77/08/03
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ سوره اعراف/ آیه 59 تا 64
﴿لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحًا إِلى قَوْمِهِ فَقالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ إِنّي أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ عَظيمٍ﴾ ﴿قالَ الْمَلأُ مِنْ قَوْمِهِ إِنّا لَنَراكَ في ضَلالٍ مُبينٍ﴾ ﴿قالَ يا قَوْمِ لَيْسَ بي ضَلالَةٌ وَ لكِنّي رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمينَ﴾ ﴿أُبَلِّغُكُمْ رِسالاتِ رَبّي وَ أَنْصَحُ لَكُمْ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللّهِ ما لا تَعْلَمُونَ﴾ ﴿أَ وَ عَجِبْتُمْ أَنْ جاءَكُمْ ذِكْرٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَلي رَجُلٍ مِنْكُمْ لِيُنْذِرَكُمْ وَ لِتَتَّقُوا وَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ﴾ ﴿فَكَذَّبُوهُ فَأَنْجَيْناهُ وَ الَّذينَ مَعَهُ فِي الْفُلْكِ وَ أَغْرَقْنَا الَّذينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا إِنَّهُمْ كانُوا قَوْمًا عَمينَ﴾
گرچه جريان نوح(سلام الله عليه) به عنوان اولين بار در قرآن كريم در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» مطرح است و بعداً هم مبسوطاً خواهد آمد اما معلوم نيست كه اين جريان اولين برخورد نوح(سلام الله عليه) باشد فرق است بين اينكه آنچه در قرآن كريم از نظر نظم آيات آمده است اولين باري كه در قرآن كريم جريان نوح به صورت داستان مطرح است سورهٴ مباركهٴ «اعراف» است اين يك مطلب، مطلب ديگر اين است كه اين گفتگو براي مرحله آغازين رسالت نوح است يا اين حرف را در اثناي رسالت گفته يا در بخش پاياني رسالت گفته اين سوره هم كه سورهٴ مباركهٴ «اعراف» است و اين هم جزء عتايق سور نيست از نظر آيات ممكن است در بخشهاي ديگر آن قسمتهاي اوليه رسالت و گفتگوي نوح(سلام الله عليه) با قومش در ميان گذاشته شده و اين مربوط به اثناي رسالت اوست يا مربوط به بخش پاياني رسالت اوست خلاصه فرق است بين اينكه از نظر سير آيات اين قسمت اولين بخشي است كه ما به آن برخورد ميكنيم در قرآن كريم بين اينكه آيا اين هم اولين مطلبي است كه نوح گفته با اينكه اولين باري است قرآن دارد مطرح ميكند بين اين دو خيلي فرق است روي اين مقدمه ميتوان گفت گرچه سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) فرمودند كه منظور از اين عذاب ﴿إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ﴾ ناظر به معاد است جريان طوفان را طرح نكردند ولي المنار جريان طوفان را طرح كرد و تضعيف كرد گفت قيل كه منظور از اين عذاب ﴿عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ﴾ طوفان است و يضعّف تضعيف ميشود به اينكه نوح كه در طليعه امر از طوفان انذار نكرد نوح(سلام الله عليه) در حدود نه قرن و نيم به رسالت مشغول بود در اواخر امر سخن از طوفان به ميان آمده اين خلطي كه جناب المنار كرده است منشأ اين تضعيف شد آن احتمال دهنده ميگويد كه محتمل است منظور از اين عذاب عظيم عذاب جريان طوفان باشد ايشان ميگويد كه نوح كه اولين بار از طوفان انذار نكرد بله خب اولين بار از طوفان انذار نكرده همان اولين روزي كه آمده نفرموده مردم اگر ايمان نياورديد طوفان ميآيد اما اين حرف كه حرف اول او نيست شما از كجا ميگوييد اين اولين حرف اوست يا حرف روز اول اوست اين هم كه اولين سورهاي نيست كه در قرآن نازل شده چندين بار قصه نوح قبلاً ذكر شده شاهد اينكه ممكن است اين عذاب عذاب طوفان هم باشد نه منحصراً در او عذاب طوفان هم باشد اين است كه پايان همين قصه جريان طوفان مطرح است فرمود: ﴿فَكَذَّبُوهُ فَأَنْجَيْنَاهُ وَالَّذِينَ مَعَهُ فِي الْفُلْكِ وَأَغْرَقْنَا الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْماً عَمِينَ﴾ پس آن بزرگاني كه قبلاً گفتند محتمل است اين عذاب يوم عظيم جريان طوفان باشد نميشود او را طرد كرد و تضعيف كرد به اينكه نوح كه اولين بار از طوفان سخن به ميان نياورد مطلب ديگر اين است كه البته نميشود اين ﴿عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ﴾ را بر طوفان حمل كرد چون اين گونه از تعبيرات عند الاطلاق جريان معاد را تداعي ميكند ولي ميشود گفت كه گذشته از آن عذاب آخرت عذاب دنيا را هم در بر دارد چه اينكه در بعضي از آيات دارد كه ﴿لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيَا وَلَهُمْ فِي الآخِرَةِ﴾[1] هر دو عذاب را ذكر ميكند.
