77/02/28
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ سوره اعراف/ آیه 37 تا 39
﴿فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَي عَلَي اللّهِ كَذِباً أَوْ كَذَّبَ بِآيَاتِهِ أُوْلئِكَ يَنَالُهُمْ نَصِيبُهُم مِنَ الْكِتَابِ حَتَّي إِذَا جَاءَتْهُمْ رُسُلُنَا يَتَوَفَّوْنَهُمْ قَالُوا أَيْنَ مَاكُنتُمْ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ قَالُوا ضَلُّوا عَنَّا وَشَهِدُوا عَلَي أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ كَانُوا كَافِرِينَ﴾ ﴿قَالَ ادْخُلُوا فِي أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِكُم مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ فِي النَّارِ كُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا حَتَّي إِذَا ادَّارَكُوا فِيهَا جَمِيعاً قَالَتْ أُخْرَاهُمْ لِأُولاَهُمْ رَبَّنَا هَؤُلاَءِ أَضَلُّونَا فَآتِهِمْ عَذَابَاً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ قَالَ لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَلكِن لاَ تَعْلَمُونَ﴾ ﴿وَقَالَتْ أُولاَهُمْ لِأُخْرَاهُمْ فَمَا كَانَ لَكُمْ عَلَيْنَا مِن فَضْلٍ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا كُنتُمْ تَكْسِبُون﴾
بعضي از مطالب است كه همه انبيا آن را بيان فرمودند و همه امم هم از آن آگاهي دارند اين خطاب چهارم كه در اين بخش آمده به عنوان ﴿يَا بَنِي آدَمَ إِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ رُسُلٌ مِنكُمْ﴾[1] معلوم ميشود كه حرفي است كه ذات اقدس الهي به فرزندان آدم به زبان انبياي گذشته هم بيان كرده است نظير اينكه در سورهٴ «اعلي» دارد كه ﴿إِنَّ هذَا لَفِي الصُّحُفِ الْأُولَي ٭ صُحُفِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَي﴾[2] بعضي از مطالب هست كه نظير مطالب اخلاقي ﴿بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا ٭ وَالْآخِرَةُ خَيْرٌ وَأَبْقَي﴾[3] اين حرفي است كه همه انبيا گفتند ﴿إِنَّ هذَا لَفِي الصُّحُفِ الاُولَي ٭ صُحُفِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَي﴾ اين جريان هم كه ﴿إِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ رُسُلٌ مِنكُمْ﴾ حرفي است كه همه انبيا به اممشان گفتند وگرنه جزء مختصات پيغمبر اسلام(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نميتواند باشد زيرا درباره پيغمبر اسلام سخن در اين نيست كه ﴿إِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ رُسُلٌ مِنكُمْ﴾ او كه خاتم انبيا(عليهم الصلاة و عليهم السلام) هرگز نميفرمايد اگر انبيايي آمدند شما اگر متقي و مصلح شديد اهل بهشتيد و اگر كاذب و مكذّب شديد اهل دوزخيد اين پيام ذات اقدس الهي است كه به لسان انبياي گذشته به امم القا شده است همه انبيا اين را فرمودند و پيغمبر اسلام هم همين فرمايش را دارد منتها درباره شخص خودش رسل ديگر اينجا مطرح نيست.
مطلب بعدي آن است كه ظاهر ﴿إِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ رُسُلٌ مِنكُمْ﴾[4] آن است كه بفرمايد اگر رسلي آمده است شما ايمان بياوريد ولي آن را حذف كرد به نتيجه پرداخت فرمود كسي كه متقي و مصلح باشد اهل سعادت است و خوف و حزن ندارد و كسي كه كاذب و مكذّب باشد گرفتار عذاب است اين دو مطلب سوم اينكه چون صرف اسلام يا ايمان كافي نيست بلكه اگر نظر اعتقاد بايد شخص مؤمن باشد و از نظر عمل داراي رفتار صالح باشد لذا فرمود: ﴿فَمَنِ اتَّقَي وَأَصْلَحَ﴾[5] اگر ميفرمود «فمن اسلم فآمن» اين كافي نبود براي صرف اسلام يا براي ايمان نميشود گفت كه ﴿لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُون﴾[6] .
