77/02/27
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ سوره اعراف/ آیه 35 و 39
﴿يَا بَنِي آدَمَ إِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ رُسُلٌ مِنكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آيَاتِي فَمَنِ اتَّقَي وَ أَصْلَحَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لاَ هُمْ يَحْزَنُونَ﴾ ﴿وَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَ اسْتَكْبَرُوا عَنْهَا أُولئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ﴾ ﴿فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَي عَلَي اللّهِ كَذِباً أَوْ كَذَّبَ بِآيَاتِهِ أُوْلئِكَ يَنَالُهُمْ نَصِيبُهُم مِنَ الْكِتَابِ حَتَّي إِذَا جَاءَتْهُمْ رُسُلُنَا يَتَوَفَّوْنَهُمْ قَالُوا أَيْنَ مَاكُنتُمْ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ قَالُوا ضَلُّوا عَنَّا وَ شَهِدُوا عَلَي أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ كَانُوا كَافِرِينَ﴾ ﴿قَالَ ادْخُلُوا فِي أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِكُم مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ فِي النَّارِ كُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا حَتَّيٰ إِذَا ادَّارَكُوا فِيهَا جَمِيعاً قَالَتْ أُخْرَاهُمْ لِأُولاَهُمْ رَبَّنَا هَؤُلاَءِ أَضَلُّونَا فَآتِهِمْ عَذَابَاً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ قَالَ لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَ لكِن لاَ تَعْلَمُونَ﴾ ﴿وَ قَالَتْ أُولاَهُمْ لِأُخْرَاهُمْ فَمَا كَانَ لَكُمْ عَلَيْنَا مِن فَضْلٍ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا كُنتُمْ تَكْسِبُونَ﴾
بعد از جريان حضرت آدم و حوا (سلام الله عليهما) سخن از نزول شريعت و وحي و تكليف و دين است چه اينكه هم در سورهٴ مباركهٴ «بقره» اين بحث گذشت هم در سوره «طه» خواهد آمد در سورهٴ مباركهٴ «بقره» آيه 38 اين بود ﴿قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِيعاً فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُديً فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لاَ هُمْ يَحْزَنُونَ ٭ وَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا أُولئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ﴾ در سورهٴ مباركهٴ «طه» هم كه خواهد آمد همين مضمون است آيه صد و بيست و سوم سورهٴ مباركهٴ «طه» اين است كه ﴿قَالَ اهْبِطَا مِنْهَا جَمِيعاً بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُم مِنِّي هُديً فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَايَ فَلاَ يَضِلُّ وَ لاَ يَشْقَي ٭ وَ مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكاً وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَي﴾ اين اصل مشترك است بين سورهٴ مباركهٴ «بقره» و «اعراف» و «طه» منتها ميفرمايد اگر انبيا آمدند شريعت آمد افراد دو دستهاند بعضي ميپذيرند بعضي نميپذيرند پاداشي كه براي مؤمنين ذكر ميكنند و همچنين كيفر تلخي كه براي كاذبين و مكذبين ذكر ميكنند گرچه يك جهت جامعي دارند ولي در اين سه بخش از سوره «بقره» و «اعراف» و «طه» يكسان نيست مثلاً در سوره «طه» ميفرمايد وقتي كه انبيا و مرسلين آمدند شريعت آوردند اگر كسي پيروي كرد كه گرفتار ضلالت و شقاوت نميشود و اگر كسي اعراض كرد معيشت ضنك دارد در قيامت نابينا محشور ميشود و مانند آن در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» كه محل بحث است فرمود اگر كسي پذيرفت ﴿فَمَنِ اتَّقَي وَ أَصْلَحَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لاَ هُمْ يَحْزَنُونَ﴾ و كسي نپذيرفت ﴿أُولئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ﴾ كه مشابه آن تعبيري است كه سورهٴ مباركهٴ «بقره» آمده است در سوره «بقره» همان قسمتي كه فرمود اگر كسي نپذيرفت ﴿أَصْحَابُ النَّارِ﴾ است ﴿هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ﴾ يعني آيه 38 و 39 اين برابر با تهديدي است كه در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» به عمل آمده است.
