77/03/10
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ سوره اعراف/ آیه 46 تا 50
﴿وَ بَيْنَهُما حِجابٌ وَ عَلَي اْلأَعْرافِ رِجالٌ يَعْرِفُونَ كُلاًّ بِسيماهُمْ وَ نادَوْا أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ لَمْ يَدْخُلُوها وَ هُمْ يَطْمَعُونَ﴾ ﴿وَإِذا صُرِفَتْ أَبْصارُهُمْ تِلْقاءَ أَصْحابِ النّارِ قالُوا رَبَّنا لا تَجْعَلْنا مَعَ الْقَوْمِ الظّالِمينَ﴾ ﴿وَ نادي أَصْحابُ اْلأَعْرافِ رِجالاً يَعْرِفُونَهُمْ بِسيماهُمْ قالُوا ما أَغْنى عَنْكُمْ جَمْعُكُمْ وَ ما كُنْتُمْ تَسْتَكْبِرُون﴾ ﴿اَ هؤُلاءِ الَّذينَ أَقْسَمْتُمْ لا يَنالُهُمُ اللّهُ بِرَحْمَةٍ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ لا خَوْفٌ عَلَيْكُمْ وَ لا أَنْتُمْ تَحْزَنُون﴾ ﴿وَنادي أَصْحابُ النّارِ أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ أَفيضُوا عَلَيْنا مِنَ الْماءِ أَوْ مِمّا رَزَقَكُمُ اللّهُ قالُوا إِنَّ اللّهَ حَرَّمَهُما عَلَي الْكافِرينَ﴾
يكي از جزئيات مسئله معاد كه عقل به آن دسترسي ندارد و نقل آنها را تبيين ميكند همين حجاب بين بهشت و جهنم يا بين بهشتيها و دوزخيهاست اين ضمير تثنيه ﴿وَبَيْنَهُمَا حِجَابٌ﴾ يا به جنت و نار برميگردد كه اسم هر دو قبلاً گذشت ﴿أَصْحَابَ الْجَنَّةِ﴾ و همچنين ﴿أَصْحَابِ النَّارِ﴾ يا به بهشتيها و جهنميها برميگردد كه آن اصحاب باشد به هر دو وجه قابل قبول است و تام ﴿وَبَيْنَهُمَا حِجَابٌ﴾ سخناني كه در اين بخش ذات اقدس الهي از اصحاب اعراف نقل ميكند خواه آنهايي كه بر بلنداي اين حجاب حضور و ظهور دارند خواه آنهايي كه در دامنه اين حجاب هستند و هنوز تكليفشان روشن نيست اين كلام آنها به عنوان نيايش و دعاي تكليفي نيست چون در قيامت سخن از تكليف مطرح نيست بلكه همان طوري كه بهشتيها تحميدي دارند تسبيحي دارند تسليمي دارند و هيچ كدام از اينها عبادت نيست بلكه لذت عبادي است ﴿دَعْواهُمْ فيها سُبْحانَكَ أَللّهُمَّ وَ تَحِيَّتُهُمْ فيها سَلامٌ وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ﴾[1] همه اين اذكار براي بهشتيها مطرح است اما اين به عنوان لذت بهشت مطرح است نه به عنوان تكليف در آنچه اصحاب اعراف خواه آنهايي كه بر بلنداي عرف سور و حجاب قرار دارند خواه آنهايي كه در دامنه همين سور قرار دارند به عنوان لذت مطرح است نه به عنوان يك عبادت چون قيامت ظرف تكليف نيست ظرف درخواست عبادي نيست حتي آنهايي هم كه استشفا ميكنند شفاعت طلب ميكنند نظير درخواست شفاعت در دنيا نيست كه اين به عنوان يك دعاست و تكليف است و مستحب است وبا ثواب همراه است اينكه فرمود ﴿وَعَلَي الأعْرَافِ رِجَالٌ﴾ كلمات اينها را نقل ميكند كلماتشان از اين قبيل است برخي از مفسرين مثل قرطبي در جامع خود اين رجال را فرشته ميداند به گمان اينكه نقل ميكند البته به گمان اينكه ملائكه مذكرند مونث نيستند و ميشود از اينها به رجال ياد كرد در حالي كه فرشته نه مذكرند نه مونث براي اينكه اوصافي كه خداوند براي فرشتگان ذكر ميكند و همچنين اوصافي كه امير المومنين(سلام الله عليه) در نهجالبلاغه براي فرشته ذكر ميكند آنها از سنخ جرم و جسم نيستند فرمود آنها غذا نميخورند غذاي آنها تسبيح است آنها نميخوابند اهل غفلت نيستند و بعضي از آنها اقدام اينها در تخوم ارضين و اعناق اينها از فوق آسمانها ميگذرد اين معلوم است كه جسم نيست چون اگر جسم بود كه تداخل ميشد و مانند آن يعني اينها احاطه وجودي دارند خب و تسبيح اينها هم، هم به زبان اينها هم با پرهاي آنها در نهجالبلاغه وقتي از فرشتگان سخن به ميان ميآيد فرمود «اولي اجنحة تسبح جلال عزته»[2] و مانند آن يعني فرشتگان داراي پرهايي هستند داراي بالهايي هستند جناح بال و رياش پرها داراي بالهايي هستند كه اين «اجنحه» و اين بالها مسبحاتاند تسبيح حق ميگويند اگر منظور آن تسبيح تكويني باشد كه خب مرغ خانگي هم پرش تسبيح تكويني را دارد ﴿إِن مِن شَيْءٍ إِلاّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِه﴾[3] هيچ موجودي نيست مگر اينكه مسبح حق است اين ديگر اختصاصي به اجنحه فرشتگان ندارد اين اجنحه طيور حلال گوشت و حرام گوشت همان طور است آن طير حرام گوشت مثل طاووس و زغن و شاهين و كركس و كلاغ و زاغ و اينها، اينها هم اجنحه شان مسبحاتاند بر اساس «ان من شيء الا يسبح بحمده ولكن لا تفقهون تسبيحهم»[4] اما اينكه در نهجالبلاغه از اجنحه فرشتگان به اين وصف ياد ميكند «اولي اجنحة تسبح جلال حزته»[5] اين معلوم ميشود كه يك تسبيح خاص است
پرسش ...
پاسخ: خب پس بنابراين چون تفاوت دارد معلوم ميشود كه آنها از سنخ جرم نيستند تا ما بگوييم آنچه قرطبي در جامع البيان احكامش نقل كرده است كه منظور از اين ﴿رِجٰال﴾ ملائكهاند براي اينكه مذكرند بعد اشكالي بر ايشان وارد كردند كه رجال در جايي گفته ميشود كه اناث باشد وقتي اين ملائكه انثي ندارند چگونه رجالاند؟ اين البته تام نيست ممكن است سنخي فقط مرد باشد و زن از سنخ خود نداشته باشد و كلمه مرد بر او اطلاق بشود ولي اصلاً ملائكه نه رجالاند نه اناث خب اين رجال نشان ميدهد كه نه جزء جنها هستند نه جزء ملائكه طبق شواهدي كه قبلاً نقل شد.
مطلب بعدي آن است كه ﴿يَعْرِفُونَ كُلّاً بِسِيَماهُمْ﴾ اين ظاهراً اختصاصي به آخرت ندارد اين مرداني كه هر كسي را برابر سيمايشان ميشناسند حالا در آخرت برابر سيما ميشناسند يا نه اعم از دنيا و آخرت آن مرداني كه هر كسي را به سيما ميشناسند ممكن است در دنيا هم به سيما بشناسند لذا نميشود اشكال كرد به اينكه خب وقتي بهشتيها در بهشتاند و جهنميها در جهنماند ديگر نياز ندارد كه ما اينها را با علامت بشناسيم براي اينكه بهشتي خودش در بهشت است و جهنمي در جهنم است اين شناخت به علامت براي جايي است كه هنوز آن ذي علامت حاصل نشده باشد بنابراين اين را خواستند حمل بكنند بر اينكه اينها هنوز وارد بهشت نشدند در حالي كه طبق آيات قبلي ﴿أَصْحَابُ الْجَنَّةِ﴾ وارد بهشت شدند بعد به آنها گفته ميشود كه اين جنتي است كه ﴿أُورِثْتُمُوهَا بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾[6] آنها هم ميگويند ﴿الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذي هَدانا لِهذا وَ ما كُنّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللّهُ﴾ ولي اگر گفتيم ﴿يَعْرِفُونَ كُلّاً بِسِيَماهُمْ﴾ اعم از دنيا و آخرت است ديگر چنين چيزي محذوري ندارد يعني اين رجالي كه بر بالاي اعراف مستقرند كسانياند كه همگان را روي علامتهايي كه دارند ميشناسند هم در دنيا هم در آخرت
مطلب بعدي آن است كه اينكه فرمود ﴿وَنَادَوْا﴾ يعني همين رجالي كه بر اعراف حجاب مستقرند اصحاب جنت را ندا دادند گفتند ﴿أَن سَلاَمٌ عَلَيْكُمْ﴾ اين سلام تكليفي و عبادي نيست كه انسان به قصد ثواب سلام بكند كه جزء مستحبات باشد تا جوابش بشود واجب نظير دنيا بلكه يك تسليم لذيذي است اينها از اين تسليم اينها از اين تسبيح اينها از تحميد لذت ميبرند مثل اينكه آن تحميدي كه بهشتيها داشتند از آن حمد لذت ميبرند گفتند ﴿الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذي هَدانا لِهذا وَ ما كُنّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللّهُ﴾ خب آن را كسي كه در دنيا ميگويد به قصد ثواب ميگويد يك امر عبادي است ولي در آخرت چنين حرفي به عنوان لذت مطرح است نه به عنوان عبادت چون تكليف در آنجا نيست ﴿أَنْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ لَمْ يَدْخُلُوها وَ هُمْ يَطْمَعُونَ﴾ اين طمع به معناي يقين نيست گرچه در مورد يقين هم به كار ميرود پس آنكه بخشي در تفسير فخر رازي آمده مقداري هم در تفسير جامعالاحكام قرطبي آمده كه «الطمع هو اليقين» بعد هم استشهاد ميكردند به جريان حضرت ابراهيم(سلام الله عليه) كه ﴿وَالَّذِي أَطْمَعُ أَن يَغْفِرَ لِي خَطِيئَتِي يَوْمَ الدِّينِ﴾[7] خيال ميكردند منظور از طمع در اينجا يقين است اين تام نيست طمع همان مورد خودش است معناي خودش را دارد منتها گاهي در بعضي از موارد يقين وجود دارد در بعضي از موارد يقين وجود ندارد اينها براساس خصوصيت مورد است كه در مفهوم مأخوذ نيست كه حالا اينجا «الطمع هوا ليقين» باشد اينطور نيست ﴿وَ إِذا صُرِفَتْ أَبْصارُهُمْ تِلْقاءَ أَصْحابِ النّارِ﴾ قبلاً هم ملاحظه فرموديد اين صيغه اگر مصدر باشد بر وزن تفعال است مثل تكرار، تعداد، تذكار و مانند آن و اگر مصدر باشد به وزن تفعال خيلي كم ميآيد مثل همين تلقاء تبيان و مانند آن ولي اگر مصدر نباشد بر وزن تفعال كم نيست مثل تمثال ؟... و مانند آن اين تلقاء هم صدر است گاهي هم ممكن است به معناي جهت و غير مصدر باشد برابر با قانون خودش است كه اگر مصدر نباشد بر وزن تفعال خواهد آمد ﴿وَ إِذا صُرِفَتْ أَبْصارُهُمْ تِلْقاءَ أَصْحابِ النّارِ قالُوا رَبَّنا لا تَجْعَلْنا مَعَ الْقَوْمِ الظّالِمينَ﴾ ظاهر اين ضمير به همين كساني كه همين رجالي كه ﴿لَمْ يَدْخُلُوهَا وَهُمْ يَطْمَعُونَ﴾ برميگردد نه آن گروه ديگري كه در اعراف بلاتكليف منتظرند چون هنوز نام آنها به ميان نيامده قهراً ضمير بي مرجع است نميشود گفت ﴿وَإِذَا صُرِفَتْ أَبْصَارُهُمْ﴾ يعني ابصار آن گروهي كه هنوز بلاتكليفاند و حسنات و سيئات آنها برابر است و در اعراف به سر ميبرند آنها اگر چشمشان به دوزخيها بيفتد آنها دعا ميكنند ميگويند ﴿رَبَّنا لا تَجْعَلْنا مَعَ الْقَوْمِ الظّالِمينَ﴾ ظاهر اين ﴿وَإِذَا صُرِفَتْ﴾ آن است كه مقابل آن ﴿وَنَادَوا أَصْحَابَ الْجَنَّةِ أَن سَلاَمٌ عَلَيْكُمْ﴾ است يعني اين رجال اعراف كه مشرف بر عرف سورند اينها مستقيماً با بهشتيها در تماساند و با آنها سخن ميگويند ولي مايل نيستند جهنميها را ببيند اگر چشمشان به جهنميها افتاد ميگويند خدايا ما را با جهنميها قرار نده و اين دعاي آنها هم دعاي عبادي تكليفي دنيا نيست بلكه يك التذاذي است با اين جمله مناجاتي است با خدا دارند وگرنه دعا باشد و ناليدن باشد و گريه و زاري دنيايي و تكليفي باشد نيست چون آنجا ديگر روز حساب است روز عمل كه نيست پس ظاهرش اين است كه ضمير ﴿إِذَا صُرِفَتْ أَبْصَارُهُم﴾ به همين رجال اعراف برميگردد و اين حرف اينها كه ميگويند ﴿رَبَّنَا لاَتَجْعَلْنَا مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ﴾ از اين مناجات با خدا لذت ميبرند مثل اينكه بهشتيها ميگويند ﴿الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي هَدَانَا لِهذَا﴾[8] يا ميگويند ﴿سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ﴾[9] و مانند آن كه از اين اذكار و اقوال لذت ميبرند ميگويند بهشتي وقتي در بهشت نياز به يك ميوه دارد به جاي اينكه از كسي بخواهد يا خودش ميوهاي را بچيند همين كه بگويد ﴿سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ﴾[10] آن ميوه مطلوب پيش او ميآيد يعني به نقص خود توجه ميكند به نزاهت خدا و سبوح و قدوس بودن خدا از نقص توجه ميكند ميگويد ﴿سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ﴾ يعني خدايا تو بينياز از اكل و شربي ما الان نيازمند به اكل و شربيم با همين ﴿سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ﴾ آن مدعو اينها حاصل ميشود ﴿دَعْوَاهُمْ فِيهَا سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ﴾ اينها وقتي دعا ميخواهند بكنند يعني چيزي را بخوانند يا چيزي را بخواهند وقتي ميخواهند ميوهاي را بخوانند يا شخصي را بخوانند ميگويند ﴿سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ﴾ آن وقت آن شيء حاصل ميشود نه اينكه دعاي آنها ﴿سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ﴾ است يا ذكر عبادي آنها ﴿سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ﴾ است بلكه ﴿دَعْوَاهُمْ فِيهَا سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ﴾ بهشتي اگر بخواهد ميوهاي را بچيند بدون اينكه دستي دراز بكند بدون اينكه به كسي بگويد ميوه براي من بياور همين كه بگويد ﴿سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ﴾ ميوه براي او حاصل است ﴿دَعْوَاهُمْ فِيهَا سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ﴾ بنابراين پس اين اذكاري كه در بهشت است لذتي است و آثار بهشتي را دارد بدون اينكه جنبه تكليف را به همراه داشته باشد دعاي آنها هم از همين قبيل است ﴿رَبَّنَا لاَتَجْعَلْنَا مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ﴾ هم از سنخ دعاي مصطلح دنيا نيست با همين اذكار هم لذت ميبرند.
پرسش ...
پاسخ: بله هنوز وارد بهشت نشدند ميگويند خدايا چون از آن طرف كه طمع دارند يعني علاقمندند كه به بهشت وارد بشوند از اين طرف چشمشان كه به دوزخ ميافتد ميگويند خدايا ما را با دوزخيان قرار نده از همين گفتن لذت ميبرند گرچه گفتن آنجا تكليف نيست ظالمين همانهايي هستند كه در چند آيه قبل فرمود ﴿فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَيْنَهُمْ أَن لَعْنَةُ اللّهِ عَلَي الظَّالِمِينَ﴾[11] در روايات اهل بيت(عليهم السلام) موذن وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) است البته ساير ائمه هم ميتوانند باشند ولي آنطوري كه از سخنان طاووس يماني و مانند آن برميآيد اين است كه يومالاذان معروف بين بزرگان اهل معنا بود وقتي ميخواستند يكديگر را متنبه كنند تذكر بدهند نصيحت كنند ميگفتند يومالاذان را فراموش نكن مثل اينكه ميگويند يومالواقعه را فراموش نكن ﴿إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ﴾ ساهره را فراموش نكن نامي از نامهاي قيامت يا شأني از شئون قيامت يا كاري از كارهايي كه در قيامت مطرح است بازگو ميشدند ميفرمودند يومالاذان را فراموش نكن مثلاً طاووس وقتي ميخواست هشام را نصيحت كند ميگفت يومالاذان يادت نرود ميگفت يومالاذان چيست؟ طاووس ميگفت ﴿فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَيْنَهُمْ أَن لَعْنَةُ اللّهِ عَلَي الظَّالِمِينَ﴾ حالا گاهي اثر ميكرد گاهي اثر نميكرد آن قصهاي كه در تفسير قرطبي آمده است كه طاووس به هشام بن عبدالملك گفت و هشام اشك ريخت[12] ظاهراً بي جعل نيست زيرا آنها اهل اشك و اتعاظ نبودند ولي بالأخره پيداست به اينكه يومالاذان در كلمات بزرگان به عنوان عامل نصيحت مطرح بود كه يومالاذان را فراموش نكنيد آنجاست كه ﴿فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَيْنَهُمْ أَن لَعْنَةُ اللّهِ عَلَي الظَّالِمِينَ﴾ خب اين موذن هم كه بين اينها قرار دارد شايد برابر بينهم همان ﴿بَيْنَهُمَا حِجَاب﴾ باشد يعني در همان آن فاصل بين دوزخيان و بهشتيان در همان فاصل بين بهشت ودوزخ آن موذن چنين اعلاني را هم دارد ﴿وَ نادي أَصْحابُ اْلأَعْرافِ رِجالاً يَعْرِفُونَهُمْ بِسيماهُمْ﴾ حالا كه چشمشان به جهنم افتاد اول به فكر خودشان هستند عرض ميكنند ﴿رَبَّنَا لاَتَجْعَلْنَا مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ﴾ همين كه چشمشان به جهنم افتاد اول اين نيايش را دارند اين مناجات را دارند كه با اين مناجات هم لذت ميبرند البته خواسته اينها در دنيا مطرح بود كه به خدا در دعاها عرض ميكردند كه خدايا ما را از اصحاب جنت قرار نده ميگويند وقتي زائر بيت الله از راه دور وارد حرم الهي شد وارد مكه شد كعبه را ديد اولين حرفي كه در پيشگاه كعبه به خدا عرض ميكند اين است كه «من علي بفكاك رقبتي من النار»[13] اول به كعبه سلام عرض ميكند الله اكبر ميگويد السلام عليك خدايي كه «وكرمك وشرفك وعظمك»[14] بعد به خاك ميافتد سجده ميكند اولين حرفي كه زائر در كنار بيت خدا عرض ميكند اين است كه الهي «من علي بفكاك رقبتي من النار» خب روشن نيست بالأخره چه كسي اهل نجات است كار آسان نيست اين مردان الهي وقتي چشمشان به دوزخ افتاد اولين حرفشان اين است كه ﴿رَبَّنا لا تَجْعَلْنا مَعَ الْقَوْمِ الظّالِمينَ﴾ بعد آنگاه با خود ظالمين دوزخ گفتگو ميكنند چون همه را ميشناختند ديگر ﴿وَ ناديٰ أَصْحابُ اْلأَعْرافِ رِجالاً﴾ كه ﴿يَعْرِفُونَهُمْ بِسيماهُمْ﴾ اين نشان ميدهد كه اينها را در دنيا ميشناختند همانها را كه در دنيا ميشناختند به همان علامت حالا لازم نيست كه برابر شناسنانه بشناسند كه معلوم نيست كه اين شخصي كه حالا اين رجال الهي با آنها سخن ميگويند اين عين همان شخصي باشد كه در اقليم شرقي مثلاً زندگي ميكرد و همين حرف را ميزد نه كسي كه خوي استكبار را دارد كسي كه محرومين را لِهْ ميكند اين خوي چه در مردم شرق چه در مردم غرب چه در مردم شمال چه در مردم جنوب باشد در قيامت وقتي چنين شخصي كه داراي فلان خوي است به دوزخ رفت آن مردان الهي كه ﴿أَصْحَابُ الأعْرَافِ﴾اند به چنين گروهي كه اين صفت را داشتند ميگويند شما نبوديد كه در دنيا سوگند ياد ميكرديد كه اين طبقه محروم اهل سعادت نيست حالا شايد عين اين شخص را اينها در دنيا نديدند ولي اينها را با وصف ميشناختند بيان ذلك اين است مثلاً كسي كه رباخوار است اين افزون طلب است اين شخص چه در شرق باشد چه در غرب چه در شمال چه در جنوب چه معاصر اين مردان الهي باشد چه قبل از آنها چه بعد از آنها حرفش اين است كه ﴿إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا﴾[15] حرف رباخوار اين است حالا اين كساني كه ﴿أَصْحَابُ الأعْرَافِ﴾اند و بر آن عرف و كنگره اين حجاب حضور و ظهور دارند يعني بر آن ايوان بلند اين حجاب حضور دارند هر كسي را برابر با آن وسمه درونياش ميشناسند اين كسي كه اهل رباست نشانهاي دارد مردان الهي او را با اين نشانه در دنيا ميشناختند در آخرت هم همان نشانه مشخص است ممكن است اين كسي كه اين نشانه را دارد هزارها سال قبل از اين مرداني كه جزء اصحاب اعرافاند بودند و مردند يا صدها سال هزارها سال بعد از او به دنيا آمدند اصلاً در دنيا اينها به يكديگر برخورد نكردند ولي خوي اينها را ميدانند آن گاه به اينها ميگويند: ﴿أَ هؤُلاءِ الَّذينَ أَقْسَمْتُمْ لا يَنالُهُمُ اللّهُ بِرَحْمَةٍ﴾ شماها نبوديد كه در دنيا مردان الهي را ميگفتيد اينها اهل سعادت نيستند اهل بهشت نيستند حالا ببينيد اينها چگونه اهل بهشتاند ﴿ادْخُلُوا الْجَنَّةَ﴾ غرض آن است كه اين ﴿وَعَلَي الأعْرَافِ رِجَالٌ﴾ اين رجال الهي چون هر كسي را برابر با سيما ميشناسد يك مطلب سيما هم يعني علامت نه يعني صورت اين دو مطلب و علامتها هم دروني است كه با عقايد و اخلاق شكل ميگيرد اين سه مطلب هر كسي برابر با آن عقيده و خلق بود داراي اين علامت است خواه معاصر وجود مبارك حضرت امير باشد يا قبل از حضرت امير بود يا صدها سال بعد از حضرت امير آمد اين وجود مبارك امير المومنين(سلام الله عليه) مثلاً كه حاكم در اعراف است اين وقتي چشمش افتاد به ﴿أَصْحَابُ الْجَنَّة﴾ ميشناسد آن مستكبرين متكبر را به آنها ميفرمايند ﴿قالُوا ما أَغْنى عَنْكُمْ جَمْعُكُمْ وَ ما كُنْتُمْ تَسْتَكْبِرُونَ﴾ خلاصه لازم نيست اين اولياي الهي به معاصرين خودشان چنين حرفي را بزنند چون برابر با سيما سخن ميگويند آن روز هم كه ﴿إِنَّ الأوَّلِينَ وَالآخِرِين ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَي مِيقَاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾[16] ﴿وَ نادي أَصْحابُ اْلأَعْرافِ رِجالاً يَعْرِفُونَهُمْ بِسيماهُمْ قالُوا ما أَغْنى عَنْكُمْ جَمْعُكُمْ وَ ما كُنْتُمْ تَسْتَكْبِرُونَ﴾ نه آن خوي تكاثر طلبي مشكل شما را حل كرد نه اين زر اندوزي شما نه زور و نه زر اين كسي كه ﴿جَمَعَ مَالاً وَعَدَّدَهُ﴾[17] اين كسي كه ﴿أَخْلَدَ إِلَي الأرْضِ﴾ اين كسي كه ﴿يَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ﴾[18] به چنين گروهي وجود مبارك ولي خدا ميگويد ﴿ما أَغْنى عَنْكُمْ جَمْعُكُمْ وَ ما كُنْتُمْ تَسْتَكْبِرُونَ﴾ در تعبيرات ديگر هم آمده است كه ذات اقدس الهي ميفرمايد ﴿مَا أَغْنَي عَنْكُمْ جَمْعُكُمْ﴾ آن يعني آنچه را كه شما كرديد اين ذخيره كردنهاي شما به حال شما نافع نبود بعد در آيات ديگر هم ميفرمايد نه تنها نافع نبود بلكه زيانبار بود براي اينكه همين مالها را گداخته ميكنند ﴿يَوْمَ يُحْمي عَلَيْها في نارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوي بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ هذا ما كَنَزْتُمْ ِلأَنْفُسِكُمْ فَذُوقُوا ما كُنْتُمْ تَكْنِزُونَ﴾[19] پس به اين دوزخيان ميفرمايد ﴿ما أَغْنى عَنْكُمْ جَمْعُكُمْ وَ ما كُنْتُمْ تَسْتَكْبِرُونَ﴾ نه زر و نه زور نه آن استكبار و قلدري و نه اين مال بعد ميفرمايند ﴿أَ هؤُلاءِ الَّذينَ أَقْسَمْتُمْ لا يَنالُهُمُ اللّهُ بِرَحْمَةٍ﴾ آيا اين گروه محروم همانها نبودند كه شما در دنيا ميگفتيد اينها اهل سعادت نيستند اينها چيز نميفهمند اينها سفيهاند و اينها مشمول رحمت حق نيستند با سوگند هم اين حرفها را ذكر ميكرديد و ميگفتيد معادي نيست و اگر معادي باشد همان كسي كه در دنيا متمكن است در آخرت هم متمكن است در جريان سورهٴ «كهف» اينچنين آمده است كه اينها ميگفتند قيامتي نيست اگر قيامتي باشد همان طوري كه خدا در دنيا ما را متنعم كرده است در آخرت هم ميكند اين حرف آنهاست ﴿أَهؤُلاَءِ الَّذِينَ أَقْسَمْتُمْ لاَيَنَالُهُمُ اللّهُ بِرَحْمَتِهِ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ﴾ گرچه بعضي از قرائتها دخلوا هست بدون همزه ولي ظاهرش امر است و فرماني است كه اينها صادر ميكنند اين گروهي كه فرمان صادر ميكنند گفته شد يا انبيايند يا ملائكه كه اين در تفسير قرطبي آمده ولي ميتوان گفت يا انبيايند يا ملائكهاند يا اولياي الهي و ائمه(عليهم السلام)اند كه آنها هم به اذن خدا سخن ميگويند و طبق شواهد گذشته فرشته نيستند حالا يا انبيايند يا اوليا ممكن است روايات بايد مشخص كند كه اينها چه گروهاند و در روايات هم آمده كه اينها اهل بيت(عليهم الصلاة و عليهم السلام)اند خب اين خيلي مقام است كه در آن روزي كه ﴿لا يَتَكَلَّمُونَ إِلاّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ قالَ صَوابًا﴾[20] آنها بالأخره چون بدون اذن خدا كه سخن نميگويند اينها فرمان ميدهند به اين اصحاب اعراف بلاتكليف كه ﴿ادْخُلُوا الْجَنَّةَ﴾ وارد بهشت بشويد در جريان اصحاب اعراف اقوال فراواني است كه ده قول در تفسير فخر رازي و جامع البيان قرطبي آمده هم در ناحيه افراط هم در ناحيه تفريط هم در هسته مركزي بين افراط و تفريط ده قول نقل كردند اينها انبيايند اينها ملائكهاند اينها صلحايند اينها صديقيناند اينها شهدايند اينها ضعفاء المومنيناند هم در مرحله كمال نقل كردند هم در مرحله ضعف ولي ظاهراً اصحاب اعراف يعني كساني كه در اعراف هستند دو گروهاند يك عده فرمانروايان اعرافاند يك عده فرمانپذيرهاي اعرافاند اينهايي كه وضعشان ضعيف است و خيلي روشن نيست حسنات و سيئات اينها مساوي هم است كه ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صالِحًا وَ آخَرَ سَيِّئًا﴾[21] هستند و هنوز تكليفشان روشن نيست اينها هم در اعرافاند آنهايي كه فرمانروايانند ﴿يَعْرِفُونَ كُلاً بِسِيَماهُمْ﴾ نسبت به اينها هم احاطه و سلطه الهي دارند اينها هم اصحاب اعرافاند خب ﴿أَ هؤُلاءِ الَّذينَ أَقْسَمْتُمْ لا يَنالُهُمُ اللّهُ بِرَحْمَةٍ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ لا خَوْفٌ عَلَيْكُمْ وَ لا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ﴾ ديگر حزني نداشته باشيد خوفي نداشته باشيد وارد بهشت بشويد كه آنجا اصلاً خوف و حزن نيست اين صحنه كرامت و شفاعت را وقتي دوزخيان از فرمانروايان بهشت ديدند آنها هم حالا طمعشان ظهور ميكند از آن به بعد اينچنين است ﴿وَ نادي أَصْحابُ النّارِ أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ أَفيضُوا عَلَيْنا مِنَ الْماءِ أَوْ مِمّا رَزَقَكُمُ اللّهُ قالُوا إِنَّ اللّهَ حَرَّمَهُما عَلَي الْكافِرينَ﴾ حالا كه ديدند يك عده افراد بلاتكليف به فرمان مردان الهي وارد بهشت شدند آنها هم دلشان ميخواهد كه چيزي طمع بكنند تا آن لحظه ديگر آن سوخت و سوز را تحمل ميكردند آن تشنگي و گرسنگي را تحمل ميكردند اما از آن لحظه به بعد آنها هم درخواست ميكنند به بهشتيها ميگويند يك مقدار آب به ما بدهيد يك مقدار از آن روزيهايتان براي ما بفرستيد افاضه كنيد يعني از بالا اين فيض را به ما برسانيد چيزي كه از بالا به پايين ميريزد ميگويند فاض ميگويند «فاض الدمع» ريخت ﴿تَرَي أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ﴾[22] همين است.
پرسش ...
پاسخ: چون ﴿وَعَلَي الأعْرَافِ رِجَالٌ﴾ اگر آن گروه ضعيف باشد چگونه ﴿يَعْرِفُونَ كُلّاً بِسِيَماهُمْ﴾.
پرسش ...
پاسخ: خب آنكه همه ميشناسند اينها الان حرفش در اين است كه اصحاب بهشت وارد بهشت شدند اصحاب جهنم هم وارد جهنم شدند اينها با چه علامت ميشناسند خب اصلاً نشانه براي آن است كه به ذي نشان منتهي بشود اينها به ذي نشان رسيدهاند الان مستقر شدند بهشتيها در بهشت جهنميها در جهنم.
پرسش ...
پاسخ: اينكه فرمود ﴿وَعَلَي الأعْرَافِ رِجَالٌ﴾ ضعيف كه روي عرف نمينشيند عرف يعني بلنداي آن سور اينها در دامنه حجاباند اين يك ﴿يَعْرِفُونَ كُلاً﴾ هم نيست اينها چنين قدرت علمي و احاطه علمي ندارند دو و همچنين احاطهاي با اصحاب جنت نداشته باشند به آنها سلام عرض كنند اين نيست سه ﴿وَإِذَا صُرِفَتْ أَبْصَارُهُمْ تِلْقَاءَ أَصْحَابِ النَّارِ﴾ ميشود به اينها برگردد ولي تا حال سخن از ضعاف از اصحاب اعراف به ميان نيامده خب غرض آن است كه بعد از اينكه اين گروه ضعيف به فرمان آن گروه قوي به اذن الله وارد بهشت شدند دوزخيان هم طمع كردند حالا به سراغ شفاعت ميروند به بهشتيها ميگويند يك مقدار آب براي ما بدهيد يك مقدار غذا براي ما بدهيد ميوه براي ما بدهيد ﴿وَناديٰ أَصْحابُ النّارِ أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ أَفيضُوا عَلَيْنا مِنَ الْماءِ أَوْ مِمّا رَزَقَكُمُ اللّهُ﴾ اين ذكر عام بعداز خاص است چون مهمترين چيزي كه جهنمي ميطلبد آب است در فضاي سوخت و سوز بهترين چيزي كه مطلوب است همان آب خنك است لذا اول سخن از آب ميكند ﴿أَنْ أَفيضُوا عَلَيْنا مِنَ الْماءِ﴾ حالا كه شما بالا هستيد ما پايين از همان بالا يك مقدار آب بريزيد يا نه ﴿أَوْ مِمّا رَزَقَكُمُ اللّهُ﴾ كه اين منفصله مانعةالخلو است جمع را شايد از نظر خواستند هم آب ميخواهند هم ميوههاي بهشت و غذاهاي بهشت نه مانعةالجمع باشد كه اگر آب داديد مثلاً نان ندهيد يا ميوه ندهيد يا اگر ميوه داديد آب ندهيد اينچنين نيست خب طمع نشان ميدهد كه اينها به عنوان مانعةالخلو خواستند لااقل يكي از اين دو را بفرستيد او ﴿مِمَّا رَزَقَكُمُ اللّهُ قَالُوا﴾ اصحاب جنت به اصحاب نار ميگويند ﴿إِنَّ اللّهَ حَرَّمَهُما عَلَي الْكافِرينَ﴾ ما كه نميتوانيم كاري را بدون اذن خدا بكنيم خدا هم تحريم كرده اين تحريم كردن خدا در قيامت اين تحريم تكويني تحريم تكليفي كه نيست چون آنجا دار تكليف نيست نمونهاش همان كه قبلاً از سورهٴ مباركهٴ «قصص» به عنوان شاهد ذكر ميشد آيهٴ دوازده سورهٴ «قصص» اين است كه ذات اقدس الهي براي اينكه موساي كليم(سلام الله عليه) را به مادرش(سلام الله عليها) برگرداند دستور داد تكويناً كه موساي كليم پستان هيچ دايهاي را نمكد لذا فرمود ﴿وَحَرَّمْنَا عَلَيْهِ الْمَرَاضِعَ﴾ ما از قبل اين برنامهها را تنظيم كرديم اين نقشهها را كشيديم از يك سوي اين كودك احساس گرسنگي و تشنگي ميكند يك از سوي ديگر دربار فرعون دايههاي فراواني براي ارضاي اين كودك ميآورند دو از سوي سوم اين كودك هيچ كدام از آن پستانهاي دايهها را نميمكد و قبول نميكند سه ﴿وَحَرَّمْنَا عَلَيْهِ الْمَرَاضِعَ﴾ تا اينكه او بگويد ﴿هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَي أَهْلِ بَيْتٍ يَكْفُلُونَهُ لَكُمْ وَهُمْ لَهُ نَاصِحُونَ﴾[23] كه بعد فررند به مادر برگردد ﴿إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ﴾[24] خب چنين فشاري زمينه آن وصال است ﴿وَحَرَّمْنَا عَلَيْهِ الْمَرَاضِعَ﴾ يا نظير ﴿فَإِنَّهَا مُحَرَّمَةٌ عَلَيْهِمْ أَرْبَعِينَ سَنَةً﴾[25] كه در سورهٴ مباركهٴ «بقره» و مانند آن درباره بنياسرائيل بود كه اينها چهل سال در آن وادي تيه سرگردان و متحير بودند اين تحريمها تحريم تكويني است يعني اينها محروماند ممنوعاند در آنجا هم كه در همين آيات محل بحث كه ميفرمايد ﴿إِنَّ اللّهَ حَرَّمَهُما عَلَي الْكافِرينَ﴾ يعني تكويناً خدا اينها را منع كرده است وگرنه آنجا سخن از تكليف نيست
پرسش ...
پاسخ: نه نميتوانند استفاده كنند كسي دسترسي ندارد تنها يك مبدأ است كه قدرت دارد اين آب را به آنها برساند و آن خداست و خدا هم كه دارد از اينها انتقام ميگيرد ﴿وَنادي أَصْحابُ النّارِ أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ أَفيضُوا عَلَيْنا مِنَ الْماءِ أَوْ مِمّا رَزَقَكُمُ اللّهُ قالُوا إِنَّ اللّهَ حَرَّمَهُما عَلَي الْكافِرينَ﴾ هر دوي اينها را يعني تكتك اينها را نه اينكه مجموع حرام است ولي جميع حرام نيست اينچنين نيست يعني «حرم كل واحد» اينها را ﴿عَلَي الْكَافِرِينَ﴾ و شما چون كافرينيد ديگر نفرمود «ان الله حرمهما عليكم» اين ضمير نياوردن و اسم ظاهر آوردن براي آن است كه سبب حكم ذكر بشود وگرنه ميفرمود «ان الله حرمهما عليكم» ظاهرش اين است كه به ضمير اكتفا بشود اما چون اسم ظاهر آورد براي آن است كه دليل حكم مشخص باشد.
«و الحمد لله رب العالمين»