درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

77/03/11

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/ سوره اعراف/ آیه 46 تا 51

 

﴿وَ بَيْنَهُما حِجابٌ وَ عَلَي اْلأَعْرافِ رِجالٌ يَعْرِفُونَ كُلاًّ بِسيماهُمْ وَ نادَوْا أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ لَمْ يَدْخُلُوها وَ هُمْ يَطْمَعُونَ﴾ ﴿وَ إِذا صُرِفَتْ أَبْصارُهُمْ تِلْقاءَ أَصْحابِ النّارِ قالُوا رَبَّنا لا تَجْعَلْنا مَعَ الْقَوْمِ الظّالِمينَ﴾ ﴿وَ ناديٰ أَصْحابُ اْلأَعْرافِ رِجالاً يَعْرِفُونَهُمْ بِسيماهُمْ قالُوا ما أَغْنى عَنْكُمْ جَمْعُكُمْ وَ ما كُنْتُمْ تَسْتَكْبِرُونَ﴾ ﴿أ هؤُلاءِ الَّذينَ أَقْسَمْتُمْ لا يَنالُهُمُ اللّهُ بِرَحْمَةٍ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ لا خَوْفٌ عَلَيْكُمْ وَ لا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ﴾ ﴿نادي أَصْحابُ النّارِ أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ أَفيضُوا عَلَيْنا مِنَ الْماءِ أَوْ مِمّا رَزَقَكُمُ اللّهُ قالُوا إِنَّ اللّهَ حَرَّمَهُما عَلَي الْكافِرينَ﴾ ﴿الَّذينَ اتَّخَذُوا دينَهُمْ لَهْوًا وَ لَعِبًا وَ غَرَّتْهُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا فَالْيَوْمَ نَنْساهُمْ كَما نَسُوا لِقاءَ يَوْمِهِمْ هذا وَ ما كانُوا بِآياتِنا يَجْحَدُونَ﴾

 

مطلبي كه در قرآن يك بار يا بيش از يك بار ذكر شد ولي به وفور ذكر نشد درك صحيح آن سخت است نياز به تدبر بيشتري دارد براي اينكه قرآن چون آياتش يكديگر را تفسير مي‌كنند اگر مطلبي چند جا تكرار بشود قهراً با جمع بندي اين مطالب بهتر و آسان‌تر مي‌شود به آن محتوا رسيد ولي اگر مطلب يك جا يا مثلاً يكي دوجا ذكر بشود و بطور وفور ذكر نشود براي نيل به آن محتوا تدبر بيشتري لازم است جريان تعليم اسماء از اين قبيل است ﴿وَعَلَّمَ آدَمَ الأسْماءَ﴾[1] چون يك بار ذ كر شد رسيدن به محتواي او صعب است آسان نيست جريان اعراف هم همين‌طور است اين حجابي كه بين الجنة و النار است يا بين اصحاب الجنة و اصحاب النار كم در قرآن ذكر شد آن ﴿فَضُرِبَ بَيْنَهُم بِسُورٍ لَهُ بَابٌ﴾[2] احتمالا همين حجاب باشد ولي بالاخره آن آيه سورهٴ «حديد» و اين آيه سورهٴ «اعراف» اينها نظير مطالب ديگري كه درباره تقوا يا در مسائل اخلاقي ديگر يا علم و قدرت خدا آمده است اينقدر به وفور نيست كه با تعاضد يكديگر در حل آن محتوا سهم موثري داشته باشند لذا بايد بيشتر تدبر كرد تا روشن بشود كه اين حجاب چيست در اين گونه از مواقع اقوال هم متعدد است و منشأ تعدد اقوال هم آن است كه آيات در اين زمينه كم است حجاب چيست؟ اعراف چيست؟ اصحاب اعراف كيانند؟ در اين امور اقوال فراوان است درباره اصحاب اعراف دوازده بلكه چهارده قول در مسئله است گرچه ممكن است اينها را به سه قول برگرداند ولي بالأخره چهارده قول در مسئله هست دربارهٴ اعراف هم اقوال متعددي است حالا گاهي بالأخره با تدبر كافي يك مطلب قابل عرضه‌اي تا حدودي انسان به آن مطمئن بشود برسيم ان‌شاء‌الله اين كه فرمود ﴿وَبَيْنَهُمَا حِجَابٌ وَعَلَي الأعْرَافِ رِجَالٌ﴾ چه در اين مطلب چه در مطالب ديگر ما اگر بخواهيم مطلبي را كه مربوط به دنياست از آيات قرآن كريم استنباط بكنيم يعني آياتي كه درباره دنيا سخن ‌گويد دركش خيلي سخت نيست براي اينكه ما با دنيا و فرهنگ دنيا و محاوره دنيا تا حدودي مأنوسيم ولي اگر خواست درباره آخرت مطلبي را بيان كند و ما خواستيم آن آياتي كه مربوط به آخرت است بفهميم چون از محاوره آخرت خيلي اطلاع عميقي نداريم نمي‌توانيم جريان آخرت را به دنيا بسنجيم زيرا بسياري از مسائل آخرت داراي نظام خاص خودش است اين كه جناب عبدو يا رشيد رضا در تفسير المنار خواستند بحثهاي مربوط به اعراف را مربوط به گفتگوي در قيامت را همتاي جريان دنيا قرار بدهند اين تام نيست يكي از شبهات و اشكالات المنار اين است كه اگر چنانچه ما عده‌اي را برابر رواياتي كه مثلاً گفتند عباس هست علي بن ابيطالب(سلام الله عليه) هست و ديگران‌اند اينهايي كه در صراط مستقرند و افرادي را هم مي‌شناسند ايشان نقد دارد به اينكه خب در اعراف رجالي هستند كه ﴿يَعْرِفُونَ كُلّاً بِسِيَماهُمْ﴾ چه حاجت كه در صراط يك چنين افرادي باشند يك وقت است انسان در روايت اشكال مي‌كند كه اين روايت از طريق صحيح نرسيده است كه مثلاً در صراط چه كساني هستند خب آن جاي بحثهاي رجالي است يك وقت است كه از نظر محتوايي مي‌خواهد سخن كسي را نقد كند اگر ما در مقام اثبات دليل قابل قبولي داشتيم روايت معتبري داشتيم كه در صراط وجود مبارك حضرت امير المؤمنين(سلام الله عليه) مستقر هستند و افرادي كه مي‌خواهند از صراط عبور بكنند آنها را مي‌شناسند كه اينها بالأخره مي‌روند يا مي‌افتند چون بر صراط ناچارند عبور بكنند و زيرش آتش است دو طرفش آتش است از اين صراط بايد بگذرند تا به بهشت برسند و اين صراط هم از مو باريكتر و از شمشير تيزتر است عده‌اي «كالبرق الخاطف»[3] از اين صراط مي‌گذرند عده‌اي «يمشي علي بطنه»‌اند عده‌اي «يمشي علي رجلين»‌اند عده‌اي «يمشي علي اربع»اند عده‌اي افتان و خيزان مي‌روند عده‌اي مي‌افتند و دستشان به صراط بسته است وصل است بالأخره از آتش نجات پيدا مي‌كنند مي‌آيند به صراط مي‌روند عده‌اي مي‌افتند و دسترسي به صراط ندارند اينهايي كه در مطلع صراط و مدخل صراطند مي‌دانند چه كسي مي‌افتد چه كسي مي‌رود چه كسي افتان و خيزان مي‌رود اگر ما يك روايت متبري داشتيم كه عده‌اي بر صراط اشراف دارند در صراط هستند ديگر اشكال صاحب المنار وارد نيست كه خب چون ﴿عَلَي الأعْرَافِ رِجَالٌ يَعْرِفُونَ كُلّاً بِسِيَماهُم﴾ چه حاجت كه علي الصراط هم رجال ﴿يَعْرِفُونَ كُلّاً بِسِيَماهُمْ﴾ اين چه حاجت ديگر به ما نمي‌رسد خب در قيامت خيلي از امور است كه در چند جا مطرح مي‌شود هم در صراط هم در عند الحساب هم عند الميزان هم عند تطاير الكتب هم عند انطاق جوارح اينها مي‌دانند انبيا هم مي‌شناسند اوليا هم مي‌شناسند معصومين مي‌شناسند ملائكه مي‌شناسند و فوق ذلك خود خدا هم مي‌شناسد حالا ما بگوييم چون خدا هم همه را مي‌شناسد نيازي به شناخت ملائكه نيست يا چون ملائكه مي‌شناسند نيازي به شناخت انبيا نيست يا چون انبيا مي‌شناسند نيازي به شناخت ائمه نيست يا چون ائمه مي‌شناسند نيازي به شناخت شاگردان مخصوص ائمه نيست اين را كه نمي‌شود گفت كه اگر يك دليل معتبري دلالت كرد بر اينكه بر صراط هم مرداني هستند كه ﴿يَعْرِفُونَ كُلّاً بِسِيَماهُمْ﴾ بايد قبول كرد نمي‌شود گفت چون در اعراف يك چنين كساني هستند نيازي به صراط نيست به دليل اينكه همه مواقف ياد شده براي تشخيص حق و باطل است در هيچ جا به يكي از چيزهاي ديگر اكتفا نمي‌شود

