77/07/08
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ سوره اعراف/ آیه 54
﴿إِنَّ رَبَّكُمُ اللّهُ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ في سِتَّةِ أَيّامٍ ثُمَّ اسْتَوي عَلَي الْعَرْشِ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهارَ يَطْلُبُهُ حَثيثًا وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومَ مُسَخَّراتٍ بِأَمْرِهِ أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ اْلأَمْرُ تَبارَكَ اللّهُ رَبُّ الْعالَمينَ﴾
بعضي از مطالبي كه آقايان پيشنهاد فرمودند مربوط به جريان گفتگوي اصحاب اعراف با بهشتيان و دوزخيان بود كه چون شرح مبسوطش در سال گذشته به پايان رسيد ديگر آنها امثال تكرار نميشود.
مطلب دومي كه سؤال شد رابطه هست و بايد است كه اين ممكن است به يك مناسبتهايي در خلال تفسير بازگو بشود ولي شرح مبسوطش در كتاب تبيين براهين آمده است كه انشاءالله آنجا مراجعه بفرماييد.
پيشنهاد سوم آقايان اين بود كه الآن چون در اين فصل پاييز قبل از دوازده اذان هست بحث زودتر تمام بشود اين پيشنهاد خوبي است انشاءالله ما اگر اول يازده شروع بكنيم چند دقيقه قبل از اذان بحث تمام بشود كه آقاياني كه به نماز جماعت ميخواهند يا امام هستند يا مأموم موفق بشوند انشاءالله حالا ما فردا انشاءالله سعي بكنيم يك قدري زودتر شروع بكنيم سؤال چهارم هم اين بود كه اگر حادثهاي علمي باشد و وجود خارجي نداشته باشد تأويل دارد يا نه؟ چنين حادثهاي تأويل ندارد مگر به فرض وجود چون تأويل مربوط به وجود خارجي است اگر چيزي در خارج وجود پيدا نكند تأويل ندارد فقط تفسير دارد مگر اينكه براي او وجودي فرض بكنيم كه بر فرض وجود تأويل او چيست اينها مطالب چهارگانهاي بود مربوط به بحثهاي قبل اما آيهاي كه درباره آفرينش آسمانها و زمين در شش روز سخن ميگويد اين اولين آيه است يعني آیه 54 سورهٴ مباركهٴ «اعراف» اولين آيه است كه در قرآن كريم آفرينش آسمانها و زمين را در شش روز ذكر ميكند آياتي كه مربوط به آفرينش آسمانها و زمين در شش روز است چند طايفه است و چند تا بحث مربوط به اين است يكي اينكه منظور از اين ايام چيست؟ اين بايد بعد از گذشت آن سير اجمالي روشن بشود كه منظور از اين ايام چيست يقيناً روز به معناي دوازده ساعت در مقابل شب نيست و يقيناً روز به معناي شبانه روز نيست چون گاهي روز در مقابل شب است مثل همين آيهاي كه دارد ﴿يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهَارَ﴾ يك وقت روز مجموعه شبانه روز است مثلاً ميگويند صلات يوميه صلات يوميه يعني نماز شبانه روز كه يوم يعني شبانه روز نه يوم در مقابل ليل گاهي هم روز به معناي روزگار است نه به معناي مقابل شب و نه به معناي مجموع شب و روز مثلاً «الدهر يومان يوم لك و يوم عليك»[1] روزگار دو حالت دارد يعني سير تاريخي اينچنين است كه برههاي از روزگار را يوم مينامند مثلاً ميگويند روزي در اين كشور شاهنشاهي بود روزي در اين كشور مشروطه بود روزي در اين كشور جمهوري اسلامي مستقر شد اين روز يعني عصر ولي يوم در قرآن كريم كه آسمانها و زمين با معيار يوم مثلاً شش روز خلق شدند هيچ كدام از اينها نخواهد بود براي اينكه بالأخره چه يوم در مقابل شب باشد چه يوم مجموعه شب و روز باشد چه يوم به معناي برههاي از تاريخ باشد اينها فرع بر آن است كه يك زميني باشد يك آفتابي باشد و زمين به دور آفتاب بگردد و به دور خود بگردد با گردش دور خود به نام حركت وضعي شبانه روز پديد بيايد و با حركت به دور آفتاب سال و ماه پديد بيايد ولي اگر هنوز آسمان و زمين خلق نشد هنوز شمس و قمر خلق نشد هنوز اين مجموعه پديد نيامد آن روز معناي خاص خود را خواهد داشت حالا آن معنا چيست بايد در خلال بحثهاي آينده به لطف الهي روشن بشود اين مطلب اول.