مطلب بعدي آن است كه اين نوح(سلام الله عليه) از جهت اينكه نه قرن و نيم سابقه تبليغي داشت در جهان اسلام و قصه او هم آيت جهانشمول بود و خداوند از جريان طوفان به عنوان آيه جهاني ياد ميكند نظير عصاي موسي نيست فرمود: ﴿وَجَعَلْنَاهَا آيَةً لِّلْعَالَمِينَ﴾ بعضي از معجزههاست كه جهاني است خب عصاي موسي آيه جهاني نيست فرمود اين آيه است يا ناقه صالح آيه مبصره است يعني يك آيه روشن اما آيه جهاني باشد نيست حالا اين طوفان همه كره خاك را گرفت يا اكثر معموره را گرفت؟ كه بالأخره طوري است كه قابل اثبات است كه ميشود ثابت كرد طبق اصول زمينشناسي كه بخش عظيمي از كره خاك يك وقتي زير آب رفت لذا ميشود آيه جهاني ﴿آيَةً لِّلْعَالَمِينَ﴾ اما جريان مريم و عيسي(سلام الله عليهما) اين را هم به عنوان آيه جهاني ميداند كه «و جعلنا ابن مريم و امه آية للعالمين» خب خيلي فرق است بين عصاي موسي و خود عيسي بين عصاي موسي و جريان مريم(سلام الله عليها) آيه جهاني شدن كار آساني نيست اولين پيامبري كه با اين وسعت نام شريفش و قصهاش در قرآن كريم آمده نوح(سلام الله عليه) است قبل از او ادريس و شيث بوده است آنطوري كه جناب زمخشري در كشاف نقل ميكند سي صحيفه از ادريس به جا مانده بود و پنجاه صحيفه از شيث(سلام الله عليهما) به جا مانده بود منتها اينها را نوح(سلام الله عليه) روي اينكه پيغمبر بود و علم غيب داشت آگاه بود لذا به قومش گفت (اني ابلغكم رسالات ربي) نه تنها رسالت خودم رسالت انبياي سلف را رسالت ادريس را رسالت شيث را هم به شما ميگويم اما جريان حضرت آدم(سلام الله عليه) به عنوان رسالت در قرآن كريم مطرح نشد براي اينكه قومي قبلاً نبودند تا خدا بفرمايد «لقد ارسلنا آدم الي قومه» اولين كسي كه روي كره خاك در نسل كنوني به دنيا آمده است وجود مبارك حضرت آدم بود البته طبق برهان عقلي هر انساني يا پيغمبر است يا پيغمبر دارد ممكن نيست نه پيغمبر باشد و نه پيغمبر داشته باشد و خدا همينطور او را رها بكند و خود حضرت آدم(سلام الله عليه) پيغمبر بود بعد قوم آنچناني هم نبود تا اينكه با او درگير شوند جنگي و مانند آن بشرهاي اولي هم به همان زندگي بسيطانه قناعت ميكردند كسي كه نداند مرده را چطور دفن ميكنند خب خيلي بسيط است خب بالأخره قابيل ندانست كه چكار بكند با نعش برادرش مانده بود تا ﴿فَبَعَثَ اللّهُ غُرابًا يَبْحَثُ فِي اْلأَرْضِ لِيُرِيَهُ كَيْفَ يُواري سَوْأَةَ أَخيهِ﴾[2] اين نشان ميدهد كه بشرهايي كه قبلاً بودند آنها رخت بربستند نسلشان منقرض شد و اينها يك نسل نويياند گرچه طبق شواهد عقلي و نقلي و تجربي بشرهاي فراواني قبلاً بودند و رخت بربستند ولي كل آنها نسلشان منقرض شد و آنچه كه در روي زمين فعلاً زندگي ميكنند به وجود مبارك آدم و حوا(سلام الله عليهما) ختم ميشود آنها هم فرزند كسي نبودند در سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» مبسوطاً اين بحث گذشت كه خدا ميفرمايد شما چرا درباره عيسي(سلام الله عليه) ترديد ميكنيد ﴿إِنَّ مَثَلَ عيسي عِنْدَ اللّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ﴾[3] خب اگر آدم(سلام الله عليه) پدر و مادر ميداشت اينكه بعضيها فكر ميكردند كه انسانهايي بودند منتها غير مسئول و اولين انسان مسئول وجود مبارك آدم و حوا(سلام الله عليهما) هستند اينها هم پدر دارند و مادر دارند آنگاه احتجاج خداوند تام نبود -معاذالله- خدا ميفرمايد شما چرا درباره عيسي ترديد ميكنيد به مسيحيها ميفرمايد ميفرمايد شما كه حضرت آدم را قبول داريد حضرت حوا را قبول داريد خب ميدانيد كه آدم پدر و مادري نداشت و ذات اقدس الهي او را بدون پدر و مادر آفريد وقتي كه خدا بتواند انسان را بدون پدر و مادر خلق كند درباره آفرينش يك انسان با مادر و بدون پدر ترديد ميكنيد؟ ﴿إِنَّ مَثَلَ عيسي عِنْدَ اللّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ﴾ حالا هر كه كشفياتي بشود از نسلها از حيوانها از انسانها از فسيلها از دايناسورها هيچ كدام منافي با هيچ چيزي نيست براي اينكه قرآن يا روايات كه نميگويد آدم اولين انساني است كه روي كره خاك پيدا شده ميفرمايد نسل كنوني به آدم و حوا منتهي ميشود نسلهاي فراواني بودند منقرض شدند و مانند آن چون جريان حضرت آدم به آن صورت رسالت و اينها مطرح نشده بود قرآن هم به آن صورت ذكر نكرده است و انسانهاي اولي هم با يك زندگي بسيط و ساده به سر ميبردند اختلافاتشان كم بود تا اينكه وقتي به مرز اختلافات و تعدد آراء رسيدند آنگاه برابر آيه 213 سورهٴ مباركهٴ «بقره» كه مبسوطاً بحث شد انبيا آمدند تا به اين اختلافات خاتمه دهند نه اينكه قبل از نوح كسي پيامبر نبود ﴿كانَ النّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ﴾ كتاب داشتند كتاب به اصطلاح قرآن كريم همان است كه مجموع احكام و عقود و حدود و ايقاعات و تعزيرات و امثال ذلك باشد اين را ميگويند كتاب قبلاً صحيفه بود و مانند آن بود اما كتاب به اصطلاح قرآن همان است كه انبياي اولوالعزم آوردند داراي شريعت باشند پس قبل از حضرت نوح آدم(سلام الله عليه) بود بعد ادريس بود شيث بود اينها بودند صحف اينها از راه علم غيب نزد نوح(سلام الله عليه) بود لذا نوح ميفرمايد من گذشته از اينكه رسالت خودم را به شما ابلاغ ميكنم رسالت انبياي گذشته را هم به شما ابلاغ ميكنم ﴿أُبَلِّغُكُمْ رِسَالاَتِ رَبِّي﴾ رسالت خود من هم بخشي به عقايد برميگردد بخشي به اخلاق برميگردد بخشي به احكام برميگردد پس هم اگر به لحاظ خودم حساب بكند داراي رسالاتم اگر مجموع رسالتهاي انبياي گذشته را هم به شما ابلاغ بكنم ميشود رسالات هر پيامبري كه آمده است نسبت به گذشته هم رسالت خودش را اعلام ميكند هم رسالتهاي انبياي سلف را اعلام ميكند.
پرسش ...
پاسخ: نه منتها فرق ميكرد چون نياز بشر آن روز به قوانين قصاص و حدود و تعزيرات و امثال ذلك كم بود رسالتش هم كم بود چون بشري كه هنوز نداند مرده را چطور دفن ميكنند بايد از مكتب غراب بياموزد خب چنين بشري راه خيلي از معاصي را هم نميداند.
پرسش ...
