77/01/22
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ سوره اعراف/ آیه 26 تا 28
﴿يَا بَنِي آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَيْكُمْ لِبَاساً يُوَارِي سَوْءَاتِكُمْ وَرِيشاً وَلِبَاسُ التَّقْوَي ذلِكَ خَيْرٌ ذلِكَ مِنْ آيَاتِ اللّهِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ﴾ ﴿يَا بَنِي آدَمَ لاَيَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُم مِنَ الْجَنَّةِ يَنزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِيُرِيَهُمَا سَوْءَاتِهِمَا إِنَّهُ يَرَاكُمْ هُوَ وَقَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لاَتَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ لِلَّذِينَ لاَيُؤْمِنُون﴾ ﴿وَإِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً قَالُوا وَجَدْنَا عَلَيْهَا آبَاءَنَا وَاللّهُ أَمَرَنَا بِهَا قُلْ إِنَّ اللّهَ لاَيَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ أَتَقُولُونَ عَلَي اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾
تكرار اين ﴿يَا بَنِي آدَمَ﴾ ﴿يَا بَنِي آدَمَ﴾ براي اهميت مطلب است انبياء(عليهم السلام) هم براي اهميت مطلب و جذب توجه مخاطب كلمه ﴿يَا قَوْمِ﴾ ﴿يَا قَوْمِ﴾ را تكرار ميكردند واعظان الهي هم اين كلمه ﴿يَا قَوْمِ﴾ ﴿يَا قَوْمِ﴾ را تكرار ميكردند براي جلب توجه مخاطب در سورهٴ مباركهٴ «غافر» آيهٴ 38 و 39 اين است: ﴿وَقَالَ الَّذِي آمَنَ يَاقَوْمِ اتَّبِعُونِ أَهْدِكُمْ سَبِيلَ الرَّشَاد ٭ يَا قَوْمِ إِنَّمَا هذهِ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا مَتَاعٌ وَإِنَّ الْآخِرَةَ هِيَ دَارُ الْقَرَار ٭ ... وَيَا قَوْمِ مَا لِي أَدْعُوكُمْ إِلَي النَّجَاةِ وَتَدْعُونَنِي إِلَي النَّارِ﴾ اين كلمه ﴿يَا قَوْمِ﴾ در اين قسمت سه بار تكرار شده است چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ «احقاف» گروهي كه از جن حضور رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مشرف شدند برگشتند آنها هم در نصيحت قومشان كلمه ﴿يَا قَوْمِ﴾ را تكرار كردند آيه 29 به بعد سورهٴ مباركهٴ «احقاف» اين است: ﴿وَإِذْ صَرَفْنَا إِلَيْكَ نَفَراً مِنَ الْجِنِّ يَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ فَلَمَّا حَضَرُوهُ قَالُوا أَنصِتُوا فَلَمَّا قُضِيَ وَلَّوْ إِلَي قَوْمِهِم مُنذِرِين ٭ قَالُوا يَا قَوْمَنَا إِنَّا سَمِعْنَا كِتَاباً أُنزِلَ مِن بَعْدِ مُوسَي ... ٭ يَا قَوْمَنَا أَجِيبُوا دَاعِيَ اللَّهِ وَآمِنُوا بِهِ﴾ اين كلمه ﴿يَا قَوْمَنَا﴾ ﴿يَا قَوْمَنَا﴾ را تكرار ميكردند چه اينكه انبياء(عليهم السلام) هم ﴿يَا قَوْمِ﴾ ﴿يَا قَوْمِ﴾ را تكرار ميكردند و همه اينها نحوه دعوت را هم از ذات اقدس الهي فرا گرفتند كه خداوند در همين يك بخش از سورهٴ مباركهٴ «اعراف» چهارجا دارد ﴿يَا بَنِي آدَمَ﴾ ﴿يَا بَنِي آدَمَ﴾ و مانند آن.
مطلب بعدي آن است كه اينكه فرمود: ﴿قَدْ أَنزَلْنَا عَلَيْكُمْ لِبَاساً يُوَارِي سَوْءَاتِكُمْ وَرِيشاً﴾ برخي گفتند كه اين ﴿رِيشا﴾ وصف است وصف دوم لباس است وصف اول لباس ساتر بودن است ﴿يُوَارِي سَوْءَاتِكُمْ﴾ مثل آن است كه بفرمايد «انزلنا عليكم لباسا مواريا و ريشا مواريا يعني ساترا ﴿رِيشا﴾ يعني زينة يعني «قد انزلنا عليكم لباسا ساترا و ريشا ساترا و زينة» نظير آنچه كه درباره خيل و انعام آمده است كه ﴿لِتَرْكَبُوهَا وَزِينَةً﴾[1] يعني اينها مركوباند و زيور حامل اثقال شمايند و زيور شمايند اين احتمال قابل قبول هست و دليل هم بر نفيش نيست.
مطلب بعدي آن است كه در تفسير المنار سخني از استحباب استفاده لباس زينت را ذكر ميكند ميگويد چون ذات اقدس الهي منت نهاد و لباس زينت را نازل كرده است پس پذيرش اين هم مستحب است كه از اين آيه خواستند استحباب تزيّن را و دربر كردن جامه زينت را استفاده كنند اين استنباط ناتمام است براي اينكه ذات اقدس الهي در قرآن كريم منتهاي فراواني نهاده است بر آفرينش اين نعم از همه اينها بيش از ترخيص در استفاده استفاده نميشود فرمود آب داديم نان داديم ميوه داديم هوا داديم سنگ داديم كلوخ داديم بعضي براي خانه ساختن بعضي براي جامه دوختن بعضي براي خوردن اينها ترخيص است و شكرگذاري در برابر اين نعم است نه دلالت بكند بر استحباب استفاده از اين بنابراين گرچه اينها نعم الهياند آنچه كه بر انسان لازم است آن است كه اينها را از ناحيه خدا بداند يك و هنگام بهره برداري هم شاكر باشد دو اما بهرهبرداري از اينها هم مستحب است اين دليل ميطلبد.
