77/01/23
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ سوره اعراف/ آیه 26 تا 30
﴿يَا بَنِي آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَيْكُمْ لِبَاساً يُوَارِي سَوْءَاتِكُمْ وَرِيشاً و لِبَاسُ التَّقْوَي ذلِكَ خَيْرٌ ذلِكَ مِنْ آيَاتِ اللّهِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ﴾ ﴿يَا بَنِي آدَمَ لاَيَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُم مِنَ الجَنَّةِ يَنزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِيُرِيَهُمَا سَوْءَاتِهِمَا إِنَّهُ يَرَاكُمْ هُوَ و قَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لاَتَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ لِلَّذِينَ لاَيُؤْمِنُونَ﴾ ﴿وَإِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً قَالُوا وَجَدْنَا عَلَيْهَا آبَاءَنَا وَاللّهُ أَمَرَنَا بِهَا قُلْ إِنَّ اللّهَ لاَيَأْمُرُ بِالفَحْشَاءِ أَتَقُولُونَ عَلَي اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾ ﴿قُلْ أَمَرَ رَبِّي بِالقِسْطِ وَأَقِيمُوا وُجُوهَكُمْ عِندَ كُلِّ مَسْجِدٍ وَادْعُوهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ كَمَا بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ﴾ ﴿فَرِيقاً هَدَي وَفَرِيقاً حَقَّ عَلَيْهِمُ الضَّلاَلَةُ إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ مِن دُونِ اللّهِ وَيَحْسَبُونَ أَنَّهُم مُهْتَدُونَ﴾
در آيه اول ذات اقدس الهي به همه بنيآدم خطاب كرده است لكن در ذيل از خطاب به غيبت التفات شد فرمود: ﴿ذلِكَ مِنْ آيَاتِ اللّهِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ﴾ صدر آيه مخاطب توده مردماند فرمود ﴿يَا بَنِي آدَمَ﴾ ولي ذيل آيه مخاطب شخص پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) است اين ﴿ذلِكَ﴾ مخاطبش پيغمبر است اشاره به گذشته است اين ﴿ذلِكَ﴾ مركب است از يك كلمه اشاره و از يك كلمه ضمير ذلك اين كافش خطاب است آن ذا اسم اشاره است لام هم براي اين كه مشاره اليه دور است پس خطاب در ذيل آيه متوجه پيامبر است وقتي خطاب متوجه پيامبر شد آنها ميشوند غايب وقتي غايب شد از آنها به ضمير غياب ياد ميكند ميفرمايد: ﴿لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ﴾.
مطلب دوم آن است كه گرچه نتيجه كار بالأخره يك عدهاي اهل ضلالتاند يك عدهاي اهل هدايتاند چه اينكه در يكي از آيات تلاوت شده فرمود: ﴿فَرِيقاً هَدَي وَفَرِيقاً حَقَّ عَلَيْهِمُ الضَّلاَلَةُ﴾ لكن در طليعه امر همه مخيرند ﴿قُلِ الحَقُّ مِن رَبِّكُمْ فَمَن شَاءَ فَلْيُؤْمِن وَمَن شَاءَ فَلْيَكُفُر﴾[1] چون در طليعه امر همه مخيرند و زمينه ارشاد هم زمينهاي است كه هر دو طرف ميسر باشد لذا قبل از انتخاب حالا يا امتثال يا عصيان يا اطاعت يا معصيت قبل از انتخاب زمينه زمينه ترجي است ميفرمايد: ﴿لَعَلَّهُم﴾ بعد از انتخاب البته امتناع بالاختيار لا ينافي الاختيار ضرورت به اختيار هم لا تنافي الاختيار بعد راه يك طرفه خواهد بود لذا قبل از انتخاب زمينه زمينه ترجي است ميفرمايد: ﴿لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ﴾ حتي طرف خطاب اگر فرعون هم باشد ميفرمايد ﴿اذْهَبْ إِلَي فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَي﴾[2] به موسي و هارون (سلام الله عليهما) فرمود: ﴿ فَقُولاَ لَهُ قَوْلاً لَّيِّناً لَّعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَي﴾[3] البته سر انجام با اينكه يقين پيدا كرد حق با موساي كليم است عناد ورزيد ﴿وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُم﴾[4] و موساي كليم (سلام الله عليه) هم به اين گروه فرمود: ﴿لَقَدْ عَلِمْتَ مَا أَنزَلَ هؤُلاءِ إِلاَّ رَبُّ السَّماوَاتِ﴾[5] تو ميداني اين معجزات معجزات الهي است پس بعد از انتخاب راه حكم ضروري است ميشود يا شفا يا خسران يا ميشود ﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ القُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ﴾[6] يا ميشود ﴿وَلاَ يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلاَّ خَسَاراً﴾[7] ولي قبل از انتخاب درحد ترجي است لذا ميفرمايد: ﴿لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ﴾ چه اين كه در بخشهاي ديگر هم به مؤمنين خطاب ميفرمايد كه ﴿ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَي الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ﴾[8] اين كار زمينه را فراهم ميكند پايان راه مشخص نيست كه به چه صورت در ميآيد الله ميداند البته و كسي كه آن راه را به پايان رسانده است آن وقت هم يك طرفه خواهد بود تا به پايان نرسد مشخص نيست گاهي ظاهر امر خوب است بعد سوء عاقبت دامنگير ميشود گاهي ظاهر امر بد است حسن خاتمه نصيب ميشود در حدّ ترجي قابل طرح است اوائل امر.