مطلب سوم آن است كه ذات اقدس الهي براي قيامت كبرا يك خوف و حزني را ذكر ميكند كه اصلاً آن نشئه نشئه ترس است كه ﴿يَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَتَضَعُ كُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا وَتَرَي النَّاسَ سُكَارَي وَمَاهُم بِسُكَارَي وَلكِنَّ عَذَابَ اللَّهِ شَدِيدٌ﴾[7] آن روز سخن از اضطراب زمين يا آسمان و مانند آن نيست بلكه مجموعه نظام متزلزل و متوحش است ﴿إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْءٌ عَظِيمٌ﴾[8] اين زلزله ساعه ديگر به زلزله ارض يا زلزله شمس يا زلزله قمر اسناد ندارد براي اينكه از يك سو ﴿إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ﴾[9] هست ﴿إِذَا النُّجُومُ انكَدَرَت﴾[10] هست تناصر نجوم هست مقبوض شدن زمين هست مطوي بودن آسمان هست ﴿وَالأرْضُ جَمِيعاً قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَالْسَّمَاوَاتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ﴾[11] كل نظام برچيده ميشود در چنين حالتي ترس عمومي است خب آيا اين مطلقات و اين عمومات شامل انسان مؤمن هم ميشود؟ يا نه اگر شامل مؤمن نميشود بايد به وسيله تخصيص يا تقييد اينها را خارج دانست وگرنه لفظ كه شامل ميشود اينكه در طليعه سورهٴ «حج» دارد ﴿إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْءٌ عَظِيمٌ﴾[12] ﴿يَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَتَضَعُ كُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا وَتَرَي النَّاسَ سُكَارَي وَمَاهُم بِسُكَارَي﴾[13] اين نشان ميدهد كه همگان در هراساند آن وقت در بين اين افراد مؤمنين با تقوا سالماند و صالحاند اصلاً هراسي ندارند كل عالم دارد ميلرزد و منظومههاي شمسي عوض ميشود و اينها اندوهي ندارند خب اين خيلي مقام است در سورهٴ مباركهٴ «انبياء» دارد كه ﴿لاَ يَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الأكْبَرُ﴾[14] در موارد فراواني هم دارد كه ﴿فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ﴾[15] فشار مرگ و رنج احتضار براي مؤمن نيست تا آن مراحل بعدي يعني اگر كسي واقعاً متقي و مصلح باشد از گزند همه اين حوادث مصون است صرف اسلام كافي نيست صرف ايمان كافي نيست اگر بفرمايد كسي كه مسلمان است يا كسي كه مؤمن است مخلّد در نار نيست بله يك چنين جزايي بر او هست اما اصلاً آسيب نميبيند اين با اسلام تنها يا ايمان تنها كافي نيست لذا گذشته از حسن فاعلي حسن فعلي هم لازم است گذشته از اعتقاد صائب و درست عمل صالح هم لازم است لذا فرمود: ﴿فَمَنِ اتَّقَي وَأَصْلَحَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ﴾[16] پس بنابراين آن مطلقات و آن عمومات با اين آيات تخصيص پذيرند يعني مؤمني كه باتقوا و صالح باشد و اهل اصلاح باشد و بين خود و بين خدا را اصلاح كرده باشد اين از آسيب ترس و امثال ذلك محزون است نه نسبت به گذشته حزني دارد نه نسبت به آينده ترس لذا فرمود: ﴿فَمَنِ اتَّقَي وَأَصْلَحَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ﴾ يك وقت است انسان زلزله ميآيد انسان نميترسد يا رعد و برق را ميشنود و نميترسد يك وقت است اصلاً صداي رعد و برق را نميشنود ظاهر آيه سورهٴ مباركهٴ «انبياء» اين است كه اصلاً اينها صدا را نميشنوند ﴿لاَ يَسْمَعُونَ حَسِيسَهَا﴾[17] يعني آنچه را كه ديگران حس ميكنند اينها حس نميكنند خيلي مقام است آن وقت سخن از تنها لرزه زمين كه نيست كل عالم دارد عوض ميشود و اينها اصلاً صدا را نميشنوند ﴿لاَ يَسْمَعُونَ حَسِيسَهَا وَهُمْ فِي مَا اشْتَهَتْ أَنفُسُهُمْ خَالِدُونَ﴾[18] ﴿وَالَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَاسْتَكْبَرُوا عَنْهَا أُولئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ﴾[19] تكذيب گاهي با استكبار همراه است گاهي با استكبار همراه نيست البته هر تكذيبي في الجمله با استكبار همراه است لكن برخي از تكذيبها روي بياعتنايي است ميگويند اينها اسطوره است اينها چيزي نيست كه آدم گوش بدهد بعضي از تكذيبها روي عناد است نظير آنچه كه در جاهليت بعضي از طوايف قريش داشتند ميگفتند كه اگر نبوتي هست بايد از ما باشد سخن از ﴿أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ﴾[20] مطرح است ميگفتند چگونه (هذا الذي .. بيننا)[21] اين كسي است كه از بين ما خدا او را انتخاب كرده ﴿لَوْلا﴾ مثلاً ﴿نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلَي رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيمٍ﴾[22] اگر بنا شد وحي و نبوت حق باشد بايد مثلاً بر يكي از رجال سرمايهدار مكه يا طائف يا مكه يا مدينه نازل شده باشد اين گذشته از تكذيب استكبار هم هست پس تكذيب گرچه في الجمله با استكبار همراه است ولي اين استكبار يك استكبار خاصي است كه سناديد قريش به آن مبتلا بودند تكذيبي كه روي جهل باشد نه روي جاهليت اين را اسطوره بپندارند و افسانه تلقي كنند اين گرچه في الجمله استكبار هست اما آن استكبار مصطلح نيست تكذيبي كه بر اساس ﴿أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ﴾ باشد با استكبار همراه است ﴿أُولئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ﴾ آنگاه با فاي تفريع فرمود: ﴿فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَي عَلَي اللّهِ كَذِباً أَوْ كَذَّبَ بِآيَاتِهِ﴾[23] اينها بدترين گناه را مرتكب شدند براي اينكه نسبت به بهترين موجودات ستم كردند آن هم بهترين حقيقت را اينها انكار كردند خدايي كه درباره هيچ چيزي تعبير به منّت نكرده است مگر درباره امامت يا دين يا نبوت اينها اين امامت و دين و نبوت را تكذيب كردند ﴿لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولاً﴾[24] منّ همان نعمت عظما است ديگر آن نعمتي كه تحملش مشكل است انسان نميتواند آن نعمت را حمل كند چنين نعمت عظمايي را ميگويند منّت «المنة هي نعمة العظيمة» نه يعني زباني خدا منّت نهاد لساني و با لفظ منّت گذاشت اينچنين نسيت آن نعمت مهم را ميگويند منّت اينها چون نعمت مهم را تكذيب كردهاند لذا از ديگر ظالمان ظالمترند ﴿فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَي عَلَي اللَّهِ كَذِباً أَوْ كَذَّبَ بِآيَاتِهِ﴾ درباره ﴿أُوْلئِكَ يَنَالُهُمْ نَصِيبُهُم مِنَ الْكِتَابِ﴾[25] چند مطلب است يكي اينكه در بحث ديروز اشاره شده كه ذات اقدس الهي بر اساس رحمت رحمانيه كافر را از روزي محروم نميكند در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» فرمود: ﴿كُلّاً نُّمِدُّ هؤُلاَءِ وَهؤُلاَءِ﴾[26] چه آنهايي كه اهل دنيا هستند كه كافرند آنها را هم متنعم ميكنيم چه آنهايي كه اهل آخرتاند آنها را هم برخوردار ميكنيم بعد از اينكه فرمود كه ﴿مَن كَانَ يُرِيدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِيهَا مَا نَشَاءُ لِمَن نُّرِيدُ﴾[27] اما فرمود: ﴿وَمَنْ أَرَادَ الْآخِرَةَ وَسَعَي لَهَا سَعْيَهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ كَانَ سَعْيُهُم مَّشْكُوراً﴾ يكي را به عنوان موجبه جزئيه يكي را به عنوان موجبه كليه بيان كرد بعد فرمود: ﴿كُلّاً نُّمِدُّ هؤُلاَءِ وَهؤُلاَءِ﴾ هم دنيا طلبان را ما كمك ميكنيم وسيله در اختيارشان قرار ميدهيم هم آخرت خواهان را تا هر كسي هر راهي را كه خواست طي كند آزادانه بپيمايد لذا كفر هيچ كافري مانع سلب رزق نميشود البته روزي حلال روزي طيّب چيز ديگر است وگرنه همانطوري كه خدا مار و عقرب را روزي ميدهد اينها را هم روزي ميدهد فرمود: ﴿أُوْلئِكَ يَنَالُهُمْ نَصِيبُهُم مِنَ الْكِتَابِ﴾ درباره اين ﴿نَصِيبُهُم مِنَ الْكِتَابِ﴾ برخي خواستند بگويند منظور عذاب الهي است كه عذاب الهي دامنگير اينها ميشود زيرا عذاب الهي در قرآن كريم و در كتاب آسماني آمده و نصيب اينها آنطوري كه خدا در قرآن مشخص كرده است عذاب است اين استنباط درست نيست بلكه منظور از اين نصيب عمر است و رزق است و اوصاف و كمالات دنيايي و مادي است كه تبهكاران از او برخوردارند به دليل اينكه اين مغيّا شده است به مرگ فرمود: ﴿أُوْلئِكَ يَنَالُهُمْ نَصِيبُهُم مِنَ الْكِتَابِ حَتَّي إِذَا جَاءَتْهُمْ رُسُلُنَا يَتَوَفَّوْنَهُمْ﴾ خب اگر مربوط به عذاب باشد كه عذاب بعد از مرگ است كه گرچه بعضي از اينها در دنيا هم معذّباند اما آن عذاب اساسي كه براي آنها آماده شد و قرآن براي آنها مشخص كرده است اين بعد الموت است نه قبل الموت و خيلي از تبهكاران در دنيا مرفهانه زندگي ميكنند و بعد ميميرند پس به اين شواهد ميشود گفت كه منظور از اين ﴿نَصِيبُهُم مِنَ الْكِتَابِ﴾[28] يعني عمر و روزي و ساير اموري كه در قضا و قدر الهي براي آنها مقدر شده است ﴿حَتَّي إِذَا جَاءَتْهُمْ رُسُلُنَا يَتَوَفَّوْنَهُمْ﴾[29] مأموران الهي كه آمدند اينها را توفي كنند ميگويند كه همان اولين لحظه يك سؤال اعتراضآميزي دارند كه بتهايتان كجايند كه از شما حمايت بكنند.
