درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

77/07/13

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/ سوره اعراف/ آیه 54

 

﴿إِنَّ رَبَّكُمُ اللّهُ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ في سِتَّةِ أَيّامٍ ثُمَّ اسْتَوي عَلَي الْعَرْشِ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهارَ يَطْلُبُهُ حَثيثًا وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومَ مُسَخَّراتٍ بِأَمْرِهِ أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ اْلأَمْرُ تَبارَكَ اللّهُ رَبُّ الْعالَمينَ﴾

 

ليل و نهار مقابل هم‌اند اما يوم و ليل اين‌چنين نيست اگر گفته بشود يوم و ليل البته تغابن و تفسير قاطع شركت است و يوم ديگر ليل را شامل نمي‌شود اما معمولاً ليل و نهار در مقابل هم‌اند نه يوم در مقابل ليل باشد لذا ايام در مقابل ليالي نيست به دليل اينكه در همين آيه ليل و نهار را مقابل هم قرار دادند نه ليل و يوم را فرمود آسمانها و زمين را در شش روز آفريد بعد بر عرش فرمانروايي استقرار و استيلا پيدا كرد آن‌گاه ليل را غاشيه نهار قرار داد ﴿يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهَارَ﴾ مطلب دوم آن است كه در تفسير بعض اهل معرفت آمده است كه اين سماوات كه در شش روز خلق شدند قابل توجيه است براي اينكه قبل از سماوات اين سماوات هفت‌گانه كه بعد خلق شدند قبل از اينها فلك ثوابت به اصطلاح فلك هشتم آن موجود بود و فلك نهم به اصطلاح هيئت بطلميوسي همان فلك الافلاك است وقتي فلك هشتم و قبل از او يعني فلك نهم موجود باشد ما زمان داريم يوم داريم چون اين حركت شبانه‌روزي به اصطلاح هيئت بطلميوسي به استناد فلك هشتم يا فلك نهم است كه آنها كه مي‌گردند ليل و نهار پديد مي‌آيد شب و روز پديد مي‌آيد و سماوات سبع زير مجموعه فلك ثوابت است اين سخن را جناب ابن عربي در تفسيرشان دارند اين نشانه آن است كه بعضي از حرفهاي ايشان به كشف مستند نيست يا اگر مستند به كشف باشد اين كشف ناصواب است زيرا فلك هشتمي در كار نيست فلك الافلاكي فلك اطلسي در كار نيست كه آنها بگردند و ليل و نهار پديد بيايد اين هست كه در تفسيرشان ذيل همين آيه محل بحث اين سخن را دارند براي توجيه ايام شش‌گانه كه پيدايش شب و روز براي فلك ثوابت است پس فلك ثوابت قبل از سماوات سبع بود اينها يا ناشي از آن است كه همه حرفهاي اينها به كشف استناد ندارد و يا ناشي از آن است كه اگر حرفها را روي كشف مي‌گويند كشفهاي اينها هم اشتباه است

‌پرسش ...

پاسخ: ايام يعني مدتي كه شما بين مكه و مدينه هستيد در اين روزها شب را هم شامل مي‌شود ديگر.

پرسش ...

پاسخ: نه شب هم همين‌طور است گرچه آنجا روايتي دارد كه منظور از اين ايام آمنين ماييم اهل‌بيت(عليهم السلام) فرمودند ماييم براي اينكه اگر فاصله بين مكه و مدينه بخواهد مأمن باشد يا آن سرزمين حجاز بايد مأمن باشد در حالي‌كه آنجا غارتگري و رهزني كم نيست در خود روايات بعضي از ائمه(عليهم السلام) فرمودند كه منظور ماييم البته تطبيق است بحث درباره ﴿أَيَّاماً آمِنِين﴾ ﴿سِيرُوا فِيهَا لَيَالِيَ وَأَيَّاماً آمِنِينَ﴾[1] اينجا قرينه تقابل و تفصيل هست ليل و نهار هست ايام و ليالي هم هست كه مقابل هم‌اند غرض آن است كه آنجا كه مقابل هم قرار مي‌گيرد محفوف به قرينه است كه منظور از يوم مقابل ليل است براي تقابل به تفصيل قاطع شركت است اما آنجا كه مقابل هم قرار نمي‌گيرد مثل آيه ﴿خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالأرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ﴾ مضافاً به اينكه در همين آيه ليل و نهار را مقابل هم قرار مي‌دهد نه ليل و يوم را معلوم مي‌شود كه يوم در مقابل ليل نيست حالا گاهي كه يوم را در مقابل ليل قرار مي‌دهد مثلاً ﴿سِيرُوا فِيهَا لَيَالِيَ وَأَيَّاماً آمِنِينَ﴾ آن همراه با قرينه است.

