77/02/30
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ سوره اعراف/ آیه 39 تا 41
﴿وَقَالَتْ أُولاَهُمْ لِأُخْرَاهُمْ فَمَا كَانَ لَكُمْ عَلَيْنَا مِن فَضْلٍ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا كُنتُمْ تَكْسِبُونَ﴾ ﴿إِنَّ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَاسْتَكْبَرُوا عَنْهَا لاَتُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ وَلاَيَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّيٰ يَلِجَ الْجَمَلُ فِي سَمِّ الْخِيَاطِ وَكَذلِكَ نَجْزِي الْمُجْرِمِينَ﴾ ﴿لَهُم مِن جَهَنَّمَ مِهَادٌ وَمِن فَوْقِهِمْ غَوَاشٍ وَكَذلِكَ نَجْزِي الظَّالِمِينَ﴾
نكاتي كه در آن آيات قبل مانده است در ضمن آيات قرائت شده به آنها هم اشاره ميشود در آيهٴ 35 همين سورهٴ مباركهٴ «اعراف» چنين گذشت كه ﴿يَا بَنِي آدَمَ إِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ رُسُلٌ مِنكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آيَاتِي﴾ اينجا قصه آيات الهي با تعليم كتاب و حكمت و تزكيه همراه است و به معني داستانسرايي و نقد قصه نيست اصولا قصص قرآن هر كدام از آنها احسن است كه احسنالقصص است و به بهترين وجه بيان قصه همان است كه قرآن بيان كرده احسنالقصص نه احسنالقصص ﴿نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ﴾[1] كه مفعول مطلق نوعي است يعني قصصاً احسن تمام قصههاي قرآن احسنالقصص است يعني به بهترين وجه آمده منزه از كذب است منزه از مبالغه است منزه از افراط و تفريط است حكيمانه است حكمت در اوست آموزنده است و مانند آن نه احسنالقصص ﴿نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ﴾ يعني قصصاً احسنا خب آن قصص و آن قصهاي احسن است كه تعليم كتاب و حكمت را به همراه داشته باشد لذا در همان احسنالقصص معنايش اين است كه اين قصه چون قصص جمع است ديگر معنايش اين است كه اين قصه از قصههاي ديگر بهتر است اما اينجا قصص نيست كه جمع قصه باشد اين قَصص است و مصدر است و مفرد است قهراً مفعول مطلق نوعي ميشود اينكه فرمود انبيا ميآيند قصص الهي را بازگو ميكنند اين با تعليم و حكمت همراه است به دليل اينكه وقتي ذات اقدس الهي برخي از قصص را نقل كرد ميفرمايد ان في قصتهم لعبرة لاولي الالباب معلوم ميشود كه آموزنده است در سورهٴ مباركهٴ «انعام» كه قبلاً گذشت فرمود وقتي تبهكاران از دو گروه جن و انس به جهنم رفتند آيهٴ 130 سورهٴ مباركهٴ «انعام» اين است خدا به آنها چنين خطاب ميكند ﴿يَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ أَلَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آيَاتِي وَيُنذِرُونَكُمْ لِقَاءَ يَوْمِكُمْ هذَا﴾ در سورهٴ «اعراف» خطابهاي ابتدايي را بيان كند يعني همهٴ انبيا آمدند به اممشان گفتند به اينكه اگر رسولي آمده است آيات الهي را بر شما تلاوت كرده است بپذيريد آنگاه يك عده ميپذيرند يك عده نميپذيرند آنهايي كه نپذرفتند و گرفتار جهنم شدند در قيامت خدوند برابر آيهٴ 130 سورهٴ «انعام» به افرادي كه در اثر عدم پذيرش آيات الهي وارد دوزخ شدند آنگاه خطاب ميكند ميفرمايد ﴿يَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ أَلَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آيَاتِي وَيُنذِرُونَكُمْ لِقَاءَ يَوْمِكُمْ هذَا﴾ معلوم ميشود كه قصص انبيا (عليهم السلام) با انذار همراه است با تعليم كتاب و حكمت همراه است مطلب ديگر آن است كه در غالب اين موارد خدا ميفرمايد كه ﴿رُسُلٌ مِنكُمْ﴾ اينكه از جنس شما باشد خيلي كمك ميكند ديگر اين فرشته كه نيست كه شما بگوييد ما نميتوانيم به او تأسّي كنيم اين از جنس خود شماست چون از جنس خود شماست شما ميتوانيد كاملا بپذيريد و به او اقتدا كنيد اين نقش كلمه ﴿مِنْكُمْ﴾ است كه هم در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» آمده هم در سورهٴ «انعام»
پرسش ...
