77/01/31
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ سوره اعراف/ آیه 32 و 33
﴿قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّيِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِيَ لِلَّذِينَ آمَنُوا فِي الحَيَاةِ الدُّنْيَا خَالِصَةً يَوْمَ القِيَامَةِ كَذلِكَ نُفَصِّلُ الآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ﴾ ﴿قُل إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّيَ الفَوَاحِشَ مَاظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَالإِثْمَ وَالبَغْيَ بِغَيْرِ الحَقِّ وَأَن تُشْرِكُوا بِاللّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَاناً وَأَنْ تَقُولُوا عَلَي اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾
در جريان زينت يكي از مصاديق بارز دشواري تشخيص و دشواري طي راه همين جريان زينت است اصل صراط را معرفي كردند گفتند صراط مستقيم از مو باريكتر است و از شمشير تيزتر سرّش اين است كه انسان وقتي راه را ميخواهد طي كند بايد آن راه را تشخيص بدهد كه اين صراط مستقيم است اولاً و بعد هم در رفتنش همت بگمارد ثانياً راه راست در بين راههاي انحرافي مبهم است مجهول است تشخيصش آسان نيست همانطوري كه ديدن موي باريك براي چشم دشوار است چيزي كه از مو باريكتر است ديدنش براي باصره بسيار سخت است درك صراط مستقيم براي بصيرت هم دشوار است اين ناظر به اصل دركش بعد از تشخيص وظيفه كه صراط مستقيم كدام است طي آن راه از رفتن روي لبه تيز شمشير سختتر است اگر كسي بخواهد روي شمشير تيز حركت كند و نيفتد و آن سختي را تحمل كند بسيار سخت است يعني زخم را تحمل بكند و در اثر فشار زخم ساقط نشود راه را ادامه بدهد وگرنه صراط مستقيم يك صراطي نيست كه از مصالح ساختماني نظير آجر و گچ و اينها باشد كه يا فلزي باشد يا چوبي باشد كه در روايات مشخص است كه دين صراط مستقيم است امامت صراط مستقيم است پس راه ديني تشخيصش بسيار دشوار است و عملش هم بسيار سخت اين است كه بسياري از ماها ميدانيم حلال چيست حرام چيست اما ان عدلت گفتند كبريت احمر است خُب اين اصل صراط مستقيم كه در آن بخشهاي پاياني سورهٴ مباركهٴ «انعام» كه فرمود: ﴿وَأَنَّ هذَا صِرَاطِي مُسْتَقِيماً فَاتَّبِعُوهُ﴾[1] گذشت يكي از موارد بسياري پيچيده تشخيص صراط همين جريان زينت است در جريان زينت ذات اقدس الهي زينت را به خود اسناد داد فرمود: ﴿قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّيِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ﴾ از سوي ديگر هم كار شيطان تزيين است كه ﴿لأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الأَرْضِ﴾[2] او هم با همه سوابق عبادتهاي شش هزار سالهاش يك موجود مكار محتال مسولي است خب پس اينجا خطر خيلي جدي است از يك سو ذات اقدس الهي زينت را به خود اسناد ميدهد ميفرمايد زينة الله است از سوي ديگر شيطنت شيطان در اين است كه تزيين ميكند و انسان الان ميخواهد متزين بشود نميداند كه اين ﴿زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُم﴾[3] هست يا نه اين ﴿زِينَةَ اللّهِ﴾ است.