پرسش: با توجه اينكه مي‌گويند كشف مطابق با معتقدات است علم ...

پاسخ: گاهي ممكن است كه اين‌چنين باشد البته كشف نظير رويا اين‌طور است گاهي انسان خاطراتي دارد آن خاطرات در عالم رويا متمثل مي‌شود خوابش برابر با آن خاطرات اوست يا عقايد اوست كشف هم به شرح ايضاً [همچنين] ولي گاهي رويا روياي صادق است كشف هم كشف صادق است اينها يك معياري دارد لذا همين بزرگان مي‌گويند همان‌طوري كه مطالب نظري بايد به بديهي ختم بشود اگر به بديهي ختم نشد حجت نيست كشفهاي غير معصوم بايد به كشف معصوم(عليهم السلام) عرضه بشود مادامي كه به كشف معصوم عرضه نشد مطابق با او نشد حجت نيست اين را خودشان هم اعتراف دارند هم تصريح اما جرياني كه منظور از ﴿عِدَّةَ الشُّهُورِ﴾[2] يا ﴿ايام الليالي﴾ ائمه(عليهم السلام) هستند هر كدام از اينها در بحث خاص خودش مخصوصاً جريان ﴿إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِندَ اللّهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْراً﴾ آن در آيه سورهٴ مباركهٴ «توبه» بايد جداگانه بحث بشود.

مطلب بعدي آن است كه اينكه ذات اقدس الهي فرمود آسمان و زمين را در شش روز خلق كرد برابر با آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ «سجده» است مشخص شد ولي در تفسير المنار آمده است كه اين ﴿وَقَدَّرَ فِيهَا اقْوَاتَهَا فِي أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ﴾[3] كه در سورهٴ «سجده» هست ايشان خواستند تطبيق بكنند بگويند كه اين دو روزش براي آفرينش زمين است چون خدا فرمود: ﴿خَلَقَ الأرْضَ فِي يَوْمَيْنِ﴾[4] دو روز ديگرش براي تصديع كوهها و استقرار كوهها در زمين و امثال ذلك است تا اينكه مجموع ﴿وَقَدَّرَ فِيهَا اقْوَاتَهَا فِي أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ﴾ هماهنگ بشود يعني اين اربع ايام اين چهار روز را ايشان به زمين و موجودات زميني اختصاص داد دو روز براي زمين است دو روز هم براي تنظيم سلسله جبال و معادن و اينهاست در حالي كه ظاهراً در همان بحث سورهٴ «سجده» خواهد آمد به خواست خدا كه بيان سيدنا الاستاد(رضوان الله عليه) اين است كه اين ﴿قَدَّرَ فِيهَا اقْوَاتَهَا فِي أَرْبَعَةِ أَيَّام﴾ اين ﴿أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ﴾ كاري به آن ﴿سِتَّةِ أَيَّامٍ﴾ ندارد به دليل اينكه اين تقدير است نه خلق اين مربوط به تأمين ارزاق و اقوات است نه آفرينش درباره آفرينش فرمود آسمان و زمين را در شش روز خلق كرد بعد فرمود آسمان و زمين و آنچه بين آسمان و زمين است در شش روز خلق كرد بعد فرمود زمين را در دو روز آسمان را در دو روز قهراً آنچه كه بين ارض و سماست آن هم در دو روز مي‌شود اما اين ﴿وَقَدَّرَ فِيهَا اقْوَاتَهَا فِي أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ﴾[5] اين ﴿أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ﴾ ظاهرا ناظر به فصول چهارگانه است كه براي تقدير اقوات و روزيهاست نه مربوط به آن ستة ايام باشد بنابراين آنچه را كه جناب رشيد رضا تبعاً لاستادش جناب عبدي فرمودند اين از بعضي جهات ناتمام است نتايجي كه جناب عبدو در المنار دارند اين نتايج تا حدودي بد نيست كه به بعضي هم اشاره شد يا به همه آنها در خلال بحث اشاره شد يكي اينكه ماده اولي زمين و آسمان يك ماده گازي بوده است كه تعبير قرآن هم اين است كه ﴿ثُمَّ اسْتَوَي إِلَي السَّماءِ وَهِيَ دُخَانٌ﴾[6] مشابه اين تعبير درباره ارض هم هست حالا يا دخان مي‌تواند ماده گازي هم باشد اين يك، مطلب دوم آن است كه اول يك ماده بود بعد توسعه پيدا كرد تفصيل شد تجزيه شد و به صورت آسمانها و زمين درآمد اين را هم مي‌شود از آيه سورهٴ مباركهٴ «انبياء» استفاده كرد كه فرمود: ﴿أَوَ لَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّماوَاتِ وَالأرْضَ كَانَتَا رَتْقاً فَفَتَقْنَاهُمَا﴾[7] اول «رتق» بود بعد «فتق» شد يعني اول بسته بود بعد باز شد اول يكي بود بعد تكثير شد اين معنا را هم مي‌شود استفاده كرد چه اينكه اين بخش را البته ايشان ديگر ندارند در المنار اگر كره‌اي از اين به بعد جدا بشود يا راه شيري بعد كشف بشود اين با وعده الهي كه فرمود: ﴿وَالسَّماءَ بَنَيْنَاهَا بِأَيْدٍ وَإِنَّا لَمُوسِعُونَ﴾[8] هماهنگ است همان‌طوري كه اول «رتق» بود بعد «فتق» شد «رتق» را «فتق» كرد اول يكي بود بعد تكثير كرد اول بسته بود بعد باز كرد اول مجمل بود بعد مفصل كرد اول مضيّق بود بعد موسّع كرد الآن يكي پس از ديگري اكتشافاتي كه هست يا خبر از كشف است يا خبر از تجزيه و انفصال كه كره‌اي از كره ديگر جدا شده است يعني آن «رتق» «فتق» شد آن بسته باز شد آن واحد متعدد شد اين با ﴿إِنَّا لَمُوسِعُون﴾ هماهنگ است.