مطلب ديگر اين است كه اين كلمه اين اگر ما باي موصوله ذكر بشود معمولاً اينها را جدا مينويسند مثل اينكه اينها هم جدا نوشته شده يك ﴿أَيْنََما﴾ است كه ﴿اينما كنتم فولوا وجوهكم شطر المسجد الحرام﴾ كه آن ﴿أَيْنَما﴾ بايد اين با ما متصل نوشته بشود يكي اين ما است كه اين ما ماي موصوله است كه بايد از نظر رسم الخط اين از ما جدا نوشته شده باشد كه اينجا همينطور جدا نوشته شده گاهي اين قانون رسم الخط در قرآن كريم رعايت نشده حالا به همين سبك به عصر پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ميرسد يا به عصر ائمه ميرسد(عليهم السلام) رعايت نشده نظير انما انمايي كه مقيد حصر است اين ان يا أن را با ما باهم مينويسند اما آنجايي كه اين ما اسم باشد براي إن يا أن آنجا ديگر بايد جدا بنويسند در كريمهاي كه در سورهٴ مباركهٴ «انفال» است كه ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُم﴾ اين بايد (أن) از (ما) جدا نوشته بشود ولي رسم الخط رعايت نشده همان طوري متصل هم نوشته ميشود آنجا ما اسم ان است ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُم مِن شَيْءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ﴾[30] آنجايي كه انما و انما حرف حصر نيست اينجا برابر با قاعده رسم الخط لحظ شده است ﴿أَيْنَ مَاكُنتُمْ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ﴾ آنها گفتند كه از ما گم شده است يعني قدسي آنها بت بودن آنها گم شده است وگرنه آن مواد خامش هست در دنيا هم گرفتارند هيچ آسايشي ندارند ﴿مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكا﴾[31] آن كسي كه ميآرمد ﴿أَلاَ بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾[32] اين يك آرامش صادقي دارد وگرنه آنها هميشه در عذاب و اضطراباند لذا با داشتن همه امكانات به قرصهاي خوابآور پناه ميبرند كه بخوابند هيچ طمأنينهاي ندارند گاهي هم يك امن كاذبي نصيبشان ميشود كه ﴿فَلاَ يَأْمَنُ مَكْرَ اللّهِ إِلاّ الْقَوْمُ الْخَاسِرُونَ﴾[33] آن امن كاذب است كه خيال ميكنند خبري نيست دفعتاً گرفتار عذاب الهي ميشوند كه در ﴿بَأْسُنَا بَيَاتاً أَوْ هُمْ قَائِلُونَ﴾[34] اوائل همين سورهٴ مباركهٴ «اعراف» بود كه گذشت يعني اينها در حال قيلوله هستند كه احساس آرامش ميكنند و عذاب الهي ميآيد آيه چهارم همين سورهٴ مباركهٴ «اعراف» بود كه گذشت ﴿وَكَم مِن قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَاهَا فَجَاءَهَا بَأْسُنَا بَيَاتاً أَوْ هُمْ قَائِلُونَ﴾ اينها شب بيتوته ميكردند مشغول استراحت بودند در كمال آرامش كاذب عذاب الهي آمده يا روز در حال قيلوله بودند يا خواب نميروز يا استراحت نيمروز كه در حال قيلوله در حال استراحت بودند كه عذاب الهي ميآيد امن آنها امن كاذب است كه فرمود: ﴿فَلاَ يَأْمَنُ مَكْرَ اللّهِ إِلاّ الْقَوْمُ الْخَاسِرُونَ﴾ يعني كساني كه سرمايهها را باختند به خواب غفلت فرو رفتند احساس امنيت ميكنند امن سابق براي كسي است كه ايمان داشته باشد ﴿الَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ يَلْبِسُوا إِيمَانَهُم بِظُلْمٍ أُوْلئِكَ لَهُمُ الأمْنُ وَهُم مُهْتَدُونَ﴾[35] خب فرمود بعد از اينكه اين گروه نصيبشان را دريافت كردند و از طرف ذات اقدس الهي روزي به اينها رسيده است وقتي كه مردند به آنها گفته ميشود كه وارد جهنم بشويد برابر سورهٴ مباركهٴ «واقعه» همه مردم دفعتاً واحده در قيامت حاضرند آن حشر اكبر ﴿إِنَّ الأوَّلِينَ وَالآخِرِين ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَي مِيقَاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾[36] در حشر اكبر همگان حضور دارند بعد از مسئله ﴿وَامْتَازُوا الْيَوْمَ أَيُّهَا الْمُجْرِمُونَ﴾[37] كه تبهكاران از پرهيزكاران جدا شدند پرهيزكاران به طرف بهشت تبهكاران به طرف جهنم ﴿وَامْتَازُوا الْيَوْمَ أَيُّهَا الْمُجْرِمُونَ﴾ ﴿لِيَمِيزَ اللّهُ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ﴾[38] و مانند آن حالا كه پرهيزكاران وارد بهشت ميشوند و تبهكاران وارد دوزخ آن ورود نظير اين اجتماع دفعتاً واحده نيست اصل اجتماع در حشر اكبر دفعتاّ واحده است كه ﴿إِنَّ الأوَّلِينَ وَالآخِرِين ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَي مِيقَاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾[39] اما بعد از اينكه ﴿وَامْتَازُوا الْيَوْمَ أَيُّهَا الْمُجْرِمُونَ﴾[40] مجرمون را جدا كردند و اينها را نگه داشتند حالا اين تبهكاران را ميخواهند به بهشت ببرند