم درباره عاد، ثمود و مانند آن تعبير به برادر كرده است پس اگر كسي در گفتهاش در نوشتهاش در سخنراني بگويد برادران ايراني ما و منظور از اين برادران ايراني اعم از مسلمان و غير مسلمان باشند مادامي كه منظورش احترام ميهني باشد احترام آب و خاك باشد نه منظور اعتقاد فكري و مانند آن اين تعبير نه تنها بدي نيست تعبير خوبي هم هست هم با احترام آميخته است هم با جاذبه و عاطفه همراه است در اين كتاب الامام علي صوت العدالة الانسانيه يك بياني از وجود مبارك حضرت امير هست كه حالا سند اين را پيدا كنيد كه «الانسان اخ الانسان احب او كره»[1] يك تعبير بسيار جامع جهاني است فرمود انسان برادر انسان است چه بخواهد چه نخواهد البته در نهجالبلاغه در همان عهدنامهاي كه وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) دارد به مالك مرقوم فرمودند آنجا دستور دادند كه نسبت به مردم مصر ظالم نباش عادل باش «ولا تكونن عليهم سبعا ضاريا ... فانهم صنفان اما اخ لك في الدين و امّا نظير لك في الخلق»[2] فرمود نسبت به مردم مصر عادل باش ظالم نباش براي اينكه اينها يا برادران ديني تواند يا همنوع تواند در آنجا مقابله انداخت بين اخوت دين و نظير بودن در خلق تعبير به اخ نفرمود لكن همين نظير هم نوع بودن مصحح تعبير اخوت هست و اگر براي كتاب شريف غرر و درر آمدي سند ذكر ميشد مثل نهجالبلاغه اين كتاب هم از متون ديني و اصيل قرار ميگرفت الآن با اينكه معارف فراواني در اين غرر و درر آمدي هست اما چون سند ندارد انسان ناچار است اول بحث را از راههاي ديگر تأمين بكند بعد غرر و درر را به عنوان تأييد ذكر بكند خب اين يك چيز بدي است اين همه سرمايههايي كه در غرر و درر هست اگر سند داشته باشد خب خودش ميشود منبع به هر تقدير در آن كتاب الامام علي صوت العدالة اين حديث از وجود مبارك حضرت امير نقل شده است كه «الانسان اخ الانسان احب ام كره» و اگر هم تعبير روايي تامّي ما نداشته باشيم تعبير قرآني كافي است براي اينكه قرآن كريم در بسياري از آيات پيغمبر را برادر كافران دانست چه دليلي قاطعتر از اين، از اين جهت معلوم ميشود كه اگر كسي تعبير بكند تعبير خلافي نيست.
مطلب ديگر آن است كه انسان موظف است از يك حادثهاي متعظ بشود نه اينكه از آن حادثه به عنوان تماشاگر بگذرد و خودش هم عبرت باشد در روايات به ما دستور دادند كه اگر يك رخدادي آموزنده بود شما پند بگيريد نگذاريد كه درباره شما يك حادثهاي اتفاق بيفتد كه ديگران پند بگيرند وجود مبارك هود(سلام الله عليه) به قوم عاد فرمود كه شما جريان قوم نوح را ببينيد و پند بگيريد مبادا كاري بكنيد كه شما هم مثل قوم نوح بشويد و از شما پند بگيرند عبرت بشويد در همين آيهٴ 69 سورهٴ مباركهٴ «اعراف» كه محل بحث است فرمود: ﴿أَوَ عَجِبْتُمْ أَنْ جاءَكُمْ ذِكْرٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَلي رَجُلٍ مِنْكُمْ لِيُنْذِرَكُمْ وَ اذْكُرُوا إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ﴾ اينها به جاي اينكه متعظ بشوند و پند بگيرند متأسفانه همتاي قوم نوح كار كردند و خودشان وسيله عبرت شدند به جاي اينكه متعظ بشوند و قرآن كريم از اين گروه ياد ميكند به اينكه اينها نظير قوم نوح شدند به جاي اينكه عبرت بگيرند خودشان مايه عبرت شدند در بخشهايي از سورهٴ «هود» و مانند آن ياد ميكند كه سرنوشت اينها همانند سرنوشت قوم نوح شده است آيهٴ هفتاد سورهٴ مباركهٴ «توبه» اين است ﴿أَ لَمْ يَأْتِهِمْ نَبَأُ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ﴾ به اين متأخرين ميفرمايد شما از سرنوشت قوم نوح و قوم عاد عبرت بگيريد خب آن روزي كه به خود قوم عاد ميفرمود شما از سرنوشت قوم نوح عبرت بگيريد اگر آنها عبرت ميگرفتند ميشدند متعظ ديگر مورد عبرتگيري اقوام بعدي نميشدند اين است كه به ما دستور دادند قبل از اينكه مورد عبرت باشيد عبرت بگيريد هود(سلام الله عليه) به قوم عاد فرمود از قوم نوح عبرت بگيريد مبادا به جايي برسيد كه به آيندگان بگويند از قوم عاد عبرت بگيريد و همينطور هم شد لذا در آيهٴ هفتاد سورهٴ «توبه» ميفرمايد كه ﴿أَلَمْ يَأْتِهِمْ نَبَأُ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ﴾ خب.
