درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

77/03/12

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/ سوره اعراف/ آیه 46 تا 51

 

﴿وَ بَيْنَهُما حِجابٌ وَ عَلَي اْلأَعْرافِ رِجالٌ يَعْرِفُونَ كُلاًّ بِسيماهُمْ وَ نادَوْا أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ لَمْ يَدْخُلُوها وَ هُمْ يَطْمَعُونَ﴾ ﴿وَ إِذا صُرِفَتْ أَبْصارُهُمْ تِلْقاءَ أَصْحابِ النّارِ قالُوا رَبَّنا لا تَجْعَلْنا مَعَ الْقَوْمِ الظّالِمينَ﴾ ﴿وَ ناديٰ أَصْحابُ اْلأَعْرافِ رِجالاً يَعْرِفُونَهُمْ بِسيماهُمْ قالُوا ما أَغْنى عَنْكُمْ جَمْعُكُمْ وَ ما كُنْتُمْ تَسْتَكْبِرُونَ﴾ ﴿أ هؤُلاءِ الَّذينَ أَقْسَمْتُمْ لا يَنالُهُمُ اللّهُ بِرَحْمَةٍ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ لا خَوْفٌ عَلَيْكُمْ وَ لا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ﴾ ﴿نادي أَصْحابُ النّارِ أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ أَفيضُوا عَلَيْنا مِنَ الْماءِ أَوْ مِمّا رَزَقَكُمُ اللّهُ قالُوا إِنَّ اللّهَ حَرَّمَهُما عَلَي الْكافِرينَ﴾ ﴿الَّذينَ اتَّخَذُوا دينَهُمْ لَهْوًا وَ لَعِبًا وَ غَرَّتْهُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا فَالْيَوْمَ نَنْساهُمْ كَما نَسُوا لِقاءَ يَوْمِهِمْ هذا وَ ما كانُوا بِآياتِنا يَجْحَدُونَ﴾

 

در ذيل اين جمله ﴿وَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَيْنَهُمْ أَنْ لَعْنَةُ اللّهِ عَلَي الظّالِمينَ﴾ رواياتي است كه اين مؤذن وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) است. كه در قبلاً هم اشاره شد. هم اهل سنت نقل كردند هم شيعه‌ها نقل كردند مرحوم صدوق(رضوان الله عليه) از معاني الأخبار ايشان آمده است كه وجود مبارك اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) خطبه‌اي ايراد كردند و در آن خطبه فرمودند: «و انا الموذن في الدنيا و الآخرة»[1] و به همين كريمه ﴿فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَيْنَهُمْ﴾[2] استشهاد شده است.

آنچه در تفسير آلوسي آمده است و تا حدودي مورد پذيرش المنار است اين است كه اين مؤذّن بودن مقامي براي وجود مبارك اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) نيست اين سخن ناصواب است. براي اينكه در دنيا آن كه سخنگوي خداست در مسائل تشريعي اين يك فخر است چه رسد به آخرت كه در مسائل تكويني كسي سخنگوي خدا باشد. در دنيا در جريان اعلان عمومي حج خداوند به خليل خود(سلام الله عليه) فرمود ﴿أَذِّنْ فِي النّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالاً وَ عَلي كُلِّ ضامِرٍ يَأْتينَ مِنْ كُلِّ فَجِّ عَميقٍ﴾[3] اين مقام اعلان را خداي سبحان به خليل خود(سلام الله عليه) داد و اين يك افتخار است. در جريان ﴿وَ أَذانٌ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَي النّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ اْلأَكْبَرِ أَنَّ اللّهَ بَري‌ءٌ مِنَ الْمُشْرِكينَ وَ رَسُولُهُ﴾[4] اين اذان و اين اعلان هم به وسيله وجود مبارك حضرت اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) محقق شد كه اين هم يك افتخار است. اگر در دنيا راجع به مسائل تشريعي كسي سخنگوي حق باشد از طرف خدا اعلان كند يك مقام است در آخرت به طريق اولي مقام خواهد بود. بنابراين اگر روايتي دلالت كرد بر اينكه اين مؤذّن وجود مبارك اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) است نمي‌توان گفت چون اين مقام نيست و كمال نيست ما به مضمون اين روايت معتقد نيستيم. اين يك مطلب

