77/01/15
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ سوره اعراف/ آیه 26
﴿يَا بَنِي آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَيْكُمْ لِبَاساً يُوَارِي سَوْءَاتِكُمْ وَرِيشاً وَلِبَاسُ التَّقْوَي ذلِكَ خَيْرٌ ذلِكَ مِنْ آيَاتِ اللّهِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ﴾
يكي از اشاراتي كه مربوط به آيه 23 است كه آدم و حوا(سلام الله عليهما) گفتند: ﴿رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِن لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ﴾ احتمالاً آن كلماتي كه آدم(سلام الله عليه) تلقي كرده است و زمينه توبه را هم فراهم كرده است همين كلمه اقرار به دعاست البته آن رواياتي كه دارد به بركت اهل بيت(عليهم السلام) به اين معارف آشنا شدند در موطن خود محفوظ است ولي آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ «بقره» آيهٴ 37 آمده است كه ﴿فَتَلَقَّي آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ﴾ در آن آيه كلمات مشخص نشد كه چيست وجود مبارك آدم(سلام الله عليه) چه گفت و عنايت الهي به چه سببي شامل آدم و حوا(سلام الله عليهما) شد در سورهٴ مباركهٴ «بقره» به صورت مبسوط بازگو نشد فقط در سورهٴ «بقره» دارد كه ﴿فَتَلَقَّي آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ﴾ اما آن كلمات چه بود؟ مشخص نيست ولي در آيات محل بحث يعني در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» معين فرمود كه آن كلمات عبارت از اقرار و دعاست اين دو عامل نقش مهمي دارد در تقرب بنده به ساحت قدسي خدا يكي اقرار به گناه، يكي درخواست مغفرت البته در آن نشئه اصلاً گناه نبود يعني گناهي كه مربوط به شريعت است در آنجا نبود چون آن نشئه نشئه تشريع نبود اولاً و شريعت هم بعدها حضور و ظهور پيدا كرد ثانياً آنجا هر نحوه نقصي كه فرض بشود دعاي هر نشئهاي مناسب همان نشئه است اقرار هر مرحلهاي مناسب آن مرحله است اين دو قسمت محوري در سورهٴ مباركهٴ اعراف آمده است كه ﴿قَالاَ رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا﴾[1] اين اقرار است ﴿وَإِن لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ﴾ كه اين درخواست مغفرت است دعاست اين دو چيز از بهترين وسائلاند خدا به ما فرمود: ﴿وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ﴾[2] اين اصل كلي خيلي از وسائل هم در قرآن و روايات مشخص شده است دعا وسيله است، اقرار وسيله است، نماز وسيله است، روزه وسيله است هر عمل قربي كه به وسيله آن عمل بنده به ساحت قدس خدا نزديك ميشود وسيله است در بين اينها عقايد وسايلي است بهتر از وسايل اخلاقي اخلاق وسايلي است بهتر از وسايل اعمالي واجبها وسايلي است بهتر از مستحبها هر كدام از اينها وسيلهاند ولايت اهلبيت(عليهم السلام) از بهترين مصاديق و بارزترين مصاديق وسيله است كه مشخص شده است به ما فرمود: ﴿وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ﴾ هر عملي قربي كه بنده به خدا به وسيله آن نزديك ميشود وسيله است اما بهترين وسيله اعتقاد به ربوبيت است كه «يتوسل اليك بربوبيتك»[3] اين اقوي الوسايل است در بخشي از مناجاتها و ادعيه آمده است كه «فقد جعلت الاقرار بالذنب اليك وسيلتي»[4] اقرار به گناه وسيله من است به