مطلب بعدي آن است كه اين آفرينش همه اينها با كثرتها و پراكندگيهايي كه دارند هماهنگ‌اند يعني اين‌چنين نيست كه يك كره‌اي با كره ديگر بيگانه باشد بلكه يك روابط رياضي بين اينها حاكم است اين نشانه وحدت تدبير است و وحدت تدبير نشانه وحدت مدبّر است خب.

مطلب بعدي آن است كه اين تعبير به ايام هفته كه آفرينش در روز يكشنبه شروع شد و در روز جمعه ختم شد اين را ايشان مي‌گويند جزء اسرائيليات است كه از قوم يهود آمده ما يك چنين روايت معتبري نداريم كه خلقت در روز يكشنبه واقع شده و در جمعه ختم شده اينها جزء اسرائيليات است روايت معتبري البته در اين زمينه نيست.

مطلب بعدي آن است كه اينكه گفته شد اگر روايت معتبر و صحيح هم باشد چون اين مسئله مسئله علمي است تعبداً حجت نيست اين منافاتي با مسئله رجعت يا مسئله معاد جسماني و مانند آن ندارد براي اينكه ادله معاد نه تنها عقلا فراوان است ادله نقلي بر معاد طوري است كه كتاباً و سنتاً يقين‌آور است آن از مسئله تواتر مي‌گذرد درباره بعضي از مسائل هم اگر خبر واحد محفوف به قرينه قطعي باشد آن هم يقين‌آور است و حجت قول معصوم(سلام الله عليه) مي‌تواند حد وسط برهان قرار بگيرد يعني همان‌طوري كه در كتابهاي كلامي مثلاً تغيّر را حد وسط قرار دادند براي اثبات حدوث يا حدوث را حد وسط قرار مي‌دهند براي اثبات نيازمندي جهان و مبدأ مي‌گويند «العالم متغير و كل متغير حادث والعالم حادث» يا مي‌گويند «العالم حادث و كل حادث فله محدث العالم له محدث» تغيّر در قياس اول حدوث در قياس دوم حد وسط برهان كلامي است قول معصوم(سلام الله عليه) هم به شرح ايضا [همچنين] مي‌تواند حد وسط برهان قرار بگيرد البته قول معصوم باشد يعني اگر كسي نظير زراره، عمران و ديگران كه خدمت امام(سلام الله عليه) مشرف مي‌شدند اگر چيزي را امام زمانشان مي‌فرمود همانطوري كه يك فيلسوف با برهان يقين پيدا مي‌كند يك متكلم با برهان يقين پيدا مي‌كند يك محدث هم با نقل قول معصوم يقين پيدا مي‌كند هيچ احتمال اشتباه هم نمي‌دهد و اگر كسي شخصاً به حضور امام زمانش مشرف نشده است براي او نقل شده آن نقل هم اگر داراي سه عنصر محوري باشد چنين نقلي هم مي‌تواند حد وسط برهان قرار بگيرد نه برهاني كه محدث قبول كند يك برهاني كه فقيه قبول كند يك برهاني كه مفسر قبول كند يك برهاني كه اصولي قبول كند نه برهاني كه يك فيلسوف قبول بكند برهاني كه متكلم قبول بكند مرحوم صدر المتألهين تصريح كرده كه قول معصوم حد وسط برهان قرار مي‌گيرد چون هيچ احتمال اشتباه نمي‌دهد اگر شخص خودش در حضور امام زمانش(سلام الله عليه) مشرف بشود كه يقين پيدا مي‌كند چون خيلي از اين ظنون متراكمه است كه عرف يا ذهن عرفي او را علم مي‌كند سيدنا الاستاد امام(رضوان الله عليه) در درس اصولشان گاهي مي‌فرمودند كه خيلي از اينها ظُنَنٰا هستند نه علما ظن متراكم و متاخم علم را اينها علم مي‌پندارند فورا جزم پيدا مي‌كنند كمترين چيزي كه خدا در عالم خلق كرده است علم است علم به معناي يقين نه علم به معناي طمأنينه و علم عرفي اين ذوق عرفي بناي عرفي حرف زدن با اينكه اعتبار هم مساعد است مردم اين‌چنين مي‌فهمند با اين سرمايه كسي بخواهد به سراغ مسائل اعتقادي برود مشكل پيدا مي‌كند اما با علم رياضي اگر بخواهد برود موفق است اينكه مرحوم شهيد در منيه فرمودند طلبه‌ها يك مقدار رياضي بخوانند اين براي چند نكته است يكي اينكه فكر فكر منظم باشد درسي كه مي‌دهد آمارگيري كند يك دو سه من چند تا مطلب مي‌خواهم بگويم اين صفحه چند تا مطلب دارد اگر رياضي نباشد انباري باشد ديگر ملا نخواهد شد اين حتماً بايد خط‌كشي كند