77/01/17
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ سوره اعراف/ آیه 26 تا 27
﴿يَا بَنِي آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَيْكُمْ لِبَاساً يُوَارِي سَوْءَاتِكُمْ وَرِيشاً وَلِبَاسُ التَّقْوَي ذلِكَ خَيْرٌ ذلِكَ مِنْ آيَاتِ اللّهِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ﴾ ﴿يَا بَنِي آدَمَ لاَيَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُم مِنَ الْجَنَّةِ يَنزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِيُرِيَهُمَا سَوْءَاتِهِمَا إِنَّهُ يَرَاكُمْ هُوَ وَقَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لاَتَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ لِلَّذِينَ لاَيُؤْمِنُون﴾
در جريان توسل آدم(سلام الله عليه) به دو امر اعتراف و دعا كه عرض كردند ﴿رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا﴾[1] اين يك، ﴿وَإِن لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ﴾[2] كه اين دعاست اين دو، به اين نتيجه رسيديم كه ذات اقدس الهي عنايتش را شامل حال اينها كرد ﴿فَتَابَ عَلَيْهِ﴾[3] يا ﴿ثُمَّ اجْتَبَاهُ﴾[4] و مانند آن، آنگاه اين سؤال مطرح است كه اگر وجود مبارك آدم و حوا(سلام الله عليهما) در اثر اعتراف و دعا توسل جستند و اين كلمات الهي را از خدا تلقي كردند و خدا هم توبه اينها را پذيرفت چرا به حالت اولي برنگشتند؟ پاسخش اين است كه اينها به حالت اول برگشتند چون حالت اولشان اين بود كه اينها خليفة الله بشوند و در زمين مستقر باشند حالت اول آنها بهشتي بودن نبود لذا به همان حالت اول برگشتند و استحقاق خلافت پيدا كردند و در زمين مستقر شدند و خليفة الله شدند منتها آدم امام حوا(سلام الله عليهما) بود و حوا هم جزء امت اين امام بنابراين توبه اثر خود را كرد و اينها به آن هدف اصلي شان كه خليفة الله شدن هست رسيدند.
مطلب دوم آن است كه در جريان آدم(سلام الله عليه) يك نزع لباسي مطرح شد آنگاه خداوند در جريان اصل پوشاك منتي بر انسان نهاد كه انسان را با آن نعمت از حيا برخوردار كند و از تقوا هم متنعم كند آنها كه به اين دستوراتي ديني توجه نداشتند گرفتار آداب و عادات باطلي جاهليت ميشدند كه يا در مجامع عمومي عريان بودند يا در هنگام طواف عريان بودند و مانند آن خداوند فرمود ما لباس ظاهري داديم كه سوءات شما و عورات شما را بپوشاند و در همين لباس ظاهري زينتها و لباسهاي فاخري هم براي شما آفريديم كه آن غرايز زينتطلبي شما را تعيين كند اين دو نعمت و لباس ت قوي هم براي شما از راه عقل و نقل فراهم كرديم اين نعمت سوم كه مهمترين نعمتهاست ﴿يَا بَنِي آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَيْكُمْ لِبَاساً يُوَارِي سَوْءَاتِكُمْ وَرِيشاً﴾ يعني لباس فاخر، معمولاً انسان يك نيازهاي طبيعي دارد و يك نيازهاي فطري كه البته اينها را نميشود به حساب نيازهاي فطري آورد آن هم به حساب طبيعت برميگردد چون فطرت به آن جمال معنوي گرايش دارد طبيعت هم به اصل اين امور نيازمند است هم به زيباييهاي اين امور در جريان غذا خوردن خداوند هم اصل غذا را و هم غذاي لذيذ را آفريد در جريان پوشاك همين دو قسم را رعايت كرد در جريان حمل و نقل هم همين دو قسم را رعايت كرد در طليعه سورهٴ مباركهٴ «نحل» كه بخشي از آنها اشاره شد به همين دو قسم پرداختند در آيهٴ پنج و شش سورهٴ «نحل» فرمود كه ﴿وَالأنْعَامَ خَلَقَهَا لَكُمْ فِيهَا دِفْءٌ وَمَنَافِعُ وَمِنْهَا تَأْكُلُون ٭ وَلَكُمْ فِيهَا جَمَالٌ حِينَ تُرِيحُونَ وَحِينَ تَسْرَحُونَ﴾ اين درباره امور دامي كه هم لبنيات و گوشت و پشم و اينها را تأمين ميكند هم آن زيباييها را تأمين ميكند در جريان حمل و نقل و ترافيك به اصطلاح يعني حمل و نقل فرمود: ﴿وَالْخَيْلَ وَالْبِغَالَ وَالْحَمِيرَ لِتَرْكَبُوهَا وَزِينَةً﴾[5] بالأخره انسان سنگ كه نيست كه از جايي به جايي منتقل بشود يك كاميوني ميبينيد اين شن و ماسه را از جايي به جايي منتقل ميكند يا چوب را از جايي به جايي منتقل ميكند انسان هم گاهي از جايي به جايي منتقل بشود اين هم احتياج دارد به مركب و هم احتياج دارد به مركب زيبا حالا يا عمومي يا خصوصي ولي بالأخره انسان سنگ و شن و ماسه نيست فرمود: ﴿وَالْخَيْلَ وَالْبِغَالَ وَالْحَمِيرَ﴾[6] كه اينها مثال است حالا وسيله نقليه روز هم هست ﴿لِتَرْكَبُوهَا وَزِينَةً﴾ خب پس براي حمل و نقل هم دو جهت تأمين شد براي خورد و خواب هم دو جهت تأمين شد براي پوشاك هم همين دو جهت تأمين شده است البته همانطوري كه در بحث كنوني فرمود: ﴿وَلِبَاسُ التَّقْوَي ذلِكَ خَيْرٌ﴾ درموارد ديگر اگر به زينتهاي طبيعي اشاره ميكند به زينتهاي فرا طبيعي هم اشاره ميكند و آن را اصل ميداند در سورهٴ مباركهٴ «كهف» ميفرمايد به اينكه ﴿الْمَالُ وَالْبَنُونَ﴾ آيهٴ 46 سورهٴ «كهف» ﴿الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا﴾ اما ﴿وَالْبَاقِيَاتُ الصَّالِحَاتُ خَيْرٌ عِندَ رَبِّكَ ثَواباً وَخَيْرٌ أَمَلاً﴾ چه اينكه در همان بخشهاي اولي سورهٴ مباركهٴ «كهف» ميفرمايد كه ﴿إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَي الأرْضِ زِينَةً لَّهَا﴾[7] يعني آنچه كه روي زمين است وقتي شما به آن بررسيهاي نهايي ميرسيد ميبينيد اينها زينةالارض است نه زينت شما ﴿إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَي الأرْضِ زِينَةً لَّهَا﴾ نه لكم بعد فرمود: ﴿وَإِنَّا لَجَاعِلُونَ مَا عَلَيْهَا صَعِيداً جُرُزاً﴾[8] يك وقتي هم اينها را پژمرده ميكنيم با يك پاييزي بساط اينها را به هم ميزنيم و آنچه زيور شماست همان است كه در سورهٴ مباركهٴ «حجرات» مشخص شده است كه ﴿حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمَانَ وَزَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ﴾[9] و اگر امر دائر نشود بين دنيا و آخرت اگر حلال باشد هر دو براي شما زينت محسوب ميشود براي اينكه طيب و طاهر باشد ميتواند زينت شما هم باشد و اما اگر امر دائر بشود بين طبيعت و فرا طبيعت بدانيد كه آنچه كه مربوط به طبيعت است زينت طبيعت است نه زينت شما بعد هم پژمردگي را در پيش دارد ﴿إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَي الأرْضِ زِينَةً لَّهَا﴾ بر فرض هم آسمان شديد و اين كرهها را زير فرمان در آورديد باز هم بدانيد اين منظومههاي شمسي و ديگر كهكشانها اينها زينت سماست نه زينت شما ستارهها هم اگر براي شما باشد شما مزيّن نيستيد ﴿إِنَّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيَا بِزِينَةٍ الْكَوَاكِبِ﴾[10] اما آنكه زينت انسان است آن است كه در جان انسان نهفته باشد كه در سورهٴ «حجرات» مشخص كرد فرمود: ﴿حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمَانَ وَزَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ﴾[11] در آيه محل بحث هم فرمود كه ﴿أَنزَلْنَا عَلَيْكُمْ لِبَاساً يُوَارِي سَوْءَاتِكُم﴾ يك ﴿وَرِيشاً﴾ يعني لباسهاي زيور و فاخر دو، ﴿وَلِبَاسُ التَّقْوَي﴾ ذلك خير اين سه پس در عين حال كه به نيازهاي طبيعي ميپردازد آن نيازهاي فرا طبيعي را هم تذكر ميدهد يك و آنها را برتر ميداند دو و آنها را اصل ميشمارد در حقيقت.
پرسش ...
پاسخ: آن ذلك دوم اشاره به مجموع ما سلف است يعني همه اين گذشتهها آن ذلك اول اشاره به خصوص لباس تقوا است آن ذلك دوم يعني مجموع ما سلف چون خداوند اينها را نازل كرده در بحثهاي قبل هم گذشت بالأخره همين خاك است كه به صورت علفها گوناگون در ميآيد همين علفهاست كه هم شتر ميخورد هم بز ميخورد هم گوسفند ميخورد يكي پشم ميسازد يكي مو ميسازد يكي كرك ميسازد اينها همه آيات الهي است بعد هم وقتي به كارخانه رفته روي صنعتي كه ذات اقدس الهي به بشر آموخته است ﴿وَالَّذِي قَدَّرَ فَهَدَى﴾[12] همينها را هم به لباسهاي گوناگون در ميآورند خب در المنار ملاحظه فرموديد كه اين قصه را نقل كرد كه يكي از قيصرها قيصري وارد كارخانه بافندگي شد وقتي وارد شد در حضور او پشم يك برهاي را چيدند قيچي كردند در حضور او به تعبير ايشان بعد از تجوال يعني بعد از اينكه ايشان دور زده اين جولان را ميگفتند تجوال يعني بعد از اينكه ايشان دور زده بازديد كرده حالا يك ساعت طول كشيده يا حد اكثر دو ساعت بعد يك بستهاي را به او اهدا كردند گفتند اين همان پشمي بود كه ما يك ساعت قبل يا دو ساعت قبل از اين بره چيديم بعد گفتند «في ساعة او ساعتين من ظهر الخروف الي ظهر الامبراطور» يعني اين پشم يك ساعت قبل روي پشت و دوش اين بره بود خروف يعني بره يا حَمَل است يا دون الجزع اين پشم نرم يك ساعت قبل كه پشت بره بود الآن روي دوش امپراطور است خب اينها هم عنايات الهي است فضل الهي است آن عرب لخت عور را به اينجا رساند فرمود: ﴿ذلِكَ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ﴾ حالا از اين سريعتر هم ممكن است ولي ﴿ذلِكَ مِنْ آيَاتِ اللّهِ﴾ خب حالا چه كسي يك قطره آب را به اينجا رساند؟ همان خداست ديگر اين ﴿ذلِكَ﴾ دوم به همه آن ما سلف برميگردد وقتي وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) اين آيه «قيامت» را تلاوت ميكرد ﴿أَيَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَن يُتْرَكَ سُدىً﴾[13] عرض ميكرد «سبحانك اللهم لا» آيا انسان سدي و ياوه است؟ عرض ميكرد نه خب بعد فرمود: ﴿أَلَمْ يَكُ نُطْفَةً مِن مَنيٍّ يُمْنَى﴾[14] اين ﴿يُمْنَى﴾ اشاره به تحقير اوست مگر يك قطره آب نبود نه پدر ميدانست چه خبر است قبلاً هم در بحثهاي گذشت كه كار پدر امناست نه خلقت يعني نقل المني من موضع الي موضع آخر اينكه خلقت نيست ﴿ءأَفَرَأَيْتُم ما تُمْنُون ٭ ءَأَنتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخَالِقُونَ﴾ خب يك قطره آبي كه طرفين ندانند خود قطره آب نداند او را به اين صورت در بياورد اول ميبينيد بعد از يك مدتي به صورت كم كم كم به صورت خون بسته شده و گوشت شته بعد كم كم جوانه زد ميگويند اين دوش راستش است اين جوانه دوش چپاش است اين جوانه وسط زد سرش است آنجا جاي چشمش است آنجا جاي قلبش هست بالأخره يك قطره آب بود ديگر فرمود: ﴿ذلِكَ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ﴾ چه آن خاك را به صورت علفهاي گوناگون در بياورد ﴿وَفِي الأرْضِ قِطَعٌ مُّتَجَاوِرَاتٌ﴾[15] و چه آن علفها را به صورت پشم و گوشت و كرك در بياورد روي گوسفند و بز و شتر و چه آن پشم پشت بره را بعد از دو ساعت جامه برين امپراطور روم بكند همه اينها آيات الهي است ديگر و شكر انسان لازم است انسان در نعمت الهي و آيات الهي غرق است به تعبير شيخنا الاستاد مرحوم ا لهي قمشهاي «عقل داند طاير اندر بيضه بال و پر ندارد» بالأخره اين تخم مرغ چه كسي هست شما انواع و اقسام پرهاي گوناگون را به تعيبر حضرت امير در نهجالبلاغه ميبينيد در طاووس داريد يك جايي كه بنفشه است اگر اين پر بنفش را بكنيد فوراً بنفش در ميآيد رنگ ديگر در نميآيد و رنگهاي گوناگون هم چون در پرهاست از اين جهت از ﴿رِيشا﴾ به عنوان زينتاً در اينجا استفاده شده غرض آن است كه آن(ذلك) اول به لباس تقوي برميگردد و اين(ذلك) دوم به مجموع ما سلف برميگردد.
مطلب بعدي آن است كه اين لباس تقوا چيست؟ برخي گفتند كه اين زره است برخي گفتند كه كلاهخود است برخي گفتند اين چكمه است و اينها خود زيدبنعلي كه آن رزمجو و سلحشور بود ميگويد لباس تقوا زره است خب البته جامه تقوا هيچ كدام از اينها نيست مفهوم جامه تقوا چيزي است كه سيئات را بپوشاند در قبال لباس عادي كه سوءات را ميپوشاند هر گناهي سيئه هست آنچه سيئه پوش است تقوا است چون تقوا اصلش وقوا بود ديگر اين تا كه جزء كلمه نيست اصلش وقايه است حفظ ميكند آدم را وقي يقي اين تقوا وقوا بود بعد شده تقوا آنچه كه سيئه را ميپوشاند تقواست و اين يك جامه است حالا تطبيق ميشود گاهي در جنگ لباس تقوا اين است در حالت صلح لباس تقوا چيز ديگر است اگر از زيدبنعلي(رضوان الله عليه) نقل شده است كه جامه تقوا زره است يا خود است و مانند آن يعني يك متقي در زمان جنگ اينها را در بر ميكند وگرنه آنچه كه سيئه هست به وسيله تقوا پوشيده ميشود و از اين جهت تقوا را جامه تعبير كردهاند در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» بعد از شمارش عدهاي از گناهان كبيره ميفرمايد: ﴿كُلُّ ذلِكَ كَانَ سَيِّئُهُ عِندَ رَبِّكَ مَكْرُوهاً﴾ آيهٴ 38 سورهٴ مباركهٴ «اسراء» طليعه اين بخشها هم از آيه 22 شروع ميشود كه ﴿لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتَقْعُدَ مَذْمُوماً مَّخْذُولاً﴾ كه از توحيد شروع ميشود در بخش پاياني هم باز به توحيد اشاره ميكند ﴿وَلاَ تَمْشِ فِي الأرْضِ مَرَحاً إِنَّكَ لَن تَخْرِقَ الأرْضَ وَلَن تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولاً﴾[16] آنگاه ميفرمايد: ﴿كُلُّ ذلِكَ كَانَ سَيِّئُهُ عِندَ رَبِّكَ مَكْرُوهاً﴾ چيزي كه سيئات را ميپوشاند جامه تقواست خب انسان براي اينكه خليفه بشود بايد رنج ببرد وجود مبارك خليل حق وقتي خواست خليفة الله بشود امام في الارض بشود ﴿وَإِذِ ابْتَلَي إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَاماً﴾[17] وجود مبارك آدم(سلام الله عليه) هم وقتي ميخواست خليفه خدا بشود امام در زمين بشود اين فشارها را تحمل كرده است اين آزمونها را تحمل كرده است اين دورههاي سخت را اين برهنگيها را اين ظهور عورات و سوءات را تحمل كرده است اين خروج از آن حالت را تحمل كرده است اين هبوط الي الارض را تحمل كرده است تا لايق خليفة اللهي بشود انسان هم كه فرزند اوست بخواهد خليفه بشود به نوبه خود بايد از اين آزمونها به در آيد و فتنه هم يعني آزمون وقتي كه انسان وارد زرگري ميشود ميبيند كه اينها طلايي را گداخته ميكنند تا نابش از مخلوطش سره از ناسره جدا بشود اين را