77/01/08
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ سوره اعراف/ آیه 23 تا 25
﴿قَالاَ رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِن لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ﴾ ﴿قَالَ اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَكُمْ فِي الأرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَي حِينٍ﴾﴿قَالَ فِيهَا تَحْيَوْنَ وَفِيهَا تَمُوتُونَ وَمِنْهَا تُخْرَجُونَ﴾
بعد از اينكه آن جريان براي آدم و حوا(سلام الله عليهما) اتفاق افتاد و اينها در اثر ارتكاب آن منهي عنه عريان شدند و شروع كردند به پوشش خود معلوم ميشود انسان در هر نشئهاي كه باشد از ظهور نقص شرمنده است و ذات اقدس الهي هم مسئله علم به اين امور را به انسان اعطا كرد و هم گرايش را، هم بر اساس ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾[1] معرفت به زشتي و زيبايي را به انسان عطا كرد هم گرايش انفعال از ظهور زشتي را اينطور نيست كه انسان نسبتش به ظهور زشتي و ظهور زيبايي يكسان باشد بلكه از ظهور زيبايي لذت ميبرد و از ظهور زشتي منفعل است آنچه كه در اين كريمهاي كه تلاوت شد مطرح است يكي جريان ظلم است يكي درخواست مغفرت و رحمت است يكي هم اظهار خسران است ظلم هر عالمي مناسب با آن عالم است ظلم در نشئه تكليف مناسب با منطقه تكليف است يعني يك كار محرم است و كيفر تشريعي هم دارد اما ظلم در منطقهاي كه هنوز شريعت ترسيم نشده است در بهشت مثالي و مانند آن مناسب با آن عالم است روايت كه از وجود مبارك امام رضا(سلام الله عليه) نقل شده بود اين بود كه اين جريان آدم و حوا در جنت بود و در سماء بود خب آنجا نه تكليف هست و نه وعد و وعيد تشريعي قهراً امر و نهيش هم مناسب آن نشئه است و ارتكاب و امتثال هم مناسب با آن نشئه است ظلم هم مناسب با آن نشئه است در خواست رحمت و مغفرت هم مناسب آن نشئه است و خاسر بودن هم مناسب آن نشئه است نميشود گفت كه چون خدا امر كرد نهي كرد و آنها دعا و نيايش داشتند اينها نشانه شريعت است بلكه امر و نهي و ظلم و درخواست مغفرت و درخواست مرحمت و ظهور خسران هر عالمي مناسب با آن عالم است و چون شريعت در آن نشئه شريعت مصطلح و شريعت خاص نبود بنابراين همه اين امور را بايد بر معنايي كه مطابق با بهشت آن نشئه است تفسير كرد نميشود گفت كه مگر شريعت غير از امر و نهي است؟ مگر شريعت غير از آن است كه اگر كسي تمرد كرده است و به نهي عمل نكرده است گرفتار ظلم ميشود؟ ميشود گفت آري شريعت غير از اينهاست شريعت مصطلح غير از اين شريعت به معناي عام است شريعت به معناي عام طريقت راهنمايي و مانند آن به معناي عام البته در هر عالمي براي خودش هست لذا براي عالم فرشتگان هم آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ «انبياء» آمده يك شريعتي است كه اگر يكي از اينها ادعاي الوهيت بكنند ﴿نَجْزِيهِ جَهَنَّمَ﴾[2] ولي جهنمي كه براي فرشتگان تهديد ميشود غير از جهنمي است كه براي انسان و جنهاست شريعت مصطلح كه امري است نهيي است حدودي قصاصي تعزيراتي است مانند آن در زمين است شريعت به اين معنا در آن جنت برزخي نبوده است بنابراين گناه مصطلح هم نبود نه نهيش تحريمي بود نه نهيش تنزيهي بود نه ترك اولاي مصطلح بود هيچ كدام از اينها نبود آنگاه ذات اقدس الهي ميفرمايد، ﴿قَالَ اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَكُمْ فِي الأرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَي حِينٍ﴾ شما فرود بياييد از جنت به عالم طبيعت بياييد از آسمان به عالم زمين بياييد و بعضي از شما نسبت به بعضي ديگر عداوت داريد يعني شيطان عدو شماست و شما هم بالأخره عدو شيطانيد براي اينكه او را رجم ميكنيد او را لعن ميكنيد بر خلاف خواسته او عمل ميكنيد او را طرد ميكنيد گرچه عداوت از آن طرف شروع ميشود حمله از آن طرف شروع ميشود ولي دفاع و رجم و طرد هم از اين طرف هست پس ميشود يك عداوت متقابل منتها عداوت ابتدايي از آن طرف است.
پرسش ...
پاسخ: چون كس ديگر نبود كه كسي ديگر كه نبود.
پرسش ...