صفحه‌شماري كند رقم بزند اين صفحه مرحوم شيخ چند تا مطلب مي‌خواهد بگويد يكي دو تا سه تا اگر سه تا مطلب است سه تا برهان مي‌خواهد يك صفحه را همين‌طور مطالعه كند بحث بكند اين حداكثر مي‌شود يك واعظ يا پيش‌نماز اين ملا نخواهد شد يكي روي اين نكته است كه مرحوم شهيد مي‌فرمايد بايد رياضي بخواند يكي اينكه فكر فكر برهاني باشد روي اين دو جهت مرحوم شهيد مي‌فرمايد در منيه كه طلبه بايد يك مقداري رياضي بخواند براي اينكه تا خط‌كشي نشده نشود تا قلم نگيرد مگر اين صفحه چند مطلب ‌مي‌خواهد بگيرد دو تا مطلب مي‌خواهد بگيرد سه تا مطلب مي‌خواهد بگيرد فاصله‌شان چيست اگر يك مطلب است به چه دليل اگر دو مطلب است به چه دليل و اگر دو مطلب است دو تا برهان مستأنف و جدا مي‌خواهد به هر تقدير اگر كسي با فهم عرفي به سراغ عقايد برود اين مشكل پيدا مي‌كند با فهم رياضي به سراغ حقايق برود كه موفق خواهد شد حالا در اين جريان ايام هفت‌گانه‌اي كه جزء اسرائيليات است و گفتند كه ما دليل معتبري نداريم اگر خبر در مسائل اعتقادي وارد شد خود شخص هم به حضور امام مشرف نشد اگر آن روايت داراي سه عنصر محوري بود هر سه هم يقين رياضي داشت اين در عقايد او حجت است سند است يكي اينكه صدورش قطعي باشد دوم اينكه جهت صدورش قطعي باشد سوم اينكه دلالتش هم قطعي باشد صدور يقيني جهت صدور براي تقيه نباشد براي حكم الله الباقي باشد خود دلالت هم نص باشد نه ظاهر چنين چيزي در جريان معاد فوق اينهاست اينكه بعضي از برادرها سؤال كردند اگر اين‌طور شد ما نتوانيم به خبر واحد اعتماد كنيم جريان معاد چه مي‌شود يا جريان فلان چه مي‌شود ما در جريان معاد فوق اينها ادله عقلي و نقلي داريم قرآن كريم كه پر است از جريان معاد است خب اما مطلب بعدي كه اگر چنانچه اين ايام قراردادي باشد آن فيضهاي تكويني كه ذات اقدس الهي براي ليالي جمعه براي ليالي قدر براي روزهاي ديگر مشخص كرد چه خواهد شد؟ آن پاسخش اين است كه اعتباريات دو قسم است يك اعتباريات عرفي و عقلايي كه منشأش عادات، آداب، سنن، رسوم، فرهنگ ملي مردم است يك سلسله اعتبارات است كه منشأش نفس الامريات است قوانيني كه بشر وضع مي‌كند مي‌بينيد قانون اين است كه فلان خيابان در فلان ماه يك‌طرفه باشد بعد مي‌بينند برمي‌گردند مي‌گويند اين تجربه درست نبود خيابان ديگر يك‌طرفه باشد اين دو طرفه باشد اين تعطيلاتي كه دارند مثلاً حالا جمعه تعطيل است بعضي از روزها يكشنبه تعطيل مي‌كنند بعضي شنبه تعطيل مي‌كنند تصميم مي‌گيرند فلان روز را روي احترام تعطيل بكنند يا فلان روز كار بكنند اينها يك قوانين اعتباري بشري است كه منشأ تكوين ندارد روي عادات و آداب مردم است مردم ايران‌زمين فروردين را تعطيل مي‌كنند مردم بخشهاي ديگر نه يك تعطيلات ديگر دارند اما اعتبارات شارع مقدس به نفس الامر متكي است يعني آنچه را كه ذات اقدس الهي به وسيله خداوند به وسيله انبيا به ما مي‌رساند اينها گرچه اعتباريات است جزء بحثهاي حكمت عملي است جزء بايد و نبايد است جزء تكوينيات نيست اما ريشه تكويني دارد بنابراين مي‌شود به اينكه به اعتبار آن ريشه‌هاي تكويني براي ليله جمعه يك حسابي باز كرد براي ليله قدر حسابي باز كرد براي اينكه همه امور در مخزن الهي وجود تكويني دارند وقتي اينجا نازل شدند به اين صورت ظهور و بروز پيدا مي‌كنند پس مي‌شود كه يك سلسله امور قراردادي باشد يك، پشتوانه تكوين داشته باشد دو، به استناد آن پشتوانه‌هاي تكويني حقايق نصيب آدم ‌شود سه، برخلاف قراردادهاي عرفي كه پشتوانه‌اش عادت مردم است آداب مردم است فرهنگ مردم است مليت مردم است و واقعيت برنمي‌گردد.