مطلب بعدي آن است كه آن تميزي و طهارت و پاكي مستحب است البته آن از ادله ديني كاملاً استفاده ميشود كه پاك بودن نظيف بودن تميز بودن مستحب است حالا خواه جامه ساده انسان دربر كند خواه جامه زيور دربر كند آنچه كه مستحب است تميز بودن نظيف بودن از لوث و روث دور بودن آن البته رجحان شرعي دارد خب اين كه فرمود: ﴿يَا بَنِي آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَيْكُمْ لِبَاساً يُوَارِي سَوْءَاتِكُمْ وَرِيشاً﴾ يعني ساترا و زينة خب ﴿وَلِبَاسُ التَّقْوَي ذلِكَ خَيْرٌ﴾ اين لباس تقوا در مقابل لباس بدن هست جامه تقوا كاري به اين مصاديق بدني ندارد اگر از زيدبنعلي(رضوان الله عليه) نقل شده است كه زره را جامه تقوا ميداند يا عدهاي لباس احرام را در ايام حج و عمره لباس تقوا ميدانند اين بيان بعضي از مصاديق مجازي لباس تقوا است لباس تقوا مصداق حقيقياش همان وصف نفساني است اطلاق لباس هم بر آن صفت نفساني روي آن مبنايي كه الفاظ براي ارواح معناي وضع شده است حقيقت است بعضيها خواستند بگويند اطلاق جامه بر تقوا آن مجاز است ولي به هر تقدير لباس احرام حج و عمره يا لباس رزم براي يك مجاهد اينها مصداق لباس تقوا نيست جهاد البته لباس تقواست خود احرام لباس تقواست حج لباس تقواست آن وقتي كه حاجي و معتمر مشغول غسل كردناند و جامه احرام را از تن به در آوردند هم جامه تقوا در بر دارند احرام لباس تقواست حج لباس تقواست نه اينكه اين ثوبي الاحرام اين لباس تقوا باشد.
مطلب بعدي آن است كه اين ﴿ذلِكَ﴾ اخير مخاطب خود پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است كه همگان استفاده ميكنند يعني آن مطلب چون ذلك يك اشاره است و يك خطاب كافش كاف خطاب است آن اسم اشاره است مخاطب در اين اشاره وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است بما انه رسول الله و همگان هم بايد در اين پندگيري به آن تأسي كنند فرمود كه اينها آيات الهي است تا شما متذكر بشويد برخي با تكلف خواستند بگويند آن ﴿أَنزَلْنَا عَلَيْكُمْ لِبَاساً﴾ همانطوري كه ما به آدم(سلام الله عليه) گفتيم ﴿اهْبِطُوا﴾ پايين برويد آدم پايين آمد جامهاي هم كه در بر داشت جامه هم پايين آمد اين تكلف نابهجاست براي اينكه آن نزول مكانت است اينچنين نيست كه با آن جامه پايين آمده باشد لذا خدا بفرمايد ما جامه را براي شما پايين فرستاديم نه معناي انزال لباس نظير انزال حديد نظير انزال انعام بحث خاص خود را داشت و دارد كه گذشت آنگاه در آيه بعد براي هشدار كه انسان مبادا از جامه تقوا به در آيد چند خطر را ذكر كرد خطر اول اينكه شيطان فتنهگر است ﴿يَا بَنِي آدَمَ لاَيَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ﴾ اين فتّان فتنهگرياش سابقه دارد اولاً و پياده كرده است ثانياً، نمونه پياده شدن فتنه گري هم جريان آدم و حواست ﴿يَا بَنِي آدَمَ لاَيَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُم﴾ ديگر نفرمود «كما فتن ابويكم» چون اگر بفرمايد «كما فتن ابويكم» آنگاه اين سؤال مطرح است كه افتتان ابوين چه بود؟ براي اينكه هم افتتان ابوين را يعني آدم و حوا(سلام الله عليه) را گوشزد كرده باشند و هم نحوه فتنهگري آنها را فرمود: ﴿كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُم﴾ وگرنه نظم طبيعي اقتضا ميكرد بفرمايد «لا يفتننكم الشيطان كما فتن ابويكم» پس فتنهگري او به اين است كه انسان را بهشتي نكند اگر كسي در بهشت است اين سمت را رفع كند اگر كسي خارج بهشت است ميخواهد وارد بهشت بشود اين سمت را دفع كند يا نميگذارد كسي بهشتي بشود يا اگر كسي بهشتي است او را از بهشت بيرون ميكند در جريان آدم حادثهاي اتفاق افتاد كه نسبت به ديگران آن حادثه آسانتر اتفاق ميافتد از دو نظر و دو نكته يكي اينكه وجود مبارك آدم(سلام الله عليه) در بهشت بود و ديگران خارج از بهشتاند البته روي آن مبنايي كه كساني كه حافظ فطرتاند و مؤمناند آنها اكنون در بهشتاند آن بحث را اكنون نبايد مطرح كنيم ديگراني كه بخواهند با عمل صالح بهشت كسب بكنند العقل «ما عبد به الرحمان و اكتسب به الجنان»[2] بخواهند بر اساس عقل و فطرت از درون و كتاب و سنت از بيرون بهشت كسب بكنند اينها بيرون محدوده بهشتاند ميخواهند وارد بشوند وجود مبارك آدم و حوا(سلام الله عليهما) در محدوده بهشت بودند خب دفع اهون از رفع است كسي كه وارد بهشت نشده راه ندادند او آسانتر از آن است كه كسي وارد بهشت است او را از بهشت بيرون كنند آن كار دشوار را شيطان نسبت به بزرگتر از شما كرد اين كار آسان را نسبت به كوچكتر چگونه نتواند بكند؟ آدم كه از شما بزرگتر بود و او وارد در بهشت بود شما كه از او كوچكتريد و خارج بهشتيد رفع دشوارتر از دفع است دفع اهون از رفع است اين يك او هم كه بزرگتر از شما بود ابوين شما بود در اين حال خب گذشته از اين او با يك كار از بهشت خارج شد شما با اين معاصي كبيره متراكم ميخواهيد اين معاصي متراكم چگونه طمع داريد كه وارد بهشت بشويد؟ پس از دو نكته به سه نكته رسيديم يكي اينكه وجود مبارك آدم(سلام الله عليه) از شما اقوا بود يك، يكي يكي اينكه بر فرضي كه آن نشئه گناه باشد كه البته مبسوطا گذشت كه آنجا جا براي گناه نيست بر فرض كه آنجا جاي گناه باشد يك گناهي كرد و شما گرفتار معاصي متراكم و متعدد هستيد اين دو نكته، سوم اينكه براي آدم و حوا(سلام الله عليهما) رفع بود و براي شما دفع است آنها وارد بهشت بودند بيرون كردن بهشتيها خيلي سختتر از نگذاشتن غير بهشتي است خب پس ﴿يَا بَنِي آدَمَ لاَيَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُم مِنَ الْجَنَّةِ يَنزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا﴾.