مطلب بعدي آن است كه به ما دستور دادند در درجه اول كه به ياد نعمت باشيد بعد وقتي اين مرحله را گذرانديم به ما دستور دادند كه به ياد ولينعمت باشيد ﴿اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ﴾[3] براي اوائل تربيت است بعد هم به ما ميفرمايند كه ﴿فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ﴾[4] خب اين در اوايل امر كه به انسان نميگويند شما به فكر لقاءالله باشيد كه در اوائل ميگويند به ياد نعمتهاي حق باشيد اگر به ياد نعمت حق بوديد و اين نعم را به جا مصرف كرديد نعمت شما افزوده ميشود در پايان راه ميفرمايد به نام ولينعمت باشيد او بالأخره كه به شما نعم خواهد داد اين ﴿فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ﴾ براي پايان راه است نه براي طليعه راه در اينجا وجود مبارك هود به قوم عاد ميفرمايد كه ﴿فَاذْكُرُوا آلاَءَ اللّهِ﴾[5] نظير آنچه را كه موساي كليم به بني اسرائيل فرمود ﴿يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ﴾[6] و مانند آن
مطلب بعدي آن است كه اين قوم عاد كه از او به عنوان قوم هود هم ياد ميشود از اين امكانات مالي فراواني و از يك نيروهاي بدني فراواني برخوردار بودند اجمالاً در اين آيهٴ 69 سورهٴ «اعراف» كه محل بحث است وجود مبارك هود به قوم عاد فرمود كه ﴿وَ زادَكُمْ فِي الْخَلْقِ بَصْطَةً﴾ اما آن بصط بدني چه چيزي بود؟ آن را در آيات ديگر به صورت باز روشن فرمود كه آنها ميگفتند﴿مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً﴾[7] قدرت بدني فراواني داشتند ميگفتند ﴿مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً﴾ خدا هم فرمود به پيغمبرش كه خب آن كسي كه شما را خلق كرده است از شما قويتر است ديگر در سورهٴ مباركهٴ «حاقه» بخشي از قدرتهاي بدني اينها اشاره شد منتها به هلاكت اينها هم اشاره شد فرمود اينهايي كه افتادهاند مثل اينكه درختي افتاده است آيهٴ سه به بعد سورهٴ «حاقه» اين است ﴿كَذَّبَتْ ثَمُودُ وَ عادٌ بِالْقارِعَةِ﴾ يكي از اسماي يوم القيامه قارعه است اينها قيامت و معاد را انكار ميكردند ﴿فَأَمّا ثَمُودُ فَأُهْلِكُوا بِالطّاغِيَةِ ٭ وَ أَمّا عادٌ فَأُهْلِكُوا بِريحٍ صَرْصَرٍ عاتِيَةٍ ٭ سَخَّرَها عَلَيْهِمْ سَبْعَ لَيالٍ وَ ثَمانِيَةَ أَيّامٍ حُسُومًا﴾ يعني آنها را قطع كرد چون اين شمشير را ميگويند حسام حسام از آن جهت ميگويند كه حسم ميكند يعني قطع ميكند اينكه ميگويند حسما لمادة الشبهه يعني قطع اين ماده حسام هم اگر بر شمشير اطلاق ميشود ميگويند حُسام نه حِسام براي اين است كه آن قاطع است ﴿حسوماً فَتَرَي الْقَوْمَ فيها صَرْعي كَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ خاوِيَةٍ﴾ اينهايي