7701/29/--
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ سوره اعراف/ آیه 31 تا 32
﴿يَابَنِيآدَمَ خُذُوا زِينَتَكُمْ عِندَ كُلِّ مَسْجِدٍ وَكُلُوا وَاشْرَبُوا وَلاَ تُسْرِفُوا إِنَّهُ لاَيُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ﴾ ﴿قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّيِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِيَ لِلَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا خَالِصَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ كَذلِكَ نُفَصِّلُ الآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُون﴾
بحثهاي روايي ضمن اين آيات به خواست خدا مطالبي دارد كه انشاءالله در آن مطالب روايي به عرض ميرسد درباره اينكه چه گروهي تحت ولايت شيطاناند؟ اشاره شد كه كساني كه با سوء اختيار خودشان راه را بر خودشان بستند اينها كسانياند كه ﴿طُبِعَ عَلَي قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لاَ يَفْقَهُون﴾[1] اند يا ﴿خَتَمَ اللّهُ عَلَي قُلُوبِهِمْ﴾[2] اند و مانند آن گرچه انسان تا آخرين لحظه ميتواند برگردد لذا تا آخرين لحظه عمرش مكلف است ولي اين امكان فقط يك امكان عقلي است اگر كسي عادتاً به جايي رسيده است كه خودش به پيغمبر عصرش اينچنين ميگويد: ﴿سَوَاءٌ عَلَيْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَكُن مِّنَ الْوَاعِظِينَ﴾[3] و به جايي رسيده است كه ذات اقدس الهي به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ميفرمايد: ﴿سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُون﴾ اين گروه گرچه هنوز زندهاند ولي به سوء اختيار خودشان اهل ايمان نيستند چنين گروهي كه اهل ايمان نيستند و به جايي رسيدهاند كه صريحاً به پيامبرشان ميگويند چه موعظه بكني و چه اصلاً جزء واعظان نباشي چنين گروهي ﴿طْبَعُ عَلَي قُلُوبِهِم﴾ هستند ﴿خَتَمَ اللّهُ عَلَي قُلُوبِهِمْ﴾ هستند با اينكه زندهاند پس بين امكان عقلي با امكان عادي فرق است ديگر عادتاً اينها برنميگردند منتها امتناع به اختيار لاينافي الاختيار پس تا آخرين لحظه امكان عقلي براي برگشت هست لذا تكليف هم هست اما امكان عادي منتفي است براي اينكه به سوء اختيار براي خودشان راه را بستند درباره اينكه شيطان تا چه وقت حضور و ظهور دارد؟ آن هم قبلاً گفته شد كه تا قلمرو تكليف شيطان حضور و ظهور دارد وقتي كه تكليف به وسيله مرگ از بين رفت شيطان حضور دارد ولي كاري انجام نميدهد يعني در برزخ شيطان وسوسه نميكند منتها همين عدو مبين با انسان باهم محشور ميشوند كه انسان يك رنج صحبت همجنس را هم در آنجا داشته باشد كه باهم در برزخ گرفتار حفرهاي از حفر نارند يا باهم در قيامت گرفتار نار كبرايند جزء كسانياند كه ﴿كُتِبَ عَلَيْهِ أَنَّهُ مَن تَوَلاَّهُ فَأَنَّهُ يُضِلُّهُ وَيَهْدِيهِ إِلَي عَذَابِ السَّعِيرِ﴾[4] اما بعد از مرگ ديگر البته وسوسهاي ندارد.
مطلب بعدي درباره سؤالاتي است كه نسبت به آن بهشت اولي شده چون جريان بهشت اولي مبسوطاً گذشت ديگر آنها را ما تكرار نكنيم، اما آيه ﴿خُذُوا زِينَتَكُمْ عِندَ كُلِّ مَسْجِدٍ﴾ اين نشانه آن است كه انسان در مراكز عبادي مزيّن باشد اختصاصي هم به نماز عيد فطر و عيد قربان و نماز جمعه و امثال ذلك ندارد همه نمازها را شامل ميشود اگر بنابراين است كه انسان مستحب است نماز را در مسجد بخواند مخصوصاً اگر كسي همسايه مسجد باشد صلات او وقتي كامل است كه در مسجد انجام بگيرد «لا صلاة لجار المسجد الا في المسجد»[5] كه در اينجا دو مطلب است يكي اينكه اگر كسي بخواهد در مسجد نماز بخواند ثواب بيشتري ميبرد و اگر بخواهد ثواب بيشتري ببرد بايد نماز را در مسجد بخواند يكي اينكه اگر كسي همسايه مسجد بود و نمازش را در منزل خواند نماز او ناقص است صحيح است ولي نماز كامل نيست «لا صلاة لجار المسجد الا في المسجد» با توجه به دو نكته كه هر محلهاي براي خود مسجد