درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

77/01/10

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/ سوره اعراف/ آیه 23 تا 25

 

﴿قَالاَ رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِن لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِين﴾ ﴿قَالَ اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَكُمْ فِي الأرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَي حِين﴾ ﴿قَالَ فِيهَا تَحْيَوْنَ وَفِيهَا تَمُوتُونَ وَمِنْهَا تُخْرَجُونَ﴾

 

بنا بود از آيهٴ 26 شروع بكنيم ﴿يَا بَنِي آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَيْكُمْ لِبَاساً﴾ ولي به مناسبت تعطيلات فروردين و عده‌اي از آقايان حضور ندارند ب عضي از نكات مربوط به آيات گذشته بازگو مي‌شود تا ان‌شاء‌الله در بحثهاي بعدي برسيم در جريان ﴿يَا آدَمُ اسْكُن﴾ مستحضريد كه سكون گاهي در برابر حركت است گاهي در مقابل اضطراب سكون در مقابل حركت هم در قرآن كريم استعمال شد در مقابل اضطراب و آرامش هم در قرآن كريم استعمال شد اينجا منظور از سكون در مقابل اضطراب است نه در مقابل حركت كسي كه مسكن دارد اهل سكنيت و آرامش است اكثر تعبيرات سكون در قرآن كريم همان مسكن و سكنيت و آرامش و امثال ذلك است نه سكون در مقابل حركت سكون در مقابل حركت در قرآن كريم كم استعمال شد آيهٴ 45 سورهٴ مباركهٴ «فرقان» اين است ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَي رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَلَوْ شَاءَ لَجَعَلَهُ سَاكِناً ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَيْهِ دَلِيلاً﴾ كه اينجا سكون در مقابل حركت است بخش ديگري كه سكون در مقابل حركت است همان آيهٴ ﴿فَيَظْلَلْنَ رَوَاكِدَ عَلَي ظَهْرِهِ﴾[1] است كه مي‌فرمايد خداوند كشتيها را در دريا حركت مي‌دهد و اگر نخواهد به بادها دستور حركت نمي‌دهد بادها آرامش مي‌شوند قهراً كشتيها در دريا مي‌مانند كشتيهايي كه روي باد حركت مي‌كردند آيه 32 به بعد سورهٴ «شور»يٰ اين است ﴿وَمِنْ آيَاتِهِ الْجَوَارِ فِي الْبَحْرِ كَالأعْلاَم ٭ إِن يَشَأْ يُسْكِنِ الرِّيحَ فَيَظْلَلْنَ رَوَاكِدَ عَلَي ظَهْرِهِ﴾ اگر خدا بخواهد دستور مي‌دهد اين بادها ساكن باشند يا دستور حركت نمي‌دهد قهراً اين بادها ساكن مي‌شوند وقتي بادها ساكن شدند كشتيهاي بادي كه جواري بودند هم اكنون رواكد‌اند آن جاريها به راكدها تبديل مي‌شوند كه اينجا ﴿يُسْكِنِ الرِّيحَ﴾[2] يعني يجعله ساكنا اينجا سكون در مقابل حركت است اما غالب موارد كه كلمه سكن در قرآن كريم با مشتقاتش به كار رفت به معناي آن در مقابل اضطراب است فرمود: يا ﴿جَعَلَ اللَّيْلَ سَكَنا﴾[3] يا ﴿أَسْكِنُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ سَكَنتُم﴾[4] كلمه مساكن در قرآن كريم زياد است يعني مسكنها از همين قبيل است به همسرها مي‌فرمايد كه شما به شوهرها دستور ‌مي‌دهد كه همسرهايتان را اسكان بدهيد يعني آنها را جا بدهيد كه از اضطراب برهند مسكن و خانه را هم كه مسكن گفتند براي اينكه وسيله رفاه و نجات از اضطراب است اينجا اسكن در مقابل اضطراب است نه در مقابل حركت يعني با آرامش به سر ببريد اينجا را مسكن انتخاب كنيد و مسكن را هم مسكن گفتند براي آن است كه انسان از اضطراب مي‌رهد اين نهي هم كه فرمود: ﴿لاَ تَقْرَبَا﴾ خود قرب حرام نيست اگر قرب حرام بود مي‌فرمود «فلما قربا» ديگر نمي‌فرمود: ﴿فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْءَاتُهُمَا﴾[5] معلوم مي‌شود آن قرب نهي مقدمي دارد نه نهي نفسي آنچه نهي نفسي دارد همان استفاده از درخت است وگرنه مي‌فرمود «فلما قربا» ساير موارد هم كه دارد ﴿لاَ تَقْرَبُوا الصَّلاَةَ وَأَنْتُمْ سُكَارَي﴾[6] همين است اما نكته سوم آن است كه فرمود: ﴿فَتَكُونَا مِنَ الْظَّالِمِينَ﴾[7] اين ﴿فَتَكُونَا﴾ كان در اين گونه از موارد به صيرورت تفسير مي‌شود يعني «فتصيرا من الظالمين» بر خلاف جريان ابليس كه ﴿أَبَي وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ﴾[8] اين شواهدي هست كه خود استكبار در درون او مكتوم بوده است و او كافر نهاني و نهفته بوده است آنجا دليلي نداريم كه كان به معني صار باشد اما اينجا اگر كان به معناي صار تفسير شد ﴿فَتَكُونَا﴾ يعني فتصيرا شاهد خاص دارد.

مطلب بعدي آن است كه وسوسه شيطان هم براي فرد هست هم براي جمع اينكه سؤال شد آيا شيطان افراد را به صورت فرد فرد يا گروه گروه منحرف مي‌كند مقصود او چيست؟ مقصود شيطان هم فرد است هم جامعه حالا بايد درباره جامعه يك بحث جدا بشود كه جامعه واقعاً وجود جداگانه دارد يا نه؟ اثبات وجود جداگانه براي جامعه كار آساني نيست اما انسان داراي دو حيثيت است اثبات اين سخت نيست يك حيثيت فردي دارد يك حيثيت جمعي هر كسي داراي اين دو حيثيت هست گاهي انسان روي حيثيتهاي جمعي فريب مي‌خورد گاهي انسان روي حيثيتهاي شخصي فريب مي‌خورد گاهي هم از هر دو جهت فريب مي‌خورد گاهي هم از هر دو جهت مصون است و شيطان همّ او هم آسيب رساندن به جهات فردي انسان است هم آسيب رساندن به جهات جمعي او اما آن سؤالي كه چطور در قرآن كريم اصل جهنم به صورت به عنوان وعده ياد شده است و آن را ما خبر مي‌دانيم ولي درباره تعذيب خبر نمي‌دانيم وعيد مي‌دانيم اين سؤال پاسخش آن است كه درباره جهنم ذات اقدس الهي دو تعبير دارد گاهي مي‌فرمايد كه موعد اينها جهنم است اين بازگشتش به اين است كه خداوند تبهكاران را به جهنم تهديد مي‌كند اما درباره خود جهنم تعبيرات خبري فراوان است مثلاً آيه سورهٴ مباركهٴ «تكاثر» آيهٴ پنج به بعد اين است ﴿كَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِين ٭ لَتَرَوُنَّ الْجَحِيم ٭ ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَيْنَ الْيَقِين ٭ ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ﴾ فرمود شما اگر اهل علم اليقين باشيد هم اكنون جهنم را مي‌بينيد اينكه ديگر سخن از وعيد نيست تا انسان بگويد خلف وعيد مخالف حكمت نيست اين خبر است يعني جهنم بالفعل موجود است عده‌اي هم او را مي‌بينند وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در ليله معراج كاملاً بر او اشراف پيدا كرده است عده‌اي از صاحب بصران هم اكنون جهنم را مي‌بينند ﴿كَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِين ٭ لَتَرَوُنَّ الْجَحِيم﴾ يعني در دنيا هستيد جهنم را مي‌بينيد وگرنه در آخرت كه ملحد و موحّد هر دو از نزديك از جهنم با خبرند معنايش اين نيست كه اگر شما علم اليقين داشته باشيد بعد از مرگ جهنم را مي‌بينيد و آنها هم كه منكرند بعد از مرگ مي‌گويند: ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾[9] معناي ﴿لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ﴾[10] اين است كه هم اكنون كه در دنيا هستيد جهنم را مي‌بينيد آنهايي كه اهل معنا هستند مي‌گويند هنر اين است كه انسان جهنم را ببيند وگرنه حرف مي‌زند.

خود هنر دان ديدن آتش عيان    ني گپ دل علي النار الدخان

آن گپ است كه بگويد چون دودي هست پس آتشي هست اينكه حكيم يا متكلم يا محدث يكي دليل عقلي اقامه مي‌كند يكي دليل نقلي اقامه مي‌كند مي‌گويد جهنم هست اينها دارند گپ مي‌زنند آن كه از اينها جلوتر است يعني از حكيم جلوتر است از متكلم جلوتر است از محدث جلوتر است يك مقدار هم جلوتر رفته دود را ديده گفت چون دود هست پس جهنم هست آن هم دارد گپ مي‌زند «خود هنر دان ديدن آتش عيان» ﴿لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ﴾ «ني گپ دل علي النار الدخان» يعني الدخان علي النار تازه آنها كه دود جهنم را ديدند مي‌گفتند پس آتش هست آنها گپ مي‌زنند چه رسد به حكيم چه رسد به متكلم چه رسد به محدث آن گپ آن كسي گپ نمي‌زند كه ﴿لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ﴾ باشد هم اكنون ببيند خب اينها شواهد قطعي است و وجود مبارك امام رضا(سلام الله عليه) فرمود از ما نيست اگر كسي بگويد بهشت و جهنم اليوم خلق نشد آن بيان نوراني امام سجاد اين است كه «النار خرقت لمن اتاه و لمن عصاه و ان كان سيدا قرشيا الجنة خلقت لمن اتي و لو كان عبدا حبشيا»[11] اينها بالفعل مخلوق‌اند خبرهاي ديگري كه ذات اقدس الهي را جريان جهنم مي‌دهد اين است كه مي‌فرمايد عده‌اي كه وارد جهنم شدند خداوند در قيامت از اينها سؤال مي‌كند كه آيا اين سحر است؟ ﴿أَفَسِحْرٌ هذَا﴾[12] شما قبلاً در دنيا بوديد مي‌گفتيد سحر است اما اين هم سحر است؟ خب اين خبر است ديگر اين از جرياني كه واقع شده است خبر مي‌دهد اينكه تهديد نمي‌كند تا ما بگوييم وعيد است و انشاء كه در قيامت برابر سورهٴ مباركهٴ «الرحمن» آيهٴ 41 و 42 به بعد اين است اول فرمود در آن روز در آن مقطع و در آن موقف ﴿فَيَوْمَئِذٍ لاَ يُسْأَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَلاَ جَانٌّ﴾ در آن مقطع به خصوص كسي را سؤال نمي‌كنند كه تو بد كردي يا نه چرا سؤال نمي‌كنند؟ براي اينكه ﴿يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِيَماهُمْ﴾ خب اگر چهره گنهكار مشخص است براي چه از او سؤال بكنند؟ يك كسي ـ معاذ‌الله ـ به صورت سگ محشور شده خب از او سؤال مي‌كنند تو درنده‌خوي بودي يا نه؟ خب همين است ديگر چرا سؤال اين مقطع سؤال نمي‌كنند چرا سؤال نمي‌كنند؟ چون ﴿يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِيَماهُمْ﴾ سر و تهش را هم جمع مي‌كنند ﴿فَيُؤْخَذُ بِالنَّوَاصِي وَالأقْدَامِ﴾ مي‌اندازند در جهنم وقتي انداختند مي‌گويند: ﴿هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِي يُكَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ﴾ خب اين ديگر خبر است اين يك وعيد نيست يا در سورهٴ مباركهٴ «يس» آنجا مي‌فرمايد كه اين جهنمي است كه شما او را نمي‌پذيرفتيد در قيامت ذات اقدس الهي دستور مي‌دهد ﴿وَامْتَازُوا الْيَوْمَ أَيُّهَا الْمُجْرِمُونَ﴾ آيهٴ 59 به بعد سوره «يس» ﴿أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ﴾[13] مي‌گويند اين ما وقع و ما يقع را دارد گزارش مي‌دهد كه اين‌چنين مي‌شود اين‌چنين گزارش هست ﴿وَامْتَازُوا الْيَوْمَ أَيُّهَا الْمُجْرِمُون ٭ أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَن لاَّ تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌ مُّبِين ٭ وَأَنِ اعْبُدُونِي هذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِيمٌ﴾ مگر من اينها را به شما نگفتم؟ ﴿وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنكُمْ جِبِلاًّ كَثِيراً أَفَلَمْ تَكُونُوا تَعْقِلُون ٭ هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِي كُنتُمْ تُوعَدُونَ﴾ اين هم جهنمي است كه قبلاً به شما مي‌گفتيم خب الآن در قرآن مي‌فرمايد جهنم موعد شماست تعذيب تبهكار وعيد است نه اصل وجود جهنم آن خبر است در قيامت هم از اين جريانها گزارش مي‌دهند يعني خدا مي‌فرمايد كه در قيامت اين‌چنين واقع مي‌شود يعني بعد از اينكه اينها به لبه جهنم رسيدند خدا مي‌فرمايد كه ﴿هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِي كُنتُمْ تُوعَدُونَ﴾ خب اين سنخ آيات در قرآن كريم كم نيست اصل وجود النار خبر است، في‌الجمله هم يك عده در نار خواهند بود آن هم خبر است اما نسبت به زيد به خصوص عمرو به خصوص اين شخص معيّن آن شخص معيّن خدا تعذيب مي‌كند يا نه؟ اين وعيد است و و عيد انشاء است اصلاً سنخش سنخ خبر نيست اما اگر پدري به كودك بگويد اگر زود برخواستي صبحانه مي‌دهم اگر برنخواستي، كودك كودك است ممكن است بين وعيد و خبر فرق نگذارد اما يك محقق اديب و يك محقق اصولي اين دو نفر رشته آنهاست كه بايد بين خبر و انشاء فرق بگذارند وعد و عيد از سنخ انشاء است مثل امر و نهي انشاء كه صدق و كذب ندارد بكن، نكن آن درباره مخاطب است اين درباره متكلم اگر بگويد بكن يا نكن يا سؤال بكند آيا اين‌چنين هست استفهام، امر، نهي، تمني، ترجي، وعده، وعيد اينها سنخشان انشاء است كلاً از واقع خبر نمي‌دهند تا بشود صدق و كذب خبر سنخ ديگر است و احتمال صدق خبر است كه محتمل صدق و كذب است نه انشاء و از كودك نبايد سؤال كرد كه آيا اين خبر است يا ان‌شاء‌الله حالا بچه از پدر توقعي دارد كه مثلاً اگر پدر تهديد كرد گفت اگر برنخواستي تنبيه مي‌شوي تنبيه نكرد كودك خيال كرد او دروغ گفت اين درك ضعيف خود كودك است كه خيال كرد اين خبر است اين را بايد از اديب و از اصولي سؤال كرد خب پس اصل وجود جهنم به عنوان خبر مما لا ريب فيه است في الجمله هم يك عده معذب‌اند آن هم مما لا ريب فيه است چون خبر داد اما نسبت به تك تك افراد كه ما جزم داشته باشيم فلان شخص الا و لابد جهنم مي‌رود هيچ راهي براي عفو او نيست حتي خدا عفو نمي‌كند «و آخر من يشفع ارحم الراحمين» اين بين خوف و رجاست چنين جزمي نداريم خب .

مطلب بعدي آن است كه.

‌پرسش ...

پاسخ: بله ديگر ائمه(عليهم السلام) مي‌فرمودند و وجود مبارك امام رضا(عليه السلام) مخصوصاً فرمود از ما نيست كسي كه بگويد بهشت و جهنم خلق نشده اليوم خلق شده‌اند.

پرسش ...

پاسخ: تا حدودي هم كيفيت خلقتش را آيات مشخص كرد روايات البته مبسوط‌تر بيان كرد اما اصل وجود بهشت و جهنم سخن از وعد و وعيد نيست آن خبر است مما لا ريب فيه است نه اينكه بعدها خداوند بهشتي خلق مي‌كند جهنم خلق مي‌كند اليوم خلق شده است به دليل همان سورهٴ «تكاثر» كه فرمود اگر شما اهل علم‌اليقين باشيد هم اكنون مي‌بينيد پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در معراج همه اين صحنه‌ها را از نزديك ديده است خب.

‌پرسش ...

پاسخ: اين وعيد است ديگر اين وعيد است ممكن است آنچه كه مهم است درباره ابديت يك بحث ديگر بود كه آيا مخلدند يا نه؟ ممكن است يك عده‌اي را به جهنم ببرند ولي منقطع الآخر باشد نظير آن رواياتي كه دارد در هر شبي از شبهاي ماه مبارك رمضان عند الافطار ذات اقدس الهي عده زيادي را از آتش آزاد مي‌كند كه دارد «اولئك عتقاء الله من النار»[14] در پيشاني عده‌اي از آزاده‌ها نوشته است كه اينها «عتقاء الله من النار»ند بعد در اثر شرمندگي از ذات اقدس الهي مسئلت مي‌كنند كه اين محو بشود اين علامت هم از پيشاني آنها زدوده مي‌شود اينها در روايات هست اگر هم يك عده‌اي را به جهنم مي‌برد ممكن است كه عذابشان منقطع الآخر باشد آن مقداري كه قطعي است اصل وجود جهنم است يك، في ‌الجمله عده‌اي به جهنم مي‌روند دو، في‌الجمله عده‌اي مخلد هستند سه، اما زيد بالخصوص مي‌رود جهنم يا مشمول شفاعت مي‌شود؟ نظير دو دوتا چهارتا قطع نداريم كه حالا اگر ذات اقدس الهي عفو كرده باشد يا شفاعت كرده باشد مثلاً اين محال عقلي لازم بيايد چنين چيزي نداريم ذلك الي الله يا عفو مي‌كند يا عفو نمي‌كند نسبت به تك تك افراد قطع نداريم و اما آنها آن اصول كلي مقطوع به است.

‌پرسش ...

پاسخ: آن هم درست است افرادي بعد ممكن است كه اين‌چنين باشد: ﴿يَمْحُوا اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَيُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ﴾[15] ممكن است اول اين‌چنين باشد بعد وارد نشود يا اگر وارد شدند مشمول عنايت الهي قرار بگيرند و منقطع الآخر باشد لذا انسان بين خوف و رجا به سر مي‌برد جزم داشته باشد كه، درباره وعده جزم دارد چون ﴿لاَ يُخْلِفُ اللَّهُ الْمِيعَادَ﴾[16] به نحو موجبه كليه هم هست يعني هر كسي يك كار خيري كرده است يقيناً پاداش او را مي‌بيند بدون كمترين ترديد اما حالا يك گناهي كرده يقيناً كيفر مي‌بيند و هيچ راهي براي بخشش نيست و يقيناً خدا نمي‌بخشد اين يقين نيست چون وعيد است ممكن است ذات اقدس الهي شفاعت كند آن هم شفاعتش هم بر اساس حكمت است «و آخر من يشفع ارحم الراحمين» ما نمي‌دانيم نوه‌هايي كه خدا به او مي‌دهد چه خواهد شد آباء و اجداد او چه كساني بودند كه از اين كارها كه بر اساس حكمت انجام مي‌شود در عالم فراوان است.

‌پرسش ...

پاسخ: بله ما حق استغفار نداريم نه‌خير.

پرسش ...

پاسخ: بعد از اينكه روشن شد اين شخص مشرك است ما حق استغفار نداريم اين هم درست است يك نهي فقهي هم هست اما حكم كلامي كه از او در نمي‌آيد.

‌پرسش ...

پاسخ: بله از اصحاب جحيم است براي اينكه ما كه علم غيب نداريم تبيّنش تبيّن نشئه ظاهر و اثبات و مقام كشف است ديگر يعني اين شخص كافر هست كافر هم از اصحاب جحيم است بسيار خب ما حكم فقهي‌مان اين است تبرّي كنيم يك و حق استغفار هم نداريم استغفار ممنوع است دو اما از نظر كلامي ما جزم داريم كه ذات اقدس الهي او را مي‌سوزاند؟ يا احتمال مي‌دهيم شفاعت كند ما چه مي‌دانيم احتمالش مي‌دهيم براي ما حكم اخلاقي هست يك، حقوقي هست دو، فقهي هست سه، در اين سه جهت ما وظيفه‌مان مشخص است اما حكم كلامي‌اش كه مربوط به غيب است ذلك الي الله عفو مي‌كند نمي‌كند، تعذيب مي‌كند يا نمي‌كند به نحو خلود است يا به نحو خلود نيست مي‌گوييم ظاهراً او اهل عذاب است بله اما درباره آن حكم فقهي كه اين‌طور نمي‌گوييم درباره حكم فقهي اطمينان داريم حكم فقهي و اخلاقي و حقوقي اين سه حكمش مشخص است آن كلامي‌اش مشكل است خب.

مطلب بعدي آن است كه اين خروج آدم و حوا(سلام الله عليهما) از بهشت گاهي به مبدأ فاعلي اسناد داده مي‌شود گاهي به مبدأ قابلي اسنادش به مبدأ فاعلي همين است كه ذات اقدس الهي فرمود شما بيرون برويد به زمين و مانند آن به مبدأ قابلي همان است كه در سورهٴ مباركهٴ «بقره» اشاره فرمود كه شيطان اينها را از بهشت خارج كرده است آيهٴ 36 سورهٴ مباركهٴ «بقره» اين بود: ﴿فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا كَانَا فِيهِ﴾ برهاني كه اقامه شده بود براي اينكه اين سكون در مقابل اضطراب است نه در مقابل حركت گذشته از شاهد داخلي آن شاهد خارجي هم بود كه فرمود ﴿وَكُلاَ مِنْهَا رَغَداً حَيْثُ شِئْتَما﴾[17] هر كجا خواستيد برويد هر كجا خواستيد بهره ببريد خب معلوم مي‌شود سكون واجب نيست اگر سكون باشد كه اجازه ﴿حَيْثُ شِئْتُمَا﴾ نمي‌دهند كه اين قرينه خارجي بود كه مربوط به بحث گذشته است اما در اينكه اسناد اخراج به مبدأ قابلي است در آيهٴ سي و ششم سورهٴ «بقره» اين‌چنين گذشت كه ﴿فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا كَانَا فِيهِ﴾ يعني شيطان اين دو نفر را از بهشت خارج كرد خب در حالي كه اينها به فرمان الهي خارج شدند منتها منشأ قابلي‌اش يعني منشأ وسوسه منشأ فريب كه اينها قابليت ماندن در بهشت را از دست دادند لذا از بهشت خارج شدند وگرنه شيطان زمامدار آنجا كه نبود كه اين داخل كند خارج كند اين به مبدأ قابلي اسناد داده شد ابزار فريب بودند نظير اينكه وجود مبارك ابراهيم خليل آن‌طوري كه در سورهٴ مباركهٴ «ابراهيم» است به خدا عرض مي‌كند: ﴿رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ كَثيراً مِنَ النَّاسِ﴾[18] كه اين اصنام و اوثان خيليها را گمراه كردند خب اينها يعني وسايل گمراه بودن است ابزار ضلالت دادند وگرنه اينها كه مضل نيستند ﴿رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ كَثيراً مِنَ النَّاسِ﴾ اينها كه مضل نيستند برخي احتمال دادند كه اين ﴿قَالَ اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ﴾ اين ضمير جمع متوجه آدم و حوا و فرزندانشان باشد نه شيطان البته ﴿بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ﴾ احتياج به تكلف در توجيه خواهد داشت آن وقت مگر اينكه بگوييم نه اصلاً در داخله نظام انساني يك اختلافي راه پيدا مي‌ كند و در سرفصل اين قصه كه در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» آمده است اول همه جوامع بشري را بالاجمال ياد مي‌كند مي‌فرمايد: ﴿وَلَقَدْ مَكَّنّاكُمْ فِي الأرْضِ وَجَعَلْنَا لَكُمْ فِيهَا مَعَايِشَ قَلِيلاً مَاتَشْكُرُون ٭ وَلَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكِةِ اسْجُدُوا لآِدَمَ﴾[19] معلوم مي‌شود آدم و حوا خصوصيتي ندارند آن وقت حقيقت انسانيت است كه محور كلام هست اگر حقيقت انسانيت محور كلام بود آن‌گاه ﴿اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَكُمْ فِي الأرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَي حِين ٭ قَالَ فِيهَا تَحْيَوْنَ وَفِيهَا تَمُوتُونَ وَمِنْهَا تُخْرَجُونَ﴾[20] اين خطاب به جامعه انساني است از آن به بعد هم همين را تأييد مي‌كند كه ﴿يَا بَنِي آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَيْكُمْ لِبَاساً يُوَارِي سَوْءَاتِكُمْ وَرِيشاً وَلِبَاسُ التَّقْوَي ذلِكَ خَيْرٌ ذلِكَ مِنْ آيَاتِ اللّهِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ﴾[21] كه معلوم مي‌شود شخص آدم و حوا محور بحث نيستند محور بحث انسانيت انسان است بعضي خواستند بين تقربا و تقرُبا فرق بگذارند كه اگر به فتح بود تقرَبا بود كه معمولاً قرآن به فتح استعمال مي‌شود ﴿لاَ تَقْرَبُوا الزِّنَ﴾[22] ﴿لاَ تَقْرَبُوا الْفَوَاحِش﴾[23] اين به معناي تلبس است اما تقرُبوا اگر باشد قرُب يقرُب به معناي نزديك شدن است اينكه فرمود ﴿لاَ تَقْرَبَ﴾[24] نه يعني نزديك نشويد يعني به اين متلبس نشويد آنجا هم كه دارد ﴿لاَ تَقْرَبُوا الْفَوَاحِش﴾[25] يا ﴿لاَ تَقْرَبُوا الصَّلاَةَ وَأَنْتُمْ سُكَارَي﴾[26] ﴿لاَ تَقْرَبُوا الزِّنَي إِنَّهُ كَانَ فَاحِشَةً وَسَاءَ سَبِيلاً﴾[27] روي اين تحليلي كه آلوسي نقل مي‌كند از بعضي از ادبا اگر درست باشد تقرَبوي به فتح همان تلبس است تقرُبوي به ضم به معناي نزديك شدن است نزديگ نشويد اين فرق ادبيانه درست باشد ديگر نيازي به آن تكلف نيست كه تقربا به معناي نزديك شدن است و نهي از نزديك شدن براي اهميت مسئله است مثل اينكه مي‌گويند و غرق‌گاه نزديك نشويد و مانند آن اما اگر نه اين تقربوا كه به فتح است تقربا تقربوا و مانند آن به معناي تلبس باشد به معني نزديك شدن نباشد آن‌گاه نيازي به آن تكلف هم ندارد مسئله به خوبي حل خواهد شد

«و الحمد لله رب العالمين»


[1] شوری/سوره42، آیه33.
[2] شوری/سوره42، آیه33.
[3] انعام/سوره6، آیه96.
[4] طلاق/سوره65، آیه6.
[5] اعراف/سوره7، آیه22.
[6] نساء/سوره4، آیه43.
[7] اعراف/سوره7، آیه19.
[8] بقره/سوره2، آیه34.
[9] سجده/سوره32، آیه12.
[10] تکاثر/سوره102، آیه6.
[11] ـ ؟؟؟؟.
[12] طور/سوره52، آیه15.
[13] یس/سوره36، آیه60.
[14] ـ من لا يحضره الفقيه، ج3، ص176.
[15] الرعد/سوره13، آیه39.
[16] زمر/سوره39، آیه20.
[17] بقره/سوره2، آیه35.
[18] ابراهیم/سوره14، آیه36.
[19] اعراف/سوره7، آیه10 ـ 11.
[20] اعراف/سوره7، آیه24 ـ 25.
[21] اعراف/سوره7، آیه26.
[22] اسراء/سوره17، آیه32.
[23] انعام/سوره6، آیه151.
[24] اعراف/سوره7، آیه19.
[25] انعام/سوره6، آیه151.
[26] نساء/سوره4، آیه43.
[27] اسراء/سوره17، آیه32.