كه به زمين افتادند مثل اينكه درخت خرمايي افتاده است لذا ميگويند قدرت بدني اينها زياد بود قامت داشتند ومانند آن بعد هم فرمايد: ﴿فَهَلْ تَري لَهُمْ مِنْ باقِيَةٍ﴾ اين ﴿فَهَلْ تَري لَهُمْ مِنْ باقِيَةٍ﴾ گوشهاي از مطالب مربوط به آيات سورهٴ «اعراف» كه محل بحث است شرح ميكند چون در آيه محل بحث دارد كه ﴿فقطعنا دابر الذين ظلموا﴾ ما دابر اينها را قطع كرديم آينده و آنچه كه در دبر و بعد ميآيد ميگويند دابر ما آينده اينها را قطع كرديم يعني ريشه اينها را قطع كرديم اينها را مستأصل كرديم مستأصل يعني مقطوع الاصل مستأصل شد يعني اصلش قطع شد ريشهاش قطع شد فرمود ما ريشه اينها را قطع كرديم درباره بعضي از اقوام قرآن كريم تعبيرش اين است كه اينها را خدا مستأصل كرده است مقطوع الاصل كرده است تعبير گاهي اين است كه ﴿وَقَطَعْنَا دَابِرَ الَّذِينَ كَذَّبُوا﴾[8] گاهي هم تعبير اين است كه ﴿فَهَلْ تَرَي لَهُم مِن بَاقِيَةٍ﴾ ببنيد يك نفر از اينها مانده است؟ گاهي هم تعبير برابر با آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ «احقاف» آمده به اين صورت است در سورهٴ مباركهٴ «احقاف» از آيهٴ 21 به بعد كه جريان قوم عاد را ذكر ميكند ميفرمايد: ﴿وَ اذْكُرْ أَخا عادٍ إِذْ أَنْذَرَ قَوْمَهُ بِاْلأَحْقافِ وَ قَدْ خَلَتِ النُّذُرُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ أَلاّ تَعْبُدُوا إِلاَّ اللّهَ إِنّي أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ عَظيمٍ ٭ قالُوا أَجِئْتَنا لِتَأْفِكَنا عَنْ آلِهَتِنا فَأْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ كُنْتَ مِنَ الصّادِقينَ﴾ تا به اينكه به آيهٴ 25 ميرسد كه ما براي آنها عذاب نازل كرديم اين تندباد آنچنان به حيات اينها خاتمه داد كه ﴿تُدَمِّرُ كُلَّ شَيْءٍ بِأَمْرِ رَبِّها فَأَصْبَحُوا﴾ همين قوم عاد ﴿لا يُريٰ إِلاّ مَساكِنُهُمْ﴾ هيچ كدام از اينها نماندند فقط خانههاي ويران شده اينها ديده ميشود ﴿فَأَصْبَحُوا لا يُريٰ إِلاّ مَساكِنُهُمْ﴾ بعد فرمود: ﴿كَذلِكَ نَجْزِي الْقَوْمَ الْمُجْرِمينَ﴾ گاهي هم ممكن است ما يك قومي را مستأصل كنيم در جريان قوم نوح هم همينطور بود سرّ اينكه قوم نوح مستأصل شدند سرّ اينكه قوم عاد مستأصل شدند در جريان قوم نوح يك گروه اندكي به او ايمان آوردند سفينهاي بود و به آن سفينه پناهنده شدند و به اذن خدا و نجات پيدا كردند آن گروه كم درباره قوم عاد چنين چيزي نبود سرّش آن بود كه هر جا ملت به جايي برسد كه ﴿يَلِدُوا إِلاّ فَاجِراً كَفَّاراً﴾[9] به اين صورت در ميآيد آنجايي كه از نسل آينده آنها ذات اقدس الهي باخبر است آن نسل را قطع ميكند وگرنه در برخي از غزوات آمده است كه وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) هر كافري كه از كنار شمشيرش عبور ميكرد نميكشت چون ميديد كه در آينده از همين كافر يك فرزند صالحي به دنيا ميآيد ﴿يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ﴾[10] او را نميكشت تا به آنجايي برسند كه ﴿لاَ يَلِدُوا إِلاّ فَاجِراً كَفَّارا﴾ ﴿لَنْ يُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِكَ إِلاّ مَنْ قَدْ آمَنَ فَلا تَبْتَئِسْ﴾[11] هيچ كسي ايمان نميآورد همان چند نفرند درباره قوم عاد هم اينچنين است كه اگر در سوره حاقه فرمود: ﴿فَهَلْ تَرَي لَهُم مِن بَاقِيَةٍ﴾[12] اگر در سورهٴ «احقاف» ميفرمايد: ﴿فَأَصْبَحُوا لاَ يُرَي إِلاّ مَسَاكِنُهُمْ﴾[13] اگر در محل بحث در سورهٴ «اعراف» ميفرمايد: ﴿وَقَطَعْنَا دَابِرَ الَّذِينَ﴾[14] يعني اصل اينها را قطع كرديم اگر اين سه آيه و مانند آن دلالت ميكند كه قوم عاد مقطوع النسل شدند براي اينكه ﴿وَمَا كَانُوا مُؤْمِنِينَ﴾[15] اهل اين نبودند كه ايمان بياورند ﴿يَلِدُوا إِلاّ فَاجِراً كَفَّاراً﴾ كه درباره قوم نوح بود درباره اينها هم هست بعد اين خطر را هم ذات اقدس الهي به عنوان فلسفه تاريخ و سنت الهي اشاره كرد كه ﴿كَذلِكَ﴾ يعني در آيهٴ 25 سورهٴ «احقاف» فرمود ما كه قوم عاد را مستأصل كرديم مقطوع النسل كرديم اختصاص به قوم عاد ندارد هر ملتي را وقتي ببينيم بالأخره اهل هدايت نيستند هر چه حجت الهي بالغ باشد اينها ايمان نميآورند ﴿كَذلِكَ نَجْزِي الْقَوْمَ الْمُجْرِمينَ﴾[16] نه تنها اينها را عذاب ميكنيم بلكه اينها را مقطوع الدابر ميكنيم مقطوع النسل ميكنيم نسلشان منقرض ميشود.
پرسش ...
پاسخ: اگر كسي خودش ايمان نميآورد ولي نسل او مؤمن ميشود ذات اقدس الهي آن گروه را منقرض نميكن چون خود نوح(سلام الله عليه) كه عرض كرد كه خدايا ﴿رَبِّ لا تَذَرْ عَلَي اْلأَرْضِ مِنَ الْكافِرينَ دَيّارًا﴾[17] اين را معلل كرد فرمود: ﴿لاَ يَلِدُوا إِلاّ فَاجِراً كَفَّارا﴾[18] از خود نوح ميپرسيم كه تو از كجا ميداني؟ اين در سورهٴ مباركهٴ «هود» آمده است كه ما به نوح گفتيم كه ﴿لَنْ يُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِكَ إِلاّ مَنْ قَدْ آمَنَ فَلا تَبْتَئِسْ﴾[19] اين را ذات اقدس الهي به نوح وحي فرستاد اين همان ﴿تِلْكَ مِنْ أَنبَاءِ الْغَيْبِ﴾[20] است از راه غيب ذات اقدس الهي به نوح فرمود ديگر كسي ايمان نميآورد و غير از اينكه اينها كافر به بار بياورند فرزند ديگري تربيت نميكنند.
پرسش ...
پاسخ: خب البته بياثر نيست خب منظور اين است كه اين آياتي كه محل بحث است در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» كه فرمود ما ريشهٴ اينها را قطع كرديم سرّش چيست.
پرسش ...