سوي تو «فقد جعلت الاقرار بالذنب اليك وسيلتي» خب دعا هم وسيله است كه «الدعا سلاح المؤمن»[5] است «مخ العبادة»[6] است و مانند آن اين اعتراف به قصور و درخواست مغفرت دو وسيله از وسايل الهياند كه كلمات الله خواهند بود پس اگر در سورهٴ «بقره» فرمود: ﴿فَتَلَقَّي آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمَاتٍ﴾ و آن كلمات را مشخص نفرمود در آيهٴ 23 سورهٴ «اعراف» كه محل بحث است آن كلمات را مشخص كرد آن كلمات اين است كه ﴿رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا﴾ اين اقرار ﴿وَإِن لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا﴾ كه درخواست مغفرت و رحمت است اين دعا اينها كلمات الهي است اينها توسل است ﴿لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ﴾ آنگاه جوابي كه ذات اقدس الهي در قبال اين اقرار و دعا داده است در سورهٴ «اعراف» نيست در سورهٴ «بقره» بود گذشت كه ﴿فَتَابَ عَلَيْهِ﴾ ﴿فَتَلَقَّي آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ﴾ اين انعطاف الهي و رجوع الهي به عبد كه بعد از رجوع عبد به الله است اين در سورهٴ مباركهٴ «بقره» آمده خب پس از مجموع آيات سورهٴ «بقره» و سورهٴ «اعراف» مشخص ميشود كه آدم(سلام الله عليه) يك كلماتي را دريافت كرد آن كلمات چيست؟ دو عنصر محوري است يكي اعتراف به گناه يكي هم درخواست مغفرت و رحمت بعد از اينكه اقرار كردند و درخواست مغفرت و رحمت كردند ذات اقدس الهي توبه اينها را پذيرفت ﴿فَتَابَ عَلَيْهِ﴾[7] اين پذيرش توبه در سورهٴ مباركهٴ «بقره» است كه در سورهٴ «اعراف» نيست اما عنوان ﴿يَا بَنِي آدَمَ﴾ كه در اين بخش از سورهٴ مباركهٴ «اعراف» مطرح است تذكر به قصه آدم است وقتي خدا به انسانها ميفرمايد ﴿يَا بَنِي آدَمَ﴾ يعني همان جريان گذشته درباره شما محتمل است تكرار بشود شما از قصه آدم(سلام الله عليه) پند بگيريد تعبير ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ﴾[8] اين پيام را ندارد اما تعبير ﴿يَا بَنِي آدَمَ﴾ كه در همين محدوده در چهارجا خدا به انسانها فرمود: ﴿يَا بَنِي آدَمَ﴾ براي آن است كه انسان را تذكر بدهد كه مبادا به آن سرنوشت تلخ مبتلا بشوند كه ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ﴾ اين نكته را ندارد كه ﴿يَا بَنِي آدَمَ﴾ آن نكته را دارد.
مطلب بعدي آن است كه ﴿قَدْ أَنزَلْنَا عَلَيْكُمْ﴾ نه «اليكم» بلكه ﴿عَلَيْكُمْ﴾ معلوم ميشود اين نعمت از بالا اشراف و احاطه دارد تعبير به علي شد لباس كه در بحث ديروز تا حدودي حدودش گذشت و مواضعش مشخص شد جمعبندي نهايياش به اين است كه لباس يا براي ظاهر است يا براي باطن هر كدام از اينها هم يا براي دفع است يا براي جذب لباس گاهي براي ظاهر است گاهي براي باطن و گاهي براي دفع نقص است گاهي براي جذب كمال چون انسان از اين حالتها كه بيرون نيست بخشي مربوط به بدن اوست بخشي مربوط به روح او بخشي از كارهاي او به عنوان دفع ناملايم است و بخشي براي جذب ملايم آنجا كه فرمود لباس براي دفع ناملايم هست مشكلات شما را برطرف ميكند آيات سورهٴ مباركهٴ «نحل» است كه در آيهٴ 81 سورهٴ «نحل» فرمود: ﴿وَاللَّهُ جَعَلَ لَكُم مِمَّا خَلَقَ ظِلالاً وَجَعَلَ لَكُم مِنَ الْجِبَالَ أَكْنَاناً﴾ كه اين مربوط به مسكن است ﴿وَجَعَلَ لَكُمْ سَرَابِيلَ تَقِيكُمُ الْحَرَّ وَسَرَابيلَ تَقِيكُم بَأْسَكُمْ﴾ گاهي درباره ِسربالها و جامههايي كه انسان را از سرما حفظ ميكند گاهي انسان را از گرما حفظ ميكند فرق نميكند بالأخره لباس براي دفع سرما و گرماست اين جريان دفع است كه ناملايم را دفع ميكند گاهي يك سلسله لباسهايي است كه براي دفع نيست براي دفاع است يعني هوا معتدل است يا اگر سرد باشد يا گرم باشد اين لباس عادي براي آن دفاع كافي نيست اين ميدان جنگ است و زره ميطلبد نه سِربالهاي عادي كه انسان را از سرما و گرما حفظ بكند لباسهاي عادي براي دفع سرما و گرماست از آن به عنوان ﴿سَرَابِيلَ تَقِيكُمُ الْحَرَّ﴾ ياد ميكند اما زره و امثال زره كه جنبه دفاعي دارد و انسان را از خطر حفظ ميكند از آنها جداگانه به عنوان ﴿سَرَابيلَ تَقِيكُم بَأْسَكُم﴾ ياد ميكند نظير خود نظير زره نظير چكمه اينها همه لباس دفاعي است گوشهاي از لباس دفاع را در سورهٴ مباركهٴ «انبياء» ضمن قصه داوود(سلام الله عليه) مشخص كرد آيهٴ هشتاد سورهٴ مباركهٴ «انبياء» اين است كه ﴿وَعَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَكُمْ لِتُحْصِنَكُم مِن بَأْسِكُمْ فَهَلْ أَنتُمْ شَاكِرُونَ﴾ صنعت زرهبافي را هم ما به وسيله انبياء(عليهم السلام) به ياد شما داديم، در جريان داوود به خواست خدا روشن خواهد شد كه او دوتا كار دارد يكي معجزه است و ديگري علم و صنعت است آنكه صنعت است و قابل نقل و انتقال فكري است و انسان را ممكن است ياد بدهند و انشان مشابه آن را بسازد از او به عنوان علم ياد كرده است فرمود: ﴿وَعَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَكُمْ﴾ اين يك صنعت است كه بشر ياد مييگريد و مشابه آن را ميسازد اما حالا آهن سرد را با مشتش با دستش نرم بكند اين ديگر علم نيست اين ديگر اعجاز و كرامت است از او به عنوان تعليم ياد نكرده است فرمود: ﴿وَأَلَنَّا لَهُ الْحَدِيدَ﴾[9] ديگر «علمناه الانة الحديد» نيست كه كسي درس بخواند آهن را نرم بكند آنكه آهن را به كارخانه ذوب آهن ميبرند او تعليم است او با درس است اما با دست انسان را مثل موم نرم بكنند اين ديگر با درس و بحث حل نميشود اين يك قداست روح نميطلبد در آنجا سخن از «علمنا» نيست سخن از ﴿أَلَنَّا لَهُ الْحَدِيد﴾[10] است ﴿أَلَنَّا لَهُ الْحَدِيد﴾ و اين آهن فقط به دست مبارك حضرت داوود نرم ميشود مثل موم خب به هر تقدير در جريان لباس دفاعي اينجا خداوند به وسيله انبياء و اوليا به انسانهاي متعهد اين صنعتها را ياد بشر داده است كه اينها جنبه دفاع دارد در بخشهايي كه مربوط به دفع و دفاع بود اين آيات شاهد خوبي است اما همه نيازهاي بشر دفع يا دفاع نيست انسان تنها نميخواهد از سرد و گرم محفوظ بماند يا نميخواهد در ميدان جنگ دفاع كند بلكه جاذبههايي هم براي انسان مطرح است نيروي اشتها هم دارد جذب ملايم هم براي انسان مسئله است لذا خداوند كه اين نعمت جذب ملايم را به انسان داد نعمتهايي هم خلق كرد كه به اين خاصه طبيعي و مشروع او پاسخ بدهد و آن جمالطلبي است زيباطلبي است زينتطلبي است و مانند آن در سورهٴ مباركهٴ «نحل» آيهٴ پنج و ششم اين است فرمود: ﴿وَالأنْعَامَ خَلَقَهَا لَكُمْ فِيهَا دِفْءٌ وَمَنَافِعُ وَمِنْهَا تَأْكُلُونَ﴾ هم از پشم آنها فرش تهيه ميكنيد جامه تهيه ميكنيد چادر تهيه ميكنيد