مطلب بعد آن است كه اين ﴿وَبَيْنَهُمَا حِجَابٌ﴾ يك وقت حجاب، حجاب مطلق است؛ مانع از ديدن شنيدن رفتن و مانند آن است. يك وقت حجاب مانع از رفتن است ولي مانع مكالمه نيست. نظير آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ «احزاب» قبلاً نقل شد كه ذات اقدس الهي خطاب مي‌كند به مسلمانها مي‌فرمايد اگر با همسران پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) خواستيد سخني بگوييد، چيزي از آنها بپرسيد ﴿وَإِذَا سَأَلْتُمُوهنَّ مَتَاعاً فَسْأَلُوهُنَّ مِن وَرَاءِ حِجَابٍ﴾[5] معلوم مي‌شود حجاب را در جايي هم مي‌توان به كار برد كه مانع رؤيت هست ولي مانع مكالمه نيست. گاهي حجاب را جايي به كار مي‌برند كه مانع مكالمه نيست، مانع رؤيت نيست، ولي مانع وصول است اگر آن حجاب رقيق باشد كه نمي‌توان به سراغ يكديگر رفت ولي مي‌توان يكديگر را ديد و حرف يكديگر را هم شنيد. آنچه كه فعلاً به عنوان ﴿وَبَيْنَهُمَا حِجَابٌ﴾ مطرح است، به دو شاهد و دو قرينه معلوم مي‌شود كه هم مكالمه ممكن هست هم مشاهده و اين حجاب حجاب از وصول و برخورد و ورود است نه حجاب از مكالمه يا حجاب از معاينه؛ براي اينكه فرمود اينها با يكديگر حرف مي‌زنند و يكديگر را مي‌بينند. وقتي يكديگر را مي‌بينند حرف‌زدن هم ممكن است. قبلاً فرمود اصحاب الجنة و اصحاب النار مي‌گويند كه ما آنچه را كه خدا وعده داد يافتيم شما آيا آنچه را كه خدا وعده داد يافتيد يا نه؟ اين قبل از ورود در بهشت هم صادق است كسي كه بالقوة القريبة من الفعل وارد بهشت يا جهنم مي‌شود، مي‌شود گفت كه اين اصحاب جنت‌اند يا اصحاب نارند كه حكم شده به اينكه اينها اصحاب جنت‌اند يا اصحاب نار. معلوم مي‌شود مكالمه در آنجا هست با اينكه بينهما حجاب است. مشاهده هم هست به دليل اينكه ﴿وَإِذَا صُرِفَتْ أَبْصَارُهُمْ تِلْقَاءَ أَصْحَابِ النَّارِ﴾ خب معلوم مي‌شود اين حجاب مانع از وصول و ورود به جايگاه ديگري است وگرنه مانع رؤيت نيست، مانع مكالمه هم نيست.

مطلب بعدي آن است كه آن حجاب هرچه هست كه اعراف هم نام دارد بر بلنداي آن حجاب رجالي هستند معلوم مي‌شود اينها محجوب نيستند چون اينها بالاي حجاب‌اند اينها نه همتاي حجاب‌اند يا زير پوشش حجاب‌اند بلكه علي الحجاب‌اند. وقتي علي الحجاب شدند، محجوب نيستند. از طرفين محجوب نيستند، كاملاً اشراف دارند. ﴿وَبَيْنَهُمَا حِجَابٌ وَعَلَي الأعْرَافِ رِجَالٌ﴾ نشانهٴ اينكه اين مردن الهي كه علي الاعراف‌اند محجوب نيستند اين است كه ﴿يَعْرِفُونَ كُلاًّ بِسِيَماهُمْ﴾ پس بايد ببينند، با آنها هم سخن مي‌گويند به دليل اين دو جمله‌اي كه بعدها نقل مي‌شود و مي‌شناسند خب پس آنها به هيچ وجه محجوب نيستند. حجاب هست ولي براي كسي كه علي الحجاب مستقر است حجاب نيست. حجاب دون اينهاست نه فوق اينها. اينها علي الحجاب‌اند ﴿وَبَيْنَهُمَا حِجَابٌ﴾ كه اين حجاب اعراف است ﴿وَعَلَي الأعْرَافِ رِجَالٌ﴾

مطلب بعد آن است كه اين مردان الهي از ديگر افراد بهشت ممتازند براي اينكه ﴿يَعْرِفُونَ كُلّاً بِسِيَماهُمْ﴾ تمام افراد قيامت را با نشانه‌هاي خاصي كه دارند مي‌شناسند. گرچه افراد در قيامت به باطنشان محشور مي‌شوند. ﴿يَوْمَ تُبْلَي السَّرَائِرُ﴾[6] است اما آيا اين در جميع مواقف قيامت است؟ بالجمله است يا في الجمله؟ يعني در تمام مواقف قيامت باطنها آشكار است؟ يا نه در بعضي از مواطن و مواقف قيامت؟ در بحثهاي سؤال گذشت كه در سورهٴ «صافات» دارد: ﴿وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْؤُولُونَ﴾[7] ﴿قَفُو﴾ يعني اينها را بازداشت كنيد براي اينكه اينها زير سؤال‌اند در سورهٴ «الرحمن» دارد كه ﴿فَيَوْمَئِذٍ لاَ يُسْأَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَلاَ جَانٌّ﴾[8] چرا ﴿لاَ يُسْئَلُ﴾ براي اينكه ﴿يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِيَماهُمْ﴾[9] خب معلوم مي‌شود آنجا يك موطن و موقف خاص است كه با علامتها ظهور مي‌كنند نيازي به سؤال نيست. در موقف ديگر بازداشت مي‌كنند تا اينكه سؤال كنند. حالا ممكن است در يك موقفي بازداشت كنند كه سؤال بكنند و نتيجه سؤال هم همان علامتي است كهدر نواصي اينها ظهور مي‌كند، بعد از اينكه علامت جرم در نواصي اينها ظهور كرد ديگر در مقطع بعد از اينها سؤال نمي‌كنند كه ﴿لاَ يُسْأَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَلاَ جَانٌّ﴾ چرا؟ چون ﴿يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِيَماهُمْ﴾ خب آيا اين ﴿يَوْمَ تُبْلَي السَّرَائِرُ﴾ يعني جميع مواقف اين روز كه پنجاه هزار سال است باطنها علن مي‌شود؟ يا نه در بعضي مواطن؟ حالا اگر در جميع مواطن هست لجميع آحاد القيامة است؟ يا براي بعضي آحاد قيامة؟ اگر اولي ثابت بشود اثبات دومي آسان نيست. سخت است كه براي جميع آحاد قيامت همگان شناخته بشوند؛ نه.