مطلب بعدي كه بايد اينجا ذكر بشود تا به راه حل برسيم اين است كه زينت يك امر انتزاعي است يك امر ذاتي نيست مثلاً حجر و مدر فرس و ناقه و حمار و بغل اينها يك موجودند عنوان ذاتي هم دارند بغل بغل است ديگر فرس فرس است شتر شتر است هيچ كدام زيبا و زشت نيستند زيبا و زشتي يك سلسله عناوين اعتباري و انتزاعي است گاهي اين گونه از عناوين در اثر كرامتها عارض ميشود و مصحح انتزاع دارد گاهي هم روي جهات ديگر مثلاً شتر، ناقه، خواه اين شتر خواه جمل باشد خواه ناقه يك موجود تكويني خارجي است گاهي به دعاي صالح پيامبر (علي نبينا و آله و عليه السلام) پديد ميآيد كه ميشود معجزه صالح ميشود «ناقة الله» اين ناقه چون به كرامت و اعجاز به دنيا آمد و متكون شد صبغه الهي پيدا كرده است اما ساير ناقهها را هم خدا آفريد آنها ديگر ناقة الله نيستند آنجاهايي كه فرمود: ﴿أَفَلاَ يَنظُرُونَ إِلَي الإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ﴾[4] آنها هم «خلقة الله» است هيچ فرقي براي ذات اقدس الهي در آفرينش ساير جمال و اين ناقه صالح (سلام الله عليه) نيست همه را او آفريد براي او فرق نميكند لكن يكي روي عادي است يكي روي غير عادي يكي صبغه كرامت و اعجاز پيدا ميكند يكي نميكند يكي ميشود ناقة الله پس اگر يك چيزي بخواهد به ذات اقدس الهي اضافه پيدا كند يك مصححي ميطلبد جريان زينت كه فرمود: ﴿مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ﴾ شيء ذاتاً زينت نيست عطر عطر است نه زينت، گل گل هست نه زينت اگر به يك موجود ديگري با يك وضع منسجم و هماهنگي جا سازي بشود ميشود زينت كه عنوان زينت .؟. ميشود پس زينت يك امر انتزاعي است كه با اين شرايط اجتماعي از او انتزاع ميشود و انسان هم طبعاً زينت را دوست دارد همانطوري كه ا كل و شرب را دوست دارد همانطوري كه نيازهاي ابتدايي دارد نيازهاي تزييني هم دارد بالأخره اين بنا يك محكمكاري دارد يك منبطكاري و ظريفكاري و نازككاري در ساختار هستي انسان هم هر دو محور حضور و ظهور دارد هم اكل و شرب ميطلبد كه سد رمق بكند حياتش بماند، هم بالأخره در يك ظرف تميز و زيبا ميخواهد غذا بخورد ميخواهد آب بنوشد از عطش برهد ولي بخواهد در يك ليوان تميزي آب بخورد خب اين ليوان تميز و زيبايي ظرف هم خواسته دستگاه آفرينش آدم است آن آب هم خواسته است يكي جزء محكم كاريهاي هستي است يكي هم جزء زيبا كاريها و مينياتوريك است آن قسمتهاي تزيين خيلي خورد علاقه است شيطان هم در همانجا حضور و ظهور دارد گفت: ﴿لأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ المُسْتَقِيمَ﴾[5] سر راه راست مينشيند آن گاه در درجه اول چيزي را زيبا نشان ميدهد تزيين ميكند ﴿لأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الأَرْضِ﴾[6] انسان خوشش ميآيد از اين كار بعد به فكر حلال و حرام ميافتد حالا آنها كه اهل اين فكر نيستند كه به دام شيطان افتادند آنها كه به فكر حلال و حراماند به ين فكرند كه آيا اين جزء «زينت لهم انفسهم» هست؟ ﴿زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُم﴾[7] هست؟ ﴿زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ﴾[8] است يا ﴿زِينَةَ اللّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ﴾ است؟ كدام يك از آنهاست؟ اينجاست كه تشخيصش آسان نيست اين يك صراط مستقيمي است كه مشاهدهاش و دركش از ديدن باريكتر از مو سختتر است او هم كه پشت سر هم به عنوان ﴿لأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الأَرْضِ﴾ دارد مفسده ميكند به صورت فعل مضارع مفيد استمرار از يك سو با لام تاكيد و نون تأكيد از سوي ديگر دستبردار نيست اين است كه امر بر خود انسان مشتبه ميشود كه آيا اين ﴿زِينَةَ اللّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ﴾ است ﴿قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ﴾ يا نه؟ اينجاست كه طهارت روح ميطلبد اينجاست كه اگر واقعاً كسي در تشخيص صراط مستقيم باشد ذات اقدس الهي او را هدايت ميكند ﴿إِن تَتَّقُوا اللّهَ يَجْعَل لَكُمْ فُرْقَاناً﴾[9] گاهي ممكن است كسي معطّر بشود و معصيت بكند گاهي ممكن است كسي معطّر بشود و ثواب ببرد خب خيلي فرق است ممكن است كسي معطّر بشود براي اينكه جزء هم ﴿أَحْسَنُ أَثَاثاً وَرِءْياً﴾[10] باشد معصيت ميكند ممكن است كسي معطر بشود براي اينكه «ان الله جميل يحب الجمال»[11] ثواب ميبرد اين ديگر تشخيصش كار آساني نيست اين همان صراط مستقيمي است كه از مو باريكتر است و تشخيصش بسيار سخت است اينجا چون شيطان كاملاً حضور و ظهور دارد بعد از اينكه يك امري را زيبا نشان داد به اين فكر ميافتد كه اين را حلال هم معرفي كند اين را ﴿زِينَةَ اللّهِ﴾ كند با اينكه ﴿زِينَةُ الحَيَاةِ الدُّنْيَا﴾[12] است نه ﴿زِينَةَ اللّهِ﴾ لذا تمام تلاش و كوششش اين است كه اين را به عنوان ﴿زِينَةَ اللّهِ﴾ كند از اين جهت گفت كه ﴿وَلأُضِلَّنَّهُمْ﴾[13] پس تمنيه ايجاد امنيه ايجاد تمني از يك سو ﴿وَلأُمَنِّيَنَّهُم﴾[14] بعد ﴿لأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الأَرْضِ﴾[15] بعد حالا كه آرزو را ايجاد كرديم در ديدگاه او چيزي را مزيّن نشان داديم حالا رفت مردد بشود كه حلال است يا حرام ميگوييم حلال است حالياش ميكنيم كه حلال است وقتي بيراهه رفت ديگر از آن به بعد ﴿زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُم﴾[16] اين است كه قدم به قدم محاسبه لازم است و دائماً سپردن خود به ذات اقدس الهي لازم است و اگر كسي داراي فضيلت تقوا بود كه «التقي رئيس الاخلاق»[17] ذات اقدس الهي فرق بين تمني باطل و حق را از يك سو تزيين حق و باطل از سوي ديگر ﴿زِينَةَ اللّهِ﴾ و ﴿زِينَةُ الحَيَاةِ الدُّنْيَا﴾[18] از سوي سوم فرق را به انسان ارائه ميكند.