مطلب دوم آن است كه اينكه فرمود خداوند آسمان و زمين را در شش روز خلق كرد آن گاه دوتا سؤال ميماند يكي اينكه آن موجوداتي كه بين آسمان و زمين است آنها را در چند روز خلق كرد سؤال دوم آن است كه حالا اين شش روز كه مربوط به آسمان و زمين است آسمانها را چند روز و زمين را چند روز تقسيمش به چه نحو است اين دوتا سؤال ميماند اين دوتا سؤال را قرآن كريم پاسخ داده است فرمود كه اگر گفته ميشود خداوند آسمانها و زمين را در شش روز خلق كرد يعني مجموعه نظام كيهاني را اعم از آسمان و آنچه در آسمان است زمين و آنچه در زمين است و آنچه بين الارض و السماء است براي اينكه قرآن اگر بخواهد منظور از آسمان و زمين و آنچه بين آسمان و زمين است جدا ذكر بكند آن را جداگانه بازگو ميكند ميفرمايد آسمان و زمين و آنچه كه بين آسمان و زمين است و در هر جا كه فرمود آسمانها و زمين و نفرمود آنچه بين آسمان و زمين است در آنجاهايي كه نفرمود آسمان و زمين و آنچه بين آسمان و زمين است منظور مجموعه آسمان و زمين و آنچه بينهماست و اما آنچه در خصوص آسمانها زندگي ميكنند يا خصوص زمين زندگي ميكنند آن اصلاً در اين بحثهاي خلقت ستة ايام نيست مبحث خاص خود را دارد بنابراين وقتي خدا ميفرمايد آسمانها و زمين در شش روز خلق شد يعني آسمان و زمين و فضا و هوا و چيزهاي ديگري كه بين آسمان و زمين است اين مجموعه در شش روز خلق شد اما آن موجوداتي كه در آسماناند آن موجوداتي كه در زميناند رأساً از اين بحث بيروناند اين را قرآن دارد چون بعضي از آيات ميفرمايد آسمان و زمين را در شش روز خلق كرد بعضي از آيات ميفرمايد كه آسمان و زمين و آنچه «بين السماء و الارض» است اين مجموعه در شش روز خلق شد اين معلوم ميشود كه آن طايفه از آياتي كه ميفرمايد آسمان و زمين در شش روز خلق شد يعني آسمانها و زمين و آنچه «بين السماء و الارض» است مثل هوا يا لايههاي ازن و چيزهاي ديگري كه يكي پس از ديگري كشف ميشود اين مجموعه در شش روز خلق شد مطلب بعدي آن است كه آياتي كه اين كلي و مجمل را تجزيه ميكند و تفصيل ميدهد دو طايفه است يك طايفه ميفرمايد كه آسمانها را خدا در دو روز خلق كرد يك طايفه آياتي است كه ميفرمايد زمين را در دو روز خلق كرد خب اين شش روز اگر براي مجموعه آسمانها و زمين و آنچه بين الارض و السماء است طبق بعضي از آيات آسمانها در دو روز خلق شد طبق بعضي از آيات ديگر زمين در دو روز خلق شد اين چهار روز كه از آن شش روز منها بشود قهراً نتيجهاش اين خواهد بود كه بين الارض و السماء آنچه هم كه بنام هوا و مانند آن است آن هم در دو روز خلق شد اين يك نحوه تفسير قرآن به قرآن است بدون اينكه به المعجم مراجعه بشود يا به لغت مراجعه بشود يا از واژه كمك گرفته بشود يك وقت است كه تفسير قرآن به قرآن به اين است كه مثلاً ما ببينيم كه ﴿سِتَّةِ أَيَّامٍ﴾ در چند جا به كار رفت يا ﴿خَلَقَ﴾ در چند جا به كار رفت خب اين يك تفسير قرآن و قرآن رايجي است كه قبل از