77/07/04
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ سوره اعراف/ آیه 46 تا 52
﴿و ناديٰ أَصْحابُ النّارِ أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ أَفيضُوا عَلَيْنا مِنَ الْماءِ أَوْ مِمّا رَزَقَكُمُ اللّهُ قالُوا إِنَّ اللّهَ حَرَّمَهُما عَلَيٰ الْكافِرينَ﴾ ﴿الَّذينَ اتَّخَذُوا دينَهُمْ لَهْوًا وَ لَعِبًا وَ غَرَّتْهُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا فَالْيَوْمَ نَنْساهُمْ كَما نَسُوا لِقاءَ يَوْمِهِمْ هذا وَ ما كانُوا بِآياتِنا يَجْحَدُونَ﴾ ﴿وَ لَقَدْ جِئْناهُمْ بِكِتابٍ فَصَّلْناهُ عَليٰ عِلْمٍ هُدًي وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ﴾
سورهٴ مباركهٴ اعراف نظير سورهٴ مباركهٴ انعام نيست كه يكجا نازل شده باشد آياتش ظاهرا نجوما و متفرقا نازل شد بنابراين نبايد توقع داشت كه ترتيب منطقي و مانند آن در بين آياتش كاملا ملحوظ باشد گاهي برابر نياز مقطعي جريان گفتگوي اصحاب النار با اصحاب الجنة مطرح است گاهي برابر نياز مقطعي ديگر گفتگوي اصحاب الجنة با اصحاب النار مطرح است گاهي برابر با نياز مقطعي گفتگوي رجال اعراف با فريقين مطرح است اگر اين آيات نازل ميشد بايد توقع اين بود كه مثلاً نظم منقطي يكسان ملحوظ بشود اين مطلب اول مطلب دوم اين كه از آياتي كه از 38 به بعد شروع ميشود تا اين محل بحث كنوني خلاصه محتوايش اين است كه بر خورد و ارتباط اصحاب النار با يكديگر را ذكر ميكند ميفرمايد وقتي اينها هر كدام وقتي وارد دوزخ شدند يكديگر را لعنت ميكنند ﴿كُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا﴾[1] گفتگوي اصحاب النار با يكديگر را ذكر ميكند بعد نوبت به رابطه اصحاب الجنة با يكديگر ميرسد و آن اين است كه ﴿وَنَزَعْنَا مَا فِي صُدُورِهِم مِنْ غِلٍّ﴾[2] كه اينها نسبت به يكديگر سلما سلما سلاما سلاما برخورداند هيچ بغض و كينهاي بين اصحاب الجنة نسبت به يكديگر نيست پس در مقطع اول كيفيت ارتباط اصحاب النار با يكديگر را كه ذكر ميكند آن لعنت متقابل است در خواست عذاب متقابل است و مانند آن رابطه اصحاب الجنة با يكديگر را كه ذكر ميكند رابطه محبت و مودت است كه فرمود ﴿وَنَزَعْنَا مَا فِي صُدُورِهِم مِنْ غِلٍّ﴾[3] اين دو مطلب اين اصحاب الجنة كه با يكديگر رابطه محبت آميز دارند آن اصحاب النار كه نسبت به يكديگر رابطه قهرآميز و عداوت بار دارند وقتي اين دو مقطع گذشت آنگاه رابطهاي كه اصحاب الجنة با اصحاب النار دارند در طليعه ورود فريقين در دوزخ يا نار مطرح است كه بهشتيها در طليعه ورودشان به بهشت دوزخيها در طليعه ورودشان به دوزخ اين گفتگو بين اصحاب الجنة با اصحاب النار است كه ﴿أَنْ قَدْ وَجَدْنَا مَاوَعَدَنَا رَبُّنَا حَقّاً فَهَلْ وَجَدْتُمْ مَا وَعَدَ رَبُّكُمْ حَقّاً قَالُوا نَعَمْ فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَيْنَهُمْ أَن لَعْنَةُ اللّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ﴾[4] آنگاه نوبت ميرسد به افراد بلا تكليف افرادي كه هنوز وضعشان روشن نيست «استوت حسناتهم و سيئاتهم» اينها تكليفشان چيست؟ اينها به دستور چه كسي وارد بهشت ميشوند اينها مادامي كه در بين النار و الجنه به سر ميبرند حكمشان چيست گفتارشان چيست خواسته شان چيست يك سر انجام حكمشان به كجا منتهي ميشود؟ اين دو رهبري اينها را فرمانروايي اينها را چه كسي به عهده دارد اين سه اين سلسله از مطالب در اين وسط بايد بازگو بشود شد فرمود ﴿وَبَيْنَهُمَا حِجَابٌ وَعَلَى الأعْرَافِ رِجَالٌ﴾ كه ﴿يَعْرِفُونَ كُلاً بِسِيَماهُمْ﴾ اين رجال اعراف ملائكه نيستند ظاهراً رجال بشرياند آنطوري كه در تفسير بيان السعادة و امثال ذلك آمده است كه ضمير ﴿نَادَو﴾ را به آن رجال نامبر اعراف برنگرداند به همين افرادي كه استوت حسناتهم سيئاتهم» برگرداندند اين ناصواب است خودشان هم توجه دارند كه قبلاً از چنين اصحاب اعرافي نامي به ميان نيامده تا ضمير جمع مذكر سالم در ﴿نَادَو﴾ به اينها برگردد اينها ميگويند وقتي فرمود ﴿وَعَلَى الأعْرَافِ رِجَالٌ﴾ التزاما نامي از اصحاب اعراف برده شد در حالي كه آنچه كه مسبوق است رجال اعرف است كه علي الاعرافاند نه آن گروهي كه مستعضف يا مرجون لامر الله يا متساوي الحالين كه «استوت حسناتهم و سيئاتهم» ظاهراً ضمير جمع مذكر ﴿نَادَو﴾ به همان رجال اعراف برميگردد كه تقريبا در اواخر بحث به اين نتيجه رسيديم.
مطلب بعد آن است كه سلام دو قسم است يك سلام تحيت كه بهشتيها نسبت به يكديگر دارند كه ﴿لاَ يَسْمَعُونَ فِيهَا لَغْواً وَلاَ تَأْثِيماً ٭ إلاَّ قِيلاً سَلاَماً سَلاَماً﴾[5] ، ﴿دَعْوَاهُمْ فِيهَا سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَتَحِيَّتُهُمْ فِيهَا سَلاَمٌ﴾[6] چه اينكه فرشتگان هم نسبت به بهشتيها سلام ميكنند كه ﴿يَدْخُلُونَ عَلَيْهِم مِن كُلِّ بَابٍ ٭ سَلامٌ عَلَيْكُم بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ﴾ بهشتيها نسبت به يكديگر سلام ميكنند تهيت آنها نسبت به يكديگر تسليم است تحنيت ملائكه نسبت به آنها كه ﴿وَالْمَلائِكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِم مِن كُلِّ بَابٍ ٭ سَلامٌ عَلَيْكُم بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ﴾ اين سلام تحيت است لكن سلامي كه در اين آيه محل بحث است كه رجال اعراف به اصحاب الجنة ميكنند چون چنين استظهار كرديم كه منظور از اين اصحاب الجنة كسانياند كه در آينده نزديك به بهشت ميروند نه ساكنيناند كه به بهشت وارد شدند و كسانياند كه استوت حسناتهم و سيئاتهم و به فرمان همين رجال اعراف به اذن خدا وارد بهشت ميشوند لذا اين رجال اعراف سلامي كه به اينها ميكنند سلام تقريبا تسليت است كه خوشحال باشيد دل داري ميدهند كه به سلامت ميرسيد به دار السلام ميرسيد وعدهتان سلامت الهي است الان گرچه بلا تكليفي است ولي بالاخره سر انجام كارتان ورود به دارالسلام است يك تحيت محض نيست ﴿وَعَلَى الأعْرَافِ رِجَالٌ﴾ كه ﴿يَعْرِفُونَ كُلّاً بِسِيَماهُمْ وَنَادَوا﴾[7] همين رجال اعراف ﴿أَصْحَابَ الْجَنَّةِ﴾ يعني كساني كه بالقوة القريبة من الفعل وارد بهشت ميشوند به اينها ميگويند سلام عليكم