پاسخ: آنجا اشاره شد كه اين چه نهيي است آن امرش چون اگر دوتا امر باشد ممكن است كه شيطان داراي امر تشريعي باشد ولي اثبات تعدد امر مشكل است يك امر بود كه به فرشتگان و به شيطان متوجه شده است اين يك مطلب بود مطلب ديگر اين بود كه اين امر آيا تكويني است يا تشريعي بعضيها نظير تفسير المنار فكر كردند اين نهي تكويني است غافل از اينكه تكوين كه عصيانپذير نيست در حالي كه شيطان معصيت كرده است اگر دوتا امر باشد ممكن است نسبت به فرشتگان تكويني باشد نسبت به شيطان تشريعي ولي اثبات تعدد امر مشكل است چون ظاهرش اين است كه ﴿إِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكَةِ اسْجُدُوا لآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاّ إِبْلِيس﴾[3] دوتا امر نبود آنگاه حالا كه ثابت شد در چند مرحله از بحث ثابت شد مرحله اولي كه آيا امر واحد بود يا متعدد؟ ثابت شد كه واحد بود اين امر واحد يا تشريعي است يا تكويني ثابت شد نه تكويني است نه تشريعي و چون اينها نقيض هم نيستند ارتفاع اينها ممكن است اين چنين نيست كه نقيض هم باشند كه ثالثي نداشته باشند كه و در آن بيان اينكه تبيين سه تا واقعيت است به صورت سه تا جريان اين گذشت خب
از آن به بعد طبق همين سورهٴ مباركهٴ «اعراف» و طبق سورهٴ مباركهٴ «طه» و «بقره» شريعت پديد ميآيد فرمود: ﴿ قَالَ اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَكُمْ فِي الأرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَي حِينٍ﴾ در زمين استقرار داريد اما زمين دار القرار شما نيست به دليل اينكه بهرهبرداري شما ﴿إِلَي حِينٍ﴾ هست تا يك زمان محدودي است دار القرار قيامت است يعني آنجا ديگر انسان ميآرمد اين حركتها وقتي به دارالقرار رسيد آرام ميشود اين سؤال را ذات اقدس الهي به فكر بشر انداخت يا خود آنها از راههاي ديگري فهميدند خيلي اين سؤال سؤال خوبي است يعني در قرآن از پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) سؤال ميكنند كه بالأخره اين كشتي چه زماني لنگر مياندازد؟ ﴿أَيَّانَ مُرْسَاهَا﴾[4] هر وقت ما واقع به اين سؤال ميرسيم خيلي احساس كوچكي ميكنيم خيلي اين سؤال بلند است كه اين كشتي چه زماني لنگر مياندازد؟ مرسا يعني لنگر كل اين جهان طبيعت يك سفينهاي محسوب ميشود و اين سفينه يك لنگرگاهي دارد كه ديگر آرام ميشود ﴿أَيَّانَ مُرْسَاهَا﴾ بعد هم ذات اقدس الهي ميفرمايد كه علمش نزد خداست وخدا ميداند كه چه زماني اين كشتي لنگر مياندازد بعد فرمود: ﴿قَالَ فِيهَا تَحْيَوْنَ﴾ اين ﴿قَالَ﴾ كه تكرار شده است معلوم ميشود كه مطلب جديدي ذات اقدس الهي بيان ميكند فرمود در اين زمين زنده ميشود در اين زمين ميميريد و از اين زمين هم دوباره سر برميداريد ﴿مِنْهَا خَلَقْنَاكُمْ وَفِيهَا نُعِيدُكُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُكُمْ تَارَةً أُخْرَيٰ﴾[5] .
پرسش ...