مطلب بعدي آن است كه اين كه فرمود ﴿وَ بَيْنَهُما حِجابٌ وَ عَلَي اْلأَعْرافِ رِجالٌ يَعْرِفُونَ كُلاًّ بِسيماهُمْ﴾ اين رجال با اصحاب جنت گفتگويي دارند ﴿وَنَادَوا أَصْحَابَ الْجَنَّةِ﴾ اينجا ضمير آورد چون معلوم است كه ضمير جمع هم در ﴿نَادُوا﴾ به اصحاب ا عراف به همين رجال اعراف برمي‌گردد ﴿وَ عَلَي اْلأَعْرافِ رِجالٌ﴾ كه ﴿يَعْرِفُونَ كُلاًّ بِسيماهُمْ وَ نادَوْا﴾ يعني اين رجال اعراف ﴿نادوا أَصْحابَ الْجَنَّةِ﴾ را ﴿أَنْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ﴾ تا اينجا روشن است اما از آن به بعد اقوال متعدد است كه اين ضمير ﴿لَمْ يَدْخُلُوهَا﴾ و ضمير ﴿و هم يطعمون﴾ به چه كسي برمي‌گردد؟ آيا ﴿لَمْ يَدْخُلُوهَا﴾ ضمير به ﴿أَصْحَابُ الْجَنَّةِ﴾ برمي‌گردد يا ضمير به ﴿رِجَالٌ﴾ برمي‌گردد و همچنين ضمير ﴿وَهُمْ يَطْمَعُونَ﴾ به رجال اعراف برمي‌گردد يا به اصحاب جنة برمي‌گردد عده‌اي گفتند به اينكه اين دوتا ضمير به ﴿أَصْحَابُ الْجَنَّة﴾ برمي‌گردند اصحاب جنة هنوز وارد بهشت نشدند ولي طمع و اميد بهشت دارند در چنين فضايي رجال اعراف به اينها سلام مي‌كنند و به آنها ندا مي‌دهند ﴿وَ نادَوْا أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ﴾ يعني رجال اعراف با كساني كه در آينده نزديك به بهشت مي‌روند با آنها گفتگو مي‌كنند و به آنها سلام مي‌كنند آنها هنوز وارد نشده‌اند اما طمع بهشت را دارند چرا طمع دارند و جزم ندارند براي اينكه آن صحنه قيامت را كه مي‌بينند خيليها هراسناكند چون آنجا جز اخلاص چيزي را قبول نمي‌كنند و آن هم كه گوهر ناياب است اخلاص است براي اينكه يك عالمي است سراسر معصوم و طاهر يعني بهشت و هيچ غضب در آنجا نيست چه اين كه جهنم هم سراسر غضب است هيچ رحمت در آن نيست اين بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) در نهج‌البلاغه كه آمده است از جهنم چنين ياد مي‌كند «دار ليس فيها رحمة»[4] اين نكره در سياق نفي هرگونه رحمتي را از جهنم نفي مي‌كند هيچ رحمتي در او نيست در مقابل بهشتي است كه ﴿لا لَغْوٌ فِيهَا وَلاَ تَأْثِيمٌ﴾[5] اين هم نفي جنس است خب يك جهاني كه يك نشئه‌اي كه يك داري كه سراسر عصمت است افراد مي‌خواهند آنجا بروند خب تا طاهر محض نشدند كه آنجا راه پيدا نمي‌كنند يا انسان بايد سرمايه اخلاص را اينجا ببرد يا آنجا بايد آنقدر معطل بشود تا خالص بشود بالأخره «و اخر من يشفع ارحم الراحمين» كه ﴿نَزَعْنَا مَا فِي صُدُورِهِم مِنْ غِلّ﴾[6] آن وقت به اينها مي‌گويند شايسته بهشت هستي لذا اين گروه هنوز وارد بهشت نشده‌اند اما طمع دارند و اميد دارند پس اين دوتا ضمير ﴿لَمْ يَدْخُلُوهَا وَهُمْ يَطْمَعُونَ﴾ هم ضمير ﴿لَمْ يَدْخلوا﴾ هم ضمير ﴿هم﴾ و ﴿يَطْمَعُونَ﴾ همه اين ضمائر به اين ﴿أَصْحَابَ الْجَنَّةِ﴾ برمي‌گردد كه يكي از احتمالات است