پس اين سلام تحيت محض نيست بلكه سلامي است همراه با بشارت براي اينكه ﴿لَمْ يَدْخُلُوهَا وَهُمْ يَطْمَعُونَ﴾[8] بعدا هم به آنها ميفرمايند ﴿ادْخُلُوا الْجَنَّةَ لاَخَوْفٌ عَلَيْكُمْ وَلاَأَنْتُمْ تَحْزَنُونَ﴾[9] مطلب بعدي آن است كه حالا كه اينها وارد بهشت شدند بايد آن اصحاب النار طمع ميكنند ميگويند حالا كه اينچنين است يك كمي هم انفاقي هم به حال ما بكنيد كه در بحث ديروز اشاره شد اصحاب الجنة اصحاب النار چهار توقع و تمني و سؤال و درخواست دارد گاهي اصلاً معلوم نيست كه از چه كسي استغاثه ميكنند برابر سوره كهف كه ﴿يستغيثون مالك الملك﴾ گاهي هم به اصحاب الجنة مراجعه ميكنند چيزي از آنها درخواست ميكنند آنها ميگويند ﴿إِنَّ اللّهَ حَرَّمَهُمَا عَلَى الْكَافِرِينَ﴾[10] حالا كه از دريافت نعمتها محرومند به مالك (سلام الله عليه) كه خازن دوزخ است ميگويند ﴿لِيَقْضِ عَلَيْنَا﴾[11] ربك كه جان ما را خدا بگيرد كه آنها جواب ميدهند ﴿قَالَ إِنَّكُم مَّاكِثُونَ﴾[12] سر انجام به ذات اقدس الهي مراجعه ميكنند كه ﴿ربنا اخرجنا﴾[13] ذات اقدس الهي ميفرمايد ﴿قَالَ اخْسَئُوا﴾[14] خب اصحاب النار خواستههايشان اين است به اين قسمت رسيديم كه اصحابالنار را دراين قسمت سورهٴ مباركهٴ اعراف آيه 50 و 51 چنين معرفي ميكند ﴿ قالُوا إِنَّ اللّهَ حَرَّمَهُما عَلَى الْكافِرينَ ٭ الَّذينَ اتَّخَذُوا دينَهُمْ لَهْوًا وَ لَعِبًا وَ غَرَّتْهُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا فَالْيَوْمَ نَنْساهُمْ كَما نَسُوا لِقاءَ يَوْمِهِمْ هذا﴾ چون «حب الدنيا راس كل خطيئه»[15] اول به لعب بعد لهو و بعد كم كم -معاذالله- به جايي ميرسد كه اصل مبدأ و معاد را فراموش ميكند اين فراموشي يعني بي اعتنايي ميكنند نه اينكه مبدأ را فراموش ميكنند معاد را فراموش ميكنند يعني انكار ميكنند يعني ترك ميكنند عالماً عامداً جريان معاد را ترك ميكنند اين معناي نسيان است لذا ميفرمايد كه ما در قيامت اينها را فراموش ميكنيم عمداً اينها را فراموش ميكنيم تناسي است نه نسيان يعني ترك ميكنيم اينها را همانطوري كه اينها ترك كردند وگرنه منظور از اين نسيان كه نسيان مصطلح نيست اگر نسيان باشد كه ناسي مكلف نيست اين كه فرمود ﴿فَالْيَوْمَ نَنْسَاهُمْ﴾ به چند دليل داخلي و خارجي عقلي و نقلي منظور از ايننسيان ترك ست نه نسيان يعني فراموشي فرمود ﴿فَالْيَوْمَ﴾ ما آنها را فراموش ميكنيم همانطوري كه آنها ما را فراموش كردند قيامت را فراموش كردند و آايت الهي را جحد كردند و انكار كردند دليلهاي نقلي و عقلي فراواني است بر اينكه منظور از اين نسيان ترك است نه فراموشي اما دليل عقلي كه قرآن او را تاييد ميكند اين است كه ذات اقدس الهي علم محض است شهود صرف است و قرآن هم تاييد كرده است كه خدا ﴿بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ﴾[16] است و ﴿عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ﴾[17] است و «بكل شيء شهيد» است ﴿لاَ يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ﴾،[18] «لا يعذب عن علم ربه مثقال ذرة» چنين