ميگويند افتتان فتنه آن محنت را ميگويند فتنه يعني آزمون انسان تا آزموده نشود پخته نشود آب ديده نشود خليفه خدا نخواهد بود البته خلافت مثل مظهريت علم مراتبي دارد از ضعيفترين مرحله تا عاليترين مرحله آن عاليترين مرحلهاش براي اهل بيت(عليهم السلام) است كه انسان كاملاند مراحل وسطياش براي شاگردان نزديك آنها هست مراحل نازله براي پيروان دور اينها هستند ولي بالأخره امتحان لازم است ذات اقدس الهي هم به ما هشدار داد فرمود يا بنيآدم ﴿لاَيَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُم﴾ اين فتنه شما را بيرون نكند شما الآن در بهشتيد الآن در بهشتيد مواظب باشيد شما را بيرون نكند يك بهشتي است كه ذات اقدس الهي به عنوان پاداش اعمال مرحمت ميكند كه اين جنة الخلد است آنجا اگر كسي رفت ديگر ﴿لا لَغْوٌ فِيهَا وَلاَ تَأْثِيمٌ﴾[18] «خالدين فيه ابدا» هستند و بيرون هم نميروند يك بهشتي است منقول و انسان فعلاً در آن بهشت است قبلاً هم اين روايت خوانده شد مرحوم كليني نقل كرد كه وجود مبارك امام(سلام الله عليه) اصحابي داشت يكي از شاگردان او به حضرت عرض كرد دعا كنيد با اهل بهشت بشويم فرمود مگر هم اكنون در بهشت نيستيد عرض كرد من الآن در بهشتم؟ فرمود بله الآن تو داراي ولايت هستي شيعه ما هستي در مكتب ما هستي تو در بهشتي دعا بكن كه بيرون نروي خب پس يك مؤمن الآن در بهشت است يك بهشت منقول همانطوري كه جهنم دو قسم است يك جهنم غير منقول آن جهنمي است كه همه ما ميدانيم «اعاذنا الله من شرها» يك جهنم منقول داريم و آن آدم تبهكار است در سورهٴ مباركهٴ «فجر» فرمود روزي است كه جهنم را ميآورند ﴿وَجِيءَ يَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ يَوْمَئِذٍ يَتَذَكَّرُ الْإِنسَانُ وَأَنَّي لَهُ الذِّكْرَي﴾[19] در ذيل اين آيه كه جهنم را ميآورند دارد كه با زنجيرهاي فرشتگان كشان كشان اين را ميآورند خب شايد اين همان انسان تبهكاري باشد كه ميگويند: ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوه ٭ ثُمَّ الْجَحِيمَ صَلُّوهُ﴾[20] يك جهنم كوچكي را در جهنم بزرگ مياندازند جهنم منقول در سوره «فجر» مطرح است يك جهنم غير منقولي است كه ﴿نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَتَقُولُ هَلْ مِن مَزِيدٍ﴾[21] يك انساني كه درونش سوخت و سوز است دارد ميسوزد بيچاره با حقدش با حسدش با كينهاش با تلاشش با بد دهنياش با بد بويياش دارد ميسوزد خودش هم ميداند دارد ميسوزد روياهاي تلخ و زشت را هم ميبيند خب به فكر درمانش نيست مؤمن هم روح و ريحان است در بهشت است اين بهشت منقول است در آن روايت كه مرحوم كليني نقل كرد وجود مبارك امام فرمود كه دعا كنيد كه از بهشت بيرون نرويد وگرنه هم اكنون در بهشتيد ظاهر آيه محل بحث اين است كه مؤمن در بهشت است فرمود: ﴿يَا بَنِي آدَمَ لاَيَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُم﴾ يعني «لا يخرجنكم كما اخرج ابويكم» مواظب باشيد شما را بيرون نكند پس شما در بهشتيد آن عقل بهشت است آن فطرت بهشت است آن صلح و صفا و ايثار و نثار بهشت است آن صفا و محبت بهشت است اينها بهشت است ديگر در بحثهاي قبل هم به عرضتان رسيد كه مرحوم صدوق(رضوان الله عليه) در كتاب شريف امالي اين در حدود بيش از 28 روايت است كه پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) فرمود كه «يا علي انا مدينه العلم و انت بابها»[22] اين 27 يا 28 روايت است بعد دارد كه «انا مدينة الحكمة و هي الجنة و انت يا علي بابها»[23] من شهر حكمتش اين حكمت بهشت است تو در اين بهشتي هم اكنون من در بهشتم هم تو دربان بهشتي قسيم جنتي خب پس يك جنت منقول داريم يك جنت غير منقول يك جهنم منقول داريم يك جهنم غير منقول فرمود مواظب باشيد شما را بيرون نكند شما اكنون در بهشتيد معمولاً آياتي كه در مكه نازل ميشد و خطاب بود به عنوان ياي خطاب بود و به عنوان خطاب عام هم بود به عنوان يا بنيآدم بعد كم كم كه اينها تربيت شدند مومن شدند به عنوان ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا﴾[24] بعد وقتي مقرب شدند اين حرف ندا ديگر افتاده ﴿أَقِيمُوا الْصَّلاَة﴾[25] شده اين ﴿أَقِيمُوا الصَّلاَة﴾ براي خطاب است ديگر گاهي ميفرمايد ﴿يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نُودِيَ لِلصَّلاَةِ مِن يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَي ذِكْرِ اللَّهِ﴾[26] اين نداست ولي باز در عين حال كه منادي جزء مؤمنيناند ولي باز ندا محفوظ است گاهي از اين نزديكتر ميشود ميفرمايد ﴿أَقِيمُوا الصَّلاَةَ وَآتُوا الزَّكَاة﴾ خب اين ﴿أَقِيمُوا﴾ خطاب است ديگر ﴿آتُوا الزَّكَاة﴾ خطاب است ديگر ﴿جَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِه﴾[27] ﴿فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ﴾[28] اما نميفرمايد «يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله ما استطعتم» و مانند آن آنجايي كه دارد ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ﴾ معلوم ميشود هنوز بعد محفوظ است آنجايي كه بيپرده حرف ميزند معلوم ميشود قرب حاصل شد ديگر در مكه معمولاً تعبير ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ﴾ ﴿يَا بَنِي آدَمَ﴾ اينها زياد است البته تعبيرات ديگر كه نشانه ايمان باشند هست ولي غالب اين است اينها هنوز بعيداند هنوز به مرحله ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا﴾ نرسيدند يك و هنوز بدون ندا مخاطب نشدند دو، اينكه فرمود ﴿وَلِبَاسُ التَّقْوَي ذلِكَ خَيْرٌ﴾ يعني اينها درجاتي دارند آنها هم خير است اينها هم خير است اينها بهتر از آنهاست و عندالتزاحم اگر كسي خواست جامه حرام در بر كند اين ديگر افعل تعييني است نه افعل تفضيلي اينچنين نيست كه لباس تقوا بهتر از جامه حرام باشد كه اين خير تفضيلي باشد اين خير تعييني است نظير ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَي بِبَعْض﴾[29] يا ﴿النَّبِيُّ أَوْلَي بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ﴾[30] خب ﴿يَا بَنِي آدَمَ لاَيَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُم﴾ اين تعبير ﴿لاَيَفْتِنَنَّكُمُ﴾ كه با نون تأكيد ثقيله هست نشانه اهميت آن مسئله است چون خود او هم با نون تأكيد ثقيله و اينها تهديد كرده ﴿لَأُضِلَّنَّهُمْ وَلَأُمَنِّيَنَّهُم ... وَلْأَمُرَنَّهُمْ فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلْقَ اللّهِ﴾[31] خود شيطان هم در موقع تهديد رجز خواني كرده با نونهاي تأكيد ثقليه تهديد كرده و ذات اقدس الهي هم فرمود كه او فتنهگر است او فتّان است مواظب باشي شما را به زحمت نيندازد آنطوري كه اين تغليب است ديگر يعني پدر و مادرتان ﴿أَبَوَيْكُم﴾ يعني آدم و حوا(سلام الله عليهما) را از بهشت بيرون كرده درحالي كه اينها را مسلوب الحيثيه كرد اين ﴿يَنزِعُ﴾ جمله نصب است تا حال باشد ﴿أَخْرَجَ أَبَوَيْكُم مِنَ الْجَنَّةِ يَنزِعُ عَنْهُمَا﴾ يعني «نازع عنهما لباسهما» ﴿لِيُبْدِيَ لَهُمَا مَا ووُرِيَ عَنْهُمَا مِن سَوْءَاتِهِمَا﴾ كه اين لام لام عاقبت است نه لام غايت چون معلوم نيست كه او ميدانست اين ترتيب چيست يا براي اين كار ميكرد در بحثهاي قبل هم ﴿لِيُبْدِيَ لَهُمَا مَا ووُرِيَ عَنْهُمَا مِن سَوْءَاتِهِمَ﴾ آنجا هم گذشت كه ظاهرش اين است كه اين لام لام عاقبت است نه لام غايت خب بعد فرمود كه ميدانيد چرا فتنه ميكنند چرا خطرش زياد است؟ ميدانيد چطور ابوين را خارج كرده است؟ ميكند؟ هم از جامه ظاهر برهنه ميكند هم از جامه باطن برهنه ميكند هم سوءات شما را ظاهر ميكند هم سيئات شما را ظاهر ميكند براي اينكه ﴿إِنَّهُ يَرَاكُمْ﴾ اينكه دشمن شما هست كه قبلاً گفتيم: ﴿إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَكَ وَلِزَوْجِكَ﴾[32] راه نفوذش اين است كه ﴿إِنَّهُ يَرَاكُمْ هُوَ وَقَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لاَتَرَوْنَهُمْ﴾ يك جنگ نابرابري است قبلاً براي اينكه سؤالهايي شده بود اشكالاتي شده بود اين آيد تا حدودي به عنوان شرح قبل از متن بحثش گذشت در طليعه امر نشان ميدهد كه اين جنگ نابرابر است براي اينكه خداوند هشدار داد فرمود كه اين اولاً مسلح است به انوع و اقسام سلاح هر چه بخواهيد او دارد ثانياً اوست و قبيل او اوست و ذريه او و اوست و ستاد او در سه طايفه از نصوص اينها را مشخص كرده اوست و قبيل او براي اينكه در اين كريمه محل بحث فرمود ﴿إِنَّهُ يَرَاكُمْ هُوَ وَقَبِيلُهُ﴾ در سورهٴ «كهف» هم فرمود: ﴿أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّيَّتَهُ أَوْلِيَاءَ﴾[33] در سورهٴ «اسراء» هم فرمود كه ﴿أَجْلِبْ عَلَيْهِمْ بِخَيْلِكَ وَرَجِلِك﴾[34] اين واحد بوده است بسواره نظام دارد پياده نظام دارد اهل خيل دارد هم رجل دارد هم رجّاله دارد هم سواره خب پس از نظر قدرت از همه امكانات نظامي برخوردار است و از راهي هم ميآيد كه شما او را نميبينيد خب چنين جنگي خيلي نابرابر است ديگر براي اينكه او به انواع تيرها مسلح است و ما را ميبيند و ما او را نميبينيم چكار بكنيم چون وقتي بخواهد فريب بدهد فريب ديده نميشود كه يعني حق را به صورت باطل ميگويد اين را انجام بده باطل را به صورت حق در ميآورد ميگويد انجام بده حق را به صورت باطل در ميآورد ميگويد(انتهاي نوار) ديدن فيزيكي معيار نيست و مهم نيست حالا شياطين الانس را كه ما ميبينيم خود جنها كه دو قسماند بعضي مؤمناند بعضي كافرند بعضي اهل بهشتاند بعضي اهل جهنماند كه يكديگر را ميبينند ديدن فيزيكي معيار نيست چون او كه با چشم ما كار ندارد كه او در مجاري درك و انديشه ما كار دارد آن ابزارش غرور و فريب است وقتي فريب است انسان فريب خورده خب نميبيند ديگر او اهل رأي نيست نه اهل رويت نيست او اهل رأي نيست او كه نميبيند چون فريب خورد ﴿وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً﴾[35] كار او همين است كه ﴿وَعِدْهُمْ﴾[36] وعده بده ﴿وَ مَا يَعِدُهُمُ الشَّيْطَانُ إِلاّ غُرُوراً﴾[37] آن محدوده غرور و نيرنگ را كه شما بررسي ميكنيد ميبينيد انسان در آنجا رأيي ندارد اگر رأي ميداشت كه مخدوع نميشد كه مغرور نميشد كه زمام خودش را به آن خادع غار ميسپارد پس از راهي ميآيد كه انسان درك نداد ديدن ظاهري معيار نيست به دو نشانه يكي اينكه بعضيها شياطين الانساند خب آنها را ميبينيم دوم اينكه شياطين جن براي خود جن كه مرئياند خب آنها هم بلأخره مسلمان دارند كافر دارند ﴿مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَمِنَّا الْقَاسِطُون ... ٭ وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾[38] آنها هم مسلمان دارند كافر دارند ذات اقدس الهي هم به هر دو گروه خطاب ميكند ميفرمايد اي جن اي انس ﴿قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِكُمْ سُنَنٌ﴾[39] پس عمده آن است كه آنها از راهي ميآيند كه انسان درك نميكند و اين راه فريب است و اين جنگ نابرابر است براي اينكه اوست و قبيل او اوست و ذريه او اوست و واحد پياده نظام او و اوست و واحد سواره نظام او و همه اينها از راهي ميآيند كه آدم آنها را نميبيند.
پرسش ...
پاسخ: بله خب انسان را از راه وسوسه همين حق را باطل نشان ميدهد ميگويد نكن باطل را حق نشان ميدهد ميگويد بكن انساني كه گرفتار مغالطه ميشود چكار ميكند تمام اين مغالطههايي كه در كتابهاي منطق پيدا شده به دخالت شيطان است ديگر ﴿إِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَي أَوْلِيَائِهِمْ لِيُجَادِلُوكُم﴾[40] شبهه را هم شبهه گفتند براي اينكه اين شبيه حق است و حق نيست حقنماست و حق نيست يك مطلبي را در ذهن آدم القا ميكند خب آدم بايد درست بررسي بكند با معيارهاي حق بسنجد بعد خودش را با ميزان الهي عرضه كند گفتند خودتان را بر قرآن و روايات عرضه كنيد هر كاري انجام ميدهيد.
چه راهي دارد ما اين جنگ نابرابر را به سود خود مبدل بكنيم؟ اين بود كه از آن رساله مرحوم ابن طاووس(رضوان الله عليه) به عنوان المجتناه آن روز نقل شده است ايشان يك رساله ظريفي دارد در پايان مهج الدعوات هم چاپ شده جداگانه هم اين رساله چاپ شده رساله مختصري است و بسيار ظريف و زيبا ميفرمايد كه براي اينكه شما اين جنگ نابرابر را به سود خود نابرابر كنيد يك راهي دارد و آن اين است كه شما وقتي به خدا پناهنده شديد چون ﴿إِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللّه﴾[41] اگر به خدا پناهده برديد نه اينكه گفتيد «اعوذ بالله من الشيطان الرجيم» اين «اعوذ بالله» به حمل اولي استعاذه است و به حمل شايع غفلت است مثل كلمه فرد اين كلمه فرد يعني فا و را و دال اين به حمل اولي فرد است ولي به حمل شايع كلي است چون اين لفظ مفهومي دارد كه بر افراد كثيري حمل ميشود فرد كه فرد نيست مفهوم فرد به حمل اولي فرد است چون هر چيزي خودش خودش است شخص اينطور است فرد اينطور است جزئي اينطور است و همه افرادي از اين قبيل اينطورند كه به حمل اولي خودشاناند به حمل شايع تحت پوشش مقابلشاناند جزئي به حمل اولي جزئي است و به حمل شايع كلي يعني جيم و زا و يا و همزه و يا اين به حمل اولي جزئي است وگرنه مصاديق كثير دارد الجزئي جزئي به حمل اولي كلي بالحمل الشايع فرد اينطور است شخص اينطور است يك لطيفهاي دارد مرحوم شيخ بهايي در نيت(رضوان الله عليه) ميفرمايد اين نيت نيت به حمل اولي است غفلت به حمل شايع موقع ظهر كه شد ميگوييم چهار ركعت نماز ظهر به جا ميآوريم قربة الي الله اين را از ذهن ميگذارنيم بعد هم حواسمان ميرود جايي كه بعد بگويم السلام عليكم و رحمة الله اين نيت به حمل اولي است كه خيال كرديم داريم نيت نماز ميكنيم اين غفلت به حمل شايع است «هذه نية بالحمل الاولي و غفلة بالحمل الشايع» در جريان استعاذه هم اينچنين است اينكه خدا فرمود ﴿وَإِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ﴾[42] نه يعني بگو «اعوذ بالله من الشيطان الرجيم» اين استعاذه است به حمل اولي و غفلت است به حمل شايع استغاذه يعني واقعاً پناه ببريد احساس خطر بكنيد اگر پناه برديد وارد آن قلعهاي شديد كه «لا اله الا الله حصني»[43] وارد قلعه كه شديد مهماندار شما خداست جزء ضيوف الرحمانيد حالا اينكه گفتند ماه مبارك رمضان صائمين جزء ضيوف الرحمانند يا در اشهر حج حاج و معتمر جزء ضيوف الرحماناند اينها ضيافت كامله است وگرنه هر انساني در هر مقطعي وقتي بگويد لا اله الا الله جزء ضيوف الرحمان خواهد بود چون وارد آن قلعه ميشود آن حصن است ديگر اينچنين نسيت كه ضيافت الهي مخصوص باشد در يك زمان و در يك زمين هميشه ضيافت خدا هست پس كلمة لا الا الله بشرط الولاية حصن الله است اگر كسي اين را گفت وارد قلعه ميشود حالا از آن به بعد جنگ به سود انسان موحّد نابرابر است براي اينكه خدا همه امكانات را دارد كه ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ والأرْض﴾[44] همان خدايي كه(انا جعلنا نجوم سماء) را ﴿رُجُوماً لِلشَّيَاطِينِ﴾[45] همه چيز را ميتواند وسيله رجم شيطان قرار بدهد اگر كسي به خدا پناهنده شد خدا او را حفظ ميكند آنگاه خدا شيطان و قبيل او شيطان و ذريه او شيطان و واحد پياده نظام او شيطان و واحد سواره نظام او همه را ميبيند بدون اينكه شيطان و قبيل او شيطان و ذريه او شيطان و خيل او شيطان رجل او الله را ببينند چون يك موجود مستكبر كه الله را نميبيند كه ديديد اين جنگ كاملاً به سود انسان نابرابر شد عليه شيطان دفعتاً انسان نجات پيدا ميكند نتيجه اين جنگ نابرابر همان است كه ﴿إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّيْطَانِ تَذَكَّرُوا فَإِذَا هُم مُبْصِرُونَ﴾[46] اگر اين نامحرم جامه احرام در بر كرده است ميخواهد در اطراف كعبه دل طواف بكند ببيند كه دل چه وقت باز ميشود در آنجا راه پيدا كند فوراً انسان ميفهمد و طردش ميكند ﴿إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا﴾ آنها همانهايي هستند كه لباس تقوا در بر كردند ﴿إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّيْطَانِ﴾ همين كه دارد طواف ميكند ﴿تَذَكَّرُوا فَإِذَا هُم مُبْصِرُونَ﴾ بنابراين اين جنگ را ميشود به سود خود نابرابر كرد يعني شيطان را طرد كرد ﴿يَا بَنِي آدَمَ لاَيَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُم مِنَ الْجَنَّةِ يَنزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا﴾ يعني آدم را مسلوب الحيثيه ميكند و بيرون ميكند در حالي كه «نازعاً عنهما لباسهما» است «اخرجهما من الجنة» خب
پرسش ...
پاسخ: براي همه راه باز است ديگر چون خداوند ﴿مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ﴾[47] راه براي همه باز است.
در سورهٴ مباركهٴ «حجر» فرمود او مسلط بر احدي نيست آيهٴ چهل به بعد سورهٴ «حجر» اين است وقتي شيطان گفت: ﴿رَبِّ بِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الأرْضِ وَلْأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِين ٭ إِلاّ عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ﴾ ذات اقدس الهي فرمود: ﴿قَالَ هَذا صِرَاطٌ عَلَيَّ مُسْتَقِيمٌ﴾ بر من اين است كه راه راست را ارائه بكنم كردم ﴿هَذا صِرَاطٌ عَلَيَّ﴾ يعني «صراط مستقيم عليّ» كه احداث بكنم ﴿عَليّ﴾ كه حفظش بكنم ﴿عَليّ﴾ كه هادي بفرستم ﴿عَليّ﴾ اين كه محرك براي متحرك فراهم كنم همه را كردم «هذا صراط مستقيم علي» احداثه و حفظه و كيانه و كذا وكذا خب ﴿إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ﴾ بندگان من كه تحت سلطه تو نيستند كه تو فقط يك دعوتنامه ميفرستي همين ﴿إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ﴾ مگر كسي به سوء اختيار خود به امامت تو رأي بدهد ﴿إِلاّ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغَاوِينَ﴾ وگرنه تو مسلط نيستي اختيار به دست خودشان است تو فقط دعوت ميكني در همين مضمون كه نفي سلطنت شيطان است در سورهٴ مباركهٴ «نحل» به صورت ديگر بازگو شده آيهٴ 98 به بعد سورهٴ «نحل» اين است: ﴿فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ﴾ يعني «اذا اردت ان تقرء القرآن» ﴿إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَي الَّذِينَ آمَنُوا وَعَلَي رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ﴾ كسي كه مؤمن است و توكلش به خداست تحت سلطه شيطان نيست شيطان يك دعوتنامهاي ميفرستد خيلي از اين دعوتنامههاست كه انسان فرصت ندارد كاغذ را