مطلب بعدي آن است كه اينكه فرمود: ﴿ يَا بَنِي آدَمَ لاَيَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُم مِنَ الجَنَّةِ يَنزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا﴾ گرچه در آيه بيست ميفرمايد كه وسوسه كرد تا اينكه اينها را برهنه كند ﴿فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطَانُ لِيُبْدِيَ لَهُمَا مَا وُرِيَ عَنْهُمَا مِن سَوْءَاتِهِمَا﴾ و در اين آيه محل بحث يعني آيه 27 سخن از وسوسه نيست ولي سخن از فتنه هست كه فتنه همان وسوسه را در برميگيرد فرمود ﴿ يَا بَنِي آدَمَ لاَيَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُم مِنَ الجَنَّةِ﴾ بالفتنه كه ﴿يَنزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا﴾ يعني با فتنه اينها را برهنه كرده است با فتنه و وسوسه اينها را از بهشت بيرون ميكند.
مطلب بعدي آن است كه وجود مبارك حضرت آدم و حوا (سلام الله عليهما) از اندام تناسلي باخبر بودند نه اينكه بعد از آن وسوسه باخبر شدند بلكه بعد از وسوسه عاري شدند اين عريان سوئه است نه اينكه قبلاً جاهل بودند بعد عالم شدند گروهي هم فتوا دادند كه به آن صورت حتي زوجين هم براي يكديگر محرم نيستند گرچه اين فتوا صحيح نيست و در بين خاصه هم نيست اما گروهي از علماي اهل سنت فتوا دادند كه حتي چنين كاري براي زوجين هم جايز نيست آنهايي كه الآن به افراط در اين جريان حجاب رو آوردند ميگفتند كه زن سراپا عوره است حتي ناخنهاي اينها حتي «اظافيرهن» خب.
مطلب ديگر آن است كه اين حرفها در جامع قرطبي است ايشان به زحمت افتاده است كه حالا از اين آيه گرچه ممنوعيت ممكن است استفاده بشود ولي در شرع ما جايز است براي اينكه ما دليل نداريم آنچه كه در شريعت حضرت آدم (سلام الله عليه) بود بعينها در شريعت رسول اكرم (صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم جاري است خب آن شرايع نسخ شده است لكن در بحثهاي قبل گذشت كه اين قبل از اصل تشريع بود اين في السماء بود في الجنة بود هنوز شريعتي در كار نبود آن امر و نهي را بايد مناسب با آن عالم معنا كرد نه آسمان ظاهري كه الآن اگر كسي سوار سفينههاي آسماني بشود به آسمان هم برود همين احكام شريعت بر او بار است آن آسماني است كه ﴿وَفِي السَّماءِ رِزْقُكُمْ وَمَا تُوعَدُونَ﴾[9] آن آسماني است كه درش به روي كفار باز نميشود كه ﴿لاَتُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ﴾[10] نه اين آسماني است كه اينها تردد دارند جنت بود و در آن آسمان بعد از هبوط سخن از شريعت مطرح شد پس اين رنج صاحب تفسير جامع جناب قرطبي اين رنج بيحاصل است آن بحثي كه در اصول كردند براي شريعت محقق شده در دنياست يعني ابراهيم خليل موساي كليم عيساي مسيح (عليهم الصلاة و عليهم السلام) شريعتي داشتند آيا شريعت آنها با شريعت ما احكامي كه براي آنها هست براي ما هم هست الا ما خرج بالدليل يا نه؟ ولي اين جريان قصه حضرت آدم براي قبل از تشريع است خُب لكن در نصوص ما دارد كه نگاه به عوره انسان را كور ميكند شيخنا الاستاد مرحوم علامه شعراني (رضوان الله عليه) بيميل نبود بگويند كه نگاه به عورتهاي زوجه را هم مثلاً بگويند اين روايات شامل ميشود رواياتي هست كه نگاه به عورت آدم را نابينا ميكند خب اگر چنانچه حرام باشد -معاذالله- هم نابيناي ظاهر ميكند هم نابيناي باطن اگر حلال باشد خب ممكن است انسان را نابيناي باطن بكند خيلي از چيزهاست كه انسان در عالم رويا ميبيند اين هم از او گرفته ميشود خب درباره پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) دارد كه «لم ير قط» همين بود ديگر حالا اختصاصي به او نداشت كه عايشه ميگويد نه او ديد نه من ديدم اين ﴿ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾[11] كه تنها در همين امور بين الرشد و بين الغي نيست كه در آن لطايف هم هست در آن معارف هم هست حداقلش اين است كه انسان را از آن چشم ملكوتي كور ميكند و نابينا ميكند وقتي انسان از آن ديد ملكوتي نابينا شد خطر «من حيث لا ترونهم» دامنگير انسان ميشود ميبينيد گاهي خيلي آدم اين در ميزند آن در ميزند وظيفه نميداند چيست؟ در مسائل عميق گير ميكند نميداند وظيفه چيست آدم متشرعي است ميخواهد به وظيفه عمل كند اما نميفهمد مشورت ميكند حل نميشود استخاره حل نميشود خب معناي كور بودن همين است ديگر آدم راه را گم ميكند بالأخره يك جا كار گير است بالأخره فرمود: ﴿إِنَّهُ يَرَاكُمْ هُوَ و قَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لاَتَرَوْنَهُم﴾ خب رويت هم قبلاً اشاره شد كه اين معنايش اين نيست كه رويت آنها محال است معنايش اين است كه عادت بر اين است كه آنها ديده نميشوند هم رويت ملكي آنها جايز است هم رويت ملكوتي آنها رويت ملكي اين است كه اينها بالأخره جن هستند ديگر موجود مادياند منتها لطيفاند روح دارند بدن دارند نه روحشان به عمق روح انسان است روح انسان لطيفتر از روح آنهاست مجردتر از روح آنهاست بدن آنها لطيفتر از بدن انسان است آنها در حركت سريعاند و انسان در درك قوي است روشن نيست كه آنها بتوانند به تجرد عقلي بار يابند حد اكثر تجردشان تجرد وهمي و خيالي است البته دليلي بر استحاله اقامه نشده اما غالباً اين است بنابراين اينها قابل رويت هستند منتها بر خلاف عادت است گاهي ممكن است با همين چشم ظاهري ديده بشود اما وسوسهشان كه يك امر ملكوتي است آن هم گاهي با چشم ملكوتي ديده ميشود گاهي ديده نميشود در جريان جن كه شيطان از سنخ جن بود در سورهٴ مباركهٴ «نمل» آيه هفده به اين صورت بيان شده: ﴿وَحُشِرَ لِسُلَيْمَانَ جُنُودُهُ مِنَ الجِنِّ وَالإِنسِ وَالطَّيْرِ فَهُمْ يُوزَعُونَ﴾ همهشان توزيع شدهاند تقسيم شدهاند هر كسي كار خاص خود را دارد و مانند آن چه اينكه در همان سورهٴ مباركهٴ «نمل» آيه 39 سخن عفريت را بازگو ميكند كه ﴿ قَالَ عِفْرِيتٌ مِّنَ الجِنِّ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن تَقُومَ مِن مَّقَامِكَ وَإِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٌ﴾ در سوره «سبأ» هم جريان كارگري كارگزاران جن و اينها را هم ذكر ميكند كه ﴿يَعْمَلُونَ لَهُ مَا يَشَاءُ مِن مَّحَارِيبَ وَتَمَاثِيلَ وَجِفَانٍ﴾[12] ظاهراً اينها در آن محدوده حالا نه تنها براي حضرت سليمان (سلام الله عليه) براي بعضي از مسئولين همانها هم قابل رويت بودند براي معمارهايشان براي ساير بناهايشان براي ساير كارگرانشان قابل ديدن بودند پس اينچنين نيست كه ديدن اينها ممكن نباشد در جريان رويت ملكوتي هم ذات اقدس الهي در سورهٴ مباركهٴ «انفال» اين وعده را داد اين بشارت را داد كه اگر شما اهل تقوا