خدايي كه عقلاً و نقلاً علم محض است عزوب و غروب در علم او راه ندارد هيچ ذرهاي از علم او عازب و غارب نيست اين نسيان پذير نيست براي اينكه جمع بين نقيضين است خدا شهود محض است شهود كه با نسيان سازگار نيست نه شاهد است و ناسي نيست چون علم خدا عين ذات اوست علم نه جهل ميشود علم نسيان نميشود اگر -معاذالله- ذات اقدس الهي چيزي را فراموش كند يعني لازمهاش اين است كه علم بشود سهو حضور بشود غيبت شهود بشود غيبت چون او ذات ثبت له الشهود و العلم نيست او عين الشهود و العلم است پس عقلا مستحيل است كه خدا چيزي را فراموش بكند و آيات دال بر اينكه خدا ﴿عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ﴾ است ﴿بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ﴾ است ﴿لاَ يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ﴾ تاييد ميكند اما آنچه را كه مستقيما به نسيان برميگردد طوايف فراواني از آيات قرآن كريم دلالت دارد بر اينكه ذات اقدس الهي فراموش نميكند اول در سورهٴ مباركهٴ مريم آيه 64 اين است كه و ما كان ربك نسيا خدا اصلاً فراموش كار نيست اصلاً نسيان براي ذات اقدس الهي جزء صفات سلبيه اوست و خدا هرگز فراموش نميكند خب پس منطور از اين نسيان چيست حالا كه به دليل عقلي و نقلي نسيان خدا محال است اينكه فرمود ﴿فَالْيَوْمَ نَنْسَاهُمْ كَمَا نَسَوا﴾ خود همين قرينه داخلي دارد ميفرمايد ما او را فراموش ميكنيم معلوم ميشود كه فراموشي مصطلح نيست ديگر چون فراموشي مصطلح كه در اختيار كسي نيست كسي بگويد من آقا را فراموش كردم من شما را فراموش ميكنم فعل مضارع هم هست كه دلالت بر استمرار دارد ما شما را فراموش ميكنيم معلوم ميشود يعني رها ميكنيم يعني اعتنا نميكنيم اين تناسي است اين ترك است مگر كسي ميتواند بگويد كه من شما را فراموش ميكنم چون فراموشي در اختيار كسي نيست اگر كسي گفت من شما را فراموش ميكنم معنايش همان است كه من عالما عامدا به شما كاري ندارم شما را رها ميكنم اين همان است كه در محاورات ما هم ميگوييم ما را از يادش برده به يا د ما نيست يعني عالماً عامداً ما را رها كرده ما ميگوييم فلان كس فراموشمان كرده نه يعني ما يادمان رفته چون ما اين را در حد گله و اعتراض داريم خب اگر كسي واقعا فراموش كرده باشد كه «رفع عن السهو» پس خود همين جمله نحوه تعبير دلالت دارد بر اينكه عالماً عامداً ذات اقدس الهي يك عده تبهكار و بزهكار را رها ميكند همين آيه محل بحث كه ﴿فَالْيَوْمَ نَنْسَاهُمْ﴾ اين يك و قرينه ديگر اين است كه ﴿كَمَا نَسَوا﴾ خب آنها چگونه نسيان كردند آنها كه فراموش نكردند كه آنها عالماً عامداً ﴿كِتَابَ اللّهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ﴾[19] وگرنه اگر كسي فراموش كرده باشد كه مكلف نيست اين هم كه ذات اقدس الهي به عالم بي عمل ميفرمايد كه ﴿أَتَأْمُرُونَ الْنَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ﴾[20] يعني خودتان را رها ميكنيد نه اينكه خودتان يادتان ميرود چون اگر كسي واقعا يك كسي يادش رفته كه قابل عقاب نيست قابل عتاب نيست يعني