الميزان هم بوده بعد از الميزان رواج پيدا كرده كه با المعجم مشكل حل ميشود كه اين سادهترين راه براي تفسير قرآن به قرآن است يك وقتي پيوند معنوي آيات است كه ديگر از لغت و المعجم و مانند آن كسي كمك نميگيرد اين يك اجتهاد قرآني است اين از ابتكارات الميزان است وگرنه تفسير قرآن به قرآن از دير زمان بود اينكه انسان پيوند معنوي آيات را پيدا كند و آن كمبود را با اجتهاد حل كند به كمك آيات اين ميشود تفسير قرآن به قرآن وگرنه يك المعجم را انسان جلو بياورد واژهها را برابر المعجم فيشبرداري كند بعد با اين فيشهايي كه از المعجم به دست آورد به سراغ آيات برود اين قبلاً هم بود بعداً هم رواج پيدا كرد اما اين ابتكار الميزان نيست ابتكار الميزان در آن پيوند معنوي آيات به هم است كه ديگر در المعجم نيست از لغت بر نميآيد و انسان هم نميداند به كمك كدام آيه آيه را حل كند چون از لغت كه كمك نميگيرد از المعجم كه مدد نميگيرد خب بنابراين آيات چند طايفه است طايفه اولي آياتي است كه دلالت ميكند كه خلقت آسمان و زمين در شش روز است نظير همين آيه محل بحث يعني آیه 54 سورهٴ مباركهٴ «اعراف» كه فرمود: ﴿إِنَّ رَبَّكُمُ اللّهُ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ في سِتَّةِ أَيّامٍ﴾ مشابه اين آيه كه جزء همين طايفه است آيات ديگرياند كه دلالت ميكنند بر اينكه آسمانها و زمين در شش روز خلق شده است نظير آیه سه سورهٴ مباركهٴ «يونس» كه ﴿إِنَّ رَبَّكُمُ اللّهُ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ في سِتَّةِ أَيّامٍ﴾ ديگر سخن از «ما بينهما» نيست آيه هفت سورهٴ مباركهٴ «هود» هم اين است ﴿وَ هُوَ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ في سِتَّةِ أَيّامٍ﴾ در اين آيات كه آيه طايفه اولي محسوب ميشوند ديگر سخن از «بين الارض و السماء» نيست تا روشن بشود تكليف فضا و هوا و امثال ذلك چيست در آنجاها سخن از بين نيست در از همين طايفه اولي در سورهٴ مباركهٴ «حديد» هم آیه چهار آمده است سورهٴ حديد آیه چهار اين است ﴿هُوَ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ في سِتَّةِ أيّام﴾ اين طايفه اولي طايفه ثانيه مشخص ميكند كه اينكه خدا آسمانها و زمين را در شش روز خلق كرد منظور خصوص آسمان و زمين نيست بلكه آسمانها و زمين و فضا و هوا و هرچه كه «بين الارض و السماء» آنها هم در همان شش روز خلق شدند اين طايفه ثانيه است كه در سورهٴ مباركهٴ «قمر» يا سورهٴ «ق» و مانند آن به اين صورت آمده است كه خداوند آسمان و زمين و آنچه «بين الارض و السماء» است نظير آیه 38 سورهٴ مباركهٴ «ق» فرمود: ﴿وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما في سِتَّةِ أَيّامٍ﴾ پس اگر لايه ازن هست اگر فضاست اگر هواست اگر چيزهاي ديگري كه بشر هنوز كشف نكرده و بعداً كشف ميشود همه و همه اينها كه «بين الارض و السماء» است اينها هم در همان مجموعه شش روزند آیه سوم سورهٴ «يونس»
پرسش ...