باشيد ممكن است كه فرق بگذاريد آيه 29 سوره «انفال» اين است كه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِن تَتَّقُوا اللّهَ يَجْعَل لَكُمْ فُرْقَاناً وَيُكَفِّرْ عَنكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ وَاللّهُ ذُو الفَضْلِ العَظِيمِ﴾ خب اگر كسي اهل فرقان بود ميتواند بين الحق و الباطل فرق بگذارد يك خاطرهاي در قلب او پديد آمد پيشنهادي به او دادند اين ديگر نيازي به استخاره و استشاره و رنج و تلاش و كوشش ندارد بالأخره ميفهمد اين از كجا آمده اين الهام فرشته است اين وسوسه شيطان است اين شخصي كه آمده رسول الهي است يا نه جزء شياطين الانس است چون شياطين الانس گاهي پيشنهادي به آدم ميدهند گاهي هم پيشنهاد در چيزي در قلب انسان القا ميكنند اين ميفهمند كه جزء ﴿الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ المَلاَئِكَةُ﴾[13] است يا ﴿هَلْ أُنَبِّئُكُمْ عَلَي مَن تَنَزَّلُ الشَّيَاطِينُ ٭ تَنَزَّلُ عَلَي كُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ﴾[14] اين فرقان قدرت فرق بين حق و باطل كه رويت ملكوتي است نصيب انسان با تقوا خواهد بود اگر كسي ﴿لِبَاسُ التَّقْوَي ذلِكَ خَيْرٌ﴾ را در بر كرده است از ديد ملكوتي محروم نيست فتحصل كه ديدن شيطان هم با رويت ملكي ممكن است هم با ديدن ملكوتي هم ديد طبيعي ممكن است هم ديد فرا طبيعي هم با چشم ظاهر ممكن است هم با چشم باطن وسوسه او را با چشم باطن ميشود تشخيص داد اگر كسي بصير باشد و اگر خودش آمد ممكن است انسان او را ببيند محال نيست لذا آن سخناني كه بين افراط و تفريط بود در نوبت قبل گذشت.
پرسش ...
پاسخ: آن هم مركب هست منتها رقيق است لطيف است ديگر لطيف به معناي مجرد كه نيست آن هم مركب است از همين مواد و عناصر عالم طبيعت ديگر ﴿وَالجَانَّ خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ مِن نَّارِ السَّمُومِ﴾[15] مثل اينكه انسان از طين است و عناصر ديگر او را همراهي ميكنند آن هم از نار است و عناصر ديگر او را همراهي ميكنند منتها لطيفتر از انسان است خيليها ميبينند كارشان اين است اصلاً.
بنابراين رويتشان هم ملكي ممكن است هم ملكوتي و مانند آن اما تعبير ﴿كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُم﴾ در تفسير جامع قرطبي آمده است كه پدر و مادر را همانطوري كه والد و والده ميگويند اب و ابه هم ميگويند مادر را ابه هم ميگويند لذا اين ﴿أَبَوَيْكُم﴾ تغليب است مثل والد و والده اين طور نيست كه مادر را فقط ام بگويند اب و ابه به جاي والد و والده استعمال ميشود البته معناب اب غير از والده است معناي ابه غير از والده است خب ﴿كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُم مِنَ الجَنَّةِ يَنزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِيُرِيَهُمَا سَوْءَاتِهِمَا إِنَّهُ يَرَاكُمْ هُوَ و قَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لاَتَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ لِلَّذِينَ لاَيُؤْمِنُونَ﴾ كه اين جعل كيفري است نه جعل ابتدايي جعل ابتدايي ذات اقدس الهي فرمود به احدي سلطه نداري كه آياتش هم قبلاً خوانده شد اين جعل كيفري است يعني كسي كه ايمان نياورد يك و اهل اينكه ايمان بياورد هم نيست دو و اين خوي تمرد او هم