پاسخ: بله چون تغليب است ديگر.
پرسش ...
پاسخ: بله تغليب است براي جن بايد رسولي باشد نه از جنس جن.
پرسش ...
پاسخ: نه هر دو جا يكي است چون وقتي خطاب به اين مجموع ميكند مثل اينكه خطاب به زن و مرد ميكند ميفرمايد اي زنها اي مردها مگر از جنس شما پيامبري نيامده يعني ملك نيست موجودي است ديدني ميتوانيد با او سخن بگوييم اما معنايش اين نيست كه از سنخ شما باشد از همان از سنخ شماست يعني موجودي است مركب از جسم و روح قابل ديدن است و حرفش قابل شنيدن است و مانند آن لذا در قرآن از اين تعبيرات كم نيست اما هيچ جا به صورت روشن ندارد مثلاً ما پيامبري از جن داريم براي جنها پيامبر هست اما از جنس آنها باشد دليلي نيست سطح درك آنها بعيد است به اين حد برسد كه به مقام نبوت راه پيدا كنند مطلب بعدي آن است كه گاهي گفته ميشود اين ﴿لِكُلٍّ ضِعْفٌ﴾[2] آنها كه گفتند ﴿هَؤُلاَءِ أَضَلُّونَا فَآتِهِمْ عَذَابَاً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ﴾[3] منظور اين است كه عذاب ما دامنگير آنها بشود يعني ما را عذاب نكنيد و آنها را عذاب بكنيد آنها دو عذاب داشته باشند هم عذاب خودشان هم عذاب ما را كه ما راگمراه كردند ما چرا معذب بشويم اين سخن ناصواب است براي اينكه اگر يك وقتي تابع مستضعف فكري باشد او خب گرفتار عذاب نخواهد شد اما بحث در مستضعفي است كه حق براي او روشن شده است با داشتن راه حق عمداً راه باطل را طي كرده است به دليل اينكه در سورهٴ مباركهٴ «سبأ» اينچنين آمده است آيهٴ 32 سورهٴ «سبأ» اين است كه ﴿قَالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا لِلَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا أَنَحْنُ صَدَدْنَاكُمْ عَنِ الْهُدَي بَعْدَ إِذْ جَاءَكُم﴾ در فضاي اين گفتگو برقرار ميشود كه مستضعفين كه دنبالهرو مستكبرينند ميتوانستند ائمه حق را انتخاب بكنند شناختند ولي به سوء اختيار به دنبال ائمه كفر رفتند لذا در قيامت كه جاي احتجاج هست و هرگز آنجا جاي باطلگويي نيست حجت حق در آنجا ظهور ميكند مستكبرين به مستضعفين اينچنيني ميگويند ما شما را گمراه نكرديم براي اينكه هدايت به شما رسيده است ﴿أَنَحْنُ صَدَدْنَاكُمْ عَنِ الْهُدَي بَعْدَ إِذْ جَاءَكُم بَلْ كُنتُم مُّجْرِمِينَ﴾ پس نشان ميدهد كه اينها مستضعف فكري نيستند
پرسش ...