پاره ميكند اينكه چيزي نيست خيليها هستند كه جواناند صالحاند همين دعوتنامهها براي آنها ميرود و آنها پاره ميكنند ديگر چون همه جا حجت خدا فراواناند در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» آيهٴ 64 به بعد اين است ﴿وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُم بِصَوْتِكَ وَ أَجْلِبْ عَلَيْهِمْ بِخَيْلِكَ وَ رَجِلِكَ وَ شَارِكْهُمْ فِي الأمْوَالِ وَ الأوْلاَدِ وَ عِدْهُمْ﴾ آنها را وعده بده اما ﴿وَمَا يَعِدُهُمُ الشَّيْطَانُ إِلاّ غُرُوراً﴾ قهراً در مجاري درك تصرف ميكند ديگر آنگاه ميفرمايد: ﴿إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ وَكَفَي بِرَبِّكَ وَكِيلاً﴾ در سورهٴ «نحل» فرمود كه آنهايي كه مؤمناند ﴿وَعَلَي رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ﴾ آنها تحت سلطه تو نيستند اينجا هم فرمود: ﴿وَكَفَي بِرَبِّكَ وَكِيلاً﴾ بالأخره انسان كاري را كه نميداند يا نميتواند وكيل ميگيرد ديگر خب اگر كسي توكل به خدا كرد ذات اقدس الهي او را از گزند وسوسه شيطان هم ميرهاند نجات ميدهد اما كمال مراقبت ميخواهد چون او هيچ نميخوابد در خواب حمله ميكند در بيداري حمله ميكند اين است كه انسان دائماً بايد به ياد او باشد ﴿الَّذِينَ هُمْ عَلَي صَلاَتِهِمْ دَائِمُونَ﴾[48] همين است البته نمازهاي واجب و حد اكثر مستحب را اگر هم بخواند اينكه ﴿عَلَي صَلاَتِهِمْ دَائِمُونَ﴾ نشد آنهايي كه «خوشا آنان كه دائم در نمازند» همان روايت را قبلاً خوانديم كه صاحب وسائل نقل كرده از امام(سلام الله عليه) فرمود كسي كه دائم الذكر است دائمالصلاة است كسي كه هميشه به نام خداست اين دائماً در نماز است براي اينكه شيطان كه آني غفلت نميكند كه و در ذكر هم آنجا ملاحظه فرموديد كه عمده ياد خدا در دل است گرچه نام خدا بر لب هم عبادت لفظي است اما عمده همان ياد خدا در دل است كه انسان هر كاري كه انجام ميدهد ببيند رضاي خدا در اوست يا نه؟ خب.
پرسش ...
پاسخ: چرا آدم اگر هنرمند بود جنگ را به سود خود نابرابر ميكند ديگر يعني ميرود سنگر را اول حفظ ميكند با تدبير، جايي ميرود كه سنگر باشد اسلحهاي ميسازد كه دشمن نتواند بسازد هنر در اين است كه انسان نابرابر بكند ديگر براي اينكه او به حيات آدم خاتمه ميدهد حالا اگر كسي رفت يك جاي بالايي كه دست مار و عقرب به او نرسيد از همانجا كله عقرب را كوبيد خب اين هنر است ديگر.
﴿إِنَّهُ يَرَاكُمْ هُوَ وَقَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لاَتَرَوْنَهُمْ﴾[49] از آن جايي كه شما آنها را نميبينيد اين هم يك هشدار ديگر است ﴿إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ لِلَّذِينَ لاَيُؤْمِنُونَ﴾ در همه موارد سلطه شيطان سلطه بدئي شسيطان نفي شده است يعني ابتدائاً شيطان بر كسي مسلط نيست و اگر كسي به سوء اختيار خود معتاد شد تابع شيطان شد از آن به بعد تحت سلطنت شيطان است از آن به بعد ذات اقدس الهي او را در تحت سلطنت شيطان اداره ميكند فرمود: ﴿إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ﴾ اما ﴿لِلَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ﴾[50] نه تنها «للذين لم يومنوا» يك وقت است افرادي تبهكاري كردند گناه كردند خدا باز مهلت داد تا حال ايمان نياوردند اميد ايمان آوردنشان در بعد هست(افتادگي صوتي).. با ما كار داشته باشد نه در حد ولايت بعد معلوم شد كه نه اينها جزء كساني هستند كه به پيغمبرشان ميگويند: ﴿سَوَاءٌ عَلَيْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَكُن مِّنَ الْوَاعِظِينَ﴾[51] چه بگويي چه نگويي ما نميپذيريم اينها خرافات است فرمود اين گروهي كه وقتي به مقطع سوم رسيدند نه تنها تبهكارند يك، نه تنها تا كنون ايمان نياوردند دو، از اين به بعد هم اهل ايمان نيستند سه، آنگاه ما اينها را تحت ولايت اين كلب معلم قرار ميدهيم ﴿إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ لِلَّذِينَ لاَيُؤْمِنُونَ﴾ نه «لم يؤمنوا» ديگر حالا اينها ايمان بياور نيستند صريحاً به پيغمبرشان ميگويند چه بگويي چه نگويي براي ما بيتفاوت است ﴿سَوَاءٌ عَلَيْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَكُن مِّنَ الْوَاعِظِينَ﴾ و ذات اقدس الهي هم به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: ﴿سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ﴾[52] كه اين به صورت فعل مضارع و آينده است كه هيچ اينها ديگر اثر پذير نيستند از اين به بعد تحت ولايت شيطان قرار ميگيرند
«اعاذنا الله من شرور انفسنا و سيئات اعمالنا»