مستمر است سه، كه به صورت فعل مضارع بيان فرمود فرمود جزء ﴿لاَيُؤْمِنُونَ﴾اند يعني هر چه آيات الهي بيايد لا يؤمن لا يؤمن لا يؤمن اين طور است چنين گروهي تحت ولايت شيطاناند خب ﴿ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ لِلَّذِينَ لاَيُؤْمِنُونَ﴾ حالا همين گروه ﴿وَإِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً قَالُوا وَجَدْنَا عَلَيْهَا آبَاءَنَا وَاللّهُ أَمَرَنَا بِهَا﴾ كه بارزترين مصداق فحشا همان عريان بودن است حالا يا در اطراف كعبه عاري بودند يا در مجامع ديگر عريان زندگي ميكردند ﴿وَإِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً قَالُوا وَجَدْنَا عَلَيْهَا﴾ براي اين فحشا ﴿آبَاءَنَا وَاللّهُ أَمَرَنَا بِهَا﴾ اين آباء در قبال امهات نيست اينكه ميگويند پدران ما يعني نسل قبل اين طور بودند دخترها ميگويند مادرها را به اين وضع يافتيم پسرها ميگويند پدرها را به اين وضع يافتيم فرهنگ محاوره فرهنگ مذكر گويي است وگرنه اختصاصي به مذكر ندارد مونثاً ميگويند: «وجدنا عليها امهاتنا» مذكرها ميگويند: ﴿وَجَدْنَا عَلَيْهَا آبَاءَنَا وَاللّهُ أَمَرَنَا بِهَا﴾ كه اين مغالطه تكوين و تشريع هم بحثش قبلاً گذشت آن گاه ذات اقدس الهي براي ابطال چنين تهمتي ميفرمايد كه اينكه گفتيد: ﴿وَاللّهُ أَمَرَنَا بِهَا قُلْ إِنَّ اللّهَ لاَيَأْمُرُ بِالفَحْشَاءِ﴾ نشانهاش هم جريان حضرت آدم است اين جريان را كه شما ميدانيد اين فحشا از وسوسه پديد آمد حتي فحشاي داخلي حتي كاري كه شما فحشا نميدانيد اين از كار شيطنت برخواست و ذات اقدس الهي جلوي اين را تشريعاً گرفت فرمود مبادا اين كار را بكنيد شيطان قصد دارد كه شما را مكشوف الحيثيه بكند مسلوب السوئة بكند پس ﴿إِنَّ اللّهَ لاَيَأْمُرُ بِالفَحْشَاءِ﴾ و قصه حضرت آدم سند گوياست ﴿إِنَّ اللّهَ لاَيَأْمُرُ بِالفَحْشَاءِ أَتَقُولُونَ عَلَي اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾ افترا ميبنديد قول بدون علم همان افترا است ديگر كه اين استفهامش استفهام توبيخي است چرا اين حرف را ميزنيد راجع به آن كار هم كه گفتيد: ﴿وَجَدْنَا عَلَيْهَا آبَاءَنَا﴾ آن را هم در جاي ديگر فرمود: ﴿أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ شَيْئاً وَلاَ يَهْتَدُونَ﴾[16] خب چرا شما مقلد مقلدانيد؟ تقليد بالأخره بايد بر اساس تحقيق باشد خب پس خدا به فحشا امر نميكند كساني هم كه به فحشا امر ميكنند آن هم قرآن كريم مشخص كرده است در همين سورهٴ مباركهٴ «اعراف» ميفرمايند ما جلوي بهانه بهانهگيرها را ميگيريم بعضيها ممكن است كه به ميراث فرهنگي بهانه كنند بعضيها ممكن است به محيط آلوده استدلال كنند فرمود ما آنقدر مسئله را براي شما بين الرشد كرديم كه نه ميتوانيد به ميراث فرهنگي و آثار باستاني گذشته استناد كنيد بگوييد كه ما وارث يك مكتب و فرهنگي بوديم و نه ميتوانيد بگوييد ما غافل بوديم هم به گذشتهها گفتيم هم به شما گفتيم در همان آيه اخذ ميثاق كه جزء غرر آيات سورهٴ مباركهٴ «اعراف» است به خواست خدا در پيش داريم آيه 172 به بعد ﴿وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِي آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَي أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُم﴾ آيه بعد دارد