پرسش ...
پاسخ: بله آسان هست اما اگر كسي گرفتار غير فطرت نشود وگرنه اصولاً راه مستقيم آن است كه گردنه باشد فرمود اينها چرا گردنه نميروند اينها همه در دشت راه ميروند ﴿فَلاَ اقْتَحَمَ العَقَبَةَ﴾[19] عقبه يعني گردنه فرمود به اينها بگو شما همهاش در خيابان و بيابان و اتوبان راه ميرويد كه هنر نيست چرا گردنه نميرويد؟ گردنه چيست؟ ﴿فَلاَ اقْتَحَمَ﴾ اين در صدد ترغيب است تحذير است چرا اقتحام نميكنند؟ چرا خطر را تحمل نميكنند؟ چرا دشواري را به جان خود نميخرند؟ چرا گردنه نميروند؟ همهاش در خيابان راه ميروند خب گردنه چيست؟ ﴿وَمَا أَدْرَاكَ مَا العَقَبَةُ﴾[20] ميداني گردنه چيست؟ ﴿فَكُّ رَقَبَةٍ ٭ أَوْ إِطْعَامٌ فِي يَوْمٍ ذِي مَسْغَبَةٍ ٭ يَتِيماً ذَا مَقْرَبَةٍ ٭ أَوْ مِسْكِيناً ذَا مَتْرَبَةٍ﴾[21] اگر كسي مهماني دارد خب غذاهاي مانده را به فقير بدهد اين كه اتوبان راه رفتن است اينكه گردنه نيست خب همان غذاي سالم را به مستمند بده آن ميشود عقبه كئود فرمود اينها همهاش اين غذاهاي مانده لباسهاي مانده سطليها را به ديگران ميدهند خب سطلي را اگر به ديگري ندهي آن وقت ميخواهي چكار كني؟ چرا اينها وقتي كه اقتصاد در شرايط سخت قرار گرفته دولت را كمك نميكند از تجمل صرف نظر نميكنند؟ چرا اين كارها را نميكنند؟ ﴿فَلاَ اقْتَحَمَ العَقَبَةَ﴾[22] ميدانيد عقبه چيست گردنه چيست؟ ﴿وَمَا أَدْرَاكَ مَا العَقَبَةُ﴾[23] اينها بنده آزاد كندن دين مديونين را بدهند اينها را از گرفتاري شان برهانند ﴿فَكُّ رَقَبَةٍ﴾[24] يك ﴿أَوْ إِطْعَامٌ فِي يَوْمٍ ذِي مَسْغَبَةٍ﴾[25] روزي كه گراني است روزي كه سخت است روزي كه دست كسي به دهنش نميرسد آنها كه ﴿ذَا مَقْرَبَةٍ﴾[26] اند به تراب وخاك چسبيدهاند زمينگيرند آنها را دريابند خيليها هستند كه در اين كشور ما با اينكه نظام نظام جمهوري اسلامي است از امكانات اوليه محروماند و خيلي از ماها وضعمان مرتب رو به راه است اينها را ميگويند گردنه آن وقت غذاهاي مانده را لباسهاي مانده را يك چيزي احياناً به كميته امداد دادن اين مثل اين است كه انسان در خيابان و اتوبان مستقيم راه برود اينكه راه بهشت نيست فرمود اينها اگر از گردنه رفتند آن وقت اهل بهشتاند صراط مستقيم يعني عقبه كئود را طي كردن وجود مبارك امام رضا (سلام الله عليه) اين بود ساير ائمه (عليهم السلام) اين طور بودند وقتي سفره غذا پهن ميشد يك ظرف خالي طلب ميكردند از بهترين غذاهاي آن سفره در آن ظرف خالي ميريختند ميدادند به يك مستمندي بعد شروع ميكردند، اين را ميگويند طي عقبه اين را ميگويند گردنه رفتن اما ماندههاي لاي سفره را بعد به ديگري بدهيد اين كه عقبه كئود نيست به هر تقدير، شيطان در اينجا حضور و ظهور دارد خب انسان خوب تشخيص بايد بدهد كه كجا زينت است كجا زينت نيست خيلي بايد مواظب خود باشد لباس خوب بپوشد معطر بشود چون حالا روايات را به خواست خدا خواهيم خواند اما بداند كه براي چه كسي دارد ميپوشد كنترل دل كار آساني نيست، تطهير نيت كار آساني نيست حالا بخشي از روايات را خواهيم خواند كه وجود مبارك امام مجتبي (سلام الله عليه) بهترين نمازش را در موقع نماز ميپوشيد ميفرمود: «ان الله جميل يحب الجمال»[27] از آن طرف هم پياده و پا برهنه مكه ميرفت كه پايش تاول ميزد اين صراط مستقيم تشخيصش آسان نيست خب.