پرسش ...
پاسخ: چرا براي اينكه ذات اقدس الهي راههاي ورود بهشت را فراوان فرا سوي ما گذاشت يك عدهاي در محضر امام سجاد(عليه السلام) عرض كردند كه اگر كسي اهل بهشت باشد جاي تعجب است فرمود اگر كسي اهل جهنم باشد جاي تعجب است بهشت رفتن كه خيلي آسان است عرض كردند چطور؟ فرمود بعضي از گناهان را ذات اقدس الهي كه خب اگر صغيره باشد بر اثر گناهان كبيره عفو ميكند ﴿إِن تَجْتَنِبُوا كَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنكُمْ سَيِّئَاتِكُم﴾[3] خب اين صغيره است ديگر اگر كبيره باشد كه اتحاد مقدم و تالي است كه و معقول نيست بفرمايد كه اگر گناهان كبيره نكرديد ما گناهان كبيره شما را عفو ميكنيم گناهان نكرده را چگونه عفو ميكنند فرمود: ﴿إِن تَجْتَنِبُوا كَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنكُمْ سَيِّئَاتِكُم﴾ يعني «سيئاتكم الصغيره» پس اينها كه عفو است در صورت پرهيز از گناهان كبيره اگر كسي گناه كبيره كرده است يك گناه را يك كيفر مينويسند چون ﴿جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُهَ﴾[4] اين دو راه توبه و انابه هم كه باز است مرتب ﴿إِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ﴾[5] اين هم راه چهارم درباره حسنات اگر كسي تصميم گرفت كار خير انجام بدهد ولي موفق نشد حسنه مينويسند اين يك، اگر موفق به انجام شد يكي را ده برابر مينويسند حداقلش حد اقلش يكي ده برابر است اين است كه امام سجاد(سلام الله عليه) فرمود: «ويل لمن غلبت آحاده أعشاره»[6] لذا فرمود بهشت رفتن تعجب ندارد با اين همه بخشايش و وسعتي كه دارد جهنم رفتن تعجب دارد خب.
پرسش ...
پاسخ: آن اشاره شد كه آن بحث خارج است البته روي آن جهت انساني كه در فطرت است انساني كه برابر با ايمان دارد زندگي ميكند هم اكنون در بهشت است البته در خلال بحث اشاره شد كه فعلاً ما در آن مسير بحث نميكنيم.
﴿يَا بَنِي آدَمَ لاَيَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُم مِنَ الْجَنَّةِ يَنزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا﴾ راهش هم اين است كه انسان را اول بيحجاب كنند اولين راهش اين است مهمترين راهش اين است هبائل قويترين دامهاي او هم اين است اين ﴿يَنزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا﴾ اختصاصي به آن لباس ظاهري ندارد براي اينكه در جريان افتنان فرمود: ﴿كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُم مِنَ الْجَنَّةِ يَنزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا﴾ اما از اينجا كه سخن از بهشت است چون آن لباسالتقوا اساس كار است ميكوشد كه انسان را از لباس تقوا به در ببرد در حقيقت ﴿لِيُرِيَهُمَا سَوْءَاتِهِمَ﴾ هم البته دليل بر حصر نيست كه شيطان كارش اين است كه انسان را مسلوب الحيثيه كند بلكه اگر آن كار را هم انجام بدهد در حقيقت انسان را در رتبه سابقه از لباس تقوا خلع كرده است بعد انسان را وادار ميكند كه بيحجاب يا بدحجاب باشد خطر بعدي آن است كه ﴿إِنَّهُ يَرَاكُمْ هُوَ وَقَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لاَتَرَوْنَهُمْ﴾ پس او عداوت دارد يك، سابقه عداوتش هم طولاني است دو، اعمال هم كرده است سه، بعد از گذشت اين سه امر نوبت به تحذير چهارم ميرسد كه فرمود از راهي حمله ميكند كه شما او را نميبينيد كه اين هم بحثش مبسوطش گذشت گفتند فرق قبيل و قبيله اين است كه قبيل به معناي جمعيت و جماعت و مانند آن است اما قبيله اصطلاحاً آن جمعيتي را ميگويند كه به يك پدر و جد و نياي واحد مرتبط بشوند وگرنه هر جمعيتي را قبيله نميگويند خب اين هم اصطلاح ادبياش ﴿إِنَّهُ يَرَاكُمْ هُوَ وَقَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لاَتَرَوْنَهُمْ﴾ در جريان ﴿مِنْ حَيْثُ لاَتَرَوْنَهُمْ﴾ سه قول است دو طرفش افراط و تفريط است و قول وسط حق است آن طرفي كه افراط است اين است كه اگر كسي بگويد من شيطان را ديدم چون شيطان ﴿مِنَ الْجِنّ﴾ است جن را ديدم قبيل شيطان كه جن است ديدم اين مثلاً كافر است يا لااقل فاسق است كه بايد تعذير بشود اين حرفي است كه آلوسي از بعضيها نقل ميكند براي اينكه او مخالف قرآن سخن گفته است خدا ميفرمايد شما اينها را نميبينيد و گروهي ادعا ميكنند كه ما جن را ميبينيم البته قبيل الشيطان را اين افراط، تفريط در مسئله آن است كه برخي اين شيطان و جني كه جزء قبيله شيطان است بر همين ميكربهاي عادي كه با چشم غير مسلح ديده نميشوند حمل كرده است اين ميشود تفريط آن ميشود افراط هيچ كدام از اينها حق نيست اما آن اولي حق نيست براي اينكه ذات اقدس الهي نفرمود كه ديدن اينها محال است كه فرمود عادتاً ديده نميشوند نه اينكه نظير الله ـ معاذالله ـ ﴿لَاتُدْرِكُهُ الأبْصَارُ﴾[7] باشد كه فرمود عادتاً شما نميبينيد حالا اگر كسي از راه غير عادي بخواهد ببيند چه دليلي بر خلاف شرع بودن اوست يك مطلب اين است كه ديدن آنها از راه احضار جن درست است يا نه؟ آن را گفتند فقها ممنوع است آن يك مطلب، مطلب ديگر بحث فقهي نيست بحث كلامي است كه آيا اينها ديدنياند يا نه؟ اگر ديدني نبودند كه مسئله احضار و ارتباط حرمت فقهي نداشت اينكه در فقه مطرح شد گفتند احضار جن حرام است و امثال ذلك براي اينكه اين كار شدني است ديگر اگر شدني نبود كه تكليف نميآمد كه خب البته اگر كسي بخواهد فقط كسبش حرام است جزء مكاسب محرمه است كه مستحضريد وگرنه اگر كسي علمش را داشته باشد براي اينكه جلوي بيگانگان را بگيرد اين مستثنا است اينها جزء علومي است كه كسب با اينها حرام است كسي اينها را حرفه قرار بدهد اما اصل ياد گرفتنش براي اينكه جلوي مشعبدها را بگيرد اين حرمتي ندارد كه جلوي بازيچه بازيگرها را بخواهد بگويد پس اصلش شدني است اما اينكه آنهايي كه آمدند گفتند كه اين همين ميكرب و امثال ذلك است اين تفسير مادي كردن اين آيات است براي اينكه ذات اقدس الهي حرف شيطان را و اين گروه از جنيها كه شيطان من الجن است حرفهاي ادراكي قرار داد گفت﴿لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ﴾[8] ، ﴿لَأُضِلَّنَّهُمْ وَلَأُمَنِّيَنَّهُمْ وَلَأَمُرَنَّهُم﴾[9] يعني در مجاري ادراك و انديشه اينها من تصرف ميكنم خب ميكرب كه كار فكري نميكند اين يك آسيب بدني ميرساند اين زينت بدهد حقي را باطل كند ﴿زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ﴾[10] بشود ﴿يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاس ٭ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ﴾[11] بشود يك موجودي باشد كه در جان آدم اثر بگذارد در فكر و انديشه اثر بگذارد كه نيست بنابراين بين آن افراط و بين اين تفريط قول وسط است كه نه شيطان اينها از جناند يك، جن موجود مادي است دو، مثل انسان روحي دارند بدني دارند منتها خاصيتهاي بدني آنها با بدن انسان فرق ميكند خاصيت روحي آنها با روح انسان فرق ميكند سطح دركشان هم با سطح دركهاي انسانهاي عميق يكسان نيست كه به آن اوج ولايت برسند از آنها انبيا باشد صديقين باشد صلحا باشند مؤمن دارند اما حالا نبي داشته باشند ولي داشته باشند خليفة الله داشته باشند به آن حد نميرسند به آن تجرد عقلي تام هم راه ندارند ولي درك دارند درك وهمي دارند درك خيالي دارند زشتيها را خوب تشخيص ميدهند راه باطل را هم خوب ميدانند و مانند آن.
پرسش ...
پاسخ: نه در قرآن دارد كه ﴿قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِكُم مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ﴾[12] كه دو گروهاند يك عده اهل جهنماند يك عده اهل بهشتاند ﴿قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِكُمْ سُنَنٌ﴾[13] به جنيها خطاب ميكند و اگر چنانچه همه آنها كافر باشند و اصلاً اهل ايمان نباشد كه كسي براي آنها رسول نميفرستد كه همينهايي كه در سورهٴ مباركهٴ «احقاف» بود ﴿فَلَمَّا حَضَرُوهُ﴾[14] بعد ايمان آوردند گفتند: ﴿إِنَّا سَمِعْنَا كِتَاباً أُنزِلَ مِن بَعْدِ مُوسَي﴾[15] برخيها خواستند بگويند اينها تابع حضرت موسي بودند يعني يهودي بودند اين دليل تام نيست براي اينكه مسيحيها هم كتاب رسميشان از نظر شريعت همان مطابق با تورات بود وجود مبارك عيساي مسيح در بحثهاي مهم شريعت همان حرفهاي موساي كليم را تصديق فرمودند.
پرسش ...
پاسخ: نه ديگر جدا نيستند از صنف جناند از نوع جناند ﴿كَانَ مِنَ الْجِنِّ﴾[16] قرآن دارد ﴿كَانَ مِنَ الْجِنِّ﴾ آنگاه همين شيطان يك عده را تحت وسوسه خود قرار ميدهد با وسوسه اينها را وادار به مكروهات و معاصي صغيره و معاصي كبيره اين معاصي براي او حال است بعد ملكه است بعد فصل مقوم وجودي است بعد ميشود جزء شياطين الانس كه اين از نظر نوع ديگر جزء شيطان محشور ميشود ولو انسان است انساني است كه شيطان شده است.
پرسش ...
پاسخ: خب آنها مظاهر شيطنت است ديگر مثل اينكه اگر گفتند باشد فرشتگان كسي كه وضو ميگيرد هر قطرهاي از قطرات آب وضو باعث پيدايش فرشتهاي است كه براي او طلب مغفرت ميكند مشابه اين هم درباره فرشته هم هست.
پرسش ...
پاسخ: بله سنخيت دارند و آن اين است كه درك ميكنند در مجاري ادراكي انسان رابطه دارند اينچنين نيست كه درك نكنند ميكرب چه سنخيتي با انسان دارد كه حق را باطل باطل را حق كند ﴿إِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَي أَوْلِيَائِهِمْ لِيُجَادِلُوكُم﴾[17] همه شبهات منشأ شيطاني دارد خب از ميكرب شبه القا كردن كه بر نميآيد با بدن انسان تماس دارند و آسيب ميرسانند اما هيچ شبههاي نيست از هيچ غالط في نفسه و مغالط لغيره سر نميزند مگر به دخالت شيطان وگرنه فطرت كه شبهزا نيست عقل كه شبههزا نيست ملائكه كه شبههآفرين نيستند همه مغالطهها انسان كه دارد مطالعه ميكند همين كه گفت «اعوذ بالله من الشيطان الرجيم» در تاقش نشسته دارد مطالعه ميكند مگر از وسوسه شيطان بيرون است براي هر كسي هم آنها يك لباسي دوختهاند حالا يك كسي بخواهد تفسير بيجا كند تأويل بيجا ببرد فتواي بيجا بدهد در اصول در فقه در حكمت در كلام در رشتههاي ديگر وقتي بخواهد كسي را از راه در ببرد خب همان در مطالعهاش راه ميبرد ديگر يك مقدمه باطل را جابه جا ميكند اين گرفتار مغالطه ميشود از راه دخالت خيال و وهم درك بيجايي پيدا ميكند اين ميشود راه شيطان.