پاسخ: حالا چون جريان بنيآدم مطرح است در حقيقت به كل بنيآدم خطاب كردند به دليل اينكه در سرفصل اين قصه جريان بنيآدم مطرح است در سرفصل اين قصه يعني آيهٴ ده چند روز مفصل بحث شد كه خدا وقتي ميخواهد جريان حضرت آدم و حوا را ذكر بكند ميفرمايد: ﴿وَلَقَدْ مَكَّنّاكُمْ فِي الأرْضِ وَجَعَلْنَا لَكُمْ فِيهَا مَعَايِشَ قَلِيلاً مَاتَشْكُرُونَ﴾[6] بعد ﴿ وَلَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكِةِ اسْجُدُوا لآِدَمَ﴾[7] كه چندين جلسه روي همين (كم) بحث شد معلوم ميشود آدم و حوا عصاره انسانيتاند خدا با انسانيت كار دارد بعضي خواستند با همين آيه شايد بياورند كه آدم و حوا فرزند پدر و مادراني بودند يعني انسانهايي قبل از حضرت آدم و حوا بود و آدم و حوا هم پدر داشتند مادر داشتند و خداوند از بين انسانهاي غير مسئول يك افراد مسئولي را انتخاب كرد كه اين برداشت ناتمام بود و نقد شده است و ثابت شد كه برابر سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» كه خدا ميفرمايد جريان حضرت عيسي را كه شما انكار ميكنيد نميپذيريد مثل حضرت آدم است خب شما جريان حضرت آدم را كه قبول داريد كه حضرت آدم بدون پدر و مادر خلق شد حضرت عيسي هم همينطور اگر شما قبول كرديد پذيرفتيد كه خدا قادر است يك انساني را بدون پدر و مادر بيافريند خب به طريق اولي قارد است كه انسان را بدون پدر بيافريند ﴿إِنَّ مَثَلَ عِيسَي عِندَ اللّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ كُن فَيَكُونُ﴾[8] اين آيه به خوبي دلالت ميكند كه آدم و حوا(سلام الله عليهما) فرزند كسي نبودند اگر ادلهاي دلالت بكند كه قبل از حضرت آدم انسانهايي بودند چه اينكه آن ادله هست آن رواياتهم هست اين ظاهرش اين است كه نسل آنها كلاًّ منقرض شدند و بشريت كنوني كه الآن بيش از پنج ميليارد نفرند اينها مستقيماً فرزندان يك پدر و مادرند يعني آدم و حوا(سلام الله عليهما) و آدم و حوا هرگز پدر و مادر نداشتند كه از آنها به دنيا بيايند و خلقتشان را هم ذات اقدس الهي به عهده گرفت خب سرفصل اين قصه سخن از انسانيت و آدميت و جامعه انساني و نوع انساني است سرفصل اين قصه كه ميفرمايد: ﴿وَلَقَدْ مَكَّنّاكُمْ فِي الأرْضِ وَجَعَلْنَا لَكُمْ فِيهَا مَعَايِشَ قَلِيلاً مَاتَشْكُرُون ٭ وَلَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكِةِ اسْجُدُوا لآِدَمَ﴾[9] معلوم ميشود انسانيت معيار است لذا تا پايان قصه سيدنا الاستاد(رضوان الله عليه) جريان حضرت آدم و حوا را معيار براي انسانيت ميداند ميفرمايد اينها در بهشت قرار گرفتند تا معلوم بشود كه خاصيت انسانيت چيست سجيه انسانيت چيست انسان براي اينكه به نشئه تكليف بيايد قبلاً بايد دوره ببيند آماده بشود و مانند آن اين است كه ايشان در جريان حضرت آدم و حوا اگر ميفرمايند معيار انسانيت است اين خصوصياتي است كه سرفصل قضيه خود انسانيت را معيار قرار داد در بين بزرگان نوعاً همينطور بود آن رواياتي كه از وجود مبارك امام رضا(سلام الله عليه) نقل شده است كه قبلاً آن روايت از كتاب برهان خوانده شد برابر همان خيلي از بزرگان مشي كردند مرحوم آقا ميرزا جواد آقاي تبريزي(رضوان الله عليه) ايشان در كتاب شريف المراقبات اين المراقبات يك كتاب دم دستي همه شما بايد باشد يعني يك كتابي نيست كه يك بار بخوانيد دو بار بخوانيد سه بار بخوانيد كتابي است كه هر ماه بايد بخوانيد بالأخره وظيفه را يك آدم راهنمايي كه عمل كرده راه رفته و در همين قم هم بوده و خيلي از بزرگان و مشايخ ما شاگرد او بودند راه داده يك آدم شناخته شدهاي است اين كسي است كه ميگويد ما هرگز به اين بچهمان نگفتيم كه امروز محرم آب نخور اين هرگز آب نميخورد اينها از يك چنين خاندانياند اينها يك آدمهايي معمولي نيستند كه ميفرمود ما اصلاً نگفتيم به اين بچه كه آب نخور محرم است عاشورا است يك چنين خانوادهاي هستند و خيلي از بزرگان نزد اينها درس اخلاق ميخواندند ديگر اين المراقبات ايشان از همين سنخ است اين كتاب هر ماهه است خلاصه يعني انسان