بنابراين چون كار شيطان ﴿لأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الأَرْضِ﴾[28] است بعد وقتي به لبه خطر رسيد كه آيا اين حلال است يا حرام ميگويند اين جزء شئونات ماست خب اين شئونات را كه با همين مال با همين وجوه به دست آورديد وگرنه شأني نداشت آدم كه اين كار كار آساني نيست كه آدم تشخيص بدهد اين حلال است يا حرام حد اكثر اين است كه نسوزد حد اكثر اين است كه جهنم نرود براي اينكه امر بر او مشتبه شده اين را ميگويند عقبه كعود وگرنه آنكه راه آساني است فرمود: ﴿مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّيِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِيَ لِلَّذِينَ آمَنُوا فِي الحَيَاةِ الدُّنْيَا خَالِصَةً يَوْمَ القِيَامَةِ﴾ اينها در آخرت از هر جهت كمّاً و كيفاً اين نعمتهاي خالص براي آنهاست ديگران شريك نيستند اولاً يك حسابي هم در كار نيست اين بر خلاف دنياست كه «في حلالها حساب وفي حرامها عقاب»[29] آنجا حسابي هم در كار نيست خالص از مناقشه حساب است آن گاه فرمود كه خداوند براي كسي كه اهل علم با عمل هست اينچنين آيات خودش را تفصيل ميدهد اينها را حرام نكرده است تا شما ميرويد جامه خوب دربر كنيد يك عده ميگويند اينها مثلاً حيات دنياست يك عده استشهاد ميكنند ﴿مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ﴾ ايناست كه تشخيصي كار آساني نيست حالا بعضي از روايات را هم از نهجالبلاغه ميخوانيم آنها را خدا حرام نكرده محرمات الهي اين است ﴿قُل إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّيَ الفَوَاحِشَ مَاظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَالإِثْمَ وَالبَغْيَ بِغَيْرِ الحَقِّ﴾ اين ﴿بِغَيْرِ الحَقِّ﴾ تأكيد است براي اينكه ﴿وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ حَقٍّ﴾[30] ﴿وَقَتْلَهُمُ الأَنْبِيَاءَ بِغَيْرِ حَقٍّ﴾[31] كه اين براي تأكيد است وگرنه قتل نبي كه نميشود حق باشد و اين قد قيد احترازي باشد كه ﴿وَأَن تُشْرِكُوا بِاللّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَاناً وَأَنْ تَقُولُوا عَلَي اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾ اين ﴿وَأَنْ تَقُولُوا عَلَي اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾ در بسياري از آيات قرآن كريم در رديف شرك و ساير معاصي عمومي و بين المللي اسلام قرار گرفته اين براي اينكه نظام نظام علمي باشد مردم جز عالمانه حرفي نزنند نه بر خلاف علم بگويند يك نه ا گر شك دارند چيزي را بگويند دو ميبنييد اين مسئله عالمانه سخن گفتن چقدر مهم است كه در رديف حرمت شرك ذكر شده و در چند جاي قرآن هم هست فرمود چيزي را كه نميدانيد نگوييد البته محور اصلي بحث درباره خداست ولي چون حوزههاي علميه درباره خدا و دين خدا و حقوق الهي و فقه الهي و اخلاق الهي سخن ميگويند اگر چيزي را ندانسته بگويند: ﴿وَأَنْ تَقُولُوا عَلَي اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾ است ديگر.
پرسش ...
پاسخ: بله ديگر يا قول جاهلانه است يعني با اينكه ميداند خلاف است ميگويد يك وقت است كه شك دارد با اينكه شك دارد.
پرسش ...
پاسخ: ﴿وَأَنْ تَقُولُوا عَلَي اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾ آن بغي بغير الحق كه بحثش گذشت.