بعضيها هستند كه اينها در دنيا هيچ ابايي نداشتند از تجاهر به فسق اولاً و هتك اسرار و احكام اشخاص و دين ثانياً، چنين گروهي محفوف الستر محشور مي‌شوند ثالثاً، همه، اينها را مي‌شناسند. اما يك عده هستند كه گناه مي‌كردند ـ معاذ‌الله ـ اما اصرار داشتند كه مخفيانه گناه كنند، تجاهري به فسق نداشتند. يا اگر ـ معاذ‌الله ـ تجاهر به فسق داشتند سعي مي‌كردند آبروي خودشان را ببرند، پرده‌دري نكنند. آبروي ديگران را نبرند چنين گروهي از نعمت ستر الهي در بعضي از مواقف بهره‌مندند. در روايات معاد هست بخشي از اين روايات را مرحوم مجلسي(رضوان الله عليه) در كتاب شريف بحار در بحث معاد نقل كرده كه در صحنه قيامت افراد كنار هم هستند ذات اقدس الهي با بعضيها اينچنين رفتار مي‌كند، آنها را محاكمه مي‌كند، اعمال او را به او نشان مي‌دهد. از او اقرار مي‌گيرد، همه اين صحنه‌هاي دنيا را نشانش مي‌دهد از او اقرار مي‌گيرد بدون اينكه كسي كه در كنار او ايستاده است باخبر باشد كه به او چه گفتند. اينها بدنشان نزديك هم است، كنار هم ايستاده‌اند. تك تك محاسبه مي‌شوند و تمام اعمال اين شخص به نام زيد را خدا نشانش مي‌دهد و از او اقرار مي‌گيرد بدون اينكه عمروي كه در كنار او ايستاده است بفهمد. خب چنين آدمي است.

آن دو روايتي كه مرحوم كليني(رضوان الله عليه) نقل كرده بسيار روايات پر محتواست، منتها ما بايد درست توجه كنيم كه نگوييم ـ معاذ‌الله ـ قيامت خواب است. فرمود: از سنخ منام است. آن دو روايت كه ما دهها بار هم اگر آن را نقل بكنيم باز جا دارد، اين است مرحوم فيض اينها را در كتاب البعث وافي نقل كرد. مرحوم كليني(رضوان الله عليه) اينها را نقل كرد. كه بشرهاي اولي خواب نمي‌ديدند. مي‌خوابيدند ولي خواب نمي‌ديدند. انبيا آنها را به مبدأ و معاد دعوت مي‌كردند آنها نمي‌پذيرفتند به انبيايشان مي‌گفتند اگر ما حرفهاي شما را گوش بدهيم چه مي‌شود؟ مي‌گفتند بعد از مرگ پاداشش را مي‌بينيد انكار اينها افزوده مي‌شود. مي‌گفتند بعد از مرگ كه خبري نيست انسان كه مي‌ميرد نابود مي‌شود؛ انكار آنها افزوده مي‌شود. تا خداوند رؤيا را نصيب بشر اولي كرد حالا اين بشر اولي از آدم به بعد است يا آن آدمهايي كه قبل از آدم بودند چون دارد ألف ألف آدم بود‌ اين جهان سخن از يك ميليارد ميليارد نيست. يك بيليارد بيليارد نيست. اين‌چنين نيست كه آدم بتواند با ارقام نجومي عمر جهان را مشخص كند. اين جرياني كه ماها زندگي مي‌كنيم محدود است ولي قبل از ما آدمي بود، آدمي بود و آدمي بود و آدمي. خب در بعضي از روايات دارد كه ما در هشتمين عالميم، هشتمين عالم، نسبت به عالم نسبت به آدم دارد الف الف آدم. خب معلوم نيست كه اين بشر اولي كدام سنخ از بشرها بودند به هر تقدير وقتي رؤيا را خداوند نصيب اينها كرد اينها به انبيايشان مراجعه كردند اين چيست كه ما در خواب مي‌بينيم؟ مي‌فرمودند اينها كه شما مي‌بينيد از سنخ همانهايي است كه ما به شما مي‌گوييم اينكه ما مي‌گوييم اگر آدم خوب بوديد پاداش مي‌بينيد يعني در چنين عالمي مي‌رويد نه در خواب ـ معاذ‌الله ـ يك واقعيت عيني خارجي است كه وزانش وزان نوم است وگرنه آن عالم، عالم يقظه و بيداري است و دنيا نسبت به او خواب است چنين عالمي است. پس معناي اينكه افراد با سرائر و اسرارشان ظاهر مي‌شوند اين نيست كه در جميع مواقف قيامت سرّ علن مي‌شود. شايد في الجمله باشد نه بالمله اين يك و اگر ثابت شد كه بالجمله است يعني اشخاص همين كه وارد صحنه قيامت شدند تا آن آخرين لحظه پنجاه هزار سال مكث در تمام اين مواقف اسرارشان علن است آيا بجميع مَن في المحشر علن است؟ يا للخواص علن است؟ به دليل آن روايتي كه مرحوم مجلسي(رضوان الله عليه) نقل كردند معلوم مي‌شود كه خدا اسرار همگان را براي همگان روشن نمي‌كند. خب بالأخره يك كسي گناه مي‌كرد ولي سعي مي‌كرد آبروي ديگران را حفظ بكند اين استحقاق آن را ندارد كه مهدور الستر بشود. اين تازيانه مي‌خورد اما در خفا به دليل اينكه گناه مي‌كرد اما در خفا. در علن او را شلاق نمي‌زنند. معلوم نيست همگان را در علن عذاب بكنند كه

پرسش: آن وقت حاج‌آقااين سخناني كه داشتيد ﴿يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِيَماهُمْ﴾ هر مجرمي اگر بخواهد شناخته بشود با سيما شناخته مي‌شود ...