مطلب بعدي آن است كه اين خطاب در حقيقت به بنيآدم است در طول تاريخ لذا ميفرمايد ﴿يَا بَنِي آدَمَ﴾ كه اين اختصاص به زمان پيغمبر اسلام (صلّي الله عليه و آله و سلّم) ندارد گذشته هم همينطور بود يعني در گذشته هم ما چنين حرفي را زديم ﴿إِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ رُسُلٌ مِنكُمْ﴾ اين ﴿رُسُلٌ﴾ از جنس شماست ولي مرسل اليه فرق ميكنند بعضي جناند بعضي انس ولي رسولان از انساند ﴿يَا بَنِي آدَمَ إِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ رُسُلٌ مِنكُمْ﴾ كه ظاهرش اين است كه اين مرسلين از سنخ انساناند مرسل اليه فرق ميكنند بعضي انساناند بعضي جن لذا در آيه بعد فرمود كه ﴿قَالَ ادْخُلُوا فِي أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِكُم مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ فِي النَّارِ﴾ اگر جن مرسل اليه نبود مكلف نبود در قيامت محكوم به دخول نار نميشد معلوم ميشود كه مرسل از سنخ انسان است ولي مرسل اليه اعم از انسان و جن فرمود: ﴿يَا بَنِي آدَمَ إِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ رُسُلٌ مِنكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ﴾ اين قصه يا از قصّ الجناح است قصّ يعني قطع يا از قصّ القصه است كه به معني متتابع گفتن و پشت سر هم سخن گفتن قصه را كه قصه گفتند براي اينكه كلماتش و مطالبش در تلو هم است قصاص را هم كه قصاص گفتند براي اينكه اين عقوبت به دنبال آن كيفر است چه اينكه به همين مناسبت كيفر را هم عقوبت هم ميگويند عقاب هم ميگويند براي اينكه در عقب آن گناه است چون در عقب گناه است به آن عقاب و عقوبت ميگويند قصاص ميگويند يا از اين باب است كه اين آيات را متواتر متوالي پشت سر هم براي شما بازگو ميكنند يا از قصّ الجناح است آن پرندهاي كه پرش بريده است ميگويند مقصوص الجناح است بالش بريده است آنكه بال بريده است آن هم مقصوص الجناح است جناح همان بال است اگر قصه اين ﴿يَقُصُّونَ﴾ از قص الجناح باشد كه مقطوع الجناح يعني مقصوص الجناح براي آن است كه اين معارف از آن مخزن اولي جدا شده به اطلاع رسيده به سمع شما رسيده يك چنين تناسبي بايد داشته باشد به هر تقدير منظور از اين قصه صرف تلاوت نيست تعليم كتاب و حكمت و تزكيه هم همراه اين هست گاهي ميفرمايند انبيا ﴿عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ﴾[1] گاهي از آن مجموعه به عنوان قصه ياد ميكنند ميفرمايد كه ﴿رُسُلٌ مِنكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آيَاتِي﴾ خب ﴿إِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ رُسُلٌ مِنكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آيَاتِي﴾ اگر كسي پذيرفت ﴿فَمَنِ اتَّقَي وَ أَصْلَحَ﴾ تقوا داشت از كذب تقوا داشت از تكذيب يعني آنچه را كه موجود بود انكار نكرد آنچه را كه موجود نيست ادعا نميكند چنين چيزي تقواست گرچه تقوا در موارد ديگر و معاني ديگر و مصاديق ديگر خواهد بود اما مصداق تقوا در اينجا به قرينه تقابل پرهيز از كذب و تكذيب است دروغ آن است كه انسان چيزي را كه نيست بگويد هست يا بالعكس تكذيب آن است كه يك چيزي را كه پيامبر مثلاً (صلّي الله عليه و آله و سلّم) آورد كسي انكار كند نپذيرد اين كذب هر دو قسم را شامل ميشود ولي افترا در مقابل تكذيب است تكذيب انكار موجود است افترا ادعاي معدوم است فرمود در برابر وحي بعضيها تكذيب ميكنند بعضيها تقوا دارند اين تقوا در مقابل تكذيب به وسيله تقابل پرهيز است تكذيب است كسي كه متقي است يعني تكذيب نميكند انبيا را ميپذيرد حرف آنها را و همچنين كسي كه متقي است خود داعيه وحي هم ندارد نه دروغ ميگويد كه بشود افترا نه تكذيب ميكند كه بشود انكار ﴿فَمَنِ اتَّقَي وَ أَصْلَحَ﴾ ﴿أَصْلَحَ﴾ هم شامل اصلح ما بينه و بين الله ميشود هم ﴿أَصْلَحَ﴾ شامل اصلح بينه و بين الناس ميشود هم ﴿أَصْلَحَ﴾ به معناي عمل صالحا ميشود هم ﴿أَصْلَحَ﴾ يعني اصلح بين الناس ميشود همه اينها زير مجموعه اصلاح هست اما آنچه قدر متيقن است اين است كه ﴿أَصْلَحَ﴾ يعني اتي بعمل صالح اگر كسي وحي را تصديق كند و عمل صالح داشته باشد نه در دنيا هراسي دارد نه در آخرت غم به مقام اولياي الهي ميرسد كه براي اولياي الهي خوف و حزني نيست ﴿فَمَنِ اتَّقَي وَ أَصْلَحَ﴾ كه آن تقوا ناظر به آن است كه بپذيرد و تكذيب نكند اين اصلاح هم ناظر به عمل صالح است مثل آن است كه بفرمايد: «من آمن و عمل صالحا فلا خوف عليهم و لا هم يحزنون» اما در مقابل اين گروه كسانياند كه يا خودشان داعيه نبوت دارند ميشود مفتري يا نه نبوت موجود را تكذيب ميكنند ميشود انكار ﴿وَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَ اسْتَكْبَرُوا عَنْهَا﴾ اينهايي كه تكذيب كردند نپذيرفتند وحي و نبوت را مستكبرانه برخورد كردند ﴿أُولئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ﴾ كه در سورهٴ مباركهٴ «بقره» هم يك چنين تهديدي آمده بعد كساني هم كه نميپذيريند يا خودشان اهل ادعايند نظير مسيلمه يا نه اهل ادعا نيستند ﴿فَمَنْ﴾ آنگاه هر دو گروه را ذكر ميكند ميفرمايد: ﴿فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَي اللّهِ كَذِباً أَوْ كَذَّبَ بِآيَاتِهِ﴾ چه كسي از اين دو گروه ظالمتر است؟ چون ظلم به اندازه آن عمل و متعلق عمل است اگر عمل قلبي باشد ظلمش بيشتر است اگر جارحهاي باشد ظلمش كمتر است ظلم اعتقادي مهمتر از ظلم عملي است ظلم درباره حكم خدا و حق خدا و نفي آنچه خدا فرمود يا جعل شريك براي خدا از ساير ظلمها بدتر است لذا در قرآن كريم اين كلمه ظالمتر در همين محورها به كار رفته آن كسي كه براي خدا شريك قائل است كه دروغ ميگويد اين يك فريهاي بيش نيست يا وحي الهي را تكذيب ميكند كه بالأخره كذب و تكذيب در محور اصول دين قرار ميگيرد از اين جهت تعبير قرآن كريم از اين گناهها به عنوان ﴿أَظْلَمُ﴾ هست چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ «انعام» قبلاً همين مطالب گذشت كه تعبير به ﴿أَظْلَمُ﴾ شده است چه كسي ظالمتر است از اين گروههايي كه اهل تكذيب يا اهل كذباند آيه 157 سورهٴ مباركهٴ «اعراف» اين است كه ﴿فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن كَذَّبَ بِآيَاتِ اللّهِ وَ صَدَفَ عَنْهَا﴾ آيه 144 سوره «انعام» هم كه قبلاً گذشت اين بود: ﴿فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَي عَلَي اللّهِ كَذِباً لِيُضِلَّ النَّاسَ بِغَيْرِ عِلْمٍ إِنَّ اللّهَ لاَيَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ﴾ بگويد و به خود اسناد بدهد داعيه نبوت داشته باشد بگويد من رسول خدايم يا آنچه را كه خدا فرمود او انكار كند تكذيب ميشود در همان سورهٴ مباركهٴ «انعام» باز كلمه ﴿أَظْلَمُ﴾ به كار رفته است درباره كساني كه گرفتار افترا يا تكذيباند آيه 21 سورهٴ مباركهٴ «انعام» اين بود: ﴿وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَي عَلَي اللّهِ كَذِباً أَوْ كَذَّبَ بِآيَاتِهِ إِنَّهُ لاَيُفْلِحُ الظَّالِمُونَ﴾ موارد ديگري هم باز به همين مضمون آمده است چون اين مطلب از مطالب ديگر مهمتر است نفي اين هم نسبت به مطالب ديگر مهمتر است لذا تعبير به ﴿أَظْلَمُ﴾ شده است ﴿وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَي عَلَي اللّهِ كَذِباً﴾ ميخواهد درباره توحيد افترا بندد براي خدا شريك قائل باشد يا نه داعيه نبوت داشته باشد خدايي كه به طرف او وحي را فرستاده او را رسول خود قرار نداده او مدعي نبوت و رسالت از طرف خدا باشد اين ميشود افترا ﴿أَوْ كَذَّبَ بِآيَاتِهِ﴾ يعني آيات الهي را رسالت مرسل را نبوت نبي را كه موجود است انكار كند يا ادعاي شيء معدوم ميشود افترا يا انكار شيء موجود ميشود تكذيب و چون محور هر دو حق الله از اين جهت اين ظلم از ديگر ظلمها بدتر است ﴿فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَي عَلَي اللّهِ كَذِباً أَوْ كَذَّبَ بِآيَاتِهِ أُوْلئِكَ يَنَالُهُمْ نَصِيبُهُم مِنَ الْكِتَابِ﴾ فرمود اين گروه مردم بهرههاي دنيايي و اينها را ميبرند در دنيا بهرههاي خاص خودشان را ميبرند نه تنها بهرههاي خود را از دنيا ميبرند بلكه بهرههاي دنيايي اينها به اينها ميرسد تعبير قرآن اين نيست كه اينها از فيض خدا سهمي دارند فيض خدا را نائل ميشوند بلكه تعبير قرآن اين است كه آن مقدراتي كه خدا براي اينها تنظيم كرده به اينها ميرسد ﴿يَنَالُهُمْ نَصِيبُهُم مِنَ الْكِتَابِ﴾ نه «ينالون نصيبا من الكتاب» در جريان حضرت ابراهيم (سلام الله عليه) كه دعا كرد خداوند سرزمين