پاسخ: يعني كساني كه تحت سلطهاٴ ديگري قرار گرفتند سلطهپذيري را زمينه براي سلطهگري ديگري قرار دادند يك كسي كه سلطهپذير است و ميتواند سلطهپذير نباشد اينچنين مستضعفي مقصرّ است اما اگر كسي سلطهپذير شد و نميتوانست سلطهپذير نباشد آن مستضعف فكرياند و مانند آن در چنين مواردي كه دنبالهرو با خود متبوعين هر دو به جهنم ميروند و هر دو داراي عذاب مضاعفاند براي جايي است كه مستضعف ميتوانست مستضعف نباشد ولي شد نشانه ديگر آن است كه وقتي ذات اقدس الهي فرمان ورود به جهنم داد ﴿قَالَ ادْخُلُوا فِي أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِكُم مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ فِي النَّارِ﴾[4] اين براي بعد از محاسبه است خب اگر اين مستضعفين كساني بودند كه حجت خدا بر آنها تمام نشده بود چنين گروهي كه اصلاً وارد جهنم نميشوند چون ورود به جهنم بعد از مسئله تطاير كتب و انطاق جوارح و سؤال و جواب و محاسبه و سنجش و اينهاست و اگر كسي واقعاً معذور باشد يا جزء ﴿مُرْجَوْنَ لأَمْرِ اللّهِ﴾[5] هم حتي باشد ديگر خدا ممكن است ﴿إِمَّا يُعَذِّبُهُمْ وَإِمَّا يَتُوبُ عَلَيْهِمْ﴾[6] حالا ممكن است كه توبه خدا و لطف خدا شامل حال آنها بشود اما اينهايي كه فرمان خدا به ورود به جهنم دامنگير آنها شد معلوم ميشود كه اينها كسانياند كه ﴿إِذْ جَاءَهُمُ الْهُدَي﴾[7] بودند يعني واقعا ﴿تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ﴾[8] بعد بيراهه رفتند چون چنيناند در محاسبه برايشان روشن شد كه مجرمند قهرا وقتي ميگويند ﴿هَؤُلاَءِ أَضَلُّونَا فَآتِهِمْ عَذَابَاً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ﴾[9] معنايش اين نيست كه ما را عذاب نكن و عذاب آنها را دو برابر كن بلكه معنايش آن است كه ما را كه عذاب ميكني عذاب آنها مثل عذاب ما نباشد دو برابر عذاب ما باشد آنگاه جواب ميآيد كه نه شما هم عذابتان دو برابر است آنها هم عذابشان دو برابر است منتها شما بررسي نكرديد در سورهٴ مباركهٴ «جن» نمونهاي از اين بحث هست آيهٴ شش سورهٴ «جن» اين است ﴿وَأَنَّهُ كَانَ رِجَالٌ مِنَ الْإِنسِ يَعُوذُونَ بِرِجَالٍ مِنَ الْجِنِّ فَزَادُوهُمْ رَهَقاً﴾ عدهاي از انسانها به دنبال جن حركت كردند كه آنها براساس قدرتي كه دارند مثلاً مشكلات اينها را حل كنند آن گاه اين ﴿فَزَادُوهُمْ رَهَقاً﴾ در مرجع ضمير زادوا خيلي اختلاف شده است كه آيا اين تابعين باعث ازدياد جرم متبوعين ميشوند يا نه متبوعين باعث ازدياد جرم تابعين ميشوند يكي از محتملات آن آيه اين است كه اين گروه چون دنبالهرو آن متبوعيناند و رجاله آنها هستند و ابزار دست آنها هستند باعث طغيانگري آنها هستند وقتي اينها به دنبال متبوعين طاغي حركت كردند ابزار دست آنها ميشوند وقتي ابزار دست آنها شدند باعث افزايش ظلم آنها ميشوند پس اين تابعين باعث سلطهگري متبوعين ميشوند «فزادوا» اين تابعين آن متبعين را رحقاً و ظلما چون اينچنين است پس اين تابع و رجالهاي كه به دنبال متبوع حركت كرده و بساط ظلم او را پهن كرده اين هم دو گناه دارد عذاب او هم مضاعف است كه بعضي از روايات هم اين را تاييد ميكند وجود مبارك امام صادق (سلام الله عليه) فرمود اگر شما نرفته بوديد در دستگاه اموي و ما را خانه نشين نكرده بوديد چنين مشكلي پيش نميآمد پس ﴿لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَلكِن لاَ تَعْلَمُونَ﴾[10] ناظر به اين است كه كل واحد از تابعين و متبوعين عذاب آنها مضاعف است منتها اين تحليل براي شما حاصل نشده است مطلب ديگر اين است كه آيا ﴿يَنَالُهُمْ نَصِيبُهُم مِنَ الْكِتَابِ﴾[11] به معناي تماميت حجت است يا نه؟ اين اشاره شد كه حجت خدا تمام شد براي اينكه اينجا به صورت فعل مضارع آمده نه فعل ماضي فرمود اين گروه كه تكذيب كردند استكبار كردند عالماً عامداً دين خدا را رها كردند خدا به اينها مهلت ميدهد تا آنچه براي آنها مقدر شده است از روزي برسد نه اينكه حجت خدا تمام بشود چون حجت تمام شده اينها ديگر حالا مستكبراً تعدي ميكنند آيات الهي را تكذيب ميكنند نه اينكه هنوز دارند فكر ميكنند نه اينكه ما اينها را مهلت ميدهيم تا حجت تمام بشود بلكه مهلت داديم حجت تمام شد اينها مستكبراً بيراهه ميروند و آيات الهي را تكذيب ميكنند قهراً اين ﴿يَنَالُهُمْ نَصِيبُهُم مِنَ الْكِتَابِ﴾ به معناي همان عمر و روزي و مانند آن است كه برايشان مقدر شده است سوال ديگر اين است كه حالا سعي بشود سوالات مربوط به همين بحث روز باشد ديگر گذشته نباشد سؤال اين است كه اگر امر ﴿أَطِيعُوا اللّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُول﴾[12] امر ارشادي است خب آنها كه حرف ائمه (عليهم السلام) را عمل نكردند اينها فقط ﴿أَقِيمُوا الصَّلاَة﴾[13] را عمل نكردند ديگر بيش از يك گناه كه انجام ندادند چون امر ائمه (عليهم السلام) امر پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) ارشادي است امر ارشادي كه عقابآور نيست بنابراين اينها چرا بايد دو عقاب ببينند وقتي امر اينها ارشادي است ديگر نبايد عقاب ببينند كه پاسخش اين است كه امر پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) امر ائمه (عليهم السلام) ارشادي نيست واجبالاطاعة است ما اينجا چهار امر داريم كه آن سومي و چهارمي يك سنخاند آن اولي و دومي امر نفسياند و مستقل يك ا مري است كه خدا دارد ميفرمايد ﴿وَأَقِيمُوا الْصَّلاَةَ وَآتُوا الْزَّكَاةَ﴾ ومانند آن ﴿جَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾[14] ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ﴾[15] اين امر اول كه اين از اوامر تشريعي است كه ذات اقدس الهي بيان كرده و رسول بما انه رسول (صلّي الله عليه و آله و سلّم) اين را ابلاغ ميكند يك امري است كه پيغمبر از آن جهت كه امام است و مدير جامعه است و رهبر امت است دستوراتي ميدهد كه كجا بجنگيد كجا نجنگيد با چه كسي صلح كنيد چه كسي صلح نكنيد و مانند آن نظير اينكه فرمود رهبر اين گروه فرمانده اين لشكر اسامه است مبادا تخلف كنيد تخطي كنيد اين امر دوم كه اينها مربوط به حكومت و رهبري و اينها برميگردد امر سوم ﴿أَطِيعُوا اللّهَ﴾ است كه ميفرمايد آنچه را كه خدا گفت اطاعت كنيد اين امر ﴿أَطِيعُوا اللّهَ﴾ ارشاد است به آن ﴿أَقِيمُوا الصَّلاَة﴾ امر چهارم ﴿أَطِيعُوا الرَّسُول﴾ است كه اين ارشاد است به آن امرهايي كه پيغمبر و ائمه ميكنند اين اوامر يعني امر ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ﴾ ارشادي است ﴿أَطِيعُوا الرَّسُول﴾ ارشادي است نه آن امري كه خدا فرمود ﴿أَقِيمُوا الصَّلاَةَ﴾ يا پيغمبر فرمود اسامه فرمانده لشكر است آن امر ديگر ارشادي نيست اگر كسي حرف پيغمبر يا امام (عليهم السلام) را گوش نداد اهل جهنم است نه براي اينكه ﴿أَطِيعُوا الرَّسُول﴾[16] را اطاعت نكرد براي اينكه آن امر اولي را اطاعت نكرد اين امر ﴿أَطِيعُوا الرَّسُول﴾ ارشاد است و تابع مرشداليه است ديگر دو عقاب نيست يكي اينكه چرا مثلاً من گفتم اسامه فرمانده لشكر است شما گوش نداديد يكي اينكه ﴿أَطِيعُوا الرَّسُول﴾ را اطاعت نكرديد اين نيست ﴿أَطِيعُوا الرَّسُول﴾ ارشاد است و تابع مرشداليه بنابراين آن دو امر امر نفسي است و واجبالاطاعه است و مخالفتش جهنم دارد اين اوامر ارشادي است اوامر ارشادي تابع مرشداليهاند
مطلب بعدي آن است كه وجه جمع بين آياتي كه دال بر عدم حزن و خوف براي عدهاي از مومنين است و رواياتي كه دال بر خوف انبياست اين چطوري است خب اينها چون ميترسند و مينالند خدا وعده داد شما در قيامت ترسي نداريد اين سرمايه است اينكه خبر نيست كه ذات اقدس الهي كه فرمود مومنين در قيامت حزن و اندوهي ندارند اينكه خبر نيست يا مومنين در دنيا هراس و اندوهي ندارند اينكه خبر نيست اين وعده است خب براي چه كسي براي مومن مومن كيست؟ مومن كسي است كه سلاحه البكاء يعني آن كسي كه دائماً مينالد مسلح است خدا وعده داد فرمود كسي كه دائماً اهل اشك و ناله است ما نميگذاريم او در قيامت مشكل ببيند حالا شما اشك و ناله را اگر از مومن بگيريد كه او را خلع سلاح ميكنيد اين چون مينالد خدا به او وعده ميدهد اين چون ضجه ميزند خدا به او وعده ميدهد فرمود من به كسي كه اهل ضجه است ميگويم در قيامت هراسي نداري نه اينكه حالا خدا خبر بدهد كه مومنين ترسي ندارند يا مومن را خلع سلاح بكند نه اصلاً اين قابل جمع نيست اصلاً مومن سلاحه البكاء مگر نه آن است كه بايد با دشمن بجنگد «اعدي عدوك نفسك التي بين جنبيك»[17] اگر جهاد اوسط داشته باشد همين است جهاد اكبر داشته باشد همين است با نفس بجنگد اينچنين است با شيطان بجنگد اينچنين است نميشود سلاح مومن را از مومن گرفت براي اينكه خدا فرمود ﴿فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ﴾[18] سه، چهار سؤال است كه يكي از آن مربوط به بحث ماست حالا بقيه در فرصتهاي ديگر آن هم اولي هم خيلي مربوط به بحث ما نيست كه آيا در عالم برزخ و قيامت محرم و نامحرم هست يا نه؟ نه آنجا چون جاي تكليف نيست ولي اصلاً كسي خلاف نميكند يعني در بهشت اينكه گفتند حوري قاصراتالطرفند اين با حوريالعينبودن كه سازگار نيست الحور العين گفتند هم جمع حوراء عينا است هم جمع احور اعين است مردها كه بعد از نماز آن دعا را ميخوانند «و زوجني من الحور العين بفضلك»[19] اين حور جمع حوراست و آن عين جمع عينا است زنها كه اين دعا را ميخوانند اين حور جمع احور است و آن عين جمع اعين است به هر تقدير آن فرشتهاي كه حوراست عيناست ديگر مژه كوتاه كه نيست در حالي كه تعيبر قرآن اين است كه قاصراتالطرف اين قصور طرف نقص است آنجا دارد از جمال اينها سخن ميگويد گفتند اين كنايه از آن است كه اصلاً غير همسر خود را نگاه نميكند عالمي است كه ﴿لَا لَغْوٌ فِيهَا وَلاَ تَأْثِيمٌ﴾[20] اصلاً كسي به اين فكر نيست كه در سهم ديگري تعدّي كند اين خيال اصلاً در آنجا نيست شما معادل آنچه در جهنم اعاذنا الله من شرور انفسنا و سيئات اعمالنا معادل آنچه در جهنم آمده ببينيد در بهشت نعمت است در جهنم آمده ﴿كُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا﴾[21] اصلاً محيط محيط لعنت است در بهشت ميبينيد ﴿نَزَعْنَا مَا فِي صُدُورِهِم مِنْ غِلٍّ﴾[22] ﴿إِلاّ قِيلاً سَلاَماً سَلاَماً﴾[23] محيط محيط سلم است برخوردشان ﴿دَعْوَاهُمْ فِيهَا سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَتَحِيَّتُهُمْ فِيهَا سَلاَمٌ﴾[24] نه تنها لسانا به يكديگر سلام ميكنند نذير دنيا بلكه ﴿نَزَعْنَا مَا فِي صُدُورِهِم مِنْ غِلّ﴾ بلكه ﴿لَا يَسْمَعُونَ فِيهَا لَغْواً وَلاَ تَأْثِيماً﴾[25] يك چنين فضاي معطري است آنجا هم يلعن بعضهم بعضا ﴿كُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا﴾ هر چه قبيح است در آنجا بد است هر چيزي قبيح است آنجا اصلاً نميخواهند چنين چيزي را بنابراين آنها متعدد ندارد چون قبيح است
مطلب بعدي آن است كه فرمود ﴿وَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَاسْتَكْبَرُوا عَنْهَا﴾ خب اينها از آن مستكبرين معاند و لجوجاند كه فرمود ﴿وَتُنذِرَ بِهِ قَوْماً لُّدّاً﴾[26] ﴿لاَتُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ وَلاَيَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّي يَلِجَ الْجَمَلُ فِي سَمِّ الْخِيَاطِ﴾ درهاي آسمان به روي اينها باز نميشود البته منظور آسماني است كه دعا در آن آسمان مستجاب شود آسماني است كه ﴿فِي السَّماءِ رِزْقُكُم﴾[27] كه رزق معنوي است آسماني است كه ﴿وَأَوْحَي فِي كُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا﴾[28] آسماني است كه ﴿يَتَنَزَّلُ الأمْرُ بَيْنَهُنَّ﴾ چنين آسماني در او به روي كفار باز نميشود نه اين آسمان طبيعي كه اينها مرتب با سفينههاي بيسرنشين وباسرنشين دارند تردد ميكنند آن آسماني كه دعا به آنجا ميرسد و مستجاب ميشود آن آسماني كه محور وحي است ﴿وَأَوْحَي فِي كُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا﴾ دعاي مومن به آنجا ميرسد يك اعمال مومن به آنجا ميرسد دو ﴿إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ﴾[29] و خود ارواح مومنين هم به آن عالم راه دارد سه بنابراين درهاي آسمان غيب به چهرهٴ مومنين گشوده ميشود حياً و ميتاً اما براي مستكبرين و مكذبين آيات الهي باز نميشود و اين براي اعم از حيات و مماتشان است ولي بعد از مرگ ﴿وَلاَيَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّي يَلِجَ الْجَمَلُ فِي سَمِّ الْخِيَاطِ﴾ گفتند اين تعليق بر محال است هرگز وارد بهشت نميشوند مگر اينكه شتر در سوراخ سوزن قرار بگيرد همان طوري كه ورود شتر در سوراخ سوزن محال است ورود كافر مستكبر هم به بهشت محال است در اينجا چند مطلب است يكي اينكه جمل در نزد عربها مثلي است براي چيزي كه داراي جثه عظيمي است خياط، خياط و مخيط سوزن را ميگويند ابره سوزن را ميگويند خياط مخيط خياط و مخيط اسم ابره و سوزن است سَمّ خياط يعني سوراخ سوزن در عرب براي چيز تنگ و كوچك به سوراخ سوزن مثال ميزنند در عجم هم هست در زبانهاي ديگر هم هست حالا اين دليل نيست كه يعني از جاهاي ديگر آمده به عرب مطلب سوم آن است كه گاهي اين دو را باهم ذكر ميكنند براي تعليق ميگويند اگر شتر در سوراخ سوزن فرو رفت فلان مطلب هم ميشود چون اين مثل هست قرآن هم برابر با همين مثل سخن گفته است يا نه چون خود ذات اقدس الهي اين مثل را در كتابهاي ديگر گفته صحف انبياي قبل فرموده اعراب هم مثل عبريها از اين مثل استفاده كردند و وارد شده قرآن هم برابر همان رواج آنچه را كه قبلاً در كتابهاي عهد عتيق و غير عتيق فرموده اينجا هم بازگو كرده نه چون مردم ميگفتند قرآن فرموده خب اين معنا براي برخي گفتند خيلي روشن نبود كه شتر وارد سوراخ سوزن بشود از ابن مسعود سؤال كردند جمل چيست؟ فرمود جمل زوجالناقه است آن شتر نر را ميگويند جمل گاهي سؤال ميكردند كه جمل چيست ميفرمودند كه شتري است كه دندان درآورده اين سوالها براي اين بود كه يك مطلب تازهاي نصيبشان بشود فكر ميكردند كه مثلاً جمل همان طوري كه برخي نقل كردند آن طنابهاي محكمي است كه با آن طناب كشتيها را در لنگر از آن طناب استفاده ميكنند آن طنابهاي زخيم كه هنگام لنگرانداختن كشتي از آن طنابهاي عظيم استفاده ميكنند آن را گويند جمل، جمل، جمّل پنج، شش لغت هست درباره او لذا برخي حتي ﴿ يَلِجَ الْجَمَلُ فِي سَمِّ الْخِيَاطِ﴾ قرائت كردند گفتند كه مناسب با سوراخ سوزن همان باربند و طناب زخيم كشتي نگهداري است كه آن مناسب با سوراخ سوزن است آن چون از جنس نخ است و بالأخره مفتول هست آن را بايد مثال زد نه شتر را لكن اين مثل رايج است برخي از اهل معرفت كه بر اساس محبت و رحمت آيات الهي را بيشتر تفسير ميكنند ميگويند اين آيه در رديف اميدوار كنندهترين آيات است چند آيه در قرآن كريم هست كه روح اميد از آنها استشمام ميشود يكي هم همين آيه است زيرا ولوج جمل في سمّ الخياط محال عادي است نه محال عقلي زيرا ممكن است ذات اقدس الهي جملي خلق كند كه همه خصوصيتهاي جمل را داشته باشد منتها في غاية الصغر ميگويند مورچه همه خوصيتهايي كه فيل دارد، دارد دستگاه گوارش او دستگاه جذب و دفع او دستگاه ادراكي و تحريكي او را دارد شايد شاخك هم داشته باشد ميشود يك حيوان كوچك همه آنچه را كه حيوان بزرگ دارد را داشته باشد ممكن است ذات اقدس الهي جملي في غاية الصغر خلق كند كه ﴿فِي سَمِّ الْخِيَاطِ﴾ فرو برود آنگاه چون معلقعليه حاصل است معلق هم حاصل ميشود اين دور از ظاهر قرآن كريم است گرچه لطف خدا بيشتر از جرم ماست اما ظاهر قرآن همان تعليق به محال است برخي از اديبان با استفاده از اين طرزي حرف زدند كه زمخشري در انوار الربيع است ظاهراً گفت گاهي اين ابهامات و كنايهها آنقدر دور است كه انسان به طور عادي نميفهمد شاعري چنين گفته است كه بر من آنقدر غصه و رنج وارد شد كه اگر بر شتر بار ميكردند كافر وارد بهشت ميشد بر من آنقدر مصيبت وارد شد كه اگر اين مصيبتها را بار شتر ميكردند كافر وارد بهشت ميشد يعني اگر اين مصيبتها را بار شتر ميكردند شتر نحيف ميشد لاغر ميشد ضعيف ميشد به قدري كه بتواند ﴿فِي سَمِّ الْخِيَاطِ﴾ فرو برود خب اين خيلي دور سخنگفتن است خيلي مبهم در مبهم حرفزدن است ولي بالأخره اين مثل قبلاً هم رواج داشت بعداً هم روج پيدا كرد بعد فرمود اين اينچنين نيست كه حالا مخصوص مستكبر باشد مخصوص مكذّب باشد اگر كسي تبهكار بود به چنين عذابي گرفتار ميشود ﴿وَكَذلِكَ نَجْزِي الْمُجْرِمِينَ ٭ لَهُم مِن جَهَنَّمَ مِهَادٌ وَمِن فَوْقِهِمْ غَوَاشٍ وَكَذلِكَ نَجْزِي الظَّالِمِينَ﴾ اينها كسانياند كه ﴿أَحَاطَتْ بِهِ خَطِيئَتُه﴾[30] خب اگر كسي ﴿أَحَاطَتْ بِهِ خَطِيئَتُه﴾ ﴿إِنَّ جَهَنَّمَ لَُمحِيطَةٌ بِالْكَافِرِين﴾[31] كسي كه حرف ميزند گناه است فكر ميكند گناه است غذا خورد معصيت است زندگي ميكند در شئون حرام اين آناء الليل و اطراف النهار در معصيت دارد زندگي ميكند خب چنين كسي كه ﴿أَحَاطَتْ بِهِ خَطِيئَتُه﴾ چنين كسي هم تحيط بهنر جهنم لذا اينكه فرمود اينها يك بستري از جهنم دارند جهنم را هم كه اسمي است از اسماي آتش و گفتند منشأش اين است كه آن چاههايي كه خيلي عيمق است ميگويند بهر جهنام آن چاههاي عميق را ميگويند بئر جهنام قعر جهنم هم چون زياد هست از اين جهت اين مركز آتش را ميگويند جهنم خب بستري از جهنم در اختيار اينهاست يك روپوشي از آتش در اختيار اينهاست پس ﴿لَهُم مِن جَهَنَّمَ مِهَادٌ﴾ كه زير انداز اينهاست ﴿وَمِن فَوْقِهِمْ غَوَاشٍ﴾ غاشيههايي از شعله هست كه روانداز است اينچنين نيست كه پهلوهايش راحت باشد كه اگر كسي ﴿أَحَاطَتْ بِهِ خَطِيئَتُه﴾[32] جهنم هم ﴿أَحَاطَتْ بِه﴾ اينكه زير و رو را ذكر فرمود اين اشاره به احاطه است به دليل اينكه در بخشهاي ديگري كه سخن از فوق و تحت است آنجا از احاطه سخن به ميان ميآيد در آيه شانزدهم سورهٴ «زمر» اين است كه ﴿لَهُم مِن فَوْقِهِمْ ظلل مِنَ النَّارِ وَمِن تَحْتِهِمْ ظُلَلٌ ذلِكَ يُخَوِّفُ اللَّهُ بِهِ عِبَادَهُ يَا عِبَادِ فَاتَّقُونِ﴾ و از اين روشنتر و صريحتر آيهٴ 54 و 55 سورهٴ مباركهٴ «عنكبوت» است فرمود ﴿يَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذَابِ وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكَافِرِينَ﴾ خب چطور محيط است ﴿يَوْمَ يَغْشَاهُمُ الْعَذَابُ مِن فَوْقِهمْ وَمِن تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ﴾ اينكه فرمود فوق و تحتشان را شعله پر كرده نه معنايش اين است كه اطراف خالي است يعني از بالا و پايين اينها مشتعلاند و درونشان هم كه بر اساس ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ ٭ الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَى الأفْئِدَةِ﴾[33] مشتعل است و به آنها گفته ميشود ﴿ذُوقُوا مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾[34] شما از درونتان شعله در ميآمد از بيرونتان شعله در ميآمد درونتان عقايد و اخلاق زشت بود بيرونتان اعمال زشت بود نه «ذوقوا بما كنتم تعملون» نه ﴿ذُوقُوا مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ اين همان است ديگر در سورهٴ مباركهٴ «توبه» آيهٴ 49 اين است ﴿وَمِنْهُم مَن يَقُولُ ائْذَن لِي وَلاَ تَفْتِنِّي أَلاَ فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَُمحِيطَةٌ بِالْكَافِرِينَ﴾ اين ﴿إِنَّ جَهَنَّمَ لَُمحِيطَةٌ بِالْكَافِرِين﴾ ظاهر مشتق در متلبس بالفعل است و درباره من قضي عنه المبدأ هم برخي گفتهاند اما نسبت به متلبس بعدي كه عند الكل مجاز است در جريان سورهٴ مباركهٴ «توبه» كه دارد ﴿وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكَافِرِينَ﴾ سخن از قيامت نيست الان هم محيط است منتها اين بيچارهها درك نميكنند مثل كسي كه تخدير شده است بيهوش است او را در اتاق عمل قطعه قطعه ميكنند اما هيچ درك نميكند كسي كه ﴿لَعَمْرُكَ إِنَّهُمْ لَفِي سْكْرَتِهِمْ يَعْمَهُونَ﴾[35] كسي كه مست دنياست و واقعاً سكر آورده اين .. دنيا اين در عين حال كه ميسوزد ادراك نميكند و آنچه در آن آيه آمده است كه جهنم محيطة بهم يوم يغشاهم اينها مثبتيناند چون مثبتيناند دليل بر تقييد نيست كه ما اختصاص بدهيم يا تقييد بكنيم بگوييم اين مربوط به قيامت است نه هر دو هست يعني هم در دنيا است و هم در قيامت ﴿وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَُمحِيطَةٌ بِالْكَافِرِينَ﴾[36] الان هم ﴿يَطُوفُونَ بَيْنَهَا وَبَيْنَ حَمِيمٍ آنٍ﴾[37] الان هم بين محل كارشان و محل زندگيشان بين دو آتش دارند حركت ميكنند منتها درك نميكنند اينكه فرمود ﴿لَهُم مِن جَهَنَّمَ مِهَادٌ وَمِن فَوْقِهِمْ غَوَاشٍ﴾ آنوقت در ذيلش هم علت را ذكر كرد و هم تعميم داد اين علت را فرمود به اينكه ﴿وَكَذلِكَ نَجْزِي الظَّالِمِينَ﴾ اين اختصاصي به آن گروه گذشته ندارد.
«و الحمد لله رب العالمين»