پاسخ: نياز نيست آنها را هم دارد چون آنها را هم دارد آنها را هم ابلاغ ميكند.
مطلب بعدي آن است كه تعبيراتي كه قوم داشتند با جوابهايي كه ذات اقدس الهي به نوح تعليم ميدهد كه شما به آنها بگوييد خيلي فرق ميكند اين اقوام تبهكار گاهي ميگويند ما حرفمان اين است منطقمان اين است يك، گاهي ميگويند ما از نظر تاريخي از پدرانمان نشنيديم ﴿مَا سَمِعْنَا بِهَذا فِي آبَائِنَا الأوَّلِينَ﴾[4] دو، گاهي ميگويند رأي ما اصولاً اين است اين سه، در جريان كنوني اينها گفتند كه ﴿قالَ الْمََلأُ مِنْ قَوْمِهِ إِنّا لَنَراكَ في ضَلالٍ مُبينٍ﴾ رأي ما اين است كه منظور رويت قلب است نه رويت بصر خدا در پاسخ ميفرمايد شما كه خب كوريد كور كه رأي ندارد كه ﴿إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْماً عَمِينَ﴾ اين عمين جمع عَمْي است اعمي براي كسي كه بصر ندارد عمي براي كسي كه بصيرت ندارد فرمود شما چگونه ميگوييد قلب ما اينطور فتوا ميدهد شما قلبي نداريد كسي حق رأي دارد كه عقل داشته باشد آنها ﴿لاَ تَعْمَي الأبْصَارُ وَلَكِن تَعْمَي الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُور﴾[5] شما كه كوريد كور كه حق رأي ندارد كه كور ظاهر نميتواند بگويد دست راست كدام طرف است دست چپ كدام طرف است راه كجاست چاه كجاست اين كور ظاهري كور باطن حق راي ندارد خب اين را ذات اقدس الهي در پاسخ هنگام غرق و طوفانزدن اعلام ميكند بين جوابي كه خدا ميدهد با پاسخي كه خود نوح ميدهد خيلي فرق است وقتي وجود مبارك نوح از طرف ذات اقدس الهي مأمور شد كه بگويد كه ﴿يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ إِنّي أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ عَظيمٍ﴾ آن اشراف و مترفين و مسرفين چنين گفتند: ﴿قالَ الْمََلأُ مِنْ قَوْمِهِ إِنّا لَنَراكَ في ضَلالٍ مُبينٍ﴾ جمله اسميه با تأكيد ان با تأكيد لام از رأي آنها يعني رويت قلبي آنها خبر ميدهد نوح(سلام الله عليه) ميفرمايد: ﴿يَا قَوْمِ لَيْسَ بِي ضَلاَلَةٌ﴾ اين كمال ادب است اما ذات اقدس الهي بعد از اينكه صبر به نصاب خاص رسيد آنگاه ميفرمايد كه ﴿َأَنْجَيْناهُ وَ الَّذينَ مَعَهُ فِي الْفُلْكِ وَ أَغْرَقْنَا الَّذينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا﴾[6] خب چرا اينها را غرق كرديم؟ براي اينكه كورند كور كه نبايد علي وجهالارض باشد بايد علي بطن الارض باشد تعبير لطيف قرآن كريم هم اين است كه اينها غرق شدند در آب رفتند در آتش معلوم ميشود آتش برزخي در دريا هم هست ﴿أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا نَاراً﴾[7] با فاي تفريع يعني بدون فاصله يعني همين كه غرق شدند رفتند در آتش آخر اين آتشي نيست كه با هيزم افروخته بشود كه ديگر با آب دريا خاموش بشود كه اگر نارالله شد كه ـ معاذالله ـ ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ﴾[8] شد ﴿تَطَّلِعُ عَلَي الأفْئِدَ﴾[9] اين در دريا هم هست در صحرا هم هست نفرمود اينها غرق شدند بعد از اينكه ﴿وَ قيلَ يا أَرْضُ ابْلَعي ماءَكِ وَ يا سَماءُ أَقْلِعي وَ غيضَ الْماءُ وَ قُضِيَ اْلأَمْرُ وَ اسْتَوَتْ عَلَي الْجُودِيِّ﴾ اين بدنها خشك شدند بدنا سوختند كه با فاصله بعيد كه نه همين كه در آب رفتند رفتند در آتش ﴿أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا نَاراً﴾ چرا؟ ﴿إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْماً عَمِينَ﴾ آدم كور بايد سوخته بشود اين همه راهنمايي كردند كه بالأخره بصيرت به شما بدهند همه آمدند گفتند: ﴿أَدْعُوا إِلَي اللَّهِ عَلَي بَصِيرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِي﴾[10] شما همه اينها را تكذيب كرديد خب يك وقت است كه نوح پاسخ ميدهد در كمال مهر و ادب است يك وقتي ذات اقدس الهي بر اساس ﴿إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِينَ مُنتَقِمُونَ﴾[11] كيفر ميگيرد فرمود: ﴿اغرقنا هم انهم كانوا قوما مجرمين﴾[12] معلل ميكند.