مسكن است براي شما كه گرم بشويد منافع لبني و غير لبني داريد منافع لحمي داريد كه ﴿مَنَافِعُ وَمِنْهَا تَأْكُلُون ٭ وَلَكُمْ فِيهَا جَمَالٌ حِينَ تُرِيحُونَ وَحِينَ تَسْرَحُون﴾ شما وقتي به رمهسرا ميرويد آنجا كه دامداري است اين گوسفندها را كه عصر از چراگاه برميگردانند ميبينيد يا صبح به چراگاه ميروند تماشا ميكنيد براي شما زيباست و زيور است و جمالي است كه چگونه اين گوسفندها كه عصر از چراگاه برميگردند عند الرواح به آغلها برميگردند اولاً هيچ مادري شير به صاحب نميدهد مگر اينكه قبلاً به برهاش شير بدهد و اين برهها وقتي مادرها را ديدند با يك اشتياقي به سراغ آنها ميروند آنها هم با يك اشتياقي برهها را جذب ميكنند و هيچ كدام از آنها هم اشتباه نميكنند گاهي اين بره كنار يك گوسفندي ميرود بو ميكشد ميبينيد مادرش نيست يا مادر بو ميكند ميبيند آن برهاش نيست او را رها ميكند اينها با يك آهنگ و نواي خاصي به سراغ مادرها ميروند استقبال ميكنند مادرها هم اينها را در آغوش ميكشند هر مادري هم بچه خودش را ميشناسد اول به آنها شير ميدهد بعد به صاحبرمه شير ميدهد وگرنه هرگز به آنها شير نخواهد داد اين دو حالت چه در بامداد چه در شامگاه يك زيبايي است براي رمهدار و رمهسراها و مانند آن ﴿وَلَكُمْ فِيهَا جَمَالٌ حِينَ تُرِيحُونَ وَحِينَ تَسْرَحُونَ﴾[11] يعني در بامداد و شامگاه منافع ديگر كه هست ﴿وَتَحْمِلُ أَثْقَالَكُمْ إِلَي بَلَدٍ﴾[12] و مانند آن، آنگاه لباسي كه براي جاذبه داشتن باشد و براي جذب ملايم باشد و زيبايي را تأمين بكند آن را در آيه محل بحث به عنوان ﴿رِيشا﴾ تعبير كرد فرمودند ﴿وأَنزَلْنَا عَلَيْكُمْ لِبَاساً يُوَارِي سَوْءَاتِكُمْ﴾ كه اين دفع است دفع نقص است ﴿وَرِيشاً﴾ ريش آن جامه زيباست اختصاصي به پر ندارد شايد پر مرغان را هم گفتند ريش براي آن زيبايي آنها باشد نه اينكه منحصراً به معناي پر مرغ باشد و اطلاقش بر جامه زيبا مجاز باشد اينچنين نيست شايد جامهاي داشته باشد كه روي همان جامه بر پر مرغ هم اطلاق ميشود اين جامه زيبا را ميگويند ريش، رياش آن البته فاخره است پس «قد انزلنا عليكم لباسا للدفع و لباسا للجذب لباسا للدفاع و لباسا للجمال» اين چهار قسم را خدا نازل كرده است اما اينكه چگونه از مخزن الهي نازل ميشود؟ آيا مخزن الهي همان اسماي الهياند يا وجود عيني دارند؟ كما هو الظاهر اين بايد در سورهٴ مباركهٴ «حجر» مشخص بود كه ﴿إِن مِّن شَيْءٍ إِلاّ عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلاّ بِقَدَرٍ مَعْلُوم﴾[13] البته اسماي الهي مصاديق فراواني دارند آنچه را كه ما فعلاً مطرح ميكنيم اسماء اسماءُ الاسماءِ است يعني آنچه كه در جوشن كبير هست يا در ادعيه ديگر اينها سه مرحله از اسم الهي فاصله دارند اينها الفاظ است كه اسم است براي آن معاني اينها در حقيقت اسماء الاسماءاند آن معاني و معارف ذهني اسماي موجودات خارجيهاند سمه و نشانه آن موجودات خارجيهاند آن موجودات خارجي موجودات تكويني اسماء اللهاند، سمهاند علامت ذات اقدس الهياند آنها اسماء اللهاند بلاواسطه آن معارف ذهني كه مفسران به آن معارف ميپردازند اسماء الاسماءاند اين الفاظي كه ما در نماز و دعا داريم در جوشن كبير و امثال ذلك ميخوانيم اسماءُ اسماء اسماء الله است پس آن موجودات تكويني اسم حقيقياند.