پاسخ: آن درباره عرش است كه به خواست خدا جمله بعد همين آيه محل بحث است ﴿ثُمَّ اسْتَوَي عَلَي الْعَرْشِ﴾.
پرسش ...
پاسخ: بله؟ عرش نه عرش مقام فرمانروايي است عرش جزء آسمانها نيست آن مقام و منزلت فرمانروايي است كه بعد به خواست خدا در همان آيه محل بحث سورهٴ «اعراف» درباره عرش گفتگو خواهد شد خب
آیه چهارم سورهٴ مباركهٴ «سجده» جزء طايفه ثانيه است كه فرمود: ﴿اللّهُ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما في سِتَّةِ أَيّامٍ﴾ بعد جريان عرش را ذكر ميكند ﴿ثُمَّ اسْتَوي عَلَي الْعَرْشِ﴾ نشانه اينكه عرش جزء سماوات نيست اين است كه عرش جزء مقام فرمانروايي است كه خدا روي عرش مستوي است مستوي است يعني مستقر است خب معلوم ميشود كه عرش جايي است كه فرمان خدا روي آنجا استقرار دارد و آن عرش حامل فرمان خداست و اگر عرش جزء آسمانها بود خب او كه حامل ميشد نه محمول در حالي كه در بخشهاي ديگر ذات اقدس الهي ميفرمايد كه خداوند ﴿يُمْسِكُ السَّماوَاتِ وَالأرْضَ أَن تَزُولا﴾[2] او حامل اين مجموعه است معلوم ميشود عرش بيرون از منطقه آسمانها و زمين است عرش جزء آسمانها نيست خدا ممسك و نگهبان و نگهدار مجموعه نظام كيهاني است يعني هر چه آسمان نام دارد و هر چه زمين ناميده ميشود اينها محمول است و حاملش خداست نگهدار و نگهبانش خداست اين بايد در بحث عرش ياد بشود آیه چهار سورهٴ مباركهٴ «سجده» اين است كه ﴿اللّهُ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما في سِتَّةِ أَيّامٍ﴾ پس مجموعه آسمانها و زمين و آنچه «بين الارض و السماء» است اينها در شش روز آفريده شده و اين دو روز هم و اين موجود «بين الارض و السماء» هم جزء همين شش روز خواهد بود خب پس دو طايفه است يك طايفه دلالت ميكند كه آسمانها و زمين در شش روز طايفه ديگر باز ميكند ميفرمايد آسمانها و زمين و آنچه «بين الارض و السماء» است در شش روز از هر كدام از اين دو طايفه نمونههايي خوانده شد البته استقصا بفرماييد نمونههاي ديگري هم هست
مطلب سوم و مقام سوم بحث تنويع و تقسيم است كه اين شش روز دو روزش براي آسمانهاست دو روزش براي زمين است و ديگر آيهاي نيست كه دلالت بكند بر اينكه اين «بين الارض و السماء» هم در دو روز خلق شد او را ديگر به اجتهاد مستنبط تفسير ميشود در سورهٴ مباركهٴ «فصلت» آنجا به اين صورت باز شده است كه دو روز براي آسمانهاست دو روز براي زمين است آيه نهم سورهٴ مباركهٴ «فصلت» اين است «فصلت» فرمود: ﴿قُلْ أَ إِنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذي خَلَقَ اْلأَرْضَ في يَوْمَيْنِ﴾ حالا يوم به معناي تطور است به معناي سير مادي اين مواد است تا به صورت زمين در بيايد حالا ممكن است كه اين اگر بخواهد به زبان تاريخ در بيايد ممكن است ده سال باشد ده ميليون سال باشد ده ميليارد سال باشد سال شمسي و قمري باشد يا سال نوري باشد اينها كه روشن نيست كه، كه حالا اين تطور چند روز طول كشيد