هيچ باطلي نيست مگر به دخالت شيطان ﴿إِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَي أَوْلِيَائِهِم﴾ كه در سورهٴ مباركهٴ «انعام» بود گذشت چون شيطان كار ادراكي ميكند پس اين را نميشود بر ميكرب و امثال ميكرب تطبيق كرد هر چه كه ديده نميشود كه شيطان نيست شيطان ديده نميشود نه هر چه ديدني نيست شيطان باشد اين يك
مطلب بعدي آن است كه آن افراطي كه برخيها بر اساس او فتوا دادند كه اگر كسي قائل شد به رويت شيطان اين مثلاً كافر است يا فاسق بايد تعزير بشود اين تام نيست براي اينكه اگر كسي اهل ملكوت بود كاملاً ميتوانست شيطان را ببيند چه اينكه فرشته را هم ميتوانست ببيند خب وجود مبارك خليل حق شيطان را در مرمي ديد و او را رمي كرد ديگر آنجا كه جمره اولي و وسطا و ثانيه و ثالثه نبود آنها را رمي بكند كه در دو سه مقطع دو سه بار شيطان را ديد و شيطان را سنگ زد حقيقتاً آنجايي كه شيطان سنگ خورد آنجا سنگي گذاشتند گفتند اين سنگ را سنگ بزنيد تا بفهميد داريد چكار ميكنيد خب در جاهليت قرباني رسم بود اين قرباني از زمان خليل حق(سلام الله عليه) بود همينطور ادامه داشت اينها براي اينكه گوشت قرباني را ذات اقدس الهي قبول بكند يك مقدار خون را به ديوار كعبه ميماليدند يك مقدار گوشت را با ميخ آويز ميكردند كه خدا قبول كند همين دخيلهايي كه شما ميبينيد الآن ميبندند هر جا رفتند يك دخيل ميبندند ذات اقدس الهي فرمود آخر اين چه كاريست داريد ميكنيد ﴿لَن يَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَلاَ دِمَاؤُهَا وَلكِن يَنَالُهُ التَّقْوَي مِنكُمْ﴾[18] آخر گوشت را چرا به ديوار كعبه آويزان ميكنيد خون را چرا به ديوار كعبه ميماليد مگر گوشت و خون به خدا(انتهاي نوار).... جمره هم به شرح ايضاً [و همچنين] گاهي ميبينيد اينها كفش ميزنند گاهي دمپايي ميزنند فرق نميكند در جهالت گفتند شما ريگ بزنيد ريگهاي غير مستعمل بزنيد از سرزمين مشعر بگيريد چه اينكه وجود مبارك خليل حق از آنجا گرفت خب پس شيطان را اين سنگ و كفش و دمپايي شما نميرسد آن رجم شماست كه او را ميرماند نه اين سنگ شما اين سنگ يك نمادي است براي او اين كار واجب است آن حكمت و راز اين كار است مثل اينكه قرباني واجب است ﴿يَنَالُهُ التَّقْوَي﴾ راز اين قرباني است وگرنه آنچه را كه به خدا ميرسد تقوا است نه گوشت و خون ﴿لَن يَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَلاَ دِمَاؤُهَا وَلكِن يَنَالُهُ التَّقْوَي مِنكُمْ﴾ «لن ينال الشيطان حجر و لا مدر ولكن يرجمه استعاذتكم يرجمه تقواكم» و مانند آن خب بنابراين وجود مبارك خليل حق ديد ديگر هم او را ديد و هم او را رجم كرد حالا از كجا ما ميدانيم كه در بين حجاج و معتمرين در بين حاجيان كساني در همان مرما شيطان را نبينند خب خيليها شايد ببينند هم او را ميبينند هم آن مرما را سنگ ميزنند هر دو كار فضيلت است پس اگر كسي قائل شد به امكان رويت شيطان اين بر خلاف قرآن سخن نگفت چون ذات اقدس الهي نفرمود كه ديدن او محال است فرمود به طور عادي ديده نميشود شما نميبينيد آن خطر نهايي كه آخرين خطر اين جمله است فرمود كه ما هم جلويش را نگرفتيم اين عداوت دارد يك، با مهمتر از شما دشمني داشت دو،و عداوتش هم اعمال شده است و كار او از بهشت بيرون كردن است سه،اين كار هست من هم جلويش را نگرفتم شما هم كه او را نميبينيد او هم شما را ميبيند چهار،ما هم كه او را اين سمت را به او داديم ﴿إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ لِلَّذِينَ لاَيُؤْمِنُونَ﴾ شما اگر تحت ولايت او رفتيد ما هم ميگوييم عيب ندارد ايننين نيست كه ما اين كلب معلم را هميشه ببنديم نه اين كلب معلم براي گرفتن آماده است ما هم اغرائش كرديم اگر كسي بيگانه باشد ما اغراء ميكنيم اين ميشود تهديد آخر ﴿إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ لِلَّذِينَ لاَيُؤْمِنُونَ﴾ حالا اين تبهكاران كه ميخواهند وارد گناه بشوند اول از همين فحشا شروع ميكنند ﴿وَإِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً﴾ براي توجيه دو عامل ذكر ميكنند ﴿قَالُوا وَجَدْنَا عَلَيْهَا آبَاءَنَا وَاللّهُ أَمَرَنَا بِهَا﴾ يك عده به سنت تمسك ميكنند يك عده به مغالطه وقتي به اينها بگوييد چرا اين كار را كردند؟