درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

77/03/04

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/ سوره اعراف/ آیه 43 تا 45

 

﴿وَنَزَعْنَا مَا فِي صُدُورِهِم مِنْ غِلٍّ تَجْرِي مِن تَحْتِهِمُ الأنْهَارُ وَقَالُوا الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي هَدَانَا لِهذَا وَمَا كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْلاَ أَنْ هَدَانَا اللّهُ لَقَدْ جَاءَتْ رُسُلُ رَبِّنَا بِالْحَقِّ وَنُودُوا أَن تِلْكُمُ الْجَنَّةُ أُورِثْتُمُوهَا بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ ﴿وَنَادَي أَصْحَابُ الْجَنَّةِ أَصْحَابَ النَّارِ أَنْ قَدْ وَجَدْنَا مَاوَعَدَنَا رَبُّنَا حَقّاً فَهَلْ وَجَدْتُمْ مَا وَعَدَ رَبُّكُمْ حَقّاً قَالُوا نَعَمْ فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَيْنَهُمْ أَن لَعْنَةُ اللّهِ عَلَي الظَّالِمِينَ﴾ ﴿الَّذِينَ يَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللّهِ وَيَبْغَونَهَا عِوَجاً وَهُم بِالآخِرَةِ كَافِرُونَ﴾

 

اين نزع غل به نوبه خود يك تطهير است منتها تطهير كامل از آن اهل‌بيت(عليهم السلام) است برابر ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً﴾[1] اين تطهير محدود از آن ساير بهشتيها هست مطلب دوم همان بود كه قبلاً هم اشاره شد كه اين اعم از دفع است و رفع مطلب سوم آن است كه اين بهشتيها كه در بهشت مستقر شدند چندين نعمت مي‌بينند نعمتهاي ظاهري مي‌بينند كه ﴿جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهِمُ الأنْهَارُ﴾[2] نعمت باطني مي‌بينند كه لقاءالحق است برابر اينكه ﴿إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ ٭ فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ﴾[3] پرسش ...

پاسخ: قتي بهشتيها به اين نعمتهاي حسي و معنوي رسيده‌اند حق‌شناسي مي‌كنند مي‌گويند ﴿الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي هَدَانَا لِهذَا﴾ اين حمد شكر تكليفي نيست كه انسان در دنيا حمد مي‌كند و خداوند انسان را مأمور به حمد كرده است بلكه شكر ملكه‌اي است كه از خود همين حمد لذت مي‌برند در دنيا مومنين وقتي به يكديگر رسيدند مكلف به سلام‌اند به تكليف استحبابي آن مخاطب مكلف به جواب است تكليف وجوبي و فضيلتي هم هست و با لذت هم همراه است ولي در بهشت همه اين مراسم هست ﴿دَعْوَاهُمْ فِيهَا سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَتَحِيَّتُهُمْ فِيهَا سَلاَمٌ﴾[4] لكن از اين سلام كردن و جواب شنيدن لذت مي‌برند بدون اينكه جريان تكليف در كار باشد و جريان ثوابي در كار باشد حمد هم به شرح ايضاً در دنيا كسي كه حمد مي‌كند به عنوان وظيفه است و عمل به اين وظيفه ثواب مترتب است ولي در آخرت اين جنبه حمد فقط سخن از لذت است مثل اينكه انسان بعضي از موفقيتهاي خود را بازگو مي‌كند و لذت مي‌برد نه به عنوان تكليف يا انجام وظيفه شرعي كه ثوابي رويش باشد بلكه التذاذ است در قيامت كه بهشتيها مي‌گويند ﴿الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي هَدَانَا لِهذَا﴾ اين يك لذت است چه اينكه «سبحان الله» گفتن آنها لذت است و سلام كردن آنها نسبت به يكديگر هم لذت است ﴿دَعْوَاهُمْ فِيهَا سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَتَحِيَّتُهُمْ فِيهَا سَلاَمٌ وَآخِرُ دَعْوَاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾ كه هم از آن تسبيح هم از اين تسليم هم از اين تحميد لذت مي‌برند نه به عنوان تكليف.