چند سال طول كشيد چند سال نوري طول كشيد ولي زمان به اين صورت تاريخ نبود ولي يقيناً زمان بود هر جا حركت هست زمان هست حركت در لا زمان ممكن نيست اما تاريخ برنميدارد كه يك سيري باشد زميني به دور آفتابي بگردد ليل و نهاري پديد بيايد نه ولي زمان يقيناً بود اگر ماده است و اگر حركت است تدريج است هر جا تدريج است زمان هم هست خب فرمود آیه نُه سورهٴ «فصلت» اين است ﴿قُلْ أَ إِنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذي خَلَقَ اْلأَرْضَ في يَوْمَيْنِ و تَجْعَلُونَ لَهُ أَنْدادًا ذلِكَ رَبُّ الْعالَمينَ﴾ پس زمين در دو طور و در دو مرحله كم كم به اين صورت در آمد آیه دوازده همان سورهٴ «فصلت» اين است آیه يازدهاش اين است ﴿ثُمَّ اسْتَوى إِلَي السَّماءِ وَ هِيَ دُخانٌ﴾ آسمان به صورت يك گازي بوده است بعد اين را خداوند ﴿فَقالَ لَها وَ لِْلأَرْضِ ائْتِيا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا قالَتا أَتَيْنا طائِعينَ ٭ فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ في يَوْمَيْنِ﴾ آسمانها را به هفت طبقه به هفت بخش در آورد در دو روز پيشينيان فكر ميكردند كه اين ﴿سَّماوَاتُ السَّبْع﴾ همان هفت فلكي است كه مثلاً بطلميوسيها و اينها دارند اليوم يك برداشتي دارند ممكن است در آينده نزديك يا دور برداشت ديگري باشد ما در مسائل علمي و تجربي به همان اندازه مطالب را به قرآن اسناد ميدهيم كه در مطالب فقهي و حقوقي آن كار را ميكنيم اگر يك چيزي را يقين داشتيم به صورت يقين اسناد ميدهيم و اگر چيزي را مظنه داشتيم به صورت مظنه اسناد ميدهيم و اين هم هيچ منافاتي ندارد كه بعد كشف خلاف بشود چون كشف خلاف در فقه ما هم هست خب يك فقيه وقتي يك مطلبي را فهميد برابر فهم خود به كتاب و سنت اسناد ميدهد بعد هم براي خودش كشف خلاف ميشود تجديد نظر ميكند يا براي ديگران كشف خلاف ميشود اين اختلاف به فهم فقيه برميگردد يا به فهم مفسر برميگردد اينچنين نيست كه حالا ـ معاذالله ـ اگر يك فقيهي كشف خلاف شد معنايش اين است كه سنت اشتباه كرده ـ معاذالله ـ يا قرآن اشتباه كرده كه ولي اسناد قطعي و علمزدگي صحيح نيست كه انسان بگويد الا و لابد اين است نه آنچه را كه ما ميفهميم فعلاً اين است و قرآن كريم يك بيان علمي دارد كه ين بايد حل بشود يك بيان فلسفي و كلامي دارد كه آن ديگر قابل تغيير نيست چه هيئت بطلميوسي چه هيئت فلان چه آن وقتي كه قبل از بطلميوس اقدمين يعني قبل از دو هزار سال اينها جريان سپهر را رياضي حل ميكردند نه طبيعي يعني مداراتي رسم ميكردند كه حركات را روي آن مدارات ترسيم ميكردند و آن اقدمين جريان حركات را روي مسائل رياضي حل ميكردند نه طبيعي از بطلميوس به بعد يعني قدما كم كم اين را صبغه طبيعي دادند گفتند جرم است و جسم است و خرق و التيام ميپذيرد يا نميپذيرد و اينها بعد متأخرين فهميدند نه حق با اقدمين است نه قدما چون قبل از بطلميوس همين فرمايشان رياضي