پاسخ: البته محدود است.

خب پس اينكه فرمود ﴿وَعَلَي الأعْرَافِ رِجَالٌ يَعْرِفُونَ كُلاًّ بِسِيَماهُمْ﴾ نشان مي‌دهد كه سيماشناس همه مردم قيامت نيستند. گرچه ممكن است همگان با سرائرشان ظهور بكنند. اما نظير آن مثالهايي كه زده شده؛ اگر فرض كنيد بر اثر يك شكافي، يك انفجاري، يك زمين لرزه‌اي آنچه كه در دل خاك است بيرون بيايد بالأخره معدن‌شناس است كه اين رگه‌ها، اين رگه‌هاي سنگ و كوه را مي‌تواند بررسي كند كه اين خاك و اين سنگ چه معدني را مي‌تواند آينده تحويل بدهد. بعضي از امور است كه باطن است اگر هم ظاهر بشود سيماشناس مي‌شناسد آن‌كه درس معدن‌شناسي خوانده مي‌تواند از ظاهر زمين پي ببرد كه در فلان عمق از زمين چه چيزي وجود دارد حالا اگر علن شد يعني يك انفجاري يك زلزله‌اي يك زمين لرزه‌اي يك شكافي و مانند آن رخ داد كه آنچه كه در دل خاك است بيرون آمد كندوكاو كردند و بيرون آمد باز آن را معدن‌شناس مي‌داند چون در آنجا كه خود مومس يا طلا نيست كه يك خاكي است كه مي‌شود آن را طلا كرد يك فرد عادي كه كارگري دارد آن كه نمي‌داند اين چه خاكي است كه بنابراين نشانه داشتن يك مطلب است نشان‌شناس‌بودن مطلب ديگر است

مطلب بعدي آن است كه آنچه كه در روايات آمده است منظور اهل بيت(عليهم الصلاة و عليهم السلام) هستند اين بيان مصداق كامل است ممكن است ديگران به بركت اينها آنها هم وسمه‌شناس سيماشناس سمه‌شناس علامت‌شناس باشند اما به بركت اينها اين حصر ندارد آن روايات در صدد حصر نيست كه فقط اين خاندان مي‌شناسند اگر هم هست آن مرحله كمال سيماشناسي براي اينهاست ديگران هم به بركت اينها ممكن است سيماشناس باشند مطلب بعديآن است كه

‌پرسش ...