مطلب بعدي آن است كه اين ايام سته را بعضي از مفسرين سلف به همين شش هزار سال تطبيق كردند نه شش روز مصطلح يعني شش تا دوازده ساعت يا شش تا 24 ساعت پس از دير زمان بين مفسرين اين ﴿سِتَّةِ أَيَّامٍ﴾ يعني ستة اطوار اين‌طور بود حالا هزار سال عادي يا هزار سال نوري اينها همه ممكن است.

مطلب بعدي آن است كه درباره عقايد بود و آن هم درباره ليالي جمعه بود آن هم سؤال درباره ﴿عِدَّةَ الشُّهُورِ﴾ بود كه به آيه سورهٴ مباركهٴ «توبه» برمي‌گردد و اما آن سؤالهايي كه مربوط به قبض و بسط بود به مناسبت اينكه همه حوادث به هم مرتبط‌اند يا نه اين را به كتاب شريعت ان‌شاءالله مراجعه مي‌كنيد و اگر مناسبتي پيش آمد حالا در اين زمينه باز بحث خواهد شد يك سؤالهايي بفرماييد كه با بحثهاي تفسيري هماهنگ باشد.

پرسش: ... چه دليلي داريم بگوييم كه دو روز زمين خلق كرد دو روز آسمان دو روز ما بين اينها.

