درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

77/02/29

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/ سوره اعراف/ آیه 38 تا 41

 

﴿قَالَ ادْخُلُوا فِي أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِكُم مِنَ الجِنِّ وَالإِنْسِ فِي النَّارِ كُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا حَتَّي إِذَا ادَّارَكُوا فِيهَا جَمِيعاً قَالَتْ أُخْرَاهُمْ لأُولاَهُمْ رَبَّنَا هَؤُلاَءِ أَضَلُّونَا فَآتِهِمْ عَذَابَاً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ قَالَ لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَلكِن لاَ تَعْلَمُونَ﴾ ﴿وَقَالَتْ أُولاَهُمْ لأُخْرَاهُمْ فَمَا كَانَ لَكُمْ عَلَيْنَا مِن فَضْلٍ فَذُوقُوا العَذَابَ بِمَا كُنتُمْ تَكْسِبُونَ﴾ ﴿إِنَّ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَاسْتَكْبَرُوا عَنْهَا لاَتُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ وَلاَيَدْخُلُونَ الجَنَّةَ حَتَّي يَلِجَ الجَمَلُ فِي سَمِّ الخِيَاطِ وَكَذلِكَ نَجْزِي المُجْرِمِينَ﴾ ﴿لَهُم مِن جَهَنَّمَ مِهَادٌ وَمِن فَوْقِهِمْ غَوَاشٍ وَكَذلِكَ نَجْزِي الظَّالِمِينَ﴾

اين تعبير يا بني آدم همان طوري كه قبلاً ملاحظه فرموديد ناظر است بر سخناني كه انبياء (عليهم السلام) به اممشان مي‌گفتند هيچ اختصاصي به پيغمبر خاتم (صلّي الله عليه و آله و سلّم) ندارد نظير آن سه نزاع قبلي كه اختصاصي به امت پيغمبر اسلام (صلّي الله عليه و آله و سلّم) ندارند جا براي توهم اين مطلب كه وجود مبارك پيغمبر اسلام خاتم انبياء نباشد براي اينكه خود قرآن فرمود: ﴿يا بني آدم اما ياتينكم رسل منكم﴾[1] جا براي توهم نيست براي اينكه اين حرفي است كه خداوند به همه انبياء گفته كه شما به امم‌تان بگوييد اين معنايش اين نيست كه پيغمبر اسلام موظف شد كه به امت خود بگويد كه اگر مرسليني براي شما آمدند حكمش چيست تا گفته بشود كه پس معلوم مي‌شود پيغمبر اسلام خاتم نيست مطلب دوم آن است كه وقتي نشئه دنيا به پايان رسيد عالم تكليف تمام مي‌شود قهرا هر امر و نهيي كه آنجا محقق بشود تكويني است تشريعي نيست ﴿قَالَ ادْخُلُوا﴾ حالا گوينده ذات اقدس الهي باشد بلا واسطه يا دستور بدهد يكي از فرشتگان اين ده امر را اعلام بكنند اين امر امر تكويني محض است تشريعي نيست چون تشريعي نياز دارد به وحي و نبوت و رسالت و اطاعت و عصيان‌پذير است و مانند آن اگر اطاعت و عصيان‌پذير است تازه مي‌شود يك دنياي جديد ديگر قيامت نخواهد بود بنابراين اين امر الاّ ولابد تكويني است.