اينچنين نيست كه دفعتاً واحده بروند بلكه انبيا و اوليا جلو هستند امتان اينها به تبع اينها به دنبال اينها وارد بهشت ميشوند در جريان دوزخ هم به شرح ايضاً [همچنين] آنها هم همينطوراند اينطور نيست كه تبهكاران باهم وارد جهنم بشوند يك عده جلويند يك عده دنبال اين گروه كه وارد شدند ميبينند يك عده قبل از اينها رفتند اينها همان كساني هستند كه ﴿يَقْدُمُ قَوْمَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ وَبِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ﴾[41] آنچه كه در اين آيه محل بحث است يعني آيهٴ 38 سورهٴ «اعراف» اين است كه ﴿قَالَ ادْخُلُوا فِي أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِكُم﴾ اين را مقدمتاً ذكر ميكند براي اينكه تا آن تخاصم آن تبرّي تا آن لعن متقابل تا آن سؤال و جواب مطرح بشود ميفرمايد: ﴿قَالَ ادْخُلُوا فِي أُمَمٍ﴾ گاهي سخن در اين است كه ﴿يَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَتَقُولُ هَلْ مِن مَزِيدٍ﴾[42] آنجا سخن در اين است كه يك عده دنبال ديگر مرتب وارد جهنم ميشوند آنجا سخن در اين نيست كه چه كسي جلو است چه كسي دنبال متبوعين و ائمه كفر جلويند تابعان و مستضعفان دنبالهرو دنبالاند آنجا سخن در اين نيست سخن در اين است كه به تدريج جهنم پر ميشود يا ميخواهد پر بشود اما اينجا سخن در اين است كه يك عده جلوند يك عده دنبالاند اين عده دنبال براي آن است كه آن مخاصمه و محاجه را ذكر بكند ﴿قَالَ ادْخُلُوا فِي أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِكُم مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ فِي النَّارِ﴾ حالا اينها روي فرمان الهي وارد جهنم ميشوند ﴿كُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا﴾ يعني مثل خودش را لعن ميكند چون ﴿الأخِلاَّءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاّ الْمُتَّقِينَ﴾[43] اينها كه در دنيا خليل يكديگر بودند در آخرت لعين يك ديگرند ﴿حَتَّي إِذَا ادَّارَكُوا﴾ ادراك اصلش تدارك بود ﴿ادَّارَكُوا﴾ يعني تداركوا وقتي كه همه اينها به دوزخ رفتند و مستقر شدند ﴿حَتَّي إِذَا ادَّارَكُوا فِيهَا جَمِيعاً قَالَتْ أُخْرَاهُمْ لِأُولاَهُمْ﴾ يك وقت است كه صرف سبق زماني است اين دليل نيست بر اينكه آن سابقي با لاحقي معاندت داشته باشد نه اصلاً ارتباطي هم باهم ندارند آن جزء گروه ديگر بود اين جزء گروه ديگر است آن معيار نيست منظور از سبق و لحوق در اينجا آن نيست اينكه ﴿قَالَتْ أُخْرَاهُمْ لِأُولاَهُمْ﴾ يعني اينهايي كه تابعاند درباره آن متبوعينشان اين حرف را زدند اين لام لام خطاب نيست اين كلمه لام كه دوجا ذكر شده است به دو معناست در آيهٴ 39 كه فرمود: ﴿وَقَالَتْ أُولاَهُمْ لِأُخْرَاهُمْ﴾ اين لام لام خطاب است يعني آن متبوعين به تابعان خطاب كردند چنين گفتند اما در آيهٴ 38 كه دارد ﴿قَالَتْ أُخْرَاهُمْ لِأُولاَهُمْ﴾ اين خطاب نيست يعني اين تابعين به متبوعين اين حرف را نزدند بلكه لاجل متبوعين اين حرف را زدند حرفشان را با خدا در ميان گذاشتند ﴿قَالَتْ أُخْرَاهُمْ لِأُولاَهُمْ رَبَّنَا هَؤُلاَءِ أَضَلُّونَا﴾ حرف اينها متوجه خداست اينها متكلماند ذات اقدس الهي مخاطب است منتها محور كلام همان متبوعيناند ﴿قَالَتْ﴾ اين اتباع به خداي سبحان گفتند درباره متبوعين خودشان﴿قَالَتْ أُخْرَاهُمْ لِأُولاَهُمْ﴾ كه اين لام به معني لاجل اولي است درباره آنهاست نه اينكه لام خطاب باشد بر خلاف آيهٴ 39 كه لام لام خطاب است ﴿قَالَتْ أُخْرَاهُمْ لِأُولاَهُمْ رَبَّنَا﴾ اينهايي كه منكر رب بودند نظير ملحدين يا نه رب را قبول داشتند مثل مشركين منتها در توحيد مشكل داشتند بالأخره قيامت براي اينها روشن ميشود ميگويند: ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾[44] در قيامت براي آنها روشن ميشود آنها ميگويند كه ﴿رَبَّنَا هؤُلاَءِ﴾ يعني اين متبوعين ما كه ﴿يَقْدُمُ قَوْمَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ وَبِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ﴾[45] كه درباره آل فرعون است به خدا عرض ميكنند اين تابعين به خدا عرض ميكنند كه ﴿هَؤُلاَءِ أَضَلُّونَا﴾ اين متبوعين ما ما را گمراه كردند ﴿فَآتِهِمْ عَذَابَاً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ﴾ عذاب اينها را دو برابر بكنيد آيهٴ 97 و 98 سورهٴ مباركهٴ «هود» را كه ملاحظه بفرماييد ميبينيد به اين صورت است ﴿إِلَي فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَاتَّبَعُوا أَمْرَ فِرْعَوْنَ وَمَا أَمْرُ فِرْعَوْنَ بِرَشِيدٍ﴾ يعني پيروان فرعون حرف فرعون را گوش دادند و فرعون و حرفش از رشد برخوردار نيست ﴿يَقْدُمُ﴾ همين فرعون ﴿قَوْمَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ وَبِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ﴾ فرعون جلو و قومش پشت سر او اول وارد آتش ميشود (افتادگي صوتي) و از ناحيه ديگر هم در بحثهاي ديگر هم به طور اجمال بيان شد و تفصيلش به خواست خدا در بعضي از سور آينده خواهد آن و آن اين است كه بالأخره وقود نار چه كسي است؟ اين نار الآن اين كارخانه ذوب آهن اصفهان يا جاي ديگر شما اگر بخواهيد يك چيزي را در كوره بگذريد چكار ميكنيد اول يك مواد خامي مثل زغال سنگ اين را ميريزند بعد يك مواد انفجاري نظير تي ان تي و امثال آن را ميريزند اين تي ان تي با آن مواد خام كه آماده است براي احتراق اين كوره را گرم ميكند بعد آهن ميريزد يا مواد ديگر ميريزند آن را آبش ميكنند در دنيا اگر كسي خواست بالأخره يك چيزي را بسوزاند چكار ميكند يك مقدار هيزم جمع ميكند بعد يك كبريت ميزند آتش ميشود بعد چيزي را در آتش داغ ميكند همين است ديگر ذات اقدس الهي در قرآن كريم وقتي اينها را شرح ميدهند به اين صورت است كه آن مواد خامش هم آدماند آن مواد منفجره و تي ان تياش هم باز آدماند آنهايي هم كه باز ميآيند مياندازند باز اينها آدماند حالا ممكن است يك مواد ديگري باشد كه انسان علم ندارد آن را انسان ميگويد «آمنا و سلمنا» ولي آني كه ميفهمد و ظاهر آيات او را ميگويد اينها را ميگويد چيزهاي ديگر هم هست سمعاً وطاعتاً ميفرمايد كه ما بالأخره جهنم كه ميخواهيم يك عده را بسوزانيم هيزم ميخواهيم يا نميخواهيم؟ خب اين هيزم را كه از جنگل ميآوريم؟ نه همين مردم هيزماند ﴿وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾[46] قاسط كه اهل قسط است يعني ظالم قاسطين قاسطين كه در مقابل حضرت امير قيام كردند هميناند ديگر آنها مقسطيناند كه اهل قسطاند اله عدلاند قسط يعني ظلم و جور قاسط يعني جائر و ظالم خب پس اين ظالمين را جمع ميكنند اينها هيزماند خب هيزم كه سوخت و سوز ندارد كه يك ماده منفجرهاي يك تي ان تي يك چيزي به عنوان وقود آتشزنه يا آتشگيره اين لازم است ديگر آن وقود النار چه كسي است؟ آن ائمه كفرند كه فرمود: ﴿فَاتَّقُوْا النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ﴾[47] حالا يا اين حجاره را گفتند سنگهاي كبريتي است يا نه گفتند همين احجاري است كه مورد پرستش بتتراشها و بتپرستها است حالا اين مواد را آوردند نشانه اينكه وقود خود انسان است ﴿وَقُودُهَا النَّاسُ﴾ در سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» و مانند آن نمونه را هم ذكر ميكند ميفرمايد ﴿كَدَأْبِ آلَ فِرْعَوْنَ﴾[48] وقتي كه فرمود: ﴿وَقُودُ النَّارِ﴾[49] آيه قبل سخن از ﴿وَقُودُ النَّارِ﴾ است آيه بعد نمونه ذكر ميكند ميفرمايد ﴿كَدَأْبِ آلَفِرْعَوْنَ﴾ خب پس اين آتشزنه يا آتشگيره اينها هم ائمه كفرند آن (افتادگي صوتي) ... درباري هم كه قاسطاند آنها هيزماند اين ائمه كفر آتشزنه هستند مثل مواد تي ان تي حالا آتش روشن ميشود حالا بقيه را هم مياندازند ﴿ثُمَّ فِي النَّارِ يُسْجَرُونَ﴾[50] افراد عادي را مياندازند داخل ﴿ثُمَّ فِي النَّارِ يُسْجَرُونَ﴾ پس همه انساناند اينطور نيست كه حالا يك قدري گازوئيل بياورند يك قدري هيزم بياورند يك قدري ما از اسرار آنجا خبر نداريم اگر چيزي هم باشد و قرآن خبر داده باشد «آمنا و صدقنا» ولي اينها را فرمود اينها را فرمود به صورت روشن فرمود انسانها هيزماند انسانهايي كه جزء ائمه كفرند مواد آتشزا و آتشزنه آتشگيره و ماشئت فسمه هستند بقيه هم ﴿ثُمَّ فِي النَّارِ يُسْجَرُونَ﴾ .... (افتادگي صوتي)
حالا درباره ائمه(عليهم السلام) انسان ميگويد كه خب گريه ايشان براي تعليم است اما علما ديگر اينطور نيست كه شما شرح حال علما را كه مطالعه ميكنيد ميبينيد بزرگان از علما در سحرها شيون ميكشيدند آنجا خبري است ديگر يك آتشي نظير آتش دنيا نيست كه بالأخره آدم بتواند تحمل بكند يا تمام بشود اينطور نيست ﴿يَقْدُمُ قَوْمَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ وَبِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُود ٭ وَأُتْبِعُوا فِي هذِهِ لَعْنَةً وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ بِئْسَ الرِّفْدُ الْمَرْفُودُ﴾[51] اينها رفدند مرفودند يكي تابع است يكي متبوع است يكي جلو است يكي دنبال است و مانند آن همانطوري كه در دنيا اينطور بودند در آخرت هم همينطوراند