احتمال ديگر كه قبلاً هم مطرح بود اين است كه اين رجالي كه بر اعراف مستقر هستند براي اينكه ساقي القوم آخرهم اينها كه مسئولين اممند اينها هستند تا اينكه امتهايشان را به بهشت بفرستند بعد خودشان وارد بشوند اين روي همان معنايي بود كه قبلاً گذشت يعني اينها اميد دارند طمع دارند كه وارد بهشت بشوند نظير آنچه كه خليل حق فرمود ﴿وَالَّذِي أَطْمَعُ أَن يَغْفِرَ لِي خَطِيئَتِي يَوْمَ الدِّينِ﴾[7] با اينكه از خدا مسئلت كرد﴿وَاجْعَلْنِي مِن وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِيمِ﴾[8] اينها طمع بهشت را دارند و اين طمع هم محمود و ممدوح است براي اينكه خداوند از چنين افرادي به نيكي ياد كرد كه ﴿يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَطَمَعاً﴾[9] پس دوتا احتمال در اين زمينه‌ها هست و همچنين ﴿وَإِذَا صُرِفَتْ أَبْصَارُهُمْ تِلْقَاءَ أَصْحَابِ النَّارِ﴾ آن دوتا ضمير ﴿لَمْ يَدْخُلُوهَا وَهُمْ يَطْمَعُونَ﴾ اگر به رجال اعراف برگشت اين ضمير ﴿وَإِذَا صُرِفَتْ أَبْصَارُهُمْ﴾ هم به رجال اعراف برمي‌گردد اگر آن دو يا سه ضمير به ﴿أَصْحَابُ الْجَنَّةِ﴾ برگشت كه هنوز آنها وارد بهشت نشده‌اند اما طمع دارند اين ضمير ﴿صُرِفَتْ أَبْصَارُهُمْ﴾ هم به اين ﴿أَصْحَابَ الْجَنَّةِ﴾ برمي‌گردد اين بهشتيهايي كه هنوز وارد بهشت نشده‌اند ولي به هر تقدير چه اين ضمير اصحاب ﴿صُرِفَتْ أَبْصَارُهُمْ﴾ به رجال اعراف برگردد چه به ﴿أَصْحَابُ الْجَنَّةِ﴾‌اي برگردد كه هنوز وارد نشده‌اند اين محتوا مشترك است كه اينها نمي‌خواهند جهنم را ببينند ولي گاهي چشمشان مي‌افتد يك عده هستند كه نه، مي‌خواهند ببينند نه، چشمشان مي‌افتد. درباره مردان الهي كه از اولياي خاصند در سورهٴ مباركهٴ «انبياء» از آنها به عظمت ياد شد اينها اصلاً نه گوش مي‌دهند به آن خروش جهنم، نه به گوششان مي‌رسد عده‌اي مجبورند گوش بدهند عده‌اي ولو گوش نمي‌دهند ولي بالأخره به گوششان مي‌رسد عده‌اي هم ﴿لاَ يَسْمَعُونَ حَسِيسَهَا﴾، ﴿لاَ يَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الأكْبَرُ﴾[10] اصلاً گوش نمي‌دهند به گوششان نمي‌رسد اين گروه اگر چشمشان بيتفد چون هنوز وارد بهشت نشدند نمي‌خواهند جهنم را ببينند ولي اگر چشمان بيفتد مي‌گويند خدايا ما را با ظالمين محشور نكند وقتي چشمشان به جهنم بيفتد ظالمين را در جهنم مي‌بيند ديگر ﴿وَ إِذا صُرِفَتْ أَبْصارُهُمْ تِلْقاءَ أَصْحابِ النّارِ قالُوا رَبَّنا لا تَجْعَلْنا مَعَ الْقَوْمِ الظّالِمينَ﴾ اين ﴿رَبَّنَا﴾ گفتنشان هم يك نحوه التذاذ است عبادت نيست دعا نيست محصول عبادت ست در دنيا اين دعاها را داشتند كه ﴿وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ﴾[11] ﴿قِنَا﴾ يعني حفظ بكن ما را از عذاب خودش آنجا هم مي‌گويند ﴿وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ﴾ و ﴿لاَتَجْعَلْنَا مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ﴾ اينجا ديگر دعاي عبادي باشد كه به عنوان مستحب ذكر بكنند و ثوابي ببرند اينچنين نيست خب پس در مرجع ضمير ﴿أَبْصَارِهِمْ﴾ دو قول است كه آيا ﴿أَبْصَارِهِم﴾ به رجال اعراف برمي‌گردد يا به ﴿أَصْحَابَ الْجَنَّةِ﴾ نظير مرجع ضمير ﴿لَمْ يَدْخُلُوهَا وَهُمْ يَطْمَعُونَ﴾ كه دو قول بود ولي به هر تقدير چه به رجال اعراف برگردد چه به ﴿أَصْحَابَ الْجَنَّةِ﴾ برگردد يا چه به آن گروه سومي كه اصحاب اعرافند و بلا تكليفند به آنها هم برگردد گرچه نام آنها هنوز نيامده پيام مشتركش اين است كه اينها از ذات اقدس الهي مسئلت مي‌كنند كه اينها را با ظالمين محشور نكند بعد فرمود ﴿وَ نادي أَصْحابُ اْلأَعْرافِ رِجالاً يَعْرِفُونَهُمْ بِسيماهُمْ﴾ اينجا باز اسم ظاهر آورد به ضمير اكتفا نكرد نفرمود «و نادوا» اين كه نفرمود «و نادوا» براي آن است كه اين ضميرها چهارگانه‌اي كه در اين وسط ياد شده است پنج گانه پنج تا ضميري كه در اينجا آمده است اينها به آن اصحاب اعراب بعد به رجال ا عراف برنمي‌گردد اگر اين ضماير خمسه به آن رجال اعراف برمي‌گشت ديگر نيازي به اسم ظاهر نبود در اينجاهم مي‌فرمود «و نادوا» چه اينكه در بالا هم فرمود ﴿وَنَادَوا﴾ يعني رجال ا عراف منادي‌اند در آيهٴ 46 فرمود ﴿و عَلَي اْلأَعْرافِ رِجالٌ يَعْرِفُونَ كُلاًّ بِسيماهُمْ وَ نادَوْا﴾ چون آن رجال اعراف اسم ظاهر آورده شد ضمير ﴿يَعْرِفُونَ﴾ به آنها برمي‌گردد ضمير ﴿نَادُوا﴾ هم به آنها برمي‌گردد چون ضمير ﴿نَادُوا﴾ مرجعش مشخص بود لذا اسم ظاهر نياورد و به ضمير اكتفا كرد ولي از آن به بعد كه فرمود ﴿وَ نادَوْا أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ﴾ مخاطب ﴿كَمْ﴾ كه ﴿أَصْحَابَ الْجَنَّةِ﴾اند اين ضمير ﴿لَمْ يَدْخُلُوهَا﴾ محتمل است به همان اصحاب جنت برگردد يك ضمير ﴿هُمُ﴾ به اصحاب جنت برگدد دو ضمير ﴿يَطْمَعُونَ﴾ به ﴿أَصْحَابَ الْجَنَّةِ﴾ برگردد سه ﴿إِذَا صُرِفَتْ أَبْصَارُهُم﴾ ضمير ﴿هُمْ﴾ به ﴿أَصْحَابَ الْجَنَّةِ﴾ برگردد چهار ﴿قَالُوا﴾ ضمير ﴿هُمُ﴾ به ﴿أَصْحَابُ الْجَنَّة﴾ برمي‌گردد پنج اين پنج ضمير وقتي به ﴿أَصْحَابُ الْجَنَّة﴾ برگشت ديگر رابطه گسيخته مي‌شود اگر در آيهٴ 48 بخواهد بفرمايد «و نادوا» اين «نادوا» به رجال اعراف برگردد آن وقت با اين كه پنج تا ضمير در اين وسط به ﴿أَصْحَابِ الْجَنَّةِ﴾ برگشت مشتبه مي‌شود اگر در آيهٴ 46 فرمود ﴿وَنَادَوْا﴾ يعني رجال اعراف ندا دادند آنجا معلوم است كه ضمير به رجال اعراف برمي‌گردد اكنون كه پنج ضمير محتمل است به ﴿أَصْحَابَ الْجَنَّةِ﴾ برگردد نه به رجال اعراف لذا در آيهٴ 48 به اسم ظاهر آورد نه به ضمير نفرمود «و نادوا» بلكه فرمود ﴿وَنَادَي أَصْحَابُ الأعْرَافِ﴾ يعني همان رجال اعرافي كه در آيهٴ 46 منادي بودند و از آنها به ضمير ياد شد گفتيم﴿وَنَادَوْا﴾ همان گروه اينجا يك نداي ديگري دارند منتها مناسب اين بود كه بفرمايد «و نادوا» اما چون در وسط پنج ضمير به ﴿أَصْحَابُ الْجَنَّةِ﴾ برمي‌گردد اگر در اينجا مي‌فرمود «و نادوا» ممكن بود اين ضمير هم مانند ضماير خمسه به ﴿أَصْحَابُ الْجَنَّةِ﴾ برگردد لذا اسم ظاهر آورد فرمود ﴿وَ نادي أَصْحابُ اْلأَعْرافِ رِجالاً يَعْرِفُونَهُمْ بِسيماهُمْ﴾