مطرح بود يعني آنكه در اين كتابهاي فعلي حوزوي هست اين است كه اقدمين اين سپهرشناسيشان روي مدارات رياضي بود بعد كم كم براي تقريب به ذهن جرمي و جسمي و فلكي ترسيم كردند بعد كم كم شده فلكي و جسم شد كه ديگر از رياضي به طبيعي منتقل شد چون ساليان متمادي رويش كار نميكردند همين طور ماند اخيراً در اين عصرهاي اخير كه در اين زمينه كار كردند فهميدند حق با اقدمين است جرمي نيست پوست پيازي نيست فلكي در كار نيست يك مداري است در كوكبي دارد حركت ميكند حرفي نيست كه متأخرين تازه گفته باشند نظير همين ذرّات اتمي كه ذيمقراطيس قائل به ذرات پراكنده بود اقدمين ميگفتند جسم مركب از ذرّات ريز است همين ذرّات اتمي اليوم قدما ميگفتند نه جسم پيوسته است به تعبير مرحوم بوعلي جسم در ذات خود پيوسته است كه اگر گسسته بودي قابل ابعاد نبودي آنها ميگويند نه اين سنگي كه شما ميبينيد مثل يك مشت آرد است منتها يك مشت آرد ذراتش يك قدري درشت است و چشمگير است شما ميفهميد اينها متصل نيستند مجتمعاند يك تكه سنگ نميبيني خيال ميكني متصلاند اينها مجتمعاند ما فصل و وصل نداريم جمع و فرق داريم خلاصه حرف اقدمين چيز ديگر بود قدما چيز ديگر بود متأخرين چيز ديگر است آنچه كه در تمام اين امور مطرح است آن صبغه تفسيري فلسفي و كلامي است كه هيچ تكان نخورده بلكه كاملتر شده قرآن كريم ميفرمايد اين موجودي كه نبود و پيدا شد خدا دارد اين موجودي كه حركت ميكند محرك دارد ميبينيد اين حركت از آسمان به زمين آمده يعني جريان كپرنيك جريان گاليله تحول كوچكي در جهان حركت پديد نياورد تحول عظيمي ديگران فكر ميكردند بر اساس زمينمحوري است يعني زمين آرام است و مركز است و آسمانها و اين شمس و قمر حركت ميكنند جريان كپرنيك و امثال ايشان اين حركت را از زمين به آسمان برد گفت نه اين زمين ساكن است از آسمان به زمين آورد خب آن شمس كاري به حركت شمس ندارد اين زمين شماست كه به دور خودش ميگردد به دور شمس ميگردد اين حرف جناب گاليله حرف جناب كپرنيك اين بزرگان حرفهاي كمي نياوردند اين حركت از آسمان به زمين آمد و كل بحثهاي حركت عوض شد ولي برهان حركت فلسفي و كلامي ذرهاي تكان نخورد برهان حركت كه حركت محرك ميخواهد تا آن محرك به محرك نخست منتهي بشود ذرهاي تكان نخورد آنهايي كه برهان را تام ميدانستند ديروز تام ميدانستند امروز هم تام ميدانند قبلاً ناقص ميدانستند امروز هم ناقص ميدانند ميگفتند برهان حركت واجب اثبات نميكند محرك اول ثابت ميكند اليوم هم همين حرف را ميزنند ميبينيد جريان قبض و بسط جريان تئوري قبض و بسط جريان ترابط معارف پايش به جايي بند نيست خب اين تحول كم نبود حرف كپرنيك يك حرف فرعي كه نبود اين حركت را از آسمان به زمين آورد يا سخن گاليله كه كم حرف نبود اينها يك ميل طبيعي را به جاذبه كشاند اين يك تحول عظيمي در طبيعيات ايجاد كردند نه يك مسئله بلكه يك فن را عوض كردند خب هر فني ميبينيد صدها يا دهها يا صد هزارها مسئله