يك سال كه اين كتاب را داشت نبايد بگويد حالا من اين كتاب را خواندم نه سال دوم سال سوم سال چهارم بعضي از كتابها اينطور است بالأخره ايشان در صفحه 193 اين كتاب در مراقبات شهر ذيقعده الحرام يعني يك چنين ماهي ماه پر بركت ذي القعده چون معمولاً اينهايي كه اهل اربعين بودند از اول ذي قعده شروع ميكردند تا دهم ذي حجه اصلاً اربعين گيري در تمام سال رواج دارد ا ما آنچه كه از دير زمان رسيده است اول ذي قعده بود تا دهم ذي حجه كه وجود مبارك موساي كليم از همين چهل شبانه روز استفاده كرد ديگر در آن دهه آخر اين اربعين كه ده اول ذي حجه است آن نمازي كه بين مغرب و عشا هست كه ﴿وَوَاعَدْنَا﴾[10] را ميخوانند سرّش هم همين است خب ايشان در اعمال اين ماه ذي قعده در صفحه 193 ميفرمايد اجمال اين تفسير اين است كه «ان الذي يفهمه اهل الحق و الكشف و يشير اليه اخبار اهل بيت الوحي(عليهم السلام) ان الله تبارك و تعالي انما خلق آدم وجعله في عالم المثال الذي يعبر عنه في لسان الاخبار بالجنة و في بعضها بمدينة جابلقا وهي جنة آدم التي نزل منها الي الارض ثم اهبطه الي الارض ليستفيد من هذا السفر كل ما اعد له في عالم البرزخ من النعم المثالية» بعد هم تا آخر جريان را شرح ميدهد خب اين قصه نشان ميدهد كه در بهشت برزخي بود آنجا اصلاً تكليف نبود نه نهي تحريمي بود نه نهي تنزيهي بود نه ترك اولي بود و نه ارشاد مصطلح به اين معنا بود اگر تعبير امر است نهي است مناسب با آن عالم است اصلاً گناه نبود تا انسان بگويد كه ترك اولي است يا مثلاً تنزيه است يا فلان پس اينكه سيدنا الاستاد(رضوان الله عليه) مشي كردند معمولاً بزرگان اين راه را طي ميكردند كه هم جريان جريان آدميت است نه شخص آدم اين يك، و هم آن جنت هم جنت برزخي و سماء آن هم سمائي كه ﴿لاَتُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ﴾[11] درش به روي كافران باز نميشود نه سمائي كه الآن كفار مرتب رفت و آمد دارند اين دو مطلب.
حالا ميماند مسائل ديگر و آن اين است كه بعضي از آقايان مرحوم فرمودند.
پرسش ...
پاسخ: نه خيلي با سمبليك فرق ميكند سمبليك كليله و دمنهاي است كه سخني است باطل اين قبلاً اشاره شد كه ما يك سمبليك و نمادين داريم يك واقعيتي انسان آدم بما انه انسان موجود واقعي حق فرشته حق است ابليس حق است محبت فرشتگان در برابر آدم حق است و وجود واقعي است عداوت شيطان نسبت به آن وجود واقعي است همه اين بهشت برزخي حق است همه اين واقعيتها را ذات اقدس الهي به صورت امر و نهي و اينها ترسيم كرده است نه يك جريان سمبليك و نمادين باشد كه واقعيت نداشته باشد خب.
پرسش ...
پاسخ: نه خب بايد و نبايد اعتباري آنجا نبود كه بايد و نبايد اعتباري آنجا نبود هر بايد و نبايد تشريعي و اعتباري محفوف به دو واقعيت است بايد و نبايدها كه بشر عادي دارد كه مثلاً فرض كنيد بدون اينكه به جايي از واقعيتها تكيه كند ميگويد اين خيابان يك طرفه است موقع رفتن بايد از اين طرف رفت موقع آمدن نبايد از اين طرف آمد اما حالا اين برگردد به اينكه اين ريشه در عالم مثال دارد ريشه در عالم مخرن الهي دارد يك و در قيامت هم به صورت مار و عقرب در ميآيد دو اينطور نيست يا فلان وقت بايد فلان كار را كرد اينها براي نظم جامعه است گاهي هم ممكن است خلاف واقع باشد اينها بايد و نبايدهايي است كه روي قوانين بشري است كه به وحي تكيه نكرد اما بايد و نبايدي كه به صورت امر و نهي است و به صورت شريعت ذات اقدس الهي به وسيله انبياي خودش مشخص كرده است اين يك بحث مفصلي همين روزهاي اخير شد كه اين هم مسبوق به واقعيت است هم ملحوق به واقعيت يعني انسان يك حقيقتي دارد جهان يك واقعيتي دارد رابطه انسان و جهان يك واقعيتي دارد انسان يك موجود متفكر مختاري است كه با اراده كار ميكند آن وقت تكليف براي انسان مثل تغذيه و آبياري براي يك درخت است ذات اقدس الهي اينكه درخت را آبياري ميكند آبي به درخت ميدهد كه با كيان او هماهنگ باشد قانوني هم كه به انسان ميدهد قانوني است كه با گذشته او با عالم هماهنگ باشد سوابق