پرسش: ... لم يدخلوها به اصحاب النار بخورد چه اينها در دنيا ... بهشت نشده‌اند در حالي كه اميد داشتند كه با اعمالشان وارد بهشت بشوند.

پاسخ: نه ديگر ﴿أَصْحَابُ النَّارِ﴾ كه طمع بهشت ندارند اصحاب النار كه منكر نارند براي اينكه اصحاب النار را ملاحظه بفرماييد فرمود ﴿إِنَّ اللّهَ حَرَّمَهُمَا عَلَي الْكَافِرِينَ﴾

پرسش: مي‌گويند سلام بر شما وارد بهشت بشويد ... داخل بهشت نشدند در حالي كه طمع داشتند وارد بشوند...

پاسخ: اين گروهي كه رجال اعراف به آنها مي‌گويند وارد بهشت بشويد آن در آيهٴ 49 است كه آن كساني‌اند كه يا مستضعف‌اند يا كساني‌اند كه حسنات و سيئاتشان همتاي هم است كه ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَيِّئاً﴾ كه بعد مي‌آيد الان هنوز نامي از آنها به ميان نيامده الان اين ﴿أَصْحَابَ الْجَنَّةِ﴾ مطرح است و رجال اعراف چون رجال اعراف به اصحاب الجنة ندا كردند ندايشان مشخص شد كه سلام كردند ﴿أَن سَلاَمٌ عَلَيْكُمْ﴾ اما ندايي كه بهشتيها با يكديگر دارند رجال اعراف هم با ﴿أَصْحَابَ الْجَنَّةِ﴾ دارند اما حالا اين ﴿أَصْحَابَ الْجَنَّةِ﴾ وارد بهشت شدند يا نشدند اين دوتا احتمال است

... همان كساني هستند كه واسط بين دو دسته هستند يعرفون كلا بسيماهم ... ان سلام عليكم

پرسش ...

پاسخ: خب يعني ضمير ﴿لَمْ يَدْخُلُوهَا وَهُمْ يَطْمَعُونَ﴾ به اصحاب الجنة برمي‌گردد.

پرسش ...

پاسخ: اصحاب النار نداريم ما چون رجال اعراف همه را با علامتها مي‌شناسند اين اصل اول چون همه را با علامت مي‌شناسند در همان صحنه قيامت به آن اصحاب الجنة روي علامتي كه دارند سلام مي‌كنند در حالي كه اين اصحاب الجنة هنوز وارد بهشت نشده‌اند و باز روي آن علامت شناسي كه رجال اعراف دارند رو مي‌كنند به اصحاب النار مي‌گويند كه ﴿ما أَغْنى عَنْكُمْ جَمْعُكُمْ وَ ما كُنْتُمْ تَسْتَكْبِرُونَ﴾ اين رجال اعراف همه را با علامت مي‌شناسند بهشتيها را با علامت مي‌شناسند با آنها يك نداي مسالمت‌آميز دارند كه ﴿أَن سَلاَمٌ عَلَيْكُمْ﴾ با دوزخيان يك نداي توبيخ آميز دارند مي‌گويند ﴿ما أَغْنى عَنْكُمْ جَمْعُكُمْ وَ ما كُنْتُمْ تَسْتَكْبِرُونَ﴾ نسبت به آن گروهي هم كه بلا تكليف‌اند به اذن خدا فرمان ورود بهشت مي‌دهند هنوز كسي وارد بهشت نشده است در صحنه قيامت است چون اگر كسي بهشتيها بهشت رفته باشند جهنميها به جهنم رفته باشند كه ديگر آنها را لازم نيست كه ما به علامت بشناسيم هر كسي بهشتي است بهشت رفته جهنمي است جهنم رفته جهنميها را بعد از جهنم و بهشتيها را بعد از بهشت رفتن شناختن كار آساني است قبل از ورود در دوزخ و نار شناختن كار آساني نيست و اينها را هم با سيما مي‌شناسند سيما هم كه در چهره‌هاي آنهاست يك علم عادي نيست آنجا نوشته نيست كه اين شخص چكاره بود كه بعضي از افراد به چهره‌هاي خاص به علامتهاي مخصوص در مي‌آيند آنگاه آنها مي‌فهمند كه اين شخص مثلاً مومن يا منافق بود معصيت كار بود معصيتش هم تهمت بود غيبت بود دروغ بود چه بود هر كاري يك نشانه‌اي دارد اينهايي كه به آن بلندي قرار دارند بين اصحاب النار و اصحاب الجنة بين بهشت و جهنم يك حجاب است روي آن بلنداي حجاب يك مردان خاصي‌اند كه آنها چون در مقام رفيع‌اند همه را با علامتها مي‌شناسند رو مي‌كنند به كساني كه علامت سعادت دارند مي‌گويند ﴿سَلامٌ عَلَيْكُم﴾ رو مي‌كند به كساني كه علامت شقاوت دارند مي‌گويند ﴿ما أَغْنى عَنْكُمْ جَمْعُكُمْ وَ ما كُنْتُمْ تَسْتَكْبِرُونَ﴾ رو مي‌كنند به افراد بلا تكليف مي‌فرمايند كه ﴿ادْخُلُوا الْجَنَّةَ﴾ اينها فرمانروايان صحنه قيامتند خب

‌پرسش ...