دارد و بايد ساخت و با توجه به اينكه جار مسجد حداقل چهل خانه را در بر ميگيرد و با توجه به نكته ديگر كه مستحب است انسان تمام نمازها را در مسجد بخواند بنابراين كه ظهرين و مغربين را با هم بخوانند شخص حداقل شبانه روز سه بار به مسجد ميرود و اگر ظهرين را مغربين را هم از هم جدا بكنند كه در صدر اسلام اينچنين ميكردند شبانه روز پنج وقت به مسجد ميروند اگر پنج وقت خود را معطر كند كافي است براي اينكه يك آدم مزيّني باشد چون ﴿خُذُوا زِينَتَكُمْ عِندَ كُلِّ مَسْجِدٍ﴾ قهراً لباس تميزي را براي مسجد نگه ميدارد قهراً خودش را آلوده نميكند لباسش را هم تميز نگه ميدارد خودش را هم معطر ميكند و مانند آن اگر گفتند با دهن بد بو وارد مسجد نشويد خب سعي ميكند كه اين كار را هم نكند كه دهنش بو بكند و مانند آن پس جامعه جامعه مزيّني خواهد بود ﴿خُذُوا زِينَتَكُمْ عِندَ كُلِّ مَسْجِدٍ﴾ با توجه به اينكه گذشته از نمازهاي يوميه نماز عيدين هم هست نمازهاي ديگر هم هست و نماز حاجتها را انسان در مسجد بخواند زودتر مستجاب ميشود با توجه به همه اين امور هنگام نماز اگر كسي بنا شد زينتش را حفظ بكند اين جامعه جامعه تميزي خواهد بود جامعه مزيّني خواهد بود جامعه تميز و نظيفي است شما ببيند دين بارها اين حرف گفته شد كه الآن ما يك جلد دومي به عنوان مفاتيح الجنان بايد بعد از انقلاب نوشته ميشد جلد اولش همين اين دستورات عبادي است كه فلان نماز فلان روزه فلان ذكر چقدر ثواب دارد اگر كسي روايتهايي كه مربوط به آداب و سنن اجتماعي در اسلام است و همچنين توجه به مسائل اقتصادي اعم از دامداري و صنعت و كشاورزي اينها را هم بنويسد مفاتيح الجنان دو جلد خواهد شد جلد اولش مربوط به عبادات است جلد دومش مربوط به معاملات در جلد اول نوشته شد كه اگر كسي فلان نماز مستحبي را بخواهد چقدر ثواب دارد اين حق است اما روايتهايي كه مربوط به درخت كاري است اگر كسي درختي را آب بدهد چقدر ثواب دارد يك تشنهاي را سيراب بكند چقدر ثواب دارد نگذارد يك حيواني آسيب ببيند «لكل .. حرا»[6] چقدر ثواب دارد گلها را آبياري بكند چقدر ثواب دارد «من سقي طلحة او سدرة فكانما سقي مومنا من ضماء»[7] اگر كسي پاي درختي آب بريزد و نگذارد اين درخت تشنه بشود مثل اين است كه يك مؤمن تشنهاي را سيراب كرده است اين ثواب فراواني دارد خب اين همه رواياتي كه مربوط به ثواب درخت كاري ثواب آبياري درخت ثواب آبياري گلها خب اينها را هم جمع بكنيد ميشود جلد دوم مفاتيح الجنان ثواب معطر شدن ثواب تميز كردن اتاقها ثواب تميز كردن راهها وجود مبارك امام سجاد(سلام الله عليه) فرمود كه اگر كسي دارد عبور ميكند شيشه شكستهاي تيغ شكستهاي خاري سر راه است اين را بردارد «اي ما رجل او ا مرء امات عن قوم اذي عن طريقهم»[8] اگر كسي خاري، تيغي، شيشه شكستهاي را از سر راه مردم بر دارد كه كسي آسيب نبرد مثلاً «ثبتت له الجنة» اماته با تاي مولف يعني دفن كردن امات اذي يعني اين چيزي كه سبب اذيت است اين را از بين بردن خب چقدر ثواب دارد انسان خم بشود يك شيشه شكستهاي را از سر راه بردارد اين همه روايات هست ديگر اينها نشان ميدهد كه جامعه ميشود جامعه برين جامعه مزيّن از مجموعه دستوراتي كه انسان به جامه تميز و مزين و معطر پوشيدن براي نماز دارد با اين دستورات جنبي قهراً انسان احساس ميكند كه در يك جامعه معطر و مزيّني دارد زندگي ميكند بسياري از مسائل بهداشتي هم با همين تأمين ميشود چون بيماريها قسمت مهمش مربوط به رعايت نكردند بهداشت است آن مسأله تصادف و اينها در حد كمي قرار دارد كه آنها را هم دين جلو گيري كرده امام قسمت مهمش مربوط به رعايت نكردند مسائل بهداشتي از يك سو، بدخوري و پرخوري و سوء تغذيه از سوي ديگر است كه همه را قرآن كريم جلوگيري كرده در جريان دستگاه تغذيه هم كه فرمود: ﴿كُلُوا وَاشْرَبُوا وَلاَ تُسْرِفُوا﴾ هشتاد درصد بيماري مربوط به سوء تغذيه و گوارش است يعني شما وقتي آمار بيمارها را مراجعه ميكنيد هشتاد درصدش يا نود درصدشان مربوط به بدخوري و پرخوري است آن ده درصدش مربوط به تصادف و اينهاست اينطور نيست كه اكثري بيماري آن طرف باشد اكثري براي همين بدخوري است به ما گفتند شبانه روز دوبار غذا خوردن نياز بدن را تأمين ميكند بقيه ديگر زايد است ديگر خب تا اشتها به غذا نداريم كنار سفره ننشينيم يك مختصري هم مانده سير بشويم از كنار سفره برخيزيم نه تنها مشكل پزشكي و درمان با اين تغذيه متعادل حل ميشود بلكه رشد علمي هم تأمين خواهد شد چون هرگز يك انسان پرخور چيز فهم نميشود يك طلبه يا يك دانشجويي كه هميشه سير است اين به زحمت حرف ديگران را بفهمد اما توفيق مثلاً ابتكاري داشته باشد مثلاً نوآوري داشته باشد اينطور نيست و خدا خداي همه است و به تعيبر جناب شيخ اشراق و ساير بزرگان تا حال فرمودند ما وقفنامهاي نديديم كه خدا علم را وقف كرده باشد براي يك مردم يك سرزميني يا مردم يك عصري نه زمان دخيل است نه زمين، وقف نكردند علم را براي شما نمونه را هم ببيند بعضي از افرادي كه براي منطقههاي ديگر هستند ساليان متمادي اين افغان رهبري فكري بسياري از جوامع اسلامي را به عهده داشت الآن متأسفانه به اين روز سياه نوشت همين ابوالعباس لوكري لوكر لوكر مال يكي از اين منطقههاي افغان است ديگر اين ابوالعباس لوكري شاكر مع الواسطه مرحوم بوعلي است آن وقت استاد محقق طوسي است آن خواجه نصير را اين تربيت كرده حوزه علميه عميقي كه خواجه در او تربيتش شد زعميش و مدرس رسمياش ابوالعباس لوكري بود اين ابوالعباس لوكري يك كتابي دارد در فلسفه به روال همان الاهيات شيخ الرئيس و تحصيل بهمنيار نوشته شده او شاگرد بهمنيار است و استاد مرحوم خواجه نصير تا برسد اين عصر اخير كه مرحوم آخوند خراساني خب افغاني بود ديگر براي هرات بود ديگر اين همه مراجع را يك افغاني تربيت كرده ديگر تقريباً پنجاه سال شاگردان مرحوم آخوند خراساني مرجعيت شيعه را داشتند ايشان براي هرات افغان بود ديگر خراسان بخش شرقي خراسان همين افغان است ديگر آخوند خراساني كه براي مشهد و اينها نبود پس يك طلبه افغاني وقتي خوب درس بخواند ميشود مرجع پرور ادبيان فراوان داشتند در بخشهاي زهد و عرفان و الهينامه نوشتن و امثال ذلك خب خواجه عبد الله انصاري براي هرات است ديگر هروي هروي است بعدها شارحاني اين منازل السائرين را شرح كردند وگرنه و هو بسبق حائر تفضيلا الهي نامه از اوست آن منازل السائرين را او نوشته مرد اين ميدان بود خب عرفان براي افغان فلسفه براي افغان اصول فقه براي افغان الآن به اين روز سياه نشسته اگر ملتي خداي ناكرده قدر نعمت را نداند ممكن است خدا از آنها بگيرد به ديگران بدهد خدا خداي همه است ﴿مَا نَنَسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا﴾[9] هيچ كس نميتواند بگويد ما به اينجا نميرسيم همه ميتوانند بگويند ما به اينجا ميرسيم منتها به ما گفتند كسي كه پرخور باشد هرگز ملاّ نخواهد شد يك طلبهاي كه همهاش سير است نهار ميخورد سير ميشود شام ميخورد سير ميشود اين ديگر عالم نخواهد شد اين يا امام جماعت ميشود يا امام جمعه ميشود مثل ماها اين يك آخوند معمولي در ميآيد اينكه هميشه سير است هميشه سير از كنار سفره برميخيزد هيچ وقت طعم آن جوع را نچشيد اين ملاّ نميشود اين همين آدم معمولي ميشود مثل ماها يك بياني نوراني حضرت امير است كه «لا تجتمع الفطنة و البطنة»[10] فطانت با بطانت جمع نميشود مگر ميشود آدم هميشه سير باشد بعد نوآور باشد او اهل نماز شب نيست بر فرض هم نماز شب باشد به طور عادي نماز ميخواند بالأخره يك جاي خالي بايد باشد يا نباشد؟ يك مقداري اين جان الهي و ملكوتي بايد فراغت داشته باشد يا نباشد؟ فرمود: «لاتجتمع الفطنة و البطنة» بطانه بطين بودن سير شدن با فطانت جمع نميشود «لا تجتمع عزيمة و وليمة»[11] فرمود انسان سورچر باشد اهل وليمه باشد اگر عالم روستاست يا شهر است همهاش تقويم سر رسيد كنارش هست .. كه چه زماين مهمان فلان جاست چه زماني مهمان فلان جاست يك آدم وليمهچر كه ملاّ نخواهد شد «لا تجتمع عزيمة و وليمة»[12] اگر كسي بخواهد اهل عزم باشد جزء اولو العزم بشود يعني اهل تصميم باشد اين سورچر نيست احترام مردم محفوظ است با ادب در جامعه زندگي ميكند اما حالا ظهر مهمان اين، شام مهمان او اين به آن صورت در نميآيد پس بنابراين راه ملايي مشخص است شرح حال علما را كه آدم ميخواند يكي از بهترين راههاي اخلاق و علم اخلاق همين است يك وقتي انسان درس اخلاق ميگويد بحث اخلاق ميكند محجه مرحوم فيض را نگاه ميكند آن راه خوبي است روايات اخلاقي را مطالعه ميكند راه خوبي است آن يك گوشه راه است يك وقت آن راههاي عملي كه چگونه اينها به اينجا رسيدند؟ مطالعه احوال علما راه گشاست براي آدم براي اينكه شما ميبينيد در سادهترين محيط بهترين آدم پرورش پيدا ميكند خيلي روشن نيست كه حالا معدن طلا مثلاً بايد در كوههاي سرسبز باشد نه گاهي در كوههايي كه خيلي سوزان است استوايي است بد آب است بد هواست آن كوه كوه طلا در ميآيد و خدا هم تقسيم كرده نشانهاش هم شما شرح حال علما را كه نگاه ميكنيد ميبينيد از هر منطقهاي از هر اقليم و استاني مردان بزرگ برخواستند چون ﴿هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنتُم﴾[13] غرض آن است كه اين ﴿كُلُوا وَاشْرَبُوا وَلاَ تُسْرِفُوا﴾ اين هم در بحثهاي طب ظاهري است هم بحثهاي طب باطني است در طب ظاهري همين روايتي است كه مرحوم امين الاسلام در مجمع نقل كرده سيدنا الاستاد در الميزان نقل كرده در زمان بني العباس هارون عباسي يك طبيب مسيحي به يك عالم مسلمان گفت كه در دين شما از طب خبري نيست چون آنها ميگفتند كه عيساي مسيح(سلام الله عليه) طب را آورد علمايي كه مسيحي بودند به دنبال طب رفتند و مانند آن اين عالم مسلمان كه اسمش در مجمع هست و در الميزان هست فرمود كه قرآن كريم يك بياني دارد پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) دستوري دارد اينها اصول كلي طب را جمع كردند چون اكثر بيماريها مربوط به دستگاه گوارش است و خدا هم در اين زمينه فرمود: ﴿كُلُوا وَاشْرَبُوا وَلاَ تُسْرِفُوا﴾ و پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود كه «المعدة بيت الداء و الحمية رأس الدواء»[14] اين دستگاه معده و پر خوردن اين خانه درد است دردخانه است حميه احتماء يعني پرهيز كردن بهترين وسيله براي درمان است خب بيماريهاي گوارشي با اين حل است آن وقت اين دوتا جمله را يعني اين آيه را با آن حديث را وقتي كه به آن عالم مسيحي گفتند آنگاه آن عالم مسيحي گفت كه «ما ترك دينكم لجالينوس طبا» دين شما براي جالينوس حرفي براي گفتن نگذاشت منتها ما نبايد توقع داشته باشيم ريز و درشت مسائل پزشكي را قرآن بگويند علمي اسلامي است كه خصوصيات كلي و خطوط كلي را بگويد حالا لازم نيست جزئياتش را بگويد الآن شما مثلاً مكاسب مرحوم شيخ را ميگوييد كه محتواي او اسلامي است اين درباره علوم اسلامي بحث ميكند رسائلش هم ميگوييد كفايه را هم ميگوييد بالأخره اينها علوم است ديگر خب معناي اينكه فلان علم علم اسلامي است اين است كه ريز و درشتش هر صفحهاش چندتا آيه يا چندتا روايت باشد اين مربوط به عبادات است البته صوم و صلات اينطور است طهارت و امثال ذلك اينطور است كه با آيات و روايات تأمين ميشود اما حالا بيع مرحوم شيخ انصاري جزء علوم اسلامي است ديگر چند تا روايت در آن هست چندتا آيه در آن هست و عميقترين مسائل مكاسب هم مسائل بيع است بخشهاي مهمش را هم عقل و بناي عقلا دارند اداره ميكنند يا اصول كه علوم اسلامي است اول تا آخر اصول يكي دوتا آيه است آن هم براي رد كردن وگرنه اصول يك علمي نيست كه به قرآن متكي باشد كه غالب محققين ميدانند كه اين آيه نفر دليل بر حجيت خبر واحد نيست آيه نبأ دليل بر حجيت خبر واحد نيست ﴿فَسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ﴾[15] دليل نيست اين را غالباً نقل ميكنند براي رد كردن و تجهيز اذهان خب همين كه