پس اخرا و اولي صرف سبق زماني و امثال ذلك نيست ﴿قَالَتْ أُخْرَاهُمْ﴾ يعني اين تابعين درباره متبوعنشان به خدا عرض كردند ﴿رَبَّنَا هَؤُلاَءِ أَضَلُّونَا﴾ اينها هم ضال بودند هم مضل ما فقط ضال بوديم ﴿فَآتِهِمْ عَذَابَاً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ﴾ آنگاه ذات اقدس اله فرمود: ﴿لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَلكِن لاَ تَعْلَمُونَ﴾ جناب فخر رازي پنداشتند كه منظور از اين ﴿لِكُلِّ﴾ اين است كه تمام جهنميها عذابشان ضعف است به زحمت افتاد كه چطور تمام جهنميها عذابشان ضعف است با اينكه مثلاً ﴿جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُهَا﴾[52] اينكه با عدل خدا سازگار نيست بعد به تكلف افتاد كه بالأخره كافر كه بار اول عذاب ميبينيد اين عذابشان ادامه دارد نتيجهاش ضعف خواهد بود در حالي كه آيه اين را نميگويد آيه درباره همين تابع و متبوع ميگويد حالا يك وقت است يك كسي امامت ائمه را قبول دارد معصيت كرده اين ديگر عذاب ضعف ندارد كه ولي يك وقت است كه نه كسي امامت ائمه حق را گذاشته كنار ـ معاذالله ـ به دنبال امامت باطل ائمه كفر رفته آنها را به رهبري قبول كرده به دنبال آنها راه افتاده هر گناهي كه آنها كردند اين ميكند خب اين دو گناه كرده ديگر يكي اصل معصيت يكي انتخاب ائمه كفر به رهبري آن ائمه كفر هم دو گناه كردند يكي آن معصيتهايي كه ميكنند يكي اينكه ديگران را گمراه كردند پس اينچنين نيست كه آيه بفرمايد ﴿لِكُلٍّ ضِعْفٌ﴾ براي هر جهنمي عذابش دو برابر است نه آن كسي كه دو گناه كرده خب عذابش دوتاست آن كسي كه يك گناه كرده عذابش يكي است حالا اگر كسي مسلمان بود شيعه بود خداي ناكرده آلوده شد خب اين يك عذاب دارد ديگر اينكه دوتا عذاب نخواهد داشت پس اين ﴿لِكُلٍّ﴾ يعني «لكل من التابع و المتبوع» نه يعني «لكل» كسي كه «ورد في النار» اينطور نيست خب فرمود: ﴿لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَلكِن لاَ تَعْلَمُونَ﴾ شما خبر نداريد آنها هم دو برابر دارند ميچشند شما از حال آنها خبر نداريد هر كسي گرفتار كار خودش است ﴿لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ يَوْمَئِذٍ شَأْنٌ يُغْنِيهِ﴾[53] شما ميگوييد عذاب آنها دو برابر است خب عذاب آنها دو برابر است شما كه درك نميكنيد كه شما گرفتار خودتان هستيد هيچ كسي از حال ديگري خبر ندارد كه ﴿وَلكِن لاَ تَعْلَمُون ٭ وَقَالَتْ أُولاَهُمْ لِأُخْرَاهُمْ﴾ اين ائمه كفر ديگر با خدا حرفي ندارند اينجا لام لام خطاب است ﴿قَالَتْ أُولاَهُم﴾ يعني آن ائمه كفر آن متبوعين به اين تابعينشان ميگويند ميگويند ﴿فَمَا كَانَ لَكُمْ عَلَيْنَا مِن فَضْلٍ﴾ چه مزيتي شما بر ما داريد كه ما آن مزيت را نداريم كه عذاب ما بايد دو برابر باشد عذاب شما كمتر؟ نه عذاب ما با شما بايد يكي باشد براي اينكه عدهاي ائمه حق بودند شما را دعوت ميكردند شما نرفتيد ما سقيفه تشكيل داديم گفتيم بياييد آمديد خب ميخواستيد آنجا برويد
پرسش ...
پاسخ: اگر كسي جزء امامت بود يعني دعوت كرد بيراهه برد بله آن دوتا گناه است اما اگر نه آن دو گروه كه فاسد شدند مردم هم به فساد كشيده ميشوند عقيدهشان آن است كه اين كار كار بدي است امامت ائمه حق را معتقدند منتها يك ترخيصي ديدند يك ميدان بازي ديدند به دنبال فساد رفتند ممكن است عذاب آنها دو برابر باشد يعني عذاب علمايي كه ـ معاذالله ـ تن به گناه دادند باعث ترخيص شدند اما عذاب تابعين ديگر دو برابر نيست براي اينكه اينكه او را به عنوان امام قبول نكرده كه اين معتقد است او خلاف كرده من هم خلاف ميكنم اين است.
﴿قَالَتْ أُولاَهُم﴾ يعني متبوعين ﴿لِأُخْرَاهُمْ﴾ يعني به تابعين اينها ديگر با خدا حرفي ندارند اينها با تابعين حرف دارند ميگويند: ﴿فَمَا كَانَ لَكُمْ عَلَيْنَا مِن فَضْلٍ﴾ شما چه فضيلتي داريد كه عذاب شما بايد كمتر باشد نه عذاب ما باهم است حالا يا آنها ميگويند: ﴿فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا كُنتُمْ تَكْسِبُونَ﴾ يا از اينجا ذات اقدس الهي به مأموران الهي به آنها ميگويند: ﴿فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا كُنتُمْ تَكْسِبُونَ﴾ اين ذوقوا العذاب نشان ميدهد كه مربوط به جريان دنياست اين ذيل چون در قيامت سخن از تكسبون و فعل مضارع و امثال ذلك مطرح نيست بايد گفته ميشد كه ﴿بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيكُمْ﴾[54] ﴿مَا كَسَبْتُمْ﴾[55] ﴿جَزَاءً بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾[56] و مانند آن خب.