مطلب بعدي آن است كه بهشتيها كه مي‌گويند ﴿الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي هَدَانَا لِهذَا﴾ اين مي‌تواند جامع همه نعم باشد هم نعم حسي يعني آن نعمتي كه ﴿جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهِمُ الأنْهَارُ﴾[5] است هم نعم غيبي و معنوي كه ﴿إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ ٭ فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ﴾[6] و هم ناظر به راجع به اين نزع غل يعني بهشتيها در خودشان آن خوي فرشته بودن را احساس مي‌كنند فرشته‌ها داراي درجات گوناگوني‌اند ﴿وَمَا مِنَّا إلاَّ لَهُ مَقَامٌ مَعْلُومٌ﴾[7] يكي عالم است ديگري اعلم است يكي قادر است ديگري اقدر است يكي عادل است ديگري اعدل است اما اين‌چنين نيست كه بين فرشته‌ها كينه‌اي عداوتي حسدي و مانند آن باشد هيچ كينه‌اي بين فرشته‌ها نيست بر خلاف دنيا و بر خلاف ابناي بشر، بشر بالأخره اگر يكي كامل بود و ديگري اكمل آن كامل كينه‌اي و حسدي نسبت به اكمل در رشتهٴ خود مي‌برد بعضي البته منزه‌اند آنها كه منزه‌اند كساني‌اند كه دعاي او و نيايش آنها در سورهٴ مباركهٴ «حشر» آمده است كه عرض مي‌كنند ﴿رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونَا بِالْإِيمَانِ وَلاَ تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنَا غِلّاً لِلَّذِينَ آمَنُوا﴾[8] البته نسبت به كفار دشمن‌اند ﴿أَشِدَّاءُ عَلَي الْكُفَّارِ﴾[9] اند اما در داخله و در حوزه ايماني هيچ كينه‌اي بين اينها نيست بالأخره هر كسي در هر شرايطي باشد بالاتر از خود را مي‌بيند هيچ حسدي نمي‌ورزد اين خوي، خوي فرشتگي است كه انسان راحت زندگي مي‌كند بالاتر از خود را مي‌بيند سعي مي‌كند به او برسد ولي اگر نرسيد غمگين نيست خب نعمتي است چه نعمتي از اين بهتر آن تلاش كردن چيز بسيار خوبي است اما حسد و حقد و كينه و امثال ذلك چيز بدي است براي مردان الهي اين حرف هست كه سعي مي‌كنند به مقام برتر نائل بشوند اما اين‌چنين نيست كه كينه ديگري را در دل داشته باشند حسدي داشته باشند اين خودش نعمت است بهشتيها مي‌بينند از اين جهت هم در حد فرشته هستند پس گذشته از اينكه ﴿جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهِمُ الأنْهَارُ﴾[10] را دارا هستند گذشته از اينكه ﴿فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ﴾[11] هستند فرشته خويندي‌اند آن‌گاه روي جامع اينها مي‌گويند بگويند ﴿الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي هَدَانَا لِهذَا﴾ نه اينكه اين ﴿لِهذَا﴾ مخصوص جريان نزع غل باشد بلكه جريان نزع غل مي‌تواند زير مجموعه نعمي باشد كه بهشتيها به او راه يافته‌اند و بر آن هم شكر مي‌كنند و از اين هم لذت مي‌برند مطلب بعدي آن است كه اينكه بهشتيها مي‌گويند خدا را سپاس كه ما را به اينجا هدايت كرد و اگر او نبود ما به اينجا هدايت نمي‌شديم ناظر به آن است كه وحي چيزهايي را به انسان ياد مي‌دهد كه انسان از درك او عاجر است كه در دو نوبت اين حرف تكرار شده است البته عقل كليات را درك مي‌كند اصل مبدأ را و مانند آن را درك مي‌كند ضرورت وحي را اصل معاد را درك مي‌كند اما اين‌چنين نيست كه همه كليات را بفهمد چه اينكه جزئيات را هم عقل نمي‌فهمد در آن اصول اوليه عقل نيازي به نقل ندارد اصل اثبات مبدأ و مانند آن ولي در اصول ثانوي و كمالات بعدي ممكن است عقل بعضي از امور را درك كند ولي شرع به دليل نقلي او را تأييد مي‌كند هدايت مي‌كند راهنمايي مي‌كند اينجا ديگر سخن از دور نيست چه اينكه جزئيات را هم عقل درك نمي‌كند دركات جهنم چقدر است درجات بهشت چقدر است كيفيت صراط و حساب و ميزان و تطاير كتب چگونه است اينها را عقل درك نمي‌كند اصل كيفر و پاداش را درك مي‌كند پس عقل آن اصول اوليه را في‌الجمله درك مي‌كند نه بالجملة خيلي از كليات است كه به وسيله نقل مي‌فهمد دو چه اينكه همه جزئيات را به وسيله نقل مي‌فهمد سه.

‌پرسش ...

پاسخ: غرض آن است كه عقل برخي از كليات را هم درك نمي‌كند و امور جزئي را هم كه درك نمي‌كند و آن بخش از كليات را كه درك مي‌كند با تأييد نقل تقويت مي‌شود لذا در قيامت مي‌تواند بگويد خدارا سپاس كه ما را به اين امور هدايت كرد آنچه را كه عقل ما فهميد با تأييد تصديق كرد و تقويت كرد و كليات ديگري را كه امور غيبي بود و عقل دسترسي نداشت نقل تفهيم كرد و همه جزئيات را هم نقل به ما فهماند پس اين‌چنين نيست كه عقل بتواند همه كليات حتي امور غيبي را بفهمد گرچه امكانش را اثبات مي‌كند اما تحققش وقوعش و نحوه‌اش را درك نمي‌كند نمي‌توان گفت عقل همه كليات را مي‌فهمد فقط در جزئيات محتاج به نقل است