پاسخ: اصحاب الجنه سيمايي دارند اصحاب النار هم سيمايي دارند كه رجال اعراف اينها را مي‌شناسند آن رجال اعراف در دنيا هم اينها را مي‌ شناسند مرحوم كليني(رضوان الله عليه) نقل كرد كه كسي آمده وجود مبارك حضرت اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) عرض كرد من جزء محبين شمايم ديد حضرت اعتنا نمي‌كند بار دوم گفت ديد حضرت اعتنا نمي‌كند بار سوم عرض كرد من جزء محبين شمايم شيعيان شمايم دوستان شمايم فرمود نيستي عرض كرد چطور نيستم فرمود در آن عالم، ارواح دوستان ما را به ما نشان دادند ما شما را نديديم خب اين يك چنين علمي است اين كه ديگر علم مدرسه و حوزه نيست كه اين كه علامتهاي قراردادي نيست كه اينها مي‌شناسند افراد را فرمود آنجا وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) بعد از جريان صفين بيست سال قبل از كربلا بيست سال قبل از جريان كربلا وقتي از صفين عبور مي‌كردند از اسب پياده شدند و مقداري آن خاك را گرفتند بو كردند فرمودند «ههٰنا» «ههُنا» همينجاست همينجاست عرض كردند چيست فرمود يك عدهاي بعد از جريانهايي مي‌آيند اينجا اينها عاشقان الهي‌اند اينجا مصارعشان هست و اينها بعد يك كسي در آن صحنه بود و آمد به همسرش گفت كه مولاي تو خب مي‌دانست همسرش شيعه علي بن ابيطالب است يك چنين حرفي زده خواست نپذيرد گفت مولاي من هرچه بگويد حق است و همين‌طور هم خواهد بود بعد مرحوم كاشف الغطا(رضوان الله عليه) در كتاب شريف كشف الغطاء در معجزات حضرت امير(سلام الله عليه) نقل مي‌كند كه وجود مبارك امير المومنين در بالاي منبر مسجد كوفه داشتند موعظه مي‌كردند سخنراني مي‌كردند كسي آمده گفته كه معاويه مثلاً مرده يا فلان كس مرده خواستند بيازمايند البته جاسوسي بود از شام آمده بود كه بالأخره معاويه مي‌خواست بفهمد كه قبل از حضرت امير مي‌ميرد يا بعد از حضرت چون گفت چاره غير از اين نيست بعد خبر آوردند هي خبر آوردند كه مثلاً معاويه در شام مرد ديدند حضرت اعتنا نمي‌كند بعد گفتند نه فلان كس گفته فلان كس گفته فرمود نه او نمرده است و نمي‌ميرد مگر اينكه خروج مي‌كند و از همين در مسجد كوفه وارد مي‌شود در همين مسجد و پرچمش هم به دست فلان كس است كه پاي منبر حضرت نشسته بود فرمود مبادا اين كار را بكني ولي مي‌كني تو اين كار را نكني ‌ها! ولي مي‌كني او نمرده و نمي‌ميرد تا مثلاً فتنه‌اي به پا كند و از همين در مسجد كوفه وارد بشود خب اين چنين علمي اين كه ديگر به علامتهاي عادي نيست كه كسي بگويد ديگران را هم در صحنه قيامت بشناسند كه اين علم است خب شما اين حرفها را كه نمي‌توانيد در تفسير المنار پيدا كنيد كه البته او كه اين معارف را ندارد گرفتار ديگري است خب ناچار است اينها را انكار بكند ولايت يك حساب ديگر است اعجاز يك حساب ديگر است علم غيب يك حساب ديگر است آن كه در خانه اهل بيت نرفت اين چيزها برايش قابل درك نيست كه غرض آن است كه آن رجال الهي همه را در صحنه‌اي كه ﴿إِنَّ الأوَّلِينَ وَالآخِرِين ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَي مِيقَاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾[12] مي‌شناسند خب همان كسي كه ﴿قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَي اللّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُون﴾[13] اين كه همه اعمال را صبح و شام به اينها عرضه مي‌كنند به اينها نشان مي‌دهند خب مي‌شناسند ديگر هر كس را با نشانه‌هاي خاص خودش مي‌شناسند خب حالا اينكه يك مكان بلندي نيست كه مثلاً دو متر فاصله داشته باشد اين مكانت عليا است كه ﴿وَرَفَعْنَاهُ مَكَاناً عَلِيّاً﴾[14] ﴿وَعَلَي الأعْرَافِ رِجَالٌ﴾ وگرنه زمين كه بساطش برچيده شد ﴿وَالأرْضُ جَمِيعاً قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ﴾[15] آسمانها كه ﴿وَالْسَّمَاوَاتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ﴾ يك قله‌اي نيست كه كسي بالاي قله برود يا ماذنه‌اي است كه بالاي ماذنه برود كه اين ﴿رَفَعْنَاهُ مَكَاناً عَلِيّا﴾ است يك مكانت علياست كسي كه در آن مكانت عليا مستقر است همه را با نشانه‌ها مي‌شناسد آن گاه نسبت به سه گروه سه فرمان مي‌دهد سه گونه حرف مي‌زند با ﴿أَصْحَابَ الْجَنَّةِ﴾ كه ﴿لَمْ يَدْخُلُوهَا وَهُمْ يَطْمَعُونَ﴾ نسبت به آنها سلام مي‌كند به اصحاب النار خطاب مي‌كند ﴿ما أَغْنى عَنْكُمْ جَمْعُكُمْ وَ ما كُنْتُمْ تَسْتَكْبِرُونَ﴾[16] به افراد بلا تكليف كه كساني كه ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَيِّئاً﴾[17] كه «استوت حسناتهم و سيئاتهم» شفاعت مي‌كنند به اذن الله مي‌گويند ﴿ادْخُلُوا الْجَنَّةَ لاَخَوْفٌ عَلَيْكُمْ وَلاَأَنْتُمْ تَحْزَنُونَ﴾ اين يك چنين برنامه است خب

‌پرسش ...

پاسخ: اين سه طايفه با آن سه طايفه فرق مي‌كند آنجا مقربين‌اند و اصحاب ميمنت‌اند و اصحاب الشمال اينجا يك عده اصحاب الشمالند بقيه اصحاب الميمنة‌اند ممكن است در بينشان مقربين هم باشند

‌پرسش ...