در جريان قول بغير علم يك بياني نوراني از حضرت امير (سلام الله عليه) هست كه در نهجالبلاغه در كلمات قصار شماره 85 اين است: «من ترك قول لا ادري اصيبت مقاتله»[32] خب خيلي از چيزهاست كه ما نميدانيم بهترين راهش هم اين ست كه بگوييم لا ادري اگر كسي اين لا ادري را رها بكند هر چه از او سؤال كردند بگويد اگر بلد است كه ميگويد نه اگر بلد نيست هم كه همهاش دارد توجيه ميكند سختش است كه بگويد لا ادري اگر كسي قول لا ادري را ترك بكند به آن قتلگاه او بالأخره تير خواهد رسيد به آن مقاتل او آنجايي كه اگر تير برسد او ميميرد تيرها اصابت خواهد كرد مقاتل او مصاب است حالا آن مصيب چه كسي است؟ راه اصابه چيست؟ تيراندازها چه كساني هستند؟ بالأخره آنجايي كه اگر تير اصابت كند او ميميرد خيلي تير ميخورد يعني حيات معنوي خود را از دست خواهد داد اين درباره ﴿وَأَنْ تَقُولُوا عَلَي اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾ درباره زينت ميبينيد حضرت امير (سلام الله عليه) در آن نامه 53 كه براي مالك اشتر مرقوم فرمودند در آنجا بند 44 نامه 53 اين است كه «فالجنود باذن الله حصون الرعية و زين الولاة و عز الدين و سبل الأمن» لشكرها سپاه و ارتش اينها به عنايتهاي الهي دژ محكم ملت و مردماند و زينتاند براي مسئولين خب در نظام اسلامي سپاه و ارتش «زين الولاة»اند يك وقت است كسي _معاذالله_ با داشتن اين قدرتها سوء استفاده ميكند و در صدد تفاخر هست اين ميشود ﴿زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُم﴾[33] يك وقت است نه خدا را شاكر است كه به وسيله اين مرز قرآن و عترت محفوظ است چنين ارتش و سپاهي ميشوند زين ولات و مسئولين همين حضرت امير (سلام الله عليه) كه غير رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلّم) ديگر تالي تلوي نداشت و اصلاً به زينت شرف ميداد و نيازي نبود كه به وسيله اموري مزيّن بشود برنامه رسمياش درباره نيروهاي نظامي اين است كه اينها «زين الولاة»اند در اين الغارات كه قبل از نهجالبلاغه نوشته شده تقريباً صد سال قبل از نهجالبلاغه نوشته شده و غارتهايي كه در زمان حضرت امير امويان در حكومت او روا داشتند اين غارتها را آن كتاب جمع كرده به نام الغارات نامههايي كه حضرت امير براي مسئولينش نوشته كه شما چرا جلوي غارتگريهاي اموي را نميگيريد؟ در آن كتاب جمع شده به عنوان الغارات بخشي از نامههاي نهجالبلاغه در آن كتاب هست كه تقريباً يك قرن قبل از سيد رضي (رضوان الله عليه) بوده خوب در آنجا دارد كه وجود مبارك حضرت امير (سلام الله عليه) اين قصه پيرهنهايش متعدد است يكي از آن قصصي كه مربوط به پيراهن حضرت است اين بود كه پيراهني را خريده دوخته ديده كه اين آستينش بلند است ديگر حالا فرصت بكند او اينها در زمان حكومتش بود ديگر در زمان كشاورزياش نبود كه ديد آستين پيراهن بلند است گفت حالا من فرصت ميكنم اين را بدهم به خياط و اين را منظماً قيچي بكند اين طور نيست اين آستين را جمع كرد و آورده جلوي سنگ يك سنگي گذاشته يك سنگ هم گرفته اين قدر به آن زده كه آن مقدار زايد قطع شده و به اندازه شده اين خواست جلوي تفاخر افراد را بگيرد همين كسي كه ميفرمايد كه سپاه و ارتش «زين الولاة»اند اين ميخواهد دنيا را مسلوبالحيثيه بكند ثابت بكند كه اين طور هم ميشود زندگي كرد زينت در چيز ديگر است همين علي كه پسرش (عليهم الصلاة و عليهم السلام) ميفرمايد: «ان الله جميل يحب الجمال»[34] ديگر فرصت اينكه اين آستين را بدهد به خياط نكرده با سنگ يك سنگ زير يك سنگ رو آستين بلند را كوتاه كرده اين براي اينكه جلوي آن گونه از تجملهايي كه اين عرب گرسنه پا برهنه دروازه ايران و روم به سوي عرب رفت ديگر همين طلحه بود كه اموال او به آن صورت شد همين عمرو عاص بود كه ورثه او شمش طلاهاي او را با تبر تقسيم كردند مثل اين هيزمهاي گردو و غير گردو خب اينهايي كه در روستاها هستند انبارشان پر از هيزم است ديگر ميدانند كه با تبر اين هيزمها را چگونه تكه تكه ميكنند اينهايي كه گرسنه بودند و پا برهنه حالا انبار طلا درست كردند كه ورثه با تبر طلاها را بين خود