خودتان را عالماً عامداً ترك ميكنيد به فكر ديگري هستيد در امر به معروف و نهي از منكر به فكر خودتان نيستيد پس شاهد داخلي دوتاست يكي خود عنوان ﴿نَنْسَاهُمْ﴾ يكي عنوان ﴿كَمَا نَسَوا﴾ آنها چون عمدا عالما عامدا ترك كردند ما هم عامداً عالماً اينها را ترك ميكنيم در سورهٴ مباركهٴ طه آيه 126 گفتگويي است بين كسي كه كور محشور شده با ذات اقدس الهي به خدا عرض ميكند كه چرا من را كور كردي من در دنيا بينا بودم فرمود چون آيات ما را فراموش كردي الان فراموش ميشوي پيداست به اينكه اين نسيان نسيان مصطلح نيست چون الان جريان كور بودن آن شخص مشهود و معلوم خداست سؤال اين شخص هم معلوم و مشهود خداست پاسخ خدا هم معلوم و مشهود خداست فرمود ما شما را فراموش ميكنيم و شما فراموش شده ماييد خب خود اين صحنه الان معلوم است حاضر است مشهود است معلوم ميشود اين نسيان نسيان مصطلح نيست ﴿كَذلِكَ أَتَتْكَ آيَاتُنَا فَنَسِيتَهَا وَكَذلِكَ الْيَوْمَ تُنسَى﴾[21] يعني تترك همانطوري كه آيات الهي ما آمد تو ترك كردي ما هم امروز تو را ترك ميكنيم پس اين نسيان به معني ترك است.
پرسش: ... پاسخ: اگر چنانچه كسي يادش رفته باشد حالا كه دارند گفتگو ميكنند الان يادش هست كه در آيه محل بحث هم فرمود ما عمدا شما را فراموش ميكنيم ﴿فَالْيَوْمَ﴾ چون فعل مضارع است دلالت بر استمرار دارد در قيامت خداوند به اصحاب النار فرمود كه ما امروز شما را فراموش ميكنيم.
پرسش: ... پاسخ: نه اگر كسي غافل باشد كه معاقب نيست ترك عمدي ﴿كَمَا نَسَوا﴾ ﴿كَمَا نَسَوا﴾ يعني كما تركوا عمدا ما هم نترككم عمدا كما تركتم عمدا در سورهٴ مباركهٴ سجده آيه سيزده سوره سجده اين است كه خداوند به تبهكاران دوزخ بعد از اينكه فرمود ﴿لأَمْلأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ﴾ ميفرمايد كه ما به اينها ميگوييم ﴿فَذُوقُوا بِمَا نَسِيتُمْ لِقَاءَ يَوْمِكُمْ هذَا إِنَّا نَسِينَاكُمْ﴾[22] ما هم شما را فراموش كرديم خب الان صحنه مشهود است حاضر است و با نسيان جمع نميشود كه فرمود ما هم شما را فراموش كرديم عذاب حاضر است تعذيب معلوم است معذب معلوم است معذَب معلوم است همه اينها حاضر است فرمود ما شما را فراموش كرديم يعني ما شما را ترك كرديم در سورهٴ مباركهٴ جاثيه آيه 34 هم همين معنا تبيين ميشود ﴿وَبَدَا لَهُمْ سَيِّئَاتُ مَا عَمِلُوا وَحَاقَ بِهِم مَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُونَ﴾ آنگاه ﴿وَقِيلَ الْيَوْمَ نَنسَاكُمْ كَمَا نَسِيتُمْ لِقَاءَ يَوْمِكُمْ هذَا وَمَأْوَاكُمُ النَّارُ وَمَا لَكُم مِن نَاصِرِينَ﴾ به اينها گفته ميشود ما شما را فراموش ميكنيم اين فعل مضارع هم هست و دلالت بر استمرار هم دارد يعني ما الان مرتب شما را فراموش ميكنيم همانطوري كه شما فراموش كرديد با اينكه الان صحنه صحنه مشهود و حاضر است و گفتگو ميكنند پس به دليل عقلي و به دليل نقلي و به شاهد داخلي و به شاهد خارجي منظور از اين نسيان فراموشي مصطلح نيست يعني ما عمدا عالما عامدا شما را ترك ميكنيم همانطوري كه شما در دنيا عالما عامدا ترك كرديد بعد