مطلب مهم ديگر آن است كه وقتي انسان عاقل بود و برابر عقل به وجود مبدأ پي برد آن‌گاه مي‌فهمد عقل هم مثل نقل رسول الله است آن‌گاه سپاس انسان بهشتي اين است كه خدا را شكر مي‌كنيم كه با رسول ظاهر و باطن ما را به اينجا رسانده و اگر ذات اقدس الهي چنين عقلي به ما نداده بود كه ما نه كليات اوليه را مي‌فهميديم نه در درك كليات بعدي يك مخاطب خوبي براي نقل بوديم آن‌گاه خود اين عقل را هم انسان بهشتي نعمت مي‌داند رسول خدا مي‌داند برابر آن حديثي كه مرحوم كليني نقل كرده است «ان لله علي الناس حجتين»[12] عقل حجت باطني است و به تعبير لطيفي كه مرحوم طريحي در مجمع البحرين ذكر كرده است عقل شرع است از باطن و شرع عقل است از ظاهر و همه اينها نعمت الهي‌اند خب عقل را چه كسي داد انسان كه نمي‌تواند بگويد عقل ز آن خود من است نقل را خدا داد اگر عقل است مي‌فهمد موهبةالله است هبةالله است بنابراين برابر آن يافته‌هاي عقلي هم خدا را سپاس مي‌كند به چنين انساني كه هم عقل را هم نقل را مواهب الهي مي‌داند خدا ندا مي‌دهد مستقيم يا غير مستقيم كه ﴿أَن تِلْكُمُ الْجَنَّةُ أُورِثْتُمُوهَا بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ﴾

‌پرسش ...

پاسخ: عقل بالأخره اگر كافي است در اصل پذيرش دين آن‌گاه خود همين عقل مي‌فهمد هبةالله است اگر اين چراغ را خدا به انسان نداده بود خب انسان هم مثل حيوانات بود ديگر در سورهٴ مباركهٴ «انبياء» جريان ارث به اين صورت مطرح شد آيا 105 كه ﴿أَنَّ الأرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ﴾ كه وارثان زمين بندگان صالح‌اند و بندگان صالح وارثان زمين‌اند در بخشهاي ديگر هم فرمود ﴿إِنَّ الأرْضَ لِلّهِ يُورِثُهَا مَنْ يَشَاءُ﴾[13] اين درباره ارض بعد هم فرمود ﴿لِلّهِ مِيرَاثُ السَّماوَاتِ وَالأرْضِ﴾[14] در سورهٴ «حديد» معلوم مي‌شود كه خدا مورِّث است بعضي از مراحل اسماي الهي مبدأ فاعلي‌اند و برخي مبدأ قابلي مثل آنكه انسان از دستي به دست ديگر منتقل كند با دستي داده دست ديگر را بگيرد آنكه مي‌گيرد يكي از دستهاي خداست آنكه مي‌دهد دست ديگري از دستهاي خداست آنكه سر انجام مي‌گيرد باز دستي از دستهاي خداست كه ﴿لِلّهِ مِيرَاثُ السَّماوَاتِ وَالأرْضِ﴾ خب هم ﴿إِنَّ الأرْضَ لِلّهِ يُورِثُهَا مَنْ يَشَاءُ﴾[15] كه او مورث است هم ﴿أَنَّ الأرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ﴾[16] كه بندگان صالح وارث‌اند بعد از گذشت بندگان صالح براساس ﴿لِلّهِ مِيرَاثُ السَّماوَاتِ وَالأرْضِ﴾ پس دوباره به خود او برمي‌گردد پس زمين من‌الله است و الي‌الله اين ﴿إِنَّا لِلّهِ وإِنّا إِلَيهِ رَاجِعُونَ﴾[17] مربوط به هر موجود است كه من‌الله است و الي‌الله تنها ما نيستيم كه من‌الله هستيم و الي‌الله بلكه زمين هم من‌الله است و الي‌الله آسمان هم من‌الله ست و الي‌الله براي اينكه ﴿إِنَّ الأرْضَ لِلّهِ يُورِثُهَا مَنْ يَشَاءُ﴾[18] بعد در يك محدوده‌اي فرمود ﴿أَنَّ الأرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ﴾[19] بعد فرمود اينهايي كه رخت بربستند ﴿لِلّهِ مِيرَاثُ السَّماوَاتِ وَالأرْضِ﴾[20] پس فهو الوارث و هو المورِّث در همه امور در جريان بهشت آيا اين‌چنين است؟ ارض جنت لله است ﴿يُورِثُهَا مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ﴾ و به بهشتيها ارث داد بهشتيها هم كه رفتند ‌مي‌گويند ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي صَدَقَنَا وَعْدَهُ وَأَوْرَثَنَا الأرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَيْثُ نَشَاءُ﴾[21] ﴿وَ أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ﴾[22] ﴿أَحَلَّنَا دَارَ الْمُقَامَةِ مِن فَضْلِهِ﴾[23] اينها جمله‌هايي است كه متنوع و متعدد در موارد گوناگون قرآن كريم است آيا مرحله‌اي هست كه ﴿إِنَّ الأرْضَ لِلّهِ﴾ ﴿لِلَّهِ مِيرَاثُ السَّماوَاتِ وَالأرْض﴾ آري آنجا هم مرحله‌اي هست آن مرحله فناي تام كه براي بهشتيها حضور پيدا مي‌كند آنها از خودشان هم بي‌خبرند آنجا كه خودشان را نمي‌بينند آن محدوده هم باز بالأخره به دست ذات اقدس الهي مي‌رسد نه اينكه نابود بشود وگرنه بهشت يك موجود ابدي است