تقسيم كردند در برابر آنها ناچار اين طور كارها را هم ميكرد كه جلوي آن گونه از اسرافگريها را بگيرد پس همين كه با آستين پيرهنش آن كار را كرد در نامهاي كه براي مالك مرقوم فرمود اينچنين يادداشت كرد تدوين فرمود كه «فالجنود بإذن الله حصون الرعية و زين الولاة»[35] بعد هم از پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) نقل ميكند در خطبه 109 كه وجود مبارك پيغمبر اين طور بود بند 35 خطبه 109 «ومنها في ذكر النبي» (صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود كه «قد حقر الدنيا و صغرها و اهون بها و هونها و علم ان الله زواها عنه اختياراً و بسطها لغيره و احتقارا فاعرض عن الدنيا بقلبه و امات ذكرها عن نفسه و أحب ان تغيب زينتها عن عينه لكيلا يتخذ منها رياشاً»[36] همين رياش و ريش و جامه فاخري كه خدا نازل كرده است وجود مبارك پيغمبر دستور داده است كه اين زينت را از جلوي چشمانش بردارند كه او را سرگرم نكند در يكي از اين بحثهاي گذشته اين موضوع مطرح شد كه يك وقتي امر بر خود ما اشتباه نشود گاهي بالأخره بفهميم داريم خلاف ميكنيم يا لااقل ثواب نيست چون آدم اگر نفهمد ممكن است خداي ناكرده ﴿وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً﴾[37] بشود حداقل فايده اين گونه از مسائل تحليلي اين است كه انسان خودش را بدهكار ميبيند ميفهمد حق چيست اين يك، و به آن حق عمل نميكند دو، هميشه بالأخره به سر و صورتش ميزند اين حداقل فايده است كه انسان ديگر طلبكارانه دين را ارائه نميكند بدهكارانه دين را ارائه ميكند در آن خطبههاي اول نهجالبلاغه و همچنين در خطبه 109 وجود مبارك حضرت امير يك تحليل عقلي دارد ميفرمايد كه مال را خب خدا آفريده داشتن يا كمال است يا كمال نيست البته داشتن انسان لذت ميبرد از خوردن لذت ميبرد از پوشيدن لذّت ميبرد حرفي نيست فرمود ما بحثمان در اين نيست كه انسان وقتي غذا ميخورد لذت ميبرد يا نه البته لذت ميبرد جامه خوب در بر ميكند لذت ميبرد اما ميخواهيم ببينيم كمال است يا كمال نيست داشتن كمال است يا كمال نيست؟ آيا فقر نقص است؟ داشتن كمال است؟ فقر سخت است بله داشتن آسان است بله اما كمال است يا نه؟ ما ميدانيم علم كمال است جهل نفص است، تواضع كمال است تكبر نقص است، عدل كمال است و ظلم نقص است، اينها را خوب ميفهميم آيا غنا كمال است و فقر نقص يا نه؟ اين را ميخواهيم ثابت كنيم وجود مبارك حضرت امير (سلام الله عليه) در آن خطبه كه اوائل نهجالبلاغه است و همچنين در اين خطبه 109 ميفرمايد كه براي ما مسلم است كه انبيا همه دستشان خالي بود اولياي الهي دستشان خالي بود و يكي دو نفر هم اگر نظير سليمان و داوود (سلام الله عليهما) داشتند آنها هم ما وضع حالشان را براي شما شرح ميدهيم كه داوود (سلام الله عليه) روي زنبيلبافي و زنبيلفروشي ارتزاق ميكرد اينها در نهجالبلاغه است اينها ديگر در عوالي اللآلئ نيست كه كسي بگويد سندش مشكل دارد يا ناسخ التواريخ نيست كه كسي بگويد از نظر سند محذور دارد خب فرمود به اينكه داوود را مبادا بگوييد اينها متنعم بودند اين با زنبيلبافي و زنبيلفروشي ارتزاق مي كرد فرمود اينها مقدمه اول اين است كه دست اين انبيا خالي بود ميشمارد جريان حضرت موسي اين بود، جريان حضرت عيسي اين بود، جريان حضرت داوود اين طور بود انبيا را يكي پس از ديگري ميشمرد ميفرمايد: «و ان شئت ثلثت بداود»[38] اگر بخواهي من جريان داوود را بگويم «قارئ اهل الجنة» اين خواننده بهشتيهاست در بهشت بهشتيها هر وقت محتاج به آهنگ شدند داوود براي آنها قرآن تلاوت ميكند خواننده و قاري بهشتيها داوود است اگر هم بنا شده چيزي را خدا براي بهشتيها بخواند دستور ميدهد داوود بخواند يك آيهاي را بخواند سورهاي را بخواند داوود (سلام الله عليه) خطيب و قاري بهشتيها كه «قارئ اهل الجنة» داوود است فرمود من وضع داوود را هم شرح بدهم كه او با زنبيلفروشي و زنبيلسازي ارتزاق ميكرد پس اينها نداشتند اين مقدمه اول، اگر بگوييد داشتن كمال است مثل علم بايد ملتزم بشويد كه -معاذالله- ذات اقدس الهي كاملترين انسانها را از اين كمال محروم كرده.