يك روايت بحثهاي عقلي در اين مدار كه نيازها را تأمين ميكند بخشهاي اساسي اصول را به عهده دارد و يك روايتي كه وقتي به دست فناوران اين رشته برسد ميتوانند مجتهدانه فروع فراواني را از آن استنباط كندن بحثهاي تنجيز و تعليق قيد به وجوب برميگردد يا واجب شرط واجب است يا وجوب شرط حصولي است يا تحصيلي اينها هم بحثهاي عقلي است در مدار يك روايت جامع كه اين مجموعه را علم ديني ميكند خب بحثهاي استصحاب همهاش به يك روايت وابسته است چون چندتا روايت براي تظافر كه سند درست بشود وگرنه روايات متعددي كه در مسئله نيست آن تنبيهات عميق استصحاب همهاش جزء علوم اسلامي است وقتي يك جمله را به دست مرحوم شيخ انصاري و آخوند خراساني و ساير بزرگان(رضوان الله عليهم) بدهيد ميشود بحث استصحاب بارها به عرضتان رسيد اين مسئله استصحاب بحث استصحاب طوري است كه يك طلبه فاضل جدي پر كار حداقل بايد پنج سال درس بخواند تا اين حديث را بفهمد مجموع سطح و خارج استصحاب را يعني از معالم و اصول گرفته رسائل و كفايه و خارج درباره خصوص استصحاب يك طلبه فاضل بخواهد مجموع سطح و خارج اين حديث را بفهمد پنج سال طول ميكشد در صورتي كه خوب درس بخواند پس معلوم ميشود يك حديث اگر به دست كارشناس تأمين بشود مواد فكري پنج سال را تأمين ميكند استصحاب معالم را استصحاب اصول فقه را قبلاً قوانين بود استصحاب رسائل را استصحاب كفايه را استصحاب خارج را يك طلبه جدي فعّال حداقل بايد پنج سال زحمت بكشد تمام اين بحثهاي عميق علمي سودمند هم در مدار يك روايت است خب اين كريمه ﴿كُلُوا وَاشْرَبُوا وَلاَ تُسْرِفُوا﴾ با آن بيان نوراني رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه فرمود: «المعدة بيت الداء»[16] اين را بايد به دست كارشناس پزشكي بدهيد اين را بررسي ميكنند كه چطور ميشود معده مريض ميشود چطور ميشود پرهيز و كم خوري درمان ميآورد انواع و اقسام پرخوريها انواع و اقسام غذا خوردن انواع و اقسام غذا انواع و اقسام و انحاي خوردن اينكه وقتي بحث ميشود ميشود طب اسلامي لازم نيست طب اسلامي نظير كتاب طهارت و صلات وجب به وجب بگويند فلان جا كُرْسُبْ بگويد اينطور با شد فلان جا بايد ثلاثة اشبار في ثلاثة اشبار باشد كه هم عبادات علوم اسلامي است هم معاملات فقهي مثل بحثهاي متاجر جزء علوم اسلامي است هم اصول خب خيارات مرحوم شيخ جزء علوم اسلامي است روايات فراوان است متاجرش بيعش جزء علوم اسلامي است روايات به زحمت شما پيدا ميكنيد آيه به زحمت پيدا ميكنيد تازه آن ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾[17] ش هم كه تبرك ذكر شده بعضي نميپذيرند كه اين سند فقهي است خب اين همه مسائل عميقي كه مرحوم شيخ در قسمت بيع دارد همه علوم اسلامي است ديگر پس اسلامي بودن يك علم لازم نيست كه قدم به قدم آيه يا روايت باشد كه به همان معياري كه اصول علم اسلامي است به همان معياري كه بخش بيع مكاسب جزء علوم اسلامي است به همان معيار هم ما طب اسلامي خواهيم داشت البته بيش از آن مقدار هم آيه هم روايت است كه چه چيزي خوب است چه چيزي بد است كدام غذا خوب است كدام غذا بد است خب حالا اين روايتها را كه درباره اغذيه و امثال ذلك آمده يك كارشناس بايد روي آن بحث .. كند كه اين مربوط به اقليم است مربوط به اشخاص است آيا قضيه جزئيه است اينها مطلق و مقيد دارند عام و خاص دارند مجمل و مبين دارند قهراً ميشود طب اسلامي به هر تقدير وقتي اين عالم اسلامي كه در دربار بني العباس بود به آن پزشك مسيحي كه حضور داشت يك چنين جوابي داد او گفت «ما ترك دينكم لجالينوس طبا» اين مربوط به طب ظاهري آن هم مربوط به طب باطني كه گفتند هر كسي به جايي رسيد در اثر كم خوري رسيد خب اسراف دو گونه است يك وقت انسان از بس كم ميخورد كه به دستگاه گوارش خود آسيب ميرساند خب آن هم ميشود حرام چه عملي بالاتر از روزه است كه «الصوم لي»[18] همين روزه وقتي براي كسي ضرر داشته باشد خب ميشود حرام ديگر امساك زايد از حد