‌پرسش ...

پاسخ: آنها هم در حشر اكبر برمي‌گردند

‌پرسش ...

پاسخ: نه ديگر در حشر اكبر همه اينها دوباره زنده مي‌شوند براي اينكه زمين بايد شهادت بدهد گاهي شهادت مي‌دهد گاهي شكايت مي‌كند گاهي شفاعت مي‌كند در حشر اكبر همه برمي‌گردند ﴿يَوْمَ تُبَدُّلُ الأرْضُ غَيْرَ الأرْضِ وَالسَّماوَاتُ﴾[24] در سورهٴ مباركهٴ «مريم» فرمود ﴿تِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتِي نُورِثُ مِنْ عِبَادِنَا مَن كَانَ تَقِيّاً﴾[25] ما ارث مي‌دهيم و موارد ديگري هم كه كلمه ارث را ذكر مي‌كند خب

مطلب ديگر آن است كه در جريان ارث گاهي سخن در اين است كه كسب نيست اين مال رايگان است آن نكته در اين امور ملحوظ نيست مطلب مهمي كه در آيات ارث مطرح است آن است كه در ارث پيوند لازم است ارتباط لازم است و انسان متقي كه «الصلاة قربان كل تقي» با خدا پيوند برقرار كرده لذا از او ارث مي‌برد وگرنه كل جريان فضل است حالا اگر كسي بگويد من خودم كار كردم خب توفيق را چه كسي داد؟ عقل را چه كسي داد؟ قدرت را چه كسي داد؟ همه‌اش مي‌شود فضل انسان طلبكار نيست حتي آن درصدي هم كه مي‌گيرد گذشته از اينكه تعبيرات قرآن درباره جزا كه ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا﴾[26] در يك بخش ﴿مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا﴾[27] در بخش ديگر يا در سورهٴ مباركهٴ «بقره» ﴿مَثَلُ الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾ كه يكي مي‌شود هفتصد برابر بعد ﴿وَاللّهُ يُضَاعِفُ لِمَن يَشَاءُ﴾ كه بشود 1400 برابر بعد ﴿وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ﴾[28] كه مرز و حدي ندارد اين مي‌شود فضل آن آيات ناظر به آن است كه چيزي كه به بشر مي‌رسد برابر كسبش نيست مگر او چقدر كار كرده اين ﴿ذلِكَ فَضْلُ اللّهِ﴾[29] است آياتي كه مي‌خواهد بفهماند كه آنچه به انسان مي‌رسد تفضل است لطف است عنايت است آن آيات جداست ﴿ذلِكَ فَضْلُ اللّهِ﴾ يكي را ده برابر مي‌كند اما آيات ارث پيام ديگري دارد كه انسان تا پيوند با خدا برقرار نكرد رابطه نداشت از او چيزي نمي‌برد اين مي‌خواهد وارث الله بشود اين آيات ارث آيات خلافت است كه در ديروز بحث شد در ارث مالك به جاي مالك مي‌نشيند سخن در اين نيست كه اين مال هبه است سخن در اين نيست كه اين رايگان است مجان است ومانند آن، آن را آيات ﴿ذلِكَ فَضْلُ اللّهِ﴾ مي‌رساند سخن در اين است كه انسان بهشتي مي‌شود خليفة الله به دليل تعبير به ارث كه مالكي به جاي مالك ديگر مي‌نشيند خب آن‌گاه وقتي كه اينها مستقر شدند يعني آيات ارث البته در قرآن كريم كم نيست وقتي مستقر شدند با يكديگر گفت و گويي دارند

‌پرسش ...

پاسخ: آيه سورهٴ مباركهٴ «مريم» كه فرمود ﴿تِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتِي نُورِثُ مِنْ عِبَادِنَا مَن كَانَ تَقِيّاً﴾[30] شايد اين را بخواهد بگويد كسي كه تقوا ملكه اوست اين ارث مي‌برد اين مرتبط است اين خليفةالله است ديگران شايد به اين حد نرسند خب.