مكه را پر نعمت كند آنجا به خدا عرض كرد كه آنها را از نعمت برخوردار بفرما خداوند هم فرمود كه من مردم اين سرزمين را از نعمت برخوردار ميكنم و اما آنهايي كه كفر ورزيدند اينچنين نيست كه از نعمتهاي دنيا محرومشان كنم اين سرزمين سرزمين نعمت است اينها مقداري از نعمتهاي دنيا در همين سرزمين حجاز بهره ميبرند اما طولي نميكشد كه به عذاب الهي گرفتار خواهند شد كه اين در جريان دعاي حضرت ابراهيم هست اما در اينجا فرمود كه براي هر كسي روزي مقرر كرده مقامي مقرر كرده به عنوان آزمون به او ميدهد اينچنين نيست كه از اينها سلب بكند وگرنه مردم به اضطرار مؤمن ميشدند فرمود اينها كسانياند كه هر چه در قضا و قدر الهي و كتاب الهي تثبيت شده است كه به اين گروه برسد ميرسد ولي بهره اخروي خودشان را از دست دادند ﴿أُوْلئِكَ يَنَالُهُمْ نَصِيبُهُم مِنَ الْكِتَابِ﴾ نه «ينالون نصيبهم من الكتاب» اين كتاب هم همان كتاب قضا و قدر است آنچه در كتاب قضا و قدر براي اينها سهم بندي شده است به اينها ميرسد اينها كه دسترسي ندارند كه قضا و قدر الهي است دارد به اينها برسد اينها كه دسترسي ندارند كه لذا تعبير اين نيست كه اينها به آنچه در قضا و قدر است ميرسند بلكه ميفرمايد آنچه در كتاب الهي تثبيت شده است به اينها برسد ميرسد ﴿أُوْلئِكَ يَنَالُهُمْ نَصِيبُهُم مِنَ الْكِتَابِ حَتَّى إِذَا جَاءَتْهُمْ رُسُلُنَا يَتَوَفَّوْنَهُمْ﴾ تا اينكه مأموراني الهي براي قبض روح و توفي كه اخذ تام است به سراغ او ميآيند از آنها ميپرسند: ﴿أَيْنَ مَاكُنتُمْ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ﴾؟ اين ادعاهاي باطلي كه داشتيد اگر براي خدا شريك قائل بوديد و مشرك بوديد وثني بوديد صنمي بوديد و قائل به شفاعت بتها بوديد كو آنها؟ كجا رفتند آن بتها؟ كجا رفتن شفاعت آنها؟ اگر داعيه نبوت داشتيد كجا رفت آن مقام؟ ﴿قَالُوا أَيْنَ مَا كُنتُمْ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ﴾ آن بتهايي كه شما ميخواستيد و ميخوانديد آنها كجا رفتند؟ ﴿قَالُوا ضَلُّوا عَنَّا وَ شَهِدُوا عَلَي أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ كَانُوا كَافِرِينَ﴾ در چنين مواردي به جاي اينكه بفرمايد اقرار ميفرمايد: ﴿شَهِدُوا عَلَي أَنْفُسِهِمْ﴾ اينها در حقيقت اقرار ميكنند لكن تعبير از اين اقرار به شهادت است سرّش آن است كه كل آن صحنه مشهود است و حاضر چنين اقراري سودمند نيست براي اينكه اقرار وقتي نافع است كه انكار ممكن باشد يك فعل اختياري باشد يك كمالي باشد براي نفس انسان اقرار ميكند اين است كه در بعضي از ادعيه در بعضي از مناجاتها اقرار به گناه جزء وسائل تقرب الي الله است اينكه گفته شد ﴿وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ﴾[2] انسان بين خود و بين خداي خودش اقرار كند خدايا من اين گناه را كردم من اعتراف دارم «علت الاقرار بالذنب اليك وسيلتي»[3] تو كه فرمودي: ﴿وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ﴾ يكي از وسائل خوب من اين است كه من اقرار بكنم بد كردم اين كمال است نه در حضور ديگران حضور ديگران ميشود اشاعه فحشا هم زشت است هم نقص است هم زمينه اشاعه فحشا چرا در حضور ديگران كسي اقرار بكند وقتي انسان تنها شد با خداي خودش در ميان ميگذارد مناجات ميكند خدايا من بد كردم خب «جعلت الاقرار بالذنب اليك وسيلتي» تو هم كه فرمودي: ﴿وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ﴾ اين اقرار كمال است اما در حال عند الاحتضار كه حالا صحنه روشن شد انسان نميتواند انكار بكند وقتي انكار ممكن نيست متن جريان حاضر است اين اقرار كه فضيلتي ندارد كه گذشته از اينكه چون خود آن صحنه گناه مشهود است از اين اقرار به شهادت ياد شد است ﴿وَ شَهِدُوا عَلَي أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ كَانُوا كَافِرِينَ﴾ گاهي در طليعه امر اينچنين است وقتي حادثه اتفاق ميافتد انسان همان دفعتاً واحده در دفعه اولي اقرار ميكند بعدها ممكن است كه كم كم به ترفندي پناهنده بشود و انكار بكند هم آنچه را كه قبلاً انكار ميكرد در سورهٴ مباركهٴ انعام بحثش قبلاً گذشت كه ﴿وَ يَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِيعاً ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِينَ أَشْرَكُوا أَيْنَ شُرَكَاؤُكُمُ الَّذِينَ كُنتُمْ تَزْعُمُونَ ٭ ثُمَّ لَمْ تَكُن فِتْنَتُهُمْ إِلَّا أَن قَالُوا وَ اللّهِ رَبِّنَا مَا كُنَّا مُشْرِكِينَ﴾ اين بعدها يك ترفندي دارد فتنه اينها همان ترفند اينهاست ميگويند ما كه مشرك نبوديم حالا يا موقفها فرق ميكند يا در حدوث و بقاء فرق ميكنند بالأخره در طليعه امر ﴿شَهِدُوا عَلَي أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ كَانُوا كَافِرِينَ﴾ ولي در موقف ديگر باز همان ملكات دروغ گويي اينها ظهور ميكند و ميگويند ما كه مشرك نبوديم و خدا ميفرمايد: ﴿انظُرْ كَيْفَ كَذَبُوا عَلَي أَنْفُسِهِمْ﴾[4] خب پس در طليعه امر ﴿حَتَّي إِذَا جَاءَتْهُمْ رُسُلُنَا يَتَوَفَّوْنَهُمْ قَالُوا أَيْنَ مَاكُنتُمْ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ قَالُوا ضَلُّوا عَنَّا﴾ آنها از ما گم شدند آنها از ما گم شدند يعني ما مدعي الوهيت اين اصنام و اوثان بوديم اين الولهيت رخت بربست وگرنه اين سنگها موجودند ﴿انتم و ما تعبدون من دون الله حطب جهنم إِنَّكُمْ وَ مَا تَعْبُدُونَ مِن دوُنِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ﴾[5] خب خود اين سنگ هست سنگي را كه بت تراش به صورت بتتراشي و بتفروش هم اين را به عنوان بت فروخت بتپرست هم اين را پرستيد اين سنگ هست با بتفروش و بتتراش و بتپرست با هم ميسوزند ﴿إِنَّكُمْ وَ مَا تَعْبُدُونَ مِن دوُنِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ﴾ پس آن ماده خام هست آن بت بودن او از بين ميرود سراب است چون بت بودن او سراب است اين سنگ يا اين چوب سمتي داشته باشد جز سراب چيز ديگر نيست لذا فرمود اين گم شده ﴿ضَلَّ عَنْهُمْ مَا كَانُوا يَفْتَرُونَ﴾[6] وگرنه آن مواد خام هست آن چوبها هست با هم ميسوزند آن سنگها هست باهم ميسوزند ﴿قَالُوا ضَلُّوا عَنَّا﴾ اينها گم شدند بعد هم شهادت ميدهند ﴿عَلَي أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ كَانُوا كَافِرِينَ﴾ اين بايد اقرار باشد نه شهادت اما سرّش همين است كه اين اقرار در مقابل انكار نيست براي اينكه انكار ممكن نيست و گناه هم مشهود است چون مشهود است از چنين اقراري به شهادت تعبير شده است وگرنه شهادت آن است كه انسان عليه كسي سخن بگويد نه عليه خودش اگر عليه خود حرف بزند كه اقرار است ﴿فَاعْتَرَفُوا بِذَنبِهِمْ فَسُحْقاً لِأَصْحَابِ السَّعِيرِ﴾[7] اين را نميگويند شهادت يك وقت شهادت عملي است مثل آن آيه است كه ﴿فَتَأْتُونَ أَفْوَاجاً﴾[8] ـ معاذالله ـ اگر يك كسي به صورت يك حيوان درنده در آمد اين شهادت عملي ميدهد يعني اعضا و جوارح او شهادت ميدهند اين كه در دنيا بود يك انسان درندهاي بود كه حالا به اين صورت درآمده آنها اگر به صورت مور محشور ميشوند اعضا و جوارح او شهادت ميدهند كه اين در دنيا طمّاع بود اين شهادت عملي اما شهادت لفظي در اين گونه از موارد براي اين است كه جرم مشهود است وگرنه بايد ميفرمود اقرار كردند اقرار بكنند چه اينكه در آيه ديگر فرمود: ﴿فَاعْتَرَفُوا بِذَنبِهِمْ فَسُحْقاً لِأَصْحَابِ السَّعِيرِ﴾ خب در چنين موقعيتي ذات اقدس الهي بعد از اينكه همه اينها رخت بربستند فرمان عام صادر ميكنند نسبت به تبهكاران ﴿قَالَ ادْخُلُوا فِي أُمَمٍ﴾ اين فرمان الهي ميآيد كه شما در جمع ديگران وارد آتش بشويد ﴿قَالَ ادْخُلُوا فِي أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِكُم مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ﴾ كساني كه قبل از شما بودند انسها و جنها كه قبل از شما بودند و تبهكار بودند و به دوزخ رفتند شما هم وارد دوزخ بشويد معلوم ميشود كه جن مثل انس مكلف است بهشت و جهنمي دارد بهشتيهايشان مؤمنينشان بهشتياند و كفارشان جهنمي ﴿كُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا﴾ اخت يعني مثل كه قبلاً هم گذشت هر وقت يكي از اين امم كافره وارد جهنم بشود مشابه خود را لعنت ميكند ﴿حَتَّي إِذَا ادَّارَكُوا فِيهَا جَمِيعاً﴾ ﴿ادَّارَكُوا﴾ يعني تداركوا «تدارك بعضهم» بعضا وقتي همه وارد شدند اين لاحقيها سابقي را ادراك ميكنند همه يكجا وارد جهنم شدند حالا وقتي ﴿اذا ادراكوا فيها جميعا﴾ در آتش همه شان باهم جمع شدند ﴿قَالَتْ أُخْرَاهُمْ لِأُولاَهُمْ رَبَّنَا هَؤُلاَءِ أَضَلُّونَا فَآتِهِمْ عَذَابَاً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ قَالَ لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَ لكِن لاَ تَعْلَمُونَ﴾ اين متأخرين درباره متقدمين يك چنين حرفي زدند ميگويند خدايا آنها ما را گمراه كردند گرچه ما مستحق عذابيم ولي عذاب آنها بايد دو برابر باشد براي اينكه آنها ما را گمراه كردند خداوند ميفرمايد كه عذاب آنها هم دو برابر است منتها شما نميدانيد نه شما از حجم عذاب خودتان خبر داريد نه از حجم عذاب آنها آنها هم نه از حجم عذاب خود با خبرند نه از حجم عذاب شما نه آنها ميدانند كه عذابشان دو برابر است نه شما ميدانيد عذابتان دو برابر است نه شما ميدانيد كه عذاب آنها دو برابر است نه آنها ميدانند كه عذاب شما دو برابر است چرا؟ براي اينكه همهتان گرفتار سوخت و سوزيد درك نميكنيد كه چقدر عذاب داريد و چرا اين قدر عذاب داريد و چرا آنها اين قدر عذاب دارند؟ الآن دو مطلب بايد اينجا روشن بشود يكي اينكه منظور از اولي و اخري چيست؟ يكي منظور از ضعف چيست؟ منظور از اين اولي و اخري صرف سبق زماني نيست كه گروهي كه قبلاً از نظر تاريخ كافر بودند و قبلاً به جهنم رفتند و گروهي كه بعداً جهنم رفتند اين كساني كه زماناً متأخرند از خدا بخواهند آنهايي كه زماناً متقدماند عذاب آنها را دو برابر كند صرف سبق زماني نيست به دليل اينكه تعليلي كه اينها ميكنند ميگويند كه اين سابقين باعث ضلالت ما شدند منظور از اين اولي و اخري سبق و لحوق زماني و تاريخي نيست منظور سبق و لحوق رتبي و مانند آن است اينهايي كه ﴿وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَي النَّارِ﴾[9] يا نظيير آنچه درباره شيطان آمده است ﴿كُتِبَ عَلَيْهِ أَنَّهُ مَن تَوَلاَّهُ فَأَنَّهُ يُضِلُّهُ وَ يَهْدِيهِ إِلَى عَذَابِ السَّعِيرِ﴾[10] يا آنچه درباره فرعون آمده است ﴿يَقْدُمُ قَوْمَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ وَ بِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ﴾[11] از اين قبيل است اولاً اينها با يكديگر يك تخاصم و درگيري و دشمني دارند كه در سورهٴ مباركهٴ «ص» به اين صورت ذكر شده است كه ﴿إِنَّ ذلِكَ لَحَقٌّ تَخَاصُمُ أَهْلِ النَّارِ﴾[12] سوره «ص» اين است ﴿أَتَّخَذْنَاهُمْ سِخْرِيّاً أَمْ زَاغَتْ عَنْهُمُ الْأَبْصَارُ ٭ إِنَّ ذلِكَ لَحَقٌّ تَخَاصُمُ أَهْلِ النَّارِ﴾[13] كه اينها با هم مخاصمه دارند و اعلان خصومت اينها هم در سورهٴ مباركهٴ «بقره» به اين صورت بيان شده است كه ﴿إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِينَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِينَ اتَّبَعُوْا﴾ آيه 166 سورهٴ مباركهٴ «بقره» اين بود ﴿إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِينَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِينَ اتَّبَعُوْا وَ رَأَوُا الْعَذَابَ وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبَابُ ٭ وَ قَالَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لَنَا كَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ كَمَا تَبَرَّءُوا مِنَّا كَذلِكَ يُرِيهِمُ اللّهُ أَعْمَالَهُمْ حَسَرَاتٍ عَلَيْهِمْ وَ مَا هُمْ بِخَارِجِينَ﴾ در قيامت آن مجرميني كه زمامدار كفر بودند از پيروانشان تبري ميجويند ميگويند ارتباطي ما با شما قطع است پيروان آنها ميگويند اي كاش ما برميگشتيم دنيا ما هم از شما قطع علاقه ميكرديم قطع رابطه ميكرديم و حسرت عمل آنها را ذات اقدس الهي به آنها ارائه ميكند خب پس يك مرحله تخاصم است يك مرحله تبرّي از يكديگر است يك مرحله نفرين يكديگر كه ﴿كُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا﴾ يكديگر را لعن ميكنند اين ميگويد تو باعث شدي آن ميگويد تو باعث شدي بعد اينها كسانياند كه در دنيا دوستان يكديگر بودند ﴿الْأَخِلاَّءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِينَ﴾[14] دوستي غير تقوا كه در محور تقوا نباشد پايانش همان لعن در جهنم خواهد بود اينها به ذات اقدس الهي عرض ميكنند اين سابقين يا كتابهايي نوشتند ما را گمراه كردند يا با مجلات و عكسها با روزنامههاي فريبكارانه ما را فريب دادند يا نه ما يك حرمت خاصي براي اينها قائل بوديم اينها بزرگ قبيله بودند بزرگ خانواده بودند بزرگ دودمان بودند ما مقلد اينها بوديم ﴿إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَي أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلَي آثَارِهِم مُهْتَدُونَ﴾[15] مقتدون و مانند آن به هر تقدير آنها بايد در ضلالت متأخرين يك نقشي داشته باشند تا اين مهاجه و تخاصم شكل بگيرد اگر هيچ ارتباطي ندارند فقط سبق زماني است خب به چه دليل لاحقين به سابقين درباره سابقين از ذات اقدس الهي عذاب مضاعف طلب بكنند؟ گذشته از اينكه استدلالها هم نشان ميدهد كه تنها سبق زماني نيست در سورهٴ مباركهٴ «احزاب» آيه 66 به بعد اين است ﴿يَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ يَقُولُونَ يَالَيْتَنَا أَطَعْنَا اللَّهَ وَ أَطَعْنَا الرَّسُولاَ ٭ وَ قَالُوا رَبَّنَا إِنّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَ كُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبيلاَ ٭ رَبَّنَا آتِهِمْ ضِعْفَيِنِ مِنَ الْعَذَابِ وَ الْعَنْهُمْ لَعْناً كَبِيراً﴾ اينها ميگويند ما دنباله روي بزرگانمان بوديم آنها ما را گمراه كردند عذاب آنها را دو برابر بكنيد گاهي هم آنها ميگويند كه شما ميخواستيد نياييد به سراغ ما.
پرسش...
پاسخ: كدام قسمت؟ ﴿حَتَّي إِذَا ادَّارَكُوا فِيهَا جَمِيعاً﴾ قبلاً يك عدهاي رفتند اين لاحقين به سابقين الان ملحق شدند ادراك يعني تدارك تدارك يعني «ادرك بعضهم بعضا» حالا همه با هم جمع شدند در اينجا چند مرحله باهم درگيرند يكي تخاصم است كه در سوره «ص» آمده ﴿إِنَّ ذلِكَ لَحَقٌّ تَخَاصُمُ أَهْلِ النَّارِ﴾[16] يكي اعلام تبرّي و انزجار است كه در سوره «بقره» آمده است ﴿إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِينَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِينَ اتَّبَعُوْا﴾[17] يكي هم لعن و نفرين است كه ﴿كُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا﴾ يكي هم درخواست عذاب مضاعف است اين درخواست عذاب مضاعف را تعليل ميكنند ميگويند چرا عذاب آنها را دو برابر كنيد؟ براي اينكه آنها صرف اينكه قبلاً آمدند عذاب آنها را دو برابر كنيد كه صرف سبق زماني است؟ ﴿قَالَتْ أُخْرَاهُمْ لِأُولاَهُمْ﴾ اين اولي و آخري مقدم و مؤخر صرف سبق تاريخ است؟ خب چرا صرف سبق زماني و تاريخي باعث اين لعن باعث اين درخواست عذاب مضاعف بشود اينچنين يقيناً نيست بلكه يك سبق و لحوقي است كه لاحقي را به دنبال سابقي كشانده حالا يا چون سابقي جزء ائمه كفر بود ﴿وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَي النَّارِ﴾[18] يا نظير ابليس ﴿كُتِبَ عَلَيْهِ أَنَّهُ مَن تَوَلاَّهُ فَأَنَّهُ يُضِلُّهُ وَ يَهْدِيهِ إِلَي عَذَابِ السَّعِيرِ﴾ يا نظير ﴿إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَي أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلَي آثَارِهِم مُهْتَدُونَ﴾[19] مقتدون و مانند آن يا انحاي ديگر كه بالأخره لاحقي دنبالهروي سابقي است بايد اينچنين باشد تا لاحقي به خدا عرض كند كه عذاب سابقي را دو برابر بكن تعليلي هم كه هست اين است كه در سورهٴ مباركهٴ «احزاب» اين است كه ميگويند: ﴿رَبَّنَا إِنّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَ كُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبيلاَ﴾ بعد هم آنها گفتند كه نه مستكبرين هم در آيات ديگر به اينها جواب ميدهند كه شما خودتان بيراهه رفتيد آنها پاسخ ميدهند ﴿بَلْ مَكْرُ الَّيْلِ وَ النَّهَارِ﴾[20] آن نقشههاي شبانه و روزانه شما ما را گرفتار كرده است ما البته تقصير داريم ﴿بَلْ مَكْرُ الَّيْلِ وَ النَّهَارِ إِذْ تَأْمُرُونَنَا أَن نَّكْفُرَ بِاللَّهِ﴾ آن نقشهها كه شبها ميكشيديد روزها ميكشيديد ما را گرفتار كرديد البته آن مستكبريني كه جزء ائمه كفرند آنها عذابشان بيشتر هست لكن در بعضي از محدوده عذاب تابع و متبوع يكسان است حالا برهان قرآن كريم چيست؟ استدلالي كه اينها ميكنند در همين آيه سورهٴ مباركهٴ «اعراف» اين است كه ﴿قَالَتْ أُخْرَاهُمْ لِأُولاَهُمْ رَبَّنَا هَؤُلاَءِ أَضَلُّونَا فَآتِهِمْ عَذَابَاً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ﴾ عذاب آنها بايد دو برابر باشد براي اينكه آنها هم بيراهه رفتند هم ما را به بيراهه كشاندند چون دوتا گناه كردند با يد دوتا عذاب داشته باشند ما فقط بيراهه رفتيم چرا عذاب ما با عذاب آنها بايد يكسان باشد اين گناه را آنها هم كردند ما هم كرديم ولي آنها هم گناه كردند هم ما را گمراه كردند آنها هم بايد كيفر گناه را بچشند هم كيفر گمراه كردن را ﴿رَبَّنَا هَؤُلاَءِ أَضَلُّونَا فَآتِهِمْ عَذَابَاً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ﴾ لكن ذات اقدس الهي ميفرمايد كه ﴿لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَ لكِن لاَ تَعْلَمُونَ﴾ شما اگر بررسي كنيد اولاً عذاب شما هم دو برابر است و شما بايد هم دو برابر عذاب بشويد يك عذاب آن است كه گناه كرديد عذاب ديگر آن است كه ﴿قَد تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ﴾[21] انبيا بودند اوليا بودند رهبران حق بودند ائمه هدا بودند ﴿وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا﴾[22] بودند ﴿وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَي النَّارِ﴾[23] هم بودند خب شما با داشتن ﴿وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَ أَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ﴾ با داشتن اينها رفتيد سراغ ﴿وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَي النَّارِ﴾ خب اگر شما نميرفتيد به سراغ ائمه كفر ائمه هدا كه خانه نشين نميشدند وجود مبارك امام صادق (سلام الله عليه) به آن شخص گفت اگر تو و امثال تو دربار اموي نميرفتيد كه خانه ما بسته نميشد پس يك مستضعفي كه جزء رجّاله ائمه كفر است مثل مستكبر عذابش دو برابر است اگر امام نباشد بله خب اگر ولي مسلمين نباشد بله خب اگر حق روشن نشده باشد بله اما حالا كه امام صادق (سلام الله عليه) هست جانشين امام صادق هست آن وقت كسي عمداً اينها را رها كند به سراغ ائمه كفر برود لذا عذاب چنين مستضعفي همتاي عذاب مستكبر است ﴿قَالَ لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَ لكِن لاَ تَعْلَمُونَ﴾ يك وقت است كسي مستضعف فكري است اين ﴿وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لأَمْرِ اللّهِ﴾ است ﴿إِمَّا يُعَذِّبُهُمْ وَ إِمَّا يَتُوبُ عَلَيْهِمْ﴾[24] ممكن است اصلاً ذات اقدس الهي چنان مستضعف فكري را عذاب نكند اين لطف الهي ممكن است شامل حالش بشود اما اگر نه استضعاف فكري نيست كسي است كه ﴿قَد تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ﴾[25] هم ائمه كفرند هم ائمه هدايند اين به سوء اختيار خود به دنبال ائمه كفر راه افتاده فرمود تو هم دو گناه كردي يكي اينكه اصل آن عمل فاسد را مرتكب شدي يكي اينكه رهبران الهي را خانه نشين كردي و ائمه كفر را تقويت كردي.
پرسش...
پاسخ: آن هم روي دو جهت است ديگر آن از بحث خارج است آن به زنان پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) به اينها ميفرمايد كه اگر شما اطاعت كرديد پاداشتان دو برابر از زنهاي ديگر است و اگر خداي ناكرده گناه كرديد عذابتان هم دو برابر است ﴿لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ﴾[26] سرّش آن است كه شما هم دين را هم حفظ كرديد هم گناه نكرديد هم حيثيت پيغمبر را حفظ كرديد و اگر كسي بيراهه برود هم حيثيت پيغمبر را از بين برده است هم گناه كرده است در آنجا در دو طرف فرمود كه ضعف است برهانش هم اين است كه ﴿يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ﴾ اگر چنانچه كار بد كرديد يضاعف كار خير هم كرديد يضاعف ﴿يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ مَن يَأْتِ مِنكُنَّ بِفَاحِشَةٍ مُّبَيِّنَةٍ يُضَاعَفْ لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَيْنِ وَ كَانَ ذلِكَ عَلَي اللَّهِ يَسِيراً﴾[27] اين درباره سيئات است ﴿وَ مَن يَقْنُتْ مِنكُنَّ لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تَعْمَلْ صَالِحاً نُؤْتِهَا أَجْرَهَا مَرَّتَيْنِ﴾[28] اين درباره حسنات چون در بخشهاي ديگر دارد كه ﴿يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ﴾[29] شما بالأخره وابسته به خانواده پيغمبريد حيثيت پيغمبر هم مطرح است.
«و الحمد لله رب العالمين»