آن هم تفريط است كه بر انسان ضرر داشته باشد خب آن هم ميشود محرّم ولي معتدل باشد انسان به مقداري كه دستگاه گوارش لازم دارد نه بيش از آن مقدار هم طب بدني تأمين ميشود هم طب روحي هم طب طبيعي هم طب فراطبيعي غالباً اينها شاگردانشان توصيه ميكردند به اينكه پرخور نباشد پرخوري هرگز با ملايي سازگار نيست جوع اينچنين است سحر هم اينچنين است سهر با سين و حاي هوز يعني بيداري و كم خوابي تهجاء به اصطلاح ﴿كَانُوا قَلِيلاً مِنَ اللَّيْلِ مَا يَهْجَعُونَ﴾[19] خواب خواب كم نعمت خوبي است غذاي كم نعمت خوبي است خب پس اين هم طب ظاهري را بيان ميكند هم طب باطني را بيان ميكند اسراف هم همينطور است ﴿كُلُوا وَاشْرَبُوا وَلاَ تُسْرِفُوا إِنَّهُ لاَيُحِبُّ الْمُسْرِفِين﴾ حالا اگر كسي بخواهد از زينت استفاده كند فرمود كه ما اين زينتها را براي شما آفريديم هم براي مسائل فردي شما هم براي مسائل جمعي شما بهترينش را در بهشت خلق كرديم ولي شما مزيّن باشيد ولي به زينت دل نبنديد شما يك سلسله نيازهايي داريد اگر شما اين نيازهاي طبيعيتان را برآورده نكنيد اين دستگاه بدن شما را مشغول ميكند شما اينها را مشغول كنيد يك مقدار غذا به او بدهيد يك مقدار لباس تميز يك مقدار عطر يك مقدار زيباييهاي خوب تأمين بكنيد نيازهاي طبيعي بدن و دستگاه بدني و ادراكي را تا او شما را مشغول نكند زينتها را ما آفريديم اگر شما بهره نبرديد اين ميپوسد خب اين گلها را اگر شما بهره نبرديد اينچنين نيست كه خدا حالا گل نروياند كه اين ريحان و ورد را ميروياند شما اگر عرقش را نگرفتيد گلابش را نگرفتيد معطر نشديد اينچنين نيست كه خدا ديگر گل نروياند كه خب شما هدر داديد اسراف كرديد اين تفاله خواهد شد خدا اين كارها را ميكند ﴿وَلَكُمْ فِيهَا جَمَالٌ﴾[20] چه درباره دامها چه درباره رمهها آنجا فرمود: ﴿وَلَكُمْ فِيهَا جَمَالٌ حِينَ تُرِيحُونَ وَحِينَ تَسْرَحُونَ﴾[21] هم درباره وسائل نقليه فرمود كه ﴿لِتَرْكَبُوهَا وَزِينَةً﴾[22] هم درباره جامههاي فاخر فرمود: ﴿أَنزَلْنَا عَلَيْكُمْ لِبَاساً يُوَارِي سَوْءَاتِكُمْ وَرِيشاً﴾[23] يعني جام فاخر آفرديم پس بنابر اين تحجر نورزيد بگوييد اينها حرام است نه اينها حرام نيست شما به او دل نبنديد اينها حرام نيست راه دل بستن و نشانه دل بستن چيست؟ يكي اينكه انسان از راه حرام تأمين بكند چون وقتي به او دل بست براي او حرام و حلال ندارد اين است كه از راه حرام تهيه ميكند معلوم ميشود به او دل بست يك وقت است كه نه از راه حلال تهيه ميكند لكن در راه حرام صرف مي كند «أيما امرأة استعطرت و خرجت ليوجد ريحها فهي زانية»[24] گفتند براي همسرش خودش را معطر كند نه براي بيگانه خب اگر اين خودش را معطر كرد و عبور كرد تا نامحرم بوي او را استشمام كند «فهي زانية» از آن طرف گفتند مستحب است خودش را براي همسر معطر كند از اين طرف گفتند خودش را بيرون معطر نكند اين هم دو، سوم حالا اگر كسي جامه خوب لباس خوب وسيله نقليه خوب دارد براي اينكه آن نيازهاي طبعي زيبا طلبي خود را تأمين بكند آن نيست بلكه يك زيبا طلبي كاذبي در او ظهور كرده است ميخواهد او را ارضا كند و آن اين تفاخر و تكاثر است كه ﴿هُمْ أَحْسَنُ أَثَاثاً وَرِءْياً﴾ اين هم ميشود دنيا اين ﴿هُمْ أَحْسَنُ أَثَاثاً وَرِءْياً﴾ معنايش اين است كه اين براي اينكه نشان بدهد لباسش گرانتر است براي اينكه نشان بدهد اتومبيلش گرانتر است براي اينكه نشان بدهد فرش خانهاش گرانتر است بهتر است ﴿أَحْسَنُ أَثَاثاً﴾ اثاث يعني لوازم خانه در قبال اساس با سين كه به معني پايه است اين اثاث با ثاي مثلث يعني لوازم خانه يا نه كدام يك از اينها چشمگيرترند بهتر به چشم ميافتند ﴿هُمْ أَحْسَنُ أَثَاثاً وَرِءْياً﴾ اين بهتر به چشم ميآيد چشم و هم چشمي است چشمگيرتر است اين گونه از زينتها حرام است به اين مرز كه ميرسد محرّم است و اما اگر كسي نه انسان ميخواهد تميز باشد نه براي اينكه ـ معاذالله ـ تكاثر كند تفاخر