مطلب بعدي آن است كه حالا كه مستقر شدند بهشتيها در بهشت دوزخيها در دوزخ بهشتيها يك لذت جديدي مي‌طلبند و يك عذاب خاصي بر دوزخيان تحميل مي‌كنند البته اين هم به اذن الله است آن روز هيچ كسي نه تنها كار لغو نمي‌كند كار لغو كه اصلاً در آنجا نيست كار صحيح حكيمانه هم بي اجازه نمي‌كنند ﴿يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَالْمَلاَئِكَةُ صَفّاً لاَّ يَتَكَلَّمُونَ إِلاّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ﴾ آن‌گاه ﴿وَقَالَ صَوَاباً﴾[31] تا شخص اذن نگيرد حق گفتن صحيح و حكيمانه را هم ندارد صرف اينكه كار، كار خوبي است حرف حرف، خوبي است هر كسي دهنش باز باشد و بزند اين‌طور نيست خيليها حرف براي گفتن دارند اما مجاز نيستند بگويند ﴿يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَالْمَلاَئِكَةُ صَفّاً لاَّ يَتَكَلَّمُونَ إِلاّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَقَالَ صَوَاباً﴾ همه خاموشند حالا در چنين روزي فقط يك عده مجازند حرف بزنند حالا مقام آنها چيست كه گفتند آنها اهل‌بيتند همه انبيا همه اوليا همه خاموش محض احدي حق حرف زدن ندارد با اينكه اينها معصوم‌اند در دنيا هم بودند جز خير چيزي نمي‌گفتند اما آن روز حق حرف زدن ندارند فقط يك عده مأذونند حرف بزنند خب آن در صحنه قيامت است حالا اين بهشتيها كه حرف مي‌زنند بدون اجازه حرف مي‌زنند يا با اجازه خب يقيناً با اجازه است و اين حرف زدنشان براي محاكمه است؟ نه چون محاكمه تمام شده حساب و كتاب تمام شده به دوزخيها هم گفتند وارد جهنم بشويد به بهشتيها هم گفتن وارد بهشت بشويد مستقر شدند حالا كه مستقر شدند به اذن خدا مي‌خواهند انتقامي بگيرند از دوزخيها ﴿وَنَادَي أَصْحَابُ الْجَنَّةِ أَصْحَابَ النَّارِ أَنْ قَدْ وَجَدْنَا مَاوَعَدَنَا رَبُّنَا حَقّاً فَهَلْ وَجَدْتُمْ مَا وَعَدَ رَبُّكُمْ حَقّاً﴾[32] اين يك انتقام‌گيري است نه محاكمه چون محاكمه كه تمام شد و اين كار لغو هم نيست براي اينكه در دنيا كساني كه منزه از لغوند گاهي هم چنين انتقامي را به اذن خدا مي‌گيرند نظير اينكه در جريان قوم نوح ذات اقدس الهي در سورهٴ مباركهٴ «هود» به اين صورت نقل كرد آيهٴ 38 به بعد سورهٴ «هود» اين است ﴿وَيَصْنَعُ الْفُلْكَ﴾ وجود مبارك نوح داشت كشتي مي‌ساخت ﴿وَكُلَّمَا مَرَّ عَلَيْهِ مَلَأٌ مِن قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ﴾ او را مسخره مي‌كردند آن‌گاه وجود مبارك نوح كه از انبياي اولواالعزم است و شيخ‌الانبياست و منزه از مسخره كردن است فرمود: ﴿إِن تَسْخَرُوا مِنَّا فَإِنَّا نَسْخَرُ مِنكُم كَمَا تَسْخَرُونَ﴾ خب اين يك انتقام است اين «ردوا الحجر من حيث جاء»[33] است چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ «مطففين» هم آمده است آيهٴ 34 سورهٴ «مطففين» آمده است كه ﴿فَالْيَوْمَ الَّذِينَ آمَنُوا مِنَ الْكُفَّارِ يَضْحَكُونَ﴾ آن كفار در دنيا مؤمنين را مسخره مي‌كردند و ‌مي‌خنديدند برابر آيهٴ 29 سورهٴ «مطففين» كه ﴿إِنَّ الَّذِينَ أَجْرَمُوا كَانُوا مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا يَضْحَكُونَ﴾ برابر آيهٴ 34 همان سورهٴ «مطفف» مؤمنين انتقام مي‌گيرند و از كفار به اين صورت انتقام مي‌گيرند آنها را مسخره مي‌كنند و مي‌خندند ﴿فَالْيَوْمَ الَّذِينَ آمَنُوا مِنَ الْكُفَّارِ يَضْحَكُونَ ٭ عَلَى الأرَائِكِ يَنظُرُونَ﴾ پس اين كار لغو نيست اين اقرار گرفتن هم نيست براي اينكه محاكمه تمام شده است حالا تعبير فرق كرد فرمود ﴿وَنَادَي أَصْحَابُ الْجَنَّةِ أَصْحَابَ النَّارِ﴾ با اينكه فاصله خيلي است بهشت در آسمانهاست دوزخ در زمين است فاصله خيلي است بهشتيها به دوزخيها مي‌گويند ﴿أَنْ قَدْ وَجَدْنَا مَاوَعَدَنَا رَبُّنَا حَقّاً﴾ خدا وعده‌هايي كه به ما داده است ما او را حق يافتيم خدا به ما وعده ﴿جَنَّاتٍ تَجْرِيْ مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ﴾[34] داد و وعده‌هاي ديگر ما همه اينها را ديديم حق است ثابت است يافتيم ﴿فَهَلْ وَجَدْتُمْ مَا وَعَدَ رَبُّكُمْ حَقّاً﴾[35] آيا خدا آنچه را كه به شما وعده داده است شما هم ثابت يافتيد يا نه؟ تعبيري كه بهشتيها درباره دوزخيها كردند اين است كه تعبير به وعده كردند در حالي كه آنجا وعيد است نه وعده ولي قبلاً بحث شد به اينكه كلمه وعده كه فعل ماضي است هم در خير است هم در شر اختصاصي به اوعده ندارد البته غالبا وعد را در خير و اوعده را در شر به كار مي‌برند لكن گاهي همين ثلاثي مجرد در شر است كه ﴿الشَّيْطَانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَيَأْمُرُكُم بِالْفَحْشَاءِ﴾[36] اين يعد يعني تهديد مي‌كند وعيد دارد ﴿النَّارُ وَعَدَهَا اللَّهُ الَّذِينَ كَفَرُوا﴾[37] كه آنجا وعده يعني وعيد آن وعيد از همين وعد پديد آمده است فرق مهم آن است كه بهشتيها درباره خودشان چنين مي‌گويند ﴿قَدْ وَجَدْنَا مَاوَعَدَنَا رَبُّنَا حَقّاً﴾ مفعول را