دارد ميبينيد يك كتاب كلاً عوض شد يك رشته كلاً عوض شد اما برهان حركت ذرهاي تكان نخورد آنها كه برهان حركت را تام ميدانستند الآن هم تام ميدانند آنهايي كه ميگفتند برهان حركت محرك اول درست ميكند نه واجب اليوم هم همان حرف را ميزنند ميگويند حركت محرك ميخواهد ما خيال ميكرديم زمين ساكن است و سپهر حركت ميكند حالا به عكس فهميديم نه زمين حركت ميكند شمس ساكن است فرق نميكند بالأخره حركت محرك ميخواهد ديديد سخن از ترابط معارف يك حرف باطلي است ديديد سخن از قبض و بسط يك سخن باطلي است يك تحول عظيم و جهاني در يك رشتههاي عميق تجربي پديد ميآيد ولي در بحث فلسفي ذرهاي تحول پديد نميآيد قرآن روي آن محور ثابتش كار دارد ميفرمايد بالأخره حركت محرك ميخواهد معلول علت ميخواهد مخلوق خالق ميخواهد حالا يا آن حركت ميكند يا اين بالأخره يا زمين حركت ميكند يا شمس هر دو مخلوقاند خالق ميطلبند هر دو متحركاند محرك ميطلبند در دانشهاي كشتيراني فرقهاي فراواني پديد آمد اما برهان قرآني سر جايش محفوظ است فرمود: ﴿سَخَّرَ لَكُمُ الْفُلْكَ لِتَجْرِيَ فِي الْبَحْرِ﴾ اوست كه ﴿تَرَي الْفُلْكَ مَوَاخِر﴾[3] بالأخره اين شكاف آب با يك عاملي است يك محرك ميطلبد آنكه قرآن كار دارد روي آن صبغه فلسفي و كلامياش كار دارد روي جهان بينياش كار دارد آنكه عوض ميشود بحثهاي مادي و تجربي است حالا يا اين حركت ميكند يا آن پس ميشود يك رشته كاملاً زير و رو بشود و رشته ديگر تغيير پيدا نكند اينطور نيست كه تمام رشتههاي علوم نظير آب يك استخر باشند كه اگر يك سنگي انداختي كل استخر موجپذير باشد اينچنين نيست يا تمام رشتههاي علوم نظير افراد يك اتاق نيستند كه اگر يك مهماني وارد شد همه تكان بخورند جابجا بكنند نه اتاقهاي متعددي دارند ديوارها و جدارهايي بين اينها هست ممكن است استخرهاي متعدد داشته باشيم كه اگر يك سنگي در يك استخري پديد آمد موجي بيافريند استخرهاي ديگر آرام باشند يك مهماني وارد يك اتاق شد ساكنان اتاقهاي ديگر يا خانههاي ديگر همچنان سر جايشان بنشينند اينچنين نيست كه همه علوم به همه رشتهها مرتبط است يك گوشه كه عوض شد گوشههاي ديگر تغيير بكنند تا بگويند كه شما كه ميخواهيد از آيات استفاده كنيد از روايات استفاده كنيد فتواي فقهي بدهيد بايد بفهميد در كل جهان چه خبر است چون نميدانيد اطلاعتان هم از تفسير و فقه تام نيست آن بازدهش اين است ديگر براي آب بستن زير قداست فتوا ميگويند چون همه علوم به هر مرتبطاند و علوم فراواني از راه رسيدند و فقهاي حوزوي از آنها بيخبرند فتواي اينها مرتجع است و قداست ندارد و راكد است و جامد است و زيرش را آب ميبندند به هر تقدير خب پس طايفه اولي دلالت كرد بر اينكه سماوات و ارض در شش روز است طايفه ثانيه دلالت ميكنند بر اينكه اين شش روز براي مجموع آسمانها و زمين و آنچه «بين الارض و السماء» است طايفه ثالثه اين را باز ميكند ميفرمايد زمين در دو روز آسمانها هم در دو روز قهراً