پرسش ...
پاسخ: نه ذكر خاص بعد از عام است يا نه اصلاً ذكر خاص بعد از عام نيست دو نوع است ديگر لباس دو قسم است بعضي براي دفع است مثل اينكه انسان يك گرم كني زير ميپوشد بعضي براي حيثيت و آبرو است مثل جامه فاخري كه در ايام عيد ميپوشد لباس دو قسم است اين ريش به معناي جامه فاخر است نه يعني پر «قد انزلنا عليكم صنفين من اللباس احدهما للدفع و هو الذي يواري سوءاتكم و الاخر للجذب و هو الرياش و هو الريش و هو اللباس الفاخر» خب اين لباس عيد را ميگويند ريش يعني نو نه ريش يعني پر، پر را هم اگر گفتند ريش چون جمال است پس «قد انزلنا عليكم صنفين من اللباس احدهما للدفع» نظير آنچه در سورهٴ «نحل» آمده است ﴿سَرَابِيلَ تَقِيكُمُ الْحَرَّ وَسَرَابيلَ تَقِيكُم بَأْسَكُمْ﴾[14] «و الاخر للجذب» كه براي تأمين نيازهاي زيبا و زينتطلبي انسان است و آن لباس فاخر است به نام ريش زيورها را هم لباس ميگويند براي اينكه در آيه چهارده سورهٴ مباركهٴ «نحل» آمده است ﴿وَهُوَ الَّذِي سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْكُلُوا مِنْهُ لَحْماً طَرِيّاً وَتَسْتَخْرِجوا مِنْهُ حِلْيَةً تَلْبَسُونَهَا﴾ انگشتر زيبا كه در دست داريد لباس است ديگر ميگويند «لبس الخاتم» اينكه ميگويند نماز در حالي كه مصلي انگشتر را در دست بپوشاند به طلا تلبس بكند محذور دارد اين است اين انگشتر در جيب باشد كه لباس نيست در انگشت باشد لباس است يعني پوشيد منتها حالا لباسي كه به اصطلاح كتاب و سنت است غير از لباسي است كه در جامعه ما معروف است كفش لباس است، كلاه لباس است، انگشتر لباس است و گردنبند و گلوبند لباس است اگر اينها را مرد در حال نماز بپوشد خب محذور دارد حرمت دارد در جيب داشته باشد نه اينها لباس نيست خب لبس خاتم همين است ﴿وَهُوَ الَّذِي سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْكُلُوا مِنْهُ لَحْماً طَرِيّاً وَتَسْتَخْرِجوا مِنْهُ حِلْيَةً تَلْبَسُونَهَا﴾[15] آيات قرآني گاهي مخصوص لباس است، گاهي مخصوص تأمين نيازهاي اكل و شرب است، گاهي جامع بين لباس و اكل و شرب است در سورهٴ مباركهٴ «انعام» قبلاً گذشت كه خداوند انواع و اقسام روييدنيها را براي تأمين نيازهاي شما آفريد آن براي خوراكيهاست در آيات محل بحث سورهٴ «عراف» پوشاكيها را ذكر كرده در آيه چهارده سورهٴ «نحل» هم خوراكي را هم پوشاكي را ذكر كرده فرمود: ﴿وَهُوَ الَّذِي سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْكُلُوا مِنْهُ لَحْماً طَرِيّاً وَتَسْتَخْرِجوا مِنْهُ حِلْيَةً تَلْبَسُونَهَا﴾ پس لباس گاهي براي دفع ناملايم است حالا يا موارات سوءات است