ذكر مي‌كنند ولي درباره دوزخيها مفعول را ذكر نمي‌كنند نمي‌فرمايد هل وجدتم ما وعدكم ربكم حقا مفعول ذكر نشد ولي در آنجا مفعول ذكر شد خب نكته‌اش يكي مي‌تواند اين باشد كه خب ذات اقدس الهي به ما وعده داد نام بردن در اينجا لذيذ است كه خدا به ما وعده داد ما مخاطب خدا شديم آنجا لازم نبود كه بالصراحة بفرمايد ﴿وَعَدَكُمْ﴾ اين گويندگان اسم خودشان را مي‌برند از بردن نام خودشان كه مخاطب الهي قرار گرفتند لذت مي‌برند و مانند آن اما لازم نبود نام مخاطبين يعني جهنميها را ببرند براي اينكه از بردن نام آنها كه اينها لذت نمي‌برند كه و قرينه هم دلالت مي‌كند بر اينكه اين مفعول محذوف است و حذف «ما يعلم منه» جايز ﴿فَهَلْ وَجَدْتُمْ مَا وَعَدَ رَبُّكُمْ حَقّاً﴾ چون اينجا قرينه داريم بر حذف لذا حذف شده است بياني را سيدنا الاستاد(رضوان الله عليه) اضافه فرمودند، فرمودند وجه ديگر اين است كه آنچه را كه بهشتيها درباره خودشان ذكر كردند راجع به اصل معاد نيست اصل معاد تنهايي نيست بلكه اصل معاد و خصوصيت معاد به نام بهشت است اما آنچه را كه خداوند به كفار وعيد و تهديد كرده است اصل البعث است و اين اصل البعث مشترك بين مؤمن و كافر است كه خدا براي همه فرمود ﴿ثُمَّ إِنَّكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ تُبْعَثُونَ﴾[38] ﴿أَنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ لاَّ رَيْبَ فُيهَ﴾[39] چون اصل بأس مورد وعيد كفار است و اين اصل بعث مشترك بين مومن و كافر است لذا دربارهٴ كفار نفرمود ما وعدكم ربكم ولي درباره مومنين گذشته از اصل بعث خصوصيت بهشت هم مطرح است لذا درباره مؤمنين آمده است ﴿وَجَدْنَا مَاوَعَدَنَا رَبُّنَا﴾ آن خصوصيت ذكر شده است ظاهراً اين بيان ناتمام است براي اينكه ذات اقدس الهي سه مطلب دارد يك مطلب مشترك بين مؤمن و كافر است و آن اصل‌البعث است كه ﴿إِنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ﴾[40] وخداوند همه را دوباره بعد از مرگ زنده مي‌كند آيات مربوط به قيامت قسمت دوم وعده‌هايي است كه به مومنين مي‌دهد قسم سوم وعيدهايي كه به كفار مي‌دهد همان‌ طوري كه بهشت به عنوان وعده خاص به مؤمنين داده شد دوزخ هم به عنوان وعيد خاص به كفار داده شد اين‌چنين نيست كه كفار ولو آنهايي كه معتقد به مبدأ ومعاد هم نيستند فقط يك وعيد داشته باشند و آن اصل‌البعث باشد نه خير به معتقد و غير معتقد دو تهديد كرده است يكي مشترك كه شما بعد از مرگ زنده مي‌شويد يكي مختص و آن اين است كه بعد از مرگ كساني كه كافرند اهل دوزخ‌اند در سورهٴ مباركهٴ «توبه» دو وعده درباره اين دو گروه آمده آيهٴ 68 سورهٴ «توبه» اين است ﴿وَعَدَ اللّهُ الْمُنَافِقِينَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْكُفَّارَ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا هِيَ حَسْبُهُمْ وَلَعَنَهُمْ اللّهُ وَلَهُمْ عَذَابٌ مُقِيمٌ﴾ كه اينجا وعيد به دوزخ است كه وعيد خاص است چه اينكه در همان سورهٴ «توبه» آيهٴ 72 فرمود ﴿وَعَدَ اللّهُ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَمَسَاكِنَ طَيِّبَةً فِي جَنَّاتِ عَدْنٍ وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ أَكْبَرُ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيم﴾ بنابراين اگر فقط درباره اصل بعث بود بله اين سخن تام بود كه اصل بعث مشترك بين مومن و كافر است لازم نيست كه درباره كفار بفرمايد ﴿وَعَدَكُمْ﴾ براي اينكه آنها خصوصتي ندارند ولي سخن در اين است كه قرآن كريم گذشته از اينكه اصل‌البعث را به عنوان ميعاد مشترك مومن و كافر معرفي كرد دو وعده خاص هم دارد يك وعده خاص از آن مؤمنين آن هم به بهشت است يك وعده خاص از آن كفار و منافقين و آن هم به دوزخ لذا مومنين در بهشت مي‌توانند به كفار بگويند ما كه الان در بعث به آن وعد مشترك رسيديم به آن معياد مشترك رسيديم آنكه مربوط به اصل‌القيامة است الان جا براي چنين اقرارگيري يا لذت بردن از اقرار شما نيست آنكه اصل بعث بود كه منتها پنجاه هزار سال كمتر يا بيشتر از عمرش گذشت چون آن روز پنجاه هزار سال است الان كه بهشتيها در بهشت مستقر شدند دوزخيها در دوزخ مستقر شدند دربارهٴ بهشت و جهنم سؤال و جواب است نه درباره اصل بعث آن‌گاه برابر آيات سورهٴ «توبه» و مانند آن خدا دو وعده خاص دارد برابر آيات فراوان ديگر خدا يك وعده مشترك دارد كه آن اصل‌البعث است اصل‌البعث مشترك بين مومن و غير مؤمن است و بهشت وعده خاص مؤمنين است و دوزخ وعده خاص كفار و منافقين الان بعد از اينكه بهشتيها در بهشت مستقر شدند و دوزخيان در دوزخ مستقر شدند درباره وعده خاص دارند اقرار مي‌گيرند يا محاكمه مي‌كنند يا مي‌خواهند لذت بگيرند و انتقام بگيرند لذا بهشتيها به دوزخيها مي‌فرمايند ﴿وَجَدْنَا مَاوَعَدَنَا رَبُّنَا حَقّاً﴾ شما هم ﴿فَهَلْ وَجَدْتُمْ مَا وَعَدَ رَبُّكُمْ حَقّاً﴾ منتها ﴿وَعَدَكُمْ﴾ آن كم محذوف است براي اينكه قرينه داريم و معلوم است