مطلب بعدي آن است كه مردم حجاز نه در آن محدوده پيغمبري بود كه از راه غيب خبر داشته باشند نه اهل سواد بودند كه تاريخ بخوانند ديگر امي بودند پيغمبر اسلام(صليٰ الله عليه و آله و سلّم) در بين اميين محشور شد (فقد بعث في الاميين رسولاً) براي اميين جريان چند قرن قبل را بازگو كردن نياز به تأكيد و توكيد دارد لذا فرمود ﴿لَقَدْ أَرْسْلْنَا﴾ لام قسم حرف قد كه در نوبت ديروز هم اشاره شد لذا اينها را از راه تأكيد آن قسمت تاريخي را از راه وحي به اينها آگاه كردند قوم نوح هم آنطوري كه برخيها گفتند صالحين قبلي خود را كه از شاگردان ادريس بودند شاگردان شيث بودند شاگردان صلحاي قبلي بودند تصاوير اينها را ترسيم ميكردند بعد كم كم به صورت تماثيل و مجسمه درميآمد بعد اينها را احترام ميكردند بعد هم عبادت ميكردند اينكه ميگفتند الآن هم ميگويند در معبدتان آن اتاقي كه نماز ميخوانيد نه تنها روبهروي آن اتاقي كه نماز ميخوانيد شايسته است كه عكس نباشد براي همين كارهاست عكس را در اتاقي كه نماز ميگذاريد نگذاريد براي اينكه اين كم كم يك چنين فتنهاي را هم به همراه دارد اين باعث بتپرستي مردم شد در زمان نوح(سلام الله عليه) البته وجود مبارك نوح همه اينها را ابطال كرده است فرمود دست به اين كار نزنيد.
مطلب بعدي آن است كه آنها گفتند كه ﴿إِنَّا لَنَرَاكَ فِي ضَلاَلٍ مُبِينٍ﴾ جمله خبريه و جمله موجبه هم هست اما نوح(سلام الله عليه) پاسخش مطابق با نقد آنها نيست آنها گفتند ﴿إِنَّا لَنَرَاكَ فِي ضَلاَلٍ﴾ نوح فرمود: ﴿لَيْسَ بِي ضَلاَلَةٌ﴾ نفرمود «ليس بي ضلال» براي اينكه اين گذشته از اينكه نكره در سياق نفي است و مفيد عموم است من هيچ نحوه ضلالت ندارم به نحو ديگري هم ابلغ است براي اينكه ضلال و ضلاله اگر مثل تمر تمره و شجر و شجره باشد اگر كسي بگويد كه شما در شجريد در شجر داريد زندگي ميكنيد يعني منزلتان باغ هست درخت هست اين درخت چون جنس است شجر چون جنس است ميسازد كه يك درخت باشد ميسازد بيشتر اما اگر شما بگوييد كه «ليس في بيتي شجرة» يعني اصلاً من يك عدد درخت هم ندارم اين نهايت مبالغه است اما اگر بگوييد ليس في بيتي شجر اين روشن نيست كه جنس را نفي كرديد مفرد را نفي كرديد اگر يك دانه شجر باشد دو شجر باشد سه شجر باشد دو شجر هم باشد هم باز صادق است كه بگوييد ليس في بيتي شجر يعني آن جنسي كه فراگير باشد باغ درست كند نه ندارم حالا يكي دوتا درخت بله هست وجود مبارك نوح فرمود: ﴿لَيْسَ بِي ضَلاَلَةٌ﴾ اصلاً ضلالة نيست نه تنها نكره در سياق نفي مفيد عموم است بلكه فرد را نفي كرده هيچ فردي از افراد ضلالت براي من نيست چرا؟ براي اينكه من خودم راهنمايم يك، راهنما بايد در راه باشد دو، من وقتي رسولم در صراط مستقيم هستم مردم را به صراط مستقيم دعوت ميكنم بلكه خودم صراط مستقيمم در بحثهاي قبل ملاحظه فرموديد كه اولياي الهي انبياي الهي صراط مستقيماند اين كه در روايات آمده صراط صراطان است در آخرت دين است در دنيا امام است اين مبالغه و مانند آن نيست در بحثهاي قبل هم ثابت شد كه اصلاً صراط يك انسان كامل نميتواند باشد اين صراط بيابان و خيابان نيست كه انسان آدرس بدهد فلان خيابان صراط است كه صراط يعني راه آنچه را كه ما در قرآن كريم و سنت ميخوانيم اين وجود لفظي راه است آنچه را كه مينويسيم اين آيات را كه مينويسيم بحثهايي كه مينويسيم تقريراتي كه مينويسيم اين وجود كتبي صراط است تفسيري كه داريم مفاهيمي كه ميفهميم مفاهيمي كه به اذهان يكديگر منتقل ميكنيم اين وجود ذهني دين است وجود ذهني صراط است خب صراط كجاست يك انسان كاملي كه عقيدتاً و خلقاً و عملاً قرآن را عمل كرده ميشود وجود خارجي صراط وگرنه اينكه ديگر در بيابان و خيابان نيست كه ما بگوييم صراط آن است انسان كامل مجازاً صراط نيست حالا اين قرآن اگر در علي و اولاد علي(عليهم السلام) پياده شد اين حقيقتاً صراطاند ديگر آن كه دارد بحث تفسيري ميكند كه وجود ذهني صراط را دارد تشريح ميكند اين چكار به صراط خارجي دارد پس صراط آنكه قرآن مينويسد وجود لفظي صراط است آنكه قرآن ميخواند وجود كتبي صراط است آنكه قرآن بحث ميكند وجود ذهني صراط است وجود عيني صراط كجاست اين اهل بيتاند حالا اگر درباره اينها گفته شد «مثل اهل بيتي كمثل سفينة نوح»[13] يك واقعيت است سخن از تشبيه و امثال ذلك نيست هر بحثي كه حوزهها دارند از وجود لفظي و كتبي و ذهني تجاوز نميكند آنچه كه به جامعه آمده عمل شده ميشود وجود خارجي دين صراط مستقيم هم همان است ديگر نوح(سلام الله عليه) ميگويد ﴿وَلكِنِّي﴾ اين استدراك است من خودم در راه هستم يك، ديگران را راهنمايي ميكنم دو، بلكه خودم عين راهم سه، آن وقت من در ضلالتم ضلالت يعني كسي از راه گم بشود من كه خودم راه هستم راه كه نميتواند گم بشود كه كسي از راه كنار افتاده گم است من نه تنها در راه هستم نه تنها راهنماي ديگران هستم خودم راهم اصلاً راه ميشود گم باشد؟ فرض ندارد كه ميبينيد خيلي فرق ميكند آنطوري كه آنها اعتراض كردند آنطوري كه اين جواب ميدهد ﴿إِنَّا لَنَرَاكَ فِي ضَلاَلٍ مُبِين ٭ قَالَ يَا قَوْمِ لَيْسَ بِي ضَلاَلَةٌ﴾ خب اين جزء صفات سلبيه ﴿وَلكِنِّي رَسُولٌ مِن رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾ ببينيد آن مقدمه مطوي است اين هم برهان اوست من گمراه نيستم پس كجا هستي؟ اگر گمراه نيستي يعني در راهي ديگر به چه دليل در راهي براي اينكه من خودم رسول الله هستم رسول الله صراط الله است چطور ميشود ميشود صراط الله در ضلالت باشد اين ﴿وَلكِنِّي﴾ دليل آن مدعاي محذوف است من در ضلالت نيستم يعني علي صراط مستقيم هستم چرا حالا علي صراط مستقيمم؟ براي اينكه رسول الله هستم رسول الله وجود لفظي صراط را دارد كتبي صراط را دارد علمي و ذهني صراط را دارد بالاتر از همه وجود خارجي صراط را هم دارد ﴿وَلكِنِّي رَسُولٌ مِن رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾.