پاسخ: ممكن است مقربين باشند اما مشخص نمي‌كند كه اينها جزء مقربين‌اند يا جزء ابرارند

پرسش ...

پاسخ: آيه 48 كه فرمود ﴿وَ نادي أَصْحابُ اْلأَعْرافِ رِجالاً﴾ كه به اسم ظاهر آورد سرش همين است كه چون ضمائر خمسه در اين بين به اصحاب الجنة محتمل است برگردد لذا درباره اصحاب اعراف در آيهٴ 48 اسم ظاهر ذكر كرد فرمود ﴿وَ نادي أَصْحابُ اْلأَعْرافِ رِجالاً يَعْرِفُونَهُمْ بِسيماهُمْ﴾ كه اين رجال منظور رجال اصحاب النارند كه فرمود ﴿قالُوا ما أَغْنى عَنْكُمْ جَمْعُكُمْ وَ ما كُنْتُمْ تَسْتَكْبِرُونَ﴾ بعد به همين رجالي كه اينها را با سيما و علامت مي‌شناسند كه اينها اصحاب النارند مي‌فرمايند كه شماها نبوديد كه در دنيا نسبت به اين طبقه محروم داوري مي‌كرديد مي‌گفتيد اينها اهل خير و سعادت نيستند مي‌گفتيد قيامتي نيست اگر هم باشد اگر ما منقلبي داشته باشيم آنجا برگرديم مثل دنيا بهره خاص از خدا مي‌بريم ﴿أَ هؤُلاءِ الَّذينَ أَقْسَمْتُمْ لا يَنالُهُمُ اللّهُ بِرَحْمَةٍ﴾ شما بوديد كه به ضرس قاطع مي‌گفتيد كه هرگز رحمت خدا شامل حال اينها نمي‌شود حالا ببينيد ادخلوا الجنة اين ادخلوا را به ﴿هؤُلاَءِ﴾ برمي‌گرداند مخاطب ﴿أَقْسَمْتُمْ﴾ همان اصحاب النارند همان ﴿ما أَغْنى عَنْكُمْ جَمْعُكُمْ وَ ما كُنْتُمْ تَسْتَكْبِرُونَ﴾ آن ضمير خطاب ﴿كَمْ﴾ ﴿جَمْعُكُمْ﴾ ﴿وَمَا كُنْتُمْ﴾ ﴿وَ مٰا تَسْتَكْبِرُونَ﴾ آن ضماير چهارگانه مخاطب به خطاب است كه منظور همان اصحاب النارند اين رجال اعراف به اين اصحاب النار كه آن ضمائر چهارگانه به آنها برمي‌گردد مي‌فرمايند ﴿أَقْسَمْتُم﴾ شما به صورت ضرس قاطع مي‌گفتيد ﴿هؤُلاَءِ﴾ يعني اين گروه مستضعف محروم اينها در دسترس خير خدا نيستند ﴿أَهؤُلاءِ الَّذينَ أَقْسَمْتُمْ لا يَنالُهُمُ اللّهُ بِرَحْمَةٍ﴾ حالا ببينيد اينها چگونه وارد بهشت مي‌شوند شما واردجهنم ادخلوا اين ﴿ادْخُلُو﴾ ضمير خطابش به ﴿هؤُلاَءِ﴾ برمي‌گردد نه به آن جايي كه چهارتا ضمير خطاب برمي‌گردد ﴿أَهؤُلاءِ الَّذينَ أَقْسَمْتُمْ لا يَنالُهُمُ اللّهُ بِرَحْمَةٍ﴾ شما خيلي با ضرس قاطع مي‌گفتيد مي‌گفتيد نه تنها اينها دسترسي به رحمت خدا ندارند رحمت خدا با وسعتي كه دارد به اينها نمي‌رسد در اين دعاها به ما آموختند بگوييم خدايا اگر دست ما به رحمت تو نمي‌رسد رحمت تو اوسع از آن است كه ما را فراموش كند به دست ما مي‌رسد اگر گناه ما زياد است رحمت تو اوسع از گناه ماست و اگر دست ما به رحمت تو نمي‌رسد رحمت تو به ما مي‌رسد اين طبقه اشقيا درباره محرومين چنين داوري باطل داشتند مي‌گفتند نه تنها اينها دسترسي به رحمت ندارند بلكه رحمت خدا با سعه‌اي كه دارد به اينها نمي‌رسد آنگاه رجال اعراف به اين مستكبران مي‌گفتند كه شما بوديد كه با ضرس قاطع مي‌گفتيد كه رحمت خدا با سعه‌اي كه دارد به اينها نمي‌رسد حالا ببينيد چگونه مي‌رسد ﴿ادْخُلُوا الْجَنَّةَ﴾

‌پرسش ...

پاسخ: چون ﴿أَ هؤُلاءِ الَّذينَ أَقْسَمْتُمْ لا يَنالُهُمُ اللّهُ بِرَحْمَةٍ﴾ اين با غير از ﴿وَهُمْ يَطْمَعُونَ﴾ است يطمعوني كه خدا در اينجا مي‌گويد همه‌اش آن را امضا مي‌كند و قرآن مي‌فرمايد اينها اصحاب الجنه‌اند

‌پرسش ...

پاسخ خب چگونه اصحاب الجنة‌اند

‌پرسش ...

پاسخ: نه؛ چگونه اينها اصحاب الجنه‌اند؟

‌پرسش ...

پاسخ: معلوم مي‌شود كه امضا شده است كه اينها وارد بهشت بشوند اينها حسناتشان بر سيئاتشان ترجيح داده شد اصحاب الميمنة‌اند يا بالأخره تاكنون مشمول شفاعت شدند و بالأخره شدند اصحاب الجنة اين ملكه است منتها هنوز اجازه ورود به آنها داده نشد بلا تكليف نيستند

‌پرسش ...