‌پرسش ...

پاسخ: بله ديگر حذف شد ديگر سرش آن است كه آن وعده اولي دليل بر آن است نه اينكه جايش نبود بگويد سيدنا الاستاد وجه ديگري كه ذكر مي‌كند اين است كه اين جايش نبود بگويد نفرمود براي اينكه آنچه را كه به كفار خدا وعده مي‌دهد اصل‌البعث است اصل‌البعث مشترك بين الفريقين است پاسخ اين است كه الان سخن در اصل بعث نيست اصل بعث الان در روز 50 هزار سال گذشت اينها بهشتيها در بهشت دوزخيها در دوزخ مستقر شدند حالا بهشتيها دارند به عنوان انتقام از دوزخيها مطلبي را مي‌پرسند اين ناظر به وعده خاص آنهاست و سيره نويسها هم نقل كردند كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم بعد از جريان جنگ بدر آمد بر بالاي قليب و چاه كشته‌هاي بدر يعني وجود مبارك حضرت شهداي جنگ بدر را در جاي مشخصي دفن فرمودند بعد دستور دادند لاشه آن كفار و مشركين را در يك جاي دورتري دفن بكنند الان كساني كه بين مكه و مدينه به آن موقف بدر به زيارت شهداي بدر مي‌روند كاملاً مشخص است آنجا يك سمبل چاهي دارد البته آن پر شده است چاه نيست ولي يك دلوي است و نشانه چاه آنجا گذاشتند قبرستاني است كه شهداي بدر(رضوان الله عليهم اجمعين) آنجا دفن‌اند و محصور است اين قبرستان و پشت اين قبرستان آن چاهي است كه قليب بدر بود و جهال جاهليت و مشركين جاهليت آنجا دفن شده‌اند و حضرت همان وقت هم بين قبرستان مشركين و مومنين فاصله انداخت حضرت بالاي آن چاه رفت فرمود ﴿أَنْ قَدْ وَجَدْنَا مَاوَعَدَنَا رَبُّنَا حَقّاً فَهَلْ وَجَدْتُمْ مَا وَعَدَ رَبُّكُمْ حَقّاً﴾ اين معلوم مي‌شود كه در دنيا هم وعده الهي اين‌چنين است خدا وعده پيروزي داد فرمود ﴿إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ﴾[41] پيغمبر فرمود خدا به ما وعده نصرت داد ما وعد خودمان را يافتيم شما هم به وعده الهي رسيديد يا نه؟ به حضرت عرض كردند كه شما با مرده‌ها سخن مي‌گوييد چگونه اين حرفها فرمود: كه «ما انتم باسمع لما اقول منهم»[42] معلوم نيست كه شما حرفهاي من را بهتر از آنها بشنويد همان‌ طوري كه شما حرفهاي ما را مي‌شنويد آنها كاملاً حرفها را مي‌شنوند و اگر مجاز بودند مي‌توانستند بگويند بله خب عمده آن است كه بعد از اينكه اين صحنه تمام شد ﴿فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَيْنَهُمْ أَن لَعْنَةُ اللّهِ عَلَي الظَّالِمِينَ﴾ يك موذني اعلان مي‌كند اذان را اذان گفتند براي اينكه اين حرف با آذان و گوشها مي‌رسد اعلان است نه اعلام خب، اعلان مي‌كنند كه لعنة خدا بر ظالمين آن وقت ظالمين را هم مشخص مي‌كنند يك بحث لطيفي سيدنا الاستاد(رضوان الله عليه) اينجا دارند كه منظور از اين موذن كيست چون در بعضي از روايات ما آمده است كه وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) است آلوسي دارد به اينكه اين براي علي بن ابيطالب كوچك است براي اينكه او در حظيرهٴ قدس است غافل از اينكه كسي كه مقام جمع‌الجمعي دارد اين مظهر «لا يشغله شيء عن شيء» است «شان عن شان» است اينكه تنها درمحدوده اعلان كه نيست اين هم ﴿عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ﴾[43] است هم مي‌تواند موذن باشد عمده آن بيان لطيفي است كه سيدنا الاستاد(رضوان الله عليه) استنباط مي‌كنند كه آيا اين موذن از جن است يا فرشته است يا انسان مي‌خواهند استشهاد كنند كه اين موذن انسان است آن وقت روايت مشخص مي‌كند كه آن انسان كيست.