انسانيت را در نظر ميگيرد براي او قانون تدوين ميكند كه اين قوانين در قيامت به صورت بهشت و جهنم و سلسله واقعيتها در ميآيد در قرآن كريم از اين واقعيت چنين تعبير كرده است فرمود: ﴿يَوْمَ يَأْتِي تَأْوِيلُهُ﴾[12] روزي كه تأويل قرآن فرا ميرسد نه تفسير قرآن، تأويل قرآن در قيامت فرا ميرسد يعني اين امر و نهي و اينها يك واقعيتي است كه عول و رجوعش در قيامت است لذا در بسياري از آيات تعبير قرآن كريم اين است كه ﴿إِنَّمَا تُجْزَوْنَ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾[13] نه «بما كنتم تعملون» و آن دعاي ختم القرآن صحيفه سجاديه هم قبلاً خوانده شد به هر تقدير اينها ديگر تكرار نشود مطلبي كه بعضي از آقايان مرقوم فرمودند اين است كه آنچه كه از ادعا شد يعني آنچه كه از ظواهر قرآن برميآيد اين اس كه در جريان جهنم و عذابهايي كه ذات اقدس الهي ميدهد اينها اخبار است آن اشكال و سؤال اين بود كه اگر خلف وعيد مخالف حكمت نباشد از جهتي ديگر مفسده دارد براي اينكه كذب ميشود و كذب قبيح است اين سؤال اول پاسخش اين است كه وعيد مثل وعده انشاء است انشاء كه صدق و كذب ندارد ارگكسي خلف وعيد كرد دروغ نگفت چون خبر نداد خبر يا صدق است يا كذب اما انشاء نه صدق است نه كذب خب اگر خلف وعيد مخالف حكمت نيست بلكه وافق با رحمت است و كذب هم لازم نميآيد براي اينكه كذب از سنخ خبر است وعيد از سنخ انشاء است اين محذوري ندارد هذا اولاً اگر البته از سنخ خبر باشد خلاف اخبار عمل كردن كذب است درست حالا آنچه كه در قرآن كريم راجع به دوزخيان بيان شده اين خبر است يا انشاء وعيد است كه از سنخ انشاء باشد يا خبر است؟ قبلاً بحث شد كه آنچه كه به كليات قيامت برميگردد اينها اخبار است مما لا ريب فيه است تعبير قرآن هم اين است كه ﴿رَبَّنَا إِنَّكَ جَامِعُ النَّاسِ لِيَوْمٍ لاَ رَيْبَ فِيهِ﴾[14] يعني در جريان اصل قيامت اصل صراط اصل ميزان اصل كوثر اصل تطاير كتب اصل حساب اصل بررسيها و اصل بهشت اصل جهنم ابديت بهشت و مانند آن اينها همه خبر است اينها همهشان مما لا ريب فيه است لذا در اين تلقينها به ما گفتند حالا يا عند النوم يا غير نوم بالأخره دعاي عهد يا غير عهد اينها را مكرر بخوانيد كه يك وقتي از شما سؤال كردند كاملاً بتوانيد جواب بدهيد كه «ان الموت حق ... و الجنة حق و النار حق و ان الساعة آتية لا ريب فيهاو ان الله يبعث من في القبور»[15] اينها خبر است اما حالا نسبت به اين افراد كه خداوند فرمود ما اگر كسي اين گناه را انجام بدهد او را عذاب ميكنيم آيا اين خبر است يا اين انشاء؟ ا گر خبر باشد تخلف او محال است و آن كذب است و اگر انشاء باشد خلف وعيد محذوري ندارد و مطابق با رأفت است اين را هم بايد قرآن مشخص كند كه آيا سنخ اينها سنخ خبر است يا سنخ وعيد آيات فراواني است كه دلالت ميكند بر اينكه اين گونه از امور جزء انشائيات است وعيد است در همين سورهٴ مباركهٴ «اعراف» آيهٴ 44 اينچنين است فرمود: ﴿وَنَادَي أَصْحَابُ الْجَنَّةِ أَصْحَابَ النَّارِ أَنْ قَدْ وَجَدْنَا مَاوَعَدَنَا رَبُّنَا حَقّاً فَهَلْ وَجَدْتُمْ مَا وَعَدَ رَبُّكُمْ حَقّاً﴾ چون اين وعده هم به معناي وعده است هم به معناي ايعاد كه وعيد است مثل ﴿الشَّيْطَانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ﴾[16] ﴿يَعِدْكُمْ﴾ يعني يعيدكم وعيد است خب بهشتيها به دوزخيها ميگويند ما به وعدههايمان رسيديم شما به وعيدهايتان رسيديد يا نه؟ پس معلوم ميشود همه وعده و وعيد است در اين بخشها اين در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» آيهٴ 44 در سورهٴ مباركهٴ «توبه» آيهٴ 68 اين است ﴿وَعَدَ اللّهُ الْمُنَافِقِينَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْكُفَّارَ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا﴾ اصل جنت و نار خبر است فيالجمله عدهاي در جنتاند عدهاي در نار خبر است اما حالا اين شخص اين گروه اينها هم حتماً بايد بروند بسوزند كه اگر ذات اقدس الهي از اينها عفو كرد محال لازم بيايد؟ نه اينطور نيست در سورهٴ مباركهٴ «حجر» آيهٴ 43 ذات اقدس الهي به شيطان و پيروان شيطان اينچنين ميگويد، ميفرمايد: ﴿إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ إِلاّ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغَاوِينَ ٭ وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعينَ﴾ تصريح به وعيد بودن است در سورهٴ مباركهٴ «حج» آيهٴ 72 اينچنين است: ﴿قُلْ أَفَأُنَبِّئُكُمْ بِشَرٍّ مِن ذلِكُمُ النَّارُ وَعَدَهَا اللَّهُ الَّذِينَ كَفَرُوا وَبِئْسَ الْمَصِيرُ﴾ اين وعيد الهي است در سورهٴ مباركهٴ «يس» آيهٴ 63 اين است: ﴿هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِي كُنتُمْ تُوعَدُونَ﴾ در سورهٴ مباركهٴ «ق» آيهٴ بيست اين است: ﴿وَنُفِخَ فِي الصُّورِ ذلِكَ يَوْمُ الْوَعِيدِ﴾ و آنچه در پايان سورهٴ مباركهٴ «مطففين» است كه روزها به صورت مجرمين خوانده ميشود اصل آيه به صورت كفار است ﴿فَالْيَوْمَ الَّذِينَ آمَنُوا مِنَ الْكُفَّارِ يَضْحَكُونَ﴾[17] نه «من الذين اجرمو يضحكون يا من المجرمين يضحكون» بنابراين ظاهر اين آيات اين است كه اينها وعيد است البته خود خدا هم ميداند كه از چه كسي عفو بكند از چه كسي عفو نكند در جزئيات عقل به هيچ وجه راه ندارد چون راه ندارد نميتواند بگويد كه فلان چيز نه اصل حرف معتزلي كه باطل است كه بگويد يك چيزي يجب علي الله آنجا هم كه حرف حكماي اماميه است و صحيح است اينجا راه ندارد آنچه كه حرف حكماي اماميه است اين است كه هر چه حكمت است يجب عن الله است و هر چه كه بر خلاف حكمت است و قبيح است يمتنع عن الله است ما حالا اين شخص معين را خدا بخواهد عفو بكند بيتوبه هم هست عقل چه دركي دارد كه بگويد اين شخص هيچ صلاحيتي براي عفو الهي ندارد نميداند گذشتههاي اين چه كسي بودند نميداند آيندههاي اين چه كسي بودند نميداند خدا به او چه پسري داد كه او به دين ياري كمك رسانده است نميداند كه يك خضر راهي لازم است كه بگويد ﴿وَكَانَ أَبُوهُمَا صَالِحاً﴾[18] خب گفتند اين جد هفتم يا هفتادم اين يتيمها بودند اگر عقل واقع بتواند از گذشته و آينده درباره جزئيات احاطه علمي داشته باشد بله ميتواند بگويد آمرزش چنين شخصي قبيح است ولي وقتي دستش كوتاه است هيچ اطلاعي هم از گذشته ندارد هيچ اطلاعي هم از آينده ندارد بايد بگويد «ذلك الي الله يفعل ما يشاء تعز من تشاء تفعل ما تشاء بمن تشاء كيف تشاء»[19] اين دعا را با اخلاص بخواند چون دركي ندارد امر كلي كه نيست كه خب.
پرسش ...
پاسخ: آن دوتا حرف است يكي اينكه الآن بهشت و جهنم موجود است يا نه؟ البته بهشت و جهنم موجود است وجود مبارك امام رضا(سلام الله عليه) در آن روايت فرمود از ما نيست كسي كه خيال بكند بهشت وجهنم مخلوق نشده نه الآن خلق شد اما همين ذات اقدس الهي كه يك عدهاي در جهنماند ميتواند عذاب اينها را منقطع الآخر بكند يا نه؟ ما كه نميدانيم كه خدا اگر به كسي يك فرزندي داد برابر «اذا مات ابن آدم انقطع عمله الا عن ثلاث»[20] يكياش هم «ولد صالح يدعو له» حالا آن ولد صالح همين فرض كنيد در صدر اسلام يك عدهاي گبر بودند در برابر اسلام ايستادگي كردند جنگيدند و كشته شدند يك عده اسلام را پذيرفتند بعد هم همانهايي كه اسلام را پذيرفتند در پاي ركاب حضرت امير جزء بهترين شيعههاي او شدند و دين او را ياري كردند حالا اگر ذات اقدس الهي به پاس احترام اين گونه از اولياي خاص الهي كه در پاي ركاب حضرت امير شمشير زدند و شهيد شدند بعضي از گذشتگانشان را بيامرزد آدم بايد بگويد اين محال است اين قبيح است برهاني ندارد بايد بگويد ﴿ذلك الي الله يفعل ما يشاء﴾[21] او هم كه جز حكمت كار ديگري نميكند بنابراين جايي كه عقل راه ندارد خب ساكت است خودش ميفهمد كه نميفهمد ظاهراً بحث به پايان آيه 25 و طليعه 26 ﴿يَا بَنِيآدَمَ﴾ ميرسد كه انشاءالله بعد از تعطيلات فروردين يعني اين يك هفته تعطيل است امروز كه چهار شنبه است پنج شنبه جمعه هم كه طبق معمول تعطيل است از شنبه تا پايان آن هفته تعطيل است انشاءالله هفته بعد شروع ميشود.
مطلبي كه بايد در جريان عيد به عرضتان برسد اين است كه اين جريان عيد يك سنت حسنهاي است كه بالأخره هر كسي گذاشت از اين جهت حسناتي دارد لكن محفوف به يك سلسله خرافاتي است كه هم شما بايد كه توجيه كنيد هم ديگران بايد توجيه كنند كه دست به اين خرافات نزنند الآن خب اين مسئله چهارشنبه سوري ميدانيد يك امر خرافاتي است خرافات سنگيني هم هست و خسارتهاي سنگيني هم دارد اصل اينكه انسان ديد و بازديدي بكند تميز بكند صله رحمي بكند و يكي از بركات همين عيد همين است كه جشن نيكوكاري و عاطفه و احسان ميشود عدهاي كمك ميكنند اينها جزء سنت حسنه است سنت حسنه بايد زير مجموعه قوانين كلي باشد تا «من سن سنة حسنة»[22] بگيرد فرق سنت حسنه با سنت سيئه اين است كه سنت سيئه بدعت است زير مجموعه قوانين كلي نيست اگر يك كسي اجتهادي كرد بررسي كرد از قوانين كلي كتاب و سنت يك سلسله اصول اخلاقي را استنباط كرد برابر آن اصول اخلاقي آمد يك كاري را كرده و اين كار را هم به صاحب شريعت اسناد نداد بالخصوص بلكه اسناد داد بالعموم اين ميشود سنت حسنه نظير حسينيه ساختن خب در صدر اسلام كه حسينيه نبود الآن يكي از شعائر الهي ساختن حسنيه است اينها جزء سنت حسنه است يعني انسان يك جايي را بسازد كه مآثر اهل بيت آثار اهل بيت ذكر بشود اين جزء كلياتي است كه اطلاق عموم اين را ميگيرد و دستوراتي كه درباره عزاداري هست خب آنجا را ميگيرد اينچنين نيست كه حسينيه مثل مسجد يك عنوان خاصي داشته باشد در زمان پيغمبر اسلام(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بعد به عنوان سنت حسنه تلقي شده و هيچ كس هم به پيغمبر اسناد نميدهد كه پيغمبر بفرمايد شما حسينيه بسازيد بالخصوص اين را كه كسي اسناد نميدهد كه اما ميشود سنت حسنه اگر يك كاري نه مطابق با عقل بود نه مطابق با اطلاق و عموم نقل بود كسي انجام بدهد و صبغه ديني هم بدهد به او ميشود بدعت اگر به نام دين هم نباشد ميشود سنت سيئه يك كاري كرده ديگران ميكنند و به عنوان دين هم نميكنند اما يك كار بدي است مثل چهار شنبه سوري يك سنت سيئه است سيزده به در يك سنت سيئه است بين سنت سيئه و بدعت خيلي فرق است بدعت آن است كه انسان يك چيزي را كه به دين ارتباط ندارد به نام دين به مردم منتقل بكند اين ميشود بدعت سنت سيئه در آنجاهايي كه با بدعت فرق دارد اين است كه يك كاري كرده ديگران ميكنند اما صبغه ديني هم به او نميدهد اما كار كار بدي است كار كار بدي است مثل همين چهارشنبه سوري همان گره زدنها همين سيزده بدرها همين اينگونه از امور يك وقت است كسي همين سنت سيئه گذاشتن صبر و جهل يا سنت سيئه گذاشتن نحس بودن عدد سيزده اينها سنت سيئه است ديگر
مطلب مهم آن است كه بالأخره اينكه وقفهاي در كره زمين پيدا نشد كه الآن اينجا بهار است يك جا زمستان است يك جا تابستان است اين كره زمين كه دور خودش و دور شمس ميگردد اينطور نيست كه همه كره زمين اول فروردين بهار باشد كه بعضي از جاها تابستان است بعضي از جاها زمستان است بعضي از جاها مثل اين فلات بهار است حالا برفرض همه كره زمين بشود بهار خب بهار يعني چه؟ اين زمين كه ديگر از گردش نايستاد كه يك لحظه ساكت باشد دوباره حركت بكند اين مرتب دارد ميگردد اينكه دارد ميگردد وقتي دورش تمام شد سال تمام ميشود اگر اين به دور آفتاب يك بار گشت ميشود يك سال الآن كه ميگوييم 1376 است امروز مثلاً بيست و هفتم بيست و هشتم اسفند 1376 است يكي دو روز مانده كه هفتاد و شش تمام بشود هفتاد و هفت برسد اين يعني چه؟ يعني از زمان هجرت پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) تا اليوم هزار و سيصد و هفتاد و شش بار زمين به دور آفتاب گشت اگر قمري حساب كنيم هزار و چهارصد و هجده بار زمين به دور آفتاب گشت بسيار خب اين عمر زمين اضافه شده خب چه ارتباطي به صاحب زمين و اهل زمين دارد زمين به دور آفتاب ميگردد آن وقت ما عمرمان زياد بشود ما اگر عمرمان زياد شد ترقي كرديم البته روز عيد ماست و آن به اين است كه خود ما حركت بكنيم زمين حركت ميكند عمر زمين زياد ميشود آن وقت كسي كه روي زمين است آن هم عمر ميكند اين به درد شناسنامه ميخورد كه مثلاً فلان كس چند سالش است اما روي بحثهاي سير و سلوكي ممكن است يك كسي كودك هشتاد ساله باشد «شيخ يتصبي» اين كه هيچ رشدي نكرده كه حالا تا او زنده بود زمين هشتاد بار به دور آفتاب گشت چرا او بشود هشتاد ساله؟ حركت هر كسي عمر هر كسي مربوط به حركت همان شخص است اين وصف به حال متعقل موصوف است نه براي خود موصوف زمين به دور آفتاب ميگردد آن وقت فلان شخص صاحب زمين عمرش زياد ميشود زمان براي حركت است هر جا حركت هست زمان هم هست هر جا حركت هست زمان هست هر جا متحرك هست متزمن است آن وقت الف حركت بكند با عمرش زياد بشود؟ خب معقول نيست لذا گاهي ممكن است انسان در عين حال كه هشتاد سالش هست باز هم وقتي كه مينشيند حرف كودكانه ميزند وقتي انسان عمر ميكند و ميتواند بگويد من سالي را گذراندم كه خودش هجرت كند خودش حركت كند آن وقت ميشود عيد براي او وگرنه آن بزرگاني كه نظير مرحوم ابنطاووس(رضوان الله عليه) عيد سالكان را ذكر ميكنند آنها اول سالشان اول ماه مبارك رمضان است يعني ماه شعبان كه تمام ميشود سالشان تمام ميشود ماه مبارك رمضان اول سالشان است فروردينشان اول ماه مبارك رمضان است براي اينكه هم در روايات هم در ادعيه كه ادعيه هم بالأخره به روايات برميگردد هم در ادعيه هم در روايات آمده كه ماه مبارك رمضان «قرة السنه» يك، «قرة الشهور»[23] دو، تعبير «رأس السنة»[24] درباره ماه مبارك رمضان است تعبير «قرة الشهور»[25] درباره ماه مبارك رمضان است لذا مرحوم ابن طاووس كتاب شريف اقبال خودش را كه تدوين كرده آن جلد اولش را از ماه مبارك رمضان شروع كرده يعني اول ماه مبارك رمضان اول سال است آن جلد سومش آخرش به آخر شعبان برميگردد وظايف آخر شعبان را در آن آخرها ذكر ميكند بنابراين آنچه كه به سنت حسنه برميگردد نظير رعايت مستمندان نظير صله رحم نظير نظافت و امثال ذلك اينها سنت سنت حسنه است اما آنچه كه نه مطابق عقل است نه مطابق نقل به خرافات برميگردد اگر خداي ناكرده ملتي خرافات زده شد در بحثهاي روز قبل به عرضتان رسيد روزهاي اسبق كه جمهوري جمهوري ناب نيست اگر جمهوري ناب نشد هرگز اسلام ناب را نميپذيرند اسلام ناب غذاي جمهوريت ناب است مردم ناب مردم خردمند عاقلاند كه جمهوري اسلام ناب را ميپذيرند وگرنه يك آزادي را كه ميخواهند كه با رهايي همراه باشد ممكن نيست شما اسلام ناب را تعريف بكنيد كتاب بنويسيد ولي جمهوريت را تفسير نكنيد جمهوريت به جمهوريت ناب نرسد آن وقت جمهوريت نا خالص اسلام ناب را هرگز نميپذيرد لذا شما ببينيد براي مردم روز سيزده همان قدر محترم است كه ـ معاذالله ـ روز عاشورا مثلاً تعطيل ميكنند همين است يا هر چه شما اين نسل نو را ميخواهيد بفهمانيد كه اين سنت سيئه است اين جريان چهارشبنه سوري اين باورش نميشود هيچ ممكن نيست جمهوريت ناب نشود ولي اسلام ناب را بپذيرد اول بايد مردم را مردم آزاد كرد بعد اسلام ناب را به اينها تقديم كرد.
«و الحمد لله رب العالمين»