پاسخ: خب البته چون به بركت اينهاست قهراً كمال و تمام و اينها را ندارند

مطلب بعدي آن است كه تا كنون اين‌چنين گفته مي‌شد كه اين گفتگو و محاوره بين چهار گروه تدوين شده است يكي اصحاب جنت هستند يكي اصحاب نارند يكي رجال اعراف‌اند يكي هم آن اصحاب اعراف بلاتكليف تا كنون اين‌چنين معنا مي‌شد لكن اثبات اينكه ما يك اصحاب الجنه‌اي داريم غير از اين اصحاب الاعرافي بلاتكليف اين آسان نيست يعني شواهد روايي و ادله ديگر ثابت مي‌كند كه اينها چند گروه‌اند اگر يك عده بهشتيها هستند يك عده جهنميها هستند يك عده بلاتكليف‌اند كه بعداً به بهشت مي‌شوند يك عده رجال اعراف‌اند كه سيماشناسند اين چهار گروه را كاملاً مي‌شود از مجموعه آيات و روايات به دست آورد اما در اين بخشي كه سخن از اعراف و اصحاب اعراف است آيا چهار گروه‌اند يا سه گروه اگر ما بخواهيم بگوييم چهار گروه‌اند اثبات اين اصحاب اعراف بلاتكليف كار سخت است براي اينكه تا حال اين‌چنين معنا مي‌شد كه ﴿بَيْنِهِمَا﴾ يعني بين الجنة و النار يا بين اصحاب الجنة و النار ﴿حِجَاب﴾ كه ين ﴿حِجَاب﴾ همان اعراف است ﴿وَعَلَي الأعْرَافِ رِجَالٌ يَعْرِفُونَ كُلاًّ بِسِيَماهُمْ﴾ كه اين مردان بزرگ الهي‌اند اين يك گروه اين مردان بزرگ الهي كه سيماشناسند با ﴿أَصْحَابَ الْجَنَّةِ﴾ ندايي دارند اين ﴿أَصْحَابَ الْجَنَّةِ﴾ گروه دوم اين ﴿أَصْحَابَ الْجَنَّةِ﴾ اگر كساني باشند كه وارد بهشت شده باشند يا تكليفشان مشخص باشد آن ﴿أَهؤُلاَءِ الَّذِينَ أَقْسَمْتُمْ﴾ اين كجا پيدا شد اين ﴿هؤُلاَء﴾ اشاره به چيست تا حال كه سخني از آ‌نها به ميان نيامده بالأخره اسم اشاره مثل ضمير يك مشاراليهي مي‌طلبد اين ﴿أَهؤُلاَءِ الَّذِينَ أَقْسَمْتُمْ﴾ خطاب ﴿أَقْسَمْتُمْ﴾ مشخص است مخاطِب همين رجال اعراف هم مشخص است مخاطَب اصحاب النارند مشخص است مشار اليه چه كساني‌اند ﴿أَهؤُلاَءِ الَّذِينَ أَقْسَمْتُمْ﴾ اين ﴿هؤُلاَءِ﴾ چه كساني‌اند اين ﴿هؤُلاَءِ﴾ همان بلاتكليف‌اند خب اينها تا حال اسمي از آنها برده نشد كه الآن ما اشاره بكنيم اشاره يك مشارٌ اليه روشن مي‌طلبد چه اينكه ضمير غايب يك مرجع روشن مي‌طلبد ولي اگر بگوييم منظور از آن رجال اعراف مردان بزرگ الهي‌اند كه روايات آنها را تأييد كرده است به شهادت اينكه اينها سيماشناسند يك، قدرت حرف دارند دو، فرمان ورود بهشت مي‌دهند سه، اينها معلوم مي‌شود مردان ممتازند پس اين گروه اول و ﴿وَنَادَوا﴾ همين رجال اعراف ﴿أَصْحَابُ الْجَنَّةِ﴾ را اين اصحاب جنه يعني كساني كه شايستگي ورود بهشت را دارند بالقوة القريبة من الفعل وارد بهشت مي‌شوند اينها را مي‌شود گفت ﴿أَصْحَابُ الْجَنَّةِ﴾ لازم نيست كسي وارد بهشت بشود تا به او بگويد اين اصحاب جنت است چه اينكه ذات اقدس الهي فرشتگاني كه شأنيت تدبير جهنم را دارند مي‌فرمايد كه اينها اصحاب نارند يعني سرپرستان آتش‌اند ﴿وَمَا جَعَلْنَا أَصْحَابَ النَّارِ إِلاّ مَلاَئِكَةً﴾ اينها بعداً تدبير جهنم را به عهده مي‌گيرند يا شايد هم اكنون هم مدبرات جهنم باشند به هر تقدير مي‌شود كسي كه در آينده نزديك به بهشت مي‌رود به همان دليل كه به آنها مي‌گويند ﴿أَصْحَابُ الْمَيْمَنَة﴾[10] به همان دليل بگويند ﴿أَصْحَابُ الْجَنَّةِ﴾ مخصوصاً به اينكه محفوف به قرينه است فرمود ﴿وَنَادَوْا﴾ يعني اين رجال اعراف كه گروه اول‌اند ﴿أَصْحَابَ الْجَنَّةِ﴾ كه اين ﴿أَصْحَابَ الْجَنَّةِ﴾ چه گروهي‌اند رفتند يا آينده مي‌روند ﴿لَمْ يَدْخُلُوهَا﴾ نرفتند اما ﴿وَهُمْ يَطْمَعُونَ﴾ اين جا جاي لم است نه لما براي اينكه لما ممكن است اصلاً وارد نشوند نظير اينكه ﴿قَالَتِ الأعْرَابُ آمَنَّا﴾[11] ا قولوا نگوييد ما آمنا ﴿قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ﴾[12] و هنوز هم كه هنوز است ايمان وارد نشده و بعداً هم نشده يك عده البته بعد ايمان در قلبشان وارد شد اما يك عده اصلاً نشد اما اينكه فرمود ﴿لَمْ يَدْخُلُوهَا وَهُمْ يَطْمَعُونَ﴾ يعني نرفتند ولي مي‌روند چون اين طمع را خدا دارد در قيامت مي‌گويد اينكه امنيه نيست اينكه يأس نيست اين كلام مربوط به قيامت است فرمود اينها طمع دارند يعني امضاء كرده كه اينها طمعشان باطل نيست اگر بود؟ آن روز جهنمي در آن روز طمع بهشت ندارد چون اهل يأس است جايش مشخص مي‌شود اگر طمع مي‌داشت كه نمي‌گفت ما را برگردان دنيا ما تا آدم خوب بشويم خب پس اين ﴿أَصْحَابَ الْجَنَّةِ﴾ مي‌توانند اين گروه دوم كساني باشند كه آينده هنوز وارد بهشت نشدند آينده وارد بهشت مي‌شوند طمعشان هم مورد امضاست اينها مي‌تواند همان اصحاب اعراف باشند اينها كساني‌اند كه مي‌توانند مشاراليه ﴿أَهؤُلاَءِ﴾ باشند اگر ما چنين مشاراليهي قبلاً تهيه نكرده باشيم اين اشاره بعدي بدون مشاراليه مي‌ماند اينها چه كساني‌اند كجا هستند؟ اين ﴿هؤُلاَء﴾ اسمشان نيامده تا حالا خب پس گروه اول رجال اعراف‌اند گروه دوم اصحاب عراف‌اند يعني مؤمنيني هستند كه هنوز وارد بهشت نشدند ولي طمع بهشت دارند مردان الهي به اينها سلام مي‌كنند ولي اينها هنوز وارد بهشت نشدند اينها طمعشان با خوف همراه است در دنيا ﴿يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَطَمَعاً﴾[13] بودند در آخرت هم هنوز كه حساب به پايان نرسيده وارد بهشت نشدند اما طمع دارند همين گروه ﴿وَإِذَا صُرِفَتْ أَبْصَارُهُمْ تِلْقَاءَ أَصْحَابِ النَّارِ قَالُوا رَبَّنَا لاَتَجْعَلْنَا مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ﴾ همان حرف دنيايشان در آخرت ظهور مي‌كند اگر در دنيا طمع بهشت داشتند آن طمعشان در آخرت ظهور مي‌كند اگر در دنيا مي‌گفتند ﴿لاَتَجْعَلْنَا مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ﴾ در آخرت هم ظهور مي‌كند خب پس رجال اعراف گروه اول ﴿أَصْحَابَ الْجَنَّةِ﴾ كه هنوز در اعراف‌اند اما نه علي الاعراف‌اند زير مجموعه اعراف‌اند گروه دوم اصحاب النار كه فرمود ﴿وَإِذَا صُرِفَتْ أَبْصَارُهُمْ تِلْقَاءَ أَصْحَابِ النَّارِ﴾ گروه سوم آن‌گاه چون اين ضمائر به اين اصحاب اعراف كه همان اصحاب جنة است برمي‌گردد لذا اسم ظاهر آورد در آيهٴ 48 فرمود ﴿وَنَادَي أَصْحَابُ الأعْرَافِ رِجَالاً يَعْرِفُونَهُم بِسِيَماهُم﴾ اين ﴿يَعْرِفُونَهُم بِسِيَماهُم﴾ تكرار شد و اسم ظاهر هم آورده شده به دو دليل اسم ظاهر آورده شد به ضمير اكتفا نكرد نفرمود «و نادوا» طبق همان نكته‌اي كه در بحث ديروز اشاره شد منتها در بحث ديروز محتَمل اين بود كه اصحاب الجنة همان اصحاب بهشت مشخص باشند امروز اين احتمال تقويت مي‌شود كه اصحاب الجنة همان اصحاب اعرافي‌اند كه در آينده نزديك بهشت مي‌روند اين ضمائر خمسه به اين اصحاب الجنة برمي‌گردد چون ضمائر خمسه به اين اصحاب الجنة برمي‌گردد اگر مي‌فرمود «و نادوا» ضمير مي‌آورد احتمال داده مي‌شد كه اين ضمير به همين اصحاب الجنة برگردد در حالي كه منظور از اين منادي همان رجال اعراف‌اند لذا اسم ظاهر آورد فرمود ﴿وَنَادَي أَصْحَابُ الأعْرَافِ﴾ براي اينكه تخيل نشود كه اين اصحاب الاعرف همان اصحاب الاعراف معهود بلاتكليف‌اند فرمود اين اصحاب الاعرافي كه ﴿يَعْرِفُونَهُم بِسِيَماهُم﴾ اينها كا عارفان بهشت‌اند عارفان قيامت‌اند اعراف قيامت‌اند اهل معرفت‌اند نه آن اصحاب اعراف بلاتكليف لذا كلمه ﴿يَعْرِفُونَهُم بِسِيَماهُم﴾ را تكرار كرد با اينكه قبلاً چنين رجال را به عنوان ﴿يَعْرِفُونَ كُلاّ بِسِيَماهُمْ﴾ ستود و معرفي كرد خب پس منادي همين رجال سيماشناس‌اند اين رجال سيماشناس دوزخياني كه حالا در آستانه ورود به دوزخ‌اند اينها را با سيمايشان مي‌شناسند مي‌گويند ﴿مَاأَغْنَي عَنْكُمْ جَمْعُكُمْ وَمَا كُنْتُمْ تَسْتَكْبِرُونَ﴾ ديديد حالا داريد به طرف جهنم مي‌رويد و آنچه را كه در دنيا ذخيره كرده‌ايد ﴿يَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ﴾[14] بيخود بود ﴿جَمَعَ مَالاً وَعَدَّدَهُ﴾[15] بي‌جهت بود به اين كساني كه حالا اصحاب نارند و دوزخي‌اند و در آستانه ورود به دوزخ‌اند به اينها مي‌گويند ﴿أَهؤُلاَءِ﴾ يعني اصحاب الجنه‌اي كه حالا الان ما دستور ورود به بهشت را به اينها مي‌دهيم ﴿أَهؤُلاَءِ الَّذِينَ أَقْسَمْتُمْ﴾ شما سوگند ياد كرديد كه ﴿يَنَالُهُمُ اللّهُ بِرَحْمَتِه﴾ اين ضمير ﴿يَنَالُهُمْ﴾ به ﴿هؤُلاَءِ﴾ برمي‌گردد اين ضمير مرجع دارد اما اشاره مشاراليه ندارد تا كنون از اين افراد بلاتكليفي كه سرگردان‌اند و هنوز وضعشان مشخص نشد سخني به ميان نيامده پس اين اشاره به چه كسي برمي‌گردد اين نشان مي‌دهد كه آن اصحاب الجنة بايد همين كساني باشند كه در آينده نزديك به بهشت مي‌روند همينهايي هستند كه به فرمان رجال اعراف چنين خطابي به آنها داده مي‌شود كه ﴿ادْخُلُوا الْجَنَّةَ لاَخَوْفٌ عَلَيْكُمْ وَلاَأَنْتُمْ تَحْزَنُونَ﴾ اين در مي‌آيد