مطلب بعدي آن است كه جناب فخر رازي در ذيل ﴿وَشَهِدُوا عَلَي أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ كَانُوا كَافِرِينَ﴾ ايشان دارند كه ما قبلاً گفتيم در سورهٴ «انعام» كه دروغ در آنجا جايز است ممكن است كه كفار دروغ بگويند در همان سورهٴ مباركهٴ «انعام» آنجا بحث شد كه اين ظهور ملكه كذب است وگرنه كذب در آنجا ممكن نيست در آيهٴ 23 سورهٴ «انعام» اين بود كه ﴿ثُمَّ لَمْ تَكُن فِتْنَتُهُمْ إِلاّ أَن قَالُوا وَاللّهِ رَبِّنَا مَا كُنَّا مُشْرِكِين ٭ انظُرْ كَيْفَ كَذَبُوا عَلَي أَنْفُسِهِمْ وَضَلَّ عَنْهُم مَا كَانُوا يَفْتَرُونَ﴾ در ذيل اين آيه ظاهراً فخر رازي يعني اين آيهٴ 23 سورهٴ مباركهٴ «انعام» فخر رازي گفت كه دروغ در قيامت جايز است يعني ميتوانند دروغ بگويند اولاً آنجا سخن از جواز و عدم جواز كه تكليفي است مطرح نيست ثانياً كذب به عنوان يك خبر جدّي از انساني كه در اين صحنه حضور دارد متمشّ نيست خبر كذب متمشي نيست اصلاً قبلاً هم همين مثال زده شد الآن مثلاً ما در مسجد اعظم نشستهايم چون هنوز فصل گرما نرسيده اين پنكهها كار نميكند ما از اينجا كه بيرون رفتيم ممكن است به ديگري خبر كذب گزارش بدهيم كه پنكه كار ميكرد اما اينجا در حضور يكديگر به يكديگر بگوييم پنكه كار ميكند جدّ متمشي نميشود چون همه داريم ميبينيم كه پنكه كار نميكند خبر دروغ در مشهد در محضر در مرئي به صورت جدّ متمشي نميشود در قيامت كه همه اسرار علن شد شرك مشركان روشن شد توحيد موحّدان روشن شد اين مشرك چگونه دروغ بگويد؟ جدّش چطور متمشي بشود يك وقت است كه اشكال در اصل خبر كذب است كه اصلاً خبر كذب مخبري چگونه است يعني انسان وقتي خبر دروغ است مخبر هم ميداند دروغ است وقتي به صورت جزم ميخواهد به ديگري چيزي را بگويد اصلاً جدش متمشي ميشود يا نه؟ اين واقعاً قضيه است يا صورة القضيه است؟ قضيه آنجايي است كه عقل قضا بكند حكم بكند به ثبوت المحمول للموضوع اگر قضاي عقل نباشد كه اين قضيه نيست بايد بين موضوع و محمول گره بخورد لذا قضيه را عقد ميگويند قضيه را قضيه ميگويند براي اينكه قضاي عقل است گرهي است بين موضوع و محمول خب اگر كسي ميداند اين موضوع و محمول باهم رابطه ندارند زيد نيامده حالا ميخواهد دروغ بگويد اين چگونه قضيه دروغ ميگويد يك وقتي كذب خبري است ولي مخبر اطلاع ندارد ولي او متمشي ميشود او ناسي است او جاهل است او ساهي است خبر كذب متمشي ميشود اما نه يك وقتي عالماً عامداً ميخواهد دروغ بگويد آنجا بعضي از آقايان اصوليين به تكلّف افتادند كه تجزّم هست خودش را جزم ميكشاند يا نه؟ عدهاي گفتند صورة القضيه است نه قضيه آن بحث خاص خود را دارد ولي بالأخره صورة القضيه هست اما يك وقت است كه نه آن مستمع آن مخاطب در محضر در مشهد در مرئي حضور دارد چگونه ما خبر دروغ به او ارائه ميكنيم اگر همه امور در قيامت حاضر است گزارش كذب متمشي نميشود اين است كه جناب فخر رازي فرمود كه ما قبلاً گفتيم كه دروغ در قيامت ممكن است اصلاً چيزي ممكن نيست به هر تقدير اين به فرمايش ايشان هم فرمايش ناتمامي است اما آن سؤالهايي كه درباره اسلام و ايمان شده كه پاسخ داده شد فرق بين تكذيب؟.. شد آيه ﴿شَهِدُوا عَلَي أَنْفُسِهِم﴾ اين نفي كننده اين سخن ميباشد كه عدهاي از دوزخيان در همان روز هم دروغ ميگويند اين در همان سورهٴ مباركهٴ «انعام» گذشت كه دروغ متمشي نميشود اين ظهور ملكات كذب است نه كذب آنجا مفصل بحث شد اما سؤال بعدي اين است كه آيا اينها كه ميگويند: ﴿رَبَّنَا هَؤُلاَءِ أَضَلُّونَا﴾ دلالت دارد كه آنها خداوند را به عنوان رب به تمامي مراتبش قبول دارند؟ بالأخره يا قبول نداشتند اصلاً ملحد بودند يا خدا را به عنوان رب قبول داشتند منتها به عنوان رب العالمين قبول داشتند نه ارباب جزئي ولي در قيامت براي آنها كاملاً روشن ميشود كه رب العالمين و رب امور كل شيء همان ذات اقدس الهي است.
«و الحمد لله رب العالمين»