كند از يك سو يا نامحرمي او را ببيند يا او نامحرمي را ببيند از اين قسم نيست يا بخواهد ﴿أَحْسَنُ أَثَاثاً﴾[25] را نشان بدهد اين نيست «احسن رءيا» را نشان بدهد اين نيست اينها نيست پس مرزها مشخص است وگرنه جامه خوب وسيله خوب اگر چنانچه از راه حلال بود نه از راه حرام براي كوبيدن ديگري نبود فقط براي تأمين نيازهاي طبيعي خود بود براي فخر فروشي نبود بلكه براي تأمين نيازهاي دروني بود اين نفر را به حلال مشغول ميكند تا نفس او را به حرام وادار نكند مگر اين دست بردار است اين اين خواستههاي طبيعي را اگر انسان تأمين نكند او انسان را وادار ميكند به خلاف طبيعت حركت كند لذا فرمود: ﴿مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّيِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ﴾ چرا اين كار را ميكنيد؟ حالا روايتهاي بعدي را ميخوانيم در جريان ﴿يَا بَنِي آدَمَ خُذُوا زِينَتَكُمْ عِندَ كُلِّ مَسْجِدٍ﴾ كه صدر آيه است شامل زينتهاي ظاهر و باطن هر دو قسم ميشود به دليل اينكه هم درباره جامه زيبا و معطر شدن روايات آمده هم درباره اينكه وقتي وارد نماز شديد به ائمه معصوم بعد به ائمه عدل اقتدا بكنيد داشتن يك امام جماعت عادل زينت مسجد است اين در روايات ما هست اقتدا بكنيد به ائمهتان «خذوا زينتكم» يعني «اقتوا بائمتكم» چه بهتر كه انسان چطور شما حرم ميرويد احساس زينت ميكنيد اين نه براي اينكه حرم طلا دارد بقيع هم كه ميرويد احساس زينت ميكنيد انسان يك زيارت جامعهاي را در بقيع ميخواند خب احساس زينت ميكند ديگر با اينكه آنجا يك خاك ويراني بيش نيست عند الامام المعصوم انسان عرض ادب بكند اين اخذ زينت است رواياتي كه در ذيل اين آيه آمده دو قسم است هم زنيهاي ظاهري دارد هم دارد به ائمهتان اقتدا كنيد داشتن يك امام جماعت عادل زينت آن مسجد است اهل آخرت باشد كسي كه «يذكركم الله رويته»[26] اين زينت آن مسجد است در جريان ﴿زِينَةَ اللّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ﴾ اين هم دو قسم است منتها كساني كه تحجّر دارند در آن صدد نيستند گرفتار همين زينتهاي ظاهرياند زينتها را خدا از دو گونه خارج ميكند يك وقت است كه زينتهايي است كه از زمين خارج ميكند نظير گلها و رياحين و امثال ذلك عطرها و اينها يك وقت است كه نه زينتهاي صناعي است كه بشرها را هدايت و راهنمايي ميكند تا اينها استخراج كنند استنباط كنند استحصال كند و مانند آن همه اينها جزو «اخرج الله لعباده» است ديگر خدا اينها را براي بندگانش استخراج كرده است منظور از اين بندگان يعني مؤمنين نيست چون خطاب به عنوان ﴿يَا بَنِي آدَمَ﴾ است همه را شامل ميشود البته در اينجا عباد به معني بندگان تكويني است نه بندگان تشريعي فرمود اينها را خدا براي انسانها آفريد چه اينكه در دعاي حضرت ابراهيم(سلام الله عليه) كه دارد پروردگارا مكه را سرزمين پربركت قرار بده خدا هم اين دعا را مستجاب كرد فرمود ما هر كسي در مكه هست بالأخره او را مطمئن ميكنيم اگر كسي مؤمن باشد كه از بركات دنيا و آخرت استفاده ميكند و اگر كسي كافر باشد كه چند صباحي از نعمتهاي دنيا برخوردار است و بعد او را ما مضطر ميكنيم عذاب اليم لذا كساني كه در حرم الهي زندگي ميكنند چه حق چه باطل بالأخره از نعمتهاي دنيا برخوردارند اما خالصش در قيامت براي مؤمنين است اينجا هم ميفرمايد اين زينتهايي كه خداوند آفريد و همچنين طيبات از رزقي كه خلق كرد اينها براي بندگان خداست اعم از مؤمن و كافر براي اينها آفريد ﴿قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّيِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ﴾ بعد فرمود: ﴿قُلْ هِيَ لِلَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا خَالِصَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ﴾ در دنيا مشتركاند بين مؤمن و كافر ولي در آخرت اين نعم مخصوص مؤمنين است در آخرت از اين نعم چيزي به كفار نميرسد همين كه كفار به مؤمنيني كه درب هشتاند ميگويند كه ﴿أَفِيضُوا﴾ يك مقداري آب به ما بدهيد يك مقداري از رزق بهشت به ما بدهيد ﴿قَالُوا إِنَّ اللّهَ حَرَّمَهُمَا عَلَي الْكَافِرِينَ﴾[27] پاسخ بهشتيها به كفار در قيامت اين است كه ذات اقدس الهي نعمتهاي بهشت و آب بهشت را بر كفار حرام كرده است يعني تكويناً حرام كرده نه تشريعاً آنجا جا براي تشريع نيست كه يعني اصلاً شما محروميد نظير ﴿حَرَّمْنَا عَلَيْهِ الْمَرَاضِع﴾[28] اينكه درباره موساي كليم فرمود ما پستان دايهها را بر او تحريم كرديم نه يعني به او تكليف كرديم كه از نظر شرع اينها براي تو حرام است نه اصلاً اين نميمكيد هر دايهاي پستان در كام موساي كليم(سلام الله عليه) ميگذارد او نميمكيد اين ميشود تحريم تكويني ﴿حَرَّمْنَا عَلَيْهِ الْمَرَاضِع﴾ در جريان نعمتهاي بهشت و آب بهشت بر كفار دارد ﴿إِنَّ اللّهَ حَرَّمَهُمَا عَلَي الْكَافِرِينَ﴾[29] پس در قيامت كفار از اين نعم الهي بهرهاي نميبرند خالص براي مؤمنين است خب چيزي كه خالص در بهشت براي مؤمنين است ميشود در دنيا انسان او را تحريم بكند منتها آن اعتزالي كه گفتند ممدوح است اعتزال عنالدنياست يعني انسان دل نبندد نشانهاش اين است كه اگر نبود نگران نيست يك، در صدد تحصيل و از راه حرام نيست دو، حالا كه فراهم كرده در صدد تكاثر نيست سه ﴿حْسَنُ أَثَاثاً وَرِءْياً﴾[30] نيست چهار، اگر هم از دست داد نگران نيست پنج، اينها معيار اين است كه انسان لله كافر ميكند يا نه ديگر معيار اينكه اين زينت الهي را ميخواهد يا نه نميخواهد اگر لله بود هيچ محذوري ندارد ﴿قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّيِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ﴾[31] يك مسئله اين است كه وظيفه رهبران الهي چيست؟ درباره بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) دارد كه خداوند براي رهبران يك وظيفه ديگري دارد آن اين است كه در حد ضعيفترين مردم زندگي بكنند خب از طرف ضعيفترين مردم زندگي بكنند يك حرف است ديگر آن جامههاي فاخر و اينها را ندارد اما تميزي و بهداشت و مزيّن بودن حرف ديگر است عطر براي همگان رواست يك وقت است هم كه خود حضرت امير(سلام الله عليه) فرمود كه شما آن راهي را كه من رفتم مقدورتان نيست خودتان را به زحمت نيندازيد وسط راه ميبريد از گذشته هم برميگرديد يك عده را هم برميگردانيد هوس اين را نكنيد كه مثل من باشيد اين مقدورتان نيست ولي بالأخره خود را با ضعيفترين مردم وقتي كه مسئوليت پيدا كرديد با ضعيفترين مردم هماهنگ كنيد اين بيان را كه ابن ابي الحديد نقل كرده شما اصلاً درباره غير حضرت امير سابقه نداريد يك چنين نشانهاي ببينيد ايشان ميگويد كه در تمام روزهاي جمعه در مدت هفته اموال بيت المال را توزيع ميكرد هر جمعهاي اين بيتالمال را شخصاً «يكنس بيت المال» جارو ميكرد رفت و رو ميكرد «و يصلي فيه ركعتين و يقول ليشهد لي يوم القيامة»[32] اين كار مخصوص اوست كه انسان ديگر بگويد آينده خب چه خواهد شد به اين وام بده به آن وام نده اينطور نبود تمام اموال را تقسيم ميكرد عادلانه بين مستمنداني كه از حقوق ملي بايد برخوردار باشند بيت المال را خالي ميكرد هر هفته بيت المال را شخصاً جارو ميكرد دو ركعت نماز ميخواند بعد ميگفت اين بيت المال بايد در قيامت شهادت بدهد كه علي امين بود و علي در اينجا نماز گذاشت اين كار را شما فقط در او ميبينيد بعدش هم فرمود كه مقدور شما نيست كه مثل من زندگي كنيد لكن فاصلهتان را از طبقه مستضعف و محروم كم بكنيد كه آنها وقتي كه شما را ميبينند خوشحال باشند كه فاصله كم است يك وظيفه براي رهبران است يك مسئله اين است كه براي مردم عادي اوساط از مردم «كل واحد لو خلي و طبعه» اين گونه از زيورها چيست اينها في نفسه فرمود منعي ندارد آن پنج شش راهي كه نشان داشت آنها ممنوع است و اگر كسي بخواهد به چشم ديگران بكشد ﴿أَحْسَنُ أَثَاثاً وَرِءْياً﴾[33] بشود آن ممنوع است.
«و الحمد لله رب العالمين»