پاسخ: اينها را سرزنش نمي‌كردند اينها اصحاب الميمنه بودند و روشن بودند گرچه تقبيح مي‌كردند كار آنها را قبول نداشتند ولي سرزنش نمي‌كردند ولي درباره ديگران كه تحقيرشان مي‌كردند مي‌گفتند اينها چه كساني‌اند ﴿أَهؤُلاَءِ مَنَّ اللّهُ عَلَيْهِمْ مِن بَيْنِنَا﴾[18] اينها را تحقير مي‌كردند مثلاً مي‌گفتند شما هم اينها را تحقير مي‌كرديد ببينيد حالا اينها به كجا مي‌رسند وگرنه آنها را ذات اقدس الهي از آنها به عنوان اصحاب الجنة ياد كرد يك و امضا كرد كه اينها طمع دارند كسي كه در صحنه قيامت طمع داشته باشد ممضي است چون كه قيامت تبلي السرائر است ديگر يك عده در دنيا طمع خام در سر مي‌پرورانند اين طمع كاذب است اما يك عده‌اي در قيامت خدا درباره آنها تعبير مي‌كند اينها اصحاب الجنه‌اند يك و اينها طمع ورود به بهشت دارند دو معلوم مي‌شود امضا شده است ديگر.

‌پرسش ...

پاسخ: ديگران هم ممكن است بعضي از مراحل سيما را بشناسند اما آنهايي كه در ﴿رَفَعْنَاهُ مَكَاناً عَلِيّا﴾[19] بر اصحاب الجنة و بر اصحاب النار و بر ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَيِّئاً﴾[20] كه استوت حسناتهم و سيئاتهم استوت حالهم سلطه دارند آنها ﴿يَعْرِفُونَ كُلّاً بِسِيَماهُمْ﴾ ديگران ممكن است في الجمله بشناسند اما اينها بالجمله مي‌شناسند اينها نسبت به اينها موجبه كليه است هم درباره اصحاب الجنة فرمود ﴿وَعَلَي الأعْرَافِ رِجَالٌ﴾ كه ﴿يَعْرِفُونَ كُلّاً بِسِيَماهُمْ﴾ هم درباره اصحاب النار فرمود ﴿وَ نادي أَصْحابُ اْلأَعْرافِ رِجالاً يَعْرِفُونَهُمْ بِسيماهُمْ﴾ اينها بالجمله مي‌شناسند ممكن است ديگران في الجمله بشناسند

‌پرسش ...

پاسخ: ممكن است مقربون باشند قابل تطبيق هست مقربون و اصحاب الميمنه ديگر بلا تكليف كنارش نيست در سورهٴ مباركهٴ «توبه» مردم را تقريبا به چهار پنج قسم تقسيم كرده سابقون ذكر كرده تائبون به احسان ذكر كرده مقرب ذكر كرده ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَيِّئاً﴾[21] ذكر كرده ﴿وَآخَرُونَ مُرْجَوْنَ لأَمْرِ اللّهِ﴾[22] ذكر كرده تقريبا در بخشهاي پاياني سورهٴ مباركهٴ پنج گروه را نام برده در سورهٴ «واقعه» جمع بندي كرده به سه گروه اين سه گروه هيچ كدام بلا تكليف نيستند مقربين كه روح و ريحان‌اند اصحاب اليمين كه اهل جنت‌اند و اصحاب المشئمه كه اهل النارند ديگر كار تمام شده است جمع بندي شده است ولي آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ «توبه» به پنج گروه تقسيم كرده يك عده هنوز بلا تكليف‌اند فرمود ﴿وَآخَرُونَ مُرْجَوْنَ لأَمْرِ اللّهِ﴾ اينها موخرند ارجاء يعني به تاخير انداختن مرجئه مرجئه كه مي‌گويند يعني اينها به تاخير مي‌اندازند چه مي‌شود ﴿مُرْجَوْنَ لأَمْرِ اللّهِ﴾اند يعني ارجاء شده‌اند با همزه يعني تاخير تا خدا درباره اينها چه دستوري بدهد و اما آنچه در سورهٴ مباركهٴ «واقعه» آمده جمع بندي شده است مقربين چه كساني‌اند اصحاب الميمنه چه كساني‌اند اصحاب المشئمه چه كساني هستند فرمود ﴿أَ هؤُلاءِ الَّذينَ أَقْسَمْتُمْ لا يَنالُهُمُ اللّهُ بِرَحْمَةٍ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ لا خَوْفٌ عَلَيْكُمْ وَ لا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ﴾

«و الحمد لله رب العالمين»


[1] بقره/سوره2، آیه31.
[2] حدید/سوره57، آیه13.
[3] ـ.
[4] ـ نهج‌البلاغه، نامهٴ 27.
[5] طور/سوره52، آیه23.
[6] اعراف/سوره7، آیه43.
[7] شعراء/سوره26، آیه82.
[8] شعراء/سوره26، آیه85.
[9] سجده/سوره32، آیه16.
[10] انبیاء/سوره21، آیه103.
[11] بقره/سوره2، آیه201.
[12] واقعه/سوره56، آیه49 ـ 50.
[13] توبه/سوره9، آیه105.
[14] مریم/سوره19، آیه57.
[15] زمر/سوره39، آیه67.
[16] اعراف/سوره7، آیه48.
[17] توبه/سوره9، آیه102.
[18] انعام/سوره6، آیه53.
[19] مریم/سوره19، آیه57.
[20] توبه/سوره9، آیه102.
[21] توبه/سوره9، آیه102.
[22] توبه/سوره9، آیه106.