مطلب ديگر آن است كه برخيها ابلغكم قرائت كردند اما اين ﴿أُبَلِّغُكُمْ﴾ اولاست چون ابلغ همانطوري كه معروف هم هست از ابلغ اولاست چون تبليغ تكثير را تدريج را تفسير را و مانند آن را ميرساند ابلاغ اين معاني را نميرساند بعد هم فرمود ﴿أُبَلِّغُكُمْ رِسَالاَتِ رَبِّي﴾ و انصحكم نه فرمود ﴿أَنصَحَ لَكُمْ﴾ اين «نصحت له» كاملتر از نصحته است اين نصحت له ﴿أَنصَحَ لَكُمْ﴾ اين ﴿أَنصَحَ لَكُمْ﴾ ناظر به دو مطلب است يكي اينكه اينهايي هم كه ميگويم خالصانه ميگويم يك، يكي اينكه غير از اينكه من مطالب علمي را خالصانه ميگويم مطالب خلوصآميز يعني موعظه پند اندرز نصيحت و مانند آن را هم دريغ ندارم هم اين مطالب حكمت نظري و علمي را كه در آن نصيحت نيست موعظه نيست خالصانه ميگويم مثل اينكه كسي رياضي را خالصانه تدريس ميكند اينكه نصيحت نيست علوم تجربي علوم رياضي علوم حكمت و كلام در آنها نصيحت نيست علم بود و نبود است نه بايد و نبايد اما همين بود و نبود را ناصحانه و خالصانه ميگويم آنجا هم كه مربوط به بايد و نبايد است آنجا هم نصيحت ميكنم ﴿وَأَنْصَحُ لَكُمْ﴾ لذا از پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نقل شده است كه «الدين النصيحه» اگر امروز يك مقدار به طول كشيد چون فردا تعطيل است براي شركت آقايان در تبليغ انتخابات سومين دوره خبرگان از طرف شوراي مديريت تأكيد هم شده است يك دو سه دقيقهاي اگر طول كشيد عذرخواهي ميكنيم از پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) رسيده است كه «الدين نصيحة» عرض كردند «لمن» فرمود: «لله و لرسوله و لائمة الدين و لجماعة المسلمين»[14] با هر چهار نفر خالصانه عمل كنيد فرمود «الدين نصيحه» عرض كردند با چه كسي؟ با چه كسي خالصانه رفتار كنيم؟ فرمود با خدا «في ما يرجع الي التوحيد» با رسول خدا «في ما يرجع الي الرساله» با ائمه مسلمين «في ما يرجع الي الامامة و الولاية» با عامه مسلمين «فيما يرجع الي الجامعه» با همه خالصانه رفتار كنيد اين كلمه ﴿أَوَعَجِبْتُمْ﴾ آن همزهاش همزه انكاري است واوش گفتند عطف بر محذوف است يعني «أ كذبتم و عجبتم» كه اين واوش عطف بر محذوف است آنگاه سه عامل ذكر شده است براي رسالت فرمود من آمدم تا انذار كنم آمدم تا شما با تقوا باشيد آمدم تا شما را به رحمت الهي برسانم ﴿لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ﴾ اين ﴿لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ﴾ نه براي آن است كه اگر كسي با تقوا شد شايد برسد شايد نرسد اگر كسي با تقوا بود و با تقوا ماند يقيناً به رحمت ميرسد چون ﴿إِنَّ اللَّهَ لاَ يُخْلِفُ الْمِيعَادَ﴾[15] اما شايد تا آخر تقوا را حفظ نكند هميشه اين لعل براي آن است كه اين كار علت تامه نيست براي اينكه شايد برگردد خداي ناكرده به سوء خاتمه مبتلا بشود اما آنها با همه اين فضايل و معارفي كه نوح(سلام الله عليه) به آنها افاضه كرده است و تبيين فرمود ﴿فَكَذَّبُوهُ﴾ لذا ﴿فَأَنْجَيْنَاهُ﴾ ما او را نجات داديم ﴿وَالَّذِينَ مَعَهُ﴾ اينها را در كشتي نجات داديم ﴿وَأَغْرَقْنَا الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا﴾ چرا؟ ﴿إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْماً عَمِينَ﴾ و هر كسي عمين بود يعني نابينا بود و اهل كوردلي بود گرفتار ميشود.
«اعاذنا الله من شرور انفسنا»
«و الحمد لله رب العالمين»