پرسش: اين بنابراين است كه ما قبول كنيم كه اصحاب الاعراف هميشه داخل در اعراف نمي‌مانند اگر بعضيهايش را احتمال بدهيم كه خلود در اعراف دارند ديگر.

پاسخ: نه چون در قيامت غير از نار و جنت خلود ديگري نيست، اگر خلود هست يا در بهشت هست يا در جهنم ما ديگر درباره اعراف آيه خلود نداريم كه

پرسش: ممكن است بعضي از كفار در همان حالت بينابيني بمانند ديگر؟

پاسخ: نه ديگر اگر مستضعف‌اند ﴿مُرْجَوْنَ لأَمْرِ اللّهِ﴾[16] ‌اند اگر كافري مستضعف فكري فرهنگي بود احكام دين به او نرسيد اين ﴿مُرْجَوْنَ لأَمْرِ اللّهِ﴾ است مورد عنايت الهي قرار مي‌گيرد و مانند آن آن‌كه مخلّد است يا بهشتي است در بهشت يا آن لجوج و لدود و عنود استكباري است در جهنم وگرنه اعراف جاي خلود نيست

پرسش: آيهٴ پنجاه مي‌فرمايد ﴿وَنَادَي أَصْحَابُ النَّارِ أَصْحَابَ الْجَنَّةِ أَنْ أَفِيضُوا عَلَيْنَا مِنَ الْمَاءِ﴾