پاسخ: اين اشاره شد به اينكه آنچه كه به امر الهي برمي‌گردد زماندار نيست ﴿كُن فَيَكُونُ﴾ است آنچه كه به قابليت قابل برمي‌گردد آن تطور دارد و زمانمند است وگرنه ﴿إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئاً أَن يَقُولَ لَهُ كُن فَيَكُونُ﴾[9] بعد اشاره شد كه خداي سبحان به دليل اينكه حكيم است كار را برابر با نظم انجام مي‌دهد به دليل اينكه قدير است با ﴿كُنْ فَيَكُونُ﴾ انجام مي‌دهد بين قدرت و حكمت كه جمع بشود به اين صورت درمي‌آيد اگر خداي سبحان يك كره‌اي را به نام كره زمين دفعتاً مي‌آفريد ديگر علم پژوهشگران پيشرفت نمي‌كرد الآن هم كه مي‌توانند فهميدند كم كم اول اين به صورت گاز بود مذاب بود داغ بود اطواري و ادواري بر او گذشت تا خنك شد و عوامل حيات در او پيدا شد و قابل زيست شد اين علم را كم كم بشر به او راه پيدا كرده است خدا يك كاري كرده است كه بشر چيز بفهمد خب جريان عرش جداگانه بايد مطرح بشود اين آيهٴ 54 سورهٴ مباركهٴ «اعراف» كه محل بحث است اولين آيه‌اي است كه كلمه عرش در او به كار رفته كه ﴿ثُمَّ اسْتَوَي عَلَي الْعَرْشِ﴾ عرش كه مقام فرمانروايي و تدبير است اين تدبير دو قسم است يك تدبير عام است كه قبل از خلق است يك تدبير خاص است كه بعد از خلق است آن تدبير عام اين است كه چگونه بيافريند و براي چه بيافريند آن تدبير عام است بعد از اينكه آفريد و هر كدام را در جاي خود مشخص كرده ﴿إِنَّا كُلَّ شَيْ‌ءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ﴾[10] قدر يعني اندازه و در بعضي از روايات آنها كه در شروح اصول كافي آمده است در روايات ائمه(عليهم السلام) ذات اقدس الهي به عنوان مهندس ياد كردند كه گفتند مهندس كه اين اسم فاعل از هندسه است اصل هندسه عربي نيست معرب است معرب از اندزه كه اندزه مخفف اندازه است اين را شارحان اصول كافي هم مشخص كردند اين حديث شريف را كه خدا مهندس است يعني روي هندسه يعني روي اندزه يعني روي اندازه كار مي‌كند ﴿إِنَّا كُلَّ شَيْ‌ءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ﴾[11] روايت كلمه مهندس را بر ذات اقدس الهي ابلاغ كرده است يعني او روي اندازه كار مي‌كند و پشتوانه اين حديث هم ﴿إِنَّا كُلَّ شَيْ‌ءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ﴾ و «كل شيء عندنا بقدر» هر چيزي نزد ما به يك اندازه است و مانند آن اينكه با اندازه مي‌آفريند و با اندازه تدبير مي‌كند اين تدبير عام است بعد از تدبير عام كه حالا هر چيزي را با اندازه خاص آفريد آن را رهبري خاص مي‌كند ﴿وَالَّذِي قَدَّرَ فَهَدَي﴾[12] كه اين هدايت عمومي همان تدبير و فرمانروايي ذات اقدس الهي است كه اين كلمه عرش را(سيدناالاستاد) يك باب عنوان خاصي به آن دادند كه حتماً الميزان را مراجعه بفرماييد تا بحث جداگانه بشود نحوه اداره ليل و نهار هم به اين است كه شب را غاشيه روز قرار مي‌دهد و روز به سرعت حركت مي‌كند و شب هم كه سايه آن زمين است به سرعت به دنبال او مي‌رود ﴿يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهَارَ﴾ يعني «يجعل الليل غاشية النهار» كه ﴿يَطْلُبُهُ حَثِيثاً﴾ يعني سريعاً ليل به دنبال نهار مي‌رود نهار باعث مي‌شود كه اشيا روشن خواهد شد فرمود: ﴿وَالنَّهَارِ إِذَا جَلاَّهَا﴾[13] جلي الاشياء را ﴿وَاللَّيْلِ إِذَا يَغْشَي﴾[14] يعني «اذا يغشي النهار» «ليل يغشي النهار نهار يجلي الاشياء» ﴿وَالنَّهَارِ إِذَا جَلاَّهَا﴾ يعني جلي الاشياء را او تجلي مي‌دهد روشن مي‌كند اشياء را ولي سايه كه همان شب است روز را مي‌پوشاند به سرعت هم مي‌پوشاند اين نظامي كه كيهاني تا روزي كه براي بشر كشف شده بود قرآن ذكر كرد آن مقداري هم كه كشف نشده بود هنوز هم كشف نشد از آنها چنين ياد مي‌كند كه ﴿فَلاَ أُقْسِمُ بِمَا تُبْصِرُون ٭ وَمَا لاَ تُبْصِرُونَ ﴾[15] آنچه را كه شما مي‌بينيد و آنچه را كه شما نمي‌بينيد اين‌چنين نيست كه حالا كه چشمهاي مسلح كشف شده است و صنعت پيشرفت كرد همه كهكشانها و ستاره‌ها ديده شده باشد يا ديده بشود اين‌چنين نيست اليوم هم با اينكه چشم صنعت بشر مسلح است خيلي از اجرام سپهري است كه مبصر نيست ﴿فَلاَ أُقْسِمُ بِمَا تُبْصِرُون ٭ وَمَا لاَ تُبْصِرُونَ﴾[16] خب ﴿وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومَ مُسَخَّرَاتٍ بِأَمْرِهِ﴾ نه شما تسخير مي‌كنيد كه «به زير آورم چرخ نيلوفري را» اين چرخ نيلوفري را او براي شما رام كرده است فرمود ما زمين را ذلول و نرم كرديم در روايات هست كه اين اسبها را او رام كرده وگرنه او هم مثل حيوانات ديگر وحشي بود حالا اگر يك اسبي وحشي بشود مگر مي‌شود او را رام كرد؟ مگر مي‌شود با او زندگي كرد؟ در روايات هست كه ذات اقدس الهي اين را براي شما اهلي كرد براي تنظيم كارهاي شما و زمين را او ذلول و نرم كرد تا شما روي آن كشت و كار داشته باشيد بخواهيد ساختمان داشته باشيد بتوانيد كشاورزي داشته باشيد بتوانيد باغداري داشته باشيد بتوانيد حفاري داشته باشيد بتوانيد او هم اگر صخره‌اي بود و نفوذناپذير كه جا براي زندگي نبود نه چيزي از زير مي‌روييد نه چيزي بالاي او قابل ساخت و ساز بود فرمود ما اين را به صورت مهد قرار داديم ذلول قرار داديم زمين را براي شما در عبارت نوراني نهج‌البلاغه كه حالا حتماً ملاحظه فرموديد به صورت باز و روشن اين را ذكر مي‌كنند فرمود اينها مطيع خدايند خدا دستور داد شمس و قمر و ارض و سما در اختيار شما باشند اينكه فرمود مسخرند مسخرند نه بشر اينها را تسخير مي‌كند به ما گفتند وقتي سوار اين را كه در قرآن دارد وقتي شما سوار اسب شديد ﴿مَا تَرْكَبُون ٭ ِتَسْتَوُوا عَلَي ظُهُورِهِ ... وَتَقُولُوا سُبْحَانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنَا هَذا وَمَا كُنَّا لَهُ مُقْرِنِين ٭ وَإِنَّا إِلَي رَبِّنَا لَمُنقَلِبُونَ﴾[17] خب اينكه در فتواها آمده مستحب است كسي سوار اسب شد اين دعا را بخواند براي اينكه صريح قرآن كريم است فرمود ما اين اسبها و اين حيوانات و اين دام را براي شما رام كرديم ما مسخر كرديم تا شما وقتي بر ظهر و پشتش سوار شديد بگوييد، چه چيزي بگوييد؟ ﴿سُبْحَانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنَا هَذا وَمَا كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ﴾ بعد هم به ياد مرگ هم باشيد بگوييد يك روزي هم يك مركبي مي‌آورند سوار آن مركب مي‌شويم به برزخ مي‌رويم ﴿وَإِنَّا إِلَي رَبِّنَا لَمُنقَلِبُونَ﴾[18] اين يك كتاب علمي نيست نظير مكاسب و كفايه اين نور است وقتي نور شد علم را با تربيت هماهنگ مي‌كند يعني مسئله مرگ را قيامت را ياد رفتن را روي اين مسائل اخلاقي در كتابهاي فقهي فقط همين را مي‌گويند مستحب است وقتي آدم سوار مركبش شد بگويد: ﴿سُبْحَانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنَا هَذا وَمَا كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ﴾[19] اما ﴿وَإِنَّا إِلَي رَبِّنَا لَمُنقَلِبُونَ﴾ را قرآن ياد مي‌دهد كه يك مركب ديگري هم هست يك تابوت؟ .. هم هست بالأخره خب اين ﴿سُبْحَانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنَا هَذا﴾ كه اختصاصي به اسب و استر ندارد كه اگر سوار هواپيما شديد مستحب است سوار اتومبيل شديد مستحب است آن تمثيل است نه تعيين يعني اين را ذات اقدس الهي مسخر كرده است و اگر تسخير الهي نبود كه ما مسخر نبوديم اين عمومات كه دارد ﴿سَخَّرَ لَكُم مَا فِي السَّماوَاتِ وَمَا فِي الأرْض﴾[20] هر چه در آسمان و زمين است او مسخر كرده براي شما او رام كرده نه اينكه شما قدرت رام كردن داريد او همه چيز را رام كرده يك عقلي به شما داده يك امري هم به او كرده كه اطاعت بكن حالا شما داريد بهره‌برداري مي‌كنيد صحيح بهره‌برداري كنيد اين‌چنين نيست كه انسان به اين فكر است كه «به زير آورد چرخ نيلوفري را» نه انسان طرزي هدايت شده است كه اين چرخ نيلوفري به تسخير الهي ذلول و رام براي انسان است انسان بهره صحيحي ببرد پس مسخر ذات اقدس الهي است نه صنعت بشري ﴿سَخَّرَ لَكُم مَا فِي السَّماوَاتِ وَمَا فِي الأرْض﴾ چه اينكه شمس و قمر هم اين‌چنين است حالا الآن با آن حرارت گدازنده‌اي كه شمس دارد سير درباره او رفتن او ممكن نيست ممكن است در آينده نزديك يا دور اين هم نظير كرات ديگر زير سلطه صنعت قرار بگيرد آنجا هم بالأخره بفهمند كه چه خبر است يك چيزي هم بسازند با سرنشين يا بي‌سرنشين كه آنجا پياده بشود اين محال نيست خب پس اصل تسخير براي ذات اقدس الهي است و در نهج‌البلاغه هم آمده است كه اينها مطيع‌اند برابر همان آيه سورهٴ «حم» كه ﴿فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ﴾[21] نه طائعَين اصلش را ملاحظه بفرماييد تا اينجا همه‌اش ضمير تثنيه است خدا به آسمان و زمين فرمود: ﴿ائْتِيَا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قَالَتَا﴾ تثنيه است ﴿أَتَيْنَا طَائِعِينَ﴾ نه طائعَين يعني ما همانند ديگران مي‌گوييم: ﴿إِيِّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ﴾[22] چطور همه بنده تواند ما هم بنده توايم همه طائع‌اند ما هم طائعيم همه مطيع‌اند ما هم مطيعيم ﴿أَتَيْنَا طَائِعِينَ﴾ همين بيان نوراني قرآن در نهج‌البلاغه است كه اينها طوع دارند با رغبت با طوع انقياد دارند آن‌گاه ذات اقدس الهي اين بندگان مطيع خود را كه اينها مسلم‌اند منقادند مسبح‌اند ساجدند اين بندگان منقاد را تحت تسخير شما قرار داد كه شما بهره صحيح ببريد حالا آنچه كه فعلاً در بحث فردا قرار است بيايد به خواست خدا جريان عرش است يك، و عالم امر و خلق است دو.

«و الحمد لله رب العالمين»


[1] سبأ/سوره34، آیه18.
[2] توبه/سوره9، آیه36.
[3] فصلت/سوره41، آیه10.
[4] فصلت/سوره41، آیه9.
[5] فصلت/سوره41، آیه10.
[6] فصلت/سوره41، آیه11.
[7] انبیاء/سوره21، آیه30.
[8] ذاریات/سوره51، آیه47.
[9] یس/سوره36، آیه82.
[10] قمر/سوره54، آیه49.
[11] قمر/سوره54، آیه49.
[12] اعلی/سوره87، آیه3.
[13] شمس/سوره91، آیه3.
[14] لیل/سوره92، آیه1.
[15] حاقه/سوره69، آیه38 ـ 39.
[16] حاقه/سوره69، آیه38 ـ 39.
[17] زخرف/سوره43، آیه12 ـ 14.
[18] زخرف/سوره43، آیه14.
[19] زخرف/سوره43، آیه13.
[20] لقمان/سوره31، آیه20.
[21] فصلت/سوره41، آیه11.
[22] فاتحه/سوره1، آیه5.