مطلب سوم آن است كه كلمه اخت يعني مثل نه اخت يعني خواهر و اگر خواهر را هم اخت گفتند براي آن است كه مثل ديگري است چه اينكه اخ هم به معني مثل است و اگر برادر را مثل مي‌گويند براي اينكه اينها شبيه هم‌اند از لحاظ پدر و مادر و مانند آن قبلاً هم ملاحظه فرموديد اينكه در كتابهاي ادبي مثل سيوطي مي‌گويند باب كان و اخواتها يعني باب كان و امثال آن نظاير آن گاهي هم گفته مي‌شود «النوم اخ الموت»[2] خواب مثل مردن است نه برادر مردن است البته در تعبير اخت و اخ كه يكي مذكر است ديگري مونث آن نكات ادبي ملحوظ است اينجا چون امت است تعبير به اخت شده مثل اينكه درباره نوم چون مذكر است تعبير به اخ مي‌شود «النوم اخ الموت» يعني النوم مثل الموت اينجا هم هر امتي كه وارد بشود مثل خود را لعنت مي‌كند اين مثل همان است كه در سورهٴ مباركهٴ «بقره» از اين امثال سخن به ميان آمد كه فرمود: ﴿تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾[3] كافراني كه در گذشته بودند با كافراني كه در آينده آمدند اينها از نظر قلب قصي همتاي هم‌اند فرمود: ﴿تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ گذشتگان آنها كه در زمان انبياي قبلي بودند حرف را نمي‌پذيرفتند خود اينها هم كه در زمان پيغمبر خاتم (صلّي الله عليه و آله و سلّم)‌اند موعظه پذير نيستند ﴿تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾[4] چون ﴿تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ اينها شبيه هم‌اند شبيه هم كه شدند مي‌شوند اخت ﴿كُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا﴾ عمده آن جريان در خواست عذاب مضاعف است كه ﴿رَبَّنَا هَؤُلاَءِ أَضَلُّونَا فَآتِهِمْ عَذَابَاً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ﴾ اين متأخرين نسبت به متقدمين اين تابعين نسبت به متبوعين به خداي سبحان عرض مي‌كنند اينها چون هم خودشان گمراه بودند هم ما را گمراه كردند دوتا گناه كردند بايد عذاب آنها مضاعف باشد خداوند فرمود: ﴿لِكُلٍّ ضِعْفٌ﴾ اين ﴿لِكُلٍّ﴾ را برخي از مفسرين مثل المنار و امثال ايشان خواستند بگويند: ﴿لِكُلٍّ﴾ يعني براي كل واحد واحد از اين رؤسا و متبوعين عذاب دو برابر است نه ﴿لِكُلٍّ﴾ يعني «لكل من التابع و المتبوع» برهان آنها هم اين است كه تابع فقط معصيت كرده است به ضلالت افتاده ديگر اضلالي نكرده اما متبوع گذشته از ضلالت اضلال دارد لذا عذابش دو برابر است بعد هم مي‌فرمايند به اينكه گرچه تابعان دوتا گناه كردند يكي آن ضلالت يكي تقليد بي‌جا تقليد بي‌جا هم معصيت است لكنه تقليد بي‌جا كه معصيت است از سنخ آن ضلالت نيست چون از سنخ آن ضلالت نيست عذاب خاص خود را دارد نه اينكه آن عذاب قبلي مضاعف بشود ولي متبوعها و رهبران دوتا گناه هم سنخ دارد لذا عذاب آنها مضاعف است متبوعها هم ضالند هم مضل دوتا گناه هم سنخ دارند لذا عذاب آنها مضاعف است اما تابعان گرفتار ضلالت شده‌اند به سوء اختيار و تقليد باطل هم كرده‌اند تقليد باطل حرام است اما از سنخ اين ضلالت نيست لذا مي‌فرمايند به اينكه ﴿لِكُلٍّ ضِعْفٌ﴾ يعني برابر كل واحد واحد از رؤسا و متبوعين عذاب ضعف است اين سخن ظاهرا تام نيست براي اينكه حرفي را كه آنها گفتند ﴿رَبَّنَا هَؤُلاَءِ أَضَلُّونَا فَآتِهِمْ عَذَابَاً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ﴾ خدا در قبال اين حرف