يا براي پرهيز از سرد و گرم است يا نه انسان كه تنها مثل حيوان نيست كه فقط بخواهد نلرزد كه يك جاذبههايي را هم ذات اقدس الهي به او داده است كه او از لباس نو لذت ميبرد لباسي كه خوب دوخته شده لذت ميبرد لباس فاخر لذت ميبرد منتها «و قل جديد الثوب لابد من بلا»[16] مستحب است انسان جامهاي را كه انسان از خياط گرفته قبل از اينكه بپوشد به او بگويد تو كهنه ميشوي و آبروي من را نبر كاري نكن كه من كهنه ميشود «و قل لجديد الثوب لا بد من بلا» به اين جامه نو بگو كه تو كهنه ميشوي كاري نكن كه من با پوشيدن تو به جهنم بروم لذا به مرحلهاي گاهي انسان ميرسد كه جامه شهرت ميپوشد كه بعضيها در پوشيدن چنين جامهاي اشكال كردند بالأخره اگر كسي بخواهد تبختر كند تفاخر كند اين در حقيقت كبريا طلبي است اين ديگر جمال نيست اين از قبيحترين كارهاست اما اگر كسي بخواهد نه زيبا باشد خب اين چيز خوبي است اما بخواهد فخر فروشي كند اين قبح است نه جمال بنابراين آنچه كه نياز انسان است جمال است نه تفاخر آن يك نياز كاذب است هرجا سخن از ﴿أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ﴾[17] است مستحضريد كه حرف شيطان است ما براي اينكه ببينيم كه اين كار ما كار فرشتهخويي است زيبايي است يا كار شيطنت است كاملاً ميتوانيم تشخيص بدهيم اگر ديديم كه نه در صدد اين هستيم كه بگوييم من از او بهترم ﴿أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ﴾ اين حرف شيطان است ﴿هُمْ أَحْسَنُ أَثَاثاً وَرِءْياً﴾[18] سر در بياورد اين حرف شيطان است ﴿أَنَا أَكْثَرُ مِنكَ مَالاً وَأَعَزُّ نَفَراً﴾[19] ميشود شيطان اما اگر نه يك چيز زيبايي است انسان او را اولين بهرهاي كه ميبرد يا در نماز واجب از او استفاده ميبرد يا اولاً بهرهاي كه ميبرد دو ركعت نماز مستحب در او ميخواند اين معلوم ميشود الحمد لله انسان به جايي رسيده است كه لباس را لله ميپوشد اين از لطيفترين رواياتي است كه مرحوم صدوق(رضوان الله عليه) در كتاب شريف من لا يحضره الفقيه نقل كرده كه اگر كسي جامه خوب دارد اين را موقع نماز ميگيرد كنار ميگذارد همان با لباس كهنه منزل نماز ميخواند اين معلوم ميشود «فليس لله اكتسي»[20] اين معلوم ميشود اكتسار او و كسوهپوشي او براي خدا نيست آن كه لباس نو را هنگام نماز ميگيرد باز همان لباس كثيف كهنه منزلي نماز ميخواند اين معلوم ميشود براي خدا لباس نپوشيده ديگر اين را مرحوم صدوق(رضوان الله عليه) از معصوم(سلام الله عليه) در كتاب شريف من لا يحضره الفقيه نقل كرده خب آن كسي كه سعي ميكند با لباس نو نماز بخواند معلوم ميشود «لله يكتسي» آن كه لباس نو را ميگيرد