در بخش پاياني اين قسمت يعني آيه 52 سورهٴ مباركهٴ اعراف فرمود كه ما اين معارف را به صورت كتاب الهي در آورديم مفصل بود مجمل نبود مبين بود مبهم نبود عالما گفتيم ﴿عَلَى عِلْمٍ هُدىً﴾ خودمان عالمانه و بر محور هدايت اينها را تدوين كرديم صادر كرديم نازل كرديم و به منظور رحمت براي مومنين اين را نازل كرديم گرچه «هدي و رحمة للناس اجمعين» است منتها آن كه بهره ميبرد خصوص مومنين است چندين جاي قرآن كه دارد اين ﴿هُدىً لِلنَّاسِ﴾[23] است در بخشي از آيات هم نظير اول سوره بقره دارد كه ﴿هُدىً لِلْمُتَّقِينَ﴾[24] است در جاهاي ديگر دارد كه «تذكرة للمومنين» است ﴿مَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقِينَ﴾[25] است اينجا دارد ﴿رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ﴾ است يعني اينها بهره ميبرند وگرنه ما براي عموم اين هدايتها را نازل كرديم بحث بعدي كه از ﴿هَلْ يَنْظُرُونَ إلاَّ تَأْوِيلَهُ﴾[26] يك فصل جدايي است يعني بحث تاويل قرآن است حقيقت تاويل است التاويل ما هو التفسير ما هو يك بحث دامنه داري است كه از يك نظر به بحث تفسيري برميگردد و از جهت ديگر هم به بحث علوم قرآني برميگردد كه يك بحث مفصلي است و فكر نكنم در طي يكي دو روز اين بحث تاويل قرآن حل بشود لذا اگر صلاح بدانيد به خواست خدا امروز پايان بحث امسالمان باشد و اميدواريم كه ذات اقدس الهي اين را آخرين سال درس و بحث ما قرار ندهد «و ان جعله فاجعلنا مرحومين و لا يجعلنا محرومين» و خواهش ما هم اين است كه انشاءالله هر جا هستيد با قرآن كريم باشيد اولاً سعي كنيد هرگز بي وضو نباشيد و نماز را هم انشاءالله هميشه اول وقت بخوانيد سعي كنيد نماز را هم به جماعت بخوانيد اگر نماز جماعت منعقد شد كه در نماز جماعت شركت كنيد اگر نشد حتما خودتان امام جماعت باشيد كه نماز به جماعت برگزار بشود اين دائما با طهارت بودن نماز اول وقت خواندن نماز را به جماعت خواندن انسي با قرآن كريم به همراه ميآورد اگر اهل قلم هستيد سعي كنيد معارف و علوم را اولين منبعتان قرآن كريم باشد چون قرآن از عترت جدا نيست رواياتي كه در ضمن آيات است حتما ميبينيد اگر اهل بيان و جلسات سخنراني و تعليم و تربيت هستيد اولين منبعتان قرآن كريم باشد چون قرآن از عترت جدا نيست و رواياتي كه در ذيل هر آيه آمده آنها را هم مطالعه ميفرماييد هر مطلبي را كه بخواهيم قرآن كريم در آن زمينه به عنوان قانون اساسي خط مشي را و اصول كلي را ارائه ميكند به بركت قرآن رواياتي كه در زمينه بحث هم خطوط فرعي را تبيين ميكند اينها جان مايه اصلي يك مقاله يا مقال باشد بعد هم شواهد ادبي شواهد تاريخي و مانند آن در كنار اينها ذكر بشود اثر بيشتري دارد عمده كارتان ان شاء الله در تعليم و تبليغ كتاب باشد كه انشاءالله جزء علمايي باشيد كه وارثان انبياييد و اساس كارتان بر ﴿يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ﴾[27] باشد بعد از اينكه ﴿يُزَكِّيهِمْ﴾ را انشاءالله در باره همهتان و همه مان اعمال ميكنيم.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته