درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

77/03/09

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/ سوره اعراف/ آیه 46 تا 49

 

﴿وَبَيْنَهُمَا حِجَابٌ وَعَلَي الأعْرَافِ رِجَالٌ يَعْرِفُونَ كُلّاً بِسِيَماهُمْ وَنَادَوا أَصْحَابَ الْجَنَّةِ أَن سَلاَمٌ عَلَيْكُمْ لَمْ يَدْخُلُوهَا وَهُمْ يَطْمَعُونَ﴾(46)﴿وَإِذَا صُرِفَتْ أَبْصَارُهُمْ تِلْقَاءَ أَصْحَابِ النَّارِ قَالُوا رَبَّنَا لاَتَجْعَلْنَا مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ﴾(47)﴿وَنَادَي أَصْحَابُ الأعْرَافِ رِجَالاً يَعْرِفُونَهُم بِسِيَماهُم قَالُوا مَاأَغْنَي عَنْكُمْ جَمْعُكُمْ وَمَا كُنْتُمْ تَسْتَكْبِرُونَ﴾(48)﴿أَهؤُلاَءِ الَّذِينَ أَقْسَمْتُمْ لاَيَنَالُهُمُ اللّهُ بِرَحْمَةِ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ لاَخَوْفٌ عَلَيْكُمْ وَلاَأَنْتُمْ تَحْزَنُونَ﴾(49)

 

در جريان جنت كه ميراث متقيان است سوالي مطرح است كه در ارث عنوان ارث جايي مطرح است كه مورث از بين برود و وارث جاي او بنشيند اينكه بهشت ميراث متقيان است اگر مورث خدا باشد تصويرش چگونه است در جريان ميراث اشاره شد كه آن ارث دهنده واقعي خداست كه ﴿إِنَّ الأرْضَ لِلّهِ يُورِثُهَا مَنْ يَشَاءُ﴾[1] لكن طبق بعضي از روايات بهشت دو قسمت بود يك قسمت را انسان در اثر عمل صالح كسب مي‌كند يك قسمت هم نصيب كافران بود كه كافران محروم شدند خود را عمداً به سوء اختيار محروم كردند و سهم آنها به مومنين مي‌رسد اگر ارث طبق بعضي از رواياتي كه در ذيل كريمه ﴿الَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ﴾[2] وارد شده است به اين معنا باشد كه مومن بهشت را از كافر ارث مي‌برد اين سؤال قهراً پاسخ داده مي‌شود كه آن صاحب اصلي‌اش كه كافر بود و بر اساس فطرت مي‌توانست به اين بهشت راه پيدا كند به سوء اختيار خود از اين محروم شد و از اين نعمت رخت بربست و در حقيقت حيات طيبه‌ را از دست داد و اين بهشت به مومن رسيد اين معناي ارث درست است اما اگر براساس تحليل نهايي كه مورث حقيقي و مورث حقيقي خداست كه ﴿إِنَّ الأرْضَ لِلّهِ يُورِثُهَا مَنْ يَشَاءُ﴾[3] چه ارض دنيا چه ارض آخرت و بهشتيها هم وقتي وارد بهشت شدند مي‌گويند خدايي را سپاس مي‌گوييم كه ﴿أَوْرَثَنَا الأرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَيْثُ نَشَاءُ﴾[4] اگر اين چنين باشد كه در تحليل نهايي به اينجا رسيديم پاسخ اين است كه در حقيقت ارث يا مرگ مورّث دخيل نيست كه جزء خصوصيت مورد است نه مأخوذ در مفهوم ايراث يا اگر در مفهوم ايراث و توريث مرگ مورّث دخيل است وقتي كه به ذات اقدس الهي اسناد داده مي‌شود بايد از اين قيد تجريد بشود براي اينكه ﴿إِنَّ الأرْضَ لِلّهِ يُورِثُهَا مَنْ يَشَاءُ﴾[5] بالأخره اين تعبير آمده است كه خدا مورث است نظير اين بحث در جريان خلافت گذشت كه ﴿إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً﴾[6] خليفه آن است كه از خلف و پشت سر مستخلف عنه بيايد اگر كسي شاهد است غايب نيست حاضر است غيبتي ندارد خلفي ندارد تا كسي در خلف او جاي او بنشيند خلافت معنا نخواهد داشت براي اينكه خدا طوري است كه ﴿فَأَيْنََما تُوَلُّوْا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ﴾[7] يا ﴿هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ﴾[8] اگر هر جا باشيد خدا با شماست اگر سحره را به شرق و غرب عالم متوجه كنيد به «وجه الله» متوجه كرده‌ايد پس او غيبتي ندارد وقتي غيبتي نداشت خلفي ندارد تا كسي از خلف او و از وراي او و پشت سر او بيايد و جاي او بنشيند همان ‌طوري كه در مسئله خلافت تبيين شده است كه ممكن است انسان كامل خليفه كسي بشود كه خلف ندارد «كله امام» و ممكن است وارث كسي بشود كه مرگ ندارد «كله حياة» بنابراين يا در مفهوم ايراث مرگ مورِّث دخيل نيست يا اگر مأخوذ است بايد تجريد بشود چه اينكه در حقيقت خلافت يا خلف داشتن و غيبت داشتن مستخلف‌عنه دخيل نيست آن به حسب خصوصيت مورد است نه مأخوذ در مفهوم يا اگر مأخوذ در مفهوم است وقتي به ذات اقدس الهي اسناد داده شد بايد تجريد بشود مطلب بعدي آن است كه فرمود: ﴿وَبَيْنَهُمَا حِجَابٌ﴾ يعني بين دوزخيان و بهشتيان حجاب است حجاب گاهي مادي و ظاهري است مثل آنچه در سورهٴ مباركهٴ «احزاب» آمده است كه ذات اقدس الهي در آيهٴ 53 سورهٴ «احزاب» به همسران پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مي‌فرمايد شما مواظب باشيد اگر كسي با شما سخن مي‌گويد يا به مخاطبان اين همسران خطاب مي‌كند ﴿وَإِذَا سَأَلْتُمُوهنَّ مَتَاعاً فَسْأَلُوهُنَّ مِن وَرَاءِ حِجَابٍ﴾ يا پشت ديوار يا پشت در يا پشت پرده و مانند آن، كه اين حجاب، حجاب مادي و حجاب ظاهري است گاهي حجاب معنوي است نظير آنچه در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» آمده است در سورهٴ «اسراء» آيهٴ 45 اين است ﴿وَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنَا بَيْنَكَ وَبَيْنَ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ حِجَاباً مَسْتُوراً﴾ يعني وقتي در قرآن خواندي و در محضر و مشهد قرآن بودي بين تو و بين كافران حجابي است كه اين حجاب ناديدني است نه اينكه اينجا مفعول به معني فاعل باشد مستور به معني ساتر باشد نه مستور به معناي خود مستور است خود اين حجاب مستور است حجابي است ناديدني خب بين مؤمن و بين كافر حجابي است ناديدني در حقيقت كافر محجوب است ﴿إِنَّهُمْ عَن رَبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ﴾[9] با اينكه ﴿اللَّهُ نُورُ السَّماوَاتِ وَالأرْضِ﴾[10] اگر حجاب است خود شخص است و خودبيني شخص است پس حجاب دو قسم است يا حجاب حسي است يا حجاب معنوي و در موارد ديگر هم حجاب معنوي در قرآن كريم بكار رفت اينكه فرمود: ﴿وَبَيْنَهُمَا حِجَابٌ﴾ لازم نيست كه يك ديوار مادي باشد يا پرده مادي باشد يا در مادي باشد بالأخره بين بهشتيها و بين دوزخيها چيزي است كه نمي‌گذارد دوزخيها به بهشتيها برسند همين مي‌شود حجاب نظير آن روايتي كه وجود مبارك امام باقر(سلام الله عليه) فرمودند و مرحوم صدوق(رضوان الله عليه) آن را در توحيدشان نقل كردند كه بين خلق و خالق هيچ حجاب نيست مگر خود خلق «ليس بينه [سبحانه و تعالي] و بين خلقه حجاب غير خلقه احتجب بغير حجاب محجوب و استتر بغير ستر مستور»[11] يعني بين زيد و خدا، خود زيد فاصله است زيد وقتي خود را نديد لقاء الله نصيبش مي‌شود كه خدا بدون حجاب محجوب است و بدون ساتر مستور است بين خدا و بنده خدا هيچ حجابي نيست مگر خود بنده و هر كس كه خود را نبيند خب به «لقاء الله» راه پيدا مي‌كند پس حجاب دو قسم است گاهي حجاب مستور است گاهي حجاب غير حسي حجاب غير حسي و حجاب مستور مثل خودبيني، خودبيني نظير پرده حسي نيست نظير ديوار يا در حسي نيست ولي مانع خدابيني است بين دوزخيان و بهشتيان حجاب است نه حالا حجاب مادي نظير پرده و سور، سور هم اگر آمد و ديوار گفته شد نه يعني ديوار دنيايي ممكن است ديوار مناسب با همان عالم باشد آن‌گاه فرمود ﴿وَعَلَي الأعْرَافِ رِجَالٌ﴾ ظاهرش اين است كه آن حجاب اعراف است كه هر كسي بر اين حجاب مشرف بود مي‌تواند دو طرف را ببيند اين حجاب كه مراتبي دارد براساس بالاي اين براساس عرف اين عرف همان يال اسب را مي‌گويند يال خروس را مي‌گويند پشت گردن او را مي‌گويند آنجا كه بلندترين جاست اعراف جمع عرف است به اين معنا ﴿وَعَلَي الأعْرَافِ﴾ يعني «علي اعراف الحجاب رجال» از مجموعه آياتي كه امروز تلاوت شد چند مطلب استفاده مي‌شود يكي اينكه بين دوزخيان و بهشتيان يك حجاب و مانع است كه دوزخيان و بهشتيان رابطه برقرار نكنند اين يك دوم اينكه خود اين حجاب اعراف است سوم اينكه بر بلنداي اين اعراف يك عده مستقرند و آن عده هم رجال‌اند نه از جن‌اند نه از ملك رجال‌اند منافاتي ندارد كه در بين اينها زناني هم باشند كه تعبير رجال تعبير تغليب باشد اين رجال در مقابل نساء نيست اين رجال در مقابل جن و انس است ﴿وَعَلَي الأعْرَافِ رِجَالٌ﴾ آن‌گاه گروه ديگري هم در اعراف به سر مي‌برند يعني در همين محدوده حجاب «بين النار و الجنة» به سر مي‌برند كه اينها مستضعفانند اينها منتظران دستورات الهي‌اند هنوز تكليفشان روشن نشده كه آيا به بهشت مي‌روند يا به دوزخ اينها هم هستند بالاي اعراف هم مردان الهي هستند چون مردان الهي اوصاف فراواني دارند كه خداوند چند وصف از اوصاف كريمه اينها را ذكر مي‌كند پس فرمود: ﴿وَعَلَي الأعْرَافِ رِجَالٌ﴾ پس ظاهر اين اعراف همان حجاب است در محدوده اعراف هم گروهي هستند كه آيات بعد دلالت مي‌كند روي بلنداي اين اعراف عده‌اي هم مستقرند و آن عده رجال‌اند يعني از جن نيستند از فرشته نيستند و رجال‌اند

‌پرسش ...

پاسخ: چون اين الف و لامش بايد الف و لام عهد باشد اعراف يعني بر بلنديهاي بلنديهاي چه؟ بالأخره جايي بايد قبلاً ذكر شده باشد ديگر بهشت ذكر شده جهنم ذكر شده و «بين ‌النار و الجنة» تناسب اين دو عنوان اتصال اين دو عنوان ايجاب مي‌كند كه اعراف همان اعراف حجاب باشد يعني اگر ما پرده‌اي بين بهشت و جهنم فرض بكنيم يا ديواري بين بهشت و جهنم فرض بكنيم يا دري بين بهشت و جهنم فرض بكنيم بالاي اين پرده و ديوار و در مردان الهي مستقرند كه هر دو طرف را مي‌بينند

‌پرسش ...

پاسخ: چرا حجاب معنوي هم درجاتي دارد آنها اگر حجاب است امر عدمي كه نيست امر وجودي است اگر وجودي شد داراي مراتب هست منتها مراتب حجاب معنوي، معنوي است درجات حجاب حسي، حسي است اگر گفتند اين ستون حجاب است و ارتفاعش شش متر است يا پنج متر است متر اول و دوم و سوم تا پنجم قابل تقسيم اين حجاب حسي است يا پرده يا ديوار ولي اگر ما حجاب معنوي داشتيم چون موجود هست آن موجود معنوي هم مراتبي دارد كه هر مرتبه‌اي درجه‌اي از درجات همان حجاب معنوي است خب

‌پرسش ...

پاسخ: بله اما چون با قرينه همراه است دارد ﴿بِرِجَالٍ مِنَ الْجِنِّ﴾[12] مطلق كه ﴿رِجَالٌ لاَّ تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلاَ بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ﴾[13] يا ﴿مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ﴾[14] اينها معمولا حجاب انسان است اگر وقتي سخن از جن باشد رجال جن مقيد ذكر مي‌شود گذشته از اينكه در صحنه قيامت هيچ جا در قرآن كريم از حكومت جن سخنان جن مسئوليت جن كارهاي كليدي جن در قرآن ذكر نشده كه آنها سمتي داشته باشند ولي درباره انسان و ملك ذكر شده كه ملائكه مسئوليتهايي دارند و انسانها هم مسئوليتهايي دارند حرفهايي هم مي‌زنند اينجا امر دائر است بين انسان و ملك و چون تعبير به رجال كرد و معمولا در قرآن كريم از ملائكه نه به رجال يايد مي‌شود نه به نساء معلوم مي‌شود به اينكه اينها انسان‌اند و قرآن كريم سخن كساني را كه ملائكه را مونث دانست ابطال مي‌كند نه براي آن است كه ملائكه مذكرند و مونث نيستند اينهايي كه فتوا به انوثت فرشته دادند و قرآن كريم حرف آنها را ابطال مي‌كند اين نه براي آن است كه ملائكه چون مذكرند مونث نيستند بلكه براي آن است كه چون موجود نوري و مجردند نه مذكرند و نه مونث خب صحنه قيامت هم برابر آنچه در سورهٴ مباركهٴ «نبأ» آمده است هيچ كسي حق حرف ندارد مگر به اذن خدا و اگر خدا اجازه داد او يقيناً سخن صحيح مي‌گويد آيهٴ 38 سورهٴ «نباء» اين است ﴿يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَالْمَلاَئِكَةُ صَفّاً لاَّ يَتَكَلَّمُونَ إلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَقَالَ صَوَاباً﴾ اين درباره روح و فرشته‌هاست كه هيچ كدام از اينها بدون اجازه خدا حق سخن ندارند اگر ذات اقدس الهي به آنها اجازه حرف زدن داد البته آنها حق و صواب مي‌گويند لكن در چند جاي قرآن سخن از سخن گفتن انسانها مطرح است يكي در آيهٴ 55 و 56 سورهٴ مباركهٴ «روم» است در آيهٴ 55 و 56 سورهٴ مباركهٴ «روم» اين‌چنين آمده است ﴿وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ مَا لَبِثُوا غَيْرَ سَاعَةٍ كَذلِكَ كَانُوا يُؤْفَكُونَ ٭ وَقَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَالْإِيمَانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِي كِتَابِ اللَّهِ إِلَى يَوْمِ الْبَعْثِ فَهذَا يَوْمُ الْبَعْثِ وَلكِنَّكُمْ كُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ﴾ وقتي قيامت قيام مي‌كند مجرمين كه از برزخ وارد قيامت مي‌شوند سوگند ياد مي‌كنند كه ما لحظه‌اي در بين راه مانديم يعني از دنيا تا قيامت كه اين وسطها برزخ است براي آنها يك لحظه به حساب مي‌آيد سوگند ياد مي‌كنند كه ما غير از ساعتي و غير از لحظه‌اي در بين راه توقف نكرديم لكن اينها از حق مصروف‌اند نمي‌دانند كه مدتها در برزخ بودند و مردان الهي كه از علم و ايمان بهره‌اي بردند و خدا به آنها علم و ايمان عطا كرد مي‌گويند تحقيقاً شما در كتاب خدا در آنچه را كه ذات اقدس الهي مقدر و مقرر فرمود در برزخ مانديد تا روز بعث و مقدارش هم مشخص نيست سخن از ساعة و يوم و امثال ذلك نيست ﴿لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِي كِتَابِ اللَّهِ إِلَي يَوْمِ الْبَعْثِ فَهذَا يَوْمُ الْبَعْثِ وَلكِنَّكُمْ كُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ﴾[15] شما فاصله دنيا تا قيامت را در برزخ مانديد ساليان متمادي مدتهاي مديد در برزخ مانديد تا قيامت فرا رسيد و الان وارد صحنه قيامت شديد و نمي‌دانيد كه چقدر در برزخ بوديد اين يك جاست كه از مرداني كه اهل علم و ايمانند خدا سخن نقل مي‌كند و اين سخن را هم با تقرير امضا مي‌كند در مورد ديگر هم باز از همين اهل علم سخن نقل مي‌كند كه باز هم اشاره شده است كه اينها ﴿قَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَالْإِيمَانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِي كِتَابِ اللَّهِ إِلَي يَوْمِ الْبَعْث﴾ يا مانند آن همين آيه كه در سورهٴ مباركهٴ «روم» بود مطلب ديگري هم در جاي ديگر است كه رجالي كه اهل علم‌اند به آنها خبر مي‌دهند و مي‌گويند اين‌چنين نيست شما پندار باطلي داشتيد و مانند آن خب پس مردان الهي در قيامت به اين صورت سخن مي‌گويند از ملائكه در اين زمينه كلامي به ميان نيامده كه آنها حرفي بزنند پس مي‌شود گفت اين رجال همان انس‌اند نه جن‌اند نه ملك و مواردي هم از آيات قرآن كريم تأييد مي‌كند كه مردان الهي حق سخن گفتن دارند.

‌پرسش ...

پاسخ: چرا حالا شواهد ديگر نشان مي‌دهد به اينكه اينها «ساقي القوم آخرهم»[16] هستند يك عده از اينها جزء سابقين مقربين‌اند كه پىشاپيش وارد بهشت مي‌شوند عده‌اي از اينها كه امير قافله‌اند منتظرند كه تا آخرين نفر وارد بهشت بشود بعد «ساقي القوم آخرهم» وارد بهشت بشوند ﴿وَعَلَي الأعْرَافِ رِجَالٌ يَعْرِفُونَ كُلّاً بِسِيَماهُمْ﴾ همه مردم قيامت را با آن سمه‌ها و علامتهايي كه دارند او را مي‌شناسند چون الان فرض در آن است كه بهشتيها در بهشت رفتند و دوزخيها در دوزخ يك علامت عمومي است كه حالا يا سفيدي صورت است و سفيد روي بودن و روسفيد بودن كه از آن بهشتيهاست و علامتي است از آن دوزخيان كه روسياه بودن و سيه‌روي بودن است كه از آن دوزخيان است اين يك علامت عمومي است اما يك سلسله علامتهاي خاصي است كه غير از مردان الهي كسي نمي‌فهمد هيچ كس نمي‌داند اين شخص كه به جهنم آمده براي چه گناهي به جهنم آمده براساس غيبت بود دروغ بود تهمت بود بهتان بود ترك صلاة بود ترك صوم بود ترك حج بود براساس چه گناهي بود براساس استكبار بود براساس چه جهت؟ يا آنها كه وارد بهشت شدند براساس چه جحتي بود اين سيماها اين نشانه‌ها اين علامتها فقط در اختيار متوسّم است متوسم يعني كسي كه آثار درون را مي‌شناسد الان شما اين سنگها و اين رگه‌هاي كوه را كه مي‌بينيد صدها نفر از كنارش رد مي‌شوند اما يك كارشناس فني يك معدن شناس از اين علامتهاي خاك از اين رده‌ها و رگه‌هاي سنگ مي‌فهمد به اينكه اين سنگ چند قرن قبل چه حالت داشت و چند قرن بعد هم چه حالت دارد اين است كه ذات اقدس الهي در سورهٴ مباركهٴ «حجر» فرمود ﴿إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِينَ﴾[17] كه براي وسمه شناسها است سيما شناسها است آنها كه ميراث فرهنگي مي‌شناسند اين غير از اين ﴿إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِّلْمُؤْمِنِينَ﴾[18] است فرمود ما عده‌اي را عذاب كرديم اين يك علامت است كسي كه مومن باشد مي‌داند كه اين آيات الهي است اما اين حفاريها نشانه‌هاي فراواني از قدمت افراد كهن‌سالي كه اينجا دفن شدند مي‌دهند لذا آنجا جمع آورد فرمود ﴿إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِينَ﴾ اينهايي كه ميراث فرهنگي مي‌شناسند آثار باستاني مي‌شناسند آثار عتيق مي‌شناسند اينها را مي‌گويند متوسم يعني سيماشناس وسمه‌شناس علامت‌شناس دو گونه علامت براي بهشتيها و جهنميهاست يك سلسله علامتهاي روشن كه ﴿يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَتَسْوَدُّ وُجُوهٌ﴾[19] اين روشن است يك سلسله علامتهاي فني است كه متوسم مي‌شناسد آنها را مردان الهي كه ﴿وَعَلَي الأعْرَافِ﴾اند مي‌شناسند مي‌فهمند كه اينها كه دوزخي هستند براساس چه گناه آمدند مثل اينكه اين درختها از چروك اين پوستها و از چينهايي كه روي پوستها است يك كارشناس فني مي‌تواند بفهمد كه عمر اين چنار چند قرن است ديگران فقط اجمالاً مي‌توانند بفهمند كه اين چنار كهن‌سال است اما چند قرن است نمي‌فهمند و هكذا آن رده‌ها و رگه‌هاي خاك يا معدن و مانند آن از اين كريمه برمي‌آيد به اينكه يك سلسله سيماها و نشانه‌هايي هست كه متوسمين مي‌شناسند كه فرمود ﴿فَيَوْمَئِذٍ لاَ يُسْأَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَلاَ جَانٌّ﴾[20] چرا؟ براي اينكه ﴿يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِيَماهُمْ﴾[21] سيماها هم فرق مي‌كند يك سيما و نشانه عمومي است يك سيما و نشانه‌هاي خصوصي كه آن را مردان متعهد عالم مومن مي‌فهمند ﴿وَعَلَي الأعْرَافِ رِجَالٌ﴾ كه ﴿يَعْرِفُونَ كُلّاً بِسِيَماهُمْ وَنَادَوا أَصْحَابَ الْجَنَّةِ أَن سَلاَمٌ عَلَيْكُمْ لَمْ يَدْخُلُوهَا وَهُمْ يَطْمَعُونَ﴾ نشانه شفاعت را هم مي‌شناسند اين شخص با شفاعت آمده يا با توبه آمده يا نه از اول آدم خوبي بود همه اينها را مي‌شناسند خب در بهشت خيليها هستند بعضي براساس شفاعت است بعضي براساس توبه آمدند بعضي ﴿مُرْجَوْنَ لأَمْرِ اللّهِ﴾ بودند ذات اقدس الهي ﴿يَتُوبُ عَلَيْهِمْ﴾[22] توبه الهي نه توبه بنده انعطاف الهي بود كه ﴿يَتُوبَ عَلَيْهِمْ﴾ كه اين لطف خاص است همه اينها نشانه‌هايشان مشخص است و آن ﴿عَلَي الأعْرَاف﴾ كه رجال‌اند آنها هم مي‌فهمند در دوزخ هم همين‌ طور است

‌پرسش ...

پاسخ: يقيناً اهل بهشت‌اند حالا چون امير قافله‌اند سعي مي‌كنند آخر قافله بروند مي‌فرمايد ﴿وَعَلَي الأعْرَافِ رِجَالٌ يَعْرِفُونَ كُلّاً بِسِيَماهُمْ﴾ آن‌گاه همين رجالي كه روي عرف حجاب قرار دارند روي آن بلنداي حجاب قرار دارند هم اصحاب جنت را مي‌بينند با آنها سخن مي‌گويند هم اصحاب نار را مي‌بينند با آنها سخن مي‌گويند با اصحاب جنت سخن بهشتي‌گونه دارند ﴿وَنَادَوا أَصْحَابَ الْجَنَّةِ أَن سَلاَمٌ عَلَيْكُمْ﴾ تحيّت بهشتيها سلام است ﴿دَعْوَاهُمْ فِيهَا سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَتَحِيَّتُهُمْ فِيهَا سَلاَمٌ﴾[23] اينها كه ﴿عَلَي الأعْرَاف﴾اند با بهشتيها همان رفتاري را دارند كه بهشتيها با يكديگر دارند مي‌گويند ﴿سَلاَمٌ عَلَيْكُمْ﴾ ﴿وَنَادَوْا﴾ همين مردان الهي ﴿أَصْحَابَ الْجَنَّةِ أَن سَلاَمٌ عَلَيْكُمْ﴾ همان تحيتي كه بهشتيها نسبت به يكديگر دارند اينها هم با بهشتيها همان تحيت را دارند ﴿لَمْ يَدْخُلُوهَا﴾ هنوز وارد بهشت نشدند اما ﴿وَهُمْ يَطْمَعُونَ﴾ اينها طمع بهشت دارند چون ﴿يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَطَمَعاً﴾ يك طمع محمود و ممدوحي است طمع مذموم كه نيست خب خود ذات اقدس الهي اينها را به طمع ستود فرمود ﴿يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَطَمَعاً﴾[24] اينها طمع بهشت دارند طمع كه ذاتاً چيز بدي نيست اگر متعلقش بد باشد بد است طمع علم خوب است طمع ايمان خوب است طمع درجات برتر خوب است طمع لقاء الله خوب است كه ﴿يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَطَمَعاً﴾ و وجود مبارك خليل حق كه از ورثه ﴿جَنَّةِ النَّعِيمِ﴾[25] است نه از ورثه ﴿جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُ﴾[26] نسبت به ﴿جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ﴾ كه خيليها بهره ندارند اينكه وجود مبارك خليل حق عرض مي‌كنند ﴿وَاجْعَلْنِي مِن وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِيمِ﴾ قبلاً هم ملاحظه فرموديد نعيم عندالاطلاق در قرآن كريم همان نعمت ولايت است يك وقت است كه نعمتهاي محسوس است ﴿جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُ﴾ است ﴿أَنْهَارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفّي﴾ است ﴿أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ يَتَغَيَّرْ طَعْمُه﴾ است ﴿أَنْهَارٌ مِنْ ماءٍ غَيْرِ آسِنٍ﴾[27] است اين انهار، انهار، انهار، نعم خاص است اما اگر نعمت بالقول المطلق بدون قرينه در قرآن ذكر بشود ظاهراً همان نعمت ولايت است عرض كرد ﴿وَاجْعَلْنِي مِن وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِيمِ﴾ همين خليل حق(سلام الله عليه) كه از وارثان جنت نعيم است وقتي مراحل نيايش و توحيد خود را بازگو مي‌كند مي‌فرمايد ﴿أَطْمَعُ أَن يَغْفِرَ لِي خَطِيئَتِي يَوْمَ الدِّينِ﴾[28] اين گونه از طمعها طمعهاي محمود است چه چيزي بهتر از طمع لقاء الله حرص هم همين ‌طور است خب اگر متعلق طمع دنيا باشد چيز مذموم است اينها طمع دارند همان ‌طوري كه خليل حق طمع داشت ﴿أَطْمَعُ أَن يَغْفِرَ لِي خَطِيئَتِي يَوْمَ الدِّينِ﴾[29] ﴿يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَطَمَعاً﴾[30] اينها طمع دارند و ذات اقدس الهي حرفهاي اينها را نقل كرده بدون رد معلوم مي‌شود مي‌رسند منتها امير قافله‌اند سعي مي‌كنند كه آخر از همه برسند و دليلي هم نيست كه بعضي از مراحل اينها در بهشت نباشند اينها هم در بهشت‌اند هم در خارج بهشت اينها اگر خليفةالله‌اند «كما هو الحق» هم ﴿عَلَي الأعْرَاف﴾اند هم ﴿فِي الْجَنَّة﴾ اينكه فرمود ﴿لَمْ يَدْخُلُوهَا﴾ يعني آن مرحله‌اي كه در اعراف است آن مرحله‌اش «لم يدخل في الجنة» خب

‌پرسش ...

پاسخ: حالا به همين آيه كه رسيديم عرض مي‌كنم فرمود ﴿وَإِذَا صُرِفَتْ أَبْصَارُهُمْ تِلْقَاءَ أَصْحَابِ النَّارِ قَالُوا رَبَّنَا لاَتَجْعَلْنَا مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ﴾ معمولاً اين مصدرها بر وزن تفعال است نه تِفعال مثل تعداد تكرار و اينها آنكه تِبيان آمده تلقاء آمده اندك است تفعال آمده كم است همين مردان الهي كه روي اعراف مستقرند چون طمع به بهشت دارند متوجه بهشت‌اند نفرمود با جهنميها سر و كار دارند فرمود اگر چشمشان به جهنميها بيفتد يعني طبعاً مايل نيستند اينها را ببينند درباره بهشتيها مستقيماً خودشان به آنها مي‌نگرند و به آنها سلام مي‌كنند درباره جهنم وجهنميها اگر چشمشان افتاد نه اينكه اينها عمداً در صددند كه جهنم و جهنميها را ببينند ﴿وَإِذَا صُرِفَتْ أَبْصَارُهُمْ تِلْقَاءَ أَصْحَابِ النَّارِ﴾ وقتي چشمشان به دوزخيان مي‌افتد مي‌گويند ﴿رَبَّنَا لاَتَجْعَلْنَا مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ﴾ چون هنوز در ساحره قيامت‌اند به حسب ظاهر يا اين بخش از هستي آنها در ساحر و صحنه قيامت است و وارد بهشت نشدند مي‌گويند پروردگارا ما را با ظالمين محشور نكن گرچه آن روز، روز دعا به معناي نيايش تكليفي نيست كه دعا مستحب باشد انسان بخواهد و انجام بدهند اما ظهور ملكات دنيايي اينهاست در دنيا اينها از ذات اقدس الهي مسئلت مي‌كردند كه از نار ﴿وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ﴾[31] همين ملكات هم آنجا ظهور مي‌كند مي‌گويند ﴿وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ﴾ ﴿لاَتَجْعَلْنَا مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ﴾ وگرنه آنجا كه دعاي مصطلح دنيا مطرح نيست و اين مردان الهي كه در دنيا خدا درباره اينها فرمود ﴿لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ﴾ اين را خدا وعده داد براي مردان با ايمان مردان با ايمان كساني‌اند كه مسلح‌اند سلاح مردان با ايمان هم گريه است «و سلاحه البكاء»[32] نمي‌شود گفت حالا كه خدا به شما وعده داد چرا اين‌قدر ناله مي‌كنيد چرا عبادت مي‌كنيد اصلاً خدا وعده‌اش از آن كسي است كه اهل ناله و زجه است اگر اين سلاح را از او بگيريد كه وعده خدا هم گرفته مي‌شود اينها چون بر نردبان علم و ايمان مستقرند دستشان به خيلي جاها مي‌رسد اگر كسي روي نردبان است بگويد نردبان چيست يا بگويد من كه حالا دستم به جايي مي‌رسد چرا نردبان را زير پا داشته باشم همانجا سقوط مي‌كند كسي كه مي‌نالد خدا به او وعده مي‌دهد ﴿لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ﴾ كسي كه مومن است خدا به او وعده مي‌دهد اگر بگويند خب خدا حالا كه به تو وعده داد چرا مي‌نالي چرا عبادت مي‌كني يعني چرا اين نردبان را حفظ مي‌كني؟ همانجا سقوط مي‌كند ﴿لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ﴾[33] خب پس اينها مادامي بر بلنداي حجاب مستقرند كه بنال‌اند اگر ننال‌اند سقوط مي‌كنند چون خدا با هيچ كسي حواده و قوم و خويشي ندارد اگر كسي مسلح بود به «سلاحه البكاء» به او پاداشي مي‌دهد تا انسان مي‌نالد مي‌گيرد و اگر ننالد چه چيزي به او مي‌دهند خب ﴿وَنَادَي أَصْحَابُ الأعْرَافِ رِجَالاً يَعْرِفُونَهُم بِسِيَماهُم﴾ در آيه اسبق فرمود اين مردان الهي كه روي بلنداي اين حجاب قرار دارند هم بهشتيها را مي‌شناسند هم جهنميها را مي‌شناسند به علامتهاي خاصشان مي‌شناسند نسبت به بهشتيها سلام مي‌كنند مي‌گويند ﴿سَلاَمٌ عَلَيْكُمْ﴾ حالا نسبت به دوزخيها كه همه آنها را، تك‌تك آنها را با شناسنامه‌هايشان مي‌شناسند در بين اين جهنميها يك عده بي‌نمازند يك عده بي‌روزه‌اند يك عده بي حج‌اند يك عده بي‌زكات‌اند يك عده بي‌خمس‌اند يك عده هم مستكبرند آن يك عده مستكبر متكبر را مخاطب قرار مي‌دهند مي‌گويند شماها نبوديد كه مي‌گفتيد اين گروه اهل بهشت نيستند اشاره مي‌كنند به يك عده مستضعفين اهل ايمان كه هنوز تكليفشان روشن نشده كه اينها در دامنه همين حجاب‌اند در دامنه همين اعراف‌اند نه بر بلنداي اعراف في ظل الاعراف‌اند نه علي الاعراف في الحجاب‌اند نه علي الحجاب اينها كه روي اين بلندا قرار دارند در بين دوزخيان آن گروه متكبر مستكبر را كه روي سيما و علامت مي‌شناسند به آنها خطاب مي‌كنند مي‌گويند شما بوديد كه اين مستضعفين را تحقير مي‌كرديد مي‌گفتيد اينها به جايي نمي‌رسند اينها مرتجع‌اند اينها به جايي نمي‌رسند حالا ببنيد اينها كجا مي‌روند بعد فرمان مي‌دهند مي‌گويند وارد بهشت شويد همين كساني كه ﴿عَلَي الأعْرَاف﴾اند اينها هم مي‌شوند فرمانده بهشتيها و دوزخيها يك چنين مقامي دارند فرمود ﴿وَنَادَي أَصْحَابُ الأعْرَافِ رِجَالاً﴾ اين ﴿رِجَالاً﴾ تنوينش تنكير تحقيري است آن ﴿رِجَالٌ﴾ كه فرمود ﴿وَعَلَي الأعْرَافِ رِجَالٌ﴾ تنوينش تفخيم و تعظيم است چرا كه ما هم در تعبيرات مي‌گوييم مردك، مردمي يا مرداني اين تعبيراتمان فرق مي‌كند مي‌گويد مرداني اين تعبير نشانه تفخيم و تعظيم است مردمي، اين نشانه تحقير است فرمود ﴿وَعَلَي الأعْرَافِ رِجَالٌ﴾ اين تفخيم است آنجا كه دارد ﴿ووَنَادَي أَصْحَابُ الأعْرَافِ رِجَالاً﴾ اين تحقير است كه ﴿يَعْرِفُونَهُم بِسِيَماهُم﴾ اينها را با علامتها مي‌شناسند مي‌فرمود اينها همان مستكبرين دنيا هستند ﴿قَالُوا مَاأَغْنَي عَنْكُمْ جَمْعُكُمْ وَمَا كُنْتُمْ تَسْتَكْبِرُونَ﴾ شمايي كه ﴿الَّذِي جَمَعَ مَالاً وَعَدَّدَهُ ٭ يَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ﴾[34] خب خيليها به جهنم مي‌روند ميليونها سال هم فاصله شد كسي نمي‌داند چه كسي به چه كسي است ﴿قُلْ إِنَّ الأوَّلِينَ وَالآخِرِينَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَي مِيقَاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾[35] معلوم نيست كه اين شخص براي كجاي عالم بود غرب بود شرق بود در چه قرن زندگي مي‌كرد گناهش چه بود كه امروز دارد مي‌سوزد اينها از اعقاب قرون و اعصار مي‌گذرند از اقليمها مي‌گذرند درون‌بينند مي‌فهمند اين شخص در اثر بي‌نمازي به جهنم آمده آن شخص در اثر تكبرش به جهنم آمده به اينها كه ﴿الَّذِي جَمَعَ مَالاً وَعَدَّدَهُ ٭ يَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ﴾[36] و مانند آن خطاب مي‌كنند شماها بوديد كه مي‌گفتيد اين افراد مستضعف به بهشت نمي‌روند حالا ببينيد چگونه اينها وارد بهشت مي‌شوند ﴿قَالُوا مَاأَغْنَي عَنْكُمْ جَمْعُكُمْ وَمَا كُنْتُمْ تَسْتَكْبِرُونَ ٭ أَهؤُلاَءِ الَّذِينَ أَقْسَمْتُمْ لاَيَنَالُهُمُ اللّهُ بِرَحْمَة ادْخُلُوا الْجَنَّةَ﴾ اينها اين بيچاره‌ها كه اين زير دست هستند شما نسبت به اينها مي‌گفتيد اينها بد عاقبت‌اند محروم‌اند بي‌سعادت‌اند حالا ببينيد بي‌سعادت چه كساني هستند شماهستيد يا اينها آن وقت به اذن خدا دستور مي‌دهند همين كساني كه در زير مجموعه اعراف و حجاب به سر مي‌برند و هنوز تكليفشان روشن نيست به اينها مي‌فرمايد شما وارد بهشت بشويد.

«و الحمد لله رب العالمين»


[1] اعراف/سوره7، آیه128.
[2] مؤمنون/سوره23، آیه11.
[3] اعراف/سوره7، آیه128.
[4] زمر/سوره39، آیه74.
[5] اعراف/سوره7، آیه128.
[6] بقره/سوره2، آیه30.
[7] بقره/سوره2، آیه115.
[8] حدید/سوره57، آیه4.
[9] مطففین/سوره83، آیه15.
[10] نور/سوره24، آیه35.
[11] ـ توحيد شيخ صدوق، ص179.
[12] جن/سوره72، آیه6.
[13] نور/سوره24، آیه37.
[14] احزاب/سوره33، آیه23.
[15] روم/سوره30، آیه56.
[16] ـ وسائل الشيعه، ج25، ص265.
[17] حجر/سوره15، آیه75.
[18] حجر/سوره15، آیه77.
[19] آل عمران/سوره3، آیه106.
[20] الرحمن/سوره55، آیه39.
[21] الرحمن/سوره55، آیه41.
[22] توبه/سوره9، آیه106.
[23] یونس/سوره10، آیه10.
[24] سجده/سوره32، آیه16.
[25] شعراء/سوره26، آیه85.
[26] بقره/سوره2، آیه25.
[27] محمد/سوره47، آیه15.
[28] شعراء/سوره26، آیه82.
[29] شعراء/سوره26، آیه82.
[30] سجده/سوره32، آیه16.
[31] بقره/سوره2، آیه201.
[32] ـ مفاتيح الجنان، دعاي كميل.
[33] زمر/سوره39، آیه65.
[34] همزه/سوره104، آیه2 ـ 3.
[35] واقعه/سوره56، آیه49 ـ 50.
[36] همزه/سوره104، آیه2 ـ 3.