با همان لباس كثيف نماز ميخواند «فليس لله اكتسي» خب اين معيارها مشخص است البته كسي نيست كه بگويد من اينها را نميفهمم اينها از چيزهايي است كه در نهان همه ما نهفته است يك مقدار تأمّل و تدبّر اجمالي كافي است پس جامه ظاهر يا للدفع و الدفاع است يا للجذب و الجمال همه اينها در قرآن كريم آمده اما جامه باطن هم بشرح ايضاً [و همچنين] آن هم دو قسم است يا للدفع و الدفاع است يا للجذب و الجمال اينكه فرمود: ﴿وَلِبَاسُ التَّقْوَي ذلِكَ خَيْرٌ﴾ آن هم ﴿أَنْزَلْنَا عَلَيْكُم﴾ است منتها جمله اسميه شد يك، فرق كرد با آنها آن جمله فعليه بود اين جمله اسميه است يك، با فاصله قرار دادن ذلك بين مبتدا و خبر بعد تجليل و تفخيم اين مطلب افزود اين دو ،﴿وَلِبَاسُ التَّقْوَي ذلِكَ خَيْرٌ﴾ اين نيازي به ﴿ذلِكَ﴾ نبود معلوم بود ﴿خَيْرٌ﴾ خبر لباس التقوي است لباس تقوا اين خير است آن هم اين نميگويد ميفرمايد لباس تقوا آن خير است مثل اينكه در قرآن ميگوييم ﴿ذلِكَ الْكِتَابُ لاَ رَيْبَ فِيهِ﴾[21] ما كه در خدمت قرآنيم بايد بگوييم «هذا لا ريب فيه هذا الكتاب لا ريب فيه» اما بگوييم ﴿ذلِكَ الْكِتَابُ﴾ آن كتاب ﴿لاَ رَيْبَ فِيهِ﴾ است اينجا هم همينطور است لباس تقوا آن جامه خير است خب آوردن ذلك چه هذا بياورد چه ذلك براي تأكيد و تفخيم است تجليل است يك، از هذا به ذلك عدول كردم هم براي تفخيم مؤكّد است اين دو، از جمله فعليه به جمله اسميه منتقل شدن براي تجليل مقام تقوا است اين سه، اينكه فرمود ﴿وَلِبَاسُ التَّقْوَي ذلِكَ خَيْرٌ﴾ اين جامه تقوي همانطوري كه در بحث ديروز گذشت هم براي دفع است هم براي جمال براي ماها كه آلودهايم بايد جامه تقوا در بر كنيم كه اينها را رفتورو كنيم آنها كه در حقيقت رفع است مثل كسي كه جامه نداشت سرما خورد حالا جامه در بر ميكند كه اين سرما را برطرف كند عدهاي كه منزّه و مطهرند جامه تقوا دارند براي دفع است ماها براي رفع آنها جامه تقوا در بر ميكنند كه سرما نخورند، سرما نخورند ديگران جامه در بر ميخورند كه سرماي آمده را رفع كنند خب تقوا هم براي عام است و خاص است و اخص بالأخره مراحلي كه براي اين ذكر كردند براي ماها حد اكثر اين است كه واجب را انجام بدهيم حرام را مرتكب نشويم همين، اما آن كه از مستحب هم نميگذرد و سعي ميكند كمتر مباح مرتكب بشود نه تنها هيچ گناه صغيره يا كبيره ندارد سعي ميكند دامنش به مكروهات هم مبتلا نشود او جميل است آن ريش تقوا است.
پرسش ...
پاسخ: خب البته ما براي اينكه آنهايي كه ـ معاذالله ـ آلودهايم آنها را برطرف كنيم و هم براي اينكه انشاءالله به چيزهايي كه مبتلا نشدهايم مبتلا نشويم خب.