پرسش ...
پاسخ: فرمود اگر چنانچه قبول كرديم كه اينها از نظر تاريخي دستشان تهي بود بايد بپذيريم كه داشتن كمال نيست وگرنه لازمهاش اين است كه ذات اقدس الهي كاملترين انسانها را از يك سلسله كمالات محروم كرده باشد اين را كه نميشود گفت كه اين را نميشود گفت كه داشتن غنا مثل علم كمال است مثل تواضع كمال است مثل عدل كمال است ولي اين كمال را خدا _معاذالله_ به انسانهاي كامل مثل انبيا و اوليا نداد اين را كه نميشود گفت كه پس معلوم ميشود اين كمال نيست خب چه چيزي است پس؟ آن گاه نتيجه ميگيرد معلوم ميشود آنهايي كه «بسطت لهم الدنيا» يا «بسط الله لهم الدنيا» آنهايي كه در و ديوار به روي آنها ميخندد وضعشان رو به راه است خداوند (حقّرهم) در همين خطبه 109 هم فرمود كه ذات اقدس الهي كاري كرد و پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) فهميد كه «و علم ان الله سبحانه و تعالي زواها عنه إختياراً» يعني دنيا را از او منزوي كرد «و بسطها لغيره إحتقاراً»[39] رسول خدا چون خيرة الله بود، مختار خدا بود، مجتباي خدا بود، مرتضاي خدا بود، مصتفطفاي خدا بود، مختار خدا بود خدا او را انتخاب كرد، دنيا را «زواها عنه» براي ديگران كه دنيا را پهن كرد «بسطها لغيره إحتقاراً» خب آن گاه اگر كسي نانش در روغن شد لااقل ميفهمد كه بدهكار است بعد خودش را توجيه كند بگويد: ﴿مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ﴾ يا من خدمتگزارم با اين امور خودش را توجيه نكند لااقل در تنهايي كه شد دوتا اشك ميريزد لااقل نزد خود و خدا خجل است لااقل خودش را بدهكار ميداند اگر كسي نتواند آن عقبه كئود را طي كند اين حداقل فايدهاش اين است كه ديگر گول نميخورد خودش را فريب نميدهد كه من دارم به دين خدمت ميكنم اين براي من است نه اين طور نيست و داشتن كمال نيست اين است همه ما هم مبتلاييم ولي بالأخره ميفهميم اينها كمال نيست اگر بود كسي كه انسان كامل بود اينها را تحقير نميكرد در چند جاي نهجالبلاغه اين تعبير هست كه «بسطها لغيره احتقاراً»[40] حالا حد اقل تحليل حالا ميرسيم به سراغ روايات اين باب بعضي از اين روايات را تبركاً بخوانيم در تفسير شريف برهان روايات فراواني است كه بخشي از اين روايات در خلال اين بحثهاي روز قرائت شد و اما يك مقداري از اين رواياتش مانده يك مقداري مربوط به بطلان جبر و تفويض است كه در ضمن ﴿وَإِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً قَالُوا وَجَدْنَا عَلَيْهَا آبَاءَنَا وَاللّهُ أَمَرَنَا بِهَا﴾[41] است يك مقداري از اين روايات تطبيقه به ائمه جور است كه آنها كه مبتلا شدند به ائمه جور چون ميگويند خدا ما را امر كرده است كه به اينها ائتمام كنيم اقتدا كنيم اينها در حقيقت كسانياند كه ﴿وَإِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً قَالُوا ... وَاللّهُ أَمَرَنَا بِهَا﴾ البته اين تطبيق است من باب جري است و تطبيق، جري هم جري گفتند به تعبير سيدنا الاستاد براي اين است كه چون در روايات دارد «ان القرآن ... كما يجري الشمس و القمر»[42] اگر شمس و قمر جارياند و با جريان روزانهشان فضا را روشن ميكنند قرآن هم جاري است با جريان تطبيقي خودش حكم مصاديق را روشن ميكند از اين جهت گفتند من باب الجري است يعني من باب تطبيق است نه تفسير مفهوم را اين آيه روشن نميكند مصداق را اين آيه روشن ميكند بطلان جبر و تفويض هم در همين جلد دوم تفسير شريف برهان كه مربوط به آيات سورهٴ مباركهٴ «اعراف» و اينهاست صفحه 527 مسئله بطلان جبر و تفويض را ايشان گفتند: ﴿وَأَقِيمُوا وُجُوهَكُمْ عِندَ كُلِّ مَسْجِدٍ﴾[43] را