كه در ذيلش و همچنين آيه بعد دارد كه ما اين كار را كرديم ﴿أَن تَقُولُوا يَوْمَ القِيَامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هذَا غَافِلِينَ ٭ أَوْ تَقُولُوا إِنَّمَا أَشْرَكَ آبَاؤُنَا مِن قَبْلُ وَكُنَّا ذُرِّيَّةً مِن بَعْدِهِم﴾ فرمود ما اين كار را كرديم در درون شما اين چراغ را روشن كرديم الآن هم اگر فكر بكنيد آن تعهد و عهد و ظرف تعهد يادتان ميآيد براي اينكه ما ميگوييم به ياد آن صحنه باشيد اين ﴿إِذْ﴾ ﴿وَإِذْ أَخَذَ﴾ اين ﴿إِذْ﴾ منصوب است ناصبش هم «واذكروا» است يعني به ياد آن صحنه باشيد يادتان باشد سند نزد شماست اين سند را مطالعه كنيد ﴿وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِي آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُم﴾ يعني «و اذكروا» اين سند الآن هست اگر يك قضيه تاريخي باشد و مربوط به عوالم ديگر باشد اينكه قابل احتجاج نيست نه الآن سند با شماست چرا يك چنين سندي را طرفين امضا كرديد؟ براي اينكه به هيچ يك از اين دوتا بهانه شما عذر تراشي نكنيد اين كار را كرديم براي چه؟ ﴿أَن تَقُولُوا﴾ مبادا اينكه بگوييد «كراهة ان تقولوا» مثل اينكه فرمود: ﴿إِن جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَن تُصِيبُوا﴾[17] يعني مبادا اينكه مبتلا بشويد «كراهة ان تصيبوا» مبادا ﴿ أَن تُصِيبُوا قَوْماً بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَي مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِينَ﴾[18] ﴿أَن تَقُولُوا﴾ يعني مبادا اين را بگوييد بگوييد كه مبادا كه در قيامت عذر خواهي بكنيد بهانه بياوريد بگوييد: ﴿إِنَّا كُنَّا عَنْ هذَا غَافِلِينَ﴾[19] ما كه از توحيد تو و ربوبيت تو و عبوديت تو غفلت داشتيم اين يك، يا بگوييد نه بالأخره ما وارث يك فرهنگ گذشته بوديم پدران ما اين كار را كردند ما هم اين كار را كرديم ﴿أَوْ تَقُولُوا إِنَّمَا أَشْرَكَ آبَاؤُنَا مِن قَبْلُ وَكُنَّا ذُرِّيَّةً مِن بَعْدِهِمْ أَفَتُهْلِكُنَا﴾[20] به ما چه آنها اين كار را كردند، نه ما از آنها از شما از همه سند گرفتيم و سند هم امضا كرديم طرفين در درون جان شما در صندوقخانه اريكه جان شما آنجاست اين را باز كنيد بخوانيد ديگر نه ميتوانيد بگوييد: ﴿إِنَّا كُنَّا عَنْ هذَا غَافِلِينَ﴾[21] نه ميتوانيد بگوييد ﴿ إِنَّمَا أَشْرَكَ آبَاؤُنَا مِن قَبْلُ وَكُنَّا ذُرِّيَّةً مِن بَعْدِهِم﴾ نه، نه اين است نه آن، اين دوتا بهانه را بهانه را قطع كردند در خيلي از آيات قرآن كريم است در اين جريان هم همينطور است فرمود كه ما كه مسائل را براي شما بين كرديم ﴿إِنَّ اللّهَ لاَيَأْمُرُ بِالفَحْشَاءِ﴾ نسبت به گذشته اگر بگوييد كه ما وارث آثار آنها بوديم ﴿أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ شَيْئاً وَلاَ يَهْتَدُونَ﴾[22] خب چرا حرف آنها را گوش ميداديد؟ عقلي كه ما به شما داديم ميگويد كه يا محقق باش يا حرف محقق را بپذير اين نه آن بود نه اين و الله گفتيد: ﴿أَمَرَنَا بِهَا﴾ ﴿إِنَّ اللّهَ لاَيَأْمُرُ بِالفَحْشَاءِ أَتَقُولُونَ عَلَي اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾ كه استفهامش توبيخي است پس خدا به فحشاء امر نميكند پس به چه امر ميكند فان قلت اگر ﴿إِنَّ اللّهَ لاَيَأْمُرُ بِالفَحْشَاءِ﴾ پس بماذا يأمر؟ قلت: ﴿قُلْ أَمَرَ رَبِّي بِالقِسْطِ﴾ خدا امر كرده است كه نصيب خودت را بگير يك، نصيب ديگران را به ديگران بده دو، از نصيب خودت غافل نباش عمداً سلطهپذير نباش سه، به نصيب ديگران تعدي نكن طاغي نباش چهار، اگر از نصيب خودت غافل بودي به سوء اختيار خودت منظلم بودي تبّاً لك، به نصيب ديگران تعدي كردي اهل قسط بودي قسط ديگران را خوردي ميشود قاسط، قاسط كسي است كه قسط ديگران را ميخورد قسط يعني سهم يعني نصيب عدل آن وصف است قسط آن نصيب است بينشان مفهوماً خيلي فرق است خب ﴿أَمَرَ رَبِّي بِالقِسْطِ﴾ خدا به نصيب و سهم امر كرده هر كسي سهم خودش را بگيرد يك، مواظب باشد سهم او از او گرفته نشود و در سهم ديگري تعدي ن كند آن كه سهم خودش را ميگيرد و سهم ديگري را به ديگران ميدهد اين ميشود مقسط اهل قسط است يعني اهل سهم است سهمشناس است آن كه سهم خودش را ميگيرد سهم ديگران را هم ميبلعد او اهل قَسط است قسط يعني جور قاسط يعني جائر، قاسط به كسي ميگويند كه قسط ديگران را ميخورد ﴿وَأَمَّا القَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾[23] آنها كه قاسطاند اهل جهنماند آنها كه مقسطاند اهل قسطاند سهم خودشان را ميشناسند سهم ديگران را ميشناسند اينها محبوب خدايند ﴿إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ المُقْسِطِينَ﴾[24] و به ما هم امر كرده كه ﴿وَأَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ المُقْسِطِينَ﴾ اينكه فرمود: ﴿قُلْ أَمَرَ رَبِّي بِالقِسْطِ﴾ يعني «فأتمروا بالقسط» يعني ﴿أَقْسِطُوا﴾ به دليل اينكه بعد فرمود: ﴿وَأَقِيمُوا وُجُوهَكُمْ عِندَ كُلِّ مَسْجِدٍ﴾ اين ﴿وَأَقِيمُوا﴾ تقريباً معطوف است بر آن ﴿أَقْسِطُوا﴾ يا «وأتمروا بالقسط» چون ﴿أَمَرَ رَبِّي بِالقِسْطِ﴾ «اتمروا بالقسط» ﴿وَأَقِيمُوا وُجُوهَكُمْ عِندَ كُلِّ مَسْجِدٍ﴾ هم در مسائل حقوقي اهل قسط باشيد هم در مسائل عبادي اهل خلوص باشيد و اقيموا وجوهكم اقيموا وجوهكم پيش چه كسي عند كل مسجد معلوم است هر جايي كه بخواهيد نماز بخوانيد اين مسجد مسجد مصطلح نيست چون اين سورهٴ مباركهٴ «اعراف» در مكه نازل شد يك آن روز غير از مسجد الحرام مسجد ديگري نبود دو قبلهاي هم غير از بيت المقدس قبله ديگر نبود سه گرچه پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) طرزي در مكه نماز ميخواند كه تقريباً نزديك ركن آن سمت ركن مستجار بود كه هم به كعبه رو كند هم به بيت المقدس يعني نزديك حجر اسماعيل و اينها نماز نميخواند كه به كعبه پشت كند رو به قدس اين طور نبود تا حضرت در مكه زندگي ميكردند برابر آن بحثهايي كه در سورهٴ مباركهٴ «بقره» گذشت اين طور نتيجه گرفتيم تا حضرت در مكه زندگي ميكردند گرچه قبله رسمي مسلمين بيت المقدس بود ولي حضرت در آن سمت ميايستاد كه هم به كعبه رو كند به قدس نه به سمت حجر اسماعيل اين طرفها بايستد كه به كعبه پشت كند و رو كند اين طور نبود.
پرسش ...
پاسخ: حضرت بله احترام كعبه را حفظ ميكردند.
پرسش ...
پاسخ: اشكال شرعي نداشت كه چون هر سمتي به طرف بيت المقدس ميتوانست رو كند.
پرسش ...
پاسخ: نه احترام كعبه محفوظ است قبله بيت المقدس است اين طور نيست كه به دوتا قبله رو كرده باشد كه حرمت كعبه را حفظ ميكرد پشت به كعبه نميكرد و رو به كعبه و قدس نماز ميگذاشت.