پاسخ: خب خيليها هستند كه نسل آينده اينها هستند و مؤمن خواهند بود هيچ كس نميداند كه در آينده چه خواهد شد اما هميشه عدهاي هم بودند كه ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَيِّئاً﴾[21] يك عده مؤمن بودند يك عده كافر بودند از كافري مؤمن از مؤمني كافر ﴿يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَيُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ﴾[22] اما اگر نسل به جايي برسد كه ﴿وَ لا يَلِدُوا إِلاّ فاجِرًا كَفّارًا﴾ اينها را قرآن تهديد كرد كه ما ريشهكن ميكنيم خيلي از موارد است كه بالأخره اين طوفانها و زلزلهها و امثال ذلك كه ميآيد حالا كسي نيست كه بگويد كه فلان روز عذاب ميآيد تا معلوم بشود عذاب است و يك عدهاي هم منقرض بشوند ديگر يك دايناسورهايي از آنها در قرون بعد ميماند
مطلب بعدي آن است كه اينها كه به جاي اينكه بگويند خدا را شكر كه ما را متنعم كرده است در نيروي بدني و مالي ميگفتند ﴿مَنْ أَشَدُّ مِنَّا﴾[23] آن وقت خدا ميفرمايد كه ﴿قُلِ الَّذِي فَطَرَكُمْ﴾ او از شما اشد است ديگر هود به قوم عاد فرمود كه ﴿وَزَادَكُمْ فِي الْخَلْقِ بَصْطَةً فَاذْكُرُوا آلاَءَ اللّهِ﴾[24] به ياد اين نعمت باشيد قدرت بدني داد قدرت مالي داد آنها گفتند ﴿مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً﴾[25] به جاي اينكه شاكر باشند به قدرت بدني خود باليدند حرف آنها هم سنتپرستي بيجا بود ﴿قالُوا أَجِئْتَنا لِنَعْبُدَ اللّهَ وَحْدَهُ وَ نَذَرَ ما كانَ يَعْبُدُ آباؤُنا﴾[26] اين ميراث گذشتگان ما را چرا ميخواهي از ما بگيري وجود مبارك هود(سلام الله عليه) برهان اقامه كرد فرمود كه آنچه را كه شما نامگذاري كرديد يك اسم بيمسما است آنچه را كه هم از تبار و نياكان شما به شما رسيده است اسم بيمسما است شما گفتيد اين رب العرض است يا ربالبحر است يا رب الانسان است يا رب الحجر است يا رب الشجر است ارباب متفرق قائل بوديد اثري از ربوبيت در اينها نيست اين يك اسم خالي است اسم بيمسما است اينكه فرمود ﴿أَتُجادِلُونَني في أَسْماءٍ سَمَّيْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ ما نَزَّلَ اللّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ﴾[27] حرف خيلي از انبياست به عوامشان ميگفتند ميگفتند شما كه براي اين چوبها يعني سنگهاي دستتراش حرمت قائليد يك دليلي اقامه كنيد يا دليل عقلي بياوريد يا دليل نقلي بياوريد يا به يكي از كتب آسماني استدلال كنيد كه ذات اقدس الهي در فلان كتاب آسماني تجويز كرده شما بتپرست باشيد نشد برهان عقلي اقامه كنيد اين را در سورهٴ مباركهٴ «احقاف» به صورت مبسوط بيان كرده در سورهٴ «احقاف» هم برهان خواستن اينها را ذكر كرد هم اينكه نحوه عذاب اينها را مشخص كرد و اعتراضي كه اينها داشتند در همان سورهٴ مباركهٴ «احقاف» آمده آيه دو به بعد سورهٴ مباركهٴ «احقاف» اين است كه ﴿قُلْ أَرَأَيْتُمْ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ أَرُوني ماذا خَلَقُوا مِنَ اْلأَرْضِ﴾ يك، ﴿أَمْ لَهُمْ شِرْكٌ فِي السَّماواتِ﴾ دو بالأخره اين بتها چه كارهاند يا مستقلاند يا دستيارند يا يك كاري كردند در عالم چيزي را آفريدند يا نه مستقلاً چيزي را نيافريدند ولي شريك البارياند كمكياند يك كاري بالأخره از آنها ساخته است اگر نه كاري كردند نه كمكي كردند به ذات اقدس الهي كاري از اينها ساخته نيست لا استقلالاً و لا شركتاً خب چرا اينها را ميپرستيد يك دليل عقلي بياوريد كه اينها احدالامرين را كردند يا دليل نقلي بياوريد اينها احدالامرين را كردند اين چهار مطلب يك