پاسخ: خب حالا كه مستقر شدند از اين به بعد يك مكالمه‌اي بين اصحاب الجنة و اصحاب النار است تا برسيم به اينجا استقرار عمده آن است كه تا حال پنج گروه مطرح‌اند يا چهار گروه؟ چهار گروه مطرح‌اند يا سه گروه؟ ظاهرش سه گروه‌اند رجال اعراف‌اند يك، اصحاب اعراف‌اند كه «استوت حسناتهم وسيئاتهم» و هنوز تكليفشان روشن نيست كه روايات اينها را هم اصحاب اعراف مي‌داند دو، و اصحاب النار فعلاً سه گروه از اين سه چهار آيه استفاده مي‌شود اين رجال اعراف به اصحاب الجنه‌اي كه صلاحيت ورود بهشت را دارند سلام مي‌كنند اين يك، اين اصحاب الجنة‌اي كه آينده وارد مي‌شوند و فعلاً وارد نشدند اينها ﴿لَمْ يَدْخُلُوهَا﴾ يك ﴿وَهُمْ يَطْمَعُونَ﴾ دو ﴿وَإِذَا صُرِفَتْ أَبْصَارُهُمْ تِلْقَاءَ أَصْحَابِ النَّارِ﴾ سه ﴿قَالُوا رَبَّنَا لاَتَجْعَلْنَا مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ﴾ چهار اينها همه براي اين اصحاب الجنه‌اي است كه اصحاب اعراف‌اند آن‌گاه اين گفتگوي بين رجال اعراف با اين گروه كه تمام شد يعني موقتاً تمام شد گفتگوي رجال اعراف با اصحاب النار شروع مي‌شود كه توبيخ مي‌كنند دوتا حرف دارند با اينها يكي اينكه ﴿مَاأَغْنَي عَنْكُمْ جَمْعُكُمْ وَمَا كُنْتُمْ تَسْتَكْبِرُونَ﴾ يك يكي اينكه شما دربارهٴ اين محرومين و مستضعفين مي‌گفتيد اينها اهل خير نيستند ﴿أَهؤُلاَءِ الَّذِينَ أَقْسَمْتُمْ لاَيَنَالُهُمُ اللّهُ بِرَحْمَتِهِ﴾ حالا ببينيد چگونه اينها مشمول رحمت الهي‌اند ﴿ادْخُلُوا الْجَنَّةَ﴾ حالا كه اهل الجنة وارد جنت شدند اهل النار وارد نار شدند از آن به بعد يك گفتگويي بين اصحاب جنة و اصحاب نار هست يكي آن گفتگوي اولي بود كه آن قبلاً نقل شد يكي هم درخواست آب و رزقهاي ديگر است ﴿وَنَادَي أَصْحَابُ النَّارِ أَصْحَابَ الْجَنَّةِ أَنْ أَفِيضُوا عَلَيْنَا مِنَ الْمَاءِ أَوْ مِمَّا رَزَقَكُمُ اللّهُ﴾ كه اين منفصله مانعةالخلو است كه جمع را شايد و منظور از ﴿مِمَّا رَزَقَكُمُ اللّهُ﴾ اعم از مأكول و غير مأكول است ولي بايد افاضه بشود يعني آنچه را كه خدا به شما داد در درجه اول يك مقدار آب به ما بدهيد چون براي جهنمي از هر چيزي مهم‌تر آب است چون در حال حرارت از هر چيزي نافع‌تر آب است آن گاه ﴿أَوْ مِمَّا رَزَقَكُمُ اللّهُ﴾ اعم است از مأكولات و ملبوسات و مانند آن كه بهشتيها متنعم‌اند آنها پاسخ مي‌دهند كه ﴿إِنَّ اللّهَ حَرَّمَهُمَا عَلَي الْكَافِرِينَ﴾ خب پس معلوم مي‌شود با اينكه بين اينها حجاب هست گفتگو ممكن است ولي وصول ممكن نيست چنين حجابي هست اما حالا يكديگر را مي‌بينند يا نه از اين آيه برنمي‌آيد كه مي‌بينند از اين آيه گفتگو صدا را شنيدن برمي‌آيد در بخشهاي ديگر دارد كه يك مرد بهشتي به ديگر بهشتي‌ها مي‌گويد كه من رفيقي داشتم مرا مسخره مي‌كرد و مي‌گفت دين ارتجاع است و ديندار مرتجع است آيا از او خبر داريد يا نداريد به او گفته مي‌شود كه جهنم را نگاه كن ببين آيا هست يا نه ﴿فَاطَّلَعَ فَرَآهُ فِي سَوَاءِ الْجَحِيمِ﴾[17] اين بهشتي اشراف دارد بر دوزخ و دوزخي او را در دوزخ مي‌بيند اما آيا دوزخي مي‌تواند بهشتي را ببيند بايد دليل ديگر داشته باشيم چون خود ديدن يك نعمت است اينها ﴿عَن رَبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ﴾[18] كسي كه كور محشور مي‌شود فقط عذاب را مي‌بيند همينهايي كه خدا درباره آنها مي‌فرمايد كه ﴿وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَي﴾[19] و مي‌گويند ﴿رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمَي وَقَدْ كُنتُ بَصِيراً﴾[20] همين كورها مي‌گويند ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾[21] چه چيزي را ديديم بهشت را ديديم انبيا را ديديم اوليا را ديديم يا نه جهنم را ديديم و جهنميها را اينهايي كه كور محشور مي‌شوند كه بهشت‌بين نيستند اينها فقط جهنم مي‌بينند به همان دليل كه در دنيا مسجد و حسينه بود اينها را نمي‌ديدند مركز فساد را مي‌ديدند مردان الهي بودند اينها را نمي‌ديدند تبهكاران و بزهكاران را مي‌ديدند به همان دليل كه در دنيا مراكز رحمت و تربيت بود اينها نمي‌ديدند مردان الهي بود اينها را نمي‌ديدند مراكز فساد را مي‌ديدند تبهكاران را مي‌ديدند در قيامت هم نسبت به ديدن جهنم و جهنمي كاملاً بصيرند نسبت به مشاهده بهشت و بهشتيان اعماي‌اند ﴿كَلاّ إِنَّهُمْ عَن رَبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ﴾ خب بنابراين با اين بيانات فكر مي‌كنم به بعضي از اين سؤالها پاسخ داده مي‌شود كه چرا ﴿لَمْ﴾ فرمود و لما نفرمود و همچنين ضمير ﴿لَمْ يَدْخُلُوهَا وَهُمْ يَطْمَعُونَ﴾ حتماً بايد به ﴿أَصْحَابَ الْجَنَّةِ﴾ برگردد نه به مجموع اصحاب الجنة و اعرافيان براي اينكه گوينده اين ﴿لَمْ يَدْخُلُوهَا﴾ رجال اعراف باشد با خدا مناسب اين است كه ضمير به اين اصحاب الجنه‌اي كه اصحاب الاعراف‌اند برگردند چون اينها هنوز وارد نشدند به بركت فرمان رجال اعراف وارد مي‌شوند و اما اينكه ائمه(عليهم السلام) مصداق‌اند البته مصداق كامل اينها هستند ديگران هم اگر مصداق‌اند به بركت اينها از سيماشناسي برخوردارند و اما اينكه در قيامت افراد با سرائرشان ظاهر مي‌شوند بله ظاهر مي‌شوند اما دو مطلب است كه آيا في الجمله است يا بالجمله در جميع مواقف هست يا في الجمله و اگر در جميع مواقف است لجميع مَن في القيامه است يا لبعض آن رواياتي كه مي‌گويد ذات اقدس الهي بعضي افراد را مورد محاسبه قرار مي‌دهد و همه اعمال او را نشان مي‌دهد و از او اقرار مي‌گيرد بدون اينكه كسي كه كنار او ايستاده است بشنود و باخبر بشود معلوم مي‌شود اسرار همگان براي همگان روشن نيست حالا بعضي از سؤالات ديگر بماند براي نوبت بعد

«و الحمد لله رب العالمين»


[1] ـ معاني الأخبار، ص59.
[2] اعراف/سوره7، آیه44.
[3] حج/سوره22، آیه27.
[4] توبه/سوره9، آیه3.
[5] احزاب/سوره33، آیه53.
[6] طارق/سوره86، آیه9.
[7] صافات/سوره37، آیه24.
[8] الرحمن/سوره55، آیه39.
[9] الرحمن/سوره55، آیه41.
[10] بلد/سوره90، آیه18.
[11] حجرات/سوره49، آیه14.
[12] حجرات/سوره49، آیه14.
[13] سجده/سوره32، آیه16.
[14] همزه/سوره104، آیه3.
[15] همزه/سوره104، آیه2.
[16] توبه/سوره9، آیه106.
[17] صافات/سوره37، آیه55.
[18] مطففین/سوره83، آیه15.
[19] طه/سوره20، آیه124.
[20] طه/سوره20، آیه125.
[21] سجده/سوره32، آیه12.