اين ﴿وَأَقِيمُوا وُجُوهَكُمْ عِندَ كُلِّ مَسْجِدٍ﴾ مسجد يعني جاي نماز يعني عند كل مصلي يعني هر جايي كه ميخواهيد نماز بخوانيد پس مسجد يعني اين منظور از وجه هم كه چهره نيست اين وجه همان است كه ﴿أَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً﴾[25] اين وجه يعني چهره هستي نه يعني صورت در مقابل دست و پا اقيموا وجوهكم پس وجه همان ﴿أَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً﴾ست چهره هستي است نه صورت مسجد هم يعني مصلا خب ﴿أَقِيمُوا وُجُوهَكُمْ عِندَ كُلِّ مَسْجِدٍ﴾ ظرف مشخص است وجه مشخص است خب هستي را به كدام طرف اقامه كن؟ ما طرف را از كجا ميفهميم؟ از اينكه از تمام هستي ما به وجه ياد كرده خب منظور صورت كه حالا روشن شد صورت نيست در قبال دست و پا خودت را متوجه كن از حقيقت ما به عنوان وجه ياد كرده وجه را هم وجه ميگويند براي اينكه به يتوجه الي الشيء خب آن متوجه اليه چيست؟ ما مأمور به اقامهايم يك، اقامه است و اقامه هم غير از استقبال است وجه را يعني حقيقت هستيمان را كه از او به وجه ياد كرده است او را بايد اقامه كنيم قائم كنيم و مستقيم نگه داريم دو اين همان است كه در سوره «روم» فرمود: ﴿فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً﴾[26] چه زماني ﴿عِندَ كُلِّ مَسْجِدٍ﴾ يعني «عند الصلاة» در نماز چهره جانت را كه از جان به چهره ياد كردند براي اينكه به وسيله جان انسان روبهرو ميشود متوجه ميشود خب متوجه چه چيزي باش متوجه نماز باش آنهايي كه حواسشان در نماز نزد نماز است نزد ما آدمهايي خوبياند وگرنه اينها در راهاند يا منقطعاند آن كه حواسش در نماز نزد نماز است يعني معاني نماز حواسش نزد نماز است ميداند ركعت چندم است شك هم نميكند اين چون ما خيلي آدم دوريم او را آدم خوب ميدانيم وگرنه او گرفتار است اين بيچاره است كسي كه حواسش نزد نماز است اين ديگر خدا را نميشناسد كه خود نماز توجه است كسي كه حواسش در نماز نزد نماز است او كه اهل نماز نيست اگر كسي در نماز حواسش نزد الله بود او اهل نماز است براي اينكه نماز توجه است خب آدم به توجه توجه كند يا بايد به آن موجه اليه توجه كند فرمود: ﴿أَقِيمُوا وُجُوهَكُمْ عِندَ كُلِّ مَسْجِدٍ﴾ يعني «صلّوا عند كل مسجد» يعني عند الصلاة و چهره جانتان را هم متوجه كنيد جان ما متوجه ميشود خب جان ما متوجه توجه ميشود يا متوجه متوجه اليه؟ اگر كسي در نماز حواسش نزد نماز است مثل كسي كه رو به كعبه ايستاده است حواسش نزد اين است كه مستقبل كعبه است هيچ تكان نميخورد در محازات كعبه ايستاده است منحرف نيست اينكه غرق كعبه نيست اين غرق خودش است كه روبهروي كعبه است اين استقبال را ميبيند نه قبله را و كريمه نميگويد در نماز حواستان نزد نماز باشد آن كسي كه در نماز حواسش نزد نماز نيست كه ﴿ فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ ٭ الَّذِينَ هُمْ عَن صَلاَتِهِمْ سَاهُونَ﴾[27] آنها كه خارج از بحثاند آنهايي هم كه در نماز حواسشان نزد نماز است به اين آيه عمل نكردند چون ﴿وَادْعُوهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ﴾ نه حواستان در نماز نزد نمازتان باشد كسي كه در پيشگاه حق ايستاده است و حواسش متوجه توجه است او متوجه اليه را نميشناسد كه لذا فرمود: ﴿وَأَقِيمُوا وُجُوهَكُمْ عِندَ كُلِّ مَسْجِدٍ﴾ بعد چكار كنيد ﴿وَادْعُوهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ﴾ همان ربي كه امر به قسط كرده است او را بخوانيم با اخلاص خب اگر كسي حواسش نزد توجه اوست چنين كسي او را با اخلاص طلب نكرده است.
«و الحمد لله رب العالمين»