چيز روشني است اينكه معبود شماست رب شماست يا بايد مستقلاً چيزي را آفريده باشد در عالم اين يك، يا اگر چيزي را خلق نكرده شريكالخالق باشد كه يك گوشه كار را به عنوان معين داشته باشد دو، يكي از اين دو امر را اين براي ثبوت است در مقام اثبات يا دليل عقلي بياوريد يا دليل نقلي يكي از اين كارها را اينها كرده باشند ديگر ﴿قُلْ أَرَأَيْتُمْ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ أَرُوني ماذا خَلَقُوا مِنَ اْلأَرْضِ﴾[28] اينها چكار كردند حالا موجودات سپهري موجودات زميني اينها چه كار كردند از شما نميخواهيم دليلي اقامه كنيد كه اين بتهاي شما يك ستارهاي را در آسمان خلق كرده باشند نه همين موجودات زميني را بگوييد اينها چه كار كردند ﴿أَرُونِيَ﴾ يعني اخبروني ﴿ماذا خَلَقُوا مِنَ اْلأَرْضِ﴾ اگر خالق نبودند شريك الخالق باشند يك گوشه كار را به شركت انجام بدهند ﴿أَمْ لَهُمْ شِرْكٌ فِي السَّماواتِ﴾[29] حالا اين براي زمين در زمين خالق باشند يا شريك الباري باشند در آسمان اين براي مقام ثبوت اگر يكي از اينها را كردند بسيار خب استحقاق ربوبيت و عبادت را دارند در مقام اثبات ﴿أَمْ لَهُمْ شِرْكٌ فِي السَّماواتِ ائْتُوني بِكِتابٍ مِنْ قَبْلِ هذا أَوْ أَثارَةٍ مِنْ عِلْمٍ﴾ بالأخره يا حرف عقلي را حرف نقلي يا يك كتاب آسماني قبل از اين آمده باشد كه وحي الهي باشد يك نقلي باشد كه حجت است در آن نقل نوشته شده باشد كه اينها كاري كردند اين بتهاي شما كاري انجام دادهاند و استحقاق عبادت دارند اين ميشود دليل عقلي بر صحت بتپرستي اگر دليل عقلي نداريد ﴿أَثَارَةٍ مِنْ عِلْمٍ﴾ يك نشانه علمي برهان عقلي اقامه كنيد كه اينها استحقاق عبادت دارند اگر نه دليل عقلي داريد خب نه دليل نقلي داريد مي شود سفاهت ديگر ﴿وَ مَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْراهيمَ إِلاّ مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ﴾[30] كه در سورهٴ «بقره» است فرمود: ﴿أَرُوني ما ذا خَلَقُوا مِنَ اْلأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْكٌ فِي السَّماواتِ﴾ تا اينجا براي مقام اثبات ﴿أَمْ لَهُمْ شِرْكٌ فِي السَّماوَاتِ ائْتُونِي﴾ اين براي مقام اثبات از اين به بعد ﴿بِكِتابٍ مِنْ قَبْلِ هذا أَوْ أَثارَةٍ مِنْ عِلْمٍ﴾[31] آن براي مقام ثبوت اين براي مقام اثبات ﴿إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ﴾ ﴿وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ يَدْعُوا مِنْ دُونِ اللّهِ مَنْ لا يَسْتَجيبُ لَهُ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ وَ هُمْ عَنْ دُعائِهِمْ غافِلُونَ﴾[32] اين در سورهٴ مباركهٴ «احقاف» است اين بحث را ادامه ميدهد تا آيهٴ 21 سورهٴ «احقاف» كه ميفرمايد: ﴿وَ اذْكُرْ أَخا عادٍ إِذْ أَنْذَرَ قَوْمَهُ بِاْلأَحْقافِ﴾ بعد حالا جريان عذابشان كه عذاب ريشهكن است ذكر ميكند پس سلطاني را كه وجود مبارك نوح از آنها ميخواست يا هود از قوم عاد ميخواست يعني برهان چون برهان مسلط بر وهم است دليل معتبر مسلط بر هر گونه مغالطه است از اين جهت دليل كامل را ميگويند سلطان برهان هم ميگويند براي اينكه چون روشن است اين تعبير قبلاً در سورهٴ مباركهٴ «انعام» گذشت همين تعبير اينكه شما سلطان نداريد آنجا اشاره شد در همين سورهٴ مباركهٴ «اعراف» گذشت كه شما سلطاني نداريد آيهٴ 33 سورهٴ مباركهٴ «اعراف» اين بود كه ﴿وَ أَنْ تُشْرِكُوا بِاللّهِ ما لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطانًا﴾ چون شما سلطان نداريد از اين تعبير سلطان در قرآن كريم كم نيست.