هم بر قبله و امثال قبله تطبيق ميكنند ﴿كَمَا بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ﴾[44] تا ﴿وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً﴾[45] عدهاي از كساني كه گرفتار تفويضاند آنها را كه قدريه امّه هستند اينها كساني هستند كه ﴿اتَّخَذُوا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ مِن دُونِ اللّهِ وَيَحْسَبُونَ أَنَّهُم مُهْتَدُونَ﴾[46] باز در ذيل صفحه 529 ﴿كَمَا بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ ٭ فَرِيقاً هَدَي وَفَرِيقاً حَقَّ عَلَيْهِمُ الضَّلاَلَةُ﴾ را به ائمه جور تطبيق ميكنند ﴿فَرِيقاً هَدَي﴾ را به ائمه حق تطبيق ميكنند در ﴿وَلاَ تُسْرِفُوا إِنَّهُ لاَيُحِبُّ المُسْرِفِينَ﴾[47] و همچنين ﴿خُذُوا زِينَتَكُمْ عِندَ كُلِّ مَسْجِدٍ﴾[48] از وجود مبارك امام صادق (سلام الله عليه) ابن سنان نقل ميكند كه مربو ط به عيدين و جمعه است البته اين تفسير نيست تطبيق است چون همه مراكز عبادي را شامل ميشود و همه نمازها را در بر ميگيرد در روايت ديگر تمشط و شانهزدن را مصداق زينت ميگيرد و باز فرمود كه غسل كردن براي حضور در مراكز عبادي آن هم به عنوان زينت است، در عرفه اگر كسي بدون امام در انصار حضور پيدا كرد آن هم از مصاديق زينت است «الغسل عند لقاء كل امام»[49] اگر كسي ميخواست حرم مشرف بشود غسل كند اين هم زينت است چون نام اهل بيت (عليهم السلام) ملحق به قرآن كريم شد كه مثلاً گفتند كسي جنب باشد نميتواند با اينها دست بزند و خانه اينها به خانه خدا ملحق شد كسي طاهر نباشد يعني جنب باشد نميتواند وارد حرم مطهر بشود اين تعبير ظريف براي مرحوم صاحب جواهر است كه حرم اهل بيت (عليهم السلام) ملحق به خانه خداست و اسامي اينها ملحق به اسما خداست براي جنب اين روا نيست كه دست به نام اينها بزند يا بدون غسل وارد خانه اينها بشود اينجا هم ﴿خُذُوا زِينَتَكُمْ عِندَ كُلِّ مَسْجِدٍ﴾[50] يكي از مصاديقش «الغسل عند لقاء كل امام»[51] هست جريان تمشط و شانه زدن در روايتهاي متعددي آمده است كه مصداق زينت است گاهي هم ﴿خُذُوا زِينَتَكُمْ عِندَ كُلِّ مَسْجِدٍ﴾ به لقاي ائمه تطبيق شده است يعني ائمه (عليهم السلام)، عشيه عرفه هم در حكم مركز عبادي است، رداء در عيدين و جمعه هم مصداق ﴿خُذُوا زِينَتَكُمْ عِندَ كُلِّ مَسْجِدٍ﴾ شده خيثمة بن ابيخيثمة ميگويد كه «كان الحسن بن علي (عليهم السلام) اذا قام الي الصلاة لبس اجود ثيابه فقيل له يابن رسول الله (صلّي الله عليه و آله و سلّم) لم تلبس اجود ثيابك فقال (عليه السلام) ان الله [تعالي] جميل يحب الجمال فاتجمل لربي و هو يقول ﴿خُذُوا زِينَتَكُمْ عِندَ كُلِّ مَسْجِدٍ﴾» چون خدا جميل است و جمال را دوست دارد و فرمود ﴿خُذُوا زِينَتَكُمْ عِندَ كُلِّ مَسْجِدٍ﴾ لذا من بهترين جامهام را هنگام نماز ميپوشم «فأحب ان ألبس أجود ثيابي»[52] از وجود مبارك ابي جعفر (عليهما السلام) معناي ﴿خُذُوا زِينَتَكُمْ﴾ اين شد كه «تتزينون بها للصلاة في الجمعات و الأعياد»[53] به اين صورت آمده است جامههاي زياد داشتن نشانه اسراف نيست ولي بيجا صرف كردن نشانه اسراف است كه روايت ديگر است.
پرسش ...
پاسخ: براي اينكه ذات اقدس الهي جميل است جمال را دوست دارد مراكز عبادي بايد تميز باشد نظيف باشد معطّر باشد جاذبه داشته باشد خب اينها همهاش راه حق است آن غريزههاي انسان اگر از راه صحيح ارضا نشود سر از باطل در ميآورد از راه باطل بايد ارضا بشود حالا روايات ديگري است كه اين روايات را مطالعه ميفرماييد بقيه بحث انشاءالله در نوبت فردا.
«و الحمد لله رب العالمين»