اين جامه تقوا كه زيبايي است كه دارد علمي كه «اطلبوا العلم و تزينوا معه بالحلم»[22] حلم زينت علم است براي عالم حليم بودن زيور است اينها همان ريش و جامه زيباست و جامه هم اختصاصي به مسئله بدني ندارد كه امر مادي باشد بدن را بپوشاند و در بر ميگيرد و احاطه ميكند او لباس است خواه بدن خواه قلب آدم، روح آدم، مجاري ادراكي آدم و مانند آن، اين هم گاهي براي دفع و رفع است گاهي براي جذب و جمال است گاهي نه انساني كه جامه دفع يا دفاع در برنكرد انساني كه جامه جذب يا جمال نپوشيد گرفتار جامه ذلّت ميشود لباس مذلّت در بر ميكند اينكه در بعضي از آيات فرمود كه لباس جوع و گرسنگي را ما بر اينها پوشانديم يا چشانديم همين است آيهٴ 112 سورهٴ «نحل» اين است ﴿فَأَذَاقَهَا اللَّهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَالْخَوْفِ﴾ اين يك جامهاي است همانطوري كه جامه انسان را ميپوشاند اين گرسنگي و ترس هم اينها را پوشاندند در قيامت هم ـ معاذالله ـ اين به صورت ثوب قطران نظير جامه قير اگر كسي را قيراندود كنند تمام بدن را قير بگيرد ميگويند جامه قيري در بر كرده است پوشانده بالأخره او را ديگر قطران آن قير بد بو همين است اختصاصي به اين صورتي كه حالا متعارف است و خيات او را ميدوزد و اينها ندارد همه آنها را ميتوان جامه اطلاق كرد خب فرمود: ﴿يَا بَنِي آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَيْكُمْ لِبَاساً يُوَارِي سَوْءَاتِكُمْ﴾ كه نيازهاي دفع و دفاع شما را تأمين ميكند و ريشا يعني جامه فاخر را هم ما فرستاديم كه خواستههاي مشروع شما را تأمين ميكند جامه نوي شما را تأمين ميكند اما ﴿وَلِبَاسُ التَّقْوَي ذلِكَ خَيْرٌ ذلِكَ مِنْ آيَاتِ اللّهِ﴾ اين ﴿ذلِكَ﴾ به همه اين البسه برميگردد اين آيات الهي است نشانه الهي است خب چه كسي است كه اين خاك را به صورت كرك در ميآورد؟ به صورت پشم در ميآورد؟ به صورت مو در ميآورد؟ اين خاك را چه كسي علف ميكند؟ يعني اين گوسفند و آن بز و آن شتر اينها اين توان را دارند كه علف بخورند يكي كرك بروياند يكي مو بروياند يكي پشم بروياند اين است؟ يا همان خدايي كه طبق بحث ديروز ﴿مِن بَيْنِ فَرْثٍ وَدَمٍ﴾[23] لبن خالص را ميجوشاند و ميسازد همان خدا از بدنه اينها پشم و كرك و مو درست ميكند خب همان علف است آهو آن را به صورت مشك در ميآورد همان علف است كه حيوان ميخورد به صورت پشك ميشود اين اينچنين نيست كه حالا آنها بدانند و آن پشك هم مواد غذايي فراواني به عنوان كود براي كشاورزها لازم است آن عطر هم هيچ عطري معطرتر و پر جاذبهتر از نافه آهو نيست «فان المسك بعض دم الغزالي» اول آن علف است بعد به صورت خون در ميآيد اين خون گاهي از او شير به صورت از لاي او شير حل ميشود گاهي هم به صورت يك نافه ظهور ميكند اينها همه آيات الهي است بشر با همه پيشرفتهايش تازه نتوانست اين را بفهمد چگونه ساخته ميشود فضلاً از اينكه بسازد تازه اين هنوز بشر آن هم حيوان است كه فرمود: ﴿ذلِكَ مِنْ آيَاتِ اللّهِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ﴾ فردا به مناسب عيد اسلامي تعطيل است.
«و الحمد لله رب العالمين»