آنچه كه «بين الارض و السماء» ميماند نظير فضا هوا لايه ازن آن چيزهاي كشف شده يا كشف نشده آنها هم در دو روز و منظور از اين آسمانها همان هفت فلك نيست براي اينكه طبق هيئت پيشينيان تمام اين ستارههاي ثابت در آسمان هشتم و فلك هشتم بود طبق هيئت بطلميوسي از قمر است و عطارد و زهره و شمس و مريخ و مشتري و زحل اين هفت ستاره را در هفت آسمان جا ميدادند ثوابت را در فلك هشتم فلك اطلس را كه فلك الافلاك ميناميدند چون بيستاره بود مثل كلمه اطلس بينقطه بود ميگفتند محيط به افلاك هشتگانه است ولي قرآن از دير زمان فرمايشش اين بود كه ﴿زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيَا بِزِينَةٍ الْكَوَاكِبِ﴾[4] يعني تمام اين ستارهها در آسمان اول است پس معلوم ميشود قرآن نميخواهد آن را بگويد اين را هم قبلاً متفطن بوده است خب.
اما آنچه كه «بين الارض و السماء» است ميماند دو روز كه اين دو روز براي آن «بين الارض و السماء» است
يك مطلب ديگري است كه در قرآن كريم از آنها به عنوان ايام اربعه ﴿أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ﴾ ياد كردند و آن آيه ده سورهٴ مباركهٴ «فصلت» است فرمود: ﴿وَ جَعَلَ فيها رَواسِيَ مِنْ فَوْقِها وَ بارَكَ فيها وَ قَدَّرَ فيها أَقْواتَها في أَرْبَعَةِ أَيّامٍ سَواءً لِلسّائِلينَ﴾ اين ﴿أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ﴾ طبق بيان سيدنا الاستاد(رضوان الله عليه) جزء آن شش روز نيست براي اينكه اين شش روز به دوتا دو روز تقسيم شد كه چهار روز از آن خارج شد يك دو روز مانده چون آيات فراواني دلالت ميكردند كه آسمان و زمين و بينهما في ستة ايام خلق شد آيه نه سورهٴ مباركهٴ «فصلت» اين است كه ﴿خَلَقَ الأرْضَ فِي يَوْمَيْنِ﴾ آیه دوازده «فصلت» اين است كه آسمانها را ﴿فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِي يَوْمَيْنِ﴾ پس آسمانها دو روز زمين با همه مجموعههايي كه در زمينشناسي هست دو روز ميشود چهار روز اين چهار روز كه از آن شش روز كم بشود دو روز ميماند اين دو روز را سيدنا الاستاد ميفرمايد كه براي «بين الارض و السماء» است اما اين اربعة ايامي كه در آیه ده سورهٴ «فصلت» هست جزء آن ستة ايام نيست اين ﴿أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ﴾ از سنخ آنها هم نيست اين ﴿أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ﴾ ناظر به فصول چهارگانه است به دليل اينكه دارد خداوند اقوات را روزيها را در چهار روز مشخص كرده است دنيا هم همين فصول چهارگانه است ديگر اگر تمام فصلها يك فصل بود ديگر روزي به دست نميآمد كه بايد زمستان باشد بايد تابستان باشد بايد بهار باشد بايد پاييز باشد پس اين ﴿أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ﴾ ميشود راجع به فصول چهارگانه حالا انشاءالله فردا به خواست خدا يك مقداري زودتر تشريف بياوريد كه به نماز جماعت هم برسيم.
«و الحمد لله رب العالمين»