ميگويند گذشتگان اين كار را كردهاند ﴿إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَي أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَي آثَارِهِم مُقْتَدُونَ﴾[19] ﴿مُهْتَدُونَ﴾[20] و مانند آن اين اسناد كار به گذشته براي تبرير است براي توجيه است براي اينكه بگويند اين كار كار خوبي است اگر گذشته انسان مشخص بود آنهايي كه سنتگرا هستند اين را ميراث فرهنگي ميدانند نظير سيزدهبهدر اين را به گذشته منتسب ميكنند اگر كاري گذشته نكردند غرب را شرق كرد آنها از يك جهتي پيشرفت دارند به آنها اسناد ميدهند آنها اين كار را ميكنند يك توجيهي براي اينكار ذكر ميكنند و آن تقليد است از كسي تقيد ميكنند كه تقليد او پذيرفته باشد اين يك، آنهايي هم كه اهل استدلالاند ميگويند خدا اين كار را خواست اين دو، در قرآن كريم اين دو دليل از مشركين نقل ميشود منتها چون غالب آنها عواماند آن دليل اول را بيشتر از دليل دوم ذكر ميكند ميگويند ﴿إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَي أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَي آثَارِهِم مُقْتَدُونَ﴾[21] ﴿مُهْتَدُونَ﴾[22] و مانند آن اين را از زبان خيلي از مشركين نقل ميكند درباره خيلي از انبيا آنهايي كه به اصطلاح توجيهگران شرك مشكراناند كه كم هستند جزء علما و دانشمندان آن هستند آنها هم يك دليل دارند كه آن دليل را هم قرآن كريم ذكر ميكند البته خيلي كم ميگويند: ﴿وَاللّهُ أَمَرَنَا بِهَا﴾ ﴿لَوْ شَاءَ اللّهُ مَاأَشْرَكْنَا وَلاَآبَاؤُنَا وَلاَحَرَّمْنَا مِن شَيْءٍ﴾[23] آنها دليلشان اين است كه خدا قادر بر همه چيز است ما كه خدا را قبول داريم قدرت بيانتهاي او را هم كه قبول داريم اگر اين كار بد بود كه خدا جلويش را ميگرفت ديگر چون خدا جلويش را نگرفت پس معلوم ميشود بد نيست مثل اينكه عدهاي ميخواهند استدلال كنند براي آزادي مطلق به اينكه خدا در قرآن فرمود ﴿فَمَن شَاءَ فَلْيُوْمِن وَمَن شَاءَ فَلْيَكُفُرْ﴾[24] يا ﴿لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَد تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ﴾[25] اين يك خلطي است بين تكوين و تشريح آيات فراواني هست كه ما انسان را آزاد آفريديم يعني در نظام تكوين انسان آزاد است ﴿قُلِ الْحَقُّ مِن رَبِّكُمْ فَمَن شَاءَ فَلْيُوْمِن وَمَن شَاءَ فَلْيَكُفُر﴾، ﴿وَهَدَيْنَاهُ النَّجْدَيْنِ﴾[26] ﴿إِمَّا شَاكِراً وَإِمَّا كَفُوراً﴾[27] ﴿لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَد تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ﴾ راه آزاد است باز است خب اگر آزاداند چرا خدا كاري ميكند كه احدي آنطور شكنجه نميكند و آن جهنم است كه ﴿لا يُعَذِّبُ عَذَابَهُ أَحَدٌ﴾[28] چرا خدا اين كار را ميكند اگر مردم آزادند اگر واقعاً آزادند اگر حق اختيار و انتخاب بين كفر و ايمان با آنهاست و اين حق و باطل با اينهاست خب چرا توي خدا طرزي عذاب ميكني كه ابدا در جهان سابقه ندارد ﴿لا يُعَذِّبُ عَذَابَهُ أَحَدٌ﴾ حد اكثر عذاب دنيا اين است كه انسان را در كوره ذوب آهن و امثال ذلك بسوزانند و خاكستر كنند بيشتر از اين كه نيست كه انسان بيش از يك بار كه سوخته و خاكستر نميشود كه كاري كه او ميكند اين است كه ﴿كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَيْرَهَا﴾[29] كه در سورهٴ مباركهٴ «نساء» گذشت يكبار نيست دوبار نيست صدبار نيست اين تازه براي جسم يك عذاب روحي ميكند كه اصلاً نمونهاش در عالم نيست آن ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَة ٭ الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَي الأفْئِدَةِ﴾[30] كه اصلاً نمونهاش براي بشر ممكن نيست اين دو، خب اگر ﴿لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ﴾[31] اگر ﴿قُلِ الْحَقُّ مِن رَبِّكُمْ فَمَن شَاءَ فَلْيُوْمِن وَمَن شَاءَ فَلْيَكُفُر﴾[32] اگر ﴿إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِراً وَإِمَّا كَفُوراً﴾[33] اگر مردم آزادند اگر خدا مردم را آزاد آفريده پس اين ﴿إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِينَ مُنتَقِمُونَ﴾[34] به نحوي كه ﴿لا يُعَذِّبُ عَذَابَهُ أَحَدٌ﴾[35] براي چيست؟ همه اين شبهات خلت تكوين و تشريع است مردم آزادند تكويناً آزادند تكويناً ذات اقدس الهي نسان را يك رفه نيافريد تكامل محفوظ باشد كمال در اين است كه انسان دو راه داشته با شد با حسن اختيار خود يكي را بپذيرد اما تشريعاً چطور؟ تشريعاً انسان آزاد است؟ يا بنده است؟ ببينيد در حرفهاي ابوزيد و امثال ابوزيد اينقدر انسان را بالا بردند بالا بردند بالا بردند و ـ معاذالله ـ خدا را پايين آوردن كه اينها را در حد تعامل قرار دادند كه گفتند انسان عبوديت ندارد عبد است حق بندگي دارد نه عبوديت خب آخر انسان چه هست كه بگويد من در برابر خدا حق دارم كه خدا را عبادت كنم كمال او در اين است كه بگويد: «لا يملك لنفسه نفعا و لا ضرا و لا موتا و لا حياة و لا نشورا»[36] اين يك تكه خاك بود بك يك تكه آب شد بعد هم پس فردا يك تكه آب ميشود بعد هم يك تكه خاك اگر كسي برود پشت بام دنياي كنوني ميبيند اين پنج ميلياردي كه بودند دو قرن قبل در خاكهاي بيابان بودند دو قرن بعد هم خاكهاي بياباناند اين خاكها بودند كم كم در مزرع و مرتع آمدند كم كم آب و علف شدند كم كم بوته و گندم شدند كم كم غذا شدند كم كم به بازار آمدند نسل قبل اينها را خوردند و شدند نطف اين نطفهها الآن پنج ميليارد بشرند دو قرن بعد هم همه اينها ميشوند خاك اينكه داد و قال ندارد خب اگر انسان آزاد است اگر خدا انسان را آزاد آفريد خب چرا آنچنان بلايي به سر انسان در ميآورد كه ﴿لا يُعَذِّبُ عَذَابَهُ أَحَدٌ﴾ همين مغالطه تكوين و تشريع كه مشركين ديروز داشتند آزاديخواهان امروز دارند امروز ميگويند بشر آزاد است خب غرب كه ميگويد بشر آزاد است همين حرف مشرك ديروز را ميزند ديگر مشرك ديروز مشكلش چه بود؟ خلط بين تكوين و تشريع بود ديگر كه بحث مفصلش در همان سورهٴ مباركهٴ «انعام» گذشت آيهٴ 148 سورهٴ «انعام» اين بود: ﴿سَيَقُولُ الَّذِينَ أَشْرَكُوا لَوْ شَاءَ اللّهُ مَاأَشْرَكْنَا وَلاَآبَاؤُنَا وَلاَحَرَّمْنَا مِن شَيْءٍ﴾ مشركين اين انديشمندان مشركاند وگرنه آن عوامشان ميگفتند: ﴿إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَي أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَي آثَارِهِم مُقْتَدُونَ﴾[37] آن انديشمندانشان ميگويند كه خدا كه هست ما كه خدا را قبول داريم خالق آسمان و زمين هم كه هست قادر مطلق هست اگر اين كار ما بد بود خدا جلويش را ميگرفت ﴿لَوْ شَاءَ اللّهُ مَاأَشْرَكْنَا وَلاَآبَاؤُنَا وَلاَحَرَّمْنَا مِن شَيْءٍ﴾ چون ما مشركيم چون نياكان ما مشركاند چون ما اين چيزها را حرام كرديم معلوم ميشود مرضي خداست اگر مرضي او نبود كه او رفع ميكرد غافل از اينكه ذات اقدس الهي قدرت نامتناهي دارد تكويناً ولي تشريعاً جلوي انسان را باز گذاشته ﴿بَلَوْنَاهُم بِالْحَسَنَاتِ وَالسَّيِّئَات﴾[38] ما اينها را ميآزماييم ببينيم چه ميكنند تا يوم الحساب به حسابشان برسيم پس آيات فراواني در قرآن است كه انسان آزاد است اما تكويناً همه اوامر الهي انسان آزاد نيست همه نواهي الهي ميگويند انسان آزاد نيست اصولاً تكاليف معنايش اين است كه انسان تشريعاً آزاد نيست يك راه خاصي را بايد طي كند مثل اينكه به انسان بگويند به اينكه چه راه است چه چاه انتخابش به عهده توست ولي اگر اين راه را رفتي سعادتمندي بوستان به انتظار توست چاه را رفتي كنيف در بر توست اين كار را نكن كه خطر دارد ولي اگر رفتي سوختي تكويناً آزادي ولي تشريعاً هدايت كرديم راهنمايي كرديم كه يكي خوب است يكي بد است يكي حق است يكي باطل است يكي حسن است يكي قبيح است و مانند آن همين استدلال مغالطانه مشركين كه در آيهٴ 148 سورهٴ مباركهٴ «انعام» بود در همين بخش سورهٴ مباركهٴ «اعراف» هم هست ميبينيد آنها ميگويند ﴿إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً﴾ به دو دليل استشهاد ميكندن ﴿قَالُوا وَجَدْنَا عَلَيْهَا آبَاءَنَا﴾[39] اين سنت ماست اين ميراث فرهنگي ماست ﴿وَاللّهُ أَمَرَنَا بِهَا﴾ خب كجا قرآن دستور داده يا پيامبري آمده گفته شما عاري باشيد، بيكسوت باشيد اينها تكويناً ميگويند اين كار را كردند قرآن ميگويند خب ﴿ائْتُونِي بِكِتَابٍ مِن قَبْلِ هذَا أَوْ أَثَارَةٍ مِنْ عِلْمٍ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ﴾[40] خب اگر راست ميگوييد خدا به شما گفته صحيفهاي از صحف انبيا را بياوريد پيامبري يباوريد وليي از اوليا را بياوريد كه بگويد از راه وحي خدا به ما دستور داده اين كار جايز است ﴿ائْتُونِي بِكِتَابٍ مِن قَبْلِ هذَا أَوْ أَثَارَةٍ مِنْ عِلْمٍ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ﴾ خب اگر راست ميگوييد يك دليل نقلي بياوريد عقل و فطرت كه اينها را نميپذيرد دليل نقلي هم كه نداريد پس خلط كرديد بين تكوين و تشريع آن وقت ذات اقدس الهي برميگرداند ميفرمايد من اگر ميخواستم جلوي شما را ميگرفتم ولي شما را آزاد گذاشتم در بحثهاي جنگهاي داخلي خونريزيهاي داخلي فرمود: ﴿لَوْ شَاءَ اللّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِينَ مِن بَعْدِهِ﴾[41] فرمود من اگر ميخواستم جلوي اختلافات را ميگرفتم ولي من شما را آزاد گذاشتم ببينم چه ميكنيد ﴿لَوْ شَاءَ اللّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِينَ مِن بَعْدِهِ﴾ من جلوي جنگ را ميگرفتم چون قدرت مطلقه براي خداست ولي من عمداً شما را آزاد گذاشتم ببينم شما چه ميكنيد خب اگر هر وقت شما ميخواهيد بيرويه رفتار كنيد جلوي شما را بگيرم كه ميشويد مضطر در اطاعت ما راه گناه را باز گذاشتيم همانطوري كه راه ثواب را باز گذاشيم در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» فرمود: ﴿كُلاّ نُّمِدُّ هؤُلاَءِ وَهؤُلاَءِ﴾[42] فرمود مردم دو قسماند ﴿مَن كَانَ يُرِيدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِيهَا مَا نَشَاءُ لِمَن نُّرِيد ٭ وَمَنْ أَرَادَ الآخِرَةَ وَسَعَي لَهَا سَعْيَهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ كَانَ سَعْيُهُم مَّشْكُوراً﴾[43] فرمود راجع به دنيا كار ما موجبه جزئيه است راجع به آخرت كار ما موجبه كليه است اما درباره دنيا موجبه جزئيه است اين است كه هر كس به طرف دنيا برود اينچنين نيست كه هر اندازه او بخواهد هر كسي بخواهد به او بدهيم نه اين را بدهيم كه ﴿لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبَادِهِ لَبَغَوْا فِي الأرْض﴾[44] ﴿مَن كَانَ يُرِيدُ الْعَاجِلَةَ﴾[45] اگر كسي خدا و قيامت را قبول نداشت به طرف دنيا رفت اينچنين نيست كه هر كسي بيمذهب شد نانش در روغن باشد ﴿مَن كَانَ يُرِيدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ﴾ با دوتا قيد جزئي ﴿عَجَّلْنَا لَهُ فِيهَا مَا نَشَاءُ﴾ نه ما شاء ﴿لِمَن نُّرِيدُ﴾ نه «لمن اراد» هر اندازه كه ما بخواهيم به هر كسي كه خود ما مصلحت بدانيم چون آنجا هم بالأخره فاسد و افسد دارد اينچنين نيست كه هر كافري وضعش روبه راه باشد آنها هم فقير دارند مثل ديگران آنها هم مفلوك دارند مثل ديگران پس ﴿مَن كَانَ يُرِيدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِيهَا﴾ با دو قيد جزئي ﴿مَا نَشَاءُ﴾ نه ما شاء لمن نريد نه ﴿لِمَنْ أَرَادَ﴾ اما درباره آخرت طلبي موجبه كليه كلي در كلي ﴿مَنْ أَرَادَ الْآخِرَةَ وَسَعَي لَهَا سَعْيَهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ كَانَ سَعْيُهُم مَّشْكُورا﴾[46] اين موجبه كليه بعد فرمود كه اينچنين نيست كه ما يك تئوري محض داشته باشيم بگوييم هر كسي آخرت ميخواهد اين هر كسي دنيا ميخواهد اين نه ما وسيله را هم فراهم ميكنيم ﴿كُلّاً نُّمِدُّ هؤُلاَءِ وَهؤُلاَءِ﴾[47] ما همه را كمك ميكنيم حالا اگر كسي خواست قرضالحسنه بدهد وسيلهاش فراهم است كسي خواست ربا بگيرد وسيلهاش فراهم است اهل نكاح و سفاح وسيلهاش فراهم است ﴿كُلّاً نُّمِدُّ هؤُلاَءِ وَهؤُلاَءِ مِنْ عَطَاءِ رَبِّكَ وَمَا كَانَ عَطَاءُ رَبِّكَ مَحْظُوراً﴾[48] اينها خلط كردند بين تكوين و تشريع گفتند: ﴿وَاللّهُ أَمَرَنَا بِهَا﴾[49] خدا امر كرد ما را به اين، شرك اگر هست خدا امر كرده آدم كشي است خدا امر كرده لخت بودن است خدا امر كرده ﴿وَإِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً قَالُوا وَجَدْنَا عَلَيْهَا آبَاءَنَا وَاللّهُ أَمَرَنَا بِهَ﴾ آن جمله اول كه تمسك به سنت گذشته است و تقليد نياكان آن را چون مكرر در قرآن كريم نهي كرد و نهي فرمود: ﴿أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ شَيْئاً وَلاَ يَهْتَدُونَ﴾[50] و ﴿لاَ يَعْقِلُونَ شَيْئاً﴾[51] خب چرا حرف آنها را گوش ميدهيد؟ ﴿إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَي أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَي آثَارِهِم مُقْتَدُونَ﴾ فرمود: ﴿أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ شَيْئاً وَلاَ يَهْتَدُونَ﴾[52] خب چرا حرف آنها را گوش ميدهيد؟ اين را مكرر نفي كرد و خب هيچ اما درباره ﴿وَاللّهُ أَمَرَنَا بِهَا﴾[53] كه خدا ما را امر كرده فرمود اينچنين نيست ﴿قُلْ إِنَّ اللّهَ لاَيَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ أَتَقُولُونَ عَلَي اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُون ٭ قُلْ أَمَرَ رَبِّي بِالْقِسْطِ﴾ او به قسط و نيكي و فضيلت و عدل و احسان دعوت ميكند آن كه به فحشا امر ميكند شيطان است چه اينكه در آيه 268 سورهٴ مباركهٴ «بقره» قبلاً گذشت كه ﴿الشَّيْطَانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَيَأْمُرُكُم بِالْفَحْشَاءِ وَاللّهُ يَعِدُكُم مَغْفِرَةً مِنْهُ وَفَضْلاً وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ﴾ خب ميبينيد اين خلط تكوين و تشريع است اليوم هم شما ميبينيد هيچ شبههاي نيست از غرب برخيزد يا در داخل پر و بال داده بشود مرگ اينكه در زمان مشركين اين شبهات بود منتها حالا رنگ شبهه عوض ميشود همه ما سنگ آزادي به سينه ميزنيم اما كدام آزادي در برابر خدا آزاديم يا در برابر غير خدا آزاديم؟ به آياتي هم تمسك ميشود آيات انسان را تكويناً آزاد كرد خدا تكويناً آزاد كرد يا تشريعاً هم آزاد كرد اگر تشريعاً آزاد كرده باشد كه ديگر ميشود اباحه مذهب يعني هر چيزي رهاست ديگر پس تكويناً راه باز است ﴿لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَد تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ﴾[54] اما همينجايي كه ميگويد: ﴿قَد تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ﴾ ميفرمايد: ﴿اللّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُم مِنَ النُّورِ إِلَي الظُّلُمَاتِ﴾[55] خب اگر مردم آزادند ديگر چكار داريد يك عده را به جهنم ببريد؟
«و الحمد لله رب العالمين»