مطلب بعدي آن است كه اينها شتابزده ميگفتند كه ﴿فَأْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا﴾[33] همان حرف قوم نوح را ميزدند قبلاً هم اشاره شد كه بر اساس ﴿تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾[34] كفار يك طور ميانديشند قوم نوح به خود نوح گفتند كه ﴿قالُوا يا نُوحُ قَدْ جادَلْتَنا فَأَكْثَرْتَ جِدالَنا فَأْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ كُنْتَ مِنَ الصّادِقينَ﴾ آيهٴ 32 سورهٴ مباركهٴ «هود» اين است كه به خود نوح ميگفتند كه خيلي ما را خسته كردي هر كاري از دستت برميآيد كوتاهي نكن چه عذابي ميخواهي بياوري بياور خب اينها معتقد نبودند به غيب و عذاب الهي كه همين حرف را قوم هود به حضرت هود گفتند: ﴿فَأْتِنَا بِمَا تِعِدُنَا﴾ اگر عذابي واقعاً داري آن عذاب را بياور اين تعبير ﴿فَأْتِنَا بِمَا تِعِدُنَا﴾ از همان قبيل است ﴿قالُوا أَجِئْتَنا لِنَعْبُدَ اللّهَ وَحْدَهُ وَ نَذَرَ ما كانَ يَعْبُدُ آباؤُنا فَأْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ كُنْتَ مِنَ الصّادِقينَ﴾[35] خب آنگاه وجود مبارك هود فرمود كه اولاً شما يك انسان رجسزده و پليدي يافتهايد يك و عذاب الهي هم قطعي خواهد آمد اين ﴿قَدْ وَقَعَ عَلَيْكُمْ مِن رَبِّكُمْ رِجْسٌ﴾[36] هم به معناي پليدي باطني است كه در آيه 125 سورهٴ مباركهٴ ا«نعام» قبلاً گذشت ﴿كَذلِكَ يَجْعَلُ اللّهُ الرِّجْس َعَلَي الَّذِينَ لاَيُؤْمِنُونَ﴾ و هم تحديد است نسبت به عذاب آينده چون محقق الوقوع است تعبير به فعل ماضي كرده فرمود وقع يعني يقع قطعاً ﴿قَدْ وَقَعَ عَلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ رِجْسٌ وَ غَضَبٌ﴾ آن وقت شما درباره اسماي بيمسما با من جدال ميكنيد من درباره واقعيتها پيام الهي را به شما ابلاغ ميكنم شما نميپذيريد عذاب آمده عذابي كه آمده همان است كه در سورهٴ «احقاف» اشاره شد در سورهٴ «حاقه» اشاره شد اينجا ندارد آن عذاب چيست فرمود ﴿فَأَنْجَيْنَاهُ وَالَّذِينَ مَعَهُ﴾[37] اين﴿وَالَّذِينَ مَعَهُ﴾ همان گروهياند كه احياناً (افتادگي صوتي) اينها را نجات داديم ﴿وَقَطَعْنَا دَابِرَ الَّذِينَ﴾ نفرمود بقيه را عذاب كرديم فرمود بقيه را ريشهكن كرديم درباره عذابهاي ديگر دارد كه مثلاً ما نوح را نجات داديم بقيه را عذاب داديم يا فلان پيغمبر را نجات داديم بقيه را عذاب كرديم اما بقيه را ريشهكن كرديم ندارد درباره بعضي اقوام و ملل دارد ما اينها را مقطوعالدابر كرديم مستأصل كرديم يعني مقطوع الاصل كرديم ﴿وَ قَطَعْنا دابِرَ الَّذينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا﴾ چرا؟ براي اينكه ﴿وَ ما كانُوا مُؤْمِنينَ﴾[38] نه «لم يؤمنوا» اين ﴿مَا كَانُوا﴾ نشانه آن استمرارشان بر كفر است.
«و الحمد لله رب العالمين»