«و الحمد لله رب العالمين»


[1] احزاب/سوره33، آیه33.
[2] کهف/سوره18، آیه31.
[3] قمر/سوره54، آیه54 ـ 55.
[4] یونس/سوره10، آیه10.
[5] کهف/سوره18، آیه31.
[6] قمر/سوره54، آیه54 ـ 55.
[7] صافات/سوره37، آیه164.
[8] حشر/سوره59، آیه10.
[9] فتح/سوره48، آیه29.
[10] کهف/سوره18، آیه31.
[11] قمر/سوره54، آیه55.
[12] ـ كافي، ج1، ص16.
[13] اعراف/سوره7، آیه128.
[14] حدید/سوره57، آیه10.
[15] اعراف/سوره7، آیه128.
[16] انبیاء/سوره21، آیه105.
[17] بقره/سوره2، آیه156.
[18] اعراف/سوره7، آیه128.
[19] انبیاء/سوره21، آیه105.
[20] حدید/سوره57، آیه10.
[21] زمر/سوره39، آیه74.
[22] فاطر/سوره35، آیه34.
[23] فاطر/سوره35، آیه35.
[24] ابراهیم/سوره14، آیه48.
[25] مریم/سوره19، آیه63.
[26] نمل/سوره27، آیه89.
[27] انعام/سوره6، آیه160.
[28] بقره/سوره2، آیه261.
[29] جمعه/سوره62، آیه4.
[30] مریم/سوره19، آیه63.
[31] سوره نباء، آیه 38.
[32] اعراف/سوره7، آیه44.
[33] ـ نهج‌البلاغه، حكمت 314.
[34] بقره/سوره2، آیه25.
[35] اعراف/سوره7، آیه44.
[36] بقره/سوره2، آیه268.
[37] حج/سوره22، آیه72.
[38] مؤمنون/سوره23، آیه16.
[39] حج/سوره22، آیه7.
[40] حج/سوره22، آیه7.
[41] محمد/سوره47، آیه7.
[42] ـ بحار الانوار، ج19، ص346.
[43] قمر/سوره54، آیه55.