حرف متبوعين را نقل مي‌كند و رد نمي‌كند متبوعها گفتند كه ﴿وَقَالَتْ أُولاَهُمْ لأُخْرَاهُمْ فَمَا كَانَ لَكُمْ عَلَيْنَا مِن فَضْلٍ فَذُوقُوا العَذَابَ بِمَا كُنتُمْ تَكْسِبُونَ﴾ اين ﴿تَكْسِبُونَ﴾ گرچه فعل مضارع است ولي چون مسبوق است ﴿بِمَا كُنتُم﴾ كه فعل ماضي است منفي است اين براي بيان آن حالت گذشته است نظير آنچه كه در قرآن آمده ﴿بِمَا كُنتُم﴾ ﴿تُجْزَوْنَ إِلاَّ بِمَا كُنتُمْ تَكْسِبُونَ﴾[5] كه يكي مضارع است و ديگري ماضي چون اين ماضي گذشته مي‌تواند مصحح مضارع باشد اين مضارع يعني سابقاً به تدريج انجام مي‌دادي مي‌گوييم كان يكتب كان يصلي پس مي‌شود اين مضارع در اثر داشتن آن كان نسبت به گذشته باشد خب آنها يعني متبوعين به تابعان گفتند به اينكه شما فضلي نداريد برتري نداريد كه عذاب شما كمتر باشد و عذاب ما بيشتر اين حرف را نقل كردند ذات اقدس الهي چيزي در اين زمينه نقل نكرده مگر همان بيان ﴿لِكُلٍّ ضِعْفٌ﴾ كه مي‌تواند تصديق حرف اينها باشد و اگر حرف اينها باطل بود قرآن ابطال مي‌كرد قرآن سخني را نقل مي‌كند مگر اينكه اگر باطل باشد ابطال بكند و اگر صحيح باشد يا تصديح مي‌كند به صداقت او يا طرزي بيان مي‌كند از او عبور مي‌كند كه نشانه رضاست وگرنه قرآن كتابي نيست كه براي الاقوال باشد حرف كسي را نقل بكند بدون اينكه داوري بكند وگرنه نور نيست خب بالأخره اين سؤال مطرح است كه آيا اين متبوعين حرف صحيح گفتند يا نه؟ قرآن در اين زمينه چه مي‌فرمايد؟ ما نمي‌توانيم بگوييم قرآن ساكت است اين سخن يا حق است يا باطل اگر باطل است كه قرآن بايد ابطال مي‌كرد و اگر حق است كه بايد تصديق مي‌كرد و ظاهرا حق است و تصديق هم كرده براي اينكه فرمود: ﴿لِكُلٍّ ضِعْفٌ﴾ و اما آن شبهه جناب صاحب المنار كه ضلالت يك گناه است و تقليد يك گناه ديگر است البته در هر امر جزئي كه انسان بررسي بكند بله اين طور است كه فلان معصيت از يك سنخ خاص است و تقليد از سنخ ديگر اما اينجا بحث در هدايت و ضلالت است كه جامع همه اين امورند بالأخره هر كسي كه معصيت مي‌كند گرفتار ضلالت است تقليد بي‌جا هم ضلالت است پس تابعاني كه بيجا مقلداند دوتا گمراهي دارند يكي در اصل تقليد كه تقليدشان به تحقيق وابسته نيست يكي هم در اصل عمل بنابراين اين ﴿لِكُلٍّ ضِعْفٌ﴾ يعني هم متبوعها داراي دو گناهند و دو كيفر هم تابعان داراي دو گناهند و دو كيفر اين در صورتي است كه تابع و متبوعي باشد اما اگر نه تابع و متبوعي در كار نباشد كسي رهبري رهبران الهي را قبول دارد مشرك نيست و موحد است و مسلمان است و مؤمن است ولي گاهي بر اساس ﴿غَلَبَتْ عَلَيْنَا شِقْوَتُنَا﴾[6] دست به گناه دراز مي‌كند گناهي را كه ديگران از باب سنت سيئه در جامعه منتشر كرده‌اند اگر كسي به آن سنت سيئه سنت‌گذاران پيشين دست به گناه دراز بكند در اين موارد گناه آن سنت گذار دو برابر هست ولي گناه اين پيرو فقط يك برابر است مگر اينكه دوباره برگردد به اينكه اين پيرو در اثر عمل به اين سنت باطل دارد او را اشاعه مي‌دهد تقويت مي‌كند و مانند آن يك عنوان ديگري بر او بار باشد قرآن كريم درباره تعدد گناه و وزر و كيفر مسئولين خيلي سخن گفته درباره تعدد گناه و كيفر متبوعين خيلي سخن گفته ولي درباره تعدد گناه و كيفر تابعان خيلي سخن نگفته نمونه‌هايي كه قرآن كريم در اين زمينه دارد يكي در سورهٴ مباركهٴ «نحل» است كه قبلاً هم اين آيات در سورهٴ مباركهٴ «انعام» بحث شد آيه 24 به بعد سوره «نحل» اين است كه ﴿ وَإِذَا قِيلَ لَهُم مَّاذَا أَنزَلَ رَبُّكُمْ قَالُوا أَسَاطِيرُ الأَوَّلِينَ ٭ لِيَحْمِلُوا أَوْزَارَهُمْ كَامِلَةً يَوْمَ القِيَامَةِ وَمِنْ أَوْزَارِ الَّذِينَ يُضِلُّونَهُم بِغَيْرِ عِلْمٍ﴾ يعني اينها كه سران كفرند و وحي را -معاذ‌الله- اسطوره و افسانه تلقي مي‌كنند اينها دوتا بار حمل مي‌كنند يكي بار ضلالت يكي بار اضلال بار ضلالت خود را به طور كامل حمل مي‌كنند ﴿لِيَحْمِلُوا أَوْزَارَهُمْ كَامِلَةً يَوْمَ القِيَامَةِ﴾[7] بار اضلال ديگران راهم نقل مي‌كنند ﴿وَمِنْ أَوْزَارِ الَّذِينَ يُضِلُّونَهُم بِغَيْرِ عِلْمٍ﴾[8] آن بيچاره‌هايي كه عالم نيستند و اينها عالمانه آنها را فريب مي‌دهند گناه اضلال آنها را حمل مي‌كنند نه گناه ضلالت آنها را ضلالت آنها به عهده خود آنهاست نظير اين آيه در سورهٴ مباركهٴ «عنكبوت» و مانند آن آمده است آيه 12 به بعد سوره «عنبكوت» اين است كه ﴿وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا اتَّبِعُوا سَبِيلَنَا وَلْنَحْمِلْ خَطَايَاكُم﴾ كافران زمامدار به پيروان خود مي‌گفتند شما از ما تبعيت كنيد جرم شما را هم اگر جرم داشت ما حمل مي‌كنيم قرآن مي‌فرمايد كه ﴿وَمَا هُم بِحَامِلِينَ مِنْ خَطَايَاهُم مِن شَيْ‌ءٍ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ﴾ هرگز متبوع جرم تابع را حمل نمي‌كند اين‌چنين نيست كه اگر كسي مقلد يك گروهي بود در بحث ضلالت هيچ وزري نداشته باشد هرگز آن متبوع وزر تابع را حمل نمي‌كند بلكه اينجا سه تا گناه است يكي براي ضلالت است كه تابع حمل مي‌كند دوتا براي متبوعهاست كه يكي ضلالت است و ديگري اضلال كه اين دو وزر را خود متبوعها حمل مي‌كنند لذا فرمود به اينكه اينها كه مي‌گويند: ﴿ وَلْنَحْمِلْ خَطَايَاكُم﴾ دروغ است براي اينكه ﴿وَمَا هُم بِحَامِلِينَ مِنْ خَطَايَاهُم مِن شَيْ‌ءٍ﴾ متبوعها هرگز خطاياي تابعين را حمل نمي‌كنند اما ﴿وَلَيَحْمِلُنَّ أَثْقَالَهُمْ وَأَثْقَالاً مَعَ أَثْقَالِهِمْ﴾[9] يعني اين متبوعها بار سنگين خود را حمل مي‌كنند اين يك و بار ديگري را هم حمل مي‌كنند كه بار اضلال است اين دو نه بار تابعان را حمل بكنند نفرمود «و ليحملن اثقالهم» يعني اثقال خودشان را و اثقال هؤلاء اثقال تابعان را اثقال تابع را خود تابع حمل مي‌كند ولي متبوعها و زمامداران كفر دوتا بار حمل مي‌كنند يكي بار ضلالت خود يكي بار اضلال ديگران اما ديگران كه به ضلالت افتادند بار ضلالت خودشان را خودشان حمل مي‌كنند اينجاست كه ﴿لا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَي﴾[10] هيچ كسي بار ديگري را حمل نمي‌كند اگر بار متبوعها زياد است براي اينكه جرم آنها زياد بود آنها دوتا گناه كردند دوتا بار بايد ببرند يكي بار ضلالت ديگري بار اضلال و ﴿وَلَيَحْمِلُنَّ أَثْقَالَهُمْ وَأَثْقَالاً مَعَ أَثْقَالِهِمْ﴾[11] در نوبتهاي قبل هم به يك مناسبت از همين آيات سوره «عنكبوت» كمك گرفته شد در آنجا ثابت شد به اينكه قرآن در آيه قبل يعني آيه 12 فرمود هرگز متبوعها بار تابعان را حمل نمي‌كنند اين يك مطلب در آيه 13 فرمود متبوعها دوتا بار حمل مي‌كنند يكي بار خودشان يكي بار اضلال ديگران كه اين اضلال ديگران هم در حقيقت بار خودشان است ولي بار ضلالت تابعان را ديگر متبوع حمل نمي‌كنند.

همين الان داريم اين شواهد را ذكر مي‌كنيم كه در قرآن كريم راجع به متبوعها كه گناهشان مضاعف است خيلي آمده ولي درباره تابعان اين‌چنين نيامده گناهشان مضاعف است نتيجه بحث اين خواهد شد كه تابع دو قسم است يك وقت است كه تابع با پذيرش خود متبوع را تقويت مي‌كند آن مرام باطل را تقويت مي‌كند اين در حقيقت در قبال داشتن ائمه حق ائمه كفر را تقويت مي‌كند اين دوتا گناه كرده يكي اصل ضلالت يكي خانه‌نشين‌كردن ائمه حق يك وقت است نه اين‌چنين نيست كه يك رهبر كفري را تقويت كرده باشد ﴿ وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَي النَّارِ﴾[12] يا ﴿فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الكُفْرِ﴾[13] آنها را تقويت كرده باشد نيست آنها راه خوشان را دارند پيروان خودشان را دارند و رهبريهاي ظالمانه خودشان را دارند يك گناهي را هم در جامعه رواج‌دادن گاهي هم ممكن است كسي به آن گناه آلوده بشود و از آن رهبران كفر هم بري است خودش رهبر الهي دارد ولي گاهي در اثر ﴿غَلَبَتْ عَلَيْنَا شِقْوَتُنَا﴾[14] دست به گناه دراز مي‌كند اينجا بعيد است كه چنين تابعي دو گناه داشته باشد و دو وزر و قرآن كريم كه در غالب موارد مي‌فرمايد رهبران كفر دو وزر دارند و از پيروان سخن به ميان نمي‌آورد مربوط به اين بخش است

در بحثهاي غيبت هم اشاره شده براي اينكه كسي كه آبروي ديگري را برده بايد حق او را تاديه كند تاديه حق به اين است كه يا استحلال كند حليت طلب كند يا براي او طلب مغفرت كند و مانند آن جبران بشود اگر هيچ كدام از اين كارها را نكرده بايد بار او را ببرد در حقيقت آن ادله‌اي كه درباره غيبت آمده قبلاً هم بحثش شده كه اين حاكم است بر آياتي نظير ﴿فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ ٭ وَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً يَرَهُ﴾[15] براي اينكه در محدوده دنيا اعمال جابجا مي‌شود آن ادله غيبت حاكم است بر ظهور اين آيات اگر كسي مورد غيبت شد و قبلاً عمل بدي انجام داد اين انتقال عمل بد به وسيله ادله غيبت اين حاكم است بر ﴿مَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً يَرَهُ﴾ ديگر عمل او نيست يا اگر غيبت كننده عمل خيري داشت اين عمل خير او در دفتر عمل غيبت شده نوشته مي‌شود پس براي آن است كه اين دليل غيبت حاكم است بر آن ﴿فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ﴾ اين شخص غيبت كننده اگر در قيامت بخواهد بگويد من كار خير انجام دادم چرا در دفترم نيست مي‌گويند ديگر عمل تو نبود تو معامله كردي در دنيا اين عمل جابجا شد اگر اين عمل را تا قيامت آورده بودي به هم نمي‌زدي جابجا نمي‌كردي معامله نمي‌كردي خب مي‌ديدي ولي در خود دنيا معامله كردي آبروي ديگران را كه بردي بالأخره بايد چيزي بپردازي ديگر استحلال كه نكرده استغفار كه نكردي بالأخره از يك راه ديگري بايد جبران بشود اين مربوط به بحثهاي غيبت شد ولي غرض آن است كه اگر كسي پيرو ائمه كفر بود و در اثر پيروي امامت كفري او را تقويت كرد اين ﴿لِكُلٍّ ضِعْفٌ﴾ اما اگر نه يك گناهي در جامعه رواج پيدا كرده چه اين شخص انجام بدهد چه انجام ندهد حالا فرض كنيد مخفيانه انجام داد كه باعث تقويت آن گناه و رهبران كفر مي‌شود در چنين موردي دليل ندارد كه گناه اين تابع هم دو برابر بشود اينجاست كه «من سنّ سُنّة سيئة»[16] مي‌گويد آن سنت گذار دوتا گناه دارد يكي گناه اين سنت سيئه يكي اينكه هر كه عمل بكند مثل وزر آن عمل كننده بر نامه عمل سنت گذارنده نوشته مي‌شود «عليه مثل وزر من عمل بها»[17] نه خود وزر خب در سورهٴ مباركهٴ «عنكبوت» مشابه اين آمده آيه 13 و 14 كه بحث شد در همان سورهٴ مباركهٴ «عنكبوت» آياتي است كه شبيه آيات سورهٴ مباركهٴ «اعراف» است آيه 25 سوره «عنكبوت» اين است كه وقتي قيامت فرا رسيد ﴿ثُمَّ يَوْمَ القِيَامَةِ يَكْفُرُ بَعْضُكُم بِبَعْضٍ وَيَلْعَنُ بَعْضُكُم بَعْضاً﴾ كه در آيه محل بحث سوره «اعراف» آمده است ﴿كُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا﴾ در آيه 25 سوره «عنكبوت» هم هست كه ﴿يَلْعَنُ بَعْضُكُم بَعْضاً﴾ هر كدام ديگري را لعنت مي‌كند در سورهٴ مباركهٴ «سبأ» آن محاجه به صورت بازر ذكر شده كه قبلاً هم به يك مناسبتي اين آيات سوره «سبأ» اشاره شد از آيه 31 به بعد سوره «سبأ» فرمود وقتي قيامت فرا مي‌رسد همگان حضور پيدا مي‌كنيد آن‌گاه ﴿وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَن نُؤْمِنَ بِهذا القُرْآنِ وَلاَ بِالَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَلَوْ تَرَي إِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِندَ رَبِّهِم﴾ حالا صحنه قيامت را ذات اقدس الهي براي پيغمبرش (صلّي الله عليه و آله و سلّم) ترسيم مي‌كند مي‌فرمايد اگر مي‌ديدي آن صحنه را كه ظالمان ايستاده‌اند بازداشتند موقوف‌اند ﴿يَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلَي بَعْضٍ القَوْلَ﴾[18] اين ﴿يَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلَي بَعْضٍ القَوْلَ﴾ مشابه همان آيات سوره «عنكبوت» است كه ﴿ثُمَّ يَوْمَ القِيَامَةِ يَكْفُرُ بَعْضُكُم بِبَعْضٍ﴾[19] خب ﴿يَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلَي بَعْضٍ القَوْلَ﴾ آن قولي كه رد و بدل مي‌شود بين ظالمان چيست آن قول اين است كه ﴿يَقُولُ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا﴾[20] مستضعفان به مستكبران مي‌گويند حالا ديگر خطاب روبروست بر خلاف آيات سوره محل بحث سوره »اعراف» كه مستضعف با مستكبر روبرو حرف نمي‌زند مستضعف با خدا حرف مي‌زند مي‌گويد: ﴿رَبَّنَا هَؤُلاَءِ أَضَلُّونَا فَآتِهِمْ عَذَابَاً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ﴾ اين مستكبر است كه با مستضعف روبرو حرف مي‌زند ولي برابر آيات 31 به بعد سوره «سبأ» اينها باهم مناظره دارند يعني مستضعف مستقيما با خود مستكبر سخن ﴿يَقُولُ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا﴾ لام در محل بحث آيه سوره «اعراف» كه ﴿قَالَتْ أُخْرَاهُمْ لأُولاَهُم﴾ به معناي لاجل تفسير شده است اما اين لام در ﴿لِلَّذِينَ﴾ ديگر لام خطاب است ﴿يَقُولُ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا لَوْلاَ أَنتُمْ لَكُنَّا مُؤْمِنِينَ﴾ اگر شما نبوديد ما خب ايمان مي‌آورديم به انبياء اين همان تخاصم اهل النار است ﴿ إِنَّ ذلِكَ لَحَقٌّ تَخَاصُمُ أَهْلِ النَّارِ﴾[21] ﴿قَالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا لِلَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا﴾[22] مستكبرين به مستضعفين مي‌گويند كه ﴿أَنَحْنُ صَدَدْنَاكُمْ عَنِ الهُدَي﴾[23] استفهام انكاري است آيا ما جلوي شما را از هدايت گرفتيم خب انبياء آمدند عقل داشتيد فطرت داشتيد مي‌خواستيد حرف آنها را گوش بدهيد ﴿بَعْدَ إِذْ جَاءَكُم﴾ حق كه آمده خب مي‌خواستيد بپذيريد خودتان مجرميد ﴿بَلْ كُنتُم مُّجْرِمِينَ﴾[24] ما كه شما را از هدايت باز نداشتيم كه عقل داشتيد وحي داشتيد مي‌خواستيد بپذيريد آنگاه مجددا مستضعفين به مستكبرين پاسخ مي‌دهند: ﴿وَقَالَ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِينَ اسْتَكْبَروُا﴾[25] كه اين لام لام خطاب است ﴿ بَلْ مَكْرُ الَّيْلِ وَالنَّهَارِ﴾[26] آري شما به وسيله آن نقشه‌هاي شبانه و روزانه ما را گول زديد مستقيما كه نيامديد به ما بگوييد كافر بشويد كه كتابها نوشتيد مجلات نوشتيد روزنامه‌ها نوشتيد منتشر كرديد ما را كم كم فريب داديد ما هم فريب خورديم آن مكر شبانه و روزانه شما ما را به دام انداخت ﴿بَلْ مَكْرُ الَّيْلِ وَالنَّهَارِ إِذْ تَأْمُرُونَنَا أَن نَّكْفُرَ بِاللَّهِ وَنَجْعَلَ لَهُ أَندَاداً وَأَسَرُّوا النَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُا العَذَابَ وَجَعَلْنَا الأَغْلاَلَ فِي أَعْنَاقِ الَّذِينَ كَفَرُوا هَلْ يُجْزَوْنَ إِلاَّ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾ كه اين غل بر اساس آن تجسم اعمال محصول همان بي‌رويه‌رفتن است اينجا ديگر سخن از حرف جر مثل با و امثال ذلك نيست كه بفرمايد: ﴿هَلْ يُجْزَوْنَ إِلاَّ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾ از اين سنخ نيست گرچه آنجا هم همين توجيه را دارد اما اينجا به صورت شفاف مي‌فرمايد به اينكه ما غل به گردن اينها مي‌اندازيم و اين جز جزاي عمل چيز ديگر نيست ﴿هَلْ يُجْزَوْنَ إِلاَّ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾ مطلب ديگر آن است كه در اين گونه از موارد سخن از ضعف است يعني عذاب دو برابر گاهي سخن از ضعفين است آيا ضعفين يعني چهارتا چهار برابر يا ضعفين هم به معناي همان دو برابر است در سورهٴ مباركهٴ «احزاب» آيه 66 به بعد اين است كه ﴿ يَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ يَقُولُونَ يَالَيْتَنَا أَطَعْنَا اللَّهَ وَأَطَعْنَا الرَّسُولاَ﴾ روزي فرا مي‌رسد كه اينها آرزو مي‌كنند مي‌گويند ‌اي كاش ما مطليع خدا و پيامبر مي‌شويم ﴿ أَطَعْنَا اللَّهَ وَأَطَعْنَا الرَّسُولاَ﴾ يعني خداييكه فرمود: ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ﴾[27] اين مورد امنيه تبهكاران در جهنم است مي‌گويند اي‌كاش ما به ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ﴾ عمل مي‌كرديم بعد مي‌گويند: ﴿وَقَالُوا رَبَّنَا إِنّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبيلاَ﴾[28] ما بزرگ قبيله بزرگ جامعه بزرگ قوم و عشيره مان را اطاعت كرديم آنها ما را گمراه كردند ﴿رَبَّنَا آتِهِمْ ضِعْفَيِنِ مِنَ العَذَابِ وَالعَنْهُمْ لَعْناً كَبِيراً﴾ اين لعن كه در سوره «اعراف» كه محل بحث است بود در سوره «احزاب» هم هست ﴿وَالعَنْهُمْ لَعْناً كَبِيراً﴾ ﴿ رَبَّنَا إِنّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبيلاَ ٭ رَبَّنَا آتِهِمْ ضِعْفَيِنِ مِنَ العَذَابِ﴾ اين ﴿ضِعْفَيِنِ﴾ آيا به معني چهار برابر است چون ﴿ضِعْفَيِنِ﴾ تثنيه ضعف است ضعف يعني دو برابر يا نه ﴿ضِعْفَيِنِ﴾ هم همان دو برابر است مثل زوجين ﴿زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ﴾[29] زوج به معناي دو نيست زوج به معناي چيزي است كه اگر ضميمه غير بشود زوج او خواهد بود مرد زوج زن است زن زوج مرد است تعبير به زوجه در تعبيرات عرفي ما و احيانا روايي هست ولي در قرآن كريم اصلاً زوجه به كار نرفته زوجات هم به كار نرفته همان ازواج به كار رفته ﴿اسْكُنْ أَنْتَ وَزَوْجُكَ﴾[30] مرد هم زوج چون كل واحد وقتي ضميمه ديگري بشود جفت ميشود خب اگر تك تك اينها را حساب بكنيم زوج‌اند دوتايي را هم حساب بكنيم بگوييم زوجين زوجين هم باز يعني دوتا يكي را كه حساب بكنيم كه بگوييم زوج در صورتي كه ديگري ضميمه بشود اگر ضميمه نباشد كه زوج نيست اين شخص است اين زيد است پس اگر گفتيم زوج يعني يكي كه به ديگري ضميمه بشود اگر گفتيم زوجين يعني يكي كه به ديگري ضميمه شده پس زوجين هم دوتا خواهد بود زوج هم دوتا خواهد بود چون زوج به يك نفر وحده گفته نمي‌شود به يك نفري كه به ديگري ضميمه بشود لذا بعد از اينكه زوجين در قرآن كريم آمده فرمود: ﴿زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ﴾[31] اين ﴿اثْنَيْنِ﴾ وصف زوج است ديگر چهار تار را نگفته در جريان ضعف هم بشرح ايضا ضعف يعني يك برابر آن شيء مثلاً عدد دو عدد ثاني نه اثنان دومي نه دوتا اين دومي يك عدد است اين هم واحد است واحد هم واحد است ثاني هم واحد است ثالث هم واحد است و هكذا اينها همه‌شان واحدند ولي وقتي دومي را ضعف اولي مي‌گويند كه به اولي ضميمه بشود در صلاحيت اين باشد لذا دومي ضعف اولي است كه اين شانيت دارد وقتي هم كه ضميمه شدند كه ضعفين‌اند اين ضعفين هم اثنين است پس ضعفين نه يعني چهارتا ضعفين يعني دوتا مثل اينكه زوجين هم يعني دوتا نه زوجين يعني چهارتا به دليل اينكه فرمود: ﴿زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ﴾ پس آنچه كه در آيه 68 آمده ﴿رَبَّنَا آتِهِمْ ضِعْفَيِنِ مِنَ العَذَابِ﴾ از همين قبيل است چه اينكه آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ «احزاب» مربوط به زنان پيغمبر است و از بحث كنوني ما بيرون است آن هم همين است آنجا منتها يضاعف دارد بعد ضعف آيه 30 سوره «احزاب» اين است كه ﴿مَن يَأْتِ مِنكُنَّ بِفَاحِشَةٍ مُّبَيِّنَةٍ يُضَاعَفْ لَهَا العَذَابُ ضِعْفَيْنِ﴾.

 

«و الحمد لله رب العالمين»


[1] اعراف/سوره7، آیه35.
[2] اعراف/سوره7، آیه1.
[3] اعراف/سوره7، آیه1.
[4] اعراف/سوره7، آیه1.
[5] یونس/سوره10، آیه52.
[6] مؤمنون/سوره23، آیه106.
[7] نحل/سوره16، آیه25.
[8] نحل/سوره16، آیه25.
[9] عنکبوت/سوره29، آیه13.
[10] انعام/سوره6، آیه164.
[11] عنکبوت/سوره29، آیه13.
[12] قصص/سوره28، آیه41.
[13] توبه/سوره9، آیه12.
[14] مؤمنون/سوره23، آیه106.
[15] زلزال/سوره99، آیه7 و 8.
[16] ـ اعلام الدين، ص389.
[17] ـ اعلام الدين، ص389.
[18] سبأ/سوره34، آیه31.
[19] عنکبوت/سوره29، آیه25.
[20] سبأ/سوره34، آیه31.
[21] ص/سوره38، آیه64.
[22] سبأ/سوره34، آیه32.
[23] سبأ/سوره34، آیه32.
[24] سبأ/سوره34، آیه32.
[25] سبأ/سوره34، آیه33.
[26] سبأ/سوره34، آیه33.
[27] سوره، آیه.
[28] احزاب